پيش گفتار
به نام خداوند بخشنده مهربان
همه مى دانيم ايران تنها كشورى است كه در ميان ممالك و جوامع اسلامى مذهب رسمى آن شيعه جعفرى اثنى عشرى است و مروّجين اين طريقه حقه اكثرا از ايران بپا خاسته و در ترويج آن سعى بليغ مبذول فرموده اند.
نهال تشيّع از خون پاك سالار شهيدان و سرور آزادگان جهان حضرت ابى عبدالله الحسينعليهالسلام
و فرزندان و برادران و برادرزادگان و خويشاوندان و ياران باوفايش آبيارى و به ثمر رسيده و اسلام و مذهب تشيّع به بركت خون حسين و يارانش باقى و پايدار مانده و هر روز بر رونق و جلاى آن افزوده مى گردد كه اگر قيام حسينى نبود يزيديان فاتحه اسلام را مى خواندند و خوشبختانه محققين و مورخين از سال وقوع حادثه جانگداز كربلا تا كنون در هر عصرى و زمانى براى احياء خون شهيدان فعاليت بسزايى داشته و آثار گرانبهايى از خود به يادگار گذاشته اند، و اين حركت الهى و انقلابى را كه علت مبقيه دين و مذهب مقدس است برپا و جاويدان ساخته اند، امروز ما به بركت همين آثار توانسته ايم دست به اقدام نوينى بزنيم و از خدا ميخواهيم كه اجر آنانرا در خور خدائيش عنايت فرمايد ليكن اكثر آثار گذشتگان به زبان عربى تدوين يافته كه براى پارسى زبانان كمتر قابل فهم است و آنچه كه به زبان فارسى نوشته شده نوعا مطابق ادبيات عصرى بوده كه با ادبيات عصر ما تطبيق نمى كند مخصوصا سبك تألیف و تصنيف تغيير يافته، لذا عده اى از فضلاء و دانش دوستان كه كتاب پيغمبر و ياران ما را ديده بودند و سبك تحرير و سادگى قلم را پسنديده، پيشنهاد تألیف كتابى در زمينه تاريخ حسين بن علىعليهالسلام
اسوه حريت و شهادت و تصوير صحنه جانسوز كربلا را نمودند.
حقير هم به اميد اينكه با اين اقدام ناقابل رشته ولايتم را به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت استحكام بخشيده و مشمول عنايات خاصه خاندان پيامبر گرامى گرديده آبروئى نزد آنان كسب كنم از پيشنهادشان كه در حقيقت گشودن راه سعادت بود حسن استقبال نموده و قلم به دست گرفته و با اتكا به فضل و عنايات خاصه پروردگار شروع نمودم.
اميد است كه مورد توجه خداى بزرگ و حسين عزيز و جد و پدر و مادر و برادر و اصحاب گراميش قرار گيرد.
در اينجا لازم ميدانم به برخى از امتيازات اين كتاب اشاره نمايم.
1 - در اين تألیف از تواريخ معتبر عربى استفاده شده و مدارك هر مطلب با ذكر و شماره صفحه تا آنجا كه موجب تطويل نگردد در ذيل صفحات آمده است.
2 - براى آنكه خواننده خسته نگردد و مطالب دنباله دار نشود و به تمام موضوعات خيلى آسان دسترسى پيدا كند براى هر مطلبى ولو كوتاه تيتر و عنوانى قرار داده شده است.
3 - اشاراتى از علل و فلسفه قيام حسينعليهالسلام
بعنوان يادآورى و تذكر ذكر شده است تا سوژه اى براى گويندگان باشد.
4 - متن عربى سخنان امام حسينعليهالسلام
در مقاطع مختلف بيان شده است تا فضلا و اهل سخن از لطافت و زيبائى عبارات حضرت كه ترجمه نمى تواند آن حقايق را بيان كند بهره مند گردند.
5 - بيوگرافى ياران امام حسينعليهالسلام
در ضمن شرح شهادتشان بيان شده است.
6 - پس از بيان كيفيت شهادت به ساير مطالب و وقايعى كه در بين راه اتفاق افتاده اشاره شده، تا با مراجعه به آن موارد كليه مطالب شهيد مورد استفاده قرار گيرد.
7 - در شروع به شرح حال قسمتى از زيارت ناحيه مقدسه امام زمانعليهالسلام
كه درباره آن شهيد وارد شده ذكر گرديده كه ضمن كمك به بيان شهادت بيانگر مقام شهيد مى باشد.
8 - كليه منازل بين راه مكه تا كربلا كه امام از آنجا عبور كرده يا توقف كوتاه داشته، ضمن نظم عربى و فارسى بيان شده و به برخى از قضايائى كه در آن منزل رخ داده، اشاره شده كه ميتواند از امتيازات خاص اين كتاب باشد.
9 - آمار جالبى در اين نوشته آمده مانند: پنج نفر قبل از بلوغ به شهادت رسيدند، نه نفر از مادران نظاره گر شهادت فرزند بوده اند، سه نفر از شهداء با خانواده همراه حسينعليهالسلام
بوده اند، چهار نفر بعد از حسينعليهالسلام
به شهادت رسيدند، سه نفر از زنان جنگيدند، هفت نفر از فرزندان همراه پدر شهيد شدند و نظائر اينها.
10 - برداشتهائى از مطالب كتاب تحت عنوان: نكته، بيان شده كه ميتواند روزنه اى براى تاءمل و دقت بيشتر در تحليل مطالب تاريخى باشد، هر چند در اين زمينه به حداقل اكتفا شده زيرا در غير اينصورت مطالب اصيل در لابلاى تحليل ها فراموش مى شد و از حوصله عموم خارج بود.
«سمنان محمد على عالمى دامغانى ليله 23 شهر صيام 1409 ه ق و 20/1/1368 ه ش»
حسين نفس مطمئنه
داود بن فرقد از امام صادقعليهالسلام
روايت كرده فرمود:(
اقراءوا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة الحسين بن على
عليهماالسلام
من قراها كان مع الحسين بن على
عليهالسلام
يوم القيامة فى درجة من الجنة
)
سوره فجر را در نمازهاى واجب و مستحب بخوانيد كه آن سوره حسين بن علىعليهماالسلام
است هر كه آنرا بخواند در روز قيامت با حسين بن على محشور ميگردد و در بهشت با او خواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحيم
چرا حسينعليهالسلام
قيام كرد
اين سئوال در ذهن بسيارى از كسانى كه از مقررات و وظائف اسلامى و حقايق تاريخى بى اطلاعند، خلجان ميكند: كه با توجه به اينكه حسينعليهالسلام
از قدرت بنى اميه و از ضعف و زبونى مردم زمان مطلع و آگاه بود و با شناختى كه از مردم كوفه داشت و تجربه كرده و ديده بود كوفيان با پدرش علىعليهالسلام
و برادرش امام مجتبى چگونه رفتار كردند و اين شناخت و آگاهى از گفته هايش كاملا آشكار مى گردد چنانكه فرمود:(
النّاس عبيد الدّنيا و الدين لعق على السنتهم يدورون حيث ما درت عليه معايشهم فاذا محصوا ابا لبلاء قلّ الديانون.
)
«مردم برده و بنده دنيايند، دين چرخش زبان آنها است به هر سو كه نفعشان ايجاب كند مى چرخد، هنگام گرفتارى دينداران اندك ميشوند. »
پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسنعليهالسلام
با حكومت وقت كنار نيامد؟
در پاسخ اين ايراد اجمالا مى گوييم كه قيام و نهضت حسينعليهالسلام
داراى علل و فلسفه و اسرار زيادى است كه اگر درباره همه علل و اسرار آن به تفضيل بحث به ميان آيد، سخن به درازا مى كشد و لذا بطور اختصار، به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.
1 - مسئوليت دينى حسينعليهالسلام
اسلام عزيز هر فرد مسلمان را در برابر حوادثى كه براى مردم و جامعه اش پيش مى آيد كه با دين آنها ضديت دارد، يا مخالف مصالح اقتصادى، اجتماعى و... مى باشد وظيفه دار و مسئول مى داند، چنانكه رسول گرامى اسلام فرمود:(
كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته
)
«همه شما سلطانيد و همه تان در رابطه با رعيت مواءخذه ميشويد. »
همه شما نسبت به هم مسئوليد.
و حسينعليهالسلام
كه مى داند مسلمانان در فقر و سختى بسر مى برند اما يزيد كه خود را حاكم بر مردم و خليفه مسلمين قلمداد مى كند محرمات الهى را مرتكب مى شود، شراب مى خورد و قمار مى بازد و بر سگها و ميمونها خلخال طلا ميپوشد و با سنت پيامبر مخالفت مى ورزد، وظيفه و مسئوليت دينى اش او را وادار به قيام عليه چنين حكومت طاغى و ياغى و جبارى نمود، چنان كه حضرت در برابر حر و لشكريانش به سخنرانى پرداخت و فرمود:
«اى مردم! همانا رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود: هر كه سلطان ستمكارى را ببيند كه محرمات الهى را حلال مى شمارد و با خدا پيمان شكنى مى كند و با سنت و روش رسول خدا مخالفت مى ورزد، در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند، قولا يا عملا بر او ايراد نگيرد بر خدا است كه او را با همان سلطان جائر محشور گرداند و در جايگاه ستمكاران جاى دهد!»
از اين رو و به ويژه با آن همه نامه ها كه به حسينعليهالسلام
نوشتند و بيعت مردم با او، عذرى براى حسين باقى نمى گذاشت و در تاريخ مورد انتقاد قرار مى گرفت.
ممكن است گفته شود كه چرا امام حسنعليهالسلام
قيام نكرد؟
ما در شرح امام مجتبى علل كنار آمدن وى را با معاويه نگاشته ايم و در اينجا به اختصار مى گوييم علاوه بر آنكه اكثر فرماندهان سپاه امام حسن به معاويه پيوستند و حتى برخى از اطرافيان امام مجتبى به معاويه نوشتند كه حاضرند امام را دست بسته تحويل وى دهند، و از طرفى معاويه با سياست مكارانه اش ظاهر اسلام را رعايت مى كرد و مانند پسرش نبود كه علنا به فسق و فجور اشتغال ورزد، و شرابخورى و قماربازى و ساير اعمال منافى اسلام به ظاهر از او ديده نمى شد از اينرو امام مجتبى براى حفظ دين و جلوگيرى از سفك دماء مسلمين با وى كنار آمد.
2 - مسئوليت اجتماعى امام حسينعليهالسلام
حسينعليهالسلام
به لحاظ موقعيت اجتماعيش خود را در برابر امت اسلامى مسئول مى بيند تا در مقابل ظلم و بيدادگرى كه از ناحيه حكومت اموى وارد مى شود به دفاع برخيزد، گرچه اين مسئله هر فرد مسلمانى است ولى بطور طبيعى در مورد امام حسينعليهالسلام
با توجه به امامت او از يكسو و انتسابش به پيامبر از سوى ديگر تاءكيد بيشترى پيدا مى كند و توقع جامعه اسلامى را بيشتر برمى انگيزد، و امامعليهالسلام
اين مسئوليت را احساس مى كرد و سكوت در برابر جنايات يزيد را جايز نمى شمرد، از اينرو براى ايفاء اين مسئوليت بزرگ و خطير به پاخاست تا آنكه شخص شخيص خود و همه اهل بيتش را در اين راه فدا كرد و عدالت اسلامى و حكم قرآن را در ميان مردم به اجراء در آورد.
3 - اقامه حجت بر امامعليهالسلام
با توجه به اينكه نامه هاى بسيارى تا حدود دوازده هزار نامه براى حسينعليهالسلام
نوشتند و آمادگى خود را براى كمك با لشكر يكصدهزار نفرى اعلان نمودند، آنهم از شهر كوفه كه بزرگترين شهر نيرو خيز اسلامى است، تا آنجا كه او را مسئول به حساب آوردند كه اگر امامت و خلافت را نپذيرد در پيشگاه خدا با او احتجاج خواهند كرد، و معلوم است كه اگر حسينعليهالسلام
اجابت نمى كرد در برابر خدا و امت اسلامى مسئول و مؤ اخذ بود و تاريخ هم حسينعليهالسلام
را مسئول مى شمرد و او را مؤ اخذه مى نمودند، بنابراين حجت بر امام تمام شد و عذرى برايش باقى نگذاشت.
4 - حمايت از دين
حسينعليهالسلام
با حكومت اموى آنهم با حاكمى چون يزيد با اعتقادى كاملا بر ضد اسلام و منكر آئين قرآن مواجه شده چنانكه از اين شعر يزيد عقيده فاسدش كاملا آشكار ميگردد:
لعبت هاشم بالملك فلا
|
|
خبر جاء و لا وحى نزل
|
«خاندان هاشم سر حكومت بازى كردند وگرنه وحى و خبرى از ناحيه غيب نيامده»
اين شعر نشانگر آن است كه يزيد بن معاويه به همان عقيده جاهليت و بت پرستى باقى بود و معتقد به بهشت و دوزخ نيست و پر واضح است كه يزيد با اين عقيده براى نابودى اسلام و قرآن مى كوشد و لذا حسين، جان خود و يارانش را فداى اسلام كرد تا باقى بماند كه اگر خون حسين نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پيامبر اسلام نابود مى شد، بنابراين خون حسين و اهلبيت و يارانش، پيغمبر و زحماتش را احياء كرد چنانكه فرمايش رسول خداصلىاللهعليهوآله
درباره حسين كه فرمود: «حسين منى و انا من حسين»
به همين معنى اشاره دارد زيرا همانطورى كه حسين از رسول خدا تولد يافت با شهادت حسين هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره يافت.
5 - حفظ مقام خلافت
خلافت در اسلام عبارت است از جانشينى رسول خداصلىاللهعليهوآله
يعنى خليفه بايد نمونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پيامبر اسلام باشد، زيرا خليفه و جانشين بنيانگذار حكومت اسلامى مى بايستى وسيله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قضاوت عليه تخلفاتى باشد كه انجام مى گيرد، بنابراين اگر خليفه فرد شايسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسير جامعه را هم به انحراف مى كشاند، از اينجا است كه اسلام اهميت فراوانى به موقعيت خليفه داده و براى كسى كه متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است: 1 - عدالت 2 - امانت 3 - خبرويّت نسبت به امور اقتصادى، ادارى، سياسى، و همه آنچه را كه جامعه بدان نياز دارد.
حسينعليهالسلام
در اولين نامه اى كه به مردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود:
(
فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب والاءخذ بالقسط و الداين بالحقّ و الحابس نفسه على ذات الله.
)
«به جانم قسم امام نيست مگر آنكه به كتاب خدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد. »
پس خلافت تنها يك سلطه ارضى نيست بلكه خلافت نيابت از رسول خدا است ليكن حسينعليهالسلام
مى بيند كه مقام جدش در اختيار فردى قرار گرفته كه تمام اوقاتش را به ميگسارى و عياشى و شكار و تفريح نامشروع مى گذارند و جز رسيدن به شهوات نفسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازيچه و ملعبه هواى نفس قرار داده است لذا قيام كرد تا خلافت اسلامى را به جايگاه اصليش برگرداند.
6 - آزادسازى اراده امت
در زمان حكومت معاويه و پسرش يزيد از مردم سرزمين اسلامى سلب اراده و اختيار شده بود، اجسادى بى روح و كالبدى بى اراده گشته بودند كه به تعبير اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
(
اشباح الرجال و لا رجال
)
بودند، آنچنان قيد و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلكه بر قلب و فكر و اراده آنان زدند كه قدرت تفكر را حتى از جامعه سلب كرده بودند، حكومت اموى مسلمانان را آنچنان تحذير كرده بود كه هر گونه تحرك برخلاف ميل و خواسته حكومت از آنان زايل گشته بود و لذا در تاريخ مكرر مى خوانيم كه مردم به حسينعليهالسلام
متمايل بودند اما كوچكترين اقدامى برخلاف اميال حكومت از مردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خريد، فرامين حكومت را بدون چون و چرا اجراء مى كردند و از فرماندهانشان پيروى مى نمودند و حسينعليهالسلام
قدم به ميدان كارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و كرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فكر و انديشه مسئوليت فردى و اجتماعى را كه از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.
حسين تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به كيان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاريخ اسلام و مسلمين گرديد، و مسلمانان به كيان خود بازگشتند و به نيروى انديشه و عزم و اراده مسلح شدند و تمام قيودى را كه بر دست و پا و زبان و قلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقياد و اطاعت بى چون و چرا به تحرك و قيام و انقلاب مبدل گشت، قيام ها و نهضت ها با شعار «يا لثارات الحسين»
شروع شد و اين شعار آنچنان كوبنده بود كه پايه هاى حكومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بيخ و بن بركند.
7 - ريشه كن كردن مظالم حكومت اموى
يكى از بزرگترين فلسفه قيام حسينى ايستادگى در برابر ظلم و ستم بى حساب حكومت اموى مخصوصا نسبت به شيعيان و تصفيه حساب حكومت با شيعه بود چنانكه شاعر در اين مقام گفته است:
مظالم حكومت اموى بى حد و حصر و در شمار نمى آيد كه ما فقط به چند نمونه آن اشاره مى كنيم:
الف - سلب امنيت:
حكام اموى براى آنكه بيشتر بر مردم مسلط گردند و حق نفس كشيدن را حتى از مردم سلب كنند در سراسر كشور اسلامى چنان ترس و وحشتى بوجود آورده بودند كه فوق آن متصور نبود، افراد بى گناه را به جاى گناهكار و مطيع را بجاى مخالف مجازات مى كردند، با ظن و گمان و تهمت افراد را تحت فشار قرار مى دادند، نيكان و خوبان را بدون محاكمه به زندان مى انداختند، در زمان ولايت زياد بن ابيه پدر عبيدالله در عراق مثلى رايج گشت با اين بيان: «انج سعد فقد هلك سعيد»
يعنى به سعد مى گفتند مواظب خودت باش كه سعيد را كشتند. هيچكس بر مال و جان خود ايمن نبود و لذا حسينعليهالسلام
قيام كرد تا اين ستمها و ظلم ها را ريشه كن نمايد.
ب - تحقير امت اسلامى:
يكى از كارهاى خطرناك حكومت اموى تحقير و اذلال و خوار ساختن مؤمنان مخصوصا شيعيان اميرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالبعليهالسلام
بوده است، و يكى از نشانه هاى اين تحقير داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان يعنى همان طورى كه دامها را به منظور شناسائى بر گونه و سر و گوش آنها داغ مى نهند و يا غلامان زر خريد حبشى را علامت بردگى با داغى نشان مى گذاشتند، با شيعيان و مؤمنين راستين و دوستان علىعليهالسلام
چنين مى كردند حسينعليهالسلام
قيام كرد و خون شريف خود و يارانش را در اين زمينه فدا كرد تا باب عزت و آزادى را بر روى آنان بگشايد و از اين كابوس خطرناكى كه حيات و زندگى آنان را در گرداب عميقى قرار داده است نجات بخشد، چنانكه در تاريخ ثبت است حجاج بن يوسف ثقفى گردن انس بن مالك و سهل بن سعد و دست جابر بن عبدالله انصارى را به جرم دوستى با علىعليهالسلام
داغ نهاد.
8 - دفع ظلم از شيعه
حسينعليهالسلام
از مشاهده ظلم هائى كه از ناحيه معاويه بر شيعيانش مى گذشت در رنج بود كه ستم بر آنان را به حد اعلا رسانيدند، خونهايشان را بدون دليل مى ريختند، حتى بزرگانى را كه نمى توانستند مستقيما با آنها مواجه گردند و علنا آنها را بكشند ترور مى كردند، و در اين زمينه بى شرمى را بجائى رسانيدند كه معاويه به كشتن ياران على افتخار مى كرد، چنانچه به حسينعليهالسلام
اظهار داشت: يا ابا عبدالله مى دانى كه ياران پدرت را كشتيم و آنان را حنوط كرديم و كفن نموديم و بر آنها نماز خوانديم و دفن كرديم، حسين در جواب معاويه فرمود: ليكن، اگر دوستان شما را بكشم نه آنها را غسل مى دهيم و نه كفن مى كنيم و نه دفن خواهيم كرد (حسينعليهالسلام
با اين جمله معاويه را محكوم كرد يعنى معاويه دوستان على را مؤمن و مسلمان مى داند كه احكام اسلامى را درباره شان اجر مى كند و با اين عقيده آنها را بدون جرم به قتل مى رساند) معاويه منتهى درجه كوشش خود را در دشمنى با دوستان على بكار برد و بهر نحو ممكن با آنها تصفيه حساب كرد كه ما به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم:
1 - بزرگان آنان را مانند حجربن عدى و عمرو بن حمق خزاعى و صيفى بن فسيل را اعدام كرد.
2 - عده اى را مانند ميثم تمار به دار آويخت و مثله كرد.
3 - عده اى را زنده بگور كرد.
4 - خانه افرادى از شيعيان علىعليهالسلام
را خراب كرد.
5 - براى زنان شيعه ايجاد ترس و رعب مى نمود مخصوصا زنانى كه در جنگ صفين با علىعليهالسلام
بودند مانند: زرقاء دختر عدى بن حاتم و ام الخير با رقيه و سوده بنت عماره و ام البراء و بكاره هلاليه، اروى بنت حارث و دارميه حجونيه، به فرماندارانش نوشت كه زنان را جلب كرده به شام بفرستد، معلوم است براى يك زن چقدر سخت مى گذرد كه او را از شهرى به شهرى آنهم با وسائل آن روز جلب كنند بويژه آنكه وسيله مأمورين مرد انجام گيرد.
6 - به استانداران و فرمانداران اعلان كرد: گواهى دوستان على را در محاكم نپذيرند.
7 - همچنين طى بخشنامه اى دستور داد حقوق ياران على را از بيت المال قطع كنند.
8 - حدود پنجاه هزار نفر از شيعيان را به خراسان يعنى ايران امروز تبعيد نمود.
9 - و بالاخره بهر شكل ممكن براى شيعيان على ايجاد ترس و رعب مى نمود.
چون حسينعليهالسلام
از رفتار معاويه احساس خطر بيش از حد را نمود آن نامه تاريخى را براى معاويه نگاشت كه در آن اعمال و خلافكاريهايش را يادآور شد و او را به اعمالش توبيخ كرد.
9 - احياى اهل بيت
يكى از كارهاى معاويه اين بود كه بهر طريق ممكن مى كوشيد تا نام و ياد اهل بيت رسول اللّه را محو و نابود كند و آثار و فضايل و مناقب آنان را ريشه كن نمايد، از جمله راههائى كه معاويه براى رسيدن به اين هدف در پيش گرفته بود اينهاست:
1 - وضع و جعل اخبار و احاديث از زبان رسول خداصلىاللهعليهوآله
در پائين نشاندادن مقام آنان.
2 - مى كوشيد تا جامعه مخصوصا نسل نو را دشمن خاندان پيغمبر تربيت كند.
3 - هر كه فضائل علىعليهالسلام
و خاندانش را ذكر مى كرد با سخت ترين عقوبات كيفر مى داد!
4 - به استانداران و فرمانداران دستور داده بود تا بر منابر و خطبه هاى نماز جمعه اهل بيت را لعن و سبّ (دشنام) نمايند!
حسينعليهالسلام
در كنفرانس سياسى بزرگى كه در مكه مكرمه تشكيل داد و مسلمانان سراسر كشور اسلامى آن روز شركت داشتند مردم را از هدف شوم معاويه كه مى خواهد موقعيت اسلامى اهل بيت را ساقط نمايد آگاه ساخت.
حسينعليهالسلام
كه شنيدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر از هزار بار مردن برايش دشوارتر بود براى رسيدن به ميدان جهاد و شهادت در راه خدا پر ميكشيد و لحظه شمارى ميكرد، پس حسينعليهالسلام
قيام كرد تا آثار نبوت و خاندان پيامبر را احياء كند و موقعيت اسلامى آنانرا بازگرداند.
10 - امر به معروف و نهى از منكر
بزرگترين انگيزه قيام امام ابى عبدالله الحسينعليهالسلام
مسئله امر به معروف و نهى از منكر است كه اين دو از مهمترين اركان دين است و امامعليهالسلام
در درجه اول مسئول اجراء اين امر مهم اسلامى است.
چنانكه در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه اعلان فرمود:(
انّى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا ظالما و لا مفسدا و انّما خرجت بطلب الا صلاح فى امة جدى، اريد آمر بالمعروف و انهى عن المنكر
)
.
«قيام من بر مبناى تمايلات نفسانى نيست، من به منظور طغيان و فساد و تباهى و ستم خروج نمى كنم بلكه انگيزه ام اصلاح امت جدم رسول خدا است و مقصود و منظورم امر به معروف و نهى از منكر است. »
چون بنى اميه اين دو ركن بزرگ و مهم اسلامى را متزلزل ساخته بودند كه نه تنها امر به معروف و نهى از منكر متروك گشته بود بلكه معروف منكر و منكر معروف تلقى مى شد و امامعليهالسلام
در اين مسير مكرر به اين حقيقت اشاره فرمود كه اولين بار در سخنرانى حضرت در منزل ذى حسم و برخورد با حر و سپاهيانش فرمود:
(
الا ترون ان الحق لا يعمل به و انّ الباطل لا يتناهى عنه لرغب المؤمن فى لقاء ربه محقا
)
.
«مگر نمى بينيد كه به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى نمى شود مؤمن بايد براى اجراء اين مهم مشتاق ديدار پروردگارش باشد»
و لذا حسينعليهالسلام
به ميدان جهاد قدم نهاد تا اين اساس و پايه مهم اسلامى را استوار سازد و اسلام محكم و مستحكم بماند.
11 - زنده كردن ارزشهاى اسلامى
حكومت اموى سعى بليغ مينمود كه ارزشهاى اسلامى را كه كرامت انسانها بدان بستگى دارد محو و نابود ساخته و ضد ارزشها را كه در جاهليت بدان افتخار مى كردند و ارج مى نهادند جايگزين ارزشهاى اسلامى نمايد!
از جمله ارزشهايى كه اسلام روى آن زياد سرمايه گذارى كرده و حكومت بنى اميه با تمام قدرت در محو و اضمحلال آن ايستادگى مى كرد اين امور است:
الف - وحدت اسلامى:
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
براى ايجاد وحدت و برادرى اسلامى سعى و كوشش وافى مبذول مى فرمود ولى معاويه از طرق مختلف مخصوصا از طريق احياى تعصبات قبيله اى و وادار كردن شعراى قبايل بر هجو قبيله رقيب و خانواده هاى آنان وحدت اسلامى را ريشه كن مى كرد تا جائيكه يزيد اخطل يكى از شعراى زمان بنى اميه انصار و مردمى كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
را در مدينه جاى دادند و حمايت كردند هجو ميكند.
اگر در اشعار شعراى اموى دقت شود روشن ترين اثرات آن همان قذف و هجو قبايل و خانواده هاى رقيب آنان است. در اشعار شعراى معاصر اموى كمترين اثرى از فضائل انسانى و آثار خوب اجتماعى و اخلاق اسلامى ديده نمى شود.
حسينعليهالسلام
براى احياى آثار و اخلاق اسلامى قيام كرد.
و نيز اختلافاتى كه بين اعراب و اصيل و موالى بوجود آوردند كه عرب كتابهائى در انتقاد بر موالى يعنى اقوامى كه از ايران و ساير كشورهاى غير عربى در عراق و كشورهاى عربى زندگى مى كردند تصنيف و تألیف كردند و بر عكس موالى كتابهائى عليه اعراب نوشتند كه اين حركت برخلاف مقررات و موازين اسلامى بوده و وحدت اسلامى را مختل مى كرد.
ب - حريت:
چنانكه مى دانيم و در تواريخ مذكور است در دوران حكومت اموى، سفره قتل و شمشير يگانه حاكم در اين دستگاه مستبد بود كه بدون رسيدگى به حق و حقيقت سفره قتل گسترده مى شد و جلاد به دستور حاكم بيگناهى را به قتل مى رسانيد، چنانكه حجاج بن يوسف ثقفى يكى از حكام زمان عبدالملك مى گفت: از غذا و طعام وقتى لذت مى برم كه انسانى را ببينم در خون خود دست و پا مى زند و من مشغول طعام باشم در چنين محيطى هيچ كس را قدرت و جرئت آن نبود كه به نحوه كردار و رفتار ناشايست حكام انتقاد نمايد و يا به دفاع از حقوق از دست رفته خود پردازد.
حسينعليهالسلام
قيام كرد تا به انسانهاى زير بار ظلم و ستم بياموزد كه چگونه مى توانند به حقوق خود برسند و حريت و آزادى از دست رفته را باز يابند، و تاريخ گوياى اين مطلب است كه هنوز چند ماهى از شهادت حسينعليهالسلام
بيش نگذشته بود كه قيام ها يكى پس از ديگرى شروع شد تا حكومت اموى را ريشه كن نمود.
آرى مردم با شهادت حسينعليهالسلام
درس آزادى و آزادگى را از دانشگاه خون و شهادت كربلا آموختند و براى بدست آوردن حريت بپا خاستند.
ج - اخلاق اسلامى و انسانى:
از زمان رحلت رسول خداصلىاللهعليهوآله
هيچيك از خلفاء همانند علىعليهالسلام
به فكر تربيت روحى و اخلاقى جامعه نبودند اما آنقدر مشكلات براى حضرت علىعليهالسلام
ايجاد كردند كه نتوانست راهى را براى تنوير افكار عمومى و اخلاق اسلامى و هدايت روحى جامعه پيش گرفته بود به مقصد برساند.
و در زمان حكومت اموى نه تنها در مسير تربيت جامعه قدمى برنداشتند بلكه مى كوشيدند تا جامعه را به فساد بكشانند زيرا حكومتهاى فاسد با جامعه صالحه نمى توانند كنار بيايند چه كه مردم صالح و شايسته همواره مخالف حكومتهاى ضد خدائى هستند از اين رو كوشيدند تا مردم را همانند خود بسازند و لذا مردم در اين دوران بحكم «النّاس على دين ملوكهم»
نه تنها پاى بند به صلاح نبودند بلكه رادعى هم از ارتكاب فساد در آنها نبود و مظاهر فساد اخلاق از قبيل دروغ، نقض عهد، لهو و لعب در همه جا بچشم مى خورد، چنانكه رئيس حكومت اموى معاوية بن ابى سفيان پس از پيمان با حضرت حسن بن علىعليهالسلام
اظهار داشت كه به هيچيك از شرايطى كه در قرارداد به نفع حسن بن على قرار داده عمل نخواهد كرد و حاكم كوفه نيز به امانى كه به مسلم بن عقيل داده بود وفا نكرد.
و مردم كوفه كه با همين سيره نشو و نما كرده بودند به سادگى پشت پا به همه وعده هائيكه به حسينعليهالسلام
داده بودند زدند و منكر همه نامه هاى خود شدند و چه ننگى بالاتر از اين كه فرزند پيغمبر و سيد جوانان اهل بهشت را براى قبول مسئوليت پيشوايى خود دعوت نمايند و اصرار ورزند كه اگر نيائى در پيشگاه خدا با تو احتجاج خواهيم كرد و چون دعوت آنان را پذيرفت در مقابلش صف آرائى نموده و خونش را بريزند.
امامعليهالسلام
در روز عاشورا خطاب به مردم كوفه فرمود: اى شيث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى زيد بن حارث آيا شما به من ننوشتيد كه ميوه هاى ما رسيده و باغات ما سرسبز است اگر بسوى ما بيائى بر سپاه مجهزى وارد خواهى شد؟
اين تيره بختان با كمال وقاحت و بدون هيچ شرم و حيا گفتند: ما چنين نامه هائى ننوشتيم!
امام متعجّبانه فرمود: آرى به خدا قسم نوشتيد و لذا تن به شهادت داد تا اخلاق اسلامى و انسانى را كه در جامعه آن روز مرده بود زنده كند.
12 - از بين بردن بدعت
يكى ديگر از كارهاى حكومت اموى در برابر اسلام ايجاد بدعت و نشر آن بود تا بدين وسيله اسلام را تحريف و از مسير صحيح منحرف نمايد و روش حكومت اموى در اين مسير بدعت هاى جاهلى را زنده مى كرد تا در مقابل، سنت هاى اسلام را از بين ببرد چنانكه امامعليهالسلام
در نامه اى كه براى مردم بصره نگاشت به اين حقيقت اشاره كرد:
(
فانّ السنة قد اميت و البدعة قد احييت
)
همانا سنت رسول خدا را بدست فراموشى سپردند و بدعت ها را زنده كردند، يا در نقل ديگرى است؛(
فانى اءدعوكم الى احياء معالم الحق و اماتة البدع
)
؛ شما را به زنده كردن معارف اسلامى و از بين بردن بدعتها دعوت مى كنم.
و بهمين دليل حسينعليهالسلام
قيام كرد تا رسوم جاهليت را ريشه كن ساخته و سنت جدش رسول خداصلىاللهعليهوآله
را احيا نموده و در ميان جامعه اسلامى رواج دهد.
13 - پيشگيرى از ترور
حسينعليهالسلام
احساس كرده بود كه يزيد قصد نابودى او را دارد چنانكه خواهد آمد حتى اگر با امويان كنار مى آمد باز هم او را رها نمى كردند تا آنكه خونش را بريزند زيرا:
1 - حسين بزرگترين شخصيت اسلامى بود كه در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است كه وجود چنين شخصيتى بر امويان گران است كه حكومت و قدرت در دست آنان باشد ليكن حسين در دل مردم جاى داشته باشد و اين موقعيت حقد و حسادت امويان را برمى انگيخت تا حسين را بهر شكل ممكن از ميان بردارند.
2 - اصولا بنى اميه نه تنها با حسين يا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلكه با رسول خداصلىاللهعليهوآله
و اسلام دشمنى ريشه دار داشتند كه در جنگ بدر عده زيادى از آنان را كشته و آنها را شكست داد و اين سابقه فراموش نشده بود، بلكه يزيد انتظار مى كشيد تا انتقام اقوام و بستگان خود را از ذريّه رسول خدا بگيرد و در تاريخ ثبت شده است كه يزيد گفته است:
لست من خنذف انّ لم اءنتقم
|
|
من بنى احمد ما كان فعل
|
«از خنذف نيستم اگر از فرزندان احمد (پيامبر) انتقام آنچه را كه او انجام داد نگيرم. »
و بعد از آنكه انتقام خود را گرفت چنين مى سرايد:
قد قتلنا القوم من ساداتهم
|
|
و عدلناه ببدر فاعتدل
|
«سادات و بزرگان قوم را كشتيم و كشتار بدر را جبران كرديم. »
و به همين دليل حسينعليهالسلام
اعلان كرد: بنى اميه از او دست نمى كشند تا او را به شهادت برسانند چنانكه به برادرش محمدبن الحنفيه فرمود:
(
لو رحلت فى حجرها هامة من هذه الهو ام لاستخر جونى حتى يقتلونى
)
.
«اگر در سوراخ جانورى پناه ببرم هر آينه مرا بيرون خواهند آورد تا به قتل برسانند. »
و نيز به جعفر بن سليمان صنبعى فرمود:
(
و اللّه لا يدعونى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى
)
.
«به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنكه قلب مرا از درونم خارج كنند.»
با اين مقدمات حسين يقين داشت بالاخره به هر شكلى شده او را خواهند كشت منتهى ممكن است به گونه اى كشته شود كه قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قيام كرد تا با كشته شدن در ميدان جنگ و اختيار كردن مرگ با عزت پايه هاى حكومت ستم پيشه بنى اميه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.
ولادت و شهادت حسين بن علىعليهالسلام
حسين بن على بن ابيطالبعليهماالسلام
مكنّى به ابى عبدالله و ملقب به شهيد و سيد شباب اهل الجنه و زكى و طيّب و وفى و تابع لمرضات الله، سبط: حسين سبط من الاسباط مى باشد.
حسينعليهالسلام
روز سه شنبه يا پنجشنبه پنجم شعبان سال چهارم هجرى سالى كه غزوه خندق بوقوع پيوست متولد گرديد، و به روايتى تولد آن حضرت در سال سوم هجرى، و روز ولادتش هم سوم شعبان بوده است و فاصله بين ولادت سبط اكبر امام مجتبى با سيد الشهدا ده ماه و بيست روز بوده است.
شهادت آنحضرت روز جمعه دهم سال 61 هجرى و برخى سال 60 گفته اند و همچنين روز شهادت امام حسينعليهالسلام
را بعضى شنبه ذكر كرده اند و مرحوم مجلسى هم قول ابوالفرج را در مقاتل اختيار كرده كه شهادت حضرت روز جمعه بوده است و سپس فرموده: من از زيج هندى استخراج كرده ام كه روز اول محرمى كه حسينعليهالسلام
در آن ماه شهيد شد چهارشنبه بوده است پس آنچه را كه عامه گفته اند حسينعليهالسلام
در روز دوشنبه شهيد شده باطل است و روايت تاريخى به اين نحو نقل نشده است.
درباره فاصله بين آن حضرت و امام حسنعليهالسلام
نيز به اختلاف سخن رفته و در روايت عبدالرحمن عزرمى از امام صادقعليهالسلام
آمده:
(
كان بين الحسن و الحسين
عليهماالسلام
طهر و كان بينهما فى الميلاد ستة اءشهر و عشرا
)
.
«ميان تولد امام حسن و انعقاد نطفه امام حسين يك طهر فاصله بوده و اختلاف سن آنها شش ماه و ده روز بوده است. »
و نيز در روايات آمده كه فرزندى به جز حسين بن علىعليهالسلام
و يحيى بن زكرياعليهالسلام
ششماهه به دنيا نيامده است.
مراسم ولادت حسينعليهالسلام
همينكه رسول خداصلىاللهعليهوآله
از ولادت حسين آگاه شد شتابان به خانه على آمد و از اسماء فرزند خود را خواست حسين در آغوش پيامبر قرار گرفت، و رسول خداصلىاللهعليهوآله
حسين را غرق بوسه ساخت و اين مراسم را درباره حسينعليهالسلام
انجام داد:
1 - اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ حسينعليهالسلام
خواند. پس اولين صدائى كه گوش حسين را نوازش مى دهد صداى رسول خدا و اولين آوائى را كه حسين مى شنود آواى الله اكبر - لا اله الا الله است. وه كه چه صداى دلنشين و چه آواى جان بخش و روح افزائى.
در روايت است كه اين عمل فرزند را از شر شيطان حفظ مى كند.
2 - براى او نامگذارى مى كند و در روايات آمده: اولين كسى كه به نام حسن و حسين نامگذارى شدند فرزندان على و زهرا سلام اللّه عليها هستند كه خدا اين نامها را از مردم پوشيده نگه داشته تا نونهالان على و زهرا به اين دو نامگذارى شدند.
(
الحسن و الحسين اسمان من اءسماء اءهل الجنة ما سميت العرب بهما فى الجاهلية
)
«حسن و حسين دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در جاهليت هيچكس به اين نامها ناميده نشده است. »
3 - در روز هفتم ولادت پيامبر دستور داد قوچ بزرگى را خريدارى و براى حسين عقيقه كردند و گوشت آنرا ميان فقرا تقسيم نمودند.
4 - سر حسين را تراشيد و به وزن موى سر نقره صدقه داد كه با اين مراسم كمك شايسته اى به فقرا ميگيرد.
5 - روز هفتم ولادت حسين را ختنه كردند كه رسول خدا اصرار داشت روز هفتم ولادت مولود را ختنه نمايند و از آن حضرت رسيده است:(
طهروا اءولادكم يوم السابع فانه اءطيب و اءطهر و اسرع لنبات اللحم فان الارض تنجس من بول الاءغلف اءربعين يوما
)
.
«روز هفتم فرزندان خود را ختنه كنيد كه براى خوش بوئى و پاكى او مؤ ثر است و گوشت بهتر ميرويد و زمين از بول طفل ختنه نشده تا چهل روز نجس ميماند.
6 - تعويذ حسينعليهالسلام
كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
براى حفظ فرزندان آنان را با اين كلمات بيمه مى فرمود: و اين دعا را بر آنان ميخواند:(
اءعوذ بكلمات الله التامة من كل شيطان و هامة و من كل عين لامة
)
.
و ميفرمود: حضرت ابراهيمعليهالسلام
فرزندانش اسماعيل و اسحاق را اين چنين تعويذ مى فرمود.
ابراهيم فداى حسينعليهالسلام
ابن عباس گويد: خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآله
بودم. حسينعليهالسلام
روى زانوى راست پيامبر و ابراهيم پسر پيامبر روى زانوى چپ حضرت نشسته بودند، پيامبر گاهى حسين را مى بوسيد و گاهى ابراهيم را كه حالت وحى بر پيامبر دست داد پس از آنكه حالت پيامبر عادى شد فرمود: جبرائيل از طرف پروردگار بر من فرود آمد و سلام پروردگارم را ابلاغ كرد و گفت: خدا مى فرمايد: اين دو فرزند را براى شما باقى نمى گذارم بايد يكى را فداى ديگرى نمايى پيامبر به ابراهيم نظر كرد و گريست. سپس فرمود: اگر ابراهيم بميرد فقط من محزون ميشوم، اما اگر حسين بميرد فاطمه محزون ميشود و پدرش على پسر عمويم اندوهناك ميگردد و من نيز متاءثر مى شوم، و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و على ترجيح ميدهم، جبرئيل! ابراهيم را قبض روح گردد، ابراهيم را فداى حسين كردم ابراهيم پس از سه روز بيمارى وفات كرد، رسول خداصلىاللهعليهوآله
هرگاه حسين را مى ديد او را به سينه مى چسبانيد و مى بوسيد و لبان حسين را مى مكيد و مى فرمود: قربان كسى كه ابراهيم را فداى او كردم.
حسنين امامند چه قيام كنند يا قعود
تصور بعضى از مذاهب مانند زيديه بر آن است كه امام كسى است كه با شمشير قيام كند و اگر قيام نكند امام نيست، ليكن چنين نيست زيرا از رسول خداصلىاللهعليهوآله
روايت شده:(
ابناى هذان امامان قاما اءوقعدا
)
.
«يعنى اين دو فرزندم (اشاره به امام حسن و امام حسين) هر دو امامند چه قيام كنند و چه نشسته و ساكت باشند»
كه اين روايت ضمن تصريح به امامت حسنينعليهماالسلام
مى فهماند كه قيام شرط امامت نيست.
حسنين وارث صفات رسول خداصلىاللهعليهوآله
حسنينعليهماالسلام
نه تنها از نظر ظاهرى شباهت به رسول خداصلىاللهعليهوآله
داشتند چنانكه از اميرمؤمنان روايت شده حسن بن علىعليهالسلام
از سر تا سينه شبيه رسول خداصلىاللهعليهوآله
بود و حسين از سينه به پايين، بلكه در صفات و سجاياى اخلاقى نيز شبيه رسول خداصلىاللهعليهوآله
بودند چنانكه ابن ابى رافع به سند خود روايت مى كند كه فاطمه زهرا سلام الله عليها با حسنين در مرض موت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
خدمتش رسيدند، فاطمه عرض كرد: اى رسول خدا به اين دو فرزندت چه چيز به ارث مى دهى؟
رسول خدا فرمود:(
اءما الحسن فان له هيبتى و سؤ ددى و اءما الحسين فان له جودى و شجاعتى
)
.
«اما حسن هيبت و سيادت و وقار و بردبارى و مداراى با مردم را از من بارث خواهد برد و اما حسين جود و سخاوت و شجاعت مرا ارث مى برد. »
خدا و رسول دوستان حسنين را دوست مى دارند
دوست داشتن خاندان پيامبر يك فريضه الهى است بر مردم چنانكه مى فرمايد:(
قل لا اءسئلكم عليه اءجرا الا المودّه فى القربى
)
.
«بگو از شما مزد و پاداشى در برابر انجام رسالت بجز دوستى و محبت خويشاوندانم نمى خواهم»
و پيامبر گرامى نيز بكرات امت را به دوستى و محبت درباره حسنين سفارش و توصيه فرموده و آنها را از دشمنى با آنان برحذر داشته، چنانكه سلمان فارسى روايت مى كند كه از رسول خداصلىاللهعليهوآله
شنيدم كه درباره حسن و حسين مى فرمود:(
اءللهم انى احبهما و احب من اءحبتهما
)
.
«يعنى خدايا من حسن و حسين را دوست مى دارم و هر كه آنها را دوست بدارد او را دوست خواهم داشت. »
و همچنين فرمود:(
من اءحب الحسن و الحسين اءحببته و من اءبغضته اءبغضه الله و من اءبغضه الله دخل النّار
)
.
«هر كس حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست مى دارم و كسى كه من او را دوست بدارم خدا او را دوست مى دارد و كسى كه خدا او را دوست بدارد وارد بهشتش مى كند و هر كس آن دو را دشمن بدارد من او را دشمن مى دارم و كسى كه من او را دشمن بدارم خدا هم او را دشمن خواهد داشت و جايگاه چنين كسى دوزخ است. »
و نيز ابن مسعود روايت مى كند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
مشغول نماز بود حسن و حسين آمدند و در حالى كه حضرت در سجده بود بر پشت مباركش سوار شدند رسول اكرم وقتى سر از سجده برداشت با ملاطفت و مهربانى آنها را پائين آورد و در سجده دوم نيز همان عمل تكرار شد وقتى رسول خدا از نماز فارغ گشت آنها را در آغوش كشيد و فرمود: من اءحبنى فليحب هذين.
«هر كس مرا دوست دارد بايد اين دو را هم دوست بدارد.
»
دليل استحباب تكبيرات افتتاحيه
ميدانيم كه قبل از نمازهاى واجب، مستحب است هفت بار تكبير گفته شود كه يكى از آنها تكبيرة الاحرام خواهد بود و مى توان هر يك از تكبيرات را تكبير واجب قرار داد و اين سنت از اينجا نشاءت گرفت كه روزى رسول خداصلىاللهعليهوآله
امام حسين را در حالى كه كودك بود و درست به حرف نيامده بود به مسجد برد و پهلوى خود واداشت و به نماز ايستاد و تكبير گفت لكن امام حسين نتوانست تكبير بگويد پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
تكبير ديگر گفت باز هم حسين تكبير را درست بيان نكرد و اين عمل تا هفت بار تكرار شد و در تكبير هفتم حسينعليهالسلام
صحيح ادا نمود و لذا هفت بار تكبير گفتن سنت گشت.
نصوص بر امامت حسين بن علىعليهالسلام
نصوص بر وصايت و امامت حضرت ابا عبدالله الحسينعليهالسلام
زياد است و از جمله روايت ابوبصير است از امام صادقعليهالسلام
كه فرمود: پدرم (امام باقرعليهالسلام
) به جابر بن عبدالله انصارى فرمود با تو كارى دارم چه وقت برايت آسانتر است كه تو را تنها ببينم جابر گفت هر وقت شما بفرمائيد روزى با جابر در خلوت نشست و او را فرمود: درباره لوحى كه در دست مادرم فاطمه زهرا دختر رسول خدا ديده اى و آنچه مادرم به تو فرموده كه در آن لوح نوشته بود مرا آگاه ساز، جابر گفت خدا را گواه مى گيرم كه در زمان حيات رسول خدا خدمت مادرت فاطمهعليهاالسلام
رسيدم و او را به ولادت حسينعليهالسلام
تبريك گفتم و در دستش لوح سبزى ديدم كه تصور كردم زمرد است و نوشته سفيدى به رنگ خورشيد در آن بود عرض كردم پدر و مادرم به فدايت اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا به پيامبرش اهداء فرموده و اسم پدرم و شوهرم و دو پسرانم و اسامى اوصياء از فرزندانم در آن درج گرديده و پدرم آنرا به عنوان مژدگانى به من مرحمت فرموده است. جابر مى گويد: حضرت زهرا آنرا به من داد و من رونويسى كردم.
امام باقر به جابر فرمود: جابر، آيا آنرا به من ارائه مى دهى؟ عرض كرد: آرى سپس امام باقر همراه جابر به منزل او رفت و جابر صحيفه را بيرون آورد و امام باقر او را فرمود: تو به نوشته ات نظر كن تا من برايت بخوانم، جابر به نوشته خود نگاه مى كرد و امام قرائت فرمود، هيچ حرفى باهم اختلاف نداشتند و در آن لوح چنين مرقوم رفته بود:
(
بسم الله الرحمن الرحيم هذا كتاب من الله العزيز الحكيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله نزل به الروح الاءمين من عند رب العالمين
)
. تا آنجا كه مرقوم رفته:(
و انى فضلتك على الانبياء و فضلت وصيك على الاءوصياء و اكرمتك بشبليك و سبطيك حسن و حسين فجعلت حسنا معدن علمى بعد انقضاء مدة اءبيه و جعلت حسينا خازن وحيى و اكرمته بالشهادة و ختمت له بالشهادة فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجه جعلت كلمتى التامة معه و حجتى البالغة عنده بعترته اثيب و اعاقب
)
.
ترجمه: «و من تو را بر پيامبران ديگر فضيلت و برترى دادم و همچنين وصى تو را بر ديگر اوصياء برترى دادم و به تو كرامت نمودم دو شيرزاده و دو نوه حسن و حسين را و حسن را معدن علم خود قرار دادم بعد از پدرش و حسين را خزانه دار وحى خود قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت مقرر نمودم پس او برگزيده ترين و برترين شهدا است و مقامش از همه شهدا بالاتر و عاليتر است و كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه و تامه خود را نزد او و به عترت او پاداش و كيفر دهم. »
و سپس نام ائمه معصومين بعد از امام حسين از حضرت سجاد تا امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف و اوصاف آنان و سرگذشت مؤمنان در زمان غيبت در آن لوح ذكر گرديده كه از جهت رعايت اختصار از درج باقى مندرجات لوح خوددارى گرديد. طالبين به جلد دوم پيغمبر و ياران ص 123 مراجعه نمايند.
سيماى حسينعليهالسلام
خداترسى حسينعليهالسلام
اولياء الله به خاطر شناخت و معرفتى كه به ذات اقدس الهى دارند بيش از ديگران ترسانند و حسينعليهالسلام
اين چنين بود چنانكه ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسينعليهالسلام
پرسيدند: ما اءعظم حونك من ربك؟ «چه زياد از خدا مى ترسى؟»
(
قال: لا ياءمن يوم القيامة الا من خاف الله فى الدنيا
)
.
فرمود: «از عذاب خدا در قيامت ايمن نيست مگر كسى كه در دنيا از خدا بترسد. »
و از دعاى آن حضرت در روز عرفه ميزان شناخت و ترس او از خدا را در مى يابيم كه با آن چشمى گريان و دلى بريان پس از بيان اوصاف باريتعالى و كيفيت آفرينش جهان هستى و شخص شخيص خود آن چنان خدا را در همه احوال حاضر و ناظر اعمال بندگان خويش مى داند كه گوئى او را به چشم بصيرت مى بيند آنجا كه مى گويد:(
عميت عين لا تراك عليها رقيبا و خسرت صفقة عبد لم يجعل له من حبك نصيبا
)
. «كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند و در زيان و خسران باد بنده اى كه نصيب و بهره اى از عشق و محبت خود در او قرار نداده اى. »
دور نكرده اى كه شوم طلب حضور
|
|
غايب نگشته اى كه هويدا كنم ترا
|
عبادت حسينعليهالسلام
بندگى و عبادت حضرت حق جل شاءنه هم بستگى به ميزان شناخت و معرفت شخص نسبت به معبود دارد و چون سرور آزادگان خدا را چنان شناخته كه توانسته او را توصيف نمايد لذا عبادت او هم در حد بالا بوده است چنانكه ابن عبد ربّه در كتاب عقدالفريد روايت مى كند: از امام سجادعليهالسلام
پرسيدند: چرا فرزندان پدرت اندكند؟ فرمود: تعجب مى كنم كه من چگونه متولد شدم و حال آنكه پدرم شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند.
تواضع و فروتنى حسينعليهالسلام
حسين بن علىعليهماالسلام
، همچون جد و پدر بزرگوارش در تواضع و فروتنى اسوه حسنه و الگو براى جهانيان بود چنانكه در تفسير عياشى مذكور است: حسينعليهالسلام
بر جمعى از مساكين بگذشت كه عباى خود را بر روى زمين گسترده و مشغول خوردن نان خشكى بودند، حضرت را دعوت به نشستن و خوردن غذاى خود نمودند امام حسين بلافاصله دعوت آنان را اجابت نمود و مشغول خوردن نان خشك آنان شد و فرمود: ان الله لا يحب المستكبرين.
«بدرستيكه خدا متكبران را دوست نمى دارد و سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم شما هم دعوتم را اجابت كنيد و آنان را با خود به خانه برد و همسر خود رباب را فرمود: آنچه ذخيره كرده اى بياور، و ايشان را ضيافت انعام فرمود.
جود و سخاى حسينعليهالسلام
درباره كرامت و جود و بخشش حسينعليهالسلام
داستانهاى زيادى نقل شد كه من باب نمونه به دو فقره آن اشاره مى شود:
1 - عمرو بن دينار روايت مى كند كه امام حسينعليهالسلام
به عيادت اسامة بن زيد رفت و او بيمار بود وى را اندوهناك ديد علتش را جويا شد اسامه گفت شصت هزار درهم بدهكارم، امام فرمود بر عهده من كه آنرا بپردازم اسامه عرض كرد مى ترسم قبل از اداء دين بميرم.
امام حسينعليهالسلام
فرمود: نخواهى مرد تا من قرض ترا بپردازم و قبل از فوت اسامه حضرت دينش را پرداخت نمود.
2 - انس مى گويد: من خدمت امام حسينعليهالسلام
بودم كه كنيزش يك شاخه گل آورد و تقديم امامعليهالسلام
نمود حضرت فرمود ترا در راه خدا آزاد كردم انس مى گويد به حضرتش عرض كردم: يك شاخه گل ارزشى ندارد كه بخاطر آن او را آزاد كردى؟
امام حسينعليهالسلام
فرمود:(
كذا ادبنا الله، قال الله: و اذا حييتم بتحية فحبوا باءحسن منها اءوردوها
)
.
اين چنين خدا ما را ادب آموخته است كه مى فرمايد: «و چون شما را تحيّت گويند شما بهتر از آن تحيت گوئيد يا مثل آن» و آزاد كردن كنيز تحيت بهتر بود.
كرم امام حسين
داستانهاى زير گرچه ميبايستى در بخش جود و سخاى حسين بن علىعليهماالسلام
ذكر مى شد لكن طرز بخشش و نحوه عملكرد امام حسين داراى درخشش و جاذبه خاصى است كه جود و سخاوت را تحت الشعاع خود قرار ميدهد و ضمنا سرمشق و دستورالعملى است براى سخاوتمندان و كليه كسانى كه بنحوى از انحاء به درماندگان و بيچارگان امداد و كمك مى نمايند لذا آنرا در اين مبحث گنجانديم:
1 - روزى مرد اعرابى (باديه نشين) وارد مدينه شد، پرسيد كريمترين مردم كيست؟ او را به امام حسينعليهالسلام
راهنمائى كردند اعرابى وارد مسجد شد امام حسينعليهالسلام
مشغول نماز بود اشعارى بدين شرح انشاء نمود:
لم يخب الان من رجاك و من
|
|
حرك من دون بابك الحلقه
|
اءنت جواد و انت معتمد
|
|
ابوك قد كان قاتل الفسقه
|
لولا الذى كان من اوائلكم
|
|
كانت علينا الجحيم منطبقه
|
1 - «كسى كه به مثل تو نجيب زاده اى اميدوار باشد و حلقه در خانه شما را به حركت در آورد نااميد نمى شود. »
2 - «تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت كشنده بدكاران بود. »
3 - «اگر اولين فرد شما (پيامبر اكرم) نبود جايگاه ما در طبقات دوزخ بود.»
امام حسين نمازش را سلام داد و به قنبر گفت: آيا از مال حجاز چيزى باقى مانده؟ قنبر عرض كرد: آرى چهار هزار دينار باقى مانده است.
امام حسين فرمود: آنرا بياور كه اين مرد به آن سزاوارتر است. سپس اعرابى را با خود به خانه برد و چهار هزار دينار را در رداى خود كه از بُرد بود ريخت و از شكاف در آن را به اعرابى داد براى آنكه در هنگام دادن اين پول كلان آن مرد شرمنده و خجل نگردد و اين اشعار را هنگام دادن پول سرود:
خذها فانى اليك معتذر
|
|
و اعلم بانى عليك ذو شفقة
|
لو كان فى سيرنا الغداة عصا
|
|
اءمست سمانا عليك منذفقه
|
لكن ريب الزمان ذو غير
|
|
و الكف منى قليله النفقه
|
1 - «اين را بگير كه من از تو عذر مى خواهم و بدان كه ترا دوست دارم. »
2 - «اگر حكومت و ولايت (ظاهرى) در دست ما بود بيش از اين بتو مساعدت مى كرديم. »
3 - «ولى چه كنيم كه روزگار به كام ديگران است و از مال دنيا در دست ما اندكى بيش نيست. »
اعرابى وقتى پولها را گرفت و از مقدار آن اطلاع حاصل كرد گريست.
امام حسينعليهالسلام
فرمود: بخاطر كمى پولى كه به تو داديم مى گريى؟ آن مرد گفت:(
لا و لكن كيف ياءكل التراب جودك
)
؟
«نه از كمى آن نمى گريم بلكه پول كلانى است اما گريه من براى آن است كه خاك اين دست دهنده را چگونه مى خورد.
گويا آن اعرابى خبر نداشت كه بخشنده ترين مردم را روزى با لب تشنه در كنار شط فرات مى كشند و بدن شريفش را زير سم اسبان متلاشى مى سازند و سه شبانه روز بى غسل و بى كفن در صحراى سوزان كربلا برهنه و عريان مى گذارند.
2 - پس از رحلت رسول خداصلىاللهعليهوآله
، علىعليهالسلام
اعلان فرمود: رسول خدا به هر كه وعده داده، يا كسى از پيامبر طلبى دارد بيايد بستاند. و هر سال كسى را مى فرستاد به مكه تا در روز عيد قربان در عقبه كه در آن زمان تنها راه خروج از منى بوده است به مردم اعلان كند. پس از اميرمؤمنان حضرت امام حسن همين كار را انجام مى داد. و پس از او، امام حسين كار پدر و برادر را دنبال كرد تا به شهادت رسيد ولى پس از حسينعليهالسلام
ديگر تكرار نشد.
ارزشيابى حسين
در كتاب مقتل آل الرسول خطيب خوارزمى و جامع الاخبار آمده است كه مردى اعرابى خدمت امام حسينعليهالسلام
آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا من ضمانت ديه كامله اى را نموده ام و از پرداخت آن عاجز و ناتوانم با خود گفتم كه از كريمترين مردم بخواهم تا مرا از اين ضمانت برهاند و كريمتر از اهل بيت رسول خداصلىاللهعليهوآله
نيافتم لذا خدمت شما رسيدم.
امام حسين فرمود: برادر عرب، از تو سه مسئله مى پرسم اگر يكى را جواب دادى ثلث ديه را بتو خواهم داد و اگر دو مسئله را پاسخ گفتى دو ثلث ديه را دريافت خواهى داشت و چنانكه هر سه مسئله را جواب دادى تمامى آنرا بتو مى دهم اعرابى عرض كرد: پسر رسول خدا، مثل تو كه اهل علم و شرف مى باشى از مثل منى كه عرب باديه نشينم مسئله مى پرسد؟
امام حسين فرمود:(
سمعت جدى رسول الله
صلىاللهعليهوآله
يقول: المعروف بقدر المعرفه
)
.
«شنيدم جدم رسول خداصلىاللهعليهوآله
مى فرمود: نيكى بايد به اندازه معرفت و شناخت باشد. »
بعبارت ديگر ارزش اشخاص بقدر دانش و معرفت آنها است.
اعرابى عرض كرد: مسائل خود را مطرح بفرمائيد اگر دانستم پاسخ مى گويم و اگر فهم درك و پاسخ آنرا نداشتم از شما مى آموزم و هيچ نيروئى نيست مگر از جانب خدا.
(
فقال الحسين
عليهالسلام
: اى الاعمال اءفضل؟
)
امام حسين فرمود: «برترين اعمال چيست؟»
فقال الاعرابى: الايمان بالله.
اعرابى گفت: «ايمان بخدا. »
(
فقال الحسين
عليهالسلام
: فما النجاة من المهلكه
)
؟ «چه چيز انسان را از مهلكه نجات ميدهد؟»
فقال الاعرابى: الثقه بالله.
اعرابى گفت: «اعتماد و وثوق بخدا. »
(
فقال الحسين على السلام: فما يزين الرجل؟
)
«زينت مرد در چيست؟»
فقال الاعرابى: علم معه حلم.
«دانش تواءم با بردبارى»