اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده0%

اسلام و جامعه شناسی خانواده نویسنده:
گروه: کتابخانه جامعه و اجتماع

اسلام و جامعه شناسی خانواده

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين بستان (نجفى)
گروه: مشاهدات: 21745
دانلود: 4268

توضیحات:

اسلام و جامعه شناسی خانواده
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21745 / دانلود: 4268
اندازه اندازه اندازه
اسلام و جامعه شناسی خانواده

اسلام و جامعه شناسی خانواده

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ديدگاه اسلام

در ديدگاه اسلام ، خدمات رسانى متقابل زن و شوهر از حيث معيشتى ، به عنوان يكى از كاركردهاى خانواده مفروض گرفته شده است اسلام زنان شايسته را زنانى مى داند كه در رفع نيازهاى معيشتى خانواده به شوهران خود، به ويژه با انجام دادن كارهاى خانگى ، يارى برسانند و با پاداش هاى معنوى فراوانى كه براى اين امر مقرر كرده ، زنان را به خدمات خانگى تشويق نموده است در عين حال از نظر حقوقى زنان را از انجام دادن كار خانگى معاف و شوهران را حتى در شرايط بى نيازى مالى زنان ، به پرداخت نفقه آنان ملزم كرده است و به اين ترتيب ، مردان عملا در خدمت زنان قرار گرفته اند. به گفته استاد شهيد مطهرى :

اسلام هرگز نخواسته مرد از زن بهره كشى اقتصادى كند، بلكه سخت با آن مبارزه كرده است اين مسئله كه زن استقلال اقتصادى دارد از مسلمات قطعى اسلام است كار زن از نظر اسلام متعلق به خود او است زن اگر مايل باشد كارى كه در خانه به وى واگذار مى شود، مجانا و تبرعا انجام مى دهد و اگر نخواهد مرد حق ندارد او را مجبور كند.

(مطهرى ؛ ١٣٦٨: ٥٧)

واضح است كه انتقاد از كاركرد اقتصادى خانواده برخاسته از مبانى ارزشى خاصى است كه با نظام ارزشى اسلام سازگارى ندارند. نفى مالكيت خصوصى ، تاكيد بر مالكيت اجتماعى و مخالفت با سرمايه به طور مطلق از اصول اين مبانى ارزشى اند. البته اين بدان معنا نيست كه اسلام با نظام سرمايه دارى سازگار است و آن را تاييد مى كند، ولى عدم پذيرش تعدادى از مولفه هاى سرمايه دارى از سوى اسلام ، باعث نمى شود خانواده و كار خانگى به دليل كنش متقابلى كه با ساختارهاى سرمايه دارانه دارد، در اسلام مورد ارزش گذارى منفى قرار گيرد؛ چرا كه كنش متقابل خانواده و ديگر نهادهاى اجتماعى ، در هر نظام بديل ديگرى نيز وجود خواهد داشت و از اين رو، اصلاح يا محو نظام سرمايه دارى بر حسب ديدگاه اسلام بايد بر راهبردهاى اساسى ديگرى غير از خانواده ستيزى متمركز شود. از سوى ديگر، تاكيد اسلام بر اهميت خانواده و خانه دارى نبايد به برداشتى افراطى منجر گردد. زن در اسلام از آزادى و اراده كامل در تعيين سرنوشت خويش برخوردار است و حتى بنابر تصريح فقها، مى تواند بسيارى از خواسته هاى خود و از جمله فرصت تحصيل و اشتغال در خارج از منزل را در ضمن عقد نكاح شرط كند و شرطش نيز نافذ است

(الخويى ، ١٤١٧، ج ٢: ٣٦١)

تداوم نابرابرى جنسى

از ديدگاه فمينيستى ، تداوم نابرابرى جنسى يا تحكيم روابط پدرسالارانه يكى از كاركردهاى مهم نهاد خانواده مى باشد كه كمتر مورد توجه ديدگاه هاى محافظه كار قرار گرفته است به اعتقاد فمينيست ها، كارهاى بدون مزد خانگى و حمايت از همسران و فرزندان كه به طور مرسوم توسط زنان صورت مى گيرد، باعث تداوم ساختارى پدر سالارانه و سلطه مردان بر زنان مى شود. سلطه مردان و فرودستى زنان در خانواده مبتنى بر دو ساختار درهم تنيده است :

١. تقسيم كار جنسى بين زن و شوهر؛

٢. انتقال نقش هاى جنسيتى به كودكان از راه جامعه پذيرى

ساختار نخست به سيستمى اشاره دارد كه كارهاى خانگى را كه از نظر فرهنگى كم ارزش تر تلقى مى شوند، بر عهده زنان و كارهاى بيرون از خانه را كه به سبب درآمدزا بودن ، ارزش و پرستيژ بيشترى به همراه دارند، بر دوش مردان قرار مى دهد. حتى در شرايط جديد كه اشتغال فزاينده زنان در بازار كار، استقلال اقتصادى را براى آنان به ارمغان آورده و على رغم انعطاف پذيرى بيشترى كه مردان نسبت به انجام دادن كارهاى خانگى نشان مى دهند، تقسيم كار جنسى و نابرابر در خانه همچنان پابرجاست ساختار دوم نيز به فرايندى اشاره دارد كه طى آن كودكان از طريق همانندسازى با والدين (پسر با پدر و دختر با مادر) و به واسطه پاداش و تنبيهى كه دريافت مى كنند، نگرش هاى مردانه و زنانه را درونى مى سازند و نقش هاى جنسيتى را فرا مى گيرند. مارلين فرنچ

9 -اسلام و جامعه شناسى خانواده

كار منزل به طور كلى كار خسته كننده و ناخوشايندى نيست بسيارى از مردم چه زن و چه مرد از اينكه گاه گاهى غذا بپزند، ظرف ها را در ماشين بگذارند يا قفسه اى را مرتب كنند، لذت مى برند. بعضى مى گويند كه حتى از نظافت خانه هم خوششان مى آيد؛ اما همين كار وقتى پول و فضا محدود است ، وقتى مادرى بچه هاى خردسال دارد، وقتى مجبور است پس از ٨ ساعت يا بيشتر كار بيرون ، كار منزل انجام دهد، دشوار و پر زحمت جلوه مى كند. زن ها از اينكه به طور منحصر به فرد، مسئوليت كارهاى خانه را به عهده دارند؛ شكايت دارند؛ زيرا هم بايد چندين برابر كار انجام دهند و هم اينكه تقسيم كار در منزل عادلانه نيست ؛ كسى كه در منزل مسئول كارهاى خانه است به طور اتوماتيك به صورت مستخدم ديگران در مى آيد و چون كار منزل بى مزد است ، پس زن بايد بدون پاداش و احترام كارى را انجام دهد. انتظار مردها كه زن بايد مسئوليت نگاهدارى از آنها را به عهده بگيرد، از كودكى به آنها تلقين مى شود. زن ها از روى عادت اين كار را انجام مى دهند و با دست خود سيستمى كه به وجود آمده ، تقويت و تحكمى مى بخشند و با تلقين ، احساس گناه را در دختران خود به وجود مى آورند.

(فرنچ ، ١٣٧٣: ٣٠٥ - ٣٠٦)

ترديدى نيست كه پاره اى از تمايزهاى جنسيتى ، به ويژه تمايزهايى كه از قابليت هاى توليد مثل زنان و مردان ناشى مى شوند، جزء انفكاك ناپذير الگوى متداول خانواده هستند؛ اما يكسان انگاشتن تمايز جنسيتى با نابرابرى جنسى كه در سخنان بسيارى از فمينيست ها مفروض گرفته مى شود، ادعايى اساسا ايدئولوژيك است كه نمى تواند با معيارهاى علمى ارزيابى شود. به همين جهت ، پارسونز و جمع ديگرى از صاحب نظران مكتب كاركردى ، ضمن موافقت با نقش هاى جنسيتى ، به نظريه انصاف قائل شده و گفته اند: هرچند نمى توان مشاركت زن و مرد در كارهاى خانه را به دليل نوع و اهميت متفاوت آنها « مساوى » انست ، ليكن مى توان گفت مشاركت آنها در كارهاى خانگى « منصفانه » است ؛ زيرا نقش هاى متفاوت آنها معادل و مكمل يكديگرند.

( Burr , ١٩٩٨:٨٢)

به همين سان ، « مكمل بودن برابر يعنى اينكه وظايف متفاوت و متمايز زن و مرد چه در نقش هاى خانوادگى و چه در نقش هاى اجتماعى وزن هاى يكسانى دارد » ، مورد تاكيد برخى طرفداران حقوق زن در ايران قرار گرفته است

(مطيع ؛ ١٣٧٦: ٢٤)

بنابراين ، چنانچه بخواهيم از دخالت جنبه هاى ايدئولوژيك در اين بحث جلوگيرى كنيم ، صحيح تر آن است كه خانواده را عامل استمرار تمايزهاى جنسيتى بدانيم البته اين حقيقت دارد كه تمايزهاى ياد شده در بسيارى از موارد در قالب نابرابرى هاى جنسى بروز مى يابند، اما اين امر نه از ذات زندگى خانوادگى ، بلكه از فرهنگ هاى حاكمى سرچشمه مى گيرد كه خانواده ها به آنها تعلق دارند. در فصل سوم كتاب ، موضوع نابرابرى جنسى در خانواده و ديدگاه اسلام در اين باره به تفصيل مورد بررسى قرار خواهد گرفت

ناگفته نماند كه نابرابرى جنسى تنها يكى از انواع نابرابرى هاى اجتماعى است كه خانواده را در تداوم آنها موثر دانسته اند و خانواده در جهت باز توليد طبقات اجتماعى و پايگاه هاى اجتماعى متفاوت از راه انتقال سرمايه ها و منابع مادى و فرهنگى به نسل بعد، كاركردهاى مهمى را ايفا مى كند كه در بحث هاى پيشين به مناسبت به آنها اشاره شد.

علل تغيير كاركردهاى خانواده

اصولا علت تغييرات كاركردى چيست ؟ به تعبير ديگر، چه چيزى باعث مى شود كه نهادهاى اجتماعى ، كاركردهاى خود را از دست بدهند؟ در پاسخ به نظر مى رسد اين امر مستند به دو دسته از علل است : ١. حصول تغييراتى در اهداف و ارزش هاى اجتماعى كه جامعه را از آن كاركردها - كلا يا بعضا - بى نياز مى سازند. ٢. پيدايش نهادهاى جايگزين و در مواردى شيوه هاى نهادينه نشده كه همان كاركردها را ايفا مى كنند. البته اين به معنى كشيدن خط فاصل بين اين دو دسته از علل نيست ؛ چرا كه خود علت ها از هر دو دسته در يكديگر تاثير متقابل دارند و اين امر متضمن آن است كه پيدايش و فراگير شدن نهادهاى بديل را تا حدودى معلول تغييرات ارزشى جامعه بدانيم ؛ همان گونه كه تغييرات ارزشى را احيانا به جابه جايى نهادهاى اجتماعى مستند مى سازيم

تغييرات كاركردى در خصوص نهاد خانواده را نيز بر همين اساس مى توان تفسير كرد. به طور قطع ، تغييرات اقتصادى و فنى در جوامع صنعتى ، تاثيرهاى قابل توجهى بر نهاد خانواده بر جاى گذاشته اند. با اين همه ، حضور دسته اول از علل ياد شده ، يعنى تغييرات ارزشى نيز كاملا آشكار است در اين قسمت بر علل اساسى تغييرات كاركردى در خانواده معاصر مرورى خواهيم داشت

تغييرات ارزشى بدون شك ، فلسفه هاى جديد و انديشه هاى فراگير ناشى از آنها، اساسى ترين نقش را در تحولات فرهنگى جهان غرب ايفا كرده اند. ليبراليسم و بينش فردگرايانه به عنوان يكى از شالوده هاى فرهنگ معاصر غربى در كنار تاثيرهاى عميقى كه در ابعاد مختلف حيات اجتماعى به جاى گذارده ، نهاد خانواده را نيز به شدت تحت تاثير قرار داده است در اين راستا به طور خاص بايد به مكاتب فلسفى و روان شناختى انسان گرا و به طور خاص ، نظريه هاى اريش فروم ،(٤١) و كارل راجرز(٤٣) كه انطباق را راه حل مشكلات فردى مى دانستند، غلبه كرده و به اين ترتيب ، در تغيير ارزش ها و نگرشهاى راجع به خانواده ، نقش قابل توجهى را ايفا كردند.

( Mintz and Kellogg , ١٩٩١:١١٠)

به تعبير دكتر شريعتى :

اساسا نوع تكيه اى كه غرب بر آزادى و كمال و ارزش هاى انسانى زن مى كند، در مسير اصالت فردى زن است ؛ يعنى زن را از خانواده بيرون مى آورد و او را به عنوان يك موجود انسانى مطرح مى كند و برايش حقوق اختصاصى و اصيل قائل است اين مسئله خود به خود به اصالت فرد و فردگرايى منجر مى شود. اصالت فرد و فردگرايى در غرب نه تنها جامعه را به عنوان يك بناى كامل و پيوسته و پيگير متزلزل كرده ، بلكه خانواده را همچنين متزلزل كرده است ، به اين شكل كه (دادن) اصالت فرد به زن ، او را به عنوان عضوى در خانواده از ميان برده و به عنوان يك فرد تمام در جامعه مطرحش كرده

(شريعتى ، ١٣٧٦: ٢٥٠ - ٢٥١)

گرچه اين گونه تعبيرها تا حدى اغراق آميز به نظر مى رسند، ولى از واقعيتى مهم و انكارناپذير در جوامع غربى حكايت مى كنند؛ واقعيتى كه تغييرهاى كاركردى خانواده در زمينه هاى رفتار جنسى ، توليد مثلا، حمايت و مراقبت ، جامعه پذيرى و غيره تا حدودى ريشه در آن دارد. با توجه به فراهم شدن امكانات پيشرفته و ارتقاى فردى در زمينه هاى مختلف آموزشى براى زنان امروزى ، بسيارى از آنان از پذيرش نقش مادر - همسرى به عنوان مهم ترين وظيفه زندگى خود و تنها راه دستيابى به اكمال نفس ابا دارند و موفقيت خود را در كسب امتيازهاى فردى و اجتماعى و اغلب با پيروى از الگوهاى مردانه موفقيت و پيشرفت ، جستجو مى كنند.

در ارتباط با واقعيت ياد شده همچنين لازم است به مسئله سقوط ارزش هاى اخلاقى در غرب اشاره كنيم كه ارتباط بسيار نزديكى با سقوط خانواده يا كم بها شدن آن دارد. رواج نظريه اومانيستى در باب اخلاق كه به جاى ترس از آخرت ، بيشتر بر شادمانى در اين دنيا تاكيد داشت ، به غلبه نگاه سود جويانه به مسئله جنس از زاويه روان شناسى و جامعه شناسى منجر گرديد و نگه به اين موضوع از زاويه الهيات را منسوخ كرد

( Barnes , ١٩٣٩:٤٠٦)

كه اين امر نيز در تغييرات كاركردى خانواده تاثير عمده اى داشته است اين گونه است كه خانواده در جوامع غربى و ديگر جوامع متاثر از فلسفه هاى جديد، تغيرات چشمگيرى را در زمينه هاى رفتار جنسى ، ميزان توليد مثل ، مشروعيت فرزندان و شيوه هاى نگهدارى ، مراقبت و تربيت فرزندان تجربه كرده و مى كند.

گذشته از اين انديشه هاى فلسفى عام ، فعاليت هاى نهضت آزادى زنان يا فمينيسم ، به ويژه در نيمه دوم قرن بيستم ، نتايج گسترده و انكارناپذيرى را در باب مسائل زنان و به ويژه مسائل و مشكلات خانواده در پى داشته است طرفداران فمينيسم با محكوم كردن استثمار زنان در خانه ، ارزش هاى سنتى خانوادگى را با چالش جدى روبه رو ساختند. برخى فعالان فمينيسم مانند، اتكينسون ،(٤٥) اظهار عقيده كرد كه دو فرايند صنعتى شدن و شهرى شدن ، خانواده را از نهادى نسبتا خودكفا به نهادى كه كاركرد اصلى اش توزيع عاطفه و شكل دهى به شخصيت مى باشد، تبديل كرده است

( Defleur, et al , ١٩٧٣:٥١٩)

جامعه شناسان شهرى مكتب شيكاگو نيز آثار مخرب شهرى شدن را عامل فروپاشى فرهنگ سنتى و در نتيجه ، تبدل كاركردهاى خانواده قلمداد كرده اند.

( Lasch , ١٩٧٧:٣٥)

اين امر چگونه اتفاق افتاد؟

در يك نگاه كلى ، دو فرايند صنعتى شدن و شهرى شدن و به دنبال آنها، پيدايش دولت هاى رفاه در مغرب زمين با ايجاد مجموعه اى از نهادهاى بديل ، خانواده را به سمت از دست دادن تعدادى از كاركردهاى پيشين خود سوق دادند. برخلاف گذشته كه خانواده واحد اصلى اقتصادى بود، اكنون زندگى شغلى مردم در جوامع پيشرفته صنعتى تقريبا به طور كامل در خارج از خانه صورت مى گيرد؛ زنان در بازار كار در شرايطى نسبتا برابر با مردان پذيرفته شده اند و روز به روز به استقلال اقتصادى بيشترى نايل مى شوند؛ دولت از راه گسترش شيرخوارگاه ها و كودكستان ها از كودكان پرستارى مى كند؛ تحصيل كودكان و جوانان بر عهده دولت است ؛ جوانان ديگر چندان به بودجه خانواده وابسته نيستند؛ دولت جايگزين مادر و به تعبيرى « مادرانه » شده است ؛ به اين معنا كه زندگى مادى فرد، تحصيلاتش و خدمات بهداشتى اش را تامين مى كند. دولت است كه به همه مى پردازد و مسئول همگان است در گذشته ، مردن يا زنده ماندن اطفال عمدتا بستگى به والدين آنها و برعكس ، مردن يا زنده ماندن افراد كهنسال عمدتا بستگى به فرزندانشان داشت ؛ امروز در سايه خدماتى كه دولت هاى رفاه فراهم كرده اند، نسل جديد مى تواند به حيات خود ادامه دهد، حتى اگر خانواده متلاشى شود يا حتى اگر هيچ يك از والدين وجود نداشته باشد. افراد سالخورده بدون فرزند نيز اكنون به مراتب بيش از گذشته زنده مى مانند.

(ر.ك : هلر، ١٣٧٨: ٥٩ - ٦٠ و اينگلهارت ، ١٣٧٣: ٢٠٢)

عوامل مذكور به مدد پيشرفت هاى تكنولوژيك در عرصه هاى مختلف ، به ويژه در عرصه پزشكى زنان و زايمان ، زمينه تغيير كاركرد خانواده در بخش هاى تنظيم رفتار جنسى ، توليد مثل ، حمايت و مراقبت ، جامعه پذيرى و كاركردهاى اقتصادى را فراهم آورده اند. همچنين گسترش آزادى هاى جنسى و فراهم شدن امكان ارضاى جنسى در خارج از چهارچوب خانواده به طور گسترده و از طريق شيوه هاى غير نهادينه يا غير هنجارى ، تاثير قابل توجهى بر تغيير كاركرد خانواده در زمينه هاى رفتار و تخلفات جنسى داشته است اين چنين است كه ارضاى نيازهاى عاطفى زن و شوهر توسط يكديگر در خانواده هاى جديد از اهميت بى سابقه اى برخوردار گرديده و ساير كاركردهاى خانواده را تحت الشعاع قرار داده است

آينده خانواده سخن آخر اين است كه اين دو دسته عوامل ياد شده ، يعنى تغييرات ارزشى و پيدايش نهادهاى بديل خانواده ، افزون بر آنكه خانواده هسته اى غربى را دچار تغييرات كاركردى چشمگيرى كرده اند، پديده هاى ديگرى مانند افزايش بى سابقه ميزان طلاق و رشد فزاينده الگوهاى جديد روابط جنسى از قبيل ازدواج اشتراكى ، ازدواج آزاد، زندگى مشترك بدون ازدواج ( cohabitation ) و زندگى مشترك دو همجنس را در پى داشته اند؛ در نتيجه ، محققان اين بحث را مطرح مى كنند كه آيا نهاد خانواده در حال زوال و فروپاشى است يا اينكه همچنان به حيات خود ادامه خواهد داد؟ گروهى كه نگاه خوشبينانه ترى به مسئله دارند، معتقدند وقوع تغييرات ضرورى در نهاد خانواده به معنى آن نيست كه خانواده اهميت گذشته خود را از دست داده يا اينكه در وضعيت سقوط قرار دارد، بلكه خانواده در حال جرح و تعديل خود و سازگار شدن با جامعه در حال تغييرى است كه خود جزئى از آن مى باشد. به گفته لاك(٤٧) مى توان شكلى از خانواده را كه ظاهرا در جوامع جديد در حال پيدايش است ، خانواده مصاحبتى ( family companionship ) ناميد؛ زيرا تاكيد آن بر ارتباط نزديك بين شخصى به عنوان كاركرد اصلى خانواده است ويژگى هاى ديگر خانواده مصاحبتى عبارتند از: داد و ستد عاطفه ، مفروض گرفتن برابرى بين زن و شوهر، دموكراسى در تصميمات خانوادگى همراه با اعطاى حق راءى به فرزندان ، رشد شخصيت اعضا به عنوان يك هدف خانوادگى ، آزادى بيان ما فى الضمير به گونه اى سازگار با وحدت خانواده و اين انتظار كه بالاترين درجه خوشبختى بايد در خانواده به دست آيد.

( Defleur, et al ., ١٩٧٣:٥١٩-٥٢١)

در مقابل ، كسانى قرار دارند كه آينده روشنى را براى خانواده پيش بينى نمى كنند. از ميان اينان افرادى مانند سوروكين(٤٩ ) بازگشت به ارزش هاى اخلاقى و هنجارهاى الگوى خانواده سنتى را خواستار شده اند.

( Ibid )

ولى با توجه به ساختاريهاى اجتماعى - اقتصادى و ارزش اى حاكم بر جوامع صنعتى ، چنين بازگشتى بيشتر به يك رويا مى ماند؛ از اين رو، جمعى ديگر از اين صاحب نظران ، الگوهاى بسيار متنوعى را براى زندگى خانوادگى در آينده پيش بينى مى كنند. به نظر الوين تافلر

10 -اسلام و جامعه شناسى خانواده

از تفاوت هاى آناتوميك كه بگذريم ، مهم ترين نزاع ها در اين بحث حول محور تفاوت هاى روان شناختى رخ داده است تفاوت در توانايى هاى حسى و ادراكى و به ويژه ميانگين بهره هوشى ، تفاوت در مهارت هاى كلامى و تفاوت در عواطف ، علايق و تمايلات و از جمله تمايل به پرخاشگرى ، موضوع تحقيقات بى شمار در دهه هاى گذشته بوده اند.

به نظر مى رسد على رغم كوشش هاى فراوان يكه از سوى محققان ، به ويژه طرفداران انديشه هاى فمينيستى در جهت انجام تحقيقات دقيق و فارغ ازسو گيرى و نيز كنترل تحقيقات ديگران به عمل آمده ، امروزه عموما وجود پاره اى تفاوت هاى ادراكى و عاطفى بين زن و مرد پذيرفت شده است در سال ١٩٧٤ الينور مك كابى(٥٢) پس از بازنگرى بيش از ١٥٠٠ پژوهش ‍ درباره تفاوت هاى زن و مرد به اين نتيجه رسيدند كه تنها چهار مورد از كليشه هاى عمومى حاكى از تفاوت هاى جنسيتى ، همواره از پشتوانه تحقيقات تجربى برخوردار بوده اند. اين چهار مورد عبارت بودند از:

١. استعداد كلامى در جنس زن بيش از جنس مرد است

٢. مردان در آزمون هاى مربوط به استعدادهاى بصرى - فضايى از زنان پيش مى گيرند.

٣. با ورود به سن نوجوانى ، پسرها در آزمون هاى استدلال رياضى از دخترها اندكى جلو مى افتند و اين امتياز پيوسته ادامه مى يابد.

٤. مردان چه از حيث فيزيكى و چه از حيث كلامى پرخاشگرتر از زنان هستند و اين تفاوت از دو سالگى آشكار مى شود.

اما تعدادى از پژوهشگران ، بر پايه تحقيقات جديد و نيز بازنگرى مجدد تحقيقات پيشين ، چند مورد ديگر از اين كليشه ها را به عنوان تفاوت هاى واقعى ، شناسايى و اضافه كردند كه از اين قرارند:

٥. پسرها از همان دوران نوزادى ، فعاليت فيزيكى بيشترى نسبت به دخترها دارند.

٦. ترس و كمرويى در دختران بيشتر است و كمتر به كارهاى مخاطره آميز اقدام مى كنند.

٧. پسرها از آغاز باردارى و در طول زندگى ، نسبت به فشارها و بيماريها از دخترها آسيب پذيرتر هستند.

٨. از حدود ٤ - ٥ سالگى ، دخترها و در مرحله بعد، زن ها علاقه و عطوفت بيشترى به نوزادان نشان مى دهند؛ اما از پسرها و مردها چنين رفتارهايى كمتر ديده مى شود.

٩. دختران از دوران كودكى نسبت به درخواست هاى والدين ، معلمان و اشخاص ديگرى كه بر آنها اعمال قدرت مى كنند، از پسران فرمانبردارترند.

( Shaffer , ١٩٩٣:٤٩١-٤٩٢)

البته ، نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه بررسى هاى انجام شده تنها تفاوت هايى را به طور كلى بين گروه مردان و گروه زنان اثبات مى كنند، نه اينكه ويژگى هاى متفاوت جنسيتى را در مورد تك تك مردها و زن ها مشخص نمايند؛ بنابراين نمى توان بر پايه اين تفاوت هاى آمارى ، عملكرد آحاد مرد و زن را پيش بينى كرد.

از اين ها گذشته ، نزاع پيرامون منشاء اين تفاوت ها نزاع اساسى ديگرى است و هنوز در مورد اينكه آيا عوامل طبيعى در بروز اين تفاوت ها نقشى دارند يا نه ، اتفاق نظرى بين متخصصان ديده نمى شود. از يك سو به تعداد زيادى از محققان برمى خوريم كه در تبيين اين گونه تفاوت ها به عوامل زيست شناختى استناد مى كنند و مثلا رفتار پرخاشگرانه تر و سلطه جويانه تر مردان در مقايسه با زنان را از سطوح بالاتر هورمون مردانه (تستوسترون) در آنان ناشى مى دانند.

( Baron and Byrne , ١٩٩٧:١٨٦)

اما عده اى نيز در مخالفت با اين گونه استدلال ها اظهار مى كنند كه سطح هورمون هاى يك شخص مى تواند به تجربيات وى بستگى داشته باشد و با اين فرض ، بايد تفاوت هاى جنسى را از تجربيات متفاوت زن و مرد ناشى بدانيم نتيجه برخى پژوهش ها از آن حكايت دارد كه سطح تستوسترون در نرهاى گونه اى از ميمون ها پس از غلبه بر حريف افزايش مى يابد؛ اما پس از شكست خوردن از حريف ، پايين مى آيد. بر اين اساس ، همان گونه كه احتمال مى دهيم سطح هورمون جنسى مردانه علت رفتار پرخاشگرانه باشد، احتمال مى دهيم معلول آن باشد و اظهار نظر قاطع در اين خصوص بسيار دشوار است

( Shaffer , ١٩٩٣:٥٠٥)

تفاوت هاى جنسى از ديدگاه اسلام

در متون دينى اسلام به اشاراتى برمى خوريم كه برخى تفاوت هاى جنسى روان شناختى و داراى جنبه فطرى را مورد تاكيد قرار داده اند و از مهم ترين آنها مى توان به تفاوت در نيازها و تمايلات جنسى اشاره كرد. برترى كمى ميل جنسى مرد، برترى كيفى ميل جنسى زن ، بردبارى جنسى بيشتر زن و تفاوت در تحريك پذيرى جنسى مرد و زن از نكات قابل استفاده از روايات اسلامى اند.

(وسائل الشيعه ؛ ج ١٤: ٤٠ - ٤٢ و ج ١٥: ٤٥٢؛ بحارالانوار؛ ج ٣: ٦٢)

از منظر اسلامى جاى ترديد نيست كه تفاوت زن و مرد در ميل جنسى از عوامل بيولوژيك ناشى مى شود و حتى برخى روايات به اشاره اين تفاوت را در مورد آدم و حواعليه‌السلام در آغاز آفرينش انسان نيز مطرح كرده اند. در روايتى چنين آمده است :

خداوند آدم را از گِل آفريد، آنگاه حوا را برايش ابداع كرد... پس آدم عرضه داشت : « پروردگارا! چيست اين آفريده زيبا كه همنشينى و ديدن او مرا انس بخشيده است ؟ » پس خداوند فرمود: « اى آدم ! اين كنيزم حواست آيا دوست دارى با تو باشد تا تو را ماءنوس گرداند و با تو سخن گويد؟ » عرض كرد: « آرى پروردگارا... » پس خداوند فرمود: « اكنون او را از من خواستگارى كن ، چون او كنيز من است و به عنوان همسرى كه شهوتت را فرو نشاند نيز سودمند است » و خداوند پيشتر شهوت را در وجود او افكنده بود...

(وسائل الشيعه ؛ ج ١٤: ٢)

البته با توجه به جنبه هاى سيال و انعطاف پذير هويت انسان ، تاثير عوامل يادگيرى چگونگى حدوث و بروز اميال جنسى قابل انكار نيست و بدين جهت ، شاهد تنوع در رفتارهاى جنسى هستيم ؛ اما اين امر منافاتى با تعين بيولوژيك اميال جنسى ندارد.(٥٤) جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى فرايندى است كه طى آن ، الگوهاى رفتارى خاصى كه در يك فرهنگ معين براى هر يك از دو جنس ‍ مقرر گرديده ، از نسلى به نسل بعد منتقل مى شوند. جامعه شناسان چندين عامل را به عنوان عوامل جامعه پذيرى در جوامع كنونى مورد بحث قرار داده اند كه خانواده ، مدرسه ، گروه همسالان و رسانه هاى جمعى مهم ترين آنها به شمار مى روند؛ اما خانواده به دليل تقدم زمانى آن و ويژگى هاى خاص روابط خانوادگى ، در مقايسه با روابط ديگر، نسبت به عوامل ديگر از اهميتى دو چندان برخوردار است به هر تقدير، در اينكه الگوهاى متفاوت اجتماعى شدن دختران و پسران ، به ويژه در خانواده ، نقش عمده اى در بروز و رشد تفاوت هاى جنسيتى ، اعم از روانى و رفتارى ، بر عهده دارند، اختلافى بين صاحب نظران به چشم نمى خورد، ولى در توضيح فرايند مذكور و از نظر ميزان تاثيرى كه مى توان براى عوامل زيستى در قياس با عوامل اجتماعى قائل شد، با آراى مختلفى روبه رو هستيم كه در چندين نظريه انعكاس يافته اند. در اين قسمت ، چكيده اى از مهم ترين نظريه هاى مطرح شده در زمينه رشد هويت جنسى و جامعه پذيرى نقش هاى جنسيتى همراه با برخى نكات انتقادى ، ارائه خواهد شد.

نظريه هاى روان كاوى

الف) نظريه فرويد

زيگموند فرويد(٥٦) و ارهارت(٥٨) بسط يافته است ، كودك از دو راه عمده ، رفتارهاى اجتماعى و از جمله نقش هاى جنسيتى را مى آموزد: نخست ، از راه آموزش مستقيم و به تعبير ديگر، شرطى سازى كودك با استفاده از عوامل تقويت كننده ؛ در اين روش ، كودك با پاداش و تنبيهى كه دريافت مى كند، نسبت به رفتارهاى جنسيتى شرطى شده و آنها را فرا مى گيرد؛ دوم ، از راه فرايند تقليد كه در نظريه فرويد با عنوان همانندسازى مطرح شده بود؛ در اين روش ، رفتارهاى جنسيتى توسط والدين و ديگر عوامل جامعه پذيرى (اعضاى بزرگ تر خانواده ، ساير بزرگسالان ، معلمان ، گروه همسالان و رسانه هاى جمعى) الگوسازى مى شوند و كودك از اين الگوها تقليد و پيروى مى كند.

( Dusek , ١٩٨٧:١٢٨-١٣٠)

دو فرايند شرطى سازى و الگوسازى ، سه مرحله عمده را در اكتساب رفتار جنسيتى درپى دارند؛ در مرحله نخست ، كودك از بين پدر و مادر با او كه همجنس او است ، به عنوان منبع پاداش و تنبيه پيوند مى خورد. در مرحله بعد، كودك مجموعه اى از اقدام هاى پاداش دهنده و تنبيه كننده را مبنايى براى تعميم دادن قرار مى دهد و يا با همجنس خود از والدين همانندسازى مى كند. سرانجام در سومين مرحله ، فرايند تعميم دهى به هويت جنسيتى متناسب ، همراه با رفتار جنسيتى متناسب منجر خواهد شد.

( Albrecht et al ., ١٩٨٧:١٦٥)

به نظر مى رسد اين نظريه نيز گذشته از آنكه احتمال دخالت عوامل زيستى را در شكل گيرى هويت و رفتار جنسيتى ناديده گرفته ، به جهت برخى فرضيه هايى كه ارائه كرده ، قابل مناقشه است بر طبق اين نظريه بايد شاهد آن باشيم كه در متن واقع ، پاداش و تنبيه پسران و دختران به گونه اى متفاوت و با تكيه بر الگوى هنجارى رفتار جنسيتى رخ دهد؛ مثلا به اين شكل كه والدين و معلمان ، پسرها را به دليل رفتار پرخاشگرانه پاداش دهند و دخترها را به همان دليل تنبيه كنند؛ اما بيشتر شواهد موجود از آن حكايت دارد كه والدين و احيانا معلمان ، پسرها را بيشتر از دخترها به دليل پرخاشگرى تنبيه مى كنند. همچنين ، پژوهش ها نشان مى دهند كه رفتارهاى جنسيتى كودكان شباهت زيادى با مدلهاى رفتارى بزرگسالان ندارند؛ براى مثال ، پسرها بازى با اتومبيل سوارى و كاميون را ترجيح مى دهند، گرچه مادرانشان را بيشتر از پدرانشان در نقش رانندگى اتومبيل خانوادگى مشاهده كرده باشند. دخترها نيز به بازى هاى دخترانه مى پردازند، هرچند اين بازى ها اصلا در رديف رفتارهاى قابل مشاهده مادران آنها به چشم نخورند.

(١٦٦ : Ibid )

٤ - ٢. نظريه شناختى - رشدى لارنس كالبرگ

11-اسلام و جامعه شناسى خانواده

منتقدان اين نظريه اظهار داشته اند كه سنخ ‌بندى و تفكيك جنسى بسيار پيش از رسيدن كودك به درك هويت جنسيتى در جريان است ؛ براى مثال ، پسران دو ساله پيش از آنكه حتى بدانند اسباب بازى هاى پسرانه براى آنها مناسب تر است ، اين اسباب بازى ها را ترجيح مى دهند. بر پايه تحقيقات ، كودكان از بيست ماهگى رفتارهاى جنسيتى را از خود بروز مى دهند؛ افزون بر آن ، با توجه به تحقيق جان مانى كه تغيير جنسيت غلط را از سه سالگى به بعد بسيار دشوار يافت ، به نظر مى رسد كالبرگ در اين ادعا كه سنخ ‌بندى جنسى و رشد نقش جنسى ، به فهم معقول و حساب شده جنسيت منوط مى باشد، به خطا رفته است از اينها گذشته ، در اين نظريه نيز توجه به عوامل زيستى موثر بر جنسيت به چشم نمى خورد.

( Ibid )

نظريه طرح جنسيتى

نظريه طرح جنسيتى با بهره گيرى از نظريه يادگيرى اجتماعى و نظريه شناختى - رشدى ، عناصر مربوط به يادگيرى و عناصر شناختى را با يكديگر تلفيق مى نمايد. بر طبق اين نظريه ، كودكان اطلاعات دريافتى از محيط را پيرامون طرح ها يا مقوله هايى متفاوت سازماندهى مى كنند كه يكى از آنها طرح جنسيتى است مارتين(٦١) از پردازندگان اصلى اين نظريه ، همانند كالبرگ ، معتقدند كه كودكان انگيزه اى درونى براى كسب علايق ، ارزش ها و رفتارهايى دارند كه با ارزيابى شناختى آنها در مورد خودشان سازگار است ؛ اما برخلاف كالبرگ ، عقيده دارند كه اين « خود جامعه پذيرى » ( self - socialization ) خيلى زودتر، يعنى در دو و نيم تا سه سالگى كه كودك هويت جنسيتى پايه را كسب مى كند، آغاز مى شود. تثبيت هويت جنسيتى پايه ، كودك را برمى انگيزد تا در مورد جنس ها آگاهى هايى را فرا بگيرد و سپس اين آگاهى ها را در قالب طرح هاى جنسيتى ، يعنى مجموعه هاى سازمان يافته از باورها و انتظارات در مورد مذكر و مونث ، بريزد.

كودكان ، نخست يك طرح ساده درون گروه - برون گروه را كسب مى كنند كه به آنان اين امكان را مى دهد كه اشيا، رفتارها و نقش ها را با عنوان هاى « براى مردها » و « براى زن ها » طبقه بندى كنند. در ادامه ، كودكان يك طرح خاص جنسيتى كسب مى كنند كه از نقشه هاى تفصيلى ناظر به كنش تشكيل شده و شخص براى انجام رفتارهاى گوناگون متناسب با جنسيت به آنها نياز خواهد داشت ؛ براى مثال دخترى كه هويت جنسيتى پايه را كسب كرده ، در ابتدا ممكن است ياد بگيرد كه خياطى « براى دخترها » و ساختن مدل هواپيما « براى پسرها » است وى سپس به دليل آنكه دختر است و مى خواهد متناسب با تصورى كه از خود دارد، رفتار كند، آگاهى هاى فراوانى را درباره خياطى جمع آورى خواهد نمود تا به طرح خاص خودش در مورد جنس خودى بيفزايد و اين در حالى است كه آگاهى هاى مربوط به ساختن مدل هواپيما را تا حد زيادى ناديده مى گيرد. طرح جنسيتى پس از آنكه در نتيجه تجارب كودك شكل گرفت و توسعه يافت ، به نوبه خود بر تجارب آتى او راجع به خودش و نيز جهان پيرامونش تاثير مى گذارد.

( Shaffer , ١٩٩٣:٥١٣)

در مجموع مى توان گفت : نظريه طرح جنسيتى نيز عوامل زيستى موثر بر شكل گيرى هويت و رفتار جنسيتى را ناديده مى گيرد، اما نسبت به ديگر نظريه هاى جامعه پذيرى جنسيت ، تصوير نسبتا دقيق ترى را ارائه مى دهد.