باب الاخوة (برادرى)
٢٧٤ ١- الأخوان افضل العدد. ١ ٢٦٢ برادران بهترين وسيله (و ابزار) براى روزهاى سخت زندگى هستند.
٢٧٥ ٢- الملل يفسد الاخوّة. ١ ٢٧٩ آزردگى، برادرى را تباه كند.
٢٧٦ ٣- المعين على الطّاعة خير الأصحاب. ١ ٢٩٨ بهترين ياران و همراهان كسى است كه انسان را بر اطاعت حق يارى دهد.
٢٧٧ ٤- الفقد الممرض فقد الأحباب.
١ ٣٠٣ فقدانى كه آدمى را بيمار كند، فقدان دوستان و از دست دادن آنان است.
٢٧٨ ٥- الدّهر موكّل بتشتيت الالّاف.
١ ٣٠٧ روزگار مأمور گشته به پراكنده كردن كسانى كه با هم الفت و انس دارند. ٢٧٩ ٦- الصاحب كالرّقعة فاتّخذه
مشاكلا. ١ ٣٠٩ همراه تو همچون تكّه پارچهاى است كه لباس را بدان وصله كنند پس با كسى مصاحبت كن كه شباهت با تو داشته باشد. (و وصله ناجور نباشد) ٢٨٠ ٧- الغريب من ليس له حبيب.
١ ٣١٥ غريب (تنها و بيگانه) كسى است كه دوستى ندارد.
٢٨١ ٨- اخوان الدّين أبقى مودّة. ١ ٣٥٨ برادران دينى در دوستى پايدارترند.
٢٨٢ ٩- أخ تستفيده خير من أخ تستزيده. ١ ٣٥٩ برادرى كه از (كمال يا علم) او بهره گيرى بهتر است از برادرى كه تو بر (كمال يا علم) او بيفزايى.
٢٨٣ ١٠- الاخوان زينة في الرّخاء و عدّة في البلاء. ١ ٣٩٤ برادران زيورند در فراخى زندگى، و پشتوانهاى هستند در گرفتارى.
٢٨٤ ١١- الصّديق افضل العدّتين. ٢ ٢٨ دوست راستين در مقايسه با پشتوانه هاى ديگر بهترين پشتوانه است.
٢٨٥ ١٢- الاخوان في اللَّه تعالى تدوم مودّتهم لدوام سببها. ٢ ٥٠ برادرانى كه برادريشان در راه خدا باشد دوستيشان پايدارتر است به خاطر پايدار بودن سبب دوستى (كه خداى تعالى است).
٢٨٦ ١٣- اخوان الدّنيا تنقطع مودّتهم لسرعة انقطاع اسبابها. ٢ ٥٠ برادران دنيايى دوستيشان بريده شود چون وسائل و اسباب آن دوستى، به زودى بريده خواهد شد.
٢٨٧ ١٤- اخوان الصّدق زينة في السرّاء و عدّة في الضّراء. ٢ ٥٣ برادران راستين زيورند در خوشى و پشتوانهاى هستند در سختى.
٢٨٨ ١٥- الأخ المكتسب في اللَّه اقرب الأقرباء و احمّ من الامّهات و الآباء.
٢ ٦٣ آن برادرى كه در راه خدا به دست آمده
(و پيوند الهى دارد) نزديكترين نزديكان و خويشاوندتر از پدران و مادران است.
٢٨٩ ١٦- اخوك في اللَّه من هداك الى رشاد و نهاك عن فساد و اعانك الى اصلاح معاد. ٢ ٨٠ برادر تو در راه خدا آن كسى است كه تو را به راه راست هدايت كند، و از فساد و تباهى باز دارد، و در راه اصلاح معاد ياريت دهد.
٢٩٠ ١٧- اخوك الصّديق من وقاك بنفسه و آثرك على ماله و ولده و عرسه. ٣ ١١١ برادر راستين تو كسى است كه تو را با جان خويش نگهبانى كند، و بر مال و فرزند و زن خويش مقدّم دارد.
٢٩١ ١٨- الأخوان جلاء الهموم و الأحزان. ٢ ١٤٣ برادران زداينده غمها و اندوه هايند.
٢٩٢ ١٩- احمل نفسك عند شدّة أخيك على اللّين، و عند قطيعته على الوصل، و عند جموده على البذل، و كن للّذى يبدو منه حمولا و له وصولا. ٢ ٢٢٩ خويشتن را در هنگام درشتى كردن برادرت به نرمى وادار، و هنگام بريدن او بر پيوند، و در وقت خشكى او بر بذل و دهش، و در برابر آنچه از (بديها از) او آشكار شود بردبارى كن، و براى او وسيله پيوندى باش.
٢٩٣ ٢٠- احمل نفسك مع أخيك عند صرمه على الصّلة، و عند صدوده على اللّطف و المقاربة، و عند تباعده على الدّنوّ، و عند جرمه على العذر، حتّى كأنّك له عبد و كأنّه ذو نعمة عليك، و ايّاك أن تضع ذلك في غير موضعه او تفعله مع غير أهله. ٢ ٢٢٩ خود را نسبت به برادر خود وادار كه هنگام گسستن او پيوند كنى، و هنگام كناره گيرىاش بر او لطف كرده و نزديك گردى، و هنگام دورى به او نزديك شوى، و هنگام جرم و بد كارى معذورش دارى، تا بدان حدّ كه گويا تو بنده او هستى و او حقّ نعمت بر تو دارد، اما بر حذر باش از اين كه اين دستورات را در غير جاى خود به كار برى (و با مردمان منافق و بىدين اين گونه رفتار كنى) يا با كسى كه شايستگى آن را ندارد چنين كنى.
٢٩٤ ٢١- اختر من كلّ شيء جديده و من الإخوان اقدمهم. ٢ ٢٣٣ بر گزين از هر چيز تازهاش را ولى از برادران قديمىترينشان را انتخاب كن.
٢٩٥ ٢٢- اطع اخاك و ان عصاك، وصله و ان جفاك. ٢ ١٧٥ از برادرت فرمانبردارى كن اگر چه او نافرمانىات كند، و با او پيوند كن اگر چه او با تو جفا كند.
٢٩٦ ٢٣- اذكر اخاك اذا غاب بالّذى تحبّ أن يذكرك به، و ايّاك و ما يكره، و دعه ممّا تحبّ ان يدعك منه.
٢ ٢٠٧ هنگامى كه برادرت پنهان و غايب است او را چنان ياد كن كه دوست مىدارى او همان گونه تو را ياد كند، و بپرهيز از ذكر آنچه خوش ندارد، و باز دار او را از (عمل به) آنچه دوست مىدارى كه وى تو را از (عمل به) آن باز دارد.
٢٩٧ ٢٤- ايّاك ان تغفل عن حقّ اخيك اتّكالا على واجب حقّك عليه، فانّ لاخيك عليك من الحقّ مثل الّذى لك عليه. ٢ ٣٠١ بپرهيز از اين كه از حقّ برادرت غافل شوى به اعتماد حق واجبى كه تو بر او دارى، زيرا برادر تو نيز همانند آن حقى را بر تو دارد كه تو بر او دارى.
٢٩٨ ٢٥- ايّاك ان تهمل حقّ اخيك اتّكالا على ما بينك و بينه، فليس لك باخ من اضعت حقّه. ٢ ٣٠٢ بپرهيز از اين كه حق برادرت را واگذارى به اعتماد رفاقت و يگانگى كه ميان تو و او وجود دارد، زيرا كسى كه تو حق او را ضايع و تباه كنى برادر تو نيست.
٢٩٩ ٢٦- أشرف المروءة حسن الاخوّة.
٢ ٣٩٦ شريفترين مردانگى، نيكو برادرى كردن است.
٣٠٠ ٢٧- افضل العدد، ثقات الاخوان.
٢ ٤٠٣برترين پشتوانهها، برادران مورد وثوق و اطمينان هستند.
٣٠١ ٢٨- انّ اخاك حقّا، من غفر زلّتك، و سدّ خلّتك، و قبل عذرك، و ستر عورتك، و نفى وجلك، و حقّق املك.
٢ ٦٠٩ به راستى كه برادر حقيقى تو آن كسى است كه لغزشت را بپوشاند و شكستگى زندگىات را ببندد، عذرت را بپذيرد، و زشتى و عيب تو را بپوشاند، و ترس تو را برطرف كند، و اميد تو را به انجام رساند.
٣٠٢ ٢٩- افضل العدد اخ وفىّ، و شقيق زكىّ. ٢ ٤٣١ برترين پشتوانهها (براى روزهاى سخت زندگى) برادرى است با وفا و همانندى است كه پاكيزه باشد.
٣٠٣ ٣٠- ابعد النّاس سفرا من كان سفره فى ابتغاء اخ صالح. ٢ ٤٥٩ دورترين سفرها براى مردم، سفر كسى است كه به دنبال يافتن برادرى شايسته و صالح سفر كرده باشد.
٣٠٤ ٣١- اصدق الاخوان مودّة افضلهم لاخوانه في السّرّاء و الضّرّاء مواساة.
٢ ٤٤٦ صادقترين برادرها در دوستى، آن برادرى است كه مواسات و برابرى او نسبت به برادرانش در خوشى و سختى بيشتر باشد.
٣٠٥ ٣٢- خير الاخوان اعونهم على الخير و اعملهم بالبرّ و ارفقهم بالمصاحب.
٣ ٤٦٤ بهترين برادران كسى است كه كمكش بر كار خير از ديگران بيشتر، و در انجام كار نيك از ديگران جلوتر، و نسبت به ياران و همراهان نرمخوتر باشد.
٣٠٦ ٣٣- خير كلّ شيء جديده، و خير الاخوان اقدمهم. ٣ ٤٦٢ بهترين هر چيز تازه آن است، ولى بهترين برادران قديمىترين آنهاست.
٣٠٧ ٣٤- خليل المرء دليل على عقله و كلامه برهان فضله. ٣ ٤٦١ دوست هر انسان راهنماى عقل و خرد او و گفتارش دليل بر فضل و كمال او است.
٣٠٨ ٣٥- خير اخوانك من كثر اغضابه لك في الحقّ. ٣ ٤٣١ بهترين برادران تو آن كسى است كه تو را در راه حقّ زياد به خشم آورد.
٣٠٩ ٣٦- خير الاخوان أنصحهم، و شرّهم أغشّهم. ٣ ٤٣٣ بهترين برادران خير خواهترين آنها و بدترين برادران خيانتكارترين آنها است
. ٣١٠ ٣٧- خير الاخوان من اذا فقدته لم تحبّ البقاء بعده. ٣ ٤٣٣ بهترين برادران كسى است كه چون او را از دست بدهى و نيابى، زنده ماندن پس از او را دوست نداشته باشى.
٣١١ ٣٨- خير اخوانك من دلّك على هدى و اكسبك تقى، و صدّك عن اتّباع هوى. ٣ ٤٣٦ بهترين برادرانت كسى است كه تو را بر هدايت رهنمون باشد. و به تقوا وا دارد، و از پيروى كردن هوا و هوس بازت دارد.
٣١٢ ٣٩- خير اخوانك من واساك. ٣ ٤٣٧ بهترين برادرانت كسى است كه با تو مواسات داشته باشد.
٣١٣ ٤٠- خير اخوانك من دعاك الى صدق المقال بصدق مقاله، و ندبك الى افضل الاعمال بحسن اعماله.
٣ ٤٣٤ بهترين برادرانت كسى است كه به گفتار راست خود به راست گويى دعوتت كند، و با كارهاى نيكش تو را به بهترين كارها فرا خواند.
٣١٤ ٤١- خير اخوانك من سارع الى الخير و جذبك اليه، و امرك بالبرّ و اعانك عليه. ٣ ٤٣٣ بهترين برادرانت كسى است كه به خير و خوبى از ديگران پيشى گيرد و تو را به سوى آن بكشاند، و به كار نيك وادارد و بر انجام آن ياريت دهد.
٣١٥ ٤٢- خير الاخوان من لم تكن على الدّنيا اخوّته. ٣ ٤٣٣ بهترين برادران كسى است كه برادرىاش بر دنيا پى ريزى نشده باشد.
٣١٦ ٤٣- خير اخوانك من واساك بخيره،
و خير منه من اغناك عن غيره. ٣ ٤٣٢ بهترين برادرانت كسى است كه با خير و خوبى خود با تو مواسات داشته باشد، و بهتر از او كسى است كه تو را از ديگران بىنياز سازد.
٣١٧ ٤٤- خير الأخوان من لم يكن على اخوانه مستقصيا. ٣ ٤٢٩ بهترين برادران كسى است كه نسبت به برادران خود سخت گير و خرده گير نباشد.
٣١٨ ٤٥- خير اخوانك من واساك، و خير منه من كفاك، و ان احتاج اليك اعفاك.
٣ ٤٢٧ بهترين برادرانت كسى است كه با تو مواسات و برابرى داشته باشد، و بهتر از او كسى است كه تو را كفايت كند، و اگر به تو نيازمند هم شود تو را معاف داشته و ببخشايد.
٣١٩ ٤٦- خير الاخوان من كانت في اللَّه مودّته. ٣ ٤٣٣ بهترين برادران كسى است كه دوستىاش در راه خدا باشد.
٣٢٠ ٤٧- خير الاخوان اقلّهم مصانعة في النّصيحة. ٣ ٤٢٦ بهترين برادران كسى است كه در باره خير خواهى و نصيحت كمتر مدارا و چرب زبانى كند (و به طور صريح و آشكارا تو را نصيحت كند).
٣٢١ ٤٨- خير الاخوان من لا يحوج اخوانه الى سواه. ٣ ٤٢٧ بهترين برادران كسى است كه برادرانش را به ديگرى نيازمند نكند (و خود نيازشان را برطرف سازد).
٣٢٢ ٤٩- خير اخوانك من عنّفك في طاعة اللَّه سبحانه. ٣ ٤٢٧ بهترين برادرانت كسى است كه در راه اطاعت خداى سبحان بر تو سخت گيرد و خشونت به خرج دهد.
٣٢٣ ٥٠- شكر نظيرك بحسن الاخاء.
٤ ١٥٨ سپاسگزارى و شكر تو در برابر افرادى همانند خود، به اين است كه برادرى را نيكو كنى.
٣٢٤ ٥١- ساعد اخاك على كلّ حال و زل
معه حيثما زال. ٤ ١٣٤ يارى كن برادر خود را بر هر حالى، و برو به همراه او هر كجا برود.
٣٢٥ ٥٢- ربّ اخ لم تلده امّك. ٤ ٧٦ چه بسا برادرى كه مادر تو او را نزاييده (بلكه بر اثر صميميت در دوستى برادر تو شده) ٣٢٦ ٥٣- ربّ عشير غير حبيب. ٤ ٧١ چه بسا فاميلى كه دوست نيست.
٣٢٧ ٥٤- شرّ الاتراب الكثير الارتياب.
٤ ١٧٧ بدترين همسالان و همدمان كسى است كه شك و ترديدش در كارها زياد باشد.
٣٢٨ ٥٥- شرّ الاصحاب السّريع الانقلاب. ٤ ١٧٧ بدترين همراهان و ياران كسى است كه زود تغيير حالت مىدهد. ٣٢٩ ٥٦- شرّ اخوانك و اغشّهم لك من اغراك بالعاجلة، و الهاك عن الآجلة.
٤ ١٧٦ بدترين برادران تو و خيانتكارترينشان كسى است كه تو را بر دنيا تشويق و ترغيب نمايد و از آخرت غافل و سرگرم سازد.
٣٣٠ ٥٧- شرّ اخوانك من تثبّط عن الخير و ثبّطك معه. ٤ ١٧٥ بدترين برادرانت كسى است كه از كار خير خوددارى كند و تو را نيز همانند خود از كار خير باز دارد.
٣٣١ ٥٨- شرّ اخوانك الغاشّ المداهن.
٤ ١٧٤ بدترين برادرانت خيانتكارى است كه ظاهر سازى كند.
٣٣٢ ٥٩- شرّ اخوانك من داهنك في نفسك، و ساترك عيبك. ٤ ١٧٣ بدترين برادرانت كسى است كه تو را در باره خودت فريب داده و ظاهر سازى كند، و عيب تو را از خودت بپوشاند.
٣٣٣ ٦٠- شرّ اخوانك من اغراك بهوى و ولّهك بالدّنيا. ٤ ١٧١ بدترين برادرانت كسى است كه تو را به پيروى هوا و هوس تشويق كرده و نسبت به دنيا فريفته و شيدا كند.
٣٣٤ ٦١- شرّ الاخوان المواصل عند الرّخاء، و المفاصل عند البلاء.
٤ ١٧١ بدترين برادران كسى است كه در فراخى زندگى بپيوندد، و در گرفتارى فاصله گيرد و جدا شود.
٣٣٥ ٦٢- شرّ الاخوان الخاذل. ٤ ١٧٠ بدترين برادران كسى است كه انسان را يارى نكند.
٣٣٦ ٦٣- شرّ اخوانك من يبتغى لك شرّ يومه. ٤ ١٧٠ بدترين برادران كسى است كه روز بد خود را براى تو نيز بخواهد (كه تو هم در بدى مانند او گردى).
٣٣٧ ٦٤- شرّ اخوانك من احوجك الى مداراة، و الجأك الى اعتذار. ٤ ١٦٧ بدترين برادرانت كسى است كه تو را ناچار به سازش كند، و مجبور به عذر خواهى نمايد.
٣٣٨ ٦٥- شرّ اخوانك من ارضاك بالباطل. ٤ ١٦٦ بدترين برادران تو كسى است كه تو را به كار باطل خوشنود سازد. (يعنى براى خوشنودى تو دست به كار باطل زند، يا تو را با كار باطل خوشنود كند) ٣٣٩ ٦٦- عليك بمواخاة من حذّرك و نهاك، فانّه ينجدك و يرشدك. ٤ ٢٩٦ بر تو باد به برادرى كسى كه تو را (از كار بد و عذاب الهى) بيم دهد و باز دارد، كه چنين برادرى تو را به بلندى رسانده و به راه راست هدايت كند.
٣٤٠ ٦٧- على التّواخى في اللَّه تخلص المحبّة. ٤ ٣١٥ بر پايه برادرى در راه خدا، دوستى، خالص و پاك گردد.
٣٤١ ٦٨- فقد الاخوان موهى الجلد.
٤ ٤١٥فقدان برادران، نيرو و توان (يا آدم نيرومند و پر توان) را سست گرداند.
٣٤٢ ٦٩- قد يتفاصل المتفاصلان و يشتّ جمع الاليفين. ٤ ٤٧٣ گاه است كه دو گروه به هم پيوسته جدا مىشوند، و دو دسته مردمان هم خوى و همدم پراكنده مىشوند.
٣٤٣ ٧٠- قليل من الاخوان من ينصف.
٤ ٤٩٩ برادرانى كه انصاف را رعايت كنند اندكند.
٣٤٤ ٧١- من لا اخا له لا خير فيه. ٥ ٢٢٤ كسى كه برادرى ندارد خيرى ندارد.
٣٤٥ ٧٢- من آخى في اللَّه غنم. ٥ ١٥٩ كسى كه در راه خدا برادرى گيرد سود برد.
٣٤٦ ٧٣- من آخى في الدّنيا حرم. ٥ ١٥٩ كسى كه در راه دنيا برادرى بر قرار سازد محروم گردد.
٣٤٧ ٧٤- من استطال على الاخوان لم يخلص له انسان. ٥ ٢٨٦ كسى كه بر برادران سر بزرگى و تكبر كند، هيچ انسانى با او خالص و صاف نباشد.
٣٤٨ ٧٥- ليس لك باخ من احتجت الى مداراته. ٥ ٨٥ برادرت نيست كسى كه تو نيازمند باشى (در همه جا و در هر كارى اگر چه خلاف باشد) با او مدارا كنى.
٣٤٩ ٧٦- ليس لك باخ من احوجك الى حاكم بينك و بينه. ٥ ٨٥ برادرت نيست كسى كه تو را محتاج به حاكمى ميان تو و خود سازد. ٣٥٠ ٧٧- لم يسد من افتقر اخوانه الى غيره. ٥ ٩٣
به آقايى و سيادت نرسد كسى كه برادرانش جز او نيازمند به ديگرى باشند.
٣٥١ ٧٨- من كان ذا حفاظ و وفاء لم يعدم حسن الاخاء. ٥ ٣٥٦ كسى كه نگه دار و باوفا باشد از برادرى نيك برخوردار است.
٣٥٢ ٧٩- من لا اخوان له لا أهل له. ٥ ٣٦٣ كسى كه برادرانى ندارد كس و كارى ندارد.
٣٥٣ ٨٠- من ناقش الاخوان قلّ صديقه.
٥ ٣٦٥ كسى كه با برادران ستيزه جويى كند دوستش كم باشد.
٣٥٤ ٨١- من تشاغل بالسلطان لم يتفرّغ للاخوان. ٥ ٤٦٥ كسى كه سرگرم به كار پادشاه شود فراغت رسيدگى به برادران را ندارد. ٣٥٥ ٨٢- من فقد اخا في اللَّه، فكانّما فقد أشرف اعضائه. ٥ ٤٧٢ كسى كه برادر خدايى خود را از دست دهد، گويا شريفترين عضو خود را از دست داده است.
٣٥٦ ٨٣- من عجز الرأي استفساد الاخوان. ٦ ١٦ از ناتوانى تدبير است كه انسان برادران را به تباهى كشاند و از دست بدهد.
٣٥٧ ٨٤- من اعظم الحمق مؤاخاة الفجّار. ٦ ٢١ از بزرگترين حماقتها، برادرى با گنهكاران است.
٣٥٨ ٨٥- من المروّة احتمال جنايات الاخوان. ٦ ٤٦ تحمل كردن تبهكارى برادران از بزرگوارى است.
٣٥٩ ٨٦- ما أقبح القطيعة بعد الصّلة، و الجفاء بعد الاخاء، و العداوة بعد الصّفاء، و زوال الالفة بعد استحكامها. ٦ ١١٥ چه زشت است بريدن (دوستى) پس از پيوند، و بىوفايى پس از برادرى، و دشمنى پس از صفا (و صداقت) و از
ميان رفتن الفت و صميميت پس از استحكام و استوارى آن.
٣٦٠ ٨٧- ما سعد من شقى اخوانه. ٦ ٥٦ نيكبخت نگردد كسى كه برادرانش نگون بخت باشند.
٣٦١ ٨٨- موت الاخ قصّ الجناح و اليد.
٦ ١٣٥ مرگ برادر (همچون) چيده شدن و بريده شدن بال و دست است.
٣٦٢ ٨٩- ما اكثر الاخوان عند الجفان، و اقلّهم عند حادثات الزّمان. ٦ ٩٦ چه بسيارند برادران در كنار سفرههاى رنگين، و چه اندكند در هنگام پيش آمدهاى ناگوار زمان.
٣٦٣ ٩٠- ما تواخى قوم على غير ذات اللَّه سبحانه الّا كانت أخوّتهم عليهم ترة يوم العرض على اللَّه سبحانه. ٦ ١٠٠ هيچ گروهى نيست كه بر پايه چيزى جز خداى سبحان برادرى كنند، جز آنكه برادرى آنها در روز قيامت كه در پيشگاه خداى سبحان قرار گيرند براى آنها نقصى باشد.
٣٦٤ ٩١- ما يمنع احدكم ان يلقى اخاه بما يكره من عيبه الّا مخافة ان يلقاه بمثله، قد تصافيتم على حبّ العاجل و رفض الآجل. ٦ ١٠١ چيزى جلوى شما را نگيرد و مانع نشود از اين كه چون عيبى از برادرانتان مشاهده كنيد به او تذكر ندهيد جز ترس از اين كه او نيز همين كار را نسبت به شما انجام دهد (و هنگام ديدن عيبتان به شما تذكر دهد) و بدين ترتيب شما دست به هم داده و در مورد دوستى دنيا و رها كردن آخرت دوستانه با هم كنار آمدهايد.
٣٦٥ ٩٢- نظام المروّة حسن الاخوّة، و نظام الدّين حسن اليقين. ٦ ١٧٦ نظام مردانگى، برادرى خوب است، و نظام دين، يقين نيكو است.
٣٦٦ ٩٣- لا تستكثرنّ من إخوان الدّنيا، فانّك إن عجزت عنهم تحوّلوا أعداء، و إنّ مثلهم كمثل النّار، كثيرها يحرق و قليلها ينفع. ٦ ٣٢٢
برادران دنيايى را زياد مكن كه اگر از نگهدارى آنها ناتوان شدى دشمنت گردند، و به راستى حكايت آنان حكايت آتش است كه زيادش بسوزاند و كم آن سود دهد.
٣٦٧ ٩٤- لا تصرم اخاك على ارتياب و لا تهجره بعد استعتاب. ٦ ٢٨٤ بر مبناى شك و ترديد برادرى خود را با برادرت قطع مكن، و پس از عذر خواهى و دلجويى از او دورى مكن.
٣٦٨ ٩٥- عليك باخوان الصّفا فانّهم زينة في الرّخاء و عون في البلاء. ٤ ٢٩٤ بر تو باد به برادران با صفا (و پاك دل) كه به راستى آنان در فراخى زندگى زيورند، و در بلا و گرفتارى كمك و ياور هستند.
٣٦٩ ٩٦- لا تضيّعنّ حقّ اخيك اتّكالا على ما بينك و بينه، فليس لك بأخ من أضعت حقّه. ٦ ٣١٦ با تكيه بر رفاقتى كه ميان تو و برادرت هست حقّ او را تباه و ضايع مكن، كه برادرت نيست كسى كه تو حقّش را ضايع كنى.
٣٧٠ ٩٧- لا تواخ من يستر مناقبك و ينشر مثالبك. ٦ ٣٤٠ برادرى مكن با كسى كه منقبتها و خوبىهايت را مىپوشاند، ولى عيبهايت را بگستراند و نشر دهد.
٣٧١ ٩٨- لا تطلبنّ الاخاء عند أهل الجفاء، و اطلبه عند أهل الحفاظ و الوفاء. ٦ ٣٤٠ نزد مردمان جفا پيشه برادرى مجوى بلكه نزد مردمانى كه شرط برادرى نگه دارند و باوفا باشند برادرى را بجوى.
٣٧٢ ٩٩- لا تصفو الخلّة مع غير اديب.
٦ ٣٧٥ دوستى با كسى كه اديب و سخن سنج نيست با صفا و پاكيزه نباشد.
٣٧٣ ١٠٠- لا خير في اخ لا يوجب لك مثل الّذى يوجب لنفسه. ٦ ٤٢٨ در برادرى كه نخواهد براى تو آنچه را براى خود خواهد خيرى نيست.
٣٧٤ ١٠١- لا يكون الصّديق صديقا حتّى يحفظ اخاه في غيبته و نكبته و وفاته.
٦ ٤١١ دوست راستين نيست مگر كسى كه از برادر خود در پنهانى و غيابش و بيچارگى و مرگش نگهدارى كند.
٣٧٥ ١٠٢- جمال الأخوّة إحسان العشرة و المواساة مع العسرة. ٣ ٣٧٥ زيبايى برادرى معاشرت نيك، و مواسات و برابرى با وجود تنگى و تنگدستى است.
٣٧٦ ١٠٣- حسن اللّقاء يزيد في تأكّد الإخاء. ٣ ٣٨٦ خوش ديدارى و برخورد خوب در استحكام پيوند برادرى بيفزايد.
٣٧٧ ١٠٤- حسن الإخاء يجزل الأجر و يجمل الثّناء. ٣ ٣٨٦ نيكو برادرى كردن پاداش را بزرگ و مدح و ستايش را نيكو كند.
٣٧٨ ١٠٥- يغتنم مؤاخاة الأخيار، و يجتنب مصاحبة الأشرار و الفجّار. ٦ ٤٧٤ برادرى با نيكان را بايد مغتنم دانست، و از مصاحبت و همدمى با بدان و بدكاران بايد پرهيز كرد.
٣٧٩ ١٠٦- إن أردت قطيعة أخيك فاستبق له من نفسك بقيّة يرجع اليها ان بدا له ذلك يوما مّا. ٣ ٧ اگر خواستى از برادرت ببرى، بخشى از رفاقت خويش را بر جاى نه، كه اگر خواست روزى باز گردد بتواند.
٣٨٠ ١٠٧- إذا تأكّد الإخاء سمج الثّناء.
٣ ١١٩ هنگامى كه برادرى محكم شد مدح و ثنا گفتن از يكديگر زشت گردد.
٣٨١ ١٠٨- إذا آخيت فأكرم حقّ الإخاء.
٣ ١٢٠ هر گاه (با كسى) برادرى كردى، حق برادرى را گرامى بدار.
٣٨٢ ١٠٩- إذا وثقت بمودّة أخيك فلا تبال متى لقيته و لقيك. ٣ ١٤٤ هنگامى كه به دوستى برادرت اطمينان يافتى، باكى نداشته باش كه چه زمانى او را ديدار كنى، و چه زمانى او تو را ديدار كند (و در اين باره سخت گيرى نكن).
٣٨٣ ١١٠- اذا اتّخذك وليّك أخا فكن له
عبدا، و امنحه صدق الوفاء و حسن الصّفاء. ٣ ١٧٧ هنگامى كه دوستت تو را به برادرى خويش بر گرفت تو براى او (به صورت) بندهاى باش، و صداقت در وفادارى، و نيكويى صفا و صميميت را به او عطا كن.
٣٨٤ ١١١- بالتّواخي في اللَّه تثمر الأخوّة.
٣ ٢٠٨ با برادرى در راه خدا است كه درخت برادرى ميوه بخشد.
٣٨٥ ١١٢- تبتنى الأخوّة في اللَّه على التّناصح في اللَّه، و التّباذل في اللَّه، و التّعاون على طاعة اللَّه، و التّناهى عن معاصى اللَّه، و التّناصر في اللَّه، و اخلاص المحبّة. ٣ ٢٩٩ پى ريزى شده است برادرى در راه خدا بر خير خواهى يكديگر در راه خدا، و بخشش كردن به يكديگر در راه خدا، و كمك كردن به يكديگر بر اطاعت خدا، و باز داشتن يكديگر از نافرمانى خدا، و يارى كردن يكديگر در راه خدا، و اخلاص دوستى با يكديگر.
٣٨٦ ١١٣- ثمرة الأخوّة حفظ الغيب و إهداء العيب. ٣ ٣٣٠ ميوه برادرى نگه داشتن غيب (يعنى در پنهانى نيز مانند حضور شئون برادرى را حفظ كند) و هديه كردن عيب به يكديگر است. ٣٨٧ ١١٤- كان لى فيما مضى اخ في اللَّه و كان يعظّمه في عينى صغر الدّنيا في عينه.
و كان خارجا عن سلطان بطنه، فلا يشتهى ما لا يجد، و لا يكثر اذا وجد.
و كان اكثر دهره صامتا فان قال بذّ القائلين و نقع غليل السّائلين.
و كان ضعيفا مستضعفا فان جاء الجدّ فهو ليث عاد و صلّ واد
. لا يدلى بحجّة حتّى يأتي قاضيا.
و كان لا يلوم احدا على ما لا يجد العذر في مثله حتّى يسمع اعتذاره.
و كان لا يشكو وجعا الّا عند برئه.
و كان يفعل ما يقول، و لا يقول ما لا يفعل.
و كان اذا غلب على الكلام لم يغلب على السّكوت.
و كان على ان يسمع احرص منه على ان يتكلّم.
و كان اذا بدهه امران نظر ايّهما اقرب الى الهوى فخالفه.
فعليكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها.
فان لم تستطيعوا فاعلموا انّ اخذ القليل خير من ترك الكثير. ٤ ٦٤٠- ٦٣٦ در گذشته برادرى خدايى (و دينى) داشتم كه آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مىداد كوچكى دنيا در نظر او بود.
از تحت حكومت شكمش خارج بود (و شكم بر او تسلطى نداشت) و از اين رو آنچه را نمىيافت ميل نمىكرد، و هر زمان هم كه مىيافت زياده روى نمىكرد.
بيشتر اوقات ساكت و خموش بود، و چون لب به سخن مىگشود بر گويندگان ديگر چيره بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مىنشاند.
ناتوان و مستضعف (ناتوان شمرده) بود و هر گاه كارى جدّى پيش مىآمد همچون شير بيشه مىخروشيد و چون مار بيابانى به جنبش در مىآمد.
(در اختلاف و دعوا) تا نزد قاضى نمىرفت دليل و حجّتى اقامه نمىكرد.
و كسى را در مورد كارى كه انجام داده بود و عذرى براى آن نمىيافت پيش از شنيدن عذرش سرزنش نمىكرد.
از هيچ دردى جز هنگام بهبود شكايت نمىكرد.
آنچه را مىگفت خود نيز عمل مىكرد، و چيزى را كه عمل نمىكرد نمىگفت.
و هر گاه بر سخن مغلوب مىشد بر خموشى مغلوب نمىشد. بر شنيدن حريصتر بود تا گفتن.
و هر گاه دو كار برايش پيش مىآمد مىانديشيد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است با آن مخالفت مىكرد.
بر شما باد به داشتن اين اخلاق نيكو، و در داشتن آنها بر يكديگر سبقت گيريد.
و اگر قدرت عمل به همه آنها را نداريد انجام اندكى از آنها بهتر از ترك بسيار است.
٣٨٨ ١١٥- ما اقبح القطيعة بعد الصّلة، و الجفاء بعد الإخاء، و العداوة بعد الصّفاء، و زوال الألفة بعد استحكامها. ٦ ١٤٦ چه زشت است بريدن پس از پيوند، و جفاكارى پس از برادرى، و دشمنى پس از صفا و صميميت، و برطرف كردن انس و الفت پس از پايدار كردن آن.