ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 58108
دانلود: 10608


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58108 / دانلود: 10608
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الرياء (خود نمايى)

٣٤٥٤ ١- الرّياء اشراك. ١ ٢٢ خود نمايى در عبادت شرك ورزيدن است.

٣٤٥٥ ٢- المرائى ظاهره جميل و باطنه عليل. ٢ ٦ آدم ريا كار ظاهرى زيبا و درونى بيمار دارد.

٣٤٥٦ ٣- اعملوا فى غير رياء و لا سمعة فانّه من يعمل لغير اللَّه يكله اللَّه سبحانه الى من عمل له. ٢ ٢٥٤ كارى را كه مى‏كنيد از روى خود نمايى و شهرت انجام ندهيد، زيرا كسى كه براى غير خداوند عملى انجام دهد خداى سبحان او را به همان كسى واگذارد كه عمل را براى او انجام داده است.

٣٤٥٧ ٤- انّ أدنى الرّياء شرك. ٢ ٤٨٩ به راستى كه پايين‏ترين مرتبه ريا و خودنمايى، شرك است.

٣٤٥٨ ٥- ايسر الرّياء الشّرك. ٢ ٣٧٦ پايين‏ترين مرتبه ريا شرك است.

٣٤٥٩ ٦- آفة العبادة الرّياء. ٣ ٩٩ آفت عبادت ريا است.

٣٤٦٠ ٧- كلّ حسنة لا يراد بها وجه اللَّه تعالى فعليها قبح الرّياء و ثمرتها قبح الجزاء. ٤ ٥٤٥ هر كار نيكى كه منظور از آن خوشنودى خداى تعالى نباشد زشتى ريا بر آن بار شود، و ميوه آن نيز پاداش زشت آن است.

٣٤٦١ ٨- لسان المرائى جميل و فى قلبه الدّاء الدّخيل. ٥ ١٣٠ زبان شخص ريا كار زيباست ولى در دلش دردى ريشه دار است.

٣٤٦٢ ٩- لا تعمل شيئا من الخير رياء و لا تتركه حياء. ٦ ٢٨١ هيچ كار نيكى را از روى خود نمايى انجام مده، و از روى شرم آن را وا مگذار.

٣٤٦٣ ١٠- يسير الرّياء شرك. ٦ ٤٥٤ اندكى از ريا و خود نمايى، نيز شرك است

باب الرأي (عقيده و نظر)

٣٤٦٤ ١- التّدبير بالرّأى و الرّأى بالفكر.

١ ٢٠ چاره كارها با رأى است و رأى نيز با فكر و انديشه حاصل گردد.

٣٤٦٥ ٢- الرّأى كثير و الحزم قليل. ١ ٣١٨ رأى بسيار است ولى دور انديشى (در كارها) اندك است.

٣٤٦٦ ٣- اضربوا بعض الرّأى ببعض يتولّد منه الصّواب. ٢ ٢٦٦ رأى‏ها را به هم بزنيد (و در كارها از رأيها و نظرات مختلف بهره گيريد) كه زاييده شود از آن صواب و درستى كار.

٣٤٦٧ ٤- امخضوا الرّأى مخض السّقّاء ينتج سديد الآراء. ٢ ٢٦٧ رأيها را مانند جنبانيدن مشك به هم زنيد تا رأيى درست و محكم برايتان به بار آورد.

٣٤٦٨ ٥- باصابة الرّأى يقوى الحزم.

٣ ٢٢٥ با درستى رأى دور انديشى تقويت شود (و نيرو بگيرد).

٣٤٦٩ ٦- رأى الرّجل ميزان عقله. ٤ ٩٥ رأى مرد، ميزان عقل او است.

٣٤٧٠ ٧- زلّة الرّأى تأتى على الملك و تؤذن بالهلك. ٤ ١١٠ لغزش رأى و انديشه نابود كند پادشاهى را و خبر از هلاكت دهد.

٣٤٧١ ٨- شرّ الآراء ما خالف الشّريعة.

٤ ١٦٣ بدترين رأيها آن است كه با شريعت و دين مخالف باشد.

٣٤٧٢ ٩- صواب الرّأى يؤمن الزّلل.

٤ ١٩٩ رأى درست ايمنى بخشد از لغزش.

٣٤٧٣ ١٠- ضلّة الرّأى تفسد المقاصد.

٤ ٢٢٨ گمراهى رأى، هدف‏ها را تباه سازد.

٣٤٧٤ ١١- قد يزلّ الرّأى الفذّ. ٤ ٤٦٩ چه بسا رأى تنها كه بلغزد (پس بايد در كارها مشورت كرد).

٣٤٧٥ ١٢- قد تغرب الآراء. ٤ ٤٧١ گاه است كه رأيها به دور افتند و به كنارى ريخته شوند.

٣٤٧٦ ١٣- من أعمل الرّأى غنم. ٥ ١٨٨ كسى كه رأى و تدبير را به كار بندد غنيمت برد.

٣٤٧٧ ١٤- من ضعفت آراؤه قويت أعداؤه. ٥ ٢١٦ كسى كه رأيهايش ناتوان باشد دشمنانش قدرتمند شوند.

٣٤٧٨ ١٥- من أضاع الرّأى ارتبك.

٥ ١٨٧ كسى كه رأى خود را ضايع كند راه چاره بر او بسته شود و گير كند.

٣٤٧٩ ١٦- من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء. ٥ ٣٧٥ كسى كه به استقبال آراى مختلف برود جايگاه خطا را بشناسد.

٣٤٨٠ ١٧- ما اعجب برأيه الّا جاهل. ٦ ٥٣ خود بين نشود به رأى خود، جز انسان نادان.

٣٤٨١ ١٨- لا تستعملوا الرّأى فيما لا يدركه البصر و لا تتغلغل فيه الفكر.

٦ ٣٠٨ به كار نگيريد رأى خود را در آنچه چشم آن را در نيابد، و انديشه‏ها در آن راه به جايى نبرند. ٣٤٨٢ ١٩- لا تستصغرنّ عندك الرّأى الخطير اذا اتاك به الرّجل الحقير.

٦ ٢٨٧ كوچك مشمار رأى مهم و خطير را هنگامى كه مرد حقير و كوچكى آن را براى تو آورد.

باب الرؤية (ديدن)

٣٤٨٣ ١- ليس الرّؤية مع الابصار، قد تكذب الابصار أهلها. ٥ ٨٢ ديدار به وسيله چشمها نيست گاهى چشمها به صاحبان خود دروغ مى‏گويند.

باب الربح (سود بردن)

٣٤٨٤ ١- الرّابح من باع الدّنيا بالآخرة و استبدل بالآجلة عن العاجلة. ٢ ٧٠ سود برنده كسى است كه دنيا را به آخرت بفروشد، و مبادله كند دنياى حاضر را به آخرت.

٣٤٨٥ ٢- المتقرّب باداء الفرائض و النّوافل متضاعف الارباح. ٢ ١٢٢ كسى كه به وسيله به جاى آوردن واجبات و نافله‏ها به خدا تقرب جويد، سودش دو چندان است.

٣٤٨٦ ٣- اربح النّاس من اشترى بالدّنيا الآخرة. ٢ ٤١٣ سودمندترين مردم كسى است كه به وسيله دنيا آخرت را خريدارى كند.

٣٤٨٧ ٤- ربّ رابح خاسر. ٤ ٥٦ چه بسا سود برنده‏اى كه زيانكار است.

٣٤٨٨ ٥- ربّ رباح يؤول الى خسران.

٤ ٦٥ چه بسا سودى كه به زبان باز گردد.

باب الرّجاء (اميد)

٣٤٨٩ ١- الرّجاء لرحمة اللَّه أنجح. ١ ٣٤٩ اميد به رحمت خدا پيروزمندتر از اميدهاى ديگر است.

باب الرحم (خويشاوندى)

٣٤٩٠ ٢- العالم كلّ العالم من لم يمنع العباد الرّجاء لرحمة اللَّه و لم يؤمنهم مكر اللَّه. ٢ ٦١ دانشمند و عالم (واقعى) كسى است كه بندگان را از اميد به رحمت خدا باز ندارد، و از مكر خداوند ايمن نسازد.

٣٤٩١ ٣- الفقيه كلّ الفقيه من لم يقنّط النّاس من رحمة اللَّه و لم يؤيسهم من روح اللَّه. ٢ ٦١ داناى به تمام معنا دانا، كسى است كه مردم را از رحمت خداوند نا اميد نكند، و از مهر او مأيوس نگرداند.

٣٤٩٢ ٤- اجعلوا كلّ رجائكم للَّه سبحانه و لا ترجوا احدا سواه فانّه ما رجا أحد غير اللَّه تعالى الّا خاب. ٢ ٢٤٧ همه اميد خود را به خداى سبحان قرار دهيد و جز او به هيچكس اميد نبنديد كه به راستى كسى نيست كه اميدى به جز

خداى تعالى داشته باشد جز آنكه نوميد گردد.

٣٤٩٣ ٥- أعظم البلاء انقطاع الرّجاء.

٢ ٣٧٣ بزرگترين بلاها بريدن اميد (از رحمت خداى تعالى) است.

٣٤٩٤ ٦- أفضل النّاس سالفة عندك من أسلفك حسن التّأميل لك. ٢ ٤٣٣ برترين مردم از نظر سابقه نزد تو بايد كسى باشد كه اميد نيكويى را به تو پيش خريد كرده (و از تو اميد خير دارد).

٣٤٩٥ ٧- انّكم ان رجوتم اللَّه بلغتم آمالكم و ان رجوتم غير اللَّه خابت أمانيّكم و آمالكم. ٣ ٦٨ به راستى كه شما اگر به خدا اميد داشته باشيد به آرمانهاى خويش رسيده‏ايد، و اگر به ديگرى غير خداوند اميد داشته باشيد آرزوها و اميدهاتان به نوميدى گرايد.

٣٤٩٦ ٨- ربّ رجاء يؤدّى الى حرمان.

٤ ٦٥ چه بسا اميدى كه به نوميدى باز گردد.

٣٤٩٧ ٩- ربّ مغبوط برجاء هو داؤه.

٤ ٦٧ بسا انسانهايى كه مورد غبطه و آرزوى ديگرانند در صورتى كه همان وضع، درد او است (و آنها كه غبطه او را مى‏خورند آگاه نيستند).

٣٤٩٨ ١٠- تأميل النّاس نوالك خير من خوفهم نكالك. ٣ ٢٩٠ اميد داشتن مردم به عطا و بخشش تو بهتر است از ترس آنها از عذاب و شكنجه‏ات. ٣٤٩٩ ١١- كن لما لا ترجو أقرب منك لما ترجوا. ٤ ٦٠٣ چنان باشد كه بدانچه اميد ندارى نزديكتر باشى از آنچه بدان اميد دارى.

٣٥٠٠ ١٢- من رجاك فلا تخيّب أمله.

٥ ٢٢٠كسى كه به تو اميد داشت نوميدش مكن.

٣٥٠١ ١٣- من انتجعك مؤمّلا فقد أسلفك حسن الظّنّ بك فلا تخيّب ظنّه.

٥ ٣٦١ كسى كه آرزومندانه از تو احسانى خواهد، چنين كسى خوش گمانى به تو را پيشاپيش به تو هديه كرده، در اين صورت گمانش را به نوميدى تبديل مكن.

٣٥٠٢ ١٤- لا ترج الا ربّك. ٦ ٢٦٢ جز به پروردگار خود به چيزى اميد نداشته باش.

٣٥٠٣ ١٥- لا ترج ما تعنّف برجائك. ٦ ٢٦٥ اميد مدار به چيزى كه در مورد اميد خود سرزنش شوى. ٣٥٠٤ ١٦- لكلّ غيبة اياب. ٥ ١١ هر دورى را بازگشتى است.

باب الرحمة و الترحّم (دلسوزى و مهربانى)

٣٥٠٥ ١- اشعر قلبك الرّحمة لجميع النّاس و الاحسان اليهم و لا تنلهم حيف و لا تكن عليهم سيفا. ٢ ٢٠٦ شعار و ملازم دل خويش گردان مهربانى كردن و دلسوزى همه مردم و احسان و نيكى به آنها را و به ايشان ستم مكن و شمشيرى بر آنها مباش.

٣٥٠٦ ٢- اولى النّاس بالرّحمة المحتاج اليها. ٢ ٤١١ سزاوارترين مردم به رحمت و مهربانى كسى است كه بدان نيازمند است.

٣٥٠٧ ٣- ابلغ ما تستدرّ به الرّحمة ان تضمر لجميع النّاس الرّحمة. ٢ ٤٧٦ رساترين وسيله‏اى كه مى‏توان رحمت حق را بدان جلب كنى، آن است كه در دل خويش رحمت و مهر به همه مردم را بپرورانى.

٣٥٠٨ ٤- اذا عجز عن الضّعفاء نيلك فلتسعهم رحمتك. ٣ ١٦٩ هر گاه فرو ماند از ناتوانان بخشش تو پس بايد رحمت و مهر تو بر آنان سايه گستراند.

٣٥٠٩ ٥- ببذل الرّحمة تستنزل الرّحمة.

٣ ٢٣٨ با بخشش رحمت و مهر به مردم نزول رحمت درخواست شود.

٣٥١٠ ٦- رحمة الضّعفاء تتنزل الرّحمة. ٤ ٩٣ مهر ورزى نسبت به ضعيفان رحمت حق را نازل گرداند.

٣٥١١ ٧- رحمة من لا يرحم تمنع الرّحمة و استبقاء من لا يبقى يهلك الامّة. ٤ ٩٦ مهرورزى به كسى كه به ديگران رحم نمى‏كند مانع رحمت حق شود، و باقى گذاردن كسى كه ديگران را به جاى نگذارد همه را نابود سازد.

٣٥١٢ ٨- كما ترحم ترحم. ٤ ٦٢٣ همان گونه كه رحم كنى به تو رحم كنند.

٣٥١٣ ٩- من لم يرحم لم يرحم. ٥ ٢٤٥ كسى كه رحم نكند مورد رحمت قرار نگيرد.

٣٥١٤ ١٠- من لم يرحم النّاس منعه اللَّه رحمته. ٥ ٤٠٩ كسى كه به مردم رحم نكند خداوند رحمت خويش از او باز دارد.

٣٥١٥ ١١- من لم تسكن الرّحمة قلبه قلّ لقاؤها له عند حاجته. ٥ ٤١١ كسى كه رحمت در دلش جايگير نشده كم است كه رحمت (حقّ يا ديگران) را در وقت حاجت و نياز خود ديدار كند.

٣٥١٦ ١٢- من ترحّم رحم. ٥ ٤٦٦ كسى كه مهر ورزد مورد رحمت قرار گيرد.

٣٥١٧ ١٣- من أوكد أسباب العقل رحمة الجهّال. ٦ ١٨ از مؤثرترين و محكم‏ترين وسيله‏هاى عقل، رحم كردن به نادانان و گذشتن از خطاهاى ايشان است.

باب الرحم (خويشاوندى)

٣٥١٨ ١- اكرم عشيرتك فانّهم جناحك الّذى به تطير و أصلك الّذى إليه تصير و يدك الّتى بها تصول. ٢ ٢٢٩ خويشاوندانت را گرامى بدار كه اينها بال‏

و پرتو هستند كه بدان پرواز مى‏كنى و اصل و ريشه تو هستند كه بازگشت تو به سوى آنهاست، و دست و بازوى تو هستند كه بدان حمله افكنى.

٣٥١٩ ٢- اكرم ذوى رحمك و وقّر حليمهم و احلم عن سفيههم و تيسّر لمعسرهم، فانّهم لك نعم العدّة فى الشّدّة و الرّخاء. ٢ ٢٣٢ خويشان خود را گرامى بدار، و از بردبارشان تجليل كن، و نسبت به نادان و بى‏خردشان بردبار باش و نسبت به تنگدستشان سهل گير (يا بخشش كن) زيرا ايشان براى تو نيكو نيروى آماده و اندوخته‏اى در سختى و فراخى هستند.

٣٥٢٠ ٣- ألا لا يعدلنّ أحدكم عن القرابة يرى بها الخصاصة أن يسدّها بالّذى لا يزيده ان امسكه و لا ينقصه ان انفقه. ٢ ٣٣٧ هان كه نبايد بگذرد (و نا ديده بگيرد) يكى از شماها خويشاوندى را كه دچار فقر و ندارى شده، به اين كه مشكلش را بر طرف كند به مال و يا چيز ديگرى كه اگر نگه دارد چيزى براى او نيفزايد، و اگر خرج كند چيزى از او كم نشود.

٣٥٢١ ٤- انّ الرّحم اذا تماسّت تعاطفت.

٢ ٤٩٠ به راستى كه رحم هنگامى كه با هم تماس گيرند به هم مهربان شوند.

٣٥٢٢ ٥- برّ الرّجل ذوى رحمه صدقه.

٣ ٢٦٠ نيكى مرد به خويشان خود صدقه‏اى است.

٣٥٢٣ ٦- ربّ قريب أبعد من بعيد. ٤ ٧١ چه بسا نزديكى كه از دور هم دورتر است.

٣٥٢٤ ٧- ربّ بعيد أقرب من كلّ قريب.

٤ ٧١ چه بسا دورى كه از هر نزديكى نزديك‏تر است.

٣٥٢٥ ٨- ربّ بعيد أقرب من كلّ قريب.

٤ ٧١ چه بسا دورى كه از هر نزدكى نزديك‏تر است.

٣٥٢٥ ٨- قد يبعد القريب. ٤ ٤٦٢ گاه است كه نزديك دور گردد.

٣٥٢٦ ٩- من ضيّعه الأقرب اتيح له الأبعد. ٥ ٣٨٤

كسى كه خويشان نزديكتر او را تباه كنند، براى او خويشان دورترى مقدر شود.

٣٥٢٧ ١٠- من يقبض يده عن عشيرته فانّما يقبض يدا واحدة عنهم و يقبض عنه أيدى كثيرة منهم. ٥ ٣٨٨ كسى كه ببندد دست خود را از (كمك و احسان به) قبيله و عشيره خود، جز آن نيست كه يك دست را از ايشان بسته، ولى در مقابل دستهاى زيادى از آنها از (كمك به) او بسته شود.

٣٥٢٨ ١١- من ذا الّذى يرحو فضلك اذا قطعت ذوى رحمك. ٥ ٤٣٤ چه كسى اميد كرم تو را دارد هنگامى كه از ارحام خويش بريده‏اى ٣٥٢٩ ١٢- من جفا أهل رحمه فقد شان كرمه. ٥ ٤٧٢ كسى كه با خويشان خود بى‏وفايى كند بزرگوارى خود را زشت نموده است.

٣٥٣٠ ١٣- من ذا الّذى يثق بك اذا غدرت بذوى رحمك. ٥ ٤٣٤ چه كسى به تو اعتماد كند هنگامى كه با خويشان خود بى‏وفايى كنى.

باب صلة الرحم (پيوند با خويشان)

٣٥٣١ ١- أوفر البرّ صلة الرّحم. ٢ ٣٩٦ كاملترين نيكى‏ها صله رحم است.

٣٥٣٢ ٢- انّ صلّة الارحام لمن موجبات الاسلام و انّ اللَّه سبحانه أمر باكرامها و انّه تعالى يصل من وصلها و يقطع من قطعها و يكرم من اكرمها. ٢ ٦١٧ به راستى كه صله رحم از واجبات اسلام است كه خداى سبحان دستور گرامى داشت آن را فرموده، و به راستى كه خداى تعالى مى‏پيوندد هر كس كه آن را پيوند دهد و قطع مى‏كند هر كس كه آن را قطع كند و گرامى دارد هر كس كه آن را گرامى دارد.

٣٥٣٣ ٣- افضل الشّيم صلة الارحام.

٢ ٤٦٣ برترين خصلتها صله رحم است.

٣٥٣٤ ٤- بصلة الرّحم تستدرّ النّعم.

٣ ٢٣٨ به وسيله صله رحم است كه نعمتهاى‏ الهى فراوان و ريزان شود.

٣٥٣٥ ٥- ثمرة الكرم صلة الرّحم. ٣ ٣٢٨ ميوه بزرگوارى است صله رحم.

٣٥٣٦ ٦- حراسة النّعم فى صلة الرّحم.

٣ ٤١٢ نگهبانى نعمتها در صله رحم است.

٣٥٣٧ ٧- زكاة اليسار برّ الجيران و صلة الارحام. ٤ ١٠٦ زكات توانگرى، نيكى به همسايگان و صله ارحام است.

٣٥٣٨ ٨- زين النّعم صلة الرّحم. ٤ ١٠٨ زيور نعمتها صله رحم است.

٣٥٣٩ ٩- صلة الرّحم تدرّ النّعم و تدفع النّقم. ٤ ٢٠٤ صله رحم نعمتها را فراوان گرداند و عذابها را دفع كند.

٣٥٤٠ ١٠- صلة الرّحم من أحسن الشّيم.

٤ ٢٠٦ صله رحم از بهترين خصلتهاست.

٣٥٤١ ١١- صلة الرّحم منماة للعدد مثراة للنّعم. ٤ ٢٠٦ صله رحم سبب افزونى افراد (خانواده و قبيله) و فزونى نعمتها شود.

٣٥٤٢ ١٢- صلة الرّحم تسوء العدوّ و تقى مصارع السّوء. ٤ ٢٠٦ صله رحم بد حال مى‏كند دشمن را و از افتادن در جايگاههاى بد نگاه مى‏دارد.

٣٥٤٣ ١٣- صلة الارحام تثمر الاموال و تنسى‏ء فى الآجال. ٤ ٢٠٧ صله ارحام اموال را بارور مى‏كند و عمرها را به تأخير اندازد.

٣٥٤٤ ١٤- صلة الرّحم توجب المحبّة و تكبت العدوّ. ٤ ٢٠٩ صله رحم محبت و دوستى آرد، و دشمن را خوار و رسوا سازد.

٣٥٤٥ ١٥- صلة الرّحم توسّع الآجال و تنمى الاموال. ٤ ٢١٥ صله رحم عمرها را دراز و اموال را افزون گرداند.

٣٥٤٦ ١٦- صلة الارحام مثراة فى الاموال‏ مرفعة للاعمال. ٤ ٢١٦ صله ارحام سبب افزونى اموال و بالا رفتن اعمال گردد.

٣٥٤٧ ١٧- صلة الرّحم تنمى العدد و توجب السّؤدد. ٤ ٢١٨ صله رحم شماره افراد (خانواده و قبيله) را زياد نموده و موجب سيادت و آقايى شود.

٣٥٤٨ ١٨- صلة الرّحم عمارة النّعم و دفاعة النّقم. ٤ ٢١٨ صله رحم وسيله آبادى نعمتها و دفع عقوبتهاى الهى گردد.

٣٥٤٩ ١٩- صلة الارحام من أفضل شيم الكرام. ٤ ٢١٨ صله ارحام از برترين خصلتهاى كريمان است.

٣٥٥٠ ٢٠- فى صلة الرّحم حراسة النّعم.

٤ ٤٠١ در صله رحم نگهبانى نعمتهاست.

٣٥٥١ ٢١- من الكرام صلة الرّحم. ٦ ١٣ صله رحم از بزرگوارى است.

٣٥٥٢ ٢٢- من أفضل المروّة صلة الرّحم. ٦ ٣٤ از برترين جوانمردى‏ها صله رحم است.

باب قطع الرحم (بريدن از خويشان)

٣٥٥٣ ١- اقبح المعاصى قطيعة الرّحم و العقوق. ٢ ٤٤٩ زشت‏ترين گناهان قطع رحم و عقوق (يعنى بد سلوكى با پدر و مادر و خويشان) است.

٣٥٥٤ ٢- بقطيعة الرّحم تستجلب النّقم.

٣ ٢٣٨ به واسطه قطع رحم است كه عذابها جلب شود.

٣٥٥٥ ٣- جانبوا التّخاذل و التّدابر و قطيعة الارحام. ٣ ٣٦٢ دورى كنيد از اين كه يكديگر را يارى نكنيد و به هم پشت كنيد و پيوند با خويشان را قطع كنيد.

٣٥٥٦ ٤- حلول النّقم فى قطيعة الرّحم.

٣ ٤١٢ فرود آمدن عقوبتهايى الهى در بريدن از

خويشان است.

٣٥٥٧ ٥- فى قطيعة الرّحم حلول النّقم.

٤ ٤٠٢ در قطع رحم و كيفر آن است كه عقوبتها فرود آيد.

٣٥٥٨ ٦- قطيعة الرّحم تجلب النّقم.

٤ ٥٠٥ قطع رحم عقوبتها را جلب كند.

٣٥٥٩ ٧- قطيعة الرّحم تزيل النّعم. ٤ ٥٠٩ قطع رحم نعمتها را از ميان برد.

٣٥٦٠ ٨- قطيعة الرّحم من أقبح الشّيم.

٤ ٥٠٩ قطع رحم از زشت‏ترين خصلتهاست.

٣٥٦١ ٩- ليس مع قطيعة الرّحم نماء.

٥ ٧٣ با قطع رحم، افزايش (در مال و عمر و فرزند) نخواهد بود.

٣٥٦٢ ١٠- ليس لقاطع رحم قريب. ٥ ٧٨ براى كسى كه قطع رحم كند نزديكى (از خويشان و دوستان) به جاى نماند.

٣٥٦٣ ١١- ليس من الكرم قطيعة الرّحم.

٥ ٨٠ از بزرگوارى نيست قطع كردن و بريدن از خويشان.

٣٥٦٤ ١٢- ما آمن باللَّه من قطع رحمه.

٦ ٧٤ ايمان به خدا نياورده كسى كه رحم خود را قطع كند.

٣٥٦٥ ١٣- التّجنّى رسول القطيعة. ١ ١٤٣ گناه تراشى (و پرونده سازى) پيام آور قطع رحم (يا دوستى) است.

باب الرخاء (خوشى و فراوانى)

٣٥٦٧ ١- اجعل زمان رخائك عدّة لايّام بلائك. ٢ ٢٠٣ زمان فراخى و وسعت خود را ذخيره‏اى براى روزهاى گرفتارى‏ات قرار ده.

باب الرذائل (پستيها)

٣٥٦٨ ١- الانحطاط الى الرّذائل سهل مرد. ١ ٢٩٦ پايين آمدن به سوى رذائل و پستى‏ها زمينى است هموار ولى نابود كننده. ٣٥٦٩ ٢- أسوأ الخلائق التّحلّى بالرّذائل. ٢ ٣٩٥ بدترين خلقها آراستگى به پستى‏ها و صفات زشت است.

٣٥٧٠ ٣- بتجنّب الرّذائل تنجو من العاب. ٣ ٢٢٨ با اجتناب و دورى گزيدن از پستيها نجات يابى از عيبها.

٣٥٧١ ٤- رأس الرّذائل اصطناع الاراذل. ٤ ٥٢ اساس پستى‏ها احسان كردن به مردمان پست است.

٣٥٧٢ ٥- من علامات الادبار مقارنة الاراذل. ٦ ١٧ از نشانه‏هاى ادبار- و پشت كردن- دولتها، همراهى و مصاحبت با انسانهاى پست و رذل است.

٣٥٧٣ ٦- لا تغن بالرّذائل فتسقط قيمتك. ٦ ٢٧٢ بى‏نياز مكن خود را به وسيله رذائل و پستى‏ها كه ارزش تو از بين رود و بيفتد.

٣٥٧٤ ٧- لا يفلح من يتبجّح بالرّذائل.

٦ ٣٩٠ رستگار نگردد كسى كه شادمان گردد به رذائل و پستى‏ها.

باب الرّزق (روزى)

٣٥٧٥ ١- الرّزق يطلب من لا يطلبه.

١ ٣٧٠ روزى مى‏جويد كسى را كه وى آن را نمى‏جويد.

٣٥٧٦ ٢- ارض من الرّزق بما قسم لك تعش غنيّا. ٢ ١٨٩ راضى باش از روزى بدانچه برايت مقدّر شده تا توانگر زندگى كنى.

٣٥٧٧ ٣- انّ اللَّه سبحانه أبى أن يجعل أرزاق عباده المؤمنين الّا من حيث لا يحتسبون. ٢ ٥٣٩ به راستى كه خداى سبحان خوددارى فرموده و ابا كرده از اين كه روزى بندگان مؤمن خود را قرار دهد جز از آنجا كه گمان ندارند. ٣٥٧٨ ٤- انّ اللَّه تعالى لم يجعل للعبد و ان اشتدّت حيلته و عظمت طلبته و قويت مكيدته، اكثر ممّا سمّى له فى الذّكر الحكيم، و لم يحل بين العبد فى ضعفه و قلّة حيلته أن يبلغ دون ما سمّى له فى الذّكر الحكيم، و انّ العارف لهذا، العامل به أعظم النّاس راحة فى منفعة، و انّ التّارك له و الشّاكّ فيه لأعظم النّاس شغلا فى مضرّة. ٢ ٦١٩ به راستى كه خداى تعالى قرار نداده است براى بنده خود هر چند سخت باشد چاره انديشى او، و بزرگ باشد خواسته او، و نيرومند باشد تدبير او، بيش از آنچه براى او مقرّر فرموده در ذكر حكيم (و لوح محفوظ) و هم چنين مانع نشده ميان بنده خود با وجود ناتوانى و كمى چاره‏اش از اين كه برسد به كمتر از آنچه مقرر شده براى او در همان ذكر حكيم، و به راستى آن كس كه اين حقيقت را بشناسد وبدان عمل كند از همه مردم در بردن سود راحت‏تر است، و آنكه ترك كند اين را و در آن شك و ترديد داشته باشد گرفتار شدنش در زيان از همه بزرگتر خواهد بود.

٣٥٧٩ ٥- إذا رزقت فأوسع. ٣ ١١٩ هنگامى كه خدا به تو روزى داد تو هم (به نانخوران و ديگران) توسعه بده.

٣٥٨٠ ٦- رزق كلّ امرء مقدّر كتقدير أجله. ٤ ٩٥ روزى هر كس همانند تقدير عمر و اجل او مقدر گشته.

٣٥٨١ ٧- سوف يأتيك ما قدّر لك‏

فخفّض فى المكتسب. ٤ ١٣٤ به زودى به تو خواهد رسيد آنچه براى تو مقدر شده پس كسب و كار را آسان بگير و آهسته‏تر كار كن.

٣٥٨٢ ٨- قد يرزق المحروم. ٤ ٤٦٧ گاهى است كه روزى داده شود به انسان محروم.

٣٥٨٣ ٩- عجبت لمن علم انّ اللَّه قد ضمن الارزاق و قدّرها، و انّ سعيه لا يزيده فيما قدّر له منها، و هو حريص دائب فى طلب الرّزق. ٤ ٣٤٥ در شگفتم از كسى كه مى‏داند كه خداوند روزى‏ها را ضمانت كرده و مقدر فرموده، و مى‏داند كه تلاش و كوشش او چيزى را بر آنچه تقدير شده نيفزايد، با اين حال در طلب روزى پيوسته حرص ورزيده و خود را خسته مى‏كند ٣٥٨٤ ١٠- لن يسبقك الى رزقك طالب.

٥ ٦٩ هيچ جوينده‏اى هرگز بر تو سبقت نجويد در روزى تو.

٣٥٨٥ ١١- كلّكم عيال اللَّه و اللَّه سبحانه كافل عياله. ٤ ٦٣٣ همگى شما نانخورهاى خدا هستيد و خداوند كفيل نانخورهاى خويش است.

٣٥٨٦ ١٢- لم يفت نفسا ما قدّر لها من الرّزق. ٥ ٩٧ از هيچ كس فوت نشود روزى مقدّر او.

٣٥٨٧ ١٣- من وثق بقسم اللَّه لم يتّهمه فى الرّزق. ٥ ٣٣٨ كسى كه به قسمت و نصيب و بهره الهى اطمينان داشته باشد او را در روزى متّهم نكند. ٣٥٨٨ ١٤- من اهتمّ برزق غد لم يفلح‏

أبدا. ٥ ٤٤٧ كسى كه اندوه روزى فردا را داشته باشد و بدان اهتمام ورزد هرگز رستگار نخواهد شد.

٣٥٨٩ ١٥- لو جرت الارزاق بالالباب و العقول لم تعش البهائم و الحمقى.

٥ ١٢٢ اگر بنا بود روزى‏ها به وسيله خردها و عقلها جريان مى‏يافت (و داده مى‏شد) چهار پايان و احمقان زندگى نمى‏كردند.

٣٥٩٠ ١٦- من هني‏ء النّعم سعة الارزاق.

٦ ١٧ از گوارايى نعمتها روزى فراخ است.

٣٥٩١ ١٧- نعم البركة سعة الرّزق. ٦ ١٥٦ فراخى روزى بركت خوبى است.

٣٥٩٢ ١٨- لا يكن المضمون لك طلبه أولى بك من المفروض عليك عمله.

٦ ٣٠٣ نبايد آنچه جستجويش براى تو ضمانت شده، نزد تو شايسته‏تر باشد از آنچه عمل و انجامش بر تو واجب گشته است. ٣٥٩٣ ١٩- لا تحمل على يومك همّ سنتك كفاك كلّ يوم ما قدّر لك فيه، فان تكن السّنة من عمرك فانّ اللَّه سبحانه سيأتيك فى كلّ غد جديد بما قسم لك، و ان لم تكن من عمرك فما همّك بما ليس لك. ٦ ٣٢٩ تحميل مكن بر روز خود اندوه سال را، در هر روز همان كه مقدّرت شده تو را كافى است، و اگر سال نيز از عمر تو مقدر شده باشد كه خداى سبحان در هر فردايى كه از نو مى‏رسد بهره و نصيبى را كه براى آن روز مقدر فرموده به تو مى‏رساند، و اگر از عمر تو نيست چه اندوهى دارى در باره چيزى كه از آن تو نيست.

٣٥٩٤ ٢٠- لا تحمل همّ يومك الّذى لم يأتك على يومك الّذى قد أتاك، فانّه إن يكن من عمرك يأتك اللَّه سبحانه فيه برزقك، و إن لم يكن من عمرك‏

فما همّك بما ليس من أجلك. ٦ ٣٢٢ تحميل مكن اندوه روزى را كه نيامده بر آن روزى كه به نزدت آمده، زيرا اگر آن روز هم از عمر تو مقرّر شده كه خداى سبحان روزى تو را در آن روز نيز به تو مى‏رساند، و اگر از عمر تو مقدر نشده چه اندوهى دارى براى روزى كه از عمر تو نيست ٣٥٩٥ ٢١- لا ينال الرّزق بالتّعنّى. ٦ ٣٦٩ روزى به تعب و رنج زياد به دست نيايد.

٣٥٩٦ ٢٢- لا يملك امساك الارزاق و ادرارها الّا الرّزّاق. ٦ ٤١٥ كسى جز خداى رزّاق (روزى رسان) مالك نگهداشتن روزى و يا فرو ريختن آن نيست.

باب الرسل (پيغمبران)

٣٥٩٧ ١- رسل اللَّه سبحانه تراجمة الحقّ و السّفراء بين الخالق و الخلق. ٤ ٩٩ رسولان خداى سبحان ترجمانان حق و سفيران ميان خالق و مخلوق هستند.

٣٥٩٨ ٢- لرسل اللَّه فى كلّ حكم تبيين.

٥ ٣١ براى رسولان و پيامبران خدا در هر حكمى بيانى آشكار است.

٣٥٩٩ ٣- لم يخل اللَّه سبحانه عباده من نبىّ مرسل او كتاب منزل. ٥ ١٠٢ خداى سبحان بندگان خود را وا نگذارده و رها نكرده از پيامبرى مرسل يا كتابى كه فرود آمده است.

باب الاسترسال (گفتگوهاى دوستانه)

٣٦٠٠ ١- عثرة الاسترسال لا تستقال.

٤ ٣٦٢ لغزش در گفتگوهاى محرمانه و دوستانه قابل بازگشت نيست.

٣٦٠١ ٢- من اقلّ الاسترسال سلم. ٥ ١٥٩ كسى كه در گفتگوهاى دوستانه دامنه سخن را كوتاه و اندك كند سالم ماند.

٣٦٠٢ ٣- من اكثر الاسترسال ندم.

٥ ١٥٩ كسى كه در گفتگوهاى دوستانه دامنه سخن را گسترش دهد پشيمان شود.

باب الرسول (پيك، پيام آور)

٣٦٠٣ ١- بعقل الرّسول و أدبه يستدلّ على عقل المرسل. ٣ ٢٣٢ به عقل و خرد و ادب پيام آور، پى برده مى‏شود به عقل و خرد پيام دهنده.

ص ٤٧١

٣٦٠٤ ٢- رسول الرّجل ترجمان عقله و كتابه ابلغ من نطقه. ٤ ٩٧ پيك مرد مترجم عقل او است، و نامه‏اش رساتر از گفتار او است.

٣٦٠٥ ٣- رسولك ميزان نبلك و قلمك أبلغ من ينطق عنك. ٤ ١٠٠ پيك تو ميزان و معيار بزرگى و زيركى تو است، و قلم تو رساتر است از كسى كه مى‏خواهد از سوى تو سخن گويد.

٣٦٠٦ ٤- رسولك ترجمان عقلك و احتمالك دليل حلمك. ٤ ٩٩ پيام رسان تو ترجمان عقل تو است، و تحمل تو دليل بر بردبارى تو است.

باب الرشد (به حق رسيدن)

٣٦٠٧ ١- افضل العقل الرّشاد. ٢ ٣٧٤ برترين عقل رسيدن به حق است.

٣٦٠٨ ٢- افضل السّبل الرّشد. ٢ ٣٨٣ برترين راهها رشد يافتن است.

٣٦٠٩ ٣- اذا احبّ اللَّه عبدا ألهمه رشده و وفّقه لطاعته. ٣ ١٩٥ هنگامى كه خدا بنده‏اى را دوست بدارد رشدش را به او الهام كند، و به طاعت خويش او را موفق بدارد.

٣٦١٠ ٤- من استرشد علم. ٥ ١٤١ كسى كه راه جويد دانا گردد.

٣٦١١ ٥- من صدقك فى نفسك فقد أرشدك. ٥ ١٥٨ كسى كه به تو در باره خودت راست بگويد، به راستى كه تو را به راه راست رهنمون شده است.

٣٦١٢ ٦- من استرشد غويّا ضلّ. ٥ ١٨٦ كسى كه از انسان گمراهى، راه راست و درستى بجويد، گمراه شود.

٣٦١٣ ٧- من خالف رشده تبع هواه.

٥ ٢٧٨ كسى كه با رشد خويش مخالفت كند از هواى نفس خود پيروى كرده است.

٣٦١٤ ٨- لن تعرفوا الرّشد حتّى تعرفوا الّذى تركه. ٥ ٦٩ هرگز رشد را نخواهيد شناخت تا آنكه بشناسيد آن را كه ترك رشد كرده و آن راواگذارده است.

٣٦١٥ ٩- لا تعزم على ما لم تستبن الرّشد فيه. ٦ ٢٦٥ تصميم مگير بر كارى كه رشد در آن را ندانسته‏اى.

٣٦١٦ ١٠- لا ضلال مع ارشاد. ٦ ٣٦٢ با وجود رشد گمراهى نيست.