فصل هفتم : هدايت گسترده و رحمت واسعه ى الهى
براى تفسير پلوراليسم دينى ، به اسم هادى و صفت رحمت الهى هم استدلال شده و چنين گفته شده است :
مى توان پرسيد اگر واقعا امروز از ميان همه ى طوايف ديندار كه به ميلياردها نفر مى رسند، تنها اقليت شيعيان اثنا عشرى هدايت يافته اند و بقيه ، همه ضال و كافرند (به اعتقاد شيعيان) در آن صورت هدايتگرى خداوند كجا تحقق يافته است و نعمت عام هدايت او بر سر چه كسانى سايه افكندها است اسم هادى حق در كجا متجلى شده است ؟ آيا اين ، عين اعتراف به شكست برنامه ى الهى و ناكامى پيامبر خداوند نيست ؟ آيا فرود آمدن عيسى (عليهالسلام
) روح ، رسول و كلمه ى خدا (به تعبير قرآن)، فقط براى آن بود كه جمعى عظيم مشرك شوند و آيين تثليث برگيرند و از جاده ى هدايت به دور افتند؟ و كتاب و كلام و پيامش بلافاصله تحريف شود؟ او هادى بود يا مضل ؟ فرستاده ى شيطان بود يا فرستاده ى خداى رحيم و رحمان ؟ همين ملاحظات بديهى است كه آدمى را وا مى دارد تا پهنه ى هدايت و سعادت را وسيع تر بگيرد و كيد شيطان را به تعليم قرآنى ، ضعيف ببيند و براى ديگران هم حظى از نجات و سعادت و حقانيت ، قائل شود و روح پلوراليسم هم همين است
آنچه در اين جا رهزنى مى كند عناوين كافر و مؤ من است كه عناوينى صرفا فقهى - دنيوى است و ما را از ديدن باطن امور غافل و عاجز مى سازد بر داشتن اين گونه تمايزات ظاهرى در مقام تحقيق و نظر دوختن در عالم از روزن اسم هادى خداوند و اساس هدايت و نجات را در طلب صادقانه و عبوديت حق جستن و نه در ارادت ورزيدن به اين يا آن شخص يا عمل كردن به اين يا آن ادب ، يا وابسته ماندن به اين يا آن حادثه تاريخى و حكم قشر را از حكم لب جدا كردن و ذاتى دين را از عرضى آن باز شناختن و شريعت و حقيقت را در جاى خود نشاندن و شيطان را در حاشيه نه در متن ديدن ، كليد حل مشكل و هضم و قبول كثرت است اين پلوراليسم سلبى است ، چون حق و صدق آموزه هاى كلامى را منظور نظر قرار نمى دهد و بيش از آن بر نجات و سعادت طالبان صادق و دستگيرى هاديان نهان ، انگشت تاءكيد مى نهد و كثرت ها را نه در كثرتشان بل به دليل آن كه منحل به وحدت مى شوند، مى پذيرند.
ارزيابى و نقد
١ - عموميت هدايت و رحمت خداوند
در اين كه هدايت و رحمت خداوند، شامل و فراگير است ، جاى ترديد نيست خداوند، پيامبران را كه مظاهر هدايت و مبشران رحمت او بوده اند، براى همه ى افراد بشر فرستاده است ولى لازمه ى عموميت هدايت و رحمت الهى ، اين نيست كه همه ى افراد بشر، اهل هدايت و بهره مند از رحمت ويژه اى الهى گردند. زيرا فرض ، اين است كه انسان ، موجودى است انتخابگر و تصميم گيرنده او مى تواند ديدگان عقل و ضمير خود را بگشايد و از نور هدايت الهى ، بهره مند گردد و نيز مى تواند چشم خرد و دل خويش را فرو بندد و دل به غرايز و لذايذ مادى بدهد و گوش به وسوسه هاى نفسانى و شيطانى بسپارد و خود را از مزاياى هدايت حق محروم سازد.(
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
)
از اين روست كه خداوند قرآن را هدايتگر عموم مردم مى داند مى فرمايد:(
هُدًى لِّلنَّاسِ
)
.(بقره /١٨) ولى در جاى ديگر آن را هدايتگر پرهيزگاران دانسته مى فرمايد:(
هُدًى للمتّقين
)
(بقره /٢)
٢ - گمراهى اكثريت سازگار با عموميت هدايت الهى
اين مطلب كه اكثريت افراد بشر، در ضلالت كفر و شرك و معصيت به سر مى برند، چيزى است كه قرآن كريم با صراحت تمام آن را بيان كرده است : و ما اكثر النّاس ولو حرصت بمؤ منين
و باز مى فرمايد:(
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ
)
و نيز مى فرمايد:(
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا
)
.
و آيات ديگر.
انحراف و ضلالت اكثر افراد بشر، نه با عموميت هدايت و رحمت واسعه ى الهى منافات دارد و نه با قدرت مطلقه ى خداوند و نه دليل بر غلبه ى مكر شيطان و كافران بر مشيت و اراده ى الهى است عموميت هدايت و رحمت خداوند بدان معناست كه براى همه ى افراد بشر در همه ى دوره هاى تاريخ ، اسباب هدايت فراهم شده است :
(
وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ
)
(
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ
)
ولى چون مكانيسم اين هدايت ، اراده و اختيار انسان است ، تنها كسانى از مشعل هدايت حقه ، بهره مند شده اند كه به آن دل سپرده و آن را فرا راه زندگى خود قرار داده اند؛ نه آنان كه با حقيقت لجوجانه در افتاده اند.
هدايت يافتن ، اختيارى است نه اجبارى و هدايت اختيارى ، دو ركن دارد: فعل الهى و فعل بشرى بحث كلامى درباره ى تحقق اين هدايت فراگير و همگانى و عدم تحقق آن بايد از جنبه ى ركن الهى آن انجام گيرد و از اين نظر در تحقق هدايت عام الهى جاى ترديد نيست
٣ - ضلالت افراد بشر با قدرت مطلقه ى الهى منافات ندارد
منافات نداشتن ضلالت افراد بشر با قدرت مطلقه ى الهى نيز روشن است خداوند خواسته است كه قدرت خود را در امر هدايت بشر، تنها از رهگذر اراده و اختيار او اعمال كند. پس اين كه بشر، از روى اراده و اختيار خود، ايمان يا كفر را برگزيند، درست مطابق مشيت تكوينى الهى انجام گرفته است ، نه خارج از قدرت او. آرى ؛ خداوند از نظر اراده ى تشريعى ، ايمان را مى پسندد و كفر را نمى پسندد(
وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ
)
(زمر/٧). ولى از جنبه ى اراده ى تكوينى ، هيچ فعلى بدون قدرت و اذن تكوينى او واقع نمى شود.
٤ - مقصود از ضعف كيد شيطان چيست ؟
مقصود از ضعف كيد شيطان و كافران كه در آيات قرآن بيان شده ، اين نيست كه وسوسه هاى شيطانى و توطئه هاى كافران مستكبر و مترف در اغوا و اضلال مردم نقشى نداشته هيچ كس در دام مكر و كيد آنان نمى افتد. چرا كه خود قرآن تصريح مى كند:
(
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
)
و نيز درباره ى شيطان مى فرمايد:
(
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ
)
و درباره ى فرعون مى فرمايد:
(
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ
)
پس مقصود، اين است كه وسوسه هاو مكرهاى آنان در اين جهت كه از روشن شدن حقيقت ، جلوگيرى كنند و مانع "تشخيص رشد از گمراهى " شوند، يا پيامبران را از ادامه حركت و تلاش هدايت گرانه خود بازدارند، مؤ منان را از مسير حركت هدايت جويانه خود باز گردانند، ضعيف و بى اثر بوده است چنان كه در لحظه هاى حساس نبرد حق و باطل ، كه عده و عده اى نيروهاى باطل بر نيروهاى حق ، برترى داشته است ، خداوند با نصرت غيبى خود، كيد شيطان را خنثى و ابتر ساخته است اينك آياتى از قرآن كريم در تاءييد اين مدعا:
الف) درباره ى جنگ بدر كه نيروهاى مسلمانان از نظر عده و عده ، قابل قياس با نيروهاى كافران نبود، پس از يادآورى نصرت غيبى خداوند و پيروزى مؤ منين مى فرمايد:
(
ذَٰلِكُمْ وَأَنَّ اللَّـهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ
)
ب) درباره ى سرانجام سرافرازانه ى يوسف و شكست مكر زليخا در آلوده ساختن دامن او مى افزايد:
(
ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ
)
ج) درباره نقشه ى شيطانى نمرود در سوزاندن ابراهيم خليل (عليهالسلام
) و اين كه خداوند، آتش را بر او سرد و سلامت گرداند مى فرمايد:
(
وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ
)
د) درباره ى كيد فرعون در مبارزه با موسى (عليهالسلام
) توسط ساحران مى فرمايد:
(
فَتَوَلَّىٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَىٰ
)
آنگاه در جاى ديگر، كيد فرعون را بى اثر دانسته مى فرمايد:
(
وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ
)
ه) درباره ى سپاه ابرهه كه قصد ويران كردن كعبه را داشتند مى فرمايد:
(
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ
)
اصولا اگر گمراه شدن و انحراف افراد از جاده ى توحيد و هدايت ، و كفر و معصيت را نقض قدرت مطلقه ى خدا و غلبه حق بدانيم ، حتى يك مورد آن هم مشكل ساز خواهد بود. زيرا موجب راه يافتن عجز و ضعف در ساحت الهى است
٥ - اتهام ناروا به شيعيان
اين مطلب كه به شيعيان نسبت داده شده است كه غير خود را - اعم از مسلمان و غير مسلمان - كافر مى دانند، اساسى ندارد. عقيده ى رسمى و پذيرفته شده در كلام و فقه شيعه ى اثنى عشرى ، اين است كه همه ى معتقدان به رسالت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مسلمانند، جز فرقه هايى كه ضروريات دين اسلام را منكرند؛ مانند غلات و نواصب
٦ - خطا در تفسير ايمان و كفر
عناوين ايمان و كفر، صرفا عناوين فقهى - دنيوى كه مربوط به يك رشته قوانين رهگشا در زندگى دنيوى انسانند و نقشى در هدايت و سعادت انسان ندارند، نمى باشند. اصولا اين تصور كه مقررات فقهى صرفا جنبه ى دنيوى داشته و ربطى به كمال معنوى انسان ندارند، تصورى نادرست است و ناشى از مقايسه شرايع آسمانى با قوانين بشرى است كه تنها ناظر به بعد مادى و دنيوى زندگى انسان مى باشند اين در حالى است كه قوانين الهى - حتى قوانين مربوط به مسايل اقتصادى و سياسى آن - دو جنبه دارد كه جنبه ى تربيتى و معنوى آنها روح و غايت آنها را تشكيل مى دهد. قرآن كريم درباره ى زكات كه يك قانون اقتصادى اسلامى است مى فرمايد:
(
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا
)
.
٧ - شريعت در برابر حقيقت نيست
از اين جا، نادرستى در برابر هم نشاندن شريعت و حقيقت نيز روشن مى شود. نسبت ميان اين دو تباين يا عموم و خصوص من وجه يا مطلق نيست كه بتوان آن دو را از هم جدا ساخت بلكه نسبت آنها تساوى تلازم است بدين جهت است كه پيامبران و امامان و اولياى الهى از كوشاترين افراد در پايبندى به شريعت الهى بوده اند و نه تنها واجبات و محرمات ، بلكه مستحبات و مكروهات را هم رعايت مى كردند. كارى كه روشنفكرمآبان دينى امروز، آن را بنيادگرايى يا قشرى گرى مذهبى مى نامند.
شريعت ، به حكم اين كه فعل خداوند است ، مرتبه اى از حقيقت ، يعنى حقيقت در مرحله فعل تشريعى است ؛ همان گونه كه خلقت انسان و جهان در حقيقت در مرحله ى فعل تكوينى است البته فعل تكوينى و تشريعى الهى ، هر دو غايتمند و هدفدار است و هدف ، اين است كه هر موجودى به كمال مطلوب خود نايل گردد و كمال مطلوب خلقت انسان از راه پرستش خدا و عمل به شريعت الهى به دست مى آيد. بنابراين شريعت ، راه وصول به كمال مطلوب انسانى است و روشن است كه رسيدن به مقصود بدون پيمودن راه آن ، امكان پذير نيست
٨ - شريعت و عبوديت حق
طلب صادقانه و عبوديت حق ، گرچه اساس هدايت و نجات انسان را تشكيل مى دهد، ول اولا اين عبوديت و طلب بدون شريعت و مربيان الهى ميسور نيست :
(
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ
)
؛
بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد باز مى فرمايد:
(
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثِيرًا
)
در گفتار و رفتار رسول خدا، اسوه نيكويى است براى شما، براى كسى كه به (رحمت) خدا و (نجات) روز قيامت اميدوار و بسيار ياد خدا مى كند.
پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از مسلمانان خواسته است تا نسبت به اهل بيت او مودت و ارادت بورزند.(
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
)
(شورى /٢٣) و اين درخواست بدان جهت است كه اين مودت و ارادت ، آنان را در مسير هدايت و سعادت قرار مى دهد. قل ما ساءلتكم من اجر فهو لكم (سباء/٤٧)
البته سعادت و نجات ، بدون شريعت و بدون اقتدا و ارادت به مربيان الهى به كمال مطلوب نخواهد انجاميد.(
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ
*
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
)
(سوره عصر)
٩ - هاديان نهان !
مقصود، از "هاديان نهان " اين است كه افرادى كه به پيامبران و هاديان الهى ايمان نياورده و شرايع الهى را انكار نموده اند، مع ذلك در نهان ، مورد عنايت هاديان الهى قرار گرفته و راه نجات را مى يابند.
بايد گفت در مورد كسانى كه از شريعت الهى خبر ندارند و بى خبرى آنها از سر تقصير نيست ، يا خبر دارند ولى در چنان جزمى بسر مى برند كه احتمال خطا در راه خود و احتمال صواب در شريعت الهى نمى دهند و در غفلت محض بسر مى برند، عنوان عالم معاند يا جاهل مقصر بر آنها منطبق نيست و از طرفى در پيروى از شريعت فطرت و خرد، تا آن جا كه در قلمرو هدايت آن است ، كوتاهى نمى كنند و نيز در كار خيرى كه انجام مى دهند، طالب شهرت و مقام و مال و منال نيستند، چنين افرادى در واقع ، خداپرست و پيرو حقيقت اند، و ناآگاهانه به بخشى از شريعت الهى نيز جامه عمل مى پوشند و در نتيجه در مسير نجات و سعادت قرار دارند. هر چند چون به شاهران سعادت و هدايت كه همان شريعت الهى است به طور كامل دسترسى پيدا نكرده اند، از وصول به سعادت مطلوب به طور كامل محروم خواهند بود. ولى اين ربطى به پلوراليسم دينى ندارد، بلكه با نظريه ى شمول گرايى كه "كارل رانر" متكلم مسيحى كاتوليك از هواداران اين نظريه است ، هماهنگ است