ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۲

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 56734
دانلود: 11982


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 180 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 56734 / دانلود: 11982
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب القناعة

٨٢٤٥ ١- القناعة تغنى. ١ ١٥ قناعت بى‏نياز گرداند. ٨٢٤٦ ٢- القناعة عزّ. ١ ٢٥ قناعت عزّت و سربلندى است.

٨٢٤٧ ٣- القناعة عفاف. ١ ٤٧ قناعت پارسايى و عفاف است.

٨٢٤٨ ٤- القناعة نعمة. ١ ٤٨ قناعت نعمتى است.

٨٢٤٩ ٥- العبد حرّ ما قنع، الحرّ عبد ما طمع. ١ ١١٣ بنده آزاد است تا وقتى كه قناعت كند، و انسان آزاده برده است تا وقتى كه طمع كند.

٨٢٥٠ ٦- القناعة عون الفاقة. ١ ١٤٨ قناعت كمك كار پريشانى و ندارى است (و سختى ندارى را با قناعت مى‏توان جبران و مداوا كرد).

٨٢٥١ ٧- القناعة ابقى عزّ. ١ ١٦٣ قناعت پايدارترين عزت است.

٨٢٥٢ ٨- المستريح من النّاس القانع.

١ ١٦٥ كسى از مردم آسوده است كه قانع باشد.

٨٢٥٣ ٩- القناعة علامة الاتقياء. ١ ١٦٥ قناعت نشانه پرهيزكاران است.

٨٢٥٤ ١٠- القناعة عزّ و غناء. ١ ١٨٢ قناعت عزّت و توانگرى و بى‏نيازى است.

٨٢٥٥ ١١- القنوع عنوان الرّضا. ١ ١٩٥ قناعت سرلوحه رضايت و خوشنودى است.

٨٢٥٦ ١٢- القناعة اهنأ عيش. ١ ٢٣٢ قناعت گواراترين زندگى است.

٨٢٥٧ ١٣- القناعة سيف لا ينبو. ١ ٢٣٤ قناعت شمشيرى است كه كند نشود.

٨٢٥٨ ١٤- القناعة رأس الغنى. ١ ٢٧٨

قناعت اساس توانگرى و بى‏نيازى است.

٨٢٥٩ ١٥- القناعة تؤدّى الى العزّ. ١ ٢٩١ قناعت آدمى را به عزّت مى‏رساند.

٨٢٦٠ ١٦- الغنىّ من استغنى بالقناعة.

١ ٣٣٥ توانگر و بى‏نياز كسى است كه به قناعت بى‏نيازى جسته است.

٨٢٦١ ١٧- الغنىّ من آثر القناعة. ١ ٣٤١ بى‏نياز كسى است كه قناعت را انتخاب كرده است.

٨٢٦٢ ١٨- اخو الغنى من التحف بالقناعة. ١ ٣٤٧ برادر (و ملازم) بى‏نيازى و توانگرى كسى است كه قناعت را همچون لحافى در بر گرفته باشد.

٨٢٦٣ ١٩- القناعة و الطّاعة توجبان الغنى و العزّة. ١ ٣٦٠ قناعت و اطاعت حق تعالى موجب توانگرى و عزّت در پيشگاه خدا و خلق او گردند.

٨٢٦٤ ٢٠- القانع غنىّ و ان جاع و عرى.

١ ٣٦٩ آدم قانع توانگر و بى‏نياز است اگر چه گرسنه و برهنه باشد.

٨٢٦٥ ٢١- القناعة افضل الغنائين. ٢ ٢٦ قناعت برترين بخش از دو بخش توانگرى است (و آن بخش ديگر توانگرى با مال و ثروت است).

٨٢٦٦ ٢٢- القناعة افضل العفّتين. ٢ ٢٧ قناعت برترين بخش از دو بخش عفّت و پاكدامنى است.

٨٢٦٧ ٢٣- القانع ناج من آفات المطامع. ٢ ٤٣ شخص قانع از آفتهاى هرگونه طمعى آسوده و نجات يافته است.

٨٢٦٨ ٢٤- اقنع تعزّ. ٢ ١٧٤ قناعت كن تا عزيز شوى.

٨٢٦٩ ٢٥- اقنع بما اوتيته تكن مكفيّا.

٢ ١٨٩ بدانچه به تو داده شده قانع باش تا كفايت شوى.

٨٢٧٠ ٢٦- انتقم من حرصك بالقنوع، كما تنتقم من عدوّك بالقصاص. ٢ ١٩٠ از حرص خود به وسيله قناعت انتقام بگير، همان گونه كه از دشمن خود با قصاص انتقام مى‏گيرى.

٨٢٧١ ٢٧- اقنعوا بالقليل من دنياكم لسلامة دينكم، فانّ المؤمن البلغة اليسيرة من الدّنيا تقنعه. ٢ ٢٥٩ قانع باشيد به كمى از دنياى خود به خاطر سالم ماندن دينتان، زيرا مؤمن را روزى اندكى از دنيا قانعش مى‏كند.

٨٢٧٢ ٢٨- الا و انّ القناعة و غلبة الشّهوة من اكبر العفاف. ٢ ٣٣٠ آگاه باشيد كه قناعت كردن و غالب آمدن برخواسته و شهوت، از بزرگترين مرتبه‏هاى عفاف و پاكدامنى است.

٨٢٧٣ ٢٩- اغناكم اقنعكم. ٢ ٣٦٩ بى‏نيازترين شما قانع‏ترين شما است.

٨٢٧٤ ٣٠- اغنى النّاس القانع. ٢ ٣٧٤ بى‏نيازترين مردم انسان قانع است.

٨٢٧٥ ٣١- اطيب العيش القناعة. ٢ ٣٨٣ راحت‏ترين و پاكيزه‏ترين زندگى، قناعت است.

٨٢٧٦ ٣٢- اهنأ الاقسام القناعة و صحّة الاجسام. ٢ ٤٠٨ گواراترين قسمتها و بهره‏ها در زندگى قناعت و سلامت بدن است.

٨٢٧٧ ٣٣- اعون شي‏ء على صلاح النّفس القناعة. ٢ ٤٣٦ كمك‏كارترين چيزها براى اصلاح نفس قناعت است.

٨٢٧٨ ٣٤- اغنى الغنى القناعة و التّحمّل فى الفاقة. ٢ ٤٤٩ بى‏نيازترين بى‏نيازيها قناعت و تحمل و صبر در ندارى است.

٨٢٧٩ ٣٥- انعم النّاس عيشا من منحه اللّه سبحانه القناعة و اصلح له زوجه.

٢ ٤٦٠ پر نعمت‏ترين مردم از نظر زندگى كسى است كه خداى سبحان قناعت را روزى او كرده، و همسرش را براى او سازگار نموده است.

٨٢٨٠ ٣٦- انّ فى القنوع لغناء. ٢ ٤٨٧ به راستى كه در قناعت توانگرى است.

٨٢٨١ ٣٧- انّ اكرم النّاس من اقتنى اليأس و لزم القنوع و الورع، و برى‏ء من الحرص و الطّمع، فانّ الطّمع و الحرص الفقر الحاضر و انّ اليأس و القناعة الغنى الظّاهر. ٢ ٦١٧ به راستى كه گرامى‏ترين مردم كسى است كه نوميدى (از مردم) را فراهم كند، و قناعت و پارسايى را ملازم گردد و از حرص و طمع فارغ و جدا گردد، زيرا طمع و حرص فقرى است حاضر، و به راستى كه نوميدى و قناعت توانگرى و بى‏نيازى ظاهر و آشكارى است.

٨٢٨٢ ٣٨- ان تقنع تعزّ. ٣ ٢٤ اگر قناعت كنى عزيز گردى.

٨٢٨٣ ٣٩- انّكم الى القناعة بيسير الرّزق احوج منكم الى اكتساب الحرص فى الطّلب. ٣ ٦٤ به راستى كه شما به قناعت كردن به روزى اندك نيازمندتريد تا به كسب كردن حرص در طلب تحصيل روزى.

٨٢٨٤ ٤٠- انّكم ان قنعتم حزتم الغناء و خفّت عليكم مؤن الدّنيا. ٣ ٦٧ به راستى كه شما اگر قناعت كنيد، توانگرى را دارا گشته و رنجها و زحمتهاى دنيا بر شما آسان و سبك گردد.

٨٢٨٥ ٤١- آفة الورع قلّة القناعة. ٣ ١٠٤ آفت ورع و پارسايى كمى قناعت است.

٨٢٨٦ ٤٢- اذا حرمت فاقنع. ٣ ١١٩ هرگاه محروم شدى (از نعمت و روزى بسيار) قناعت كن.

٨٢٨٧ ٤٣- اذا طلبت الغنى فاطلبه بالقناعة. ٣ ١٣٥ هرگاه در طلب بى‏نيازى و توانگرى بودى آن را با قناعت طلب كن (زيرا اگر همه دنيا را هم بگيرى و قانع نباشى، بى‏نياز نخواهى بود).

٨٢٨٨ ٤٤- اذا لم يكن ما تريد فارد ما يكون. ٣ ١٣٥ وقتى آنچه را تو مى‏خواهى ميسّر نشد، تو بخواه آنچه را كه مى‏باشد (و به وضع‏موجود راضى باش). ٨٢٨٩ ٤٥- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة و اصلح له زوجه. ٣ ١٦٧ هرگاه خداوند براى بنده‏اى خيرى بخواهد قناعت را به دل او بيندازد و همسرش را براى او شايسته گرداند.

٨٢٩٠ ٤٦- اذا اراد اللّه بعبد خيرا الهمه القناعة فاكتفى بالكفاف و اكتسى بالعفاف. ٣ ١٧٥ هنگامى كه خداوند براى بنده‏اى خير بخواهد، قناعت را به دل او بيندازد كه در نتيجه به كفاف زندگى بسنده كند، و جامه عفاف و پاكدامنى در تن كند.

٨٢٩١ ٤٧- بالقناعة يكون العزّ. ٣ ٢١٤ به وسيله قناعت عزّت به دست آيد.

٨٢٩٢ ٤٨- ثمرة القناعة الغناء. ٣ ٣٢٤ ميوه قناعت توانگرى است.

٨٢٩٣ ٤٩- جمال العيش القناعة. ٣ ٣٦٣ زيبايى زندگى قناعت است.

٨٢٩٤ ٥٠- ثمرة القناعة الاجمال فى المكتسب و العزوف عن الطّلب.

٣ ٣٣٠ ميوه قناعت ميانه‏روى در كسب و كار، و دورى كردن از درخواست و طلب از مردم است.

٨٢٩٥ ٥١- ثمرة العفّة القناعة. ٣ ٣٣١ ميوه عفّت و پاكدامنى قناعت است.

٨٢٩٦ ٥٢- ثمرة القناعة العزّ. ٣ ٣٣٣ ميوه قناعت عزّت و سربلندى است.

٨٢٩٧ ٥٣- حسن القناعة من العفاف.

٣ ٣٩٠ قناعت كردن نيكو از پاكدامنى است.

٨٢٩٨ ٥٤- حسبك من القناعة غناك بما قسم لك اللّه سبحانه. ٣ ٤٠٣ از قناعت كردن تو را همين بس كه بى‏نياز باشى بدانچه خداى سبحان براى تو قسمت و روزى فرموده.

٨٢٩٩ ٥٥- ضادّوا الحرص بالقنوع.

٤ ٢٣٢ به وسيله قناعت با حرص مخالفت كنيد.

٨٣٠٠ ٥٦- طوبى لمن تجلبب بالقنوع و تجنّب الاسراف. ٤ ٢٤٢ خوشا به حال كسى كه پيراهن قناعت به تن كند و از اسراف و زياده‏روى پرهيز نمايد.

٨٣٠١ ٥٧- عليك بالقنوع فلا شي‏ء ادفع للفاقة منه. ٤ ٢٨٧ بر تو باد به قناعت كه چيزى براى برطرف كردن نياز و فقر از آن مؤثرتر نيست.

٨٣٠٢ ٥٨- على قدر العفّة تكون القناعة.

٤ ٣١٢ به اندازه عفت و پاكدامنى پرهيزكارى است.

٨٣٠٣ ٥٩- عزّ القنوع خير من ذلّ الخضوع. ٤ ٣٥١ عزّت قناعت بهتر از ذلّت و خوارى خضوع در برابر مردم است.

٨٣٠٤ ٦٠- غاية الاقتصاد القناعة. ٤ ٣٧١ نهايت مرتبه ميانه‏روى در زندگى قناعت است.

٨٣٠٥ ٦١- فى القناعة الغناء. ٤ ٣٩٨ بى‏نيازى در قناعت است.

٨٣٠٦ ٦٢- قد عزّ من قنع. ٤ ٤٧٤ به حقيقت عزيز گشته كسى كه قناعت كند.

٨٣٠٧ ٦٣- قرن القنوع بالغناء. ٤ ٤٩٤ قناعت مقرون و بسته به عزّت است.

٨٣٠٨ ٦٤- كلّ الغنى فى القناعة و الرّضا.

٤ ٥٣٣ همه بى‏نيازى و توانگرى در قناعت و خوشنودى (به قسمتهاى الهى) است.

٨٣٠٩ ٦٥- كلّ قانع غنىّ. ٤ ٥٢٤ هر قناعت كننده‏اى بى‏نياز و توانگر است.

٨٣١٠ ٦٦- كلّ قانع عفيف. ٤ ٥٣٦ هر قانعى پاكدامن است.

٨٣١١ ٦٧- كلّ مؤن الدّنيا خفيفة على القانع و العفيف. ٤ ٥٤١ همه خرجهاى دنيا بر قناعت كننده و پرهيزكار سبك و آسان است.

٨٣١٢ ٦٨- كيف يستطيع صلاح نفسه من لا يقنع بالقليل ٤ ٥٦٠ چگونه قدرت و استطاعت اصلاح خويش را دارد كسى كه به اندك قناعت نكند.

٨٣١٣ ٦٩- كفى بالقناعة ملكا. ٤ ٥٦٩ براى پادشاهى همان قناعت كافى است. ٨٣١٤ ٧٠- كن قنعا تكن غنيّا. ٤ ٥٩٩ قانع باش، تا توانگر باشى.

٨٣١٥ ٧١- لن يلقى المؤمن الّا قانعا. ٥ ٦٢ مؤمن ديدار نشود مگر آنكه قناعت كننده است.

٨٣١٦ ٧٢- لن توجد القناعة حتّى يفقد الحرص. ٥ ٦٦ هرگز قناعت يافت نشود مگر زمانى كه حرص وجود نداشته باشد.

٨٣١٧ ٧٣- من قنع غنى. ٥ ١٤٣ كسى كه قناعت كند بى‏نياز شود.

٨٣١٨ ٧٤- من قنع شبع. ٥ ١٤٦ كسى كه قناعت كند سير شود.

٨٣١٩ ٧٥- من تقنّع قنع. ٥ ١٤٦ كسى كه خود را به قناعت وادارد قانع شود.

٨٣٢٠ ٧٦- من عقل قنع. ٥ ١٥٠ كسى كه عاقل باشد، قناعت كند.

٨٣٢١ ٧٧- من قنع لم يغتمّ. ٥ ١٥٨ كسى كه قناعت كند غمگين نگردد.

٨٣٢٢ ٧٨- من قنع حسنت عبادته. ٥ ١٦٥ كسى كه قناعت كند عبادتش نيكو شود.

٨٣٢٣ ٧٩- من قنع قلّ طمعه. ٥ ٢٠١ كسى كه قناعت كند طمعش كم شود.

٨٣٢٤ ٨٠- من قنع بقسم اللّه استغنى.

٥ ٢١٩ كسى كه به قسمت و بهره خداوند بى‏نياز گردد قناعت كند.

٨٣٢٥ ٨١- من لم يقنع بما قدّر له تعنّى.

٥ ٢١٩ كسى كه قناعت نكند بدانچه براى او مقدّر شده به رنج و تعب دچار گردد.

٨٣٢٦ ٨٢- من عدم القناعة لم يغنه المال. ٥ ٢٢٩ كسى كه قناعت نداشته باشد مال او را بى‏نياز نكند. ٨٣٢٧ ٨٣- من عدته القناعة لم يغنه المال. ٥ ٢٣٢ كسى كه قناعت از او بگذرد (و جدا شود) مال او را بى‏نياز نكند.

٨٣٢٨ ٨٤- من قنع برزق اللّه استغنى عن الخلق. ٥ ٢٩٤ كسى كه به روزى و بهره خدا قناعت كند از خلق خدا بى‏نياز گردد.

٨٣٢٩ ٨٥- من قنع كفى مذلّة الطّلب.

٥ ٢٩٧ كسى كه قناعت كند از خوارى طلب كردن آسوده شود.

٨٣٣٠ ٨٦- من وهبت له القناعة صانته.

٥ ٢٩٤ كسى كه موهبت قناعت به او عطا شود همان نگاهش دارد.

٨٣٣١ ٨٧- من قنعت نفسه عزّ معسرا.

٥ ٢٩٤ كسى كه نفس او قانع باشد در حال فقر و تنگدستى عزيز است.

٨٣٣٢ ٨٨- من لزم القناعة زال فقره.

٥ ٢٩٩ كسى كه ملازم قناعت باشد فقر و ناداريش زائل گردد.

٨٣٣٣ ٨٩- من كان بيسير الدّنيا لا يقنع لم يغنه من كثيرها ما يجمع. ٥ ٣٠٣ كسى كه به اندك دنيا قانع نشود، مال زياد دنيا هم كه جمع كند او را بى‏نياز نكند.

٨٣٣٤ ٩٠- من قنع بقسم اللّه استغنى عن الخلق. ٥ ٣٢٠ كسى كه قانع باشد به قسمت و روزى خداوند از خلق خدا بى‏نياز گردد.

٨٣٣٥ ٩١- من قنعت نفسه اعانته على النّزاهة و العفاف. ٥ ٣٤٢ كسى كه نفس او قانع شد، بر پاكى و پاكدامنى ياريش دهد.

٨٣٣٦ ٩٢- من كثر قنوعه قلّ خضوعه.

٥ ٤٥٠ كسى كه قناعتش بسيار شد، خضوع و فروتنى او كم شود.

٨٣٣٧ ٩٣- من قنع عزّ و استغنى. ٥ ٤٥١ كسى كه قناعت كند عزيز و بى‏نياز گردد.

٨٣٣٨ ٩٤- من اكرم الخلق التّحلّى بالقناعة. ٦ ٣٠ از گرامى‏ترين خصلتها زيور يافتن به قناعت است.

٨٣٣٩ ٩٥- من شرف الهمّة لزوم القناعة. ٦ ٤٤ از شرافت همّت انسان ملازمت با قناعت است.

٨٣٤٠ ٩٦- من عزّ النّفس لزوم القناعة.

٦ ٤٨ از عزّت نفس انسانى ملازم بودن با قناعت است.

٨٣٤١ ٩٧- ما احسن بالانسان ان يقنع بالقليل و يجود بالجزيل. ٦ ٩٧ چقدر نيكو است براى انسان كه قانع باشد به كم، ولى بخشش كند به زياد.

٨٣٤٢ ٩٨- نعم الحظّ القناعة. ٦ ١٥٧ بهره خوبى است قناعت.

٨٣٤٣ ٩٩- نعم الخليقة القناعة. ٦ ١٦٦ خوى خوبى است قناعت.

٨٣٤٤ ١٠٠- نال العزّ من رزق القناعة.

٦ ١٨٢ به عزّت رسد كسى كه قناعت روزى او شود.

٨٣٤٥ ١٠١- لا كنز كالقناعة. ٦ ٣٤٩ گنجى همچون قناعت نيست

٨٣٤٦ ١٠٢- لا غنى كالقنوع. ٦ ٣٥٧ توانگرى و بى‏نيازى همچون قناعت نيست.

٨٣٤٧ ١٠٣- لا اعزّ من قانع. ٦ ٣٧٤ عزيزتر از قانع كسى نيست.

٨٣٤٨ ١٠٤- لا غنى الّا بالقناعة. ٦ ٣٩٣ بى‏نيازى و توانگرى نيست مگر به قناعت.

٨٣٤٩ ١٠٥- ينبغي لمن عرف نفسه ان يلزم القناعة و العفّة. ٦ ٤٤١ براى كسى كه خود را شناخته سزاوار است كه ملازم قناعت و پاكدامنى باشد.