حرف «الميم»
باب الامتحان (آزمايش)
٩٠٩٣ ١- الطّمأنينة الى كلّ احد قبل الاختبار من قصور العقل. ٢ ١٠٣ آرامش يافتن و اطمينان كردن به كسى پيش از آزمايش او از كوتاهى عقل است.
٩٠٩٤ ٢- عند الامتحان يكرم الرّجل او يهان. ٤ ٣٢١ در هنگام امتحان و آزمايش است كه مرد گرامى داشته شود يا خوار گردد.
٩٠٩٥ ٣- عند الخبرة تنكشف عقول الرّجال. ٤ ٣٢١ در هنگام آزمايش عقلهاى مردان آشكار شود.
٩٠٩٦ ٤- قدّم الاختبار فى اتّخاذ الاخوان، فانّ الاختبار معيار يفرق
بين الاخيار و الاشرار. ٤ ٥١٦ پيش از انتخاب دوستان و برادران، آزمايش را بر انتخاب مقدّم بدار، زيرا آزمايش معيارى است كه نيكان را از بدان جدا مىكند.
٩٠٩٧ ٥- قدّم الاختبار واجد الاستظهار فى اختبار الاخوان و الّا الجاك الاضطرار الى مقارنة الاشرار. ٤ ٥١٦ مقدّم بدار آزمايش را و محكم كن احتياط خود را در انتخاب برادران، و گرنه ضرورت، تو را به دوستى و همدمى با بدان ناچار سازد.
٩٠٩٨ ٦- من اختبر قلا. ٥ ١٥٢ كسى كه آزمايش كند، دشمن گردد. ٩٠٩٩ ٧- من اتّخذ اخا بعد حسن الاختبار، دامت صحبته و تأكّدت مودّته. ٥ ٣٩٧ كسى كه برادرى را پس از آزمايش براى خويش برگيرد (و انتخاب كند) همدمى او دوام پيدا كند و دوستيش محكم گردد.
٩١٠٠ ٨- من اتّخذ أخا من غير اختبار الجأه الاضطرار الى مرافقة الاشرار.
٥ ٣٩٨ كسى كه برادرى را برگيرد بدون آزمايش، ضرورت او را به همدمى و رفاقت با اشرار و بدان ناچار گرداند.
٩١٠١ ٩- من اطمانّ قبل الاختبار ندم.
٥ ٤٦١ كسى كه پيش از آزمايش اطمينان به چيزى پيدا كند، پشيمان شود.
٩١٠٢ ١٠- من اختبر قلا و هجر. ٥ ٤٧٣ كسى كه آزمايش كند، دشمن گردد و دورى گزيند.
٩١٠٣ ١١- و الّذى بعث محمّداصلىاللهعليهوآلهوسلم
لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلنّ غربلة، و لتساطنّ سوط القدر حتّى يعلو أسفلكم أعلاكم و أعلاكم أسفلكم، و ليسبقنّ سابقون كانوا
قصّروا، و ليقصّرنّ سابقون كانوا سبقوا. ٦ ٢٤٦ سوگند بدان خدايى كه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به حق برانگيخت كه حتما درآميخته و مخلوط مىشويد، و حتما (آزمايش) آزمايش خواهيد شد، و برهم زده مىشويد، همان گونه كه كفگير محتواى ديگ را بر هم مىزند تا برگردد آنكه پايينتر است از شما به مقام بلندترينتان، و آنكه بالاتر است به مقام پايينترينتان، (و زير و رو شويد) و حتما پيشى و سبقت جويند كسانى كه در اسلام سبقت گرفته (يعنى آنان كه قدر و منزلتى نداشتند)، و كوتاه آيند پيشى گرفتگانى كه زودتر از ديگران در اسلام وارد شدند.
٩١٠٤ ١٢- لا ترغبنّ فى مودّة من لم تكشفه. ٦ ٢٦٢ زنهار كه رغبت و ميل نكنى در دوستى كسى كه (باطن) او را كشف نكردهاى.
٩١٠٥ ١٣- لا تقدمنّ على امر حتّى تخبره.
٦ ٢٦٣ زنهار اقدام به كارى مكن تا بيازمايى آن را.
٩١٠٦ ١٤- لا تثق بالصّديق قبل الخبرة.
٦ ٢٨٢ اعتماد مكن به دوست، پيش از آزمايش.
٩١٠٧ ١٥- يمتحن المؤمن بالبلاء كما يمتحن بالنّار الخلاص. ٦ ٤٧٦ آزمايش شود مؤمن به بلا همان گونه كه آزمايش شود طلا و نقره به آتش.
٩١٠٨ ١٦- يمتحن الرّجل بفعله لا بقوله.
٦ ٤٧٦ امتحان شود مرد به كردارش نه به گفتارش.
باب المحنة (سختى، آزمايش، بلا)
٩١٠٩ ١- المحنة مقرونة بحبّ الدّنيا.
١ ٢٦٥ محنت و رنج همراه و پيوسته است با دوستى دنيا.
باب المدح (ستايش)
٩١١٠ ١- الاطراء يحدث الزّهو و يدنى من الغرّة. ١ ٣٦٠ مدح و ثناى بيش از اندازه از كسى، حالت تكبّر در او پديد آورد، و او را به فريب خوردن نزديك سازد.
٩١١١ ٢- احترسوا من سورة الاطراء و المدح، فانّ لهما ريحا خبيثة فى القلب. ٢ ٢٥٦ خويشتن را نگه داريد از اين كه تحت تأثير ثناخوانى و مدّاحى ديگران قرار گيريد زيرا اين گونه مدح و ثناهايى كه مىشود، بوى بدى در دل پديد آورد.
٩١١٢ ٣- ايّاك ان تثنى على احد بما ليس فيه، فانّ فعله يصدق عن وصفه و يكذّبك. ٢ ٣١٠ زنهار بپرهيز از اين كه ثناگويى از كسى به چيزى كه در او نيست، زيرا عمل او تصديق مىكند وصف و حال او را، و در نتيجه همان عمل او ثناخوانى تو را تكذيب خواهد كرد.
٩١١٣ ٤- اقبح الصّدق ثناء الرّجل على نفسه. ٢ ٣٨٨ زشتترين راستگويىها اين است كه مردى از خود مدح و ثنا گويد.
٩١١٤ ٥- اكبر الاوزار تزكية الاشرار.
٢ ٣٩٢ بزرگترين گناهان تزكيه و تطهير (پاك كردن) اشرار و بدان از بدى است (كه انسان بخواهد انسانهاى بدكار را با گفتار خود از بدى و آلودگى تطهير كند).
٩١١٥ ٦- اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذّمّ. ٢ ٣٩٦ بزرگترين حماقت، اغراق گويى (و زيادهگويى) در مدح و ذمّ افراد است.
٩١١٦ ٧- اجهل النّاس المغترّ بقول مادح متملّق يحسّن له القبيح و يبغّض اليه النّصيح. ٢ ٤٥٢ نادانترين مردم كسى است كه فريفته شود به گفتار ثناخوان متملق و چاپلوسى كه كار زشت او را نيكو جلوه دهد، و خيرخواه مخلص او را در نظرش دشمن نشان دهد.
٩١١٧ ٨- انّ مادحك لخادع لعقلك غاشّ لك فى نفسك، بكاذب الاطراء و زور الثّناء فان حرمته نوالك او منعته افضالك، و سمك بكلّ فضيحة و نسبك الى كلّ قبيحة. ٢ ٥٧٥
به راستى كسى كه تو را مدح و ثنا گويد عقل تو را فريب دهد، و ناخالصى و غشّ كند با تو در باره خودت، با مدّاحى دروغ و ثناخوانى بىجا، و اگر او را از عطاى خويش محروم كنى، يا احسان خود را از او دريغ نمايى، هر كار رسوايى را به تو بچسباند، و هر نسبت زشتى را به تو مىدهد.
٩١١٨ ٩- اذا مدحت فاختصر. ٣ ١١٦ هرگاه مدح كنى (از كسى) كوتاه و مختصر كن.
٩١١٩ ١٠- اذا زكّى احد من المتّقين خاف ممّا يقال له، فيقول: انا اعلم بنفسى من غيرى، و ربّى اعلم بنفسى منّى، اللّهمّ لا تؤاخذني بما يقولون و اجعلنى افضل ممّا يظنّون. ٣ ١٨٣ هرگاه سخن از پاكى يكى از مردمان با تقوا و پرهيزكار به ميان آيد، او از آنچه در بارهاش گويند، مىترسد و مىگويد: من خود آگاهترم به حال خود از ديگران، و پروردگارم آگاهتر است به حال من از خودم، بار خدايا مرا بر آنچه اينان مىگويند مؤاخذه نفرما (و مگير) و مرا برتر از آنچه اينان گمان دارند قرارم ده.
٩١٢٠ ١١- تزكية الاشرار من اعظم الاوزار. ٣ ٣١٦ تزكيه و تطهير كردن مردمان بد، از بزرگترين گناهان است.
٩١٢١ ١٢- حبّ الاطراء و المدح من اوثق فرص الشّيطان. ٣ ٣٩٦ دوست داشتن مدح و خوش آمد گويى از محكمترين فرصتهاى شيطان است (زيرا سبب يكى از بزرگترين خطرها براى انسان مىشود، يعنى خطر عجب و خودبينى).
٩١٢٢ ١٣- خير الثّناء ما جرى على السنة الابرار. ٣ ٤٢١ بهترين مدح و ثنا آن است كه بر زبان نيكان جارى شود.
٩١٢٣ ١٤- شرّ الثّناء ما جرى على السنة الاشرار. ٤ ١٦٧ بدترين مدح و ثنا آن است كه بر زبان بدان و اشرار جارى گردد.
٩١٢٤ ١٥- طلب الثّناء بغير استحقاق
خرق. ٤ ٢٥٠ درخواست ثناگويى بدون داشتن استحقاق و شايستگى، كم عقلى است.
٩١٢٥ ١٦- كم من مغرور بحسن القول فيه. ٤ ٥٤٨ بسا انسانهايى كه فريب خورده و فريفته شدهاند، بخاطر گفتار خوبى كه ديگران در بارهشان گفتهاند.
٩١٢٦ ١٧- كم من مفتون بالثّناء عليه.
٤ ٥٤٨ بسا انسانهايى كه به خاطر ثنا و مدحى كه در بارهشان گفتهاند، مفتون گشته (و به فتنه و بلا دچار شدهاند).
٩١٢٧ ١٨- كثرة الثّناء ملق يحدث الزّهو و يدنى من الغرّة. ٤ ٥٩٥ ثناگويى بسيار، چاپلوسى است كه حالت تكبّر پديد آورد، و به فريفته شدن نزديك گرداند.
٩١٢٨ ١٩- لكلّ مثن على من اثنى عليه مثوبة من جزاء او عارفة من عطاء.
٥ ٢١ هر ثناگويى را حقى است بر كسى كه ثناى او را گفته: پاداشى از بخشش، يا خيرى از عطا و احسان. ٩١٢٩ ٢٠- من مدحك فقد ذبحك. ٥ ١٥٨ كسى كه تو را مدح گويد در حقيقت تو را سر بريده (و از نظر معنى تو را نابود كرده، چون كم اتفاق افتد كه مدح ديگران آدمى را به خودبينى و عجب نكشاند).
٩١٣٠ ٢١- من مدحك بما ليس فيك، فهو خليق ان يذمّك بما ليس فيك. ٥ ٣٤١ كسى كه مدح كند تو را به چيزى كه در تو نيست چنين كسى سزاوار آن است (و از او دور نيست) كه تو را نكوهش كند به آنچه در تو نيست.
٩١٣١ ٢٢- من اثنى عليه بما ليس فيه سخر به. ٥ ٣٧٧ كسى كه ثنا گويند او را به چيزى كه در او نيست به مسخرهاش گرفتهاند.
٩١٣٢ ٢٣- من مدحك بما ليس فيك فهو ذمّ لك ان عقلت. ٥ ٤٢٩ كسى كه مدح كند تو را به چيزى كه در تو نيست اگر خوب دريابى و بفهمى تو را مذمّت كرده است.
٩١٣٣ ٢٤- من مدح نفسه ذبحها. ٥ ٤٤٦ كسى كه خود را بستايد و مدح خويش كند، نفس خود را كشته است.
٩١٣٤ ٢٥- من اقبح المذامّ مدح اللّئام.
٦ ١٣ از زشتترين مذمّتها (براى آدمى) مدح كردن افراد پست و فرومايه است.
٩١٣٥ ٢٦- مادح الرّجل بما ليس فيه مستهزئ به. ٦ ١٢٨ كسى كه مدح كند مردى را به چيزى كه در او نيست او را مسخره كرده.
٩١٣٦ ٢٧- مادحك بما ليس فيك مستهزئ بك، فان لم تسعفه بنوالك بالغ فى ذمّك و هجائك. ٦ ١٣٩ كسى كه تو را مدح كند به چيزى كه در تو نيست تو را مسخره كرده و اگر حاجتش را روا نكنى بيش از آن در ذمّ و هجو تو خواهد گفت.
٩١٣٧ ٢٨- و قالعليهالسلام
فى مدح قوم: ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا، ان نظروا اعتبروا و ان اعرضوا لم يلهوا، ان تكلّموا ذكروا و ان سكتوا تفكّروا. ٣ ١٣- ١٢ و آن حضرتعليهالسلام
در ستايش مردمى فرمود: اگر سخن گويند راست گويند و اگر خموش شوند كسى در سخن بر ايشان سبقت نگيرد، اگر به چيزى بنگرند عبرت گيرند، و اگر روى بگردانند كارشان بيهوده نباشد، اگر تكلم كنند ياد خدا و ذكر بر زبان جارى كنند، و اگر سكوت كنند تفكّر و انديشه كنند.
٩١٣٨ ٢٩- لم تقتله قاتلات الغرور و لم تغمّ عليه مشتبهات الامور. ٥ ١٠٥ (و در مدح كسى فرموده) فريبهاى كشنده او را نكشت، و امور شبهه ناك بر او پوشيده نماند.
٩١٣٩ ٣٠- فتّاح مبهمات، دليل فلوات، دفّاع معضلات. ٤ ٤٢٧
(در باره كسى كه مدح او را كرده فرمايد:) گشاينده مبهم هاست راهنماى بيابان هاست، دفع كننده مشكلهاست.
باب المروّة (جوانمردى، مردى)
٩١٤٠ ١- المروّة القناعة و التّحمّل. ١ ٩٨ مردانگى عبارت است از قناعت و تحمّل (در برابر برخوردهاى بىادبانه و يا تحمّل مشكلات مردم).
٩١٤١ ٢- المروّة اجتناب الدّنيّة. ١ ٢٣٩ مردانگى دورى كردن و خويشتندارى از پستىها است.
٩١٤٢ ٣- المروّة من كلّ خناء عريّة بريّة. ١ ٣١٢ مردانگى از هر دشنام دادن و فحشى عارى و بيزار است.
٩١٤٣ ٤- المروّة تحثّ على المكارم.
١ ٣٤٢ مردانگى انسان را به كارهاى نيك و بزرگوارانه وا مىدارد.
٩١٤٤ ٥- المروّة من كلّ لؤم بريّة. ١ ٣٨٣ مردانگى از هر پستى به دور است.
٩١٤٥ ٦- المروّة تمنع من كلّ دنيّة. ١ ٣٨٣ مردانگى از هر پستى جلوگيرى مىكند.
٩١٤٦ ٧- المروّة بريّة من الخناء و الغدر. ١ ٣٨٥ مردانگى از فحش و فريبكارى بيزار است.
٩١٤٧ ٨- المروّة اجتناب الرّجل ما يشينه و اكتسابه ما يزينه. ٢ ٥٦ مردانگى دورى كردن مرد است از هر چيزى كه او را عيبناك كند، و كسب كردن هر آنچه او را زيور دهد.
٩١٤٨ ٩- الوفاء حفظ الذّمام و المروّة تعهّد ذوى الارحام. ٢ ١٤٥ وفادارى به نگه داشتن حرمت مردم است، و مروت و مردانگى به بررسى احوال خويشان حاصل شود.
٩١٤٩ ١٠- المروّة بثّ المعروف و قرى الضّيوف. ٢ ١٥٦ مروت به گسترش دادن احسان و نيكى و پذيرايى مهمانان است.
٩١٥٠ ١١- المروّة اسم جامع لسائر
الفضائل و المحاسن. ٢ ١٥٨ مردانگى و مروت اسمى است كه همه فضيلتها و نيكىهاى ديگر را در برگيرد.
٩١٥١ ١٢- المروّة العدل فى الامرة و العفو مع القدرة و المواساة فى العشرة. ٢ ١٤٢ مروّت عبارت است از انجام عدالت در حكومتدارى و فرمانروايى، و عفو و گذشت با داشتن قدرت و توانايى، و مواسات كردن در آميزش و معاشرت.
٩١٥٢ ١٣- اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم فما يعثر منهم عاثر الّا و يد اللّه ترفعه. ٢ ٢٦٠ درگذريد از لغزشهاى مردمانى كه داراى مروت و مردانگى هستند، زيرا هر يك از اين گونه افراد لغزشى پيدا كند، دست خدا او را بلند كند.
٩١٥٣ ١٤- افضل الادب حفظ المروّة.
٢ ٣٩٦ برترين ادبها نگه داشتن مروت و مردانگى است.
٩١٥٤ ١٥- احسن المروّة حفظ الودّ.
٢ ٤٠٢ بهترين مروّتها نگه داشتن دوستى است.
٩١٥٥ ١٦- اوّل المروّة طاعة اللّه و آخرها التّنزّه عن الدّنايا. ٢ ٤٣٧ سرآغاز مروّت و مردانگى فرمانبردارى و اطاعت خدا است، و پايان آن پاك نگه داشتن خويش است از پستىها.
٩١٥٦ ١٧- اوّل المروّة طلاقة الوجه و آخرها التّودّد الى النّاس. ٢ ٤٥٩ آغاز مروّت گشادهرويى است و پايان آن دوستى كردن با مردم است.
٩١٥٧ ١٨- اوّل المروّة البشر، و آخرها استدامة البرّ. ٢ ٤٦٠ آغاز مروّت خوشرويى و پايان آن ادامه دادن احسان و نيكى است.
٩١٥٨ ١٩- افضل المروّة مواساة الاخوان بالاموال و مساواتهم فى الاحوال.
٢ ٤٦٥ برترين مردانگىها مواسات كردن با برادران در مال، و رعايت مساوات باايشان در احوال آنها است.
٩١٥٩ ٢٠- انّما سراة النّاس أولو الاحلام الرّغيبة، و الهمم الشّريفة و ذووا النّبل. ٣ ٩٥ در ميان مردم كسانى داراى مردانگى و بزرگى هستند كه عقلها و خردهايى وسيع و همّتهايى شريف و والا دارند، و داراى نجابت و زيركى هستند.
٩١٦٠ ٢١- ثلاث فيهنّ المروّة غضّ الطّرف و غضّ الصّوت و مشى القصد. ٣ ٣٣٥ سه چيز است كه مردانگى در آنها است فرو خواباندن چشم، و فرو داشتن صدا و آواز، و ميانهروى در راه رفتن.
٩١٦١ ٢٢- ثلاث هنّ جماع المروّة: عطاء من غير مسئلة، و وفاء من غير عهد وجود مع اقلال. ٣ ٣٣٨ سه چيز است كه اينها جامع مردانگى است: عطا كردن بدون سؤال و درخواست، وفا كردن بدون وعده و پيمان، جود و بخشش با وجود پريشانى و ندارى.
٩١٦٢ ٢٣- ثلاثة هنّ المروّة: جود مع قلّة و احتمال من غير مذلّة، و تعفّف عن المسألة. ٣ ٣٣٩ سه خصلت است كه آنها مردانگى است: جود و بخشش با وجود كمى مال، تحمل و خويشتندارى بدون خوارى و ذلّت و نگه داشتن خود از سؤال و درخواست.
٩١٦٣ ٢٤- خصلتان فيهما جماع المروّة اجتناب الرّجل ما يشينه، و اكتسابه ما يزينه. ٣ ٤٥٨ دو خصلت است كه اينها جامع مردانگى و مروت است: يكى پرهيز كردن مرد از آنچه او را عيبناك مىكند، و ديگر كسب كردن آنچه او را از نظر اخلاقى و معنوى آرايش و زيور مىدهد.
٩١٦٤ ٢٥- على قدر المروّة تكون السّخاوة. ٤ ٣١٢ به اندازه مردى و مردانگى است سخاوت و بخشش.
٩١٦٥ ٢٦- لو انّ المروّة لم تشتدّ مؤنتها و يثقل محملها، ما ترك اللّئام الاغمار منها مبيت ليلة، و لكنّها اشتدّت مؤنتها و ثقل محملها فحاد عنها اللّئام الاغمار و حملها الكرام الاخيار.
٥ ١٢٠ اگر به راستى برداشتن بار مروّت سخت و تحمّل آن سنگين نبود، سبكسران فرومايه براى يك شب هم از آن دست برنمىداشتند، ولى بارى است سخت و تحمل آن سنگين است، از اين رو افراد سبك سر و فرومايه آن را واگذاشته و مردمان كريم نيكوكار آن را برداشتهاند.
٩١٦٦ ٢٧- من لا مروّة له لا همّة له. ٥ ١٩١ كسى كه مروت ندارد همّت ندارد.
٩١٦٧ ٢٨- من افضل الدّين المروّة و لا خير فى دين ليس له مروّة. ٦ ٣٢ از برترين بخشهاى دين، مروت است، و دينى كه مروت در آن نباشد خيرى در آن دين نيست.
٩١٦٨ ٢٩- من تمام المروّة التّنزّه عن الدّنيّة. ٦ ٣٢ از تمامى مروت پاكيزگى جستن از خصلتهاى زشت است.
٩١٦٩ ٣٠- من تمام المروّة ان تنسى الحقّ لك و تذكر الحقّ عليك. ٦ ٣٩ از تمامى مروت آن است كه حقى را كه خود بر ديگرى دارى فراموش كنى، و حقى را كه ديگرى بر تو دارد از ياد نبرى.
٩١٧٠ ٣١- ما حمل الرّجل حملا اثقل من المروّة. ٦ ٩٦ مردان، بارى سنگينتر از مروّت برنداشتهاند.
٩١٧١ ٣٢- مع الثّروة تظهر المروّة. ٦ ١٢٠ با ثروت و مالدارى است كه مروت آشكار شود.
٩١٧٢ ٣٣- مروّة الرّجل على قدر عقله.
٦ ١٢٨ مروت مرد به اندازه عقل او است.
٩١٧٣ ٣٤- يستدلّ على المروّة بكثرة الحياء و بذل النّدى و كفّ الاذى.
٦ ٤٥١راهنمايى شود بر مروت به (سه چيز): شرم بسيار، بذل احسان، خوددارى از آزار مردم.
٩١٧٤ ٣٥- يستدلّ على مروّة الرّجل ببثّ المعروف و بذل الاحسان و ترك الامتنان. ٦ ٤٥٣ راهنمايى شود بر مروت مرد به: گسترش دادن كار نيك، و بذل احسان، و ترك منّت گذارى.
٩١٧٥ ٣٦- مباينة العوامّ من افضل المروّة. ٦ ١٢٧ جدا شدن از عوام از برترين مردى و مردانگى است.