ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 58131
دانلود: 10608


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58131 / دانلود: 10608
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الشهوة (خواهشهاى نفسانى)

٤٦٥٠ ١- الشّهوة تغرى. ١ ١٦ خواهش، انسان را بر مى‏انگيزاند و تحريك مى‏كند.

٤٦٥١ ٢- الشّهوات آفات. ١ ٢٣ خواسته‏ها و خواهشها آفتهايى هستند.

٤٦٥٢ ٣- الشّهوات قاتلات. ١ ٥٥ خواهشهاى نفسانى كشنده است.

٤٦٥٣ ٤- الشّهوة حرب. ١ ٥٩ خواسته و خواهش، رباينده است. (عقل و هوش يا ايمان و تقوا را مى‏برد).

٤٦٥٤ ٥- الجاهل عبد شهوته. ١ ١٢٣ نادان، برده خواهش خويش است.

٤٦٥٥ ٦- الشّهوات مصائد الشّيطان.

١ ١٥٤ خواهشهاى نفس، دامهاى شيطانند.

٤٦٥٦ ٧- الشّهوة اضرّ الاعداء. ١ ٢٠٦ خواهش و خواسته زيانبارترين دشمنانند.

٤٦٥٧ ٨- الشّهوات سموم قاتلات.

١ ٢٢٠ خواهشها، زهرهايى كشنده است.

٤٦٥٨ ٩- الشّهوات تسترقّ الجهول.

١ ٢٣٠ خواهشها و آدمهاى نادان را به بردگى در آورد.

٤٦٥٩ ١٠- العاقل من امات شهوته.

١ ٣١٣ عاقل و خردمند كسى است كه خواهش خود را بميراند (و سركوب كند) ٤٦٦٠ ١١- الانقياد للشّهوة ادوء الدّاء.

١ ٣٨٠ فرمانبردارى خواهش بدترين دردها است.

٤٦٦١ ١٢- الشّهوة احد المغويين. ٢ ٢٣ خواهش يكى از دو بخش (و نيمى) از وسائل گمراه كننده است.

٤٦٦٢ ١٣- الشّهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصّبر عنها. ٢ ٤٨ خواهشها بيمارى‏هايى است كشنده و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و بردبارى در برابر آنهاست.

٤٦٦٣ ١٤- الشّهوات آفات قاتلات و خير دوائها اقتناء الصّبر عنها. ٢ ٧٢ خواهشها آفتهاى و كوفتهايى است كشنده، و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و خويشتن دارى در برابر آنهاست.

٤٦٦٤ ١٥- اغلب الشّهوة تكمل لك الحكمة. ٢ ١٧٦ بر خواهش نفس غالب آى تا حكمت و فرزانگى براى تو كامل شود.

٤٦٦٥ ١٦- امنع نفسك من الشّهوات تسلم من الآفات. ٢ ٢٢٤ خويشتن را از خواهشها باز دار تا از آفتها سالم بمانى.

٤٦٦٦ ١٧- اهجروا الشّهوات فانّها تقودكم الى ركوب الذّنوب و التّهجّم على السّيّئات. ٢ ٢٤٥ از خواهشهاى نفسانى دورى كنيد كه شما را به سوى ارتكاب گناهان و يورش بر بدى‏ها مى‏برد.

٤٦٦٧ ١٨- ايّاكم و تحكّم الشّهوات عليكم فانّ عاجلها ذميم و آجلها وخيم. ٢ ٣٢٤ بر شما باد كه پرهيز كنيد از حاكم شدن خواهشها بر شما كه حاضر آنها نكوهيده و آينده آنها (در آخرت) وخيم (سخت و دشوار) است.

٤٦٦٨ ١٩- ايّاكم و غلبة الشّهوات على قلوبكم فانّ بدايتها ملكة و نهايتها هلكة. ٢ ٣٢٦ بپرهيزيد از غالب شدن خواهشها بر دلهاتان كه آغازش بردگى و انجامش هلاكت و نابودى است.

٤٦٦٩ ٢٠- افضل الورع تجنّب الشّهوات. ٢ ٤٢٥ برترين پارسايى پرهيز كردن از خواهشهاى نفسانى است.

٤٦٧٠ ٢١- اوّل الشّهوة طرب و آخرها عطب. ٢ ٤٢٥ آغاز خواهش شادى، و پايانش هلاكت و نابودى است.

٤٦٧١ ٢٢- ازرى بنفسه من ملكته الشّهوة و استعبدته المطامع. ٢ ٤٣٤ عيبناك گردانده خويشتن را كسى كه خواهشها بر او فرمانروا گشته و طمعها او را به بردگى خود در آورده است.

٤٦٧٢ ٢٣- اضيق النّاس حالا من كثرت شهوته و كبرت همّته و زادت مئونته‏

و قلّت معونته. ٢ ٤٤٥ تنگدست‏ترين مردم كسى است كه خواسته‏هايش بسيار و همّتش بلند، خرجش زياد و در آمد و كمك خرجش اندك است. ٤٦٧٣ ٢٤- انّ افضل النّاس عند اللَّه من احيى عقله و امات شهوته و اتعب نفسه لصلاح آخرته. ٢ ٥٦٣ به راستى كه برترين مردم در پيشگاه خداوند كسى است كه عقل و خرد خود را زنده كرده، و خواهش نفسانى را كشته است، و نفس خويش را به خاطر اصلاح آخرت به رنج و تعب افكنده است.

٤٦٧٤ ٢٥- انّ الكيّس من كان لشهوته مانعا و لنزوته عند الحفيظة واقما قامعا. ٢ ٥٦٤ به راستى كه زيرك كسى است كه شهوت و خواسته دل را جلوگيرى كند، و هنگام تحريك خشم و تعصبهاى خشك آن را بازگردانده و سركوب كند.

٤٦٧٥ ٢٦- انّكم ان ملّكتم شهواتكم نزت بكم الى الاشر و الغواية. ٣ ٦٨ به راستى كه شما اگر خواسته‏هاى نفس را بر خود مسلّط گردانيد شما را به سوى سبكسرى و گمراهى ببرد.

٤٦٧٦ ٢٧- اذا كمل العقل نقصت الشّهوة. ٣ ١٣٥ هنگامى كه عقل كامل شد، خواهشها كم مى‏شود.

٤٦٧٧ ٢٨- اذا ابصرت العين الشّهوة عمى القلب عن العاقبة. ٣ ١٣٧ هنگامى كه ديده انسان تنها خواسته و شهوت را ببيند، قلب او از مشاهده سرانجام كار كور گردد.

٤٦٧٨ ٢٩- اذا غلبت عليك الشّهوة فاغلبها بالاختصار. ٣ ١٨٧ هنگامى كه خواهش و شهوت بر تو غلبه كرد، تو با اختصار بر او غلبه كن.

٤٦٧٩ ٣٠- بملك الشّهوة التّنزّه عن كلّ عاب. ٣ ٢٤٠ با مالك شدن شهوت (و در اختيار گرفتن آن) پاكيزگى از هر عيبى حاصل شود.

٤٦٨٠ ٣١- ترك الشّهوات افضل عبادة و اجمل عادة. ٣ ٢٩٧ رها كردن و واگذاردن خواهشها برترين عبادتها و زيباترين عادتهاست.

٤٦٨١ ٣٢- جاهد شهوتك و غالب غضبك و خالف سوء عادتك، تزك نفسك و يكمل عقلك و تستكمل ثواب ربّك. ٣ ٣٦٥ با شهوت خويش پيكار كن و بر خشم خويش غالب شو، و باعادتهاى ناپسند مخالفت كن تا جان خود را پاك كرده، و عقل و خردت را كامل نموده، و پاداش نيك پروردگار خود را بطور كامل به دست آورى.

٤٦٨٢ ٣٣- حلاوة الشّهوة ينغّصها عار الفضيحة. ٣ ٣٩٩ شيرينى خواسته و شهوت را ننگ رسوايى مكدّر و تيره سازد (در دنيا و آخرت).

٤٦٨٣ ٣٤- خير النّاس من طهّر من الشّهوات نفسه و قمع غضبه و ارضى ربّه. ٣ ٤٣٥ بهترين مردم كسى است كه نفس خويش را از شهوتها پاك كرده، و خشم خويش را ريشه كن نموده، و پروردگار خويش را خوشنود ساخته باشد.

٤٦٨٤ ٣٥- رأس التّقوى ترك الشّهوة.

٤ ٤٩ اساس تقوى و پرهيزكارى ترك شهوت وخواهش دل است.

٤٦٨٥ ٣٦- ردّ الشّهوة أقضى لها و قضاؤها اشدّ لها. ٤ ٨٥ بازگرداندن شهوت براى فراغت و آسودگى آسان‏تر است، و بر آوردنش سخت‏تر است. (زيرا با ردّ شهوت آسوده شود، ولى با انجام آن دوباره خواهش ديگر پيش آيد و هم چنين پيوسته دچار خواهشى گردد).

٤٦٨٦ ٣٧- ردع الشّهوة و الغضب جهاد النّبلاء. ٤ ٨٩ باز داشتن خواهش و خشم، پيكار مردمان شريف و نجيب است.

٤٦٨٧ ٣٨- ردّ عن نفسك عند الشّهوات، و اقمها على كتاب اللَّه عند الشّبهات.

٤ ٩٠ باز گردان نفس خويش را هنگام خواهشها، و بر پاى دار آن را بر كتاب خدا در هنگام شبهه‏ها.

٤٦٨٨ ٣٩- زيادة الشّهوة تزرى بالمروّة. ٤ ١١٧ خواهش و شهوت بسيار، مردى و مردانگى را لكه دار كند.

٤٦٨٩ ٤٠- سبب الشّرّ غلبة الشّهوة.

٤ ١٢٤ سبب شر و بدى غلبه كردن خواهش و شهوت است.

٤٦٩٠ ٤١- شيمة العقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة. ٤ ١٨٦ خوى عاقلان كمى شهوت و كمى غفلت و بى‏خبرى است.

٤٦٩١ ٤٢- ضرام الشّهوة تبعث على تلف المهجة. ٤ ٢٢٧ زبانه افروخته شهوت شعله‏ور شود براى نابودى جان و روح.

باب الشين (زشتى، عيب)

٤٦٩٢ ٤٣- ضلال النّفوس بين دواعى الشّهوة و الغضب. ٤ ٢٣٠ گمراهى نفوس انسانها در ميان خواسته‏هاى شهوت و خشم است.

٤٦٩٣ ٤٤- ضادّو الشّهوة بالقمع. ٤ ٢٣١ مخالفت كنيد با شهوت و خواهش به ريشه كن كردن آن.

٤٦٩٤ ٤٥- ضادّوا الشّهوة مضادّة الضّدّ ضدّه، و حاربوها محاربة العدوّ العدوّ. ٤ ٢٣٥ مخالفت كنيد با خواهش دل همانند مخالفت ضدّى با ضدّ ديگر، و بجنگيد با آن همانند جنگ دشمن با دشمن.

٤٦٩٥ ٤٦- طاعة الشّهوة تفسد الدّين.

٤ ٢٤٩ پيروى از خواهش دل دين را تباه كند.

٤٦٩٦ ٤٧- طهّروا انفسكم من دنس الشّهوات تدركوا رفيع الدّرجات.

٤ ٢٥٧ جانهاى خود را از چركى خواهشها و شهوات پاك كنيد تا به درجه‏هاى والا و رفيع برسيد.

٤٦٩٧ ٤٨- طاعة الشّهوة هلك و معصيتها ملك. ٤ ٢٥٨ پيروى از خواهش دل، تباهى و نابودى است و نافرمانى آن پادشاهى.

٤٦٩٨ ٤٩- ظفر الهوى بمن انقاد لشهوته.

٤ ٢٧٤ هوا و هوس پيروز و غالب شود بر كسى كه فرمانبردار خواهش خويش گردد.

٤٦٩٩ ٥٠- ظفر بجنّة المأوى من اعرض عن شهوات الدّنيا. ٤ ٢٧٧ پيروز شود به رسيدن به بهشت برين كسى كه از شهوتهاى دنيا روى بگرداند.

٤٧٠٠ ٥١- عبد الشّهوة اذلّ من عبد الرّقّ. ٤ ٣٥٢ برده شهوت خوارتر از برده انسانى است.

٤٧٠١ ٥٢- عبد الشّهوة اسير لا ينفكّ اسره. ٤ ٣٥٢ برده شهوت، خوارتر از برده انسانى است.

٤٧٠١ ٥٢- عبد الشّهوة اسير لا ينفكّ اسره. ٤ ٣٥٢ برده شهوت، اسيرى است كه از اسارت بيرون نيايد.

٤٧٠٢ ٥٣- غلبة الشّهوة اعظم هلك و ملكها اشرف ملك. ٤ ٣٨٣ غالب شدن خواهش دل، بزرگترين نابودى است، و مالك شدن بر آن نيز بزرگترين مالكيّت است.

٤٧٠٣ ٥٤- غلبة الشّهوة تبطل العصمة و تورد الهلك. ٤ ٣٨٣

غالب شدن شهوت، خويشتن دارى را از بين مى‏برد و به جايگاه نابودى در آورد.

٤٧٠٤ ٥٥- غالب الشّهوة قبل قوّة ضراوتها، فانّها ان قويت ملكتك و استفادتك و لم تقدر على مقاومتها.

٤ ٣٩٢ غالب شو بر شهوت پيش از اعتياد و شيفتگى بدان، كه اگر قوى و نيرومند شد مالك تو گردد و اختيار تو را به دست گيرد و نيروى ايستادگى در برابر آن را نخواهى داشت.

٤٧٠٥ ٥٦- قد خرقت الشّهوات عقله و اماتت قلبه و ولّهت عليها نفسه.

٤ ٤٨٧ به راستى كه خواهشها خرد او را دريده، و دلش را ميرانده، و نفس او را بر آنها شيفته كرده است. ٤٧٠٦ ٥٧- قرين الشّهوات اسير التّبعات. ٤ ٥٠٣ قرين و همراه خواهشهاى دل، اسير پى آمدهاى آن است.

٤٧٠٧ ٥٨- قاوم الشّهوة بالقمع لها تظفر. ٤ ٥١٤ در برابر خواهش و شهوت پايدارى كن براى ريشه كن كردن آن، تا پيروز شوى.

٤٧٠٨ ٥٩- قرين الشّهوة مريض النّفس معلول العقل. ٤ ٥١٠ كسى كه با شهوت و خواهش قرين او همراه است، نفس او دردمند و عقل او بيمار است.

٤٧٠٩ ٦٠- كيف يصبر عن الشّهوة من لم تعنه العصمة. ٤ ٥٦٣ چگونه خويشتن دارى كند از خواهش كسى كه نگهدارى خداوند او را يارى ندهد. ٤٧١٠ ٦١- كم من شهوة منعت رتبة.

٤ ٥٤٩ چه بسا شهوت و خواهشى كه از رتبه‏اى جلوگيرى كند.

٤٧١١ ٦٢- كيف يصل الى حقيقة الزّهد من لم يمت شهوته. ٤ ٥٦٥ چگونه به حقيقت زهد و بى‏رغبتى دنيا رسد كسى كه خواهش خود را نكشته است ٤٧١٢ ٦٣- لن يهلك العبد حتّى يؤثر شهوته على دينه. ٥ ٧١ بنده خدا هلاك نشود تا وقتى كه شهوت و خواهش خود را بر دينش مقدم دارد.

٤٧١٣ ٤٦- ليس فى المعاصى اشدّ من اتّباع الشّهوة فلا تطيعوها فيشغلكم عن اللَّه. ٥ ٨٨ در ميان گناهان سخت‏تر از پيروى خواهش نفس نيست، از آن پيروى نكنيد كه شما را از خدا باز دارد.

٤٧١٤ ٦٥- لو زهدتم فى الشّهوات لسلمتم من الآفات. ٥ ١١٤ اگر در خواهشها زهد ورزيد و بدانها رغبت نكنيد از آفتها سالم بمانيد.

٤٧١٥ ٦٦- من غلب شهوته ظهر عقله.

٥ ١٩٥ كسى كه بر خواهش غالب آيد عقلش آشكار گردد.

٤٧١٦ ٦٧- من زادت شهوته قلّت مروّته. ٥ ٢١١ كسى كه شهوتش بسيار شد مردى و مردانگى‏اش كم شود.

٤٧١٧ ٦٨- من غلبت عليه شهوته لم تسلم نفسه. ٥ ٢٣٦ كسى كه شهوت بر او غالب شد جانش سالم نخواهد ماند.

٤٧١٨ ٦٩- من كمل عقله استهان بالشّهوات. ٥ ٢٥٥ كسى كه عقل و خردش كامل شد خواهشها را سبك شمارد.

٤٧١٩ ٧٠- من صبر على شهوته تناهى فى المروّة. ٥ ٢٥٥ كسى كه خويشتن دارى كند در برابر خواهش خود، مردانگى را به نهايت‏ رسانده است.

٤٧٢٠ ٧١- من ملك شهوته كان تقيّا.

٥ ٢٦٥ كسى كه اختيار خواهش نفس خويش را در دست گيرد پرهيزكار است.

٤٧٢١ ٧٢- من تورّع عن الشّهوات صان نفسه. ٥ ٢٦٧ هر كس پارسايى كند از خواهشهاى نفس، خود را نگه داشته است.

٤٧٢٢ ٧٣- من امات شهوته احيى مروّته. ٥ ٢٧٩ كسى كه خواهش نفس را بميراند، مردى و مردانگى خود را زنده كرده است.

٤٧٢٣ ٧٤- من كثرت شهوته ثقلت مئونته. ٥ ٢٧٩ كسى كه خواهشش زياد باشد خرجش سنگين گردد.

٤٧٢٤ ٧٥- من غلب شهوته صان قدره.

٥ ٢٨٠ كسى كه بر خواهش خويش غالب شود قدر و ارزش خود را نگه داشته است.

٤٧٢٥ ٧٦- من تسرّع الى الشّهوات تسرّع اليه الآفات. ٥ ٣٢٧ كسى كه بشتابد به سوى خواهشها شتابان شود به سويش آفتها.

٤٧٢٦ ٧٧- من اشتاق الى الجنّة سلا عن الشّهوات. ٥ ٣٢٨ كسى كه مشتاق بهشت شد خواهشها را فراموش كند.

٤٧٢٧ ٧٨- من غرى بالشّهوات اباح نفسه الغوائل. ٥ ٣٦١ كسى كه حريص شود به خواهشها مباح ساخته بر خويش مصيبتهاى بزرگ را.

٤٧٢٨ ٧٩- من ملك شهوته كملت مروّته و حسنت عاقبته. ٥ ٣٦٥ كسى كه مالك شهوت خويش گردد مردانگى‏اش كامل و سرانجام و عاقبتش نيكو شود.

٤٧٢٩ ٨٠- من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته. ٥ ٣٦٥ كسى كه نفس و جانش نزد وى گرامى و ارجمند باشد، شهوت و خواهش بر او خوار و پست گردد.

٤٧٣٠ ٨١- من اطاع نفسه فى شهواتها فقد اعانها على هلكها. ٥ ٣٧٠ كسى كه پيروى كند از نفس خود در خواهشهايى كه دارد، كمك به نابودى آن كرده است.

٤٧٣١ ٨٢- من لم يملك شهوته لم يملك عقله. ٥ ٤١٦ كسى كه مالك شهوت خويش نباشد مالك عقل خود نخواهد بود.

٤٧٣٢ ٨٣- من لم يداو شهوته بالتّرك لم يزل عليلا. ٥ ٤١٧ كسى كه خواهش خود را با ترك كردن و رها كردن مداوا نكند پيوسته بيمار است.

٤٧٣٣ ٨٤- من عرف شرف معناه صانه عن دنائة شهوته و زور مناه. ٥ ٤٣٨ كسى كه شرافت مقصد خود را بشناسد از پستى شهوت و آرزوى دروغ نگاهش دارد.

٤٧٣٤ ٨٥- من مطاوعة الشّهوة تضاعف الآثام. ٦ ١٤ چند برابر شدن گناهان از پيروى كردن خواهش است.

٤٧٣٥ ٨٦- ما احسن بالانسان ان يصبر عمّا يشتهى. ٦ ٩٤ چه نيكو است براى انسان كه خود را نگه دارد از آنچه دل مى‏خواهد.

٤٧٣٦ ٨٧- ما أحسن بالإنسان أن لا يشتهي ما لا ينبغي. ٦ ٩٤ چه نيكو است براى انسان كه نخواهد آنچه را شايسته او نيست.

٤٧٣٧ ٨٨- ما شي‏ء من معصية اللَّه سبحانه يأتي الّا فى شهوة. ٦ ٩٨ هيچ چيزى از نافرمانى‏هاى خداى سبحان به سراغ انسان نيايد جز از راه شهوت و خواهش.

٤٧٣٨ ٨٩- مغلوب الشّهوة اذلّ من مملوك الرّقّ. ٦ ١٣٨ مغلوب شهوت و خواهش خوارتر از مملوك بردگى است.

٤٧٣٩ ٩٠- مدمن الشّهوات صريع الآفات مقارن السّيّئات موقن‏

بالثّبات. ٦ ١٤١ كسى كه به طور دائم پيروى خواهشهاى خود كند زمين خورده آفتها و همراه و قرين با گناهان است، با يقينى كه به پى آمدهاى آن دارد.

٤٧٤٠ ٩١- لا تسرف فى شهوتك و غضبك فيزريا بك. ٦ ٢٧١ زياده روى نكن در خواهش و خشم كه اين دو تو را عيبناك كنند.

٤٧٤١ ٩٢- لا ورع كغلبة الشّهوة. ٦ ٣٥١ هيچ پارسايى همانند غالب شدن بر شهوت نيست.

٤٧٤٢ ٩٣- لا عقل مع شهوة. ٦ ٣٦١ با وجود شهوت و تسلط آن، عقلى در كار نيست.

٤٧٤٣ ٩٤- لا تجتمع الشّهوة و الحكمة.

٦ ٣٧٠ شهوت با حكمت جمع نشود.

٤٧٤٤ ٩٥- لا يفسد التّقوى الّا غلبة الشّهوة. ٦ ٣٧٦ چيزى تقوا را تباه نكند جز غلبه كردن شهوت و خواهش.

٤٧٤٥ ٩٦- لا فتنة أعظم من الشّهوة.

٦ ٣٩٣ فتنه و آشوبى بزرگتر از فتنه شهوت نيست.

٤٧٤٦ ٩٧- لا لذّة فى شهوة فانية. ٦ ٣٩٤ در شهوت فانى و نابود شدنى، لذّتى نيست.

٤٧٤٧ ٩٨- لا ينبغي ان يعدّ عاقلا من يغلبه الغضب و الشّهوة. ٦ ٤٣١ شايسته نيست عاقل بشمار آيد كسى كه خشم و شهوت بر او غلبه كرده است.

٤٧٤٨ ٩٩- لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة. ٦ ٤٣٦ دلى كه شهوت در آن باشد حكمت در آن دل جاى نگيرد.

باب الشيب (پيرى)

٤٧٤٩ ١- المشيب رسول الموت. ١ ٣١٥ موى سفيد پيام آور مرگ است.

٤٧٥٠ ٢- الشّيب آخر مواعيد الفناء.

١ ٣٧٩ پيرى، آخرين ميعادگاه فنا و نيستى است.

٤٧٥١ ٣- اذا ابيضّ اسودك مات اطيبك. ٣ ١٣٠ هنگامى كه موى سياهت سفيد شود دوران لذيذ زندگى‏اش بميرد. ٤٧٥٢ ٤- اذا شاب العاقل شبّ عقله.

٣ ١٩٢ هنگامى كه شخص عاقل پير شود، عقل او جوان شود (و نيرومند گردد).

٤٧٥٣ ٥- اذا شاب الجاهل شبّ جهله.

٣ ١٩٢ هنگامى كه جاهل و نادان پير شود، نادانى او جوان گردد.

٤٧٥٤ ٦- ثمرة طول الحيوة السّقم و الهرم. ٣ ٣٢٨ ميوه دراز شدن زندگى، بيمارى و پيرى است.

٤٧٥٥ ٧- راى الشّيخ احبّ الىّ من جلد الغلام. ٤ ٩٣ رأى و انديشه پير نزد من محبوب‏تر از چابكى و نيرومندى نوجوان است.

٤٧٥٦ ٨- غيّروا الشّيب و لا تشبّهوا باليهود. ٤ ٣٨٢ تغيير دهيد پيرى را (با خضاب كردن) و خود را به يهود شبيه نگردانيد.

٤٧٥٧ ٩- كفى بالشّيب نذيرا. ٤ ٥٧١ پيرى براى بيم دادن انسان كافى است.

٤٧٥٨ ١٠- كفى بالشّيب ناعيا. ٤ ٥٧٣ براى خبر دادن از مرگ همان پيرى كافى است.

٤٧٥٩ ١١- من عاش فقد احبّته. ٥ ١٨٠ كسى كه زندگى طولانى كند دوستان خود را از دست دهد. ٤٧٦٠ ١٢- من طال عمره كثرت مصائبه.

٥ ٢٦٣ كسى كه عمرش طولانى شود مصيبتهايش بسيار گردد.

٤٧٦١ ١٣- من طال عمره فجع باعزّته و احبّائه. ٥ ٢٨٤ كسى كه عمرش طولانى شود به داغ عزيزان و دوستان داغدار شود.

٤٧٦٢ ١٤- من اخطأه سهم المنيّة قيّده الهرم. ٥ ٣١٢ كسى كه تير مرگ از خوردن به او خطا كند، پيرى او را در بند و گرفتار كند.

٤٧٦٣ ١٥- ما اقرب الدّنيا من الذّهاب و الشّيب من الشّباب، و الشّكّ من الارتياب. ٦ ١٠٧ چه نزديك است دنيا از رفتن، و پيرى از جوانى، و شك از ترديد.

٤٧٦٤ ١٦- وقار الشّيب نور و زينة.

٦ ٢٢٤ وقار پيرى، نورى، و زيورى است.

٤٧٦٥ ١٧- وقار الشّيب احبّ الىّ من نضارة الشّباب. ٦ ٢٣١ وقار پيرى نزد من محبوب‏تر است از خرّمى جوانى.

٤٧٦٦ ١٨- لا تجتمع الشّبيبة و الهرم.

٦ ٣٧٠ جوانى و پيرى با هم جمع نشوند.

باب الشيعة

٤٧٦٧ ١- انّ اللَّه سبحانه اطلع الى الارض فاختار لنا شيعة ينصروننا، و يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون انفسهم و اموالهم فينا اولئك منّا و الينا. ٢ ٦٦٨ به راستى كه خداى سبحان توجّهى فرمود به سوى زمين، و برگزيد براى ما پيروانى كه ما را يارى كنند، در شادى ما شادى كنند، و در اندوه ما اندوهناك باشند، جانها و مالهاى خود را در راه ما بذل كنند، اينان از ما هستند و به سوى ما باز گردند.

٤٧٦٨ ٢- شيعتنا كالنّحل لو عرفوا ما فى جوفها لاكلوها. ٤ ١٩٠ شيعيان ما همانند زنبور عسل هستند كه اگر (مردم) مى‏دانستند چه در درون دارند آنها را مى‏خورند.

٤٧٦٩ ٣- شيعتنا كالاترجّة طيّب ريحها حسن ظاهرها و باطنها. ٤ ١٩٠ شيعيان ما همچون ترنج هستند، بويش خوش، و ظاهر و باطنش نيكو.

باب الشين (زشتى، عيب)

٤٧٧٠ ١- اربع تشين الرّجل : البخل و الكذب و الشّره و سوء الخلق. ٢ ١٥١ چهار چيز است كه مرد را زشت گرداند : بخل، دروغ، حرص و آز، بد خلقى. حرف «الصاد»