ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 58135
دانلود: 10608


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58135 / دانلود: 10608
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الزّهد (بى‏اعتنايى)

٣٧٩١ ١- الزّهد ثروة. ١ ٤٤ زهد، توانگرى است.

٣٧٩٢ ٢- الرّاحة فى الزّهد. ١ ٩٠ راحتى و آسايش در زهد است.

٣٧٩٣ ٣- الزّهد ثمرة الدّين. ١ ١١٣ زهد، ميوه و ثمره دين است.

٣٧٩٤ ٤- الزّهد ثمرة اليقين. ١ ١٢٥ زهد، ميوه يقين است.

٣٧٩٥ ٥- الزّهد اصل الدّين. ١ ١٣١ زهد، ريشه و اساس دين است.

٣٧٩٦ ٦- الزّهد اساس اليقين. ١ ١٣٩ زهد، اساس و پايه يقين است.

٣٧٩٧ ٧- الزّهد متجر رابح. ١ ١٤٧ زهد، تجارت و معامله‏اى سود آور است.

٣٧٩٨ ٨- الزّهد سجيّة المخلصين. ١ ١٧٤ زهد، خوى انسانهاى با اخلاص است.

٣٧٩٩ ٩- الزّهد مفتاح صلاح. ١ ١٩٣ زهد، كليد صلاح و شايستگى است.

٣٨٠٠ ١٠- الزّهد قصر الامل. ١ ٢١٩ زهد، كوتاه كردن آرزوها است.

٣٨٠١ ١١- التّزهّد يؤدّى الى الزّهد.

١ ٢٩١ زهد ورزيدن (و خود را به زهد وادار كردن) انسان را به زهد و ترك دنيا مى‏كشاند.

٣٨٠٢ ١٢- الزّهد فى الدّنيا الرّاحة العظمى. ١ ٣٤٧ زهد در دنيا بزرگترين آسايش است.

٣٨٠٣ ١٣- الزّهد أن لا تطلب المفقود حتّى يعدم الموجود. ١ ٣٣٠ زهد آن است كه نخواهى هر چه را ندارى تا آنچه را دارى تمام شود. ٣٨٠٤ ١٤- الكفّ عمّا في أيدي النّاس أحد السّخائين. ٢ ١٣ باز داشتن خويش از آنچه در دست مردم است (و بى‏اعتنايى نسبت بدان) يكى از دو بخش سخاوت است.

٣٨٠٥ ١٥- الزّهد تقصير الآمال و اخلاص الاعمال. ٢ ٦٣ زهد آن است كه آرزوها را كوتاه كرده در اعمال خود اخلاص داشته باشى.

٣٨٠٦ ١٦- العاقل من زهد فى دنيا فانية دنيّة، و رغب فى جنّة سنيّة خالدة عالية. ٢ ٦٨ عاقل و خردمند كسى است كه زهد ورزد در دنياى فانى پست، و رغبت كند در بهشت والاى جاويد بلند مرتبه.

٣٨٠٧ ١٧- الزّهد افضل الرّاحتين. ٢ ٢١ زهد، برترين بخش از دو بخش آسايش دنياست. ٣٨٠٨ ١٨- الزّهد شيمة المتّقين و سجيّة الاوّابين. ٢ ٣٢ زهد، خوى پرهيزكاران و خصلت بازگشت كنندگان به سوى خداى تعالى است.

٣٨٠٩ ١٩- الزّهد اقلّ ما يوجد و اجلّ ما يعهد، و يمدحه الكلّ و يتركه الجلّ.

٢ ١١٣ زهد، كمترين چيزى است كه يافت شود، و بزرگترين چيزى است كه شناخته شده، همه آن را ستايش كنند ولى بيشتر مردم آن را واگذارند.

٣٨١٠ ٢٠- ازهد فى الدّنيا تنزل عليك الرّحمة. ٢ ١٧٧ زهد ورز در دنيا تا رحمت حق بر تو نازل گردد.

٣٨١١ ٢١- ازهد فى الدّنيا يبصّرك اللَّه عيوبها و لا تغفل فلست بمغفول عنك.

٢ ١٩٧- زهد ورز در دنيا تا خداوند عيوب دنيا را به تو بنماياند و بينايت گرداند بدان، و غافل و بى‏خبر نباش كه از تو غافل نيستند (و همه اعمال و رفتار تو تحت نظر است و ثبت و ضبط مى‏شود).

٣٨١٢ ٢٢- ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و انت آبق من ربّك فى طلبها فتشقى. ٢ ٢٠٨ در دنيا بى‏رغبت باش و زهد ورز، و پرهيز كن از اين كه مرگ بر تو در آيد در حالى كه از پروردگار خود فرار كرده و در طلب دنيا تلاش مى‏كنى، كه در اين صورت بدبخت خواهى بود.

٣٨١٣ ٢٣- ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و قلبك متعلّق بشى‏ء منها فتهلك. ٢ ٢١٦ بى‏رغبت باش در دنيا و از آن دورى كن و بترس از اين كه مرگ در حالى به سراغت آيد كه دلت به دنيا بسته باشد كه در اين‏ صورت نابود خواهى شد.

٣٨١٤ ٢٤- انظروا الى الدّنيا نظر الزّاهدين فيها الصّارفين عنها، فانّها و اللَّه عمّا قليل تزيل الثّاوى السّاكن، و تفجع المترف الآمن. ٢ ٢٦٤ بنگريد به دنيا بسان كسى كه بدان رغبتى ندارد و از آن روى گردانده، كه به خدا سوگند دنيا به زودى آن كس را كه در آن سكونت گزيده از جاى بركند، و آنكه به لذتهاى دنيا سرگرم و ايمن است به مصيبت و رنج نشاند.

٣٨١٥ ٢٥- ا يسرّك ان تلقى اللَّه غدا فى القيامة و هو عليك راض غير غضبان كن فى الدّنيا زاهدا و فى الآخرة راغبا، و عليك بالتّقوى و الصّدق فهما جماع الدّين، و الزم اهل الحقّ و اعمل عملهم، تكن منهم. ٢ ٣٦٦ آيا شادمانت مى‏كند كه فرداى قيامت خدا را ديدار كنى و از تو خوشنود باشد و خشمگين نباشد (اگر اين را مى‏خواهى) در دنيا زاهد و بى‏رغبت باش و نسبت به آخرت راغب و علاقه‏مند، و بر تو باد به تقواى الهى و صداقت و راستى، كه اين دو گرد آورنده و جامع دين هستند، و با طرفداران حق ملازم باش و كار آنها را انجام ده تا از ايشان باشى.

٣٨١٦ ٢٦- احزمكم ازهدكم. ٢ ٣٦٩ دور انديش‏ترين شما كسى است كه زهدش بيشتر باشد.

٣٨١٧ ٢٧- افضل العبادة الزّهادة. ٢ ٣٧٥ برترين عبادت، زهد ورزيدن است.

٣٨١٨ ٢٨- اوّل الزّهد التزهّد. ٢ ٣٨٤ آغاز زهد اين است كه خود را به ترك دنيا و زهد وادارى.

٣٨١٩ ٢٩- افضل الطّاعات الزّهد فى الدّنيا. ٢ ٣٩٨ برترين فرمانبردارى‏ها و طاعتها زهد در دنياست.

٣٨٢٠ ٣٠- افضل الزّهد اخفاء الزّهد.

٢ ٤٠٢ برترين زهدها پنهان كردن زهد است.

٣٨٢١ ٣١- اعظم النّاس سعادة اكثرهم‏

زهادة. ٢ ٤١٨ بزرگترين مردم از نظر سعادت كسانى هستند كه زهدشان بيشتر باشد.

٣٨٢٢ ٣٢- اصل الزّهد حسن الرّغبة فيما عند اللَّه. ٢ ٤١٥ اساس زهد آن است كه ميل و رغبت انسان بدانچه نزد خداست نيكو باشد. ٣٨٢٣ ٣٣- احقّ النّاس بالزّهادة من عرف نقص الدّنيا. ٢ ٤٣٩ شايسته‏ترين مردم به زهد و بى‏رغبتى در دنيا كسى است كه نقص و كمى دنيا را شناخته باشد.

٣٨٢٤ ٣٤- انّ الزّاهدين فى الدّنيا لتبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتدّ حزنهم و ان فرحوا، و يكثر مقتهم انفسهم و ان اغتبطوا بما اوتوا. ٢ ٥٥١ به راستى كه زاهدان در دنيا دلهاشان بگريد اگر چه (در ظاهر) بخندند، و اندوهشان سخت باشد اگر چه (در ظاهر) فرحناك باشند، و خشم ايشان از نفس خود بسيار باشد اگر چه مورد آرزو و غبطه ديگران باشند.

٣٨٢٥ ٣٥- انّ الزّهادة قصر الامل و الشّكر على النّعم و الورع عن المحارم، فان عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد اعذر اللَّه سبحانه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة، و كتب بارزة العذر واضحة. ٢ ٦٦٣ به راستى كه زهد و بى رغبتى در دنيا كوتاه كردن آرزو، و سپاسگزارى نعمتهاى خدا، و پارسايى از محرمات الهى است، و اگر اينها همه نبود (لا اقل آن دو قسمت آخر در شما باشد يعنى) غلبه نكند حرام بر صبر و بردبارى شما، و در برابر نعمتها شكر و سپاسگزارى را فراموش نكنيد، زيرا خداى سبحان عذر خود را در اين باره از شما خواسته به وسيله حجّتهاى روشن و آشكار، و كتابهايى كه به طور وضوح و بى پرده اين عذر را بيان كرده است.

٣٨٢٦ ٣٦- ان عقلت امرك او اصبت معرفة نفسك فاعرض عن الدّنيا و ازهد فيها، فانّها دار الاشقياء و ليست بدار السّعداء، بهجتها زور و زينتها غرور، و سحائبها متقشّعة و مواهبها مرتجعة. ٣ ١٦ اگر كار خود را دريافته‏اى يا به شناخت نفس خويش رسيده‏اى، از دنيا روى بگردان، و در آن بى‏رغبت باش كه به راستى دنيا خانه بدبختان است و سراى نيكبختان نيست، شادابى آن دروغ و باطل، و زيور آن فريب است، ابرهايش پراكنده و بخششهاى آن بازگشت داده خواهد شد.

٣٨٢٧ ٣٧- ان كنتم فى البقاء راغبين فازهدوا فى عالم الفناء. ٣ ٢٢ اگر به راستى به ماندن و بقا علاقه‏مند و راغب هستيد، پس بياييد و در جهان فانى زهد ورزيد.

٣٨٢٨ ٣٨- انّك لن تخلق للدّنيا فازهد فيها و اعرض عنها. ٣ ٥٧ تو هيچگاه براى دنيا آفريده نشده‏اى پس در آن زهد ورز و از آن روى بگردان.

٣٨٢٩ ٣٩- انّكم ان زهدتم خلصتم من شقاء الدّنيا و فزتم بدار البقاء. ٣ ٦٧ به راستى كه شما اگر زهد ورزيد از بدبختى دنيا آسوده شده و به سراى پايدار و ماندنى رسيده و رستگار شده‏ايد.

٣٨٣٠ ٤٠- اذا هرب الزّاهد من النّاس فاطلبه. ٣ ١٤١ هر گاه شخص زاهد از مردم گريخت او را بجوى (و بدانكه زهد او واقعى است و حقيقت دارد).

٣٨٣١ ٤١- اذا طلب الزّاهد النّاس فاهرب منه. ٣ ١٤١ هر گاه ديدى زاهد در جستجوى مردم و به دنبال آنهاست از او بگريز. (و بدان كه حقيقت ندارد و فريبكار است).

٣٨٣٢ ٤٢- بالزّهد تثمر الحكمة. ٣ ٢٠٩ به وسيله زهد درخت حكمت و فرزانگى بار دهد، و به بار نشيند.

٣٨٣٣ ٤٣- ثمرة الزّهد الرّاحة. ٣ ٣٢٧

ميوه زهد، آسودگى است.

٣٨٣٤ ٤٤- ثمن الجنّة الزّهد فى الدّنيا.

٣ ٣٥٠ بهاى بهشت، زهد در دنياست.

٣٨٣٥ ٤٥- حسن الزّهد من افضل الايمان، و الرّغبة فى الدّنيا تفسد الايقان. ٣ ٣٨٩ زهد نيكو از برترين مراتب ايمان است، و رغبت در دنيا يقين را تباه كند.

٣٨٣٦ ٤٦- خير النّاس من زهدت نفسه و قلّت رغبته و ماتت شهوته و خلص ايمانه و صدق ايقانه. ٣ ٤٣٦ بهترين مردم كسى است كه نفس او زهد ورزد، و ميل و رغبتش به دنيا كم باشد، شهوت و خواسته‏هايش مرده، و ايمانش پاك و خالص، و يقين او صادق و درست باشد.

٣٨٣٧ ٤٧- رأس السّخاء الزّهد فى الدّنيا. ٤ ٥٢ اساس و ريشه سخاوت و گذشت، زهد در دنياست.

٣٨٣٨ ٤٨- زين الحكمة الزّهد فى الدّنيا. ٤ ١٠٩ زيور حكمت و فرزانگى، زهد و بى‏رغبتى در دنياست.

٣٨٣٩ ٤٩- زهدك فى الدّنيا ينجيك و رغبتك فيها ترديك. ٤ ١١١ زهد تو در مورد دنيا رهايى‏ات دهد، و ميل و رغبت در دنيا نابودت كند.

٣٨٤٠ ٥٠- زهد المرء فيما يفنى على قدر يقينه بما يبقى. ٤ ١١٣ زهد انسان در آنچه فانى شود به مقدار يقين او است در آنچه بر جاى مى‏ماند.

٣٨٤١ ٥١- سبب صلاح النّفس العزوف عن الدّنيا. ٤ ١٢٢ وسيله اصلاح نفس روى گرداندن از دنيا است.

٣٨٤٢ ٥٢- طوبى للزّاهدين فى الدّنيا الرّاغبين فى الآخرة، اولئك اتّخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدّعاء دثارا،

و قرضوا الدّنيا على منهاج المسيح عيسى بن مريم على نبيّنا وعليه‌السلام. ٤ ٢٦٨ خوشا به حال آنها كه نسبت به دنيا بى‏رغبت، و در آخرت راغب و مشتاقند، اينانند كه زمين را فرش و خاكش را بستر، و آب آن را بوى خوش، و قرآن را شعار (جامه زيرين) و دعا را دثار (جامه رويين) قرار داده، و دنيا را پيموده‏اند همان گونه كه حضرت مسيح- كه بر پيامبر ما و بر او باد- درود پيمود.

٣٨٤٣ ٥٣- عليك بالزّهد فانّه عون الدّين. ٤ ٢٨٧ بر تو باد به زهد كه به راستى زهد كمك كار و ياور دين است.

٣٨٤٤ ٥٤- فضيلة العقل الزّهادة. ٤ ٤٢٢ فضيلت و برترى عقل، به زهد و بى‏رغبتى در دنياست.

٣٨٤٥ ٥٥- كيف يزهد فى الدّنيا من لا يعرف قدر الآخرة. ٤ ٥٦٢ چگونه زهد ورزد در دنيا كسى كه قدر و ارزش آخرت را نشناخته است.

٣٨٤٦ ٥٦- كسب العلم الزّهد فى الدّنيا.

٤ ٦٢٥ وسيله تحصيل و به دست آوردن علم و دانش، زهد در دنياست.

٣٨٤٧ ٥٧- كفى بالمرء سعادة ان يعزف عمّا يفنى و يتولّه بما يبقى. ٤ ٥٨٤ براى سعادت و نيكبختى انسان همين بس كه روى بگرداند از آنچه نابود شدنى است، و شائق گردد بدانچه ماندنى است.

٣٨٤٨ ٥٨- كونوا ممّن عرف فناء الدّنيا فزهد فيها، و علم بقاء الآخرة فعمل لها. ٤ ٦١٦ از آن مردمانى باشيد كه فنا و نيستى دنيا را شناخته و در آن زهد ورزيده، و بقا و ماندن آخرت را دانسته و براى آن كار كرده است.

٣٨٤٩ ٥٩- من عرف الدّنيا تزهّد. ٥ ١٧٢ كسى كه دنيا را بشناسد زهد ورزد.

٣٨٥٠ ٦٠- من ايقن بما يبقى زهد فيما يفنى. ٥ ٢٩٢ كسى كه يقين دارد بدانچه به جاى‏

مى‏ماند، زهد ورزد در آنچه از ميان مى‏رود و فانى مى‏شود.

٣٨٥١ ٦١- من زهد هانت عليه المحن.

٥ ٢٧٤ كسى كه زهد ورزد، رنج و مصيبتها برايش آسان شود.

٣٨٥٢ ٦٢- ليكن زهدك فيما ينفد و يزول فانّه لا يبقى لك و لا تبقى له. ٥ ٥٠ بايد زهد و بى‏رغبتى تو در چيزى باشد كه از ميان مى‏رود و زوال مى‏پذيرد، زيرا كه چنين چيزى براى تو نمى‏ماند، و تو هم براى او نخواهى ماند.

٣٨٥٣ ٦٣- لن يفتقر من زهد. ٥ ٧١ نيازمند و فقير نشود كسى كه زهد ورزد.

٣٨٥٤ ٦٤- من زهد فى الدّنيا حصّن دينه. ٥ ٣٠٠ كسى كه در دنيا زهد ورزد دين خود را حفظ كرده است.

٣٨٥٥ ٦٥- من زهد فى الدّنيا لم تفته.

٥ ٣٠٢ كسى كه در دنيا زهد ورزد، دنيا از دستش نرود (و آنچه مقدر شده به او خواهد رسيد و زهد چيزى را از او نگيرد).

٣٨٥٦ ٦٦- من رغب فيها اتعبته و أشقته.

٥ ٣٠٣ كسى كه در دنيا رغبت كند او را به تعب و رنج اندازد، و به بدبختى كشاند.

٣٨٥٧ ٦٧- من عزف عن الدّنيا اتته صاغرة. ٥ ٣١٢ كسى كه از دنيا روى بگرداند، دنيا با حال خوارى به نزدش آيد.

٣٨٥٨ ٦٨- من لهى عن الدّنيا هانت عليه المصائب. ٥ ٣٢٥ كسى كه از دنيا كنده و جدا شود مصيبتها بر او آسان گردد.

٣٨٥٩ ٦٩- من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتى فقد اخذ الزّهد بطرفيه.

٥ ٣٢٧ كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نگردد، زهد را به دو طرف آن دريافت كرده است.

٣٨٦٠ ٧٠- من زهد فى الدّنيا استهان بالمصائب. ٥ ٣٣٥ كسى كه در دنيا زهد ورزد، مصيبتها را آسان گيرد.

٣٨٦١ ٧١- من زهد فى الدّنيا اعتق نفسه و ارضى ربّه. ٥ ٣٧٤ كسى كه در دنيا زهد ورزد جان خود را آزاد كرده، و پروردگارش را خوشنود سازد.

٣٨٦٢ ٧٢- من زهد فى الدّنيا قرّت عينه بجنّة المأوى. ٥ ٤٤٠ كسى كه در دنيا زهد ورزد ديده‏اش به بهشت برين «جنّة الماوى» روشن گردد.

٣٨٦٣ ٧٣- من لم يزهد فى الدّنيا لم يكن له نصيب فى جنّة المأوى. ٥ ٤٤٣ كسى كه در دنيا زهد نورزد بهره‏اى از بهشت برين ندارد.

٣٨٦٤ ٧٤- مع الزّهد تثمر الحكمة. ٦ ١٢٠ با زهد است كه درخت حكمت و فرزانگى به بار نشيند و ميوه دهد.

٣٨٦٥ ٧٥- لا ينفع زهد من لم يتخلّ عن الطّمع و يتحلّ بالورع. ٦ ٤٢٠ سود ندهد زهد كسى كه از آز و طمع خود را جدا نكرده، و به پارسايى و ورع خود را نياراسته است.

٣٨٦٦ ٧٦- ينبغي لمن عرف النّاس أن يزهد فيما في أيديهم. ٦ ٤٤٣ براى كسى كه مردم را شناخته شايسته است كه زاهد و بى‏رغبت باشد بدانچه در دست آنها است.

٣٨٦٧ ٧٧- يا أيّها النّاس ازهدوا فى الدّنيا، فانّ عيشها قصير، و خيرها يسير، و إنّها لدار شخوص، و محلّة تنغيص، و إنّها لتدنى الآجال، و تقطع الآمال، ألا و هى المتصدّية العنون،

و الجامحة الحزون، و المانية الخئون.

٦ ٤٦٣ اى مردم در دنيا زهد ورزيد كه به راستى زندگى آن كوتاه و خير آن اندك، و به راستى كه اين دنيا سراى رفتن و جايگاه بر هم خوردن است و به راستى كه دنيا اجلها را نزديك، و آرزوها را قطع كند، آگاه باشيد كه اين دنيا، همچون زن روسپى هوس انگيزى است كه خود را نشان دهد و سپس با نفرت پشت كند، و همچون مركب سركشى كه هنگام دويدن از رفتن باز ايستد و دروغگويى است خيانت پيشه.

٣٨٦٨ ٧٨- ينبغي لمن عرف الدّنيا ان يزهد فيها و يعزف عنها. ٦ ٤٤١ براى كسى كه دنيا را شناخته شايسته است كه در آن زهد ورزد و از آن دورى گزيند.

٣٨٦٩ ٧٩- ينبغي لمن علم سرعة زوال الدّنيا ان يزهد فيها. ٦ ٤٤٢ شايسته است براى كسى كه شتاب زوال دنيا را دانسته كه در آن زهد ورزد.

٣٨٧٠ ٨٠- تحبّب الى النّاس بالزّهد فيما أيديهم تفز بالمحبّة منهم. ٣ ٢٨٨ با نشان دادن بى‏رغبتى نسبت به آنچه در دست مردم است دوستى آنها را جلب كن، تا از محبّت آنها بهره‏مند شوى.

٣٨٧١ ٨١- انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. ٢ ٥٠٣ به راستى كه (ارزش و اهميت) بى‏رغبتى در باره جهل و نادانى، به اندازه رغبت داشتن در عقل است.

باب الزّينة (آرايش)

٣٨٧٢ ١- الزّينة بحسن الصّواب لا بحسن الثّياب. ٢ ٣٨ آرايش انسان به نيكويى راه درست او است نه به نيكويى جامه.

باب الزيّ (شكل، هيئت)

٣٨٧٣ ١- انّ احسن الزّىّ ما خلطك بالنّاس، و جمّلك بينهم، و كفّ ألسنتهم عنك. ٢ ٥١٠ به راستى كه بهترين شكل و هيئت آن است كه تو را با مردم آميزش دهد، و در ميان ايشان زيبايت كند، و زبانشان را از تو باز دارد.

حرف «السين»

باب السؤال عن اللَّه تعالى (درخواست از خدا)

٣٨٧٤ ١- التّقرّب الى اللَّه تعالى بمسألته و الى النّاس بتركها. ٢ ٥٢ تقرّب و نزديك شدن به درگاه خداى تعالى به سؤال كردن از او است ولى تقرّب به مردم به ترك سؤال از آنهاست.

٣٨٧٥ ٢- اعلم النّاس باللَّه اكثرهم له مسئلة. ٢ ٤٥١ داناترين مردم نسبت به خداى تعالى كسانى هستند كه درخواستشان از خدا بيشتر است.

٣٨٧٦ ٣- ربّما سألت الشّى‏ء فلم تعطه و اعطيت خيرا منه. ٤ ٨٠ چه بسا چيزى از خدا درخواست كنى كه آن را به تو ندهد و بهتر از آن را به تو عطا فرمايد.

٣٨٧٧ ٤- سلوا اللَّه العفو و العافية و حسن التّوفيق. ٤ ١٣٧ از خدا درخواست كنيد گذشت و تندرستى و توفيق نيك را.

٣٨٧٨ ٥- من سئل اللَّه اعطاه. ٥ ٢٢٠ كسى كه چيزى از خدا بخواهد به او عطا كند.

٣٨٧٩ ٦- ليكن مسئلتك ما يبقى لك جماله و ينفى عنك وباله. ٥ ٥٠ بايد درخواست تو چيزى باشد كه زيبايى‏اش براى تو مى‏ماند و عذاب و سختى براى تو به دنبال نداشته باشد.

٣٨٨٠ ٧- ما من شي‏ء احبّ الى اللَّه سبحانه من ان يسئل. ٦ ٨٠ چيزى در پيشگاه خداى سبحان محبوب‏تر از آن نيست كه از او درخواست كنند (و هر چه مى‏خواهند از او بخواهند).

٣٨٨١ ٨- نسأل اللَّه سبحانه لمنّته تماما و بحبله اعتصاما. ٦ ١٧٦ از خداى سبحان درخواست مى‏كنيم تمامى نعمتش را، و چنگ زدن به ريسمان‏

باب السؤال عن الناس (درخواست از مردم)

او را.

٣٨٨٢ ٩- نسأل اللَّه سبحانه منازل الشّهداء و معايشه السّعداء و مرافقة الانبياء و الابرار. ٦ ١٨٩ از خداى سبحان مى‏خواهيم جايگاه شهيدان، و زندگى كردن با نيكبختان، و رفاقت و همدمى با پيامبران و نيكان را.

٣٨٨٣ ١٠- لا تسئلوا الّا اللَّه سبحانه فانّه ان اعطاكم اكرمكم و ان منعكم خار لكم. ٦ ٣٤١ درخواست نكنيد جز از خداى سبحان، زيرا اگر به شما عطا فرمود اكرام فرموده و شما را گرامى داشته، و اگر منع فرمود (و خواسته شما را اجابت نكرد) خير و خوبى شما را خواسته است.

٣٨٨٤ ١- الدّعاء للسّائل احدى الصّدقتين. ٢ ١٥ دعا كردن براى سائل و درخواست كننده يكى از دو صدقه است (يعنى اگر نتوانست به او چيزى بدهد در حق او دعا كند كه اين خود نوعى صدقه است).

٣٨٨٥ ٢- اسمحوا إذا سئلتم. ٢ ٢٣٩ جود و بخشش كنيد هر گاه از شما چيزى درخواست كردند.

٣٨٨٦ ٣- من حرم السّائل مع القدرة عوقب بالحرمان. ٥ ٣٧٣ كسى كه سائل را با داشتن قدرت و توان محروم سازد به عقوبت محروميّت و بى‏بهره ماندن از رحمت حق دچار شود.

٣٨٨٧ ٤- لا تردّ السّائل و صن مروّتك عن حرمانه. ٦ ٢٨٤ سائل و درخواست كننده را باز نگردان و جوانمردى خود را نگه دار از اين كه او را محروم گردانى. ٣٨٨٨ ٥- لا تردّنّ السّائل و ان اسرف.

٦ ٢٧٣ سائل را باز نگردان اگر چه اسراف و زياده روى كند.

٣٨٨٩ ٦- الذّلّ فى مسئلة النّاس. ١ ١٢٠ خوارى انسان، در سؤال كردن از مردم است.

٣٨٩٠ ٧- المسألة مفتاح الفقر. ١ ٢٥٥ سؤال كردن (از مردم) كليد فقر و نيازمندى است.

٣٨٩١ ٨- المؤمن اذا سئل اسعف و اذا سأل خفّف. ٢ ٥٧ از مؤمن هر گاه درخواست شود كمك كند، و اگر خود از ديگرى سؤال كند سبك گيرد.

٣٨٩٢ ٩- السّؤال يضعف لسان المتكلّم و يكسر قلب الشّجاع البطل، و يوقف الحرّ العزيز، موقف العبد الذّليل و يذهب بهاء الوجه و يمحق الرّزق.

٢ ١٤١ سؤال و درخواست (از مردم) زبان گوينده را ناتوان و كند سازد، و دل مرد شجاع و دلير را بشكند، و آزاد مرد عزيز را در جايگاه برده خوار و دليلى در آورد، آبرو را ببرد و روزى را كم و بى‏بركت كند.

٣٨٩٣ ١٠- المسألة طوق المذلّة، تسلب العزيز عزّه و الحسيب حسبه. ٢ ١٤٥ سؤال كردن طوق مذلت و خوارى است كه عزّت انسان عزيز را سلب كند، و حسب و شرافت كسى را كه داراى حسب و بزرگوارى است از بين برد.

٣٨٩٤ ١١- اذا اردت ان تطاع فاسئل ما يستطاع. ٣ ١٣٤ هر گاه خواستى كه فرمانت برند از مردم بخواه هر چه را توان انجام آن را دارند (و بيش از طاقت و توان مردم چيزى ازآنها نخواه).

٣٨٩٥ ١٢- كثرة السّؤال تورث الملال.

٤ ٥٩٠ درخواست زياد ملال آورد.

٣٨٩٦ ١٣- من سئل غير اللَّه استحقّ الحرمان. ٥ ٢٠٤

كسى كه از غير خدا سؤال كند شايسته نوميدى است. ٣٨٩٧ ١٤- من اكثر مسئلة النّاس ذلّ.

٥ ٢٣٨ كسى كه درخواستش از مردم زياد باشد خوار گردد.

٣٨٩٨ ١٥- من صان نفسه عن المسائل جلّ. ٥ ٢٣٩ كسى كه خود را از سؤال كردن نگه دارد بلند مرتبه و بزرگ شود.

٣٨٩٩ ١٦- من سئل ما لا يستحقّ قوبل بالحرمان. ٥ ٣١٦ كسى كه چيزى را درخواست كند كه شايستگى آن را ندارد با نوميدى مواجه شود.

٣٩٠٠ ١٧- من تكرّر سؤاله للنّاس ضجروه. ٥ ٣٢٤ كسى كه سؤال و درخواستش از مردم مكرّر شد از او خسته و ملول شوند.

٣٩٠١ ١٨- من سئل فوق قدره استحقّ الحرمان. ٥ ٣٢٥ كسى كه بيش از حدّ و اندازه خود درخواست كند شايسته نوميدى است.

٣٩٠٢ ١٩- من لم يصن وجهه عن مسئلتك فاكرم وجهك عن ردّه. ٥ ٤٣٨ كسى كه آبروى خود را نگه نداشت و از تو چيزى درخواست كرد، تو گرامى بدار آبروى خود را از ردّ كردنش.

٣٩٠٣ ٢٠- من المروّة انّك اذا سئلت ان تتكلّف و اذا سألت ان تخفّف. ٦ ٤٢ از جوانمردى است كه اگر كسى چيزى از تو درخواست كرد، رنج و دشوارى بر آوردن آن را تحمل كنى، و اگر خود چيزى از كسى درخواست كنى درخواستت را سبك گيرى (و سنگين نگيرى كه بر آوردنش دشوار باشد).

٣٩٠٤ ٢١- وجهك ماء جامد يقطّره السّؤال، فانظر عند من تقطّره. ٦ ٢٤٣ روى تو (آبرويت) آبى است بسته و جامد كه سؤال و درخواست آن را ريزان كرده و مى‏چكاند، پس بنگر كه نزد چه كسى آن‏را مى‏چكانى و روان مى‏سازى.

٣٩٠٥ ٢٢- لا تسئل من تخاف منعه.

٦ ٢٦٤ درخواست مكن از كسى كه ترس ردّ آن را دارى.

٣٩٠٦ ٢٣- لا تسئلنّ عمّا لم يكن، ففى الّذى قد كان علم كاف. ٦ ٢٩٧ درخواست مكنيد از آنچه نخواهد شد كه در آنچه وجود دارد دانشى بس و كافى است. ٣٩٠٧ ٢٤- لا شي‏ء اوجع من الاضطرار الى مسئلة الاغمار. ٦ ٣٩٦ چيزى دردناك‏تر نيست از اين كه آدمى ناچار شود به درخواست از تازه به دوران رسيده‏ها.

٣٩٠٨ ٢٥- من احسن السّؤال علم. ٥ ١٩١ كسى كه سؤال و درخواست را نيكو كند دانا شود. ٣٩٠٩ ٢٦- من علم احسن السّؤال. ٥ ١٤١ كسى كه دانا باشد نيكو كند سؤال را (و به گونه‏اى طرح كند كه پاسخ گيرد و به اجابت مقرون باشد).

٣٩١٠ ٢٧- من احسن المسألة اسعف.

٥ ١٤٥ كسى كه نيكو سؤال كند اجابت شود.

٣٩١١ ٢٨- كلّ امرء مسئول عمّا ملكت يمينه و عياله. ٤ ٦٣٣ هر انسانى از آنچه مالك آن است (برده و غيره) و نانخورهاى خود مورد بازخواست قرار گرفته و مسئول است.

باب السبب

٣٩١٢ ١- السّبب الّذى أدرك به العاجز بغيته هو الّذى أعجز القادر عن طلبته.

٢ ١٦٥ همان سبب و وسيله‏اى كه موجب گرديده تا ناتوان به هدف خود برسد، همان وسيله‏اى است كه توانا را از رسيدن به‏ مقصود خود ناتوان كرده است.

٣٩١٣ ٢- لكلّ شي‏ء سبب. ٥ ١٣ هر چيزى را سبب و وسيله‏اى است.

باب السبّ (دشنام)

٣٩١٤ ١- ما تسابّ اثنان الّا غلب ألامهما. ٦ ٧٩ دشنام ندهند دو نفر به يكديگر جز آنكه هر كدام پست‏تر است بر آن ديگرى چيره شود.

باب الستر (پرده پوشى)

٣٩١٥ ١- من علم ما فيه ستر على اخيه.

٥ ٢٤٢ كسى كه بداند در خودش چيست (و عيبهاى خود را بداند) عيب برادرش را بپوشاند.

باب السجود

٣٩١٦ ١- السّجود الجسمانىّ هو وضع عتائق الوجوه على التّراب و استقبال الارض بالرّاحتين و الكفّين و اطراف القدمين، مع خشوع القلب و اخلاص النّيّة. ٢ ١٦٥ سجده جسمانى و بدنى عبارت است از گذاردن جاهاى نيكوى رو و صورت بر خاك، و رو آوردن به سوى زمين با دستها و اطراف پاها با خشوع دل و نيّت پاك.

٣٩١٧ ٢- و السّجود النّفسانىّ فراغ القلب من الفانيات، و الاقبال بكنه الهمّة على الباقيات، و خلع الكبر و الحميّة و قطع العلائق و التّحلّى بالخلائق النّبويّة. ٢ ١٦٥ سجده نفسانى خالى بودن است از چيزهاى نابود شدنى و رو آوردن به كنه همّت بر چيزهاى پايدار، و به دور انداختن تكبر و نخوت، و بريدن پيوندهاى دنيوى و آراسته شدن به خويهاى پيامبرى است.

٣٩١٨ ٣- طول القنوت و السّجود ينجى من عذاب النّار. ٤ ٢٥٣ طولانى كردن قنوت و سجده انسان را از عذاب دوزخ نجات دهد.

٣٩١٩ ٤- لا يقرّب من اللَّه سبحانه الّا كثرة السّجود و الرّكوع. ٦ ٤٢٨ نزديك نكند انسان را به خداى سبحان مگر سجده و ركوع بسيار.

باب المسجد

٣٩٢٠ ١- الجلوس فى المسجد من بعد طلوع الفجر الى حين طلوع الشّمس للاشتغال بذكر اللّه سبحانه، اسرع فى تيسير الرّزق من الضّرب فى اقطار الارض. ٢ ١٤٤ نشستن در مسجد (و جايگاه نماز) پس از طلوع سپيده تا طلوع خورشيد به منظور اشتغال به ذكر خداى سبحان، شتابان‏تر است براى آسان كردن روزى از گام برداشتن و رفتن در اطراف زمين.

باب السجن (زندان)

٣٩٢١ ١- السّجن احد القبرين. ٢ ١٧ زندان يكى از دو گور انسان است.

باب السجيّة (خلق و خوى)

٣٩٢٢ ١- من سائت سجيّته سرّت منيّته.

٥ ٢٧٢ كسى كه خلق و خويش بد باشد مرگ او (مردم را) خوشحال كند.

باب السخط (ناخرسندى، خشم)

٣٩٢٣ ١- ايّاك و ما يسخط ربّك و يوحش النّاس منك فمن اسخط ربّه تعرّض للمنيّة و من اوحش النّاس تبرّأ من الحرّيّة. ٢ ٣١٧ بپرهيز از آنچه پروردگارت را خشمگين كند و مردم را از تو برماند، كه هر كس خدا را ناخرسند كند، خود را در معرض هلاكت قرار داده، و هر كس مردم را از خود برماند از آزادگى جدا گشته است.

٣٩٢٤ ٢- اشدّ النّاس عذابا يوم القيامة المتسخّط لقضاء اللّه. ٢ ٤٤٣ سخت‏ترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت، كسى است كه مقدّرات الهى را خوش ندارد.

٣٩٢٥ ٣- عجبت لمن يقال : إنّ فيه الشّرّ الّذى يعلم أنّه فيه كيف يسخط. ٤ ٣٤٦ در شگفتم از كسى كه در باره‏اش بگويند در او شرّ و بدى است و خود مى‏داند كه شرّ در او هست چگونه از اين سخن (كه حقيقت دارد) خشمگين شود ٣٩٢٦ ٤- كفى بالسّخط عناء. ٤ ٥٨٣ ناخورسندى (از مقدّرات) براى رنج و تعب انسان (در زندگى) كافى است.

٣٩٢٧ ٥- من كثر سخطه لم يعرف رضاه. ٥ ٢٣٥ كسى كه خشم و ناخورسندى‏اش (در زندگى) بسيار است خوشنودى‏اش شناخته نشود. ٣٩٢٨ ٦- من كثر سخطه لم يعتب. ٥ ٢٩٧ كسى كه خشمش زياد باشد سرزنش نشود (يعنى نمى‏توان او را سرزنش كرد و از او گله كرد).

٣٩٢٩ ٧- من طلب رضى اللّه بسخط النّاس ردّ اللّه ذامّه من النّاس حامدا.

٥ ٤٢٧ كسى كه رضايت خدا را با خشم مردم بجويد (يعنى رضايت خدا را مقدم بر خشم مردم بدارد) خداوند مذمت كننده او را از ميان مردم تبديل به ستايش كننده گرداند.

٣٩٣٠ ٨- من طلب رضى النّاس بسخط اللّه ردّ اللّه حامده من النّاس ذامّا. ٥ ٤٢٧ كسى كه رضايت مردم را با خشم خدا بجويد خداوند ستايش كننده او را در ميان مردم تبديل به مذمّت كننده گرداند.

٣٩٣١ ٩- ما اعظم وزر من طلب رضى المخلوقين بسخط الخالق. ٦ ٧٢ چه بزرگ است جرم كسى كه رضايت مخلوق را به خشم پروردگار به جويد.

باب السخف (سبك عقلى)

٣٩٣٢ ١- من وادّ السّخيف اعرب عن سخفه. ٥ ٢٥٦ كسى كه با شخص كم عقل باب رفاقت و دوستى بگشايد، از كم عقلى خود پرده بردارد.