باب الهوى (خواهش)
١٠٦٥٢ ١- الهوى يردى. ١ ١٦ هوا و خواسته دل انسان را هلاك مىكند.
١٠٦٥٣ ٢- الهوى صبوة. ١ ٤٤ هوا و هوس كارى كودكانه است.
١٠٦٥٤ ٣- الهوى عدوّ العقل. ١ ٦٨ هواى نفس دشمن عقل است.
١٠٦٥٥ ٤- الهوى آفة الالباب. ١ ٨٣ هواى نفس آفت خردمندان است.
١٠٦٥٦ ٥- الهوى عدوّ متبوع. ١ ٨٥ هواى نفس دشمنى است كه پيروىاش كنند.
١٠٦٥٧ ٦- الهوى شريك العمى. ١ ١٥٣ هواى نفس شريك كورى و نابينايى است.
١٠٦٥٨ ٧- الهوى داء دفين. ١ ١٥٩ هوا و هوس دردى است نهان.
١٠٦٥٩ ٨- الهوى قرين مهلك. ١ ٢٣٧ هواى نفس قرين و همراهى نابود كننده است.
١٠٦٦٠ ٩- الهوى ضدّ العقل. ١ ٢٥٨ هوا دشمن عقل است.
١٠٦٦١ ١٠- الهوى اسّ المحن. ١ ٢٦٢ هوا اساس و ريشه محنتهاست.
١٠٦٦٢ ١١- الهوى مطيّة الفتن. ١ ٢٦٥ هواى نفس مركب فتنههاست.
١٠٦٦٣ ١٢- الهوى هوىّ الى أسفل سافلين. ١ ٣٥٠ هواى نفس سرنگون كننده است آدمى را در اسفل سافلين (پستترين جاهاى پست دوزخ).
١٠٦٦٤ ١٣- الهوى أعظم العدوّين. ٢ ٢٦ هوا و هوس بزرگترين دشمن از دو گروه دشمنهاى آدمى است.
١٠٦٦٥ ١٤- العاقل من عصى هواه فى طاعة ربّه. ٢ ٣٨ عاقل كسى است كه در راه اطاعت پروردگار خويش از هواى نفس نافرمانى كند.
١٠٦٦٦ ١٥- الجاهل من اطاع هواه فى
معصية ربّه. ٢ ٣٨ نادان كسى است كه در راه نافرمانى خدا از هواى نفس خويش فرمان برد.
١٠٦٦٧ ١٦- العاقل من غلب هواه و لم يبع آخرته بدنياه. ٢ ١٠٣ عاقل كسى است كه بر هواى نفس خويش غالب آيد و آخرت خود را به دنيا نفروشد.
١٠٦٦٨ ١٧- العاقل من غلب نوازع اهويته. ٢ ١٥٨ عاقل كسى است كه بر هواهاى شكننده و بركننده خويش غلبه كند.
١٠٦٦٩ ١٨- العاقل من قمع هواه بعقله.
٢ ١٦٢ عاقل كسى است كه به وسيله عقل خود هواى نفس را سركوب كند.
١٠٦٧٠ ١٩- الهوى اله معبود. ٢ ١٦٦ هواى نفس معبودى است كه آن را پرستش كنند.
١٠٦٧١ ٢٠- املك عليك هواك و شحّ بنفسك عمّا لا يحلّ لك فانّ الشّحّ بالنّفس حقيقة الكرم. ٢ ١٩٩ مالك هواى نفس خود باش و بخل بورز نسبت به نفس خود در آنچه بر او حلال نيست، زيرا بخل ورزيدن به نفس در اين گونه امور حقيقت بزرگوارى است.
١٠٦٧٢ ٢١- املك عليك هواك و شجى نفسك فانّ شجى النّفس الانصاف منها فيما أحبّت و كرهت. ٢ ٢١٧ زمام هواى نفس خويش و اندوه گلوگير خود را در اختيار خود گير، زيرا اندوه گلوگير نفس در اين است كه در آنچه نفس خوش دارد يا ناخوش دارد به انصاف و عدالت عمل كند.
١٠٦٧٣ ٢٢- اغلبوا أهوائكم و هاربوها فانّها ان تقيّدكم توردكم من الهلكة ابعد غاية. ٢ ٢٦٣ بر هواهاى نفسانى خويش غلبه كنيد و بجنگيد با آنها، كه به راستى اگر آنها شما را در بند كشند به دورترين مهلكهها در اندازند.
١٠٦٧٤ ٢٣- احذروا هوى هوى بالانفس هويّا، و ابعدها عنه قرارة الفوز قصيّا.
٢ ٢٨٤ بپرهيزيد از هواى نفسى كه به سختى نفسها را فرود آورده، و به دورترين نقطه از قرارگاه رستگارى دور كرده است.
١٠٦٧٥ ٢٤- ايّاك و طاعة الهوى فانّه يقود الى كلّ محنة. ٢ ٢٩٧ بپرهيز از پيروى كردن هوا و هوس، زيرا انسان را به سوى هر محنت و اندوهى براند.
١٠٦٧٦ ٢٥- ايّاكم و تمكّن الهوى منكم فانّ اوّله فتنة و آخره محنة. ٢ ٣٢٥ بپرهيزيد از اين كه هواى نفس بر شما چيره گردد، كه آغازش فتنه و بلا و پايانش رنج و محنت است.
١٠٦٧٧ ٢٦- الا و انّ اخوف ما اخاف عليكم اتّباع الهوى و طول الامل.
٢ ٣٣٢ آگاه باشيد كه به راستى ترسناكترين چيزى كه از آن بر شما ترسانم (دو چيز است) پيروى كردن از هواى نفس، و آرزوى طولانى و دراز.
١٠٦٧٨ ٢٧- اهلك شيء الهوى. ٢ ٣٧٢ نابود كنندهترين چيزها هواى نفس است.
١٠٦٧٩ ٢٨- اقرب الآراء من النّهى ابعدها من الهوى. ٢ ٤٠٢ نزديكترين انديشهها به عقل، دورترين آنها از هوا و هوس است.
١٠٦٨٠ ٢٩- اقوى النّاس من غلب هواه.
٢ ٤١٣ نيرومندترين مردم كسى است كه بر هواى نفس خويش غلبه كند.
١٠٦٨١ ٣٠- افضل النّاس من جاهد هواه.
٢ ٤١٦ برترين مردم كسى است كه با هواى نفس خويش پيكار كند.
١٠٦٨٢ ٣١- اغلب النّاس من غلب هواه بعلمه. ٢ ٤٣٥ پيروزمندترين مردم كسى است كه به وسيله علم و دانش خود بر هواى نفس غلبه كند.
١٠٦٨٣ ٣٢- اجلّ الامراء من لم يكن الهوى عليه اميرا. ٢ ٤٣٨
بزرگترين فرمانروايان كسى است كه هواى نفس بر او فرمانروايى نكند.
١٠٦٨٤ ٣٣- افضل النّاس من عصى هواه و افضل منه من رفض دنياه. ٢ ٤٤٥ برترين مردم كسى است كه نافرمانى هواى نفس كند، و از او برتر كسى است كه دنيا را ترك كند.
١٠٦٨٥ ٣٤- اشقى النّاس من غلبه هواه فملكته دنياه و افسد اخراه. ٢ ٤٤٦ بدبختترين مردم كسى است كه هواى نفس بر او غلبه كند و دنياى او را در اختيار گيرد، و آخرتش را تباه سازد.
١٠٦٨٦ ٣٥- اوّل الهوى فتنة و آخره محنة. ٢ ٤٥٤ آغاز هواى نفس فتنه و بلا و پايان آن رنج و محنت است.
١٠٦٨٧ ٣٦- آخر ما تفقدون مجاهدة اهوائكم و طاعة اولى الامر منكم.
٢ ٤٦٩ آخرين چيزى را كه از دست مىدهيد و گم مىكنيد، پيكار كردن با هواهاى نفسانى و فرمانبردارى كارداران و فرمانروايان خود (ائمه دين عليهم السّلام) است.
١٠٦٨٨ ٣٧- انّ طاعة النّفس و متابعة اهويتها اسّ كلّ محنة، و رأس كلّ غواية. ٢ ٥٢٠ به راستى كه اطاعت نفس و پيروى كردن از هواهاى آن، اساس هر محنت و اصل هر گمراهى است.
١٠٦٨٩ ٣٨- ان لم تردع نفسك عن كثير ممّا تحبّ مخافة مكروهه سمت بك الاهواء الى كثير من الضّرر. ٣ ٨ اگر به خاطر ناراحت شدن نفس خويش آن را از خواستههاى بسيارى كه دارد باز ندارى، هواهاى نفسانى زيانهاى بسيارى به تو مىرساند.
١٠٦٩٠ ٣٩- انّك ان ملّكت نفسك قيادك افسدت معادك، و اوردتك بلاء لا ينتهى و شقاء لا ينقضي. ٣ ٥٢ به راستى اگر اختيار خود را به دست نفس خويش دهى، معاد و رستاخيز تو را تباه كند و به بلايى كه نهايت ندارد و بدبختى كه پايان ندارد، دچار سازد.
١٠٦٩١ ٤٠- انّك ان اطعت هواك اصمّك و اعماك، و افسد منقلبك و أرداك. ٣ ٥٦ به راستى كه تو اگر از هواى نفس خويش پيروى كنى، كر و كورت كند و آخرتت را تباه سازد و نابودت كند.
١٠٦٩٢ ٤١- انّكم ان أمّرتم عليكم الهوى أصمّكم و أعماكم و أرداكم. ٣ ٦٧ به راستى اگر هواى نفس را بر خود فرمانروا كنيد، كر و كورتان كند و به نابوديتان كشاند.
١٠٦٩٣ ٤٢- آفة العقل الهوى. ٣ ١٠١ آفت عقل، هوا و هوس است.
١٠٦٩٤ ٤٣- اذا غلبت عليكم أهواؤكم أوردتكم موارد الهلكة. ٣ ١٢٥ هرگاه هواها بر شما غالب شد شما را به مهلكهها در آورد.
١٠٦٩٥ ٤٤- حقّ على العاقل أن يقهر هواه قبل ضدّه. ٣ ٤١٥ بر عاقل لازم است كه پيش از غلبه بر دشمن خود، بر هواى نفس خود غلبه كند (چون دشمنى او از هر دشمنى بيشتر است).
١٠٦٩٦ ٤٥- خير الآراء أبعدها من الهوى و أقربها من السّداد. ٣ ٤٣٢ بهترين انديشهها آن است كه از هوا دورتر و به درستى و راه راست نزديكتر باشد.
١٠٦٩٧ ٤٦- خالف الهوى تسلم، و أعرض عن الدّنيا تغنم. ٣ ٤٤٨ با هواى نفس مخالفت كن تا سالم بمانى، و از دنيا روى بگردان تا غنيمت يابى.
١٠٦٩٨ ٤٧- خالف نفسك تستقم و خالط العلماء تعلم. ٣ ٤٦٢ با نفس خود مخالفت كن تا استقامت يابى و با دانشمندان مخالطت و آميزش داشته باش تا دانا گردى.
١٠٦٩٩ ٤٨- دواء النّفس الصّوم عن الهوى، و الحمية عن لذّات الدّنيا.
٤ ٢٣ داروى نفس، روزه و امساك از هوا، و پرهيز كردن از لذتهاى دنياست.
١٠٧٠٠ ٤٩- طاعة الهوى تردى. ٤ ٢٥٢ فرمانبردارى هواى نفس آدمى را هلاك سازد.
١٠٧٠١ ٥٠- طاعة الهوى تفسد العقل.
٤ ٢٤٩ پيروى از هواى نفس عقل را تباه كند.
١٠٧٠٢ ٥١- طوبى لمن كابد هواه و كذّب مناه و رمى غرضا و أحرز عوضا.
٤ ٢٤٥ خوشا به حال كسى كه تحمل كند رنج پيكار با هواى نفس خود را، و دروغ بشمارد آرزو را، هدفى را بزند و عوضى را فراهم كند.
١٠٧٠٣ ٥٢- طوبى لمن غلب نفسه و لم تغلبه، و ملك هواه و لم يملكه. ٤ ٢٤١ خوشا به حال كسى كه بر نفس خود غالب آيد و نفس بر او غلبه نكند، زمام هواى نفس را در دست گيرد و هواى نفس اختياردار او نشود.
١٠٧٠٤ ٥٣- ضادّوا الهوى بالعقل. ٤ ٢٣٢ با هواى نفس به وسيله عقل مخالفت كنيد.
١٠٧٠٥ ٥٤- صلاح النّفس مجاهدة الهوى. ٤ ١٩٦ صلاح نفس، پيكار با هوا و خواهش است.
١٠٧٠٦ ٥٥- شرّ الامراء من كان الهوى عليه اميرا. ٤ ١٦٧ بدترين اميران كسى است كه هواى نفس بر او امير باشد.
١٠٧٠٧ ٥٦- سلوا اللّه سبحانه العافية من تسويل الهوى و فتن الدّنيا. ٤ ١٣٨ از خداى سبحان عافيت و سلامتى از فريب هواى نفس و فتنه دنيا را درخواست كنيد.
١٠٧٠٨ ٥٧- سبب فساد الدّين الهوى.
٤ ١٢٥ سبب تباهى دين هواى نفس است.
١٠٧٠٩ ٥٨- سبب فساد العقل الهوى.
٤ ١٢١ سبب فساد عقل هوا و خواهش است.
١٠٧١٠ ٥٩- ردع النّفس و جهادها عن اهويتها يرفع الدّرجات و يضاعف الحسنات. ٤ ٩٠ باز داشتن نفس و پيكار با هوا و هوسهاى
آن، درجههاى انسان را بالا برد و نيكىها و حسنات را چند برابر كند.
١٠٧١١ ٦٠- ردع الهوى شيمة العقلاء.
٤ ٨٩ باز داشتن هواى نفس شيوه خردمندان است.
١٠٧١٢ ٦١- ردع النّفس عن تسويل الهوى ثمرة النّبل. ٤ ٨٨ باز داشتن نفس از فريبكارى هوا، ميوه زيركى و بزرگى است.
١٠٧١٣ ٦٢- ردع النّفس عن الهوى هو الجهاد النّافع. ٤ ٨٦ باز داشتن نفس از هوا و خواهش، همان پيكار سودمند است.
١٠٧١٤ ٦٣- ردع النّفس عن الهوى الجهاد الاكبر. ٤ ٨٦ باز داشتن نفس از هوا و هوس «جهاد اكبر» است.
١٠٧١٥ ٦٤- ذهاب العقل بين الهوى و الشّهوة. ٤ ٣٢ رفتن عقل به علّت غالب شدن يكى از دو چيز يعنى هوا و يا شهوت است.
١٠٧١٦ ٦٥- رحم اللّه امرأ غالب الهوى و أفلت من حبائل الدّنيا. ٤ ٤٣ خدا رحمت كند كسى را كه بر هواى نفس غالب شود و از كمندهاى فريب دنيا بگريزد.
١٠٧١٧ ٦٦- رحم اللّه امرأ قمع نوازع نفسه الى الهوى فصانها و قادها الى طاعة بعنانها. ٤ ٤٥ خدا رحمت كند كسى را كه سركوب كند سركشىهاى خواسته نفس را، و نگاهش دارد، و زمام آن را در دست گرفته به سوى فرمانبردارى خدا بكشاند.
١٠٧١٨ ٦٧- رأس الدّين مخالفة الهوى.
٤ ٥٣ اساس دين مخالفت با هواى نفس است.
١٠٧١٩ ٦٨- رأس العقل مجاهدة الهوى.
٤ ٥٤ اساس عقل پيكار كردن با هوا و هوس است.
١٠٧٢٠ ٦٩- ظفر بجنّة المأوى من غلب الهوى. ٤ ٢٧٥ به بهشت برين «جنّة المأوى» دست يابد كسى كه بر هواى نفس غلبه كند.
١٠٧٢١ ٧٠- غرور الهوى يخدع. ٤ ٣٧٨ فريب هواى نفس انسان را گول مىزند.
١٠٧٢٢ ٧١- غلبة الهوى تفسد الدّين و العقل. ٤ ٣٨٣ غلبه كردن هواى نفس دين و عقل را تباه كند.
١٠٧٢٣ ٧٢- غالب الهوى مغالبة الخصم خصمه، و حاربه محاربة العدوّ عدوّه لعلّك تملكه. ٤ ٣٨٦ غلبه كن بر هواى نفس همانند غلبه كردن كسى كه بر خصم خود غالب شود و با آن بجنگ همان گونه كه دشمن با دشمن مىجنگد، شايد بدين وسيله مالك آن گردى و به فرمان تو در آيد.
١٠٧٢٤ ٧٣- فى طاعة الهوى كلّ الغواية.
٤ ٤٠٨ همه گمراهىها در پيروى هواى نفس است.
١٠٧٢٥ ٧٤- فاز من غلب هواه و ملك دواعى نفسه. ٤ ٤١٤ رستگار شده كسى كه بر هواى نفس غالب گشته، و خواستههاى نفس را در فرمان خويش در آورده است.
١٠٧٢٦ ٧٥- فساد النّفس الهوى. ٤ ٤١٧ سبب فساد نفس، هوا و هوس است.
١٠٧٢٧ ٧٦- قد ضلّ من انخدع لدواعى الهوى. ٤ ٤٧٥ به راستى كه گمراه شده كسى كه فريب خواستههاى هواى نفس را خورده است.
١٠٧٢٨ ٧٧- قاتل هواك بعقلك تملك رشدك. ٤ ٤٩٩ به وسيله عقل خود با هواى نفس پيكار كن تا رشد و صلاح خود را دريابى.
١٠٧٢٩ ٧٨- قاتل هواك بعلمك و غضبك بحلمك. ٤ ٥١٣ پيكار كن با هواى نفس خويش به وسيله علم و دانشت، و با خشم خود به وسيله بردبارىات.
١٠٧٣٠ ٧٩- كم من عقل أسير عند هوى أمير. ٤ ٥٤٦ چه بسا عقلى كه اسير و دربند هوا و خواسته امير و زمامدارى است.
١٠٧٣١ ٨٠- كيف يستطيع الاخلاص من يغلبه الهوى. ٤ ٥٦٠ چگونه توانايى اخلاص در عمل دارد كسى كه هواى نفس بر او غالب گرديده است ١٠٧٣٢ ٨١- كيف يجد لذّة العبادة من لا يصوم عن الهوى. ٤ ٥٦١ چگونه لذّت عبادت را بچشد كسى كه از هواى نفس روزه نگرفته است ١٠٧٣٣ ٨٢- كيف يستطيع الهدى من يغلبه الهوى. ٤ ٥٦٦ چگونه توانايى هدايت دارد كسى كه هواى نفس بر او چيره گشته ١٠٧٣٤ ٨٣- كفى بالمرء كيسا أن يغلب الهوى و يملك النّهى. ٤ ٥٨٣ در زيركى مرد همين بس كه بر هواى نفس غلبه كند و مالك عقل و خرد گردد.
١٠٧٣٥ ٨٤- كن لهواك غالبا و لنجاتك طالبا. ٤ ٦٠٣ بر هواى نفس غلبه كن، و جوينده نجات خويش باش.
١٠٧٣٦ ٨٥- لو ارتفع الهوى لانف غير المخلص من عمله. ٥ ١١١ اگر پرده هوا و هوس به يكسو رود، كسى كه اخلاص ندارد از عمل خود ننگ مىدارد.
١٠٧٣٧ ٨٦- من ملكه هواه ضلّ. ٥ ١٣٧ كسى كه هوا و هوس بر او فرمانروايى كند گمراه شود.
١٠٧٣٨ ٨٧- من ملك هواه ملك النّهى.
٥ ١٥٤ كسى كه بر هواى نفس خود فرمانروا گردد عقل و خرد را مالك شده است.
١٠٧٣٩ ٨٨- من اطاع هواه هلك. ٥ ١٤٦ كسى كه از هواى نفس خود فرمانبردارى كند هلاك گردد.
١٠٧٤٠ ٨٩- من يغلب هواه يعزّ. ٥ ١٤٦ كسى كه بر هوا و هوس غالب آيد عزيز گردد.
١٠٧٤١ ٩٠- من وافق هواه خالف رشده.
٥ ١٩٦ كسى كه بر وفق خواسته دل عمل كند با رشد و صلاح خود به مخالفت برخاسته است.
١٠٧٤٢ ٩١- من قوى هواه ضعف عزمه.
٥ ١٩٧ كسى كه هواى نفس او نيرومند شد عزم و تصميم او ضعيف و ناتوان گردد.
١٠٧٤٣ ٩٢- من ركب هواه زلّ. ٥ ٢٠٢ كسى كه بر مركب هواى نفس سوار شود بلغزد.
١٠٧٤٤ ٩٣- من اتّبع هواه أردى نفسه.
٥ ٢٠٨ كسى كه از هواى نفس خود پيروى كند خود را به هلاكت انداخته است.
١٠٧٤٥ ٩٤- من خالف هواه أطاع العلم.
٥ ٢٤٤ كسى كه با هواى نفس مخالفت كند از علم و دانش پيروى كرده است.
١٠٧٤٦ ٩٥- من جرى مع الهوى عثر بالرّدى. ٥ ٢٧٨ كسى كه در مسير هوا و هوس گام بردارد به هلاكت در افتد.
١٠٧٤٧ ٩٦- من ركب الهوى أدرك العمى. ٥ ٢٧٨ كسى كه بر مركب هوا و هوس سوار شود به كورى دچار شود. ١٠٧٤٨ ٩٧- من أطاع هواه باع آخرته بدنياه. ٥ ٢٧٩ كسى كه از هواى نفس پيروى كند آخرت خود را به دنيا فروخته.
١٠٧٤٩ ٩٨- من غلب هواه عقله افتضح.
٥ ٢٧٩ كسى كه هواى نفس او بر عقلش غالب شود، رسوا گردد.
١٠٧٥٠ ٩٩- من غلب هواه على عقله ظهرت عليه الفضائح. ٥ ٣٥٠ كسى كه هواى نفس او بر عقلش چيره گردد، رسوايىها بر او چيره شود.
١٠٧٥١ ١٠٠- من أحبّ نيل الدّرجات العلى فليغلب الهوى. ٥ ٣٩٤ كسى كه رسيدن به درجههاى والا را دوست مىدارد بايد بر هواى خود غلبه كند.
١٠٧٥٢ ١٠١- من ملكه الهوى لم يقبل من نصوح نصحا. ٥ ٤٠٦ كسى كه هوا و هوس زمامدار او شود از هيچ خيرخواهى نصيحت نپذيرد.
١٠٧٥٣ ١٠٢- من عرى عن الهوى عمله، حسن اثره فى كلّ امر. ٥ ٤٣٢ كسى كه عمل او از هوا و هوس برهنه و پاك شد، اثر و نتيجه هر كارى از كارهاى او نيكو شود.
١٠٧٥٤ ١٠٣- من اتّبع هواه أعماه و أصمّه و أذلّه و أضلّه. ٥ ٤٥٩ كسى كه از هواى نفس خويش پيروى كند او را كر و كور كند و خوار و گمراهش سازد.
١٠٧٥٥ ١٠٤- من استفاده هواه استحوذ عليه الشّيطان. ٥ ٤٦٥ كسى كه خواهش و هواى نفس او از وى سود برد، شيطان بر او مسلّط گردد.
١٠٧٥٦ ١٠٥- من نظر بعين هواه افتتن و جار، و عن نهج السّبيل زاغ و حار.
٥ ٤٧٠ كسى كه با ديده هواى نفس (به كارها) بنگرد دچار فتنه گردد و ستم كند، و از راه روشن منحرف شده سرگردان شود.
١٠٧٥٧ ١٠٦- من حقّ العاقل أن يقهر هواه قبل ضدّه. ٦ ٢٥ بر انسان عاقل لازم است كه پيش از چيره شدن بر دشمن خود بر هواى نفس خود چيره شود.
١٠٧٥٨ ١٠٧- ما ضادّ العقل كالهوى. ٦ ٥٤ چيزى مانند هواى نفس با عقل دشمنى و ضديّت ندارد.
١٠٧٥٩ ١٠٨- ما أهلك الدّين كالهوى. ٦ ٧٢ چيزى مانند هواى نفس دين را تباه نكرده است.
١٠٧٦٠ ١٠٩- ملاك الدّين مخالفة الهوى.
٦ ١١٧ ملاك و معيار دين، مخالفت كردن با هواى نفس است.
١٠٧٦١ ١١٠- مركب الهوى مركب مرد.
٦ ١٢٥ مركب هواى نفس، مركبى هلاك كننده است.
١٠٧٦٢ ١١١- مخالفة الهوى شفاء العقل.
٦ ١٣٠ مخالفت كردن با هواى نفس شفا دهنده عقل است.
١٠٧٦٣ ١١٢- مغلوب الهوى دائم الشّقاء مؤبّد الرّق. ٦ ١٣٩ كسى كه مغلوب هواى نفس گشته بدبختى دائم و بردگى هميشگى دارد.
١٠٧٦٤ ١١٣- نعم عون الشّيطان اتّباع الهوى. ٦ ١٦١ پيروى هواى نفس، كمك كار و ياور خوبى براى شيطان است.
١٠٧٦٥ ١١٤- نظام الدّين مخالفة الهوى و التّنزّه عن الدّنيا. ٦ ١٧٧ نظام دين به مخالفت با هواى نفس و پرهيز جستن از دنياست.
١٠٧٦٦ ١١٥- هلك من أضلّه الهوى و استقاده الشّيطان الى سبيل العمى.
٦ ١٩٦ نابود گشته كسى كه هواى نفس گمراهش ساخته و شيطان او را به گمراهى و كورى كشانده است.
١٠٧٦٧ ١١٦- هواك أعدى عليك من كلّ عدوّ فاغلبه و الّا أهلكك. ٦ ٢١٣ هواى نفس از هر دشمنى با تو دشمنتر است، بر آن چيره شو و گرنه تو را هلاك مىكند.
١٠٧٦٨ ١١٧- لا يبعدنّ هواك علمك. ٦ ٢٧٤ زنهار كه هواى نفس تو علم و دانشت را از تو دور نگرداند (و ميان تو و علم، فاصله و جدايى نيندازد).
١٠٧٦٩ ١١٨- لا تقولنّ ما يوافق هواك و ان قلته لهوا او خلته لغوا، فربّ لهو يوحش منك حرّا و لغو يجلب عليك شرّا. ٦ ٢٨٥ هيچ گاه سخنى نگو كه بر طبق هواى نفس تو باشد اگر چه آن را بيهوده و شوخى بگويى و يا لغو پندارى، كه چه بسا سخن شوخى و بيهودهاى كه انسان آزادهاى را از تو مىرماند، و چه بسا گفتار لغوى كه پىآمد شرّى براى تو خواهد داشت.
١٠٧٧٠ ١١٩- لا تتّبع الهوى فمن تبع هواه ارتبك. ٦ ٢٩٦ پيروى از هواى نفس مكن كه هر كس از هواى نفس خود پيروى كند در لجن زار بدبختى فرو رود.
١٠٧٧١ ١٢٠- لا ترخّص لنفسك فى مطاوعة الهوى و ايثار لذّات الدّنيا فيفسد دينك و لا يصلح و تخسر نفسك و لا تربح. ٦ ٣٣١ به نفس خود اجازه و رخصت مده كه از خواهش پيروى كند و لذتهاى دنيا را برگزيند، كه اگر چنين شد دين تو تباه گشته و اصلاح نگردد، و نفس تو زيان كرده و سودى نبرد.
١٠٧٧٢ ١٢١- لا تكونوا عبيد الاهواء و المطامع. ٦ ٣٤٠ برده هوا و هوس و طمعهاى نفسانى خود نباشيد.
١٠٧٧٣ ١٢٢- لا عدوّ كالهوى. ٦ ٣٥١ دشمنى همچون هواى نفس نيست.
١٠٧٧٤ ١٢٣- لا دين مع هوى. ٦ ٣٦٢ با آمدن هوا و غلبه آن بر انسان، دينى به جاى نماند.
١٠٧٧٥ ١٢٤- لا عقل مع هوى. ٦ ٣٦٣ با بودن هوا و هوس عقل و خردى نيست.
١٠٧٧٦ ١٢٥- لا يجتمع العقل و الهوى.
٦ ٣٧٠ عقل و هواى نفس با هم در يك جا جمع نمىشوند.
١٠٧٧٧ ١٢٦- لا تلف أعظم من الهوى.
٦ ٤٣٤ چيزى براى نيستى و تلف بزرگتر از هوا و هوس نيست.
١٠٧٧٨ ١٢٧- يسير الهوى يفسد العقل.
٦ ٤٥٦ اندكى از هواى نفس، عقل را تباه كند.