٦ - گفتارى از ايان باربور در نقد پلوراليسم دينى با توجه به اين گونه تعارض ها و ناسازگارى هاى عقيدتى در ميان اديان - و بيشتر از آن تفاوت ها و تعارض هايى كه در زمينه ى آداب و مناسك و عبادات و سنن مربوط به روش عملى زندگى وجود دارد - چگونه مى توان همگى را حق دانست ، و ايمان و عمل به آنها را - بدون استثنا - مايه ى سعادت و رستگارى بشر قلمداد كرد. ايان باربور در اين باره سخنى دارد كه يادآور مى شويم :
اين نظر (وحدت اديان) تفاوت هاى معتنابهى را كه پيروان هر دين در مورد آنها به حق اصرار مى ورزند، ناديده مى گيرد؛ فى المثل مى توان به اين اعتقاد اديان غربى كه تاريخ را عرصه فعاليت مايشاء خداوند مى دانند، به عنوان موردى كه نقطه مقابل اديان شرقى است كه خصلت غير تاريخى دارند اشاره كرد. مورد ديگر اين است كه كه اديان عالم بحران بشر را همه به يكسان باز نمى شناسند، از نظر آيين بودا و آيين هندو، خود نفس است كه مايه ى دردسر است و انسان بايد با دست شستن از اميال و عواطف ، يا وانهادن هويت خويش و غرقه شدن در لاهويت ، از شر نفس بگريزد. از نظر مسيحيت خويش انديشى و هواى نفس است ، نه خود نفس ، كه مايه ى دردسر است ، و مهر به خداوند و انسان ، پيمان راستينى است كه هر فرد بايد به انجام رساند.
با توجه به اين تفاوت هاى معتنابه در مفاهيم اصلى و اساسى است كه به سادگى نمى توان از وحدت مطلقه ى اديان دم زد
٧ - توجه جان هيك به اشكال وارد بر پلوراليسم دينى جان هيك ، خود، به گونه اى به اشكال مزبور توجه كرده و چنين گفته است :
شايد جديدترين ايراد بر فرضيه ى صحت تعدد اديان ، اين باشد كه با ادعاهاى مطلقى كه هر يك از سنت هاى دينى بزرگ در گذشته داشته اند و حال نيز دارند، معارض است : زيرا قبول اصل تعدد اديان ، با هر گونه ادعا كه هيچ نجاتى در خارج كليسا، يا دارالاسلام ، يا سنگهه ، يا بيرون از حد و مرزهاى گروه هاى مختلف انسانى نيست ، در تعارض است و به هر گونه ادعا در مورد داشتن رابطه كامل ، معلوم و مشخص و هنجارين با حقيقت - حقيقى كه در حق همگان داورى مى كند، حتى در آن جا كه پرتو خود اين حقيقت به نحو ناقصى بر آنها تابيده است - روى خوش نشان نمى دهد حاصل آن كه پذيرش وسيع تر نگرش تعددگرا در باب حيات دينى بشريت ، بايد همراه با تحول و تكامل در خود شناسى همگانى تر و جهانى تر از حضور هستى راستين در روح انسانى ، باشد.
اصولا تلقى جان هيك از تعدد اديان اين است كه اديان مختلف به منزله ى واكنش هاى مختلف انسانى به حضور و تجلى الهى مى باشد، و دست تقدير الهى در چنين تنوع و تكثرى دخالت نداشته است در حالى كه اين مطلب - لااقل - در مورد اديان و شرايع آسمانى كه در طول تاريخ از جانب خداوند نازل شده اند، سازگار نيست بر مبناى جان هيك وحى لفظى و شريعت نازل هيچ اعتبارى ندارد، و همه چيز در تجلى يا حضور الهى و واكنش هاى بشرى و برداشت هاى افراد بشر در جوامع و شرايط مختلف فرهنگى و اقليمى خلاصه مى شود. چنين تفسيرى از وحى با آنچه قرآن كريم به صراحت از آن ياد كرده است ، در تعاريض است
فصل دوم : انحصار گرايى دينى
١ - تبيين نظريه ى انحصار گرايى دينى در كلام مسيحى انحصار گرايان معتقدند رستگارى ، كمال يا هر چيز ديگرى كه هدف نهايى دين تلقى مى شود، منحصرا در يك دين خاص وجود دارد، يا از رهگذر يك دين خاص به دست مى آيد اديان ديگر نيز حامل حقايقى هستند، اما منحصرا يك دين حق وجود دارد كه راه رستگارى و رهايى را پيش روى ما مى نهد : بدين ترتيب پيروان ساير اديان ، حتى اگر ديندارانى اصيل و به لحاظ اخلاقى درستكار باشند، نمى توانند از طريق دين خود رستگار شوند، بلكه براى نجات اين گونه افراد بايد يگانه راه رستگارى را به ايشان نماياند.
مهم ترين دليل اقامه شده بر اين نظريه ، اين است كه رستگارى صرفا در گرو لطف و عنايت الهى است ، و تلاش انسان براى رستگارى ، محكوم به شكست است لذا لازمه ى رستگارى آن است كه پى ببريم نيروى رستگارى بخش الهى در كجا جلوه گر است ، هر گاه بدين مطلب واقف شديم حماقت آميز خواهد بود كه براى رستگارى به جايى ديگر برويم
٢ - كارل بارث و انحصارگرى دينى به عنوان مثال ، كارل بارث
(١٩٦٨ - ١٨٨٦) متكلم پروتستان ، در تبيين انحصارگرايى مسيحى ، شريعت و تجلى را در برابر يكديگر قرار مى دهد. به نظر او شريعت متمردانه و تكبر آميز انسان است كه با تجلى و انكشاف خداوند در تضاد مى باشد. شريعت ، سعى محال و گناه آلود ماست براى آن كه خداوند را از منظر خويش شناخته بر جدايى خود از او فايق آييم محال بودن اين سعى به دليل آن است كه آشتى فقط از سوى خداوند ممكن است ، و گناه آلود بودن اين سعى از آن روست كه مصنوع خود را به جاى خداوند مى نشانيم و اين كارى خود پرستانه است
بر اين اساس ، رستگارى در گرو انحصار تجلى راستين خداوند است خداوند به اين طريق خود را به ما نشان مى دهد و عرضه مى كند :
و تنها يك تجلى وجود دارد : تجلى ميثاقى ؛ تجلى اراده اى اصيل و بنيادين خداوند... ما بدون عيسى مسيح و مستقل از او مطلقا نمى توانيم درباره ى خداوند و انسان و رابطه ى آنها با يكديگر چيزى بگوييم بارث معتقد است كه مسيحيت نيز فى حد ذاته نقطه ى اوج و كمال همه ى اديان نمى باشد؛ بلكه وجود منحصر به فرد عيسى مسيح موجب آن شده است كه مسيحيت محمل دين حق باشد. خداوند به نحوى منحصر به فرد حقيقت را در عيسى مسيح متجلى ساخته و اين امكان را فراهم آورده است تا انسان بتواند با خداوند آشتى كند.
٣ - نقد انحصارگرايى مسيحى به روايت كارل بارث انحصارگرايى دينى به تقرير ياد شده قابل نقد است ، زيرا شريعت به معناى عام آن كه حكمت نظرى و حكمت عملى را شامل مى شود، الزاما مقابل تجلى خداوند بر بشر نيست تجلى الهى مى تواند به نيروى عقل ، تحليل و تفسير شود؛ چنان كه مى تواند از طريق وحى و آموزنده هاى اخلاقى و دينى راهگشاى رفتار و عمل مؤ منان قرار گيرد به عبارت ديگر تجلى خداوند و شريعت عقل و وحى در عرض يكديگر نيستند، تا ميان آنها تعارض و ناسازگارى رخ دهد. بر اين اساس هيچ دليلى بر انحصار تجلى خداوند در مسيح (عليهالسلام
) وجود ندارد، و سخن كارل بارث كه آن را منحصر در وجود حضرت مسيح دانسته است ، فاقد هر گونه دليل است همه ى پيامبران الهى مظاهر تجلى خداوند و حاملان وحى و پيام الهى به بشر بوده و براى بر انگيختن خرد انسان و تجديد ميثاق فطرى او با خداوند و نشان دادن راه سعادت و رستگارى به او مبعوث گرديده اند.
نويسندگان كتاب عقل و اعتقاد دينى نيز اين نظريه را مردود دانسته اند، ولى نقد آنها به گونه اى بر كثرت گرايى دينى به تقرير جان هيك آن صحه مى گذارد. بدين جهت نقل آن را در اين جا مناسب نمى دانيم
فصل سوم : شمول گرايى دينى
١ - تبيين نظريه ى شمول گرايى دينى در الاهيات مسيحى نظريه ى شمول گرايى دينى را مى توان حد وسط دو نظريه ى پيشين (كثرت گرايى و انحصارگرايى) دانست شمول گريان همانند انحصارگرايان بر اين باورند كه تنها يك راه براى رستگارى وجود دارد، و اين راه فقط در يك دين خاص قابل شناخت است ؛ البته همه مى توانند در اين راه قدم بگذارند اما تنها به شرطى كه به ضوابط مطرح شده در آن دين حق ، گردن بنهند.
از سوى ديگر، شمول گريان همانند كثرت گريان معتقدند كه خداوند و لطف و عنايت او به انحاى گوناگون در اديان مختلف تجلى يافته است ؛ يعنى هر كسى مى تواند رستگار شود، حتى اگر از اصول اعتقادى آن دين حق چيزى نشنيده و بى خبر باشد. بدين ترتيب شمول گرايى از انحصار گرايى فراتر مى رود. زيرا به رغم پذيرفتن اين مدعاى انحصار گريانه - كه يك دين خاص ، حق مطلق است - مى پذيرد كه پيروان ساير اديان نيز، به دليل آنچه در همان دين حق ثابت شده است ، مى توانند شاهد سعادت را در آغوش گيرند.
٢ - كارل رانر و شمول گرايى دينى كارل رانر
(١٩٨٤ - ١٩٠٤) متكلم كاتوليك از طرفداران اين نظريه است وى معتقد بود كه مسيحيت يك دين مطلق است و از هيچ طريق ديگرى نمى توان رستگار شد. كلمه ى منحصر به خداوند در عيسى تجسد يافت ، و مسيحيت نه تنها ما را با اين كلمه منحصر به فرد آشنا ساخت ، بلكه زمينه ى اجتماعى لازم براى حضور عيسى مسيح در ميان انسانها را نيز فراهم آورد. بدين ترتيب خداوند اين مكان را فراهم آورد كه همه - حتى آنان كه در متن مسيحيت تاريخى نزيسته اند - متحول شده با خداوند آشتى نمايند.
رانر، اظهار مى دارد كه مسيحيت گر چه به لحاظ تاريخى ، با عيساى ناصرى آغاز شد، يك پيش تاريخ
نيز دارد. بنابر عهد جديد در دوران پيش از مسيحيت ، بسيارى از اسرائيليان و پيروان ساير اديان ظاهرا در نتيجه ى ايمان خويش ، و واقعا به دليل اطاعت از مسيح موعود، نجات يافتند. اين مطلب را مى توان در مورد پيروان كنونى ساير اديان نيز صادق دانست براى بسيارى از كسانى كه به فرهنگ هاى ديگر تعلق دارند و هرگز تعاليم مسيحيت را نشنيده اند، اين دين يك نيروى تاريخى محسوب نمى شود؛ پس آنان در همان وضعيتى قرار دارند كه انسانهاى پيش از مسيحيت قرار داشتند. از آن جا كه خداوند مايل است همه ى انسان ها را نجات دهد، خردپسندتر آن است كه بگوييم كه خداوند همان لطف و عنايتى را به ايشان خواهد كرد كه به انسان هاى پيش از مسيحيت كرده بود.
رانر چنين افرادى را مسيحيان گمنام
يا بى نام و نشان مى خواند. زيرا به رغم آن كه ايمان مسيحى آشكارى ندارند، آگاهانه يا ناآگاهانه در جست و جوى خداوندند و او را مى پرستند. در اين جا قانون همه يا هيچ حاكم نيست لطف و رحمت خداوند به درجات گوناگون شامل حال پيروان همه ى اديان مى شود؛ هر چند كه صرفا عهد جديد است كه مرز نهايى ميان حق و باطل را معين نموده است و خداوند نيز صرفا در عيسى مسيح به نحوى رستگارى بخش تجلى يافته است
٣ - نقد تئورى شمول گرايى جاى اين پرسش هست كه اگر افراد مى توانند بدون هر گونه اطلاع از سنت و آيين مسيحيت ، رستگار شوند، چه لزومى دارد كه آنان را مسيحيان گمنام و ناشناس بخوانيم ؟
چرا بايد بكوشيم دين آنها را تغيير دهيم ؟ چرا نبايد آنها را ترغيب كنيم كه همچنان بر اساس دانسته ها و باورهاى خويش در زندگى خود تحولى بيافرينند؟.
پاسخ رانر به اين پرسش اين است كه يكى از مراحل تكامل ايمان مسيحى گمنام و ناشناس اين است كه آنان را از آنچه ايمانشان واقعا معطوف به آن است ، آگاه سازيم و پايه و اساس واقعى ايمانشان را به آنان بنمايانيم زيرا كسانى كه دركشان از مسيحيت ، روشن تر، خالص تر و مؤ ثرتر است - به شرط يكسان بودن ساير شرايط - بيش از مسيحيان گمنام ، مجال رستگارى دارند.
ساير شمول گرايان در پاسخ به سئوالات فوق مى گويند :
مؤ منان از آن رو بايد نسبت به پايه و اساس رستگارى خود معرفت يابند كه اساس رهايى و رستگارى محصول معرفت است به همين دليل ما وظيفه داريم مسيحيان بدون عنوان (ناشناس) را از پايه و اساس رستگاريشان آگاه سازيم
سؤ ال ديگرى كه در اين جا مطرح مى شود اين است كه در جهان اديان متعددى وجود دارد كه هر يك خود را دين مطلق و بر حق مى داند، و تئورى شمول گرايى در مورد هر يك از آنها نيز قابل طرح است در اين صورت چگونه مى توان فهميد كه ادعاى كدام يك از آنها حق است ، تا همان معيار نجات و رستگارى به شمار آيد.
عده اى پاسخ اين پرسش را در اين ديده اند كه مشخص كنند خداوند در كجا به نحوى ويژه جلوه گر شده است ؟ ولى اين پاسخ ، راه حل مشكل نيست ؛ بلكه فقط آن را يك گام به عقب برده است زيرا اگر امثال رانر و كارل بارث بر اين باورند كه خداوند در عيسى مسيح (عليهالسلام
) تجسد يافته است ، مسلمانان نيز معتقدند كه حضرت محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بشر را با كامل ترين تجلى خدا آشنا كرده است ، و قرآن او كامل ترين تجلى هدايت الهى است و...
عده اى ديگر راه حل اين مشكل را مطالعه زندگى بنيانگذاران اديان دانسته اند، تا بدين وسيله بتوان برترى هاى اخلاقى و هدايتگرى آنان را شناخت و آن را معيار برترى دين و آيين آنان دانست
برخى ديگر مطالعه ى سنن و رخدادهايى را كه در تاريخ اديان و بر اساس تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان پديد آمده است ، ملاك داورى براى تشخيص برترى اديان دانسته اند.
ولى اين دو راه نيز چندان استوار به نظر نمى آيد. زيرا راه نخست در گرو داشتن آگاهى هاى كافى از تاريخ زندگى بنيانگذاران اديان مختلف است ، كه در مورد همه ى آنان چنين منبع موثق و مستندى در دست نيست ، چنان كه نمى توان همه ى رخدادهايى را كه در تاريخ يك دين و آيين پديد آمده است صرفا الهام گرفته از تعاليم و آراى بنيانگذاران اديان و مذاهب شمرد؛ آرى در مواردى كه سرچشمه ى حوادث و رويدادهاى اجتماعى و تاريخى صرفا تعاليم و برنامه هاى اديان بوده است ، مى توان آن را ملاك داورى دانست ؛ ولى حصول چنين معرفتى چندان آسان نيست
بهترين و كارامدترين راه در اين عرصه ، بررسى عقلانى مدعيات و معتقدات اديان است بر اين اساس مى توان :
اولا : صدق و كذب آن دعاوى و عقايد را ارزيابى كرد؛ ثانيا : در مقام مقايسه ميان اديان بر آمد و احسن و اكمل را شناخت اين معيارى است كه قرآن كريم بر آن پاى فشرده يادآور مى شود كه اولا : طريق و آيينى كه پيامبر اكرم و پيروان راستين او مى پيمايند بر منطق و بصيرت استوار است :
(
قُلْ هَـٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي
)
بگو اين است راه من كه خود و پيروانم ، ديگران را با بصيرت و آگاهى به سوى خدا دعوت مى كنيم
و ثانيا : از ديگران مى خواهد تا بر درستى مدعاى خود برهان بياورند :
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين
قرآن كريم اين منطق را در برابر مشركان و بت پرستان نيز مطرح كرده مى فرمايد :
(
أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
)
آيا با خدا، خداى ديگرى هم هست ، بگو برهان خود را بر اين مدعا بياوريد، اگر راست مى گوييد.
و هم در مورد اهل كتاب (يهود و نصارا) كه هر يك پيروى از آيين خود را يگانه راه نجات و هدايت مى دانست :
(
وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
)
اهل كتاب گفتند : جز كسى كه يهودى يا نصرانى باشد، داخل بهشت نخواهد شد؛ اين آرزوى آنهاست بگو اگر راست مى گوييد، برهان خود را بر اين مدعا بياوريد.
در هر حال شمول گرايى به تفسيرى كه گذشت مورد قبول نيست ، و صورت و شكل مقبول آن را پس از اين بيان خواهيم كرد.