باب الموت (مرگ)
٩٢٨٨ ١- الموت مريح. ١ ٤٦ مرگ آسودگى آورد.
٩٢٨٩ ٢- الامر قريب. ١ ٤٦ امر مرگ نزديك است.
٩٢٩٠ ٣- الموت فوت. ١ ٦٣ مرگ فوت (و از دست رفتن فرصت) است.
٩٢٩١ ٤- الموت رقيب غافل. ١ ٨٣ مرگ نگهبانى است بىخبر (از دوران نگهبانى خود).
٩٢٩٢ ٥- الموت باب الآخرة. ١ ٨٤ مرگ دروازه آخرت است.
٩٢٩٣ ٦- المنايا تقطع الآمال. ١ ٢٣٤ مرگ آرزوها را قطع مىكند.
٩٢٩٤ ٧- الموت يأتي على كلّ حىّ.
١ ٢٩٠ مرگ بر هر موجود زندهاى در آيد.
٩٢٩٥ ٨- الموت اوّل عدل الآخرة.
١ ٣٧٦ مرگ آغاز عدالت جهان آخرت است.
٩٢٩٦ ٩- الموت مفارقة دار الفناء و ارتحال الى دار البقاء. ١ ٣٨٠ مرگ جدا شدن از سراى فانى و رحلت به سوى سراى باقى است.
٩٢٩٧ ١٠- الموت الزم لكم من ظلّكم و املك بكم من انفسكم. ٢ ٩١ مرگ از سايه شما به شما نزديكتر و از خودتان به شما فرمانرواتر است.
٩٢٩٨ ١١- ادم ذكر الموت و ذكر ما تقدم عليه بعد الموت، و لا تتمنّ الموت الّا بشرط وثيق. ٢ ٢١٠ پيوسته به ياد مرگ و ياد آنچه پس از مرگ بر آن در آيى باش، و آرزوى مرگ مكن مگر با شرطى محكم (و اطمينانى كامل از نجات خود در برزخ و قيامت).
٩٢٩٩ ١٢- اكثر ذكر الموت و ما تهجم عليه و تفضى اليه بعد الموت، حتّى يأتيك و قد اخذت له حذرك و شددت له ازرك، و لا يأتيك بغتة فيبهرك.
٢ ٢٢٠ بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه به سوى آن مىروى و پس از مرگ در آن جاى مىگيرى، تا در نتيجه هنگامى كه مرگ به نزد تو آيد خود را از هر جهت آماده كرده باشى و كمر خود را محكم بسته باشى، نكند ناگهان بر تو در آيد و تو را مغلوب خود سازد ٩٣٠٠ ١٣- اسمعوا دعوة الموت آذانكم قبل ان يدعى بكم. ٢ ٢٤١ دعوت مرگ را به گوشهاى خود برسانيد پيش از آنكه شما را بخوانند.
٩٣٠١ ١٤- اذكروا هادم اللّذّات و منغّصالشّهوات و داعى الشّتات. ٢ ٢٧٠ به ياد ويران كننده لذّتها و تيره كننده شهوتها، و دعوت كننده به سوى پراكندگىها باشيد.
٩٣٠٢ ١٥- اذكروا مفرّق الجماعات و مباعد الامنيّات و مدنى المنيّات و المؤذن بالبين و الشّتات. ٢ ٢٧٠ به ياد پراكنده كننده جماعتها و دور كننده آرزوها، و نزديك كننده مرگها، و اعلام كننده جدايى و پراكندگىها باشيد.
٩٣٠٣ ١٦- الامنتبه من رقدته قبل حين منيّته ٢ ٣٢٨ آيا كسى نيست كه پيش از مرگ خود از خواب بيدار شود ٩٣٠٤ ١٧- اين الجبابرة و أبناء الجبابرة. ٢ ٣٥١ كجايند سركشان و پسران سركشان ٩٣٠٥ ١٨- اين العمالقة و أبناء العمالقة.
٢ ٣٥١ كجايند عمالقه و پسران عمالقه ٩٣٠٦ ١٩- اين اهل مدائن الرّسّ الّذين قتلوا النّبيّين و أطفئوا نور المرسلين.
٢ ٣٥١ كجايند مردم شهرهاى «رسّ» كه پيغمبران را كشتند، و نور پيامبران مرسل را خاموش كردند ٩٣٠٧ ٢٠- اين الّذين عسكروا العساكر و مدّنوا المدائن. ٢ ٣٥٨ كجايند آنها كه لشكرها آراستند و شهرها ساختند ٩٣٠٨ ٢١- اين الّذين قالوا من اشدّ منّا قوّة و اعظم جمعا. ٢ ٣٥٨ كجايند آنها كه گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است و جمعيتش از ما بزرگتر و افزونتر است ٩٣٠٩ ٢٢- اين الّذين كانوا احسن آثارا و اعدل افعالا و اكبر ملكا. ٢ ٣٥٨ كجايند آنها كه آثارشان نيكوتر، و كردارشان عادلانهتر، و پادشاهيشان بزرگتر بود
٩٣١٠ ٢٣- اين الّذين هزموا الجيوش و ساروا بالالوف. ٢ ٣٥٨ كجايند آنها كه لشكرها را منهزم و فرارى ساختند، و هر جا مىرفتند با هزاران (سوار و نيرو) مىرفتند ٩٣١١ ٢٤- اين الّذين شيّدوا الممالك و مهّدوا المسالك و اغاثوا الملهوف و قروا الضّيوف. ٢ ٣٥٨ كجايند آنها كه مملكتها را محكم كردند، و راهها گسترانيدند، و درماندگان را فريادرسى كردند، و مهمانها پذيرايى كردند ٩٣١٢ ٢٥- اين من سعى و اجتهد و اعدّ و احتشد. ٢ ٣٥٨ كجاست آنكه تلاش و كوشش كرد، و آماده و مهيا كرد، و از تلاش و جدّيت كوتاهى نكرد ٩٣١٣ ٢٦- اين من بنى و شيّد، و فرش و مهّد، و جمع و عدّد. ٢ ٣٥٩ كجاست آنكه بنا نمود و محكم كرد، و فرش نموده و بگسترانيد، و گرد آورده و آماده ساخت ٩٣١٤ ٢٧- اين كسرى و قيصر و تبّع و حمير. ٢ ٣٥٩ كجايند كسرى و قيصر و تبّع و حمير ٩٣١٥ ٢٨- اين من ادّخر و اعتقد، و جمع المال على المال فاكثر. ٢ ٣٥٩ كجاست آنكه اندوخته كرد و حساب كرد و مال بر روى مال انباشت و دارائيش بسيار شد ٩٣١٦ ٢٩- اين من حصّن و اكّد و زخرف و نجّد.
٢ ٣٥٩ كجاست آنكه قلعه و حصار ساخت و محكم كرد و زينت نموده و آراست.
٩٣١٧ ٣٠- اين من جمع فاكثر و احتقب و اعتقد و نظر بزعمه للولد. ٢ ٣٥٩ كجاست آنكه انباشت و زياد كرد، و ذخيره نموده به حساب در آورد، و به پندار خويش براى فرزند خود عاقبت انديشى كرد
٩٣١٨ ٣١- اين من كان منكم اطول اعمارا و اعظم آثارا. ٢ ٣٦٠ كجايند آنها كه عمرشان از شما درازتر و آثارشان از شما بزرگتر بود ٩٣١٩ ٣٢- اين من كان اعدّ عديدا و اكنف جنودا و اعظم آثارا. ٢ ٣٦٠ كجاست آنكه عدد بسيارى را آماده كرد و لشكرها را يارى كرد و آثارى را بزرگ كرد ٩٣٢٠ ٣٣- اين الملوك و الاكاسرة.
٢ ٣٦٠ كجايند پادشاهان و خسروان ٩٣٢١ ٣٤- اين بنوا الاصفر و الفراعنة.
٢ ٣٦٠ كجايند پادشاهان روم و فرعونهاى مصر ٩٣٢٢ ٣٥- اين الّذين ملكوا من الدّنيا اقاصيها. ٢ ٣٦١ كجايند آنانكه مالك دورترين نقطه دنيا شدند ٩٣٢٣ ٣٦- اين الّذين استذلّوا الاعداء و ملكوا نواصيها. ٢ ٣٦١ كجايند آنها كه دشمنان را به خوارى كشانده و اختيارشان را به دست گرفتند ٩٣٢٤ ٣٧- اين الّذين دانت لهم الامم.
٢ ٣٦١ كجايند آنها كه امّتها در برابرشان فروتنى و كرنش كردند ٩٣٢٥ ٣٨- اين الّذين بلغوا من الدّنيا اقاصى الهمم. ٢ ٣٦١ كجايند آنها كه به نهايت همتهاى خود از دنيا رسيدند ٩٣٢٦ ٣٩- اكثر النّاس املا اقلّهم للموت ذكرا. ٢ ٤٠٩ از ميان مردم آنها كه آرزوى بيشترى دارند كمتر به ياد مرگ هستند.
٩٣٢٧ ٤٠- افضل تحفة المؤمن الموت.
٢ ٤٨٣ برترين تحفه و هديه مؤمن مرگ است.
٩٣٢٨ ٤١- اشدّ من الموت ما يتمنّى الخلاص منه بالموت. ٢ ٤٨٣
سختتر از مرگ، آن مصيبت و گرفتارى است كه آرزوى خلاص شدن آن را به وسيله مرگ مىكنند.
٩٣٢٩ ٤٢- انّ من مشى على ظهر الارض لصائر الى بطنها. ٢ ٥٠٦ به راستى هر كس بر پشت زمين راه مىرود، به درون آن برگردد.
٩٣٣٠ ٤٣- انّ ذهاب الذّاهبين لعبرة للقوم المتخلّفين. ٢ ٥٠١ به راستى كه رفتن آنها كه رفتند، پند و عبرتى است براى مردمى كه بازماندهاند.
٩٣٣١ ٤٤- انّ امرا لا تعلم متى يفجأك ينبغي ان تستعدّ له قبل ان يغشاك.
٢ ٥١٠ به راستى چيزى كه نمىدانى چه وقت ناگهانى بر تو در آيد، شايسته است براى آن آماده شوى پيش از آنكه تو را فراگيرد.
٩٣٣٢ ٤٥- انّ هذا الامر ليس بكم بدأ و لا اليكم انتهى، و قد كان صاحبكم هذا يسافر فعدّوه فى بعض سفراته، فان قدم عليكم و الّا قدمتم عليه.
٢ ٥١٦ (و در تعزيت و تسليت مردمى كه كسى از آنها فوت شده بود فرمود:) به راستى چنان نيست كه اين امر به شما آغاز شده باشد و نه اين كه به شما پايان بيابد، و اين يار (از دست رفته) شما چنان بود كه به سفر مىرفت، پس اين بار هم او را در يكى از سفرهايش به شمار آوريد كه اگر نزد شما آمد كه آمد و گرنه شما نزد او خواهيد رفت.
٩٣٣٣ ٤٦- انّ غدا من اليوم قريب يذهب اليوم بما فيه و يأتي الغد لاحقا به.
٢ ٥٢٥ به راستى كه فردا نسبت به امروز نزديك است، امروز مىرود با هرچه در آن است، و فردا مىآيد كه از دنبال بدان مىرسد.
٩٣٣٤ ٤٧- انّ للّه سبحانه ملكا ينادى فى كلّ يوم: يا اهل الدّنيا لدوا للموت و ابنوا للخراب و اجمعوا للذّهاب.
٢ ٥٥٢به راستى براى خداى سبحان فرشتهاى است كه در هر روز بانگ مىزند در هر روز: اى مردم دنيا بزاييد براى مردن و بنا كنيد براى ويران شدن و فراهم آوريد براى از بين رفتن.
٩٣٣٥ ٤٨- انّ هذا الموت لطالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه من هرب.
٢ ٥٦٩ به راستى كه اين مرگ جويندهاى است شتابان نه آنكه در برابرش بايستد از او رهايى يابد، و نه آنكه بگريزد او را ناتوان سازد.
٩٣٣٦ ٤٩- انّ فى الموت لراحة لمن كان عبد شهوته و اسير أهويته، لانّه كلّما طالت حياته كثرت سيّئاته و عظمت على نفسه جناياته. ٢ ٥٧٠ به راستى كه در مرگ آسايشى است براى كسى كه بنده شهوت و خواسته خود بوده و اسير هواهاى خويش گرديده، زيرا چنين كسى به هر اندازه زندگيش طولانى شود، گناهانش بيشتر شود و جنايتهاى او بر نفس خود بزرگتر گردد.
٩٣٣٧ ٥٠- انّ الموت لهادم لذّاتكم و مباعد طلباتكم، و مفرّق جماعاتكم قد اعلقتكم حبائله، و اقصدتكم مقاتله. ٢ ٥٨٦ به راستى كه مرگ ويران كننده لذتهاى شما است، و دور كننده خواستههاى شما، و پراكنده كننده جماعتهاى شما، و به حقيقت كه دامهاى آن شما را به دام خويش در آورده، و تيرهاى كشندهاش شما را هدف قرار داده است. ٩٣٣٨ ٥١- انّ العاقل ينبغي ان يحذر الموت فى هذه الدّار و يحسن له التّأهّب قبل ان يصل الى دار يتمنّى فيها الموت فلا يجده. ٢ ٥٨٧ به راستى كه براى عاقل و خردمند سزاوار است در اين سرا از مرگ حذر كند، و آمادگى خود را براى آن نيكو نمايد، پيش از آنكه برسد به سرايى ديگر كه در آنجا آرزوى مرگ كند ولى آن را نيابد (و بدان نرسد).
٩٣٣٩ ٥٢- انّ للموت لغمرات هى افظع من ان تستغرق بصفة او تعتدل على عقول اهل الدّنيا. ٢ ٥٨٩ به راستى كه براى مرگ سختيهايى است كه سختتر است از آنكه به وصف در آيد يا عقلهاى مردم دنيا بتوانند آن را دريافته و درك كنند.
٩٣٤٠ ٥٣- انّ الموت لمعقود بنواصيكم و الدّنيا تطوى من خلفكم. ٢ ٥٨٩ به راستى كه مرگ بر پيشانى شماها نوشته و ثبت شده، و دنيا از پشت سر شما در نورديده مىشود.
٩٣٤١ ٥٤- انّ الموت لزائر غير محبوب و واتر غير مطلوب و قرن غير مغلوب.
٢ ٥٩٨ به راستى كه مرگ ديدار كنندهاى است كه محبوب نيست و خرد كنندهاى است ناخواسته، و هم آوردى است شكست ناپذير.
٩٣٤٢ ٥٥- انّك طريد الموت الّذى لا ينجو هاربه و لا بدّ انّه مدركه. ٣ ٥٢ به راستى كه شما تحت تعقيب مرگى هستيد كه گريزانش نجات نيابد و به ناچار مرگ او را دريابد.
٩٣٤٣ ٥٦- انّ ورائك طالبا حثيثا من الموت فلا تغفل. ٣ ٥٧ به راستى كه پشت سر تو جويندهاى است شتابان و آن مرگ است، از آن غافل مباش.
٩٣٤٤ ٥٧- انّكم حصائد الآجال و اغراض الحمام. ٣ ٥٩ به راستى كه شما درو كردههاى اجل و نشانههاى مرگ هستيد.
٩٣٤٥ ٥٨- انّكم طرداء الموت الّذى ان اقمتم اخذكم و ان فررتم منه ادرككم.
٣ ٦٠ به راستى كه شما شكارهاى مرگى هستيد كه اگر بايستيد شما را بگيرد و اگر بگريزيد شما را دريابد.
٩٣٤٦ ٥٩- انّما انت عدد ايّام فكلّ يوم يمضى عليك يمضى ببعضك، فخفّض فى الطّلب و اجمل فى المكتسب. ٣ ٧٧ جز اين نيست كه تو شماره روزهايى هستى و هر روزى كه بر تو مىگذرد بخشى از تو را مىبرد، در اين صورت در طلب دنيا سهل بگير، و در كسب و كار ميانهروى كن.
٩٣٤٧ ٦٠- انّما اباد القرون تعاقب الحركات و السّكون. ٣ ٨٢ جز اين نيست كه هلاك كرده است گذشتگان را پى در پى آمدن جنبشها و سكون. ٩٣٤٨ ٦١- انّما أنتم كركب وقوف لا يدرون متى بالمسير يؤمرون. ٣ ٨٣ جز اين نيست كه شما همچون سوارانى هستيد ايستاده، كه نمىدانند چه زمانى به رفتن مأمور گردند.
٩٣٤٩ ٦٢- انّما المرء غرض تنتصله المنايا، و نهب تبادره المصائب و الحوادث. ٣ ٩٠ جز اين نيست كه آدمى نشانهاى است كه مرگها آن را نشانه گيرند، و غنيمتى است كه مصيبتها و حادثهها بر آن سبقت جويند.
٩٣٥٠ ٦٣- اذا حضرت المنيّة افتضحت الامنيّة. ٣ ١٢٦ هنگامى كه مرگها حاضر شوند آرزوها رسوا گردند.
٩٣٥١ ٦٤- اذا كان البقاء لا يوجد فالنّعيم زائل. ٣ ١٣٩ هرگاه ماندن يافت نشود پس نعمت زوال پذير است.
٩٣٥٢ ٦٥- اذا كان هجوم الموت لا يؤمن فمن العجز ترك التّأهب له. ٣ ١٥٩ وقتى كسى از هجوم مرگ ايمن نيست در اين صورت آماده نشدن براى آن از ناتوانى است.
٩٣٥٣ ٦٦- اذا كنت فى ادبار و الموت فى اقبال، فما اسرع الملتقى. ٣ ١٧٠ هنگامى كه تو در حال ادبار و پشت كردن به دنيا هستى، و مرگ نيز در حال اقبال و رو آوردن به تو است، پس چه سريع است ديدار شما ٩٣٥٤ ٦٧- تارك التّأهّب للموت و اغتنام المهل، غافل عن هجوم الاجل. ٣ ٢٩٠ كسى كه آماده شدن براى مرگ و غنيمت شمردن مهلت را واگذارده، از ناگهانى رسيدن مرگ غافل و بىخبر است.
٩٣٥٥ ٦٨- اذا كثر النّاعى اليك قام النّاعى بك. ٣ ١٩٥ هنگامى كه خبر دهنده مرگ ديگران به سوى تو بسيار شود (و عمر تو طولانى شود)، خبردهنده مرگ تو نيز برخيزد (و به سراغ تو نيز خواهد آمد).
٩٣٥٦ ٦٩- بالفناء تختم الدّنيا. ٣ ٢١٥ دنيا با فناء و نيستى پايان پذيرد.
٩٣٥٧ ٧٠- بقاؤكم الى فناء و فناؤكم الى بقاء. ٣ ٢٦٩ ماندن شما (در اين دنيا) به سوى نيستى است، و نيستى و فناى شما (پس از اين جهان) به سوى ماندن و بقا است.
٩٣٥٨ ٧١- ترحّلوا فقد جدّ بكم، و استعدّوا للموت فقد اظلّكم. ٣ ٢٩١ كوچ كنيد كه به سختى براى كوچ دادنتان كوشش شده، و مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است.
٩٣٥٩ ٧٢- تخفّفوا تلحقوا، فانّما ينتظر باوّلكم آخركم. ٣ ٢٩١ سبكبار شويد تا به (قافله گذشتگان به) رسيد، زيرا پيشينيان شما در انتظار بازماندگان هستند. ٩٣٦٠ ٧٣- ذكر الموت يهوّن اسباب الدّنيا. ٤ ٣١ ياد مرگ اسباب و وسائل دنيا را خوار مىكند.
٩٣٦١ ٧٤- الفقد الممرض فقد الأحباب
١ ٣٠٣ فقدانى كه بيمار كند، فقدان دوستان است.
٩٣٦٢ ٧٥- ثلاث يهددن القوى: فقد الاحبّة، و الفقر فى الغربة، و دوام الشّدّة. ٣ ٣٤٤ سه چيز است كه قواى بدن را درهم شكند: فقدان دوستان، ندارى در غربت، دائمى بودن سختى و دشوارى.
٩٣٦٣ ٧٦- سبب الفوت الموت. ٤ ١٢٤ سبب از دست رفتن (توفيق و سعادت) مرگ است (پس هر چه زودتر بايد انديشه آن كرد).
٩٣٦٤ ٧٧- طيّبوا عن انفسكم نفسا و امشوا الى الموت مشيا سجحا.
٤ ٢٥٦ خود را خوش و خرم داريد و به آسانى به سوى مرگ گام برداريد.
٩٣٦٥ ٧٨- عجبت لغافل و الموت حثيث فى طلبه. ٤ ٣٣٦ در شگفتم از غافلى كه مرگ شتابان در جستجوى او است.
٩٣٦٦ ٧٩- عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت. ٤ ٣٣٦ در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مىبيند كسى را كه مىميرد.
٩٣٦٧ ٨٠- عجبت لمن يرى انّه ينقص كلّ يوم فى نفسه و عمره، و هو لا يتأهّب للموت. ٤ ٣٣٦ در شگفتم از كسى كه هر روز مىبيند كه از بدن و عمرش كم مىشود، و با اين حال آماده مرگ نمىشود ٩٣٦٨ ٨١- عجبت لمن خاف البيات فلم يكفّ. ٤ ٣٣٧ در شگفتم از كسى كه از شبيخون بترسد و (از نافرمانى و خلافكارى) بازنايستد.
٩٣٦٩ ٨٢- غاية الحياة الموت. ٤ ٣٧٠ نهايت زندگى مرگ است.
٩٣٧٠ ٨٣- غاية الموت الفوت. ٤ ٣٧٠ نهايت مرگ از دست رفتن (همه امكانات و توفيقات) است.
٩٣٧١ ٨٤- غائب الموت احقّ منتظر و اقرب قادم. ٤ ٣٨٨
مرگى كه غايب است از هر غايب ديگرى به انتظار كشيدنش سزاوارتر است، و از هر مسافر ديگرى آمدنش نزديكتر است. ٩٣٧٢ ٨٥- فى الموت غبطة او ندامة.
٤ ٣٩٤ در مرگ خوشى و شادمانى، يا حسرت و پشيمانى است.
٩٣٧٣ ٨٦- فى كلّ نفس موت. ٤ ٣٩٥ در هر نفسى مرگى است.
٩٣٧٤ ٨٧- فى الموت راحة السّعداء.
٤ ٤٠٦ آسايش نيكبختان در مرگ است.
٩٣٧٥ ٨٨- قد تعاجل المنيّة. ٤ ٤٦٢ گاه است كه مرگ شتاب مىكند.
٩٣٧٦ ٨٩- قد اشرفت السّاعة بزلازلها و اناخت بكلاكلها. ٤ ٤٨٥ به حقيقت كه آمدن قيامت با زلزلهها و جنبشهايش نزديك گشته، و شترانش سينههاى خود را بر زمين نهادهاند.
٩٣٧٧ ٩٠- قد شخصوا عن مستقرّ الاجداث و صاروا الى مقام الحساب و اقيمت عليهم الحجج. ٤ ٤٨٦ به حقيقت كه كوچ كردهاند (مردگان) از قرارگاه قبرهاشان، و منتقل شدهاند به جايگاه حساب، و حجّتها و دليلها بر ايشان اقامه شده است.
٩٣٧٨ ٩١- كيف يسلم من الموت طالبه.
٤ ٥٦٠ چگونه سالم ماند كسى كه مرگ جوياى او است ٩٣٧٩ ٩٢- كلّ متوقّع آت. ٤ ٥٢٩ هر چشم به راهى خواهد آمد.
٩٣٨٠ ٩٣- كلّ آت فكأنّ قد كان. ٤ ٥٣١
هر آيندهاى چنان است كه گويى از پيش آمده است.
٩٣٨١ ٩٤- كلّ امرء لاق حمامه. ٤ ٥٣٤ هر انسانى مرگ خويش را ديدار خواهد كرد.
٩٣٨٢ ٩٥- كيف تنسى الموت، و آثاره تذكّرك. ٤ ٥٦٣ چگونه مرگ را از ياد بردهاى با اين كه آثار آن مرگ را به يادت مىآورد ٩٣٨٣ ٩٦- لكلّ نفس حمام. ٥ ١٢ براى هر نفسى مرگى است.
٩٣٨٤ ٩٧- لكلّ حىّ موت. ٥ ١٤ براى هر زندهاى مرگى است.
٩٣٨٥ ٩٨- لكلّ امرء يوم لا يعدوه. ٥ ٢٠ براى هر كسى روزى است كه از آن عبور نكند و نگذرد.
٩٣٨٦ ٩٩- للنّفوس حمام. ٥ ٢٧ براى نفسها مرگهايى است.
٩٣٨٧ ١٠٠- لن ينجو من الموت غنىّ لكثرة ماله. ٥ ٦٧ هيچ توانگرى به خاطر مال بسيارش از مرگ رهايى نيابد.
٩٣٨٨ ١٠١- لن يسلم من الموت فقير لاقلاله. ٥ ٦٧ هيچ فقير و ندارى، به خاطر كمى مالش از مرگ سالم نماند.
٩٣٨٩ ١٠٢- لو انّ الموت يشترى لاشتراه الاغنياء. ٥ ١١٠ اگر مرگ خريدنى بود، هر آينه توانگران آن را مىخريدند.
٩٣٩٠ ١٠٣- من عاش مات. ٥ ١٤٩ كسى كه زندگى كند (بالاخره) مىميرد.
٩٣٩١ ١٠٤- من مات فات. ٥ ١٤٩ كسى كه مرده از دست رفته است (و افسوس خوردن براى رفتن او سودى ندارد).
٩٣٩٢ ١٠٥- من رأى الموت بعين يقينه رآه قريبا. ٥ ٢٦٠ كسى كه مرگ را با ديده يقين ببيند آن را نزديك بيند.
٩٣٩٣ ١٠٦- من رأى الموت بعين امله رآه بعيدا. ٥ ٢٦١ كسى كه مرگ را با ديده آرزو ببيند، آن را دور ببيند.
٩٣٩٤ ١٠٧- من ذكر المنيّة نسى الامنيّة.
٥ ٢٩٦ كسى كه مرگ را ياد كند، آرزو را فراموش كند.
٩٣٩٥ ١٠٨- من اكثر من ذكر الموت نجا من خداع الدّنيا. ٥ ٣٠٩ كسى كه زياد به ياد مرگ باشد، از نيرنگهاى دنيا رهايى يابد.
٩٣٩٦ ١٠٩- من ترقّب الموت سارع الى الخيرات. ٥ ٣٢٧ كسى كه چشم به راه مرگ باشد به سوى خيرات بشتابد.
٩٣٩٧ ١١٠- من صوّر الموت بين عينيه هان امر الدّنيا عليه. ٥ ٣٣٠ هر كس مرگ را در برابر ديدگان خود مجسم كند كار دنيا بر او آسان شود.
٩٣٩٨ ١١١- من اكثر من ذكر الموت رضى من الدّنيا بالكفاف. ٥ ٣٤٢ هر كس زياد به ياد مرگ باشد از دنيا به مقدار كفاف راضى گردد.
٩٣٩٩ ١١٢- من اكثر من ذكر الموت قلّت فى الدّنيا رغبته. ٥ ٣٦٤ كسى كه زياد مرگ را ياد كند رغبت او در دنيا كم شود.
٩٤٠٠ ١١٣- من ذكر الموت رضى من الدّنيا باليسير. ٥ ٣٧٩ كسى كه ياد مرگ باشد به اندكى از دنيا راضى شود.
٩٤٠١ ١١٤- من وكّل به الموت اجتاحه و أفناه. ٥ ٤٥٧ كسى كه مرگ بر او گماشته شود، او را از بيخ بركند و فانى كند.
٩٤٠٢ ١١٥- ما اقرب الحيوة من الموت.
٦ ٥٦ چه نزديك است زندگى به مرگ.
٩٤٠٣ ١١٦- ما يعطى البقاء من احبّه. ٦ ٦١ ماندن در دنيا به كسى كه آن را دوست دارد داده نشود.
٩٤٠٤ ١١٧- ما ينجو من الموت من طلبه.
٦ ٦١ از مرگ نجات نيابد كسى كه مرگ او را مىطلبد.
٩٤٠٥ ١١٨- ما اقرب البؤس من النّعيم و الموت من الحياة. ٦ ٧٤ چه نزديك است سختى و دشوارى به نعمت و فراخى، و چه نزديك است مرگ به زندگى.
٩٤٠٦ ١١٩- ما اقرب الحىّ من الميّت للحاقه به. ٦ ٧٨ چه نزديك است آدم زنده به مرده بدان جهت كه بدان خواهد رسيد.
٩٤٠٧ ١٢٠- ما ابعد الميّت من الحىّ لانقطاعه عنه. ٦ ٧٩ چه دور است مرده به زنده بدان جهت كه از او جدا گردد.
٩٤٠٨ ١٢١- ما ولدتم فللتّراب، و ما بنيتم فللخراب، و ما جمعتم فللذّهاب، و ما عملتم ففى كتاب مدّخر ليوم الحساب. ٦ ١٠٧ آنچه را زاييدهايد مال خاك است، و آنچه را بنا كردهايد براى ويرانى است، و آنچه را فراهم كردهايد براى رفتن است، و آنچه عمل كردهايد براى روز حساب در نامهاى اندوخته شده است.
٩٤٠٩ ١٢٢- موت و حىّ خير من عيش شقىّ. ٦ ١٢٥ مرگ شتابان، به از زندگى با بدبختى.
٩٤١٠ ١٢٣- نحن اعوان المنون و انفسنا نصب الحتوف، فمن اين نرجو البقاء و هذا اللّيل و النّهار لم يرفعا من شيء شرفا الّا أسرعا الكرّة فى هدم ما بنيا و تفريق ما جمعا. ٦ ١٧٧ ما ياران و اعوان مرگيم و جانمان هدف هلاكت، از كجا اميد ماندن داريم در حالى كه اين شب و روز هنوز مقامى را بالا نبردهاند كه به سرعت در انهدام آن كوشيده، و در پراكنده كردن آنچه گرد آورده تلاش مىكنند.
٩٤١١ ١٢٤- هل ينتظر اهل مدّة البقاء الّا آونة الفناء مع قرب الزّوال و ازوف الانتقال. ٦ ١٩٨
آيا كسى كه اهل بقا است جز هنگام فنا و نيستى را انتظار مىكشد با اين كه هنگام زوال و جا به جا شدن و انتقال نزديك گشته.
٩٤١٢ ١٢٥- هل يدفع عنكم الاقارب او تنفعكم النّواحب. ٦ ٢٠١ آيا نزديكان، مرگ را از شما دفع كنند، يا گريه كنندگان سودى به شما رسانند ٩٤١٣ ١٢٦- هل من خلاص او مناص او ملاذ او معاذ او فرار او محار ٦ ٢٠١ آيا هيچ راه خلاص يا گريز و پناهگاه يا فرار يا بازگشتى هست ٩٤١٤ ١٢٧- هيهات ان يفوت الموت من طلب، او ينجو منه من هرب. ٦ ٢٠٣ چه دور است كه فوت شود از مرگ كسى كه مرگ او را مىطلبد، و نجات يابد از آن كسى كه از مرگ بگريزد ٩٤١٥ ١٢٨- وافد الموت يقطع العمل و يفضح الامل. ٦ ٢٣٦ پيك مرگ، عمل را قطع كند و آرزو را رسوا كند. ٩٤١٦ ١٢٩- وافد الموت يبيد المهل و يدنى الاجل و يقعد الامل. ٦ ٢٣٧ پيك مرگ مهلت را از بين مىبرد، و اجل را نزديك مىكند، و آرزو را زمينگير مىسازد.
٩٤١٧ ١٣٠- لا تذكر الموتى بسوء فكفى بذلك اثما. ٦ ٢٨١ مردگان را به بدى ياد نكن كه همين براى گناه تو كافى است.
٩٤١٨ ١٣١- لا مريح كالموت. ٦ ٣٥٥ آرامش بخشى همچون مرگ نيست (براى آنها كه خود را آماده آن كردهاند).
٩٤١٩ ١٣٢- لا ترعوى المنيّة اختراما.
٦ ٣٧٤ مرگ از نابود كردن مردم دست نمىكشد.
٩٤٢٠ ١٣٣- لا قادم اقرب من الموت.
٦ ٣٧٨ هيچ مسافرى آمدنش نزديكتر از مرگ نيست.
٩٤٢١ ١٣٤- لا غائب اقدم من الموت.
٦ ٣٩٤ هيچ غايب و دور از نظرى زودتر از مرگ نيايد (چون قدوم و ورود او در هر لحظه ممكن است).