تفسیر در لغت و اصطلاح
با توجه به این كه موضوع بحث ما تفسیر علمی است، تعریفی از واژه ی تفسیر بیان نمایید.
دكتر رفیعی:
واژه ی تفسیر، دارای معانی لغوی متعددی است كه بیش تر این معانی دارای وجه مشترك اند؛ از جمله: كشف، روشن نمودن، آشكار ساختن، پرده برداری، ایضاح، ابانه، تفصیل، شرح دادن و از این قبیل معانی كه بسیار به هم نزدیك اند و همه ی این معانی در واقع به آشكار كردن و اظهار یك معنا و مفهوم بر می گردند؛ البته درباره ی ریشه ی لغت تفسیر، نظرهای مختلفی بیان شده است. برخی آن را از ماده ی «فسر»
و برخی از ماده ی «سفر» گرفته اند.
عده ای نیز، واژه ی تفسیر را لغت «دخیل» دانسته اند؛ یعنی از زبان دیگری وارد زبان عربی شده است.
به هر حال، واژه ی تفسیر یك بار در قرآن كریم استعمال شده است و به معنای روشن نمودن و آشكار ساختن است.
در ارتباط با معنای اصطلاحی تفسیر، برخی مطالبی را آورده اند كه به بحث علوم قرآن بر می گردد؛
مثل شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه كه مستقیماً با تفسیر ارتباط ندارند؛ امّا مفسران تعاریف متعددی از معنای اصطلاحی تفسیر ارائه نموده اند؛ از جمله، علامه طباطبایی (ره) می فرمایند:
تفسیر عبارت است از: بیان كردن معنای آیه های قرآن و پرده برداری از اهداف و مقاصد و مدلول آیات.
مرحوم طبرسی (ره) دایره ی تفسیر را قدری محدودتر كرده و فرموده اند:
الفاظ مشكل قرآن را تبیین كردن و مراد از آن را بیان كردن
.
این معنای اصطلاحی با آن معنای لغوی «كشف، بیان و پرده برداری از آنچه مبهم است»، كاملاً تطابق دارد.
معنای اصطلاحی تفسیر با كدام یك از معانی لغوی آن سازگارتر است؟
دكتر رفیعی:
همه ی معانی لغوی تفسیر با معانی اصطلاحی مطابق اند؛ هم چنین خود معانی لغوی به معنای واحدی برمی گردند؛ یعنی در واقع همه ی لغویون به شكلی واژه ها را تغییر داده و الفاظ مشابه آورده اند؛ لكن معنای پرده برداری و شرح و ایضاح، كه در لغت تفسیر آمده است، با معنای اصطلاحی آن تطابق بیش تری دارد.
تفسیر و كشف مراد خداوند
فرمودید: «كشف مراد از كلام خداوند» ؛ در حالی كه الفاظ می توانند چند نوع معنا را افاده كنند؛ مثل مراد استعمالی و مراد جدّی. طبق تعریف شما، تلاش برای استخراج و كشف مراد استعمالی آیات (این كه در لغت چه كاربردهایی دارند) جنبه ی تفسیری ندارد. آیا این نقض بر تعریف شما وارد است؟
دكتر رفیعی:
كشف مراد جدی خداوند، یعنی بیان مقاصد و اهداف گوینده، بخشی از تفسیر است. در تفسیر آیه، ضمن تبیین الفاظ و كشف ابهامات، باید مراد گوینده نیز به دست آید؛ لكن نباید چیزی بر ظاهر آیه تحمیل شود. طبیعی است كه منابعی برای تفسیر آیات در اختیار ماست؛ مثلاً اگر بخواهیم آیه ی(
صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ)
را تفسیر كنیم، در مرحله ی اول، واژه را معنا و تفسیر می كنیم تا اطلاعاتی از این آیه به مخاطب ارائه دهیم؛ سپس با قراردادن سایر آیات در كنار این آیه و با تبیین معانی لغوی و نیز احادیث و منابع و مدارك عقلی كه در اختیار داریم، فهم و برداشت خود را از این آیه اظهار می داریم؛ اما ممكن است این معنا مراد جدّی و قطعی خداوند نباشد و آیه معنای دیگری هم داشته باشد. طبیعی است كه فقط تبیین یك مصداق برای هر آیه صحیح نیست؛ لكن لازم است آن مراد كاربردی روشن شود و اسمش هم مراد جدّی گذاشته نشود.
دكتر رضایی:
به نظر می رسد كه در معنای تفسیر، سه عنصر اساسی وجود دارد:
1. كشف ابهامات؛ همان طور كه مرحوم طبرسی اشاره كرده اند: «كشف المراد عن اللفظ المشكل»
گاهی یك لفظ مشكل است، لكن باید معنایش روشن شود و ابهام لفظ برطرف گردد؛
٢. بیان مقاصد و اهداف گوینده؛ مثلاً حقیقت است یا مجاز؛
٣. اظهار این مطلب با قلم یا سخن؛ لذا گفته اند: باید عنصر كشف در تفسیر باشد و یك حالت مكاشفه داشته باشد؛ یعنی تا زمانی كه مطلب در ذهن باشد تفسیر نیست؛ اگر بیان شود، تفسیر است؛ از این رو، چنانچه تفكر در قرآن صورت گیرد، ولی بیان نشود، هنوز به مرحله ی تفسیر نرسیده است.
با یك مثال ساده مطلب تا حدودی روشن می شود؛ مثلاً خداوند خودش را در آیات قرآن، «سمیع و بصیر» معرفی كرده
و معنای لغوی و مراد استعمالی اش این است كه خداوند حس شنوایی و بینایی دارد؛ اما وقتی دقت كنیم و قراین دیگری، مثل آیه ی(
لَیسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ)
را در كنار این آیه بگذاریم یا با قراین عقلی بسنجیم، به این نتیجه می رسیم كه مراد از سمیع و بصیر، علم به اشیا و مسموعات و مبصرات است، نه داشتن چشم و گوش؛ در نتیجه، می توان گفت كه تفسیر عبارت است از: «تبیین مراد استعمالی و جدی آیات قرآن» كه البته این تفسیر باید بر اساس قواعد ادبیات عرب، اصول عقلایی محاوره و هم چنین با توجه به روایات اهل بیتعليهمالسلام
صورت گیرد.
چیستی علم
مراد از علم در تفسیر علمی چیست؟
دكتر رضایی:
در عبارت «روش تفسیر علمی» سه واژه ی «تفسیر» «روش» و «علم» را داریم كه معنای تفسیر را تا حدودی روشن می كند.
در این جا، مقصود از علم، همان علم تجربی است. بر اساس دیدگاه مشهور، علوم به چهار دسته تقسیم می شوند:
١. علوم شهودی، مثل عرفان؛
٢. علوم نقلی، مثل تاریخ؛
٣. علوم عقلی، مثل ریاضیات، یا منطق؛
٤. علوم تجربی
كه به دو شاخه تقسیم می شود: الف) علوم طبیعی، مثل پزشكی و شیمی؛ ب) علوم انسانی، مثل جامعه شناسی و روان شناسی.
آنچه مورد بحث است، این دو شاخه از علوم تجربی است؛ یعنی گاهی در تفسیر قرآن، برای روشن شدن مفاد یك آیه، از علوم تجربی، مثل فیزیك، علوم پزشكی و امثال آن استفاده می شود، كه نتایج حاصل از آن را تفسیر علمی قرآن می نامند. پس مقصود از علم در این جا اصطلاح خاص (علوم تجربی) است، نه معنای منطقی علم كه عبارت از تصورات و تصدیقات ذهنی است.
مراد از علوم تجربی، اعتقاد و یقین مطابق با واقع نیست؛ بلكه آن چیزی است كه از راه حسّ و تجربه به دست می آید و گاهی موجب روشن شدن مفاد آیات قرآن می گردد؛ مثلاً قران می فرماید:
(
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها)
؛ و خورشید كه پیوسته به سوی قرارگاهش در جریان است.
معمولاً واژه ی «تجری» را به معنای «حركت» به كار می برند؛ در حالی كه لازم است در این جا به یك نكته ی علمی و كیهان شناسی توجه شود، تا مفاد این آیه روشن گردد.
آیه ی شریفه می فرماید: خورشید در جریان است، نه این كه خورشید حركت می كند؛ «الشمس تحرك» گاهی حركت گلوله را تحرك می نامیم؛ گلوله وقتی كه حركت می كند دیگر التهاب ندارد؛ اما وقتی آب در جوی حركت می كند زیر و زبر می شود. عرب به حركت آب در جوی «تجری» می گوید؛ یعنی وقتی كه آب در جوی وارد می شود زیر و رو می شود. امروزه دانشمندان در مباحث كیهان شناسی به این نتیجه رسیده اند كه خورشید فقط حركت نمی كند، بلكه در اثر انفجارات هسته ای مرتب مواد مذاب و گازی شكل بالا و پایین و زیر و زبر می شود؛ همانند آبی كه در جوی حركت می كند و در حال جریان است.
این یك نكته ی علمی است كه تفسیر آیه را بیش تر روشن می كند؛ یعنی با توجه به علوم تجربی، فهم آیه برای ما آسان تر می گردد.
روش های تفسیری
علاوه بر تبیین روش علمی، روش های دیگر و ملاك مجزا كردن این روش با روش های دیگر چیست؟
دكتر رضایی:
در مباحث تفسیری گاهی «روش تفسیر» و گاهی «گرایش تفسیری» و، به زبان عربی، «منهج» یا «الوان» گفته می شود.
وقتی در تفسیر آیات قرآن از ابزار عقل استفاده كنیم و نتایجی به دست آید و مفهوم و مفاد آیه روشن شود، تفسیر عقلی است؛ هم چنین اگر با استفاده از روایات پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
یا ائمه ی اطهارعليهمالسلام
همراه با مبانی ویژه ای كه در مباحث روایات و حجیت خبر واحد است، مفاد آیه روشن شود، به این روش، روش تفسیر روایی گویند.
بنابراین، روش عبارت است از: استفاده كردن از ابزارهای خاصی برای تفسیر قرآن، با توجه به مبانی خاصی كه نتایج ویژه ای را به دنبال داشته باشد.
روش دارای اقسام زیادی است؛ مثل روش تفسیر عقلی، تفسیر علمی، تفسیر روایی و تفسیر قرآن به قرآن. در تفسیر علمی قرآن از ابزار علوم تجربی استفاده می كنیم؛ یا به تعبیر دیگر، استخدام علوم تجربی برای فهم آیات قرآن كه نتایج مشخصی را هم به دنبال دارد؛ اما در گرایش های تفسیری وقتی كه مفسر به خاطر سلیقه و علاقه ی خاص یا تخصص ویژه اش، از مطالبی هم چون فلسفه یا مطالب علمی بیش از حد در تفسیرش استفاده كند، ولو این كه این ها را به عنوان ابزار به كار نبرد، گرایش تفسیری یا لون تفسیری می نامند؛ مثل تفسیر طنطاوی
كه حجم مطالب علمی آن زیاد است؛ و یا تفسیر فخر رازی
كه رنگ كلامی به خود گرفته است، هرچند ممكن است روش آن روش كلامی نباشد. روش و لون ملازمه ای با هم ندارند.
بنابراین، روش تفسیر قرآن یك بحث، و الوان و گرایش های تفسیری قرآن بحث دیگری است. به عقیده ی ما روش تفسیر علمی یك روش است نه یك رنگ؛ همان طور كه روش تفسیر قرآن به قرآن روش خاصی است، چون نتایج مشخصی را به دنبال دارد.
این روش ها نیز تقسیم بندی شده اند؛ گاهی آن را براساس نوع چینش مفسر، به تفسیر ترتیبی یا تفسیر موضوعی و گاهی به تفسیر نقلی یا تفسیر اجتهادی تقسیم كرده و روش تفسیر نقلی را نیز به روش تفسیر قرآن به قرآن (مانند: المیزان) و روش قرآن به روایات تقسیم نموده اند. تفسیر قرآن به دو بخش تفسیر ناقص و تفسیر كامل یا اجتهادی تقسیم می شود و روش ناقص، به روایی و غیرروایی تقسیم می شود كه روش غیرروایی شامل روش عقلی، علمی، عرفانی یا رمزی و امثال آن می شود.
البته بعضی قایل اند كه می توان روش تفسیری را از جهت اعتبار به معتبر و غیرمعتبر تقسیم نمود؛ در نتیجه، دیدگاه های مختلف و تقسیمات مختلف بر مبناهای خاصی وجود دارد.
لطفاً نظر خود را در این مورد و هم چنین درباره ی اقسام تفسیر بیان كنید؟
دكتر رفیعی:
بحث دكتر رضایی درباره ی روش ها كافی بود. به نظر بنده باید بین روش های تفسیری و گرایش و به تعبیر بعضی از متأخرین، اتّجاهات و اهتمامات تفسیری) تفاوت گذاشت. گاهی مفسّر با روشِ تفسیرِ قرآن به قرآن، یا روش قرآن به حدیث، یا تفسیم بندی های عقلی، نقلی و غیره وارد می شود؛ اما صبغه ای كه دنبال می كند، صبغه ی فلسفی، یا كلامی یا اجتماعی یا اخلاقی است. طبیعی است كه اگر ما این دو را تفكیك كنیم و روش را شیوه ای بدانیم، مفسر بهتر برای فهم و تبیین مراد آیات آن را به كار می برد؛ مثلاً، ابن عباس معتقد است كه تفسیر بر چهار وجه است:
١. وجهی كه عرب آن را می فهمد؛
٢. تفسیری كه هیچ كس نسبت به جهل آن معذور نیست و باید همگان آن را بدانند؛
٣. تفسیری كه تنها علما و محققان آن را می دانند؛
٤. تفسیری كه فقط خدا از آن آگاه است.
در شیوه ی تفسیر هم برخی قایل اند كه اگر در تمام آیات سریان داشته باشد، طبیعی است كه دیگر روش نخواهد بود؛ متأخرین، در تقسیم بندی این ها را جزء اتجاهات و اهتمامات
یا گرایش ها، یا لون ها آورده اند.
اما یك دیدگاه این است كه خود روش ْ ناقص و كامل دارد؛ گاهی قابل سریان در همه ی آیات است و گاهی این طور نیست؛ كما این كه در روش تفسیر قرآن به حدیث، شاید ما برای همه ی آیات حدیث نداشته باشیم، یا در تفسیر قرآن به قرآن برای همه ی آیات نتوانیم در خود قرآن پشتوانه ای بیابیم. بدیهی است كه باید بین صبغه ی نظری مفسر و روش و شیوه ی او تفاوت گذاشت؛ مثل مرحوم علامه طباطبایی كه روش ایشان تفسیر قرآن به قرآن است، ایشان درباره ی روش تفسیر قرآن با قرآن می فرماید:
چه طور می توان پذیرفت كه قرآن بیان همه چیز باشد، اما بیان خودش نباشد، با این كه خدا درباره ی قرآن فرموده:(
هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ)
؛
چگونه ممكن است قرآن مایه ی هدایت و میزان سنجش خوب و بد و وسیله ی روشنی برای عالمیان باشد، ولی در موضوع فهم خود آیات قرآن كه جهانیان احتیاج شدید به آن دارند، آنها را مستغنی نسازد!
ایشان درباره ی نقص سایر روش های تفسیری می فرمایند:
وقتی درست دقت می كنیم می بینیم تمام روش های تفسیری در این نقیصه مشترك اند كه نتایج بحث های علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته و بر مضمون آیات تحمیل می كنند؛ لذا تفسیر آنها سر از تطبیق بیرون آورده است؛ روی همین جهت، بسیاری از حقایق قرآن را مجاز جلوه داده، و آیات را تأویل كرده اند؛ لازمه ی این طور تفسیرها این است كه قرآنی كه خود را(
هُدىً لِلْعالَمینَ)
و(
نُورٌ مٌبینٌ)
و(
تِبْیانٌ كُلِ شَیءٍ)
معرفی می كند از جای دیگر روشنی بگیرد و وسیله ی هدایتی از خارج بگیرد و بالاخره محتاج چیزی دیگر باشد. راستی این چیز دیگر چیست و تا چه اندازه ای ارزش دارد و اگر اختلافی در آن واقع شد چه باید كرد؟
اما گاهی تفسیر، صبغه ی فلسفی و یا صبغه ی روایی و كلامی دارد؛ لذا بین این دو (روش و گرایش) باید فرق قایل شویم؛ لكن بعضی از مباحث، تا حدودی به الفاظ بر می گردد؛ در واقع آن شیوه ها و روش ها و الوان راه كارهای شخصی اند. هركدام از این ها در یك تقسیم بندی، بر اساس سلیقه بوده است.
بنابراین، «روش» گاهی اوقات به خاطر خود معارف قرآن است و معارف قرآن دارای ابعاد مختلفی است؛ مانند بعد عقلی، بعد عرفانی و ابعاد علمی؛ یعنی خود قرآن این تنوع نگاه ها و روش ها را اقتضا می كند، نه این كه چیزی از بیرون بر قرآن تحمیل شده و همه اش دید مفسر باشد، بلكه مقداری از آن هم اقتضائات علوم قرآنی است.