آنچه در کربلا گذشت

آنچه در کربلا گذشت0%

آنچه در کربلا گذشت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

آنچه در کربلا گذشت

نویسنده: آیت الله محمد علی عالمی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24063
دانلود: 4430

توضیحات:

آنچه در کربلا گذشت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24063 / دانلود: 4430
اندازه اندازه اندازه
آنچه در کربلا گذشت

آنچه در کربلا گذشت

نویسنده:
فارسی

فقال: فان اخطاه ذلك؟ امام حسين فرمود: «اگر فاقد اين اوصاف بود چه؟»

فقال: مال معه مروءة.

«اعرابى گفت: ثروتى كه تواءم با جوانمردى باشد. »

فقال: فان اخطاه ذلك؟

فقال: فقر معه صبر:

اعرابى عرض كرد: «فقر و نادارى كه با صبر و شكيبائى همراه باشد. »

( فقال الحسين عليه‌السلام : فان اخطاءه ذلك؟ )

«اگر اين را هم نداشت چى؟»

( فقال الاعرابى: فصاعقه تنزل من السماء و تحرقه فانه اهل لذالك ) اعرابى گفت: «در اين صورت صاعقه اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند كه مستحق آن است. »

امام حسينعليه‌السلام خنديد و بدره زرى كه هزار دينار در آن بود باضافه انگشترى خود كه نگين آن دويست درهم ارزش داشت به اعرابى داد و فرمود: اين سكه هاى طلا را بابت ديه بده و خود را برى الذمه كن و انگشتر را هم صرف هزينه زندگى خود نما.(26)

اعرابى سكه ها و انگشتر را گرفت و گفت:( الله اعلم حيث يجعل رسالته. ) «خدا مى داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد. »(27)

دانش حسينعليه‌السلام

ابو سلمه مى گويد: باتفاق عمر بن خطاب به حج رفتيم وقتى به ابطح رسيديم يك عرب باديه نشين نزد ما آمد و به عمر بن خطاب گفت: اى اميرالمؤمنين من حج بجاى آوردم و در حال احرام تخم شترمرغ را شكستم و پختم و خوردم چه كفاره اى بر من واجب گشته است؟ عمر بن خطاب گفت: من به اين مسئله آگاهى ندارم بنشين تا يكى از اصحاب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله بيايد شايد راه فرجى براى تو باشد، در اين موقع اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام رسيد و حسينعليه‌السلام نيز همراه او بود، عمر به اعرابى گفت: اين على ابن ابى طالبعليه‌السلام است مسئله ات را از او بپرس، اعرابى سئوال خود را مطرح كرد علىعليه‌السلام بوى فرمود: از اين نوجوانى كه نزد تو است يعنى حسينعليه‌السلام بپرس اعرابى گفت: چرا هر يك مرا به ديگرى حواله مى كنيد، مردم به او گفتند واى بر تو اين فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است، آنگاه اعرابى گفت: اى فرزند رسول خدا من از خانه ام براى حج بيرون آمدم و قضيه را بيان كرد. امام حسينعليه‌السلام فرمود: آيا شتر دارى؟

اعرابى عرض كرد: آرى

امام حسين فرمود: به تعداد تخم ها شتر نر را بر ماده بجهان هر تعدادى بادار شدند و زائيدند بچه شتران را به بيت الله هديه كن.

عمر گفت: حسين، شتر گاهى پوچ مى كند.

امام حسين فرمود: عمر، تخمها هم گاهى فاسد مى شوند.

عمر گفت: راست گفتى.

علىعليه‌السلام حسين را به سينه چسبانيد و فرمود: ذريه بعضها من بعض.(28)

وقار و خويشتن دارى حسينعليه‌السلام

حضرت ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام صاحب وقار و ابهت بود كه طبق نقل ابو حازم اعرج امام حسنعليه‌السلام به او احترام و تعظيم مى نمود وقتى ابن عباس علت اين بزرگداشت را از امام مجتبى پرسيد در جوابش فرمود: از حسينعليه‌السلام هيبت مى برم مانند هيبت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بعضى از نابخردان اين وقار و ابهت امام حسينعليه‌السلام را حمل بر تكبر آنحضرت مى نمود چنانكه مردى به امام حسينعليه‌السلام گفت: ان فيك كبرا. «در تو كبر و منيت مى بينم. »

امام حسينعليه‌السلام فرمود:( كل الكبر لله وحده و لايكون غيره. قال الله تعالى: فللّه العزة و لرسوله و للمؤمنين ) .(29)

«همه كبريائى مخصوص خداى يكتا است و در غير او شايسته نيست كه خداى تبارك و تعالى فرموده است: عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنين است. »(30)

حاصل فرمايش امام اين است اينكه در من مى بينى ابهت و عزت است نه كبر و منيت.

حسين و نماز بر منافق

مرد منافقى كه دشمن اهلبيت عصمت و طهارت بود از دنيا رفت امام حسينعليه‌السلام دنبال جنازه اش براه افتاد در بين راه غلام خود را ديد كه در مقام كناره گيرى از تشييع جنازه است به او فرمود: كجا مى روى؟ عرض كرد: مى خواهم از نماز بر اين منافق فرار كنم. امام به او فرمود: بيا كنار من بايست و هر چه من مى گويم تو هم بگو، غلام در كنار امام ايستاد، وقتى ولى ميت تكبير گفت امام حسينعليه‌السلام هم فرمود:( اللّه اءكبر اءللّهم العن فلانا عبدك اءلف لعنة مؤ تلفة غير مختلفة، اءللّهم اءخز عبدك فى عبادك و بلادك و اءصله حر نارك و اذقة اءشد عذابك، فانه كان يتولى اءعدائك و يعادى اوليائك و يبغض اءهل بيت نبيك ) .

يعنى «خدا بزرگ است خدايا فلانى را هزار بار پيوسته لعنت كن بدون اختلاف و فاصله، خدايا اين بنده ات را در ميان بندگان و شهرهايت خوار و خفيف كن و آتش دوزخت را نصيب وى گردان و شديدترين عذابت را به او بچشان كه دوستى دشمنانت را پذيرا گشته و به دشمنى دوستانت برخاسته و اهلبيت پيامبرت را دشمن مى داشت. »(31)

خدا دوستان حسين را دوست مى دارد

يَعلَى بن مرة روايت مى كند كه:( سمعت رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله يقول: حسين منى و اءنا من حسين اءحب الله من احب حسينا حسين سبط من الاسباط ) .

«پيامبر اكرم مى فرمود: حسين از من است و من از حسينم خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست بدارد؛ حسين سبطى از اسباط است. »(32)

بهشت به وجود حسنين بر خود مى بالد

ابى عوانة به سند خود از رسول خدا روايت مى كند كه فرمود:

( ان الحسن و الحسين عليهما‌السلام شنفا العرش و انّ الجنة قالت يا رب اءسكنتنى الضعفا و المساكين، فقال الله تعالى لها: اءلاترضين اءنى زينت اركانك بالحسن و الحسين، قال فماست كما تميس العروس فرحا ) .

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «حسن و حسين دو گوشواره عرش خدايند، و بهشت به خدا عرض كرد: بارالها مرا مسكن ناتوانان و بينوايان قرار دادى؟»

خدا فرمود: «آيا خشنود نيستى از اينكه اركان تو را به حسن و حسين زينت داده ام پس بهشت مانند عروس از خوشحالى بر خود باليد. »

جبرئيل مشوق حسين است

عبدالله بن ميمون قداح از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند: روزى امام حسن و امام حسين در دوران كودكى در حضور پيامبر اكرم كشتى مى گرفتند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله امام حسن را تشويق مى كرد (مثلا مى فرمود: حسن مرحبا بارك الله) فاطمه زهرا سلام الله عليها به پدر عرض كرد: پدر! حسن را كه بزرگتر است بر كوچكتر تهييج مى فرمايى؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: جبرئيل اينجاست و او حسين را ترغيب و تحريص مى كند بر غلبه بر حسن.(33)

حسين و كمك كردن به مستمندان

ابن شهر آشوب در مناقب از شعيب بن عبدالرحمن خزاعى روايت مى كند پس از شهادت امام حسينعليه‌السلام اثرى در پشت آن حضرت ديده شد كه مربوط به آلات و ادوات حربى (از قبيل شمشير و تير و نيزه) نبود لذا از امام سجادعليه‌السلام پرسيدند كه اين اثر چيست؟

امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود: پدرم انبان محتوى نان و آذوقه بدوش مى كشيد و به خانه هاى يتيمان و درماندگان و بينوانان مى برد و اين اثرى كه در پشت آنحضرت ديده شده از آن است.(34)

قاطعيت حسينعليه‌السلام

يكى از صفات بارز و سجاياى اخلاقى حسينعليه‌السلام اراده قوى و عزم راسخ و تصميم قاطع آن بزرگوار است كه اين خصلت را از جد گرامى خويش حضرت محمدبن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله به ارث برده است كه پيامبر عظيم الشاءن اسلام با اين قاطعيت بود كه توانست مسير تاريخ و مفهوم زندگى و معيار ارزشها را عوض كند و يك تنه در برابر همه قدرتهاى شيطان كه مى خواستند از گفتن كلمه الله جلوگيرى كنند ايستاد و به عموى بزرگوار خود كه پيشنهاد مشركان را بر او عرضه نمود كه: محمد اگر حكومت مى خواهد او را بر خود حاكم مى كنيم و اگر هدفش ثروت است آنقدر ثروت به او بدهيم كه ثروتمندترين قريش گردد و اگر هدفش همسر است بهترين دختران قريش را باو تزويج مى كنيم پاسخ داد:

( والله لو وضعوا الشّمس بيمينى و القمر بيسارى على اءن اءترك هذا الامر ما تركته اموت او يظهره الله ) .

«بخدا قسم اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند كه از راهم برگردم هرگز چنين نخواهم كرد تا آنكه در راه رسيدن به هدفم جان دهم يا آنكه خدا مرا پيروز گرداند. »

حسين هم با همين قاطعيت در برابر قدرت و حكومت استبدادى اموى ايستاد و بدون هيچ ترديد اعلان كرد: من با يزيد بيعت نمى كنم و با ياران اندك خود به ميدان جهاد قدم نهاد تا حق را آشكار و باطل را نابود سازد.

حتى در برابر ارتش نيرومند حكومت اموى هدف خود را تكرار و برنامه اش را به همگان اعلام كرد:

( لا ارى الموت الا سعادة و الحيات مع الظالمين الا برما ) .

مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز ملامت نمى بينم.

حسين عزيز براى رسيدن به هدف مقدسش با تمام افراد خانواده و ياران باوفايش بسوى ميدان مجد و شرف حركت كرد و به گفته ها و انتقادات بيحد دوستان كه خلاف تصميم قاطعش بود اعتنائى نكرد و راه رسيدن به فتح و پيروزى از طريق شهادت را به امت اسلامى نشان داد و خود نيز در اين مسير به شهادت رسيد.(35)

عزت نفس حسينعليه‌السلام

يكى از خصوصيات و امتيازات بارز حسين بن علىعليه‌السلام كه او را از همه مجاهدان تاريخ بشريت ممتاز ساخته است اباء از ضيم است. تا آنجا كه ملقب به (اءتى الضيم)(36) گشته كه اين لقب از مشهورترين القاب است بلكه حسين مثل اعلاى اين عنوان و مصداق بارز آن به حساب آمده است.

مورخ مشهور يعقوبى حسينعليه‌السلام را به (شديدالعزه) توصيف كرده، و ابن ابى الحديد مى گويد: حسين سيد اهل اباء است كه حميت و غيرت را به مردم جهان آموخت و فرمود: كشته شدن با شمشير، زندگى است ليكن زندگى با ذلت مرگ است.

چنانكه يكى از شعراى سرشناس (عبدالغربن نباته سعدى) درباره اش مى گويد:

والحسين الذى راى الموت فى العز

للّه حياة و العيش فى الذل قتلا

«حسين كسى است كه مرگ با عزت را حيات و زندگى ذلت بار را مرگ مى داند. »

مصعب بن زبير مى گويد:( واختار المنية الكريمة على الحياة الذميمة ) .

يعنى «حسين مرگ با شرافت را بر زندگى ذلت بار ترجيح داد، سپس به اين بيت متمثل مى شود:

و انّ الاولى بالطّفّ من آل هاشم

تآسوا فسنّوا للكرام التّآسيا

يعنى: «مردان بزرگى از آل هاشم در كربلا در برابر ظلم مقاومتى بخرج دادند كه براى بزرگان تاريخ سنت و الگو شد. »

سخنان حسينعليه‌السلام در روز عاشورا عاليترين و برترين بيان در مورد حفظ حيثيت و عزت نفس مى باشد:

( اءلا و انّ الدعى بن الدعى قدر كزنى بين اثنتين السّلة و الذّلّة هيهات منّا الذّلّة يابى اللّه ذلك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حميّة و نفوس اءبيّة من اءن تؤ ثر طاعة اللّئام على مصارع الكرام ) .

«همانا زنازاده پسر زنازاده مرا ميان دو امر مخير ساخته كشته شدن با شمشير يا پذيرش ذلت چه دور است ذلت از ما، كه خدا و رسولش و مؤمنين ذلت را براى من نمى پسندند بلكه پدران و مادرانى كه در دامن پاكشان مرا پرورش داده اند و مردان غيور و با حميت و انسانهائيكه امتناع مى ورزند از اينكه طاعت انسانهاى پست را بر كشته شدن ترجيح دهند. »

اين عزت نفس حسين است كه نمى گذارد تسليم مردمى پست و فرومايه همچون ابن زياد دست نشانده بنى اميه بشود تا هر گونه بى احترامى را درباره اش انجام دهند و لذا چون كوه در برابر سپاه كوفه مى ايستد و بدون هيچ دغدغه و هراسى از گرگان بنى اميه درس زندگى با عزت را به جهانيان مى آموزد و فرياد مى كشد:

( و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذّليل و لا افرّ فرار العبيد انى عذت بربّى و ربّكم اءن ترجمون ) .

«بخدا سوگند مانند افراد فرومايه تسليم شما نمى شوم و مانند بردگان هم فرار نمى كنم و تنها به خداى خود و خداى شما پناه مى برم از اينكه خون مرا بريزيد. »

شعراى اهل بيت در ترسيم و تنظيم اين صفت ممتاز حسينعليه‌السلام به مسابقه پرداخته و بهترين اشعار را در اين زمينه سروده اند كه از جمله اشعار ابو تمام است:

و نفس تغاف الضّيم حتى كاءنّه

هو الكفر يوم الرّوع او دونه الكفر

فاءثبت فى مستنقع الموت رجله

و قال لها من دون اءخمصكالحشر

تروّى ثياب الموت حمرا فما بدى

لها اللّيل الا و هى من سندس خضر

1 - «انسانيكه از پذيرش ذلت در روز جنگ آنچنان خود را دور مى دارد كه گويا پذيرش ذلت كفر است يا كفر از آن بهتر است. »

2 - «پاى خود را در باتلاق مرگ محكم كرد و به آن خطاب كرد در روز قيامت از زير چنين قدمى بايد محشور شد. »

3 - «لباس سرخ مرگ را بر تن كرد اما هنوز شب نشده به سندس سبز بهشتى تبديل گرديد. »

سيد حيدر حلى نيز در اين زمينه چنين سروده است:

طمعت اءن تسومه القوم ضيما

و اءبى الله و الحسام الصنيع

كيف يلوى على الدنية جيدا

لسوى الله مالواه الخضوع

فاءبى اءن يعيش الا عزيزا

او تجلى الكفاح و هو صريع

1 - «حكومت بين اميه طمع كرد كه حسين را خوار سازد ليكن خدا و شمشير از آن امتناع دارد»

2 - «آخر چگونه گردنى كه جز براى خدا خم نشده در برابر ناكسان خم گردد. »

3 - «جز زندگى با عزت را نمى پذيرد حتى اگر در اين ره جان خود را از كف بدهد. »

آرى بنى اميه ميخواستند كه حسين در برابر ظلم و جور حكومت خودكامه آنان تسليم گردد و زبان به اعتراض نگشايد و از ايراد و انتقاد لب فرو بندد، و چون اين عمل براى حسين سرور آزادگان ذلت و خوارى در برداشت كه نه خدا بر آن رضايت داشت و نه با عزت نفس حسين سازگار بود و حسين از جد و پدر آموخته بود كه جز در برابر اراده خدا و حق در برابر هيچ قدرتى نبايد گردن كج نمود لذا از مرگ و شهادت استقبال مى كند كه عزتش در آن است امام تسليم خواسته هاى آنان نمى شود كه همراه با ذلت است.(37)

اباة الضيم كيانند؟

اباة الضيم يعنى كسانى كه هرگز زير بار ظلم و ذلت و خوارى نرفته اند در تاريخ گذشتگان مخصوصا تاريخ اسلام و به ويژه تاريخ شيعه كه پس از وقوع حادثه جانگداز كربلا و شهادت امام حسينعليه‌السلام شيعيان و پيروان آنحضرت از آن بزرگوار تاءسى نموده و راه آن حضرت را دنبال كردند نام افراد زيادى ثبت شده است.

پيشگام در اين خصلت و امتياز در تاريخ اسلام حضرت مولاى متقيان امير مؤمنان علىعليه‌السلام است كه پس از ورود به صفين و قرار گرفتن شريعة در اختيار سپاه شام و منع آب از سپاهيان علىعليه‌السلام آن حضرت با اين جملات يارانش را براى تصرف شريعة تحريك نمود:

( قد استطعموكم القتال فاءقروا على مذلة و تاخير محله او رووا السّيوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين اءلا ان معاوية قاد لمة من الغواة و عمس عليهم الخير حتى جعلوا نحورهم اءغراض المنية ) .

«سپاه شام جنگ را بر شما تحميل كردند در اين مورد يا مى بايد ذلت و عقب ماندگى را بپذيريد يا شمشيرها را از خونها سيراب كنيد، كه مرگ شما در حيات شما است در حاليكه سرافكنده ايد، ليكن حياة و زندگى در مرگ شما است در صورتيكه مرگ شرافتمندانه را اختيار كنيد، همانا معاويه عده اى از ستمكاران و گمراهان را گسيل كرده كه چون حقيقت بر آنها پوشيده است گلوهايشان را هدف تيرهاى شما قرار داده اند.

از جمله اباة الضيم يزيد بن مهلب است و ديگر زيد بن على بن الحسينعليهما‌السلام و محمد و ابراهيم پسران عبدالله محض كه بحمدالله در كتاب شاگردان مكتب امام مكتوب است و همچنين يحيى بن زيد و ساير سادات از نسل اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه ابن ابى الحديد در جلد اول شرح نهج البلاغه از صفحه 300 ذيل خطبه ياد شده حالات بيشتر آنان را ذكر نموده است.(38)

اجر حسينعليه‌السلام در قبال شهادت

( عن محمد بن مسلم قال: سمعت اءبا جعفر و جعفربن محمد عليهما‌السلام يقولان: ان الله تعالى عوض الحسين عليه‌السلام من قتله اءن جعل الامامة فى ذريته و الشفاقى تربيه و اجابة الدعاء عند قبره و لا تعد اءيام زائريه جائيا و راجعا فى عمره ) .

«محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب اجماع است روايت مى كند: شنيدم امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام مى فرمودند: بدرستيكه خداى تبارك و تعالى در قبال شهادت امام حسينعليه‌السلام امامت را در فرزندان و ذريه او قرار داد و شفا را در تربتش و استجابت دعا را در نزد قبرش و زائر قبر حسينعليه‌السلام مدتى را كه ميرود به زيارت تا برميگردد جزء عمر او بحساب نمى آيد. »

( قال محمد بن مسلم: فقلت لابى عبدالله عليه‌السلام هذه الخلال تنال بالحسين عليه‌السلام فما له فى نفسه؟ قال: ان الله تعالى اءلحقه بالنبى فكان معه فى درجته و منزلته ثمّ تلا ابو عبدالله عليه‌السلام : والذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان اءلحقنا بهم ذريتهم... الاية ) .(39)

«محمد بن مسلم ميگويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم: اينكه فرموديد، لطفى است درباره كسانى كه از ناحيه امام حسينعليه‌السلام به آنها ميرسد (از فرزندانش كه امامت به آنها ميرسد و از زائرين كه ثواب زيارت را مى برند و بيماران كه از تربتش شفا مى يابند، پس خدا به شخص امام حسين در ازاء شهادت چه عوض ميدهد؟

امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند متعال امام حسين را به پيامبران ملحق مى فرمايد و در بهشت مقام و منزلت پيامبر را دارد، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: كسانيكه ايمان آوردند و ذريه آنها در ايمان از آن پيروى نمودند ذريه آنان را بايشان ملحق مى سازيم. »(40)

ارزش اعمال انسان رابطه مستقيم با آثار عمل دارد هر عملى داراى اثر بيشتر باشد ارزش آن بيشتر است حسينعليه‌السلام با شهادت در راه خدا دين الهى را بيمه كرد و لذا خدا هم اجر و پاداش مستمر و طولانى به حسين عطا مى كند. 1 - امامت را در نسل او ق رار مى دهد 2 - خاك قبر حسين شفاى بيمارانى مى گردد كه از معالجه به پزشك ماءيوس شده اند 3 - دعا در نزد قبر حسين مستجاب مى گردد 4 - سفر زيارت از عمر زوار بحساب نمى آيد.

خدا داستان كربلا را براى انبياء حكايت مى كند

سعد بن عبدالله مى گويد: از حضرت قائمعليه‌السلام تاءويل كهيعص پرسيدم حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خدا بنده خود زكرياى پيامبر را آگاه فرمود سپس براى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله آن قصه را بيان كرده است، هنگاميكه زكريا از پروردگار خواست كه اسامى پنج تن را به او تعليم فرمايد جبرئيل به امر پروردگار نزد زكريا آمد و اسماء خمسه را بوى آموخت و زكريا هر وقت نام محمد و على و فاطمه و حسن صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين را مى برد شاد مى شد و غم و اندوه او برطرف مى شد اما وقتى به نام حسينعليه‌السلام مى رسيد اندوه عميقى تمام وجودش را فرا مى گرفت و گريه گلويش را مى فشرد و دچار حزن شديدى مى شد لذا روزى عرض كرد خدايا چرا هر وقت نام چهار نفر از پنج تن را مى برم موجب تسلى خاطرم مى شود ليكن وقتى نام حسينعليه‌السلام را بر زبان جارى مى سازم اشكم فرو مى ريزد و اندوه فراوان بر من مستولى مى گردد، پس خداوند تبارك و تعالى حكايت شهادت حسين را در كربلا براى زكريا بيان كرد و فرمود:( كهيعص فالكاف اسم كربلا و الهاء هلاك العتره الطاهرة و الياء يزيد و هو ظالم الحسين و العين عطشه و الصاد صبره )

«كاف اشاره به كربلا است و هاء اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهرين است و ياء اشاره است به يزيد كه او ستمكار به حسين است و عين كنايه از تشنگى و عطش حسين است و صاد اشاره به صبر و استقامت و بردبارى حسين»

وقتى زكريا اين حكايت را شنيد سه روز از مسجد خارج نشد و از پذيرش مردم در اين سه روز امتناع نمود و به گريه و مرثيه خوانى مشغول گرديد و مى گفت: الهى آيا اين چنين جنايت هولناكى درباره فرزند بهترين مخلوقاتت بوقوع مى پيوندد؟!

خدايا چنين حادثه ناگوارى را براى نابودى ذريه پيامبرت نازل مى فرمائى بارالها آيا لباس مصيبت بر قامت على و فاطمه مى پوشانى؟!

خدايا آيا اين مصيبت جانكاه را به ساحت مقدس آنان روا مى دارى؟ سپس از خدا درخواست نمود كه در سن پيرى فرزندى به او كرامت فرمايد كه او را دوست بدارد آنگاه حادثه مؤ لمه براى وى مقدر فرمايد مانند فاجعه اى كه براى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله حبيب خود مقدر فرموده است و خدا هم دعايش را مستجاب فرمود يحيى را باو كرامت فرمود و به فاجعه اى مبتلا گرديد (كه سرش را بريدند و براى طاغوت زمان فرستادند.)

و مدت حمل يحيى و امام حسين شش ماه و هر دو يكسال بودند.(41)

جبرئيل براى آدم روضه مى خواند

صاحب كتاب درالثمين در ذيل آيه شريفه فتلقى آدم... نقل مى كند كه چون خداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذيرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده كرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئيل پرسيد: اينان كيستند؟

جبرئيل آنها را معرفى كرد و سپس گفت خدا را به اين اسامى بخوان تا توبه ات را بپذيرد، آدم پرسيد چگونه بخوانم، جبرئيل گفت: بگو( يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على، يا فاطر بحق فاطمة، يا محسن بحق الحسن و الحسين، و منك الاحسان ) .

وقتى جبرئيل نام حسين را برد قلب آدم على نبينا و آله وعليه‌السلام شكست و سرشكش جارى شد، گفت: برادرم جبرئيل چرا هنگامى كه نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شكست و اشكم جارى شد؟

جبرئيل گفت: براى اين فرزندت مصيبتى روى مى دهد كه مصائب در پيش آن كوچك و حقيرند.

آدم گفت: اى برادر آن مصيبت چگونه است؟

جبرئيل گفت:( يقتل عطشانا غريبا وحيدا فريدا ليس له ناصر و لا معين ) «او را با لب تشنه مى كشند در حالى كه غريب و بيكس و تنها است و يار و ياورى ندارد»

( ولو تراه يا آدم و هو يقول: وا عطشاه وا قله ناصراه حتى يحول العطش بينه و بين السماء كالدخان، فلم يحبه اءحد الا باسيوف و شرب الحتوف فيذبح ذبح الشاة من قفاه و ينهب رحله اءعداوه و تشهر راسه و رؤ س انصاره فى البلدان و معهم النسوان كذالك سبق فى علم الواحد المنان فبكى آدم و جبرئيل بكاء التكلى ) .

«و اگر ببينى اى آدم او را در آن روز كه مى گويد: واى از تشنگى و كمى يار و ياور و تشنگى چنان بر او غلبه كند كه آسمان به چشمش تيره و تار آيد مثل اينكه دود فاصله شده است پس هيچكس او را يارى نكند مگر با شمشير كه بجانش افتند و او را مانند گوسفند ذبح كنند و سرش را قفا ببرند و دشمنان پس از كشتن اموالش را غارت نمايند و سرهاى او و يارانش را شهر به شهر و ديار به ديار بگردانند و زنانش را اسير نمايند.

و اين چنين در علم خداى واحد منان گذشته است.

سپس آدم و جبرئيل گريستند مانند زنى كه فرزندش مرده باشد.(42)

كشتى نوح در كربلا متلاطم مى شود

وقتى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پيغمبر با ياران در كشتى نشسته و دنيا را گردش مى كرد به سرزمين كربلا رسيد كشتى دچار گرداب شد و زمين آنرا بسوى خود مى كشيد و نوح از غرق شدن ترسيد و دست بدعا برداشت و عرض كرد: پروردگارا من همه روى كره زمين را با كشتى زير پا گذاشتم و در هيچ جا دچار چنين گرفتارى نشدم كه در اين نقطه به آن مبتلا گشته ام.

جبرئيل نازل شد و گفت: اى نوح اينجا سرزمينى است كه حسين نوه محمد خاتم پيامبران و فرزند خاتم اوصياء را مى كشند.

نوح پرسيد: قاتل او كيست؟

جبرئيل گفت: قاتل او لعين آسمانهاى هفتگانه و زمين است.

پس نوح هم چهار بار قاتل حسينعليه‌السلام را لعنت كرد و كشتى به سلامت از آن ورطه رهائى يافت و در جودى به زمين نشست.(43)

بساط سليمان متزلزل مى شود

حضرت سليمان پيغمبر بر بساط خود نشسته و در هوا به سير و سياحت مى پرداخت وقتى به سرزمين كربلا رسيد باد بساطش را سه بار درهم پيچيد كه سليمان ترسيد سقوط كند پس از آنكه باد ساكت شد بساط سليمان در زمين كربلا فرود آمد و سليمان باد را گفت چرا چنين كردى؟ پاسخ داد: اينجا سرزمينى است كه حسينعليه‌السلام كشته مى شود، سليمان پرسيد كه حسين كيست؟ باد گفت او نوه محمد مختار و پسر على كرار است.

سليمان گفت چه كسى او را مى كشد؟

باد گفت: لعنت شده اهل آسمانها و زمين يزيد بن معاويه.

سليمان دستها را بلند كرد و يزيد را نفرين نمود لعنت فرستاد و جن و انس امين گفتند، آنگاه باد وزيدن گرفت و بساط، حركت نمود.(44)

خواب ام الفضل

ام الفضل لبابه بنت حارث زوجه عباس عموى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در خواب ديد كه قطعه اى از گوشت بدن رسول خدا از بدن شريفش جدا شد و در دامن ام الفضل افتاد خدمت رسول خدا عرض كرد خواب ديده ام. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: چه خواب ديده اى؟

ام الفضل خواب خود را تعريف كرد پيامبر فرمود: رؤ ياى صادق است بزودى فاطمه صاحب پسرى خواهد شد كه تو او را در دامن خود پرورش مى دهى، وقتى امام حسين متولد گشت و ام الفضل نگهدارى او را به عهده گرفت روزى حسين را خدمت پيامبر برد و رسول خدا او را بغل گرفته و چشمانش پر از اشك شد، ام الفضل گفت پدر و مادرم به فدايت چرا شما را گريان مى بينم؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: جبرئيل نزد من آمد و مرا آگاه ساخت كه امتم بزودى اين فرزندم را خواهند كشت.(45)

ام سلمه و خاك قبر حسينعليه‌السلام

انس خدمتگذار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: يكى از فرشتگان مقرب پروردگار اجازه گرفت تا مرا زيارت كند و آن روز پيامبر در خانه ام سلمه و نوبت او بود رسول خدا ام سلمه را فرمود: در را ببند كسى وارد نشود، ام سلمه جلو در بود كه حسين وارد شد و دوان دوان خود را در دامن رسول خدا افكند حضرت او را مى بوئيد و مى بوسيد، فرشته الهى به پيامبر گفت اين فرزندت را امت تو مى كشند اگر بخواهى محل كشته شدنش را به شما نشان مى دهم سپس سرزمين كربلا را به حضرت نشان داد و يك قبضه از خاك محل قبر حسين را به پيامبر تسليم كرد، رسول خدا آنرا بوئيد و فرمود سرزمين كربلاست پيامبر تربت را به ام سلمه داد و فرمود هرگاه اين خاك تبديل به خون شد بدان كه حسينم شهيد گرديده.(46) ام سلمه خاك را در شيشه اى قرار داد، مى گويد: شبى كه حسين در صبحگاهش به شهادت رسيد ندائى شنيدم كه مى گفت:

اءيها القاتلون جهلا حسينا

فابشرو بالعذاب و التذليل

قد لعنتم على لسان

داود و موسى و حامل الانجيل

1 - «اى كسانيكه از روى جهالت حسين را كشتيد شما را به عذاب و خوارى بشارت باد. »

2 - «بدرستى كه داود و موسى صاحب كتاب انجيل شما را لعنت كرده اند»

ام سلمه مى گويد از شنيدن اين اشعار گريان شدم و بسراغ شيشه رفتم ديدم تغيير نكرده است لحظه به لحظه از آن خبر مى گرفتم تا در آن روز ديدم شيشه تبديل به خون شده است.

و در روايت ديگر از ام سلمه نقل مى كند كه شبى پيامبر از نزد ما غايت شد و پس از مدت درازى برگشت در حاليكه گرد آلود بود و مشتش گره كرده، گفتم چرا گرد آلود بنظر مى رسيد؟ فرمود: به سرزمين عراق جائى كه آنرا كربلا مى گويند رفتم و قتلگاه فرزندم حسين و گروهى از فرزندان و اهل بيت خود را مشاهده كردم و اينكه در دست من است مشتى از خاك قتلگاه است كه خون آنها در آنجا بزمين ريخته مى شود و آن مشت خاك سرخ رنگى بود كه به من داد و فرمود آن را محفوظ نگهدار من آن خاك را در شيشه اى ريختم و درب آن را بستم و هنگامى كه حسينعليه‌السلام از مكه معظمه بسوى عراق حركت فرمود هر روز و شب شيشه محتوى خاك را مى نگريستم و براى مصيبت حسين گريه مى كردم تا آنكه روز دهم محرم كه امام حسين به شهادت رسيد اول روز شيشه را نگاه كردم بحال خود بود ولى در آخر وقت خاك محتوى شيشه را بصورت لخته خون ديدم صدا را بضحه و ناله بلند كردم ولى از ترس دشمن موضوع را پوشيده داشتم و آن روز را هرگز از ياد نخواهم برد.(47)

پيامبر در خواب ام سلمه و ابن عباس

سلمى يكى از زنان انصار نقل مى كند: روزى بر ام سلمه وارد شدم او را گريان ديدم گفتم: چرا گريه مى كنى؟

فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در خواب ديدم كه سر و صورت و محاسنش خاك آلود است پرسيدم يا رسول الله چرا ترا اين چنين مى بينم؟ فرمود: شهادت فرزندم حسين را در كربلا مشاهده نمودم.

و همچنين از ابن عباس روايت شده كه نيمه روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در خواب ديدم كه غبارآلود و ژوليده مو است و شيشه اى در دست دارد و خونهائى را از زمين جمع كرده در شيشه مى ريزد، سئوال كردم يا رسول الله اين خونها چيست؟ فرمود: اينها خون حسين و اصحاب او است و اين روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بود.(48)

خدا چرا گرفتاريها را از انبياء و اولياء دفع نمى كند؟

اين سئوالى است كه در ذهن اكثر مردم خطور مى كند و گاهى هم به زبان مى آورند: چرا خدا گرفتاريها را از انبياء و اولياء دفع نمى كند؟ آيا دفع مصائب از پيامبران كه سفيران الهى هستند و اوصياء آنها بمنزله بى توجهى به آنان نيست؟

براى پاسخگوئى به اين پرسش ناگزير به ذكر مقدمه اى مى باشيم.

اصولا انسان براى اين جهان آفريده نشده است بلكه دنيا كشتزارى است كه بشر بايد به كشت فضائل بپردازد تا ثمره و حاصل كشت خود را در جهان باقى بدست آرد تحصيل بمصداق الدنيا مزرعة الاخرة. و يا بعبارت ديگر دنيا دانشگاهى است كه در آن بايد به تحصيل فضائل و مكارم اخلاق پرداخت و انبياء الهى نيز براى همين منظور برانگيخته شده و ايشان و جانشينانشان استادان و مربيان اين دانشگاه اند و استادان و دانشگاه براى آموزش و پرورش شاگردان متحمل رنج و زحمت فراوان مى شوند و اين از بديهيات است.

و در اينجا باز اين سئوال پيش مى آيد كه در دانشگاههاى مردمى (دولتى و خصوصى) اگر شاگردان در مقام ايذاء و اذيت مربيان و استادان برآيند با تنبيه و اخراج روبرو گرديده و در نتيجه استادان مورد حمايت قرار مى گيرند چرا در دانشگاه الهى استادان مورد حمايت و شاگردان مورد تنبيه قرار نمى گيرند در پاسخ بايد گفت اتفاقا چنين نيست هم استادان دانشگاه الهى مورد حمايت ذات اقدس حقند و هم شاگردان مورد تنبيه و مؤ اخذه قرار مى گيرند النهايه اين حمايت مربيان و مواءخذه شاگردان ممكن است در همين جهان باشد و ممكن است نتيجه و ثمره آن در آخرت عايد دو طرف شود و تاريخ انبياء و قرآن كريم شاهد بر اين مدعا است كه در پايان بحث به داستان مربوط اشاره مى شود اما چرا خداوند متعال گرفتاريها را از انبياء و اولياء خود دفع نمى كند سه دليل روشن و واضح دارد:

اول آنكه اگر خدا بخواهد در همه موارد انبياء و اولياء خود را از گرفتاريها نجات داده و آنان را بر اعداء پيروز گرداند مسئله جبر پيش مى آيد و اين مخالف مقتضاى حكمت است و حكمت الهى بر آن تعلق گرفته كه انسانها در كارشان آزاد باشند.

دوم آنكه دنيا دار امتحان و آزمايش است هم براى انبياء و دوستان خدا و هم براى دشمنان چنانكه خدا در آيات دوم و سوم عنكبوت مى فرمايد:

( احسب الناس اءن يتركوا اءن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون. و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين ) .

«آيا مردم مى پندارند كه وقتى كه گفتند ايمان آورديم آنها را بحال خود وامى گذاريم و مورد امتحان و آزمايش قرار نمى گيرند؟ بدرستيكه ما گذشتگان را در معرض امتحان قرار داديم تا راستگويان و دروغ پردازان از يكديگر تميز داده شوند»

پس گرفتاريهاى دوستان خدا براى امتحان آنها و هم چنين امتحان مردم است.

سوم آنكه اگر انبياء و اولياء خدا در ايفاء وظيفه دچار زحمت و دردسر و گرفتارى نشوند و خدا گرفتارى آنها را برطرف نمايد خوب و بد و صالح و طالح و سعيد و شقى شناخته نمى شوند و همه مردم حتى فاسق و فاجر هم ادعاى صالح بودن را مى نمايند چنانكه اگر كنكور و امتحان را از مدارس و دانشگاهها بردارند تحصيل كرده و بى سواد همگى ادعاى دانشمندى مى كنند.

پاسخ را از نماينده امام زمان بشنويم

اينك بپردازيم به داستانى كه در اين زمينه از نايب خاص امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف پرسش بعمل آمده و پاسخ فرموده اند.

چنانكه در علل الشرايع و احتجاج طبرسى و كمال الدين شيخ صدوق آمده است.

محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى مى گويد: با جمعى در خدمت شيخ ابوالقاسم حسين بن روحعليه‌السلام بودم و على بن عيسى قيصرى هم در جمع ما بود، يكى از حاضران برخاست و به شيخ گفت سوالى دارم، حسين بن روحعليه‌السلام فرمود: بگو.

آنمرد گفت: آيا حسين بن علىعليهما‌السلام ولى خدا بود؟

شيخ: آرى

آن مرد گفت: آيا قاتل او دشمن خدا بود؟

پاسخ شنيد: بلى.

سائل: چرا خدا دشمنش را بر دوست خود مسلط فرمود؟

شيخ فرمود: خوب توجه كن كه چه مى گويم و بدان كه خداى عزوجل شخصا با مردم روبرو نمى شود و حضورا با آنها بسخن نمى پردازد بلكه فرستادگانى از جنس خودشان بسوى ايشان فرستاده كه اگر از جنس خودشان نمى بود مورد قبول و پذيرش قرار نمى گرفتند و مردم از آنان فرار مى كردند و با آنكه پيامبران خود را از جنس آنها انتخاب فرمود كه غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند مع هذا بدليل آنكه آنها هم بشرى مثل خودشانند مورد پذيرش قرار نگرفتند و به پيامبران گفتند: شما هم مثل ما هستيد پس دعوت شما را نمى پذيريم مگر آنكه چيزى را بياوريد كه ما از مثل آن عاجز و ناتوان باشيم.

پس خداى عزوجل هم معجزاتى به آنان كرامت فرمود مانند طوفان نوح بعد از انذار و اعذار كه طغيانگران و متمردان غرق گشتند و از آن جمله است انداختن (ابراهيم خليل الله) در آتش كه خدا آنرا بر خليل خود سرد و سالم گردانيد و ديگر ناقه (صالح) كه از سنگ سخت خارج شد و مردم از شير او استفاده مى نمودند و از جمله شكافتن دريا (براى موسى و پيروانش و غرق شدن فرعون و سپاهيانش) و همچنين جارى نمودن چشمه ها از سنگ و اژدها شدن عصاى موسى كه ريسمانها و چوبهاى ساحران را كه در انظار مردم بصورت مارها نمايان شده بودند بلعيد و از آنجمله است معجزات بينائى كور مادرزاد و شفاى بيمارى برص و زنده نمودن مرده ها به اذن خدا (بوسيله عيسى بن مريم) و اخبار به آنچه مى خورند و آنچه در خانه ها ذخيره نموده اند.

و نيز شق القمر (بوسيله حضرت محمد مصطفى خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله ) و سخن گفتن چهارپايان مانند شتر و گرگ و غيره با آنحضرت.

و چون انبياء خدا اين معجزات را آوردند و مردم از آوردن مثل و مانند آن عاجز و ناتوان گشتند لطف خدا نسبت به بندگانش و حكمت او چنين تعلق گرفته كه پيامبران با اين معجزات گاهى غالب و زمانى مغلوب و گاهى قاهر و وقتى مقهور گردند و اگر هميشه و در همه حال انبياء الهى غالب و قاهر مى بودند و گرفتارى و ابتلائى براى آنان در بين نبود مردم معتقد به خدائى انبياء مى شدند.

و از طرفى خداوند متعال براى اينكه آنان به فضيلت صبر و گرفتاريها برسند و با شناختى كه به ميزان بردبارى و استقامت انبياء و اولياء خود در تحمل بلاء و محنت و اختبار داشت حالات آنها را مانند احوال ساير مردم قرار داد تا در حال محنت و بليه جميع احوال هم متواضع نه آنكه بلند پرواز متكبر، و مردم هم بدانند كه براى آنها خدائى است كه آفريننده آنها است و اداره كننده و مدبر امورشان، پس او را عبادت كنند و از فرستادگانش فرمانبردارى نمايند تا حجت خدا بر كسى كه از حد خود تجاوز مى كند ثابت گردد و مؤ حد از معاند و مطيع از عاصى و مقر از منكر با آمدن پيامبران و فرستادگان الهى تميز داده شود آنگاه هلاك مى شود آنكه با بيّنه و برهان، شايسته هلاك شدن است و زنده مى ماند آنكه با بينه، شايسته زنده ماندن است. محمد بن ابراهيم مى گويد: روز بعد خدمت شيخ ابوالقاسم حسين بن روح رفتم و با وجود گفتم كه از او بپرسيم آنچه را كه ديروز بيان داشت از خود گفته بود يا نه همينكه خدمتش رسيدم بدون مقدمه ابتدا به سخن فرمود و گفت: اگر از آسمان سقوط كنم يا باد مرا از مكان بلندى به گودالى فرو افكند براى من محبوب تر است از اينكه در امر دين به رأی خود نظر دهم يا از خود سخن بگويم بلكه آنچه را كه ديروز گفتم از حضرت حجت صلوات الله عليه شنيده ام.(49)

ثواب گريه بر حسينعليه‌السلام

در باب ثواب گريه بر مصائبى كه بر ائمه معصومينعليهم‌السلام عموما و بر حسينعليه‌السلام خصوصا وارد شده روايات زياد است كه براى نمونه به چند حديث و روايت اشاره مى شود:

1 - حسن بن فضال روايت مى كند كه حضرت رضاعليه‌السلام فرمود:( من تذكر مصابنا و بكى لما ارتكب منا كان معنا فى درجتنا يوم القيامه، و من ذكر بمصابنا فبكى و اءبكى لم تبك عينه يوم تبكى العيون و من جلس مجلسا يحيى فيه اءمرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب. )

«كسى كه متذكر مصائب ما شود و بخاطر ستمهائى كه بر ما وارد شده گريه كند در روز قيامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و كسى كه مصيبت هاى ما را بيان كند و خود بگريد و ديگران را بگرياند در روزى كه همه چشمها گريان است چشم او نگريد و هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن مجلس امر ما را زنده مى نمايند روزى كه قلبها مى ميرند قلب او نخواهد مرد.(50) »

2 - حسن بن محبوب از امام باقرعليه‌السلام روايت مى كند كه حضرت زين العابدينعليه‌السلام مى فرمود: اگر مؤمنى براى شهادت امام حسينعليه‌السلام گريه كند كه اشكهايش بر گونه اش جارى شود خداوند متعال او را در غرفه هاى بهشتى جاى مى دهد و هر مؤمنى بخاطر صدمه و اذيتى كه از دشمنان به ما رسيده بگريد، كه اشكش بر گونه اش جارى شود خدا او را در بهشت در مقام صديقين جاى دهد و هر مؤمنى به خاطر ما، اذيت و آزارى به او برسد كه اشكش به گونه هايش سرازير شود خدا اذيت و آزار را از او دور گرداند و در روز قيامت از سخط و عذاب دوزخ ايمن باشد.(51) »

3 - ابو عماره شاعر مى گويد: امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: درباره امام حسينعليه‌السلام شعرى بگو، من شروع كردم به خواندن شعر و حضرت مى گريست و آنقدر خواندم كه صداى گريه از بيرون خانه شنيده مى شد سپس امام صادق فرمود:( يا اءبا عمارة من اءنشد فى الحسين بن على شعرا فاءبكى خمسين فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى ثلاتين فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى عشرين فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى عشرة فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فاءبكى واحدا فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فبكى فله الجنة و من اءنشد فى الحسين شعرا فتباكى فله الجنة ) .

امام صادق فرمود: «اى ابا عماره كسى كه درباره حسين بن علىعليهما‌السلام شعرى بخواند و پنجاه نفر را بگرياند جاى او بهشت است، و كسى كه شعرى درباره حسين بخواند و سى نفر را بگرياند جايگاه او بهشت است، و كسى كه شعرى درباره حسين بخواند و بيست نفر را بگرياند جايش در بهشت است، و كسى كه شعرى درباره حسين بسرايد و ده نفر را بگرياند بهشت جاى او است و كسى كه شعرى درباره حسين بخواند و يك نفر را بگرياند جاى او بهشت است و اگر شعرى بخواند و خود بگريد در بهشت منزل خواهد كرد، و اگر شعرى بخواند و تباكى كند (حالت گريه را بخود بگريد) او هم به بهشت خواهد رفت. »(52)

4 - زيد شحام مى گويد: ما گروهى از اهل كوفه خدمت امام صادقعليه‌السلام بوديم كه جعفر بن عفان وارد شد، امام صادقعليه‌السلام او را نزديك خود نشانيد.

و سپس فرمود: جعفر!

جعفر گفت: لبيك، خدا مرا فداى تو گرداند.

امام: بمن رسيده كه درباره امام حسينعليه‌السلام اشعار خوبى مى سرائى.

جعفر: آرى قربانت گردم.

امام: بخوان.

جعفر اشعارى خواند، امام و كسانى كه اطرافش بودند گريستند و امام صادقعليه‌السلام آنقدر گريه كرد كه سرشگش صورت و محاسن شريفش را فرا گرفت آنگاه فرمود:( يا جعفر و الله لقد شهدت ملائكة الله المقربون ههنا يسمعون قولك فى الحسين عليه‌السلام و لقد بكوا كما بكينا و اءكثر و لقد اءوجب الله تعالى لك يا جعفر فى ساعته الجنة باءسرها و غفر الله لك ) .

جعفر! بخدا سوگند فرشتگان مقرب خدا در اينجا حضور يافتند و گفتار تو را درباره حسينعليه‌السلام شنيدند و گريستند چنانكه ما گريستيم بلكه بيشتر. سپس فرمود: جعفر! خدا بهشت را در همين ساعت بر تو واجب گردانيد. سپس فرمود: جعفر آيا بيش از اين برايت بگويم؟

جعفر: آرى آقاى من.

امام هر كه شعرى درباره حسين بخواند كه خود بگريد يا ديگرى را بگرياند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بيامرزد.(53)

5 - صالح بن عقبه از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند كه فرمود: اگر كسى درباره حسينعليه‌السلام يك بيت شعر بخواند و خود بگريد و ده نفر را هم بگرياند براى او و گريه كنندگان بهشت است و اگر بيتى بگويد كه خود بگريد و نه نفر را بگرياند جاى او و گريه كنندگان در بهشت خواهد بود و پيوسته تعداد نفرات را پائين مى آورد تا جائيكه فرمود: اگر كسى بيتى درباره حسين بگويد و خود گريه كند - و گمان مى كنم فرمود يا تباكى كند - جاى او در بهشت خواهد بود.(54)

6 - ابو هارون مكفوف (نابينا) روايت مى كند كه امام صادقعليه‌السلام در حديث طويلى فرمود:( و من ذكر الحسين عنده فخرج من عينيه من الدموع مقدار جناح ذباب كان ثوابه على الله عزوجل و لم يرض له بدون الجنة ) .

«اگر نزد كسى از حسينعليه‌السلام يادى به ميان آيد و اشك از چشمان او باندازه بال مگسى جارى شود ثوابش بر خداى عزوجل است كه كمترين آن دخول در بهشت است».(55)

7 - مرحوم علامه مجلسى مى فرمايد: در بعضى از تألیفات معاصرين مورد وثوق ديدم كه روايت شده وقتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فاطمه زهرا سلام الله عليها را از شهادت امام حسين و مصائب آن حضرت با خبر ساخت فاطمه شديدا گريه كرد و گفت: پدر در چه زمانى اين اتفاق مى افتد؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در زمانى كه نه من باشم و نه تو و نه على.

زهرا كه اين سخن شنيد گريه اش شديدتر شد و عرض كرد: پدر پس كى؟ براى فرزندم اقامه عزا مى نمايد و گريه مى كند؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: زنان امتم بر زنان اهلبيت من و مردان آنها بر مردان اهلبيت من مى گريند و هر سال اقامه عزا خواهند نمود و چون قيامت بر پا شود تو شفيع زنان خواهى شد و من شفيع مردان و هر يك از آنها كه بر مصيبت حسين گريه كرده باشند دستشان را مى گيريم و وارد بهشت مى كنيم.

( يا فاطمه، كل عين باكية يوم القيامة الا عين بكت على مصاب الحسين فانها ضاحكة مستبشره بنعيم الجنة ) «فاطمه، هر چشمى در روز قيامت گريان است به جز چشمى كه بر حسين بگريد كه آن خندان است و او را به نعمتهاى بهشتى بشارت مى دهند. »

تشكيل مجالس عزا مورد علاقه امامان است

عزادارى براى ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام خصوصا، و براى ساير ائمهعليهم‌السلام كه گرفتار مصائب گرديده و با شمشير يا بوسيله زهر به شهادت رسيده اند عموما مورد توجه امامان بوده است، چنانكه ازرى از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند كه به فضيل فرمود:

( تجلسون و تحدثون؟ قال: نعم جعلت فداك، قال: ان تلك المجالس احبها فاءحيوا اءمرنا يا فضيل، فرحم الله من احيى اءمرنا يا فضيل من ذكرنا عنده فخرج من عينه مثل جناح الذباب غفر الله له ذنوب و لو كانت اكثر من زبد البحر ) .

امام صادقعليه‌السلام به فضيل فرمود: «آيا مجالس عزا بر پا مى كنيد و از اهل بيت و آنچه بر آنان گذشته است صحبت مى داريد؟ فضيل گفت: آرى قربانت گردم، امام فرمود: اينگونه مجالس را دوست دارم پس امر ما را زنده گردانيد كه هر كس امر ما را زنده كند مورد لطف و مرحمت خدا قرار مى گيرد فضيل، هر كس از ما ياد كند يا نزد او از ما ياد كنند و به اندازه بال مگس اشك بريزد، خدا گناهانش را مى آمرزد اگر چه بيش از كف دريا باشد.(56)

عزاداران حسينعليه‌السلام مورد توجه فرشتگان و ائمه اند

مسْمع كُردين از امام صادقعليه‌السلام روايت مى كند كه فرمود: مسمع، تو اهل عراقى آيا به زيارت قبر حسين مى روى؟ عرض كردم: نه من مرد مشهورى هستم از اهل بصره كه در نزد ما طرفداران خليفه زيادند و دشمنان ما از نواصب از اهل قبائل و غيره بسيارند و من ايمن نيستم كه به خليفه برسانند و مزاحم ما بشوند.

فرمود: آيا متذكر مصائب او مى شويد؟ عرض كردم: آرى.

فرمود: آيا از ذكر مصائب حسين ناراحتى به شما دست مى دهد؟

عرض كردم: آرى به خدا چشمانم پر از اشك مى شود كه اهل خانه مى بينند و از غذا باز مى مانم.

حضرت فرمود: خدا اشكت را مورد توجه قرار دهد كه تو از جمله كسانى به حساب مى آئى كه در مصائب ما جزع مى كنند و به خوشحالى ما شاد و به حزن ما اندوهناكند، و بدان كه به هنگام مرگ پدرانم نزد تو حضور يابند و سفارش ترا به ملك الموت مى كنند و فرشتگان قبل از مردن آنچنان بشارتى به تو حضور مى دهند كه چشمانت روشن گردد و علاقه و محبت فرشته مرگ بر تو بيش از علاقه مادر به فرزند است سپس اشك در چشمان مبارك امام حلقه زد و چشمان من هم اشكبار شد.

آنگاه امام صادقعليه‌السلام فرمود: مسمع، زمين و آسمان در موقع شهادت اميرالمؤمنين بر ما ترحم نموده و گريستند، و فرشتگان از زمين و آسمان بيشتر بر ما گريستند و از هنگام كشته شدن ما اشكهاى فرشتگان قطع نشده و كسى بر ما گريه نمى كند مگر آنكه قبل از خارج شدن اشك از چشمش مورد لطف و رحمت خدا قرار مى گيرد، اگر يك قطره از آن اشكها در دوزخ افتد شعله هاى آتش دوزخ خاموش گردد و از حرارت و سوزندگى باز ايستد.

سپس فرمود: كسى كه قلبش براى ما به درد آيد در وقت مردن با ديدن ما خوشحال و فرحناك گردد و خوشحالى او ادامه خواهد داشت تا در نزد حوض كوثر به ما ملحق شود، و حوض كوثر هم با ورود دوستان ما خوشحال خواهد شد...(57)

محرم ماه عزا است

1 - ابراهيم بن اءبى محمود از حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضاعليه‌السلام روايت مى كند كه فرمود:

( ان المحرم شهر كان اءهل الجاهلية يحرمون فيه القتال فاستحلت فيه دماؤ نا و هتكت فيه حرمتنا و سبى فيه دزارينا و نساؤ نا و اضرمت النيران فى مضاربنا و انتهب ما فيها من ثقلنا و لم ترع لرسول الله حرمة فى اءمرنا. )

امام رضا فرمود: «محرم ماهى است كه اعراب زمان جاهليت آنرا محترم شمرده و جنگ و كشتار را در آن ماه حرام مى دانستند ولى مسلمان نماها در اين ماه خون ما را حلال شمردند و ريختند و هتك حرمت ما نمودند و زنان و كودكان ما را در اين ماه اسير كردند و آتش به خيمه هاى ما زدند و اموال ما را غارت نمودند و احترام رسول خدا را در حق ما رعايت نكردند همانا روز عاشوراى حسينى پلكهاى چشم ما را ( از شدت گريه) مجروح و سرشك ما را چون سيل روان ساخت، عزيزان ما را در سرزمين محنت و بلا خوار و ذليل كرد، همانا غم و اندوه ما تا قيامت ادامه دارد. پس بر حسين گريه كنندگان بگريند كه گريه بر او گناهان بزرگ را محو مى كند».

سپس فرمود: چون ماه محرم فرا مى رسيد، كسى پدرم را خندان نمى ديد و اين وضع ادامه داشت تا روز عاشورا، در اين روز پدرم را اندوه و حزن و مصيبت فرا مى گرفت و مى گريست و مى گفت: در چنين روزى حسين را كه درود خدا بر او باد، كشتند.

2 - حسن بن فضّال از امام رضاعليه‌السلام روايت مى كند كه فرمود: هر كسى از سعى و تلاش براى تهيه و تاءمين حوائج و نيازمندى خود در روز عاشورا خوددارى نمايد خدا حوائج دنيا و آخرت او را بر آورده سازد و كسى كه روز عاشورا را روز مصيبت و اندوه بداند و گريه كند خدا روز قيامت را روز فرح و شادى او قرار دهد و چشمش را در بهشت با ديدن ما روشن سازد و كسى كه روز عاشورا را روز بركت نام نهد و چيزى را در اين روز ذخيره منزل خود سازد خدا بركت را از آن بردارد و در روز قيامت او را با يزيد و عبيدالله بن زياد و عمر بن سعد كه لعنت خدا بر آنها باد محشور گرداند و آنها را طبقات پائين دوزخ جاى دهد.(58)

روايتى جالب سندا و متنا

يكى از رواياتى كه در زمينه ثواب گريه بر حسينعليه‌السلام نقل شده روايت ريان بن شبيب از حضرت ثامن الائمه امام رضاعليه‌السلام است و چون سند روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر روات حديث همگى از محدثين بزرگ و دانشمندان عالى مقامند لذا سند و متن آنرا بتمامه نقل مى كنيم:

ثقة المحدثين مرحوم حاج شيخ عباس قمى از استادش، علامه نورى، از استادش شيخ مرتضى انصارى، از ملا احمد نراقى، از علامه بحر العلوم، از وحيد بهبهانى، از استادش مولى محمد اكمل، از علامه محمد باقر مجلسى، از پدرش محمد تقى مجلسى، از شيخ بهائى، از پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى حارثى، از شيخ زين الدين شهيد ثانى، از استادش علامه ميسى، از علامه محمد بن داود عاملى، از على بن محمد مكى، از پدرش شهيد اول، از فخرالمحققين محمد بن علامه حلى، از پدرش جمالدين حسن بن مطهر علامه حلى، از محقق صاحب شرايع، از فقيه نسابه فخاربن معد موسوى حائرى، از محدث جليل شادان بن جبرائيل، از شيخ المحدثين عمادالدين ابو جعفر طبرى آملى، از ابوعلى حسن ملقب به مفيد ثانى فرزند شيخ طوسى، از پدر بزرگوارش محمد بن حسن طوسى، از شيخ مفيد محمد بن نعمان، از شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى، از على بن ابراهيم قمى، از پدرش ابراهيم بن هاشم، از ريان بن شبيب، روايت مى كنند:( قال دخلت على اءبى الحسن الرضا صلوات الله عليه فى اول يوم من المحرم فقال لى ) «روز اول محرم خدمت امام رضاعليه‌السلام رسيدم فرمود: يا ابن شبيب اءصائم انت پسر شبيب، «روزه دارى؟»

عرض كردم نه( فقال: ان هذا اليوم هو اليوم الذى دعافيه زكريا ربه عزوجل فقال: رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء ) .(59)

بدرستيكه اين روز روزى است كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزند پاكيزه اى به من عطا كن كه تو شنونده دعائى. »

( فاستجاب الله له و امر الملائكة قنادت زكريا و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى فمن صام هذا اليوم ثمّ دعا الله عزوجل استجاب الله له كما استجاب لزكريا عليه‌السلام ) .

«پس خدا دعايش را اجابت فرمود و بامر پروردگار فرشته ها زكريا را كه در محراب عبادت ايستاده بود مخاطب قرار داده و گفتند كه خدا ترا مژده مى دهد به يحيى.

پس كسى كه روزه بدارد اين روز او سپس دعا كند خدا دعايش را مستجاب مى فرمايد چنانكه دعاى زكرياعليه‌السلام را مستجاب فرمود. »

( ثم قال: يا ابن شبيب ان المحرم هو الشهر الذى كان اءهل الجاهليه فيما مضى يحرمون فيه الظلم و القتال لحرمته فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها و لا حرمة نبيّها لقد قتلوا فى هذا الشّهر ذرّييّه و سبوا نساءه و انتهبوا ثقله فلا غفر اللّه لهم ذالك اءبدا ) .

«سپس فرمود: پسر شبيب، بدرستيكه محرم ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطر احترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امت با اينكه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت معهذا احترام پيامبر خود را رعايت نكرد و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان را اسير نمودند و اموالشان را غارت كردند پس خدا هرگز آنها را نيامرزد. »

( يا ابن شبيب ان كنت باكيا لشى ء فابك للحسين بن على بن ابيطالب عليهما‌السلام فانّه ذبح كما يذبح لكبش و قتل معه من اءهل بيته ثمانيّة عشر رجلا ما لهم فى الارض شبيهون و لقد بكت السّماوات السّبع و الارضون لقتله و لقد نزل الى الارض من الملائكة اءربعة آلاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غبر الى اءن يقوم القائم ع فيكونون من انصاره و شعارهم يا لثارات الحسين. )

«پسر شبيب، اگر مى خواهى براى چيزى گريه كنى پس براى حسين بن على بن ابيطالبعليه‌السلام گريه كن كه او را ذبح كردند همانطور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهلبيت او هم هيجده نفر را با او بشهادت رساندند كه در روى زمين مثل و مانند نداشتند، و به تحقيق هفت آسمان و زمين براى شهادت آنحضرت گريه كردند، و چهار هزار فرشته براى يارى او از آسمان فرود آمدند، اما وقتى رسيدند كه حسين كشته شده بود لذا اين فرشتگان پريشان مو و گرد آلود اطراف قبر حسين معتكفند تا قائم ما قيام كند آنگاه او را يارى خواهند كرد و شعار آنها يا لثارات الحسين است اى انتقام گيرندگان خون حسين»

( يا ابن شبيب لقد حدّثنى اءبى عن ابيه عن جدّه انّه لما قتل جدّى الحسين ع اءمطرت السّماء دما و ترابا اءحمر ) .

«پسر شبيب، پدرم برايم حديث فرمود از پدرش، از جدش كه وقتى جدم حسين بشهادت رسيد از آسمان خون و خاك سرخ باريد. »

( يا ابن شبيب ان بكيت على الحسين حتّى تصير دموعك على خدّيك عفراللّه لك كلّ ذنب اءذنبته صغيرا او كبيرا قليلا كان او كثيرا ) .

«پسر شبيب: اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شود خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ ترا مى آمرزد اندك باشد يا بسيار. »

( يا ابن شبيب ان سرّك اءن تلقى اللّه عزّوجلّ و لا ذنب عليك فزر الحسين عليه‌السلام ، يا ابن شبيب ان سرّك اءن تسكن الغرف المبنيّة فى الجنّة مع النّبى صلى‌الله‌عليه‌وآله فالعن قتله الحسين. )

«پسر شبيب، اگر ترا خوشحال مى كند كه بهنگام ملاقات با خدا گناهى نداشته باشى پس حسينعليه‌السلام را زيارت كن، پسر شبيب، اگر مى خواهى در غرفه هاى بهشتى با پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله باشى بر قاتلان حسين لعنت فرست. »

( يا ابن شبيب ان سرّك اءن يكون لك من التواب مثل ما لمن استشهد مع الحسين فقل متى ما ذكرته: يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما. )

«پسر شبيب، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم. »

( يا ابن شبيب ان سرّك اءن تكون معنا فى الدّرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لقرحنا و عليك بولايتنا، فلو اءنّ رجلا تولىّ حجرا لحشره اللّه معه يوم القيامة ) .

«پسر شبيب، اگر مى خواهى كه در بهشت با ما باشى در بالاترين درجه ها و مرتبه ها پس به حزن و اندوه ما محزون و اندوهناك باش و به خوشحالى و شادى ما شاد و خوشحال، و ولايت و دوستى ما را بپذير، كه اگر مردى سنگى را دوست خود گيرد و به او تولى جويد خدا در روز قيامت او را با سنگ محشور فرمايد.(60) »

چرا امام حسينعليه‌السلام در زمان معاويه قيام نكرد؟

سكوت امام حسين در زمان امام مجتبى بخاطر آن بود كه حضرت مجتبى را امام بر خود مى دانست و مخالفت با او را جايز نمى شمرد و پس از شهادت آنحضرت نيز تا زمانيكه معاويه در قيد حيات بود حضرت ابا عبدالله الحسينعليه‌السلام به احترام عهدى كه امام حسنعليه‌السلام با معاويه بسته بود سكوت اختيار نمود، اما با فوت معاويه و روى كار آمدن يزيد كه برخلاف مواد عهدنامه بود: كه معاويه حق ندارد براى خود جانشين تعيين كند، امام حسينعليه‌السلام ، عليه دستگاه طاغوتى يزيد قيام نمود.

چنانكه شيخ مفيد بنقل از كلبى و مدائنى و ديگر مورخين گفته است: پس از رحلت امام حسن، شيعيان عراق به جنب و جوش افتادند و به امام حسين نامه نوشتند كه حاضرند معاويه را خلع نموده و با او بيعت نمايند ليكن امام حسينعليه‌السلام امتناع فرمود و متذكر شد كه بين او و معاويه عهد و پيمانى است كه تا مدت آن منقضى نگردد نقض آنرا جايز نمى داند و وقتى معاويه درگذشت نظر خود را اعلام خواهد داشت.(61)

وصيت معاويه درباره حسين

معاويه در نيمه رجب سال 60 هجرى درگذشت و يزيد را به جانشينى خود تعيين نمود و هنگام مرگ به وى وصيت و نصيحت نمود باينكه: من گردن گردنكشان را براى تو خاضع ساختم و شهرها را برايت محكم و ثابت و پابرجا نمودم و سلطنت را براى تو طعمه قرار دادم اما از سه نفر درباره تو مى ترسم كه با تو مخالفت نمايند و از در منازعت درآيند، يكى عبدالله بن عمر و ديگرى عبدالله بن زبير و سومى حسين بن على است.

اما عبدالله بن عمر بن خطاب با تو خواهد بود او را ملازم خود گير و طردش منماى اما عبدالله بن زبير او همانند شيرى كه بر شكارش حمله ور مى شود به تو حمله خواهد كرد و همانند روباهى كه با سگ به مكر و خدعه مى پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پيروز گشتى بند از بندش جداساز.

( و اما الحسين فقد عرفت حظّه من رسول الله و هو من لحم رسول اللّه و دمه و قد علمت لا محالة انّ اءهل العراق سيخرجونه اليهم ثمّ يخذلونه و يضيّعونه، فان ظفرت به فاعرف حقه و منزلة من رسول اللّه و لا تواءخذه بفعله، و مع ذلك فانّ لنا به خلطة و رحما و ايّاك ان تناله بسوء او يرى منك مكروها ) .

«و اما حسين پس بتحقيق مى دانى بهره و نصيب او را از رسول خدا و از گوشت و خون رسول خدا است و همچنين مى دانى كه مردم عراق لا محاله او را بسوى خود فرا مى خوانند آنگاه پشت باو خواهند كرد و او را بيكس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتى بر او ظفر يافتى و پيروز گشتى مقام و منزلتش را در نزد رسول خدا بياد آر و بكردارش مؤ اخذه مكن، بعلاوه اينكه او از خويشاوندان رحمى ما است و بپرهيز از اينكه بدى به او برسانى يا عمل زشتى از تو مشاهده نمايد.(62) »

نامه يزيد به والى مدينه

در اين وقت يعنى هنگام مرگ معاويه، وليدبن عتبة ابى سفيان پسر عموى يزيد فرماندار مدينه و عمروبن سعيدبن عاص فرماندار مكه و عبيدالله بن زياد والى بصره و نعمان بن بشير انصارى والى كوفه بودند، يزيد بمحض آنكه بجاى پدر نشست به پسر عمويش وليدبن عتبه نوشت كه معاويه هلاك شده و او را دستور داد از مردم مدينه براى وى بيعت بگيرد و در نامه كوچكى هم نوشت كه حسين و عبداللّه بن زبير و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بيعت بگير و اگر بيعت نكردند آنها را گردن بزن و سرشان را براى من به شام بفرست و وصيت و سفارش پدرش را درباره پرهيز از كشتن حسينعليه‌السلام ناديده گرفت.

چون نامه يزيد به وليد رسيد از مرگ معاويه ناراحت گرديد و بسراغ مروان فرستاد و او را احضار و نامه را با او در ميان نهاد و به مشورت پرداخت مروان گفت مصلحت را در اين مى بينم كه آنها را بخواهى و قبل از اينكه از مرگ معاويه باخبر شوند از آنها بيعت بگير و اگر بيعت نكردند گردنشان را بزن زيرا اگر از مرگ معاويه آگاه شوند هر يك بسوئى خواهند رفت و در آنجا اعلان مخالفت مى كنند و مردم را به بيعت خود مى خوانند.

حسينعليه‌السلام و والى مدينه

وليد در همان شب به سراغ امام حسين فرستاد و او را احضار كرد، امام حسينعليه‌السلام سى نفر از جوانان بنى هاشم و غلامان خود را در حاليكه مسلح بودند با خود برد و به آنها فرمود در جلو در بنشينيد اگر صدايم بلند شد داخل شويد تا از من دفاع كنيد و در غير اين صورت حركت نكنيد تا من برگردم و خود بر وليد وارد شد مروان حكم نيز حضور داشت، وليد امام را از جريان مرگ معاويه و جانشينى يزيد آگاه ساخت و نامه يزيد را در مورد اخذ بيعت از امام مطرح كرد امام حسينعليه‌السلام كلمه استرجاع ( انّا للّه و انّا اليه راجعون) بر زبان جارى ساخت و سپس فرمود: من تصور مى كنم كه هدف شما بيعت پنهانى نباشد و بر آن هستى كه در حضور مردم بيعت آشكارا صورت گيرد وليد گفت: چنين است.

امام فرمود: پس شب را به صبح برسان تا رأی خود را در اين امر بيابى.

وليد گفت: برويد در امان خدا تا فردا شما را در ميان مردم ببينم.

مروان گفت: بخدا قسم اگر حسين از اينجا برود بيعت نخواهد كرد و تو هم قدرت چنين كارى را ندارى مگر آنكه گروه كثيرى از طرفين كشته شوند پس بهتر است كه او را نگذارى برود و زندانيش كن تا بيعت كند و يا گردنش را بزن.

امام حسينعليه‌السلام از سخنان مروان خشمگين شد و به مروان گفت: واى بر تو اى پسر زرقاء (زن كبود چشم) تو به كشتن من امر مى كنى بخدا سوگند دروغ گفتى و پستى و زبونى خودت را آشكار نمودى.

و پس از بيان اين مطلب در ميان خاندان و ياران خود از نزد وليد خارج شد. پس از آنكه امام حسين بيرون رفت مروان به وليد گفت با پيشنهاد من مخالفت كردى، بخدا ديگر به حسين دست نخواهى يافت.

وليد گفت: واى بر تو مى خواهى دين و دنياى مرا نابود كنى، اگر تمام دنيا مال من مى شد هرگز دستم را بخون حسين نمى آلودم، سبحان الله من حسين را بكشم براى اينكه با يزيد بيعت نمى كند، بخدا قسم هركس در كشتن حسين دست بيالايد خدا را ملاقات خواهد كرد در حاليكه ميزان اعمالش سبك باشد (حسنه اى نداشته باشد) و خدا او را نظر نكند و تزكيه ننمايد و به عذاب دردناك معذب گردد.(63)

ابن زبير و وليد

وليد بن عتبه به سراغ عبدالله بن زبير فرستاد و او را احضار نمود ابن زبير به فرستاده وليد گفت الساعه خدمت مى رسم و رفت توى خانه و پنهان شد، وليد مأمورى به خانه اش فرستاد و ديد كه ياران خود را در خانه گرد آورده و از آمدن بسوى حاكم و والى مدينه احتراز مى جويد، وليد اصرار به آمدن او مى كرد و او امتناع مى نمود و مى گفت به من مهلت دهيد و فرستادگان وليد چندين بار رفت و آمد كردند و چون ابن زبير حاضر نشد وليد گروهى از غلامان و مواليان خود را فرستاد تا او را دستگير و جلب نمايند مأموران اعزامى به ابن زبير دشنام دادند و گفتند: يا ابن الكاهليه مى آئى نزد امير يا اينكه ترا به قتل برسانيم ابن زبير گفت بخدا من از رفت و آمدهاى بسيار فرستادگان دچار ناراحتى شده ام شتاب نكنيد تا كسى را نزد امير بفرستم و ببينم نظر او چيست و برادرش جعفر را نزد وليد فرستاد و جعفر به وليد گفت فعلا از عبدالله دست بدار كه از آمد و رفت زياد فرستادگانت دچار ترس و وحشت شده است دستور بده مأموران برگردند او فردا انشاء اللّه نزد تو خواهد آمد وليد هم دستور داد كه از ابن زبير دست بردارند و چون شب فرا رسيد ابن زبير باتفاق برادرش جعفر از تاريكى شب استفاده نموده و از راه فرعى بسوى مكه حركت نمود، صبح كه وليد از فرار ابن زبير باخبر شد مأمورين خود را به تعقيب او روانه نمود ولى باو دست نيافتند.(64)

گفتگوى مروان با امامعليه‌السلام

امام حسينعليه‌السلام پس از خروج از نزد وليد آن شب را كه شب شنبه، سه روز به آخر ماه رجب، سنه 60 بود، در منزل خود بسر برد و صبح براى شنيدن اخبار از خانه خارج شد و با مروان حكم برخورد نمود.

مروان به امامعليه‌السلام گفت:( يا ابا عبدالله انّى لك ناصح فاءطعنى ترشد ) .

«ابا عبدالله من ناصح و خيرخواه توام از من بشنو كه صلاح تو در آن است.»

( فقال الحسين عليه‌السلام : و ما ذاك قل حتّى اسمع ) «چه مى خواهى بگوئى بگو تا بشنوم. »

مروان: ترا به بيعت با يزيد بن معاويه امر مى كنم خير دين و دنياى تو در آن است.

( فقال الحسين: انّا للّه و انّا اليه راجعون و على الاسلام السّلام اذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد و قد سمعت رسول الله يقول: الخلافة محرّمة على آل ابى سفيان و على الطّلقاء و ابناء الطّلقاء ) .

«فاتحه اسلام را بايد خواند هنگاميكه امت اسلامى به پيشوائى مثل يزيد مبتلا گردد كه از رسول خدا شنيدم فرمود: خلافت بر آل ابى سفيان و آزاد شدگان و فرزندانشان حرام است. »(65)

بين مروان و امام حسينعليه‌السلام سخن به درازا كشيد و امام خشمگين از او جدا شد وليد آخر روز شنبه دنبال امام فرستاد كه بيعت از او بگيرد و امام فرمود: فردا صبح خواهيم ديد كه كار چگونه خواهد بود.(66)

وداع با قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

چون پاسى از شب گذشت امام حسين از خانه خارج و بسوى مرقد منور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله روان شد و در برابر قبر جد بزرگوارش ايستاد و گفت:

( السلام عليك يا رسول الله انا الحسين بن فاطمة فرخك و ابن فرختك و سبطك الذى خلّفتنى فى امتك فاشهد عليهم يا نبىّ الله انّهم قد خذلونى و ضيّعونى و لَم يحفظونى و هذه شكواى اليك حتى القاك ) . «سلام بر تو اى رسول خدا من حسين پسر فاطمه نونهال و جوجه تو و پسر ميوه دل تو (فاطمه) و سبط و نوه تو هستم كه مرا در ميان امت خود باقى گذاشتى، پس گواه باش اى پيامبر خدا، كه امت تو مرا خوار و زبون و ضايع گذاشتند و از حفاظت و نگهدارى من دست كشيدند و من شكايت آنها را بتو مى كنم تا تو را ملاقات نمايم. »

امام نزديك صبح به خانه رفت و شب بعد هم براى وداع با قبر رسول الله بدآنجا رفت و چند ركعت نماز بجاى آورد و سپس گفت:

( اللهم هذا قبر نبيك محمّد و انا ابن بنت نبيّك، و قد حضرنى من الامر ما قد علمت، اللّهمّ انى احبّ المعروف و انكر المنكر و انا اساءلك يا ذالجلال و الاكرام بحقّ القبر و من فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى و لرسولك رضى ) .

«خداوندا اين قبر پيامبر تو محمد است و من هم پسر دختر اويم و براى من امرى پيش آمده كه تو آگاهى، خدايا من نيكى و معروف را دوست مى دارم و از منكر و زشتى ها بيزارم اى صاحب جلال و كرامت، بحق اين قبر و آنكس كه در او نهفته است راهى را براى من پيش آور كه رضايت و خشنودى تو و رسولت در آن است.(67) »

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در خواب حسين

امام حسين پس از وداع با قبر رسول خدا سر را روى قبر گذاشت و گريست، تا نزديك صبح بخواب رفت در عالم رؤ يا رسول خدا را مشاهده كرد كه گروهى از فرشتگان اطرافش را گرفته اند و بسوى او مى آيد تا مقابل حسين رسيد و او را در برگرفت و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود:

( حبيبى يا حسين كانّى اءراك عن قريب مرمّلا بدمائك مذبوحا باءرض كرب و بلاء من عصابة من امتى و اءنت مع ذلك عطشان لا تسقى و ظمآن لا تروى و هم مع ذلك يرجون شفاعتى، لا اءنالهم اللّه شفاعتى يوم القيامة فما لهم عندالله من خلاق ) .

«حبيبم حسين گويا مى بينم بهمين زودى در خونت غوطه ور مى شوى، و گروهى از امتم ترا در زمين كربلا مى كشند، و در حاليكه تشنه اى، از آب هم مضايقه مى كنند و با اينحال اميد شفاعت مرا دارند بخدا سوگند در روز قيامت آنها در پيشگاه خدا هيچ بهره اى ندارند. »

( حبيبى يا حسين انّ اباك و امّك و اخاك قد قدموا علىّ و هم اليك مشتاقون انّ لك فى الجّنة درجات لن تنالها الاّ بالشهادة ) .