آشنایی با تفسیر علمی قرآن

آشنایی با تفسیر علمی قرآن0%

آشنایی با تفسیر علمی قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11267 / دانلود: 4140
اندازه اندازه اندازه
آشنایی با تفسیر علمی قرآن

آشنایی با تفسیر علمی قرآن

نویسنده:
فارسی

اقسام تفسیر علمی

لطفاً اقسام تفسیر علمی را بیان فرمایید؟

 دكتر رفیعی:

گاه تفسیر علمی از باب استخدام و تأیید محتوای آیات و به شكل اعتدالی است كه به آن تفسیر «علمی اعتدالی» می گوییم؛ مثلاً با استفاده از برخی مباحث روز، به تبیین آیاتی كه متضمن برخی مباحث علمی است می پردازیم كه این یك سبك و شكل است؛ به عنوان مثال، وقتی كه قرآن می فرماید:( رَبُّ الْمَشْرِقَینِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَینِ) ،[١] اگر كسی بحث مشرق ها و مغرب های متعدد در این آیه را با كروی بودن زمین مرتبط بداند، این یك شكل «اعتدالی» است؛ نه آن كه به محض شنیدن یافته های علمی، آیه را با آن مطابقت دهیم و در مقابل آن خاضع شویم و یا به طور صددرصد علوم را طرد نماییم و آن را با قرآن بیگانه جلوه دهیم.

شكل دوّم، شكل افراطی است كه برخی از تفسیرهای علمی به آن مبتلا هستند و آن، تطبیق آیات قرآن با یافته ها یا حتی فرضیه های علمی است. اگر كسی یك فرضیه ی علمی را یافت، سعی می كند در مقابل آن خاضع شود؛ و با هر لطایف الحیلی آیه را با آن ارتباط دهد. این همان مشكلی است كه برخی، مثل طنطاوی،[٢] فكری[٣] و دیگران به آن مبتلا شده اند. مرحوم علامه طباطبایی (ره) این روش را نمی پسندند. ایشان می فرمایند:

نتایج بحث های علمی یا فلسفی و غیر آن را از خارج گرفته و بر مضمون آیات تحمیل می كنند و لذا، تفسیر آنها سر از تطبیق بیرون آورده است. روی همین جهت، بسیاری از حقایق قرآن را مَجاز جلوه داده و آیات را تأویل كرده اند.[٤]

خلاصه این كه، تفسیر علمی را می توان به دو قسمت تقسیم نمود: الف) افراطی؛ ب) اعتدالی؛ كه بخش افراطی همان تطبیق، و بخش اعتدالی، استخدام علوم و به كارگیری آن در تأیید محتوای آیات است.

دكتر رضایی:

در مورد اقسام تفسیر علمی، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد؛[٥] به نظر ما روی كرد به تفسیر علمی، سه نوع است:

یك. گاهی برخی از مفسرین[٦] خواسته اند علوم را از قرآن استخراج كنند و، در حقیقت، سخن آنها ناظر به آیاتی مثل «تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ»[٧] بوده است؛ چون قرآن بیان كننده ی همه چیز است، پس همه ی مطالب باید در ظواهر قرآن وجود داشته باشد؛ مثلاً زركشی در «البرهان» آورده است كه برخی، از آیه ی شریفه ی( إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) [٨] بر اساس حروف ابجد پیش بینی نموده اند كه در سال ٧٠٢ زلزله ای صورت می گیرد و اتفاقاً چنین هم شد؛ و یا از آیه ی شریفه ی( إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ) [٩] آن جا كه خداوند از قول حضرت ابراهیمعليه‌السلام نقل می كند كه «وقتی من بیمار شدم اوست كه شفا می دهد.» علم پزشكی را استخراج كرده اند[١٠] و از حروف مقطعه ی اوایل سوره ها علم جبر را استفاده كرده اند.[١١] روشن است كه این روش، روش صحیحی نیست؛ زیرا همه ی علوم و ریزه كاری های علوم، ظرافت ها، فرمول های فیزیك، شیمی و غیره در ظواهر قرآن وجود ندارد و استخراج آنها از قرآن كاری بی ثمر و بی معناست.

دو. گاهی منظور از تفسیر علمی، تحمیل و تطبیق نظریه های علمی بر قرآن است؛ گاهی برخی از كسانی كه به سراغ تفسیر علمی رفتند سعی كردند نظریه های اثبات شده ی علوم را به آیات قرآن تحمیل كنند؛ مثلاً عبدالرزاق نوفل، نویسنده ی معروف مصری، درباره ی آیه ی شریفه ی( هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیسْكُنَ إِلَیها) [١٢] می گوید:

«انفسكم»، یعنی پروتون، و «زوجها»، یعنی الكترون و «لیسكن الیها»، یعنی حالت آرامشی كه بین این الكترون و پروتون برقرار شده و در نتیجه، این اتم از هم نمی پاشد و الكترون به طور مرتب به دور مركز اتم كه پروتون و الكترون است می چرخد.[١٣]

این سخن با ظاهر آیه و با معنای لغوی و اصطلاحی آیه سازگاری ندارد. روشن است كه این روش نیز روش صحیحی نیست. علامه طباطبایی (ره) در مقدمه ی المیزان به مسئله ی تطبیق می پردازد و آن را رد می كند. و می فرماید:

این گونه تفسیر علمی در یك قرن اخیر در مصر و ایران رایج شد و موجب بدبینی بعضی دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسیر علمی گردید.[١٤]

سه. گاهی منظور از تفسیر علمی این است كه ما برای فهم بهتر آیات قرآن از علوم استفاده كنیم؛ یعنی علوم را برای فهم بهتر آیات قرآن و روشن كردن و كشف معانی و مقصود خداوند تبارك و تعالی استخدام كنیم؛ به عبارت دیگر، هرچه علم بشر پیش رفت كند، موجب فهم بهتر برخی از آیات قرآن می شود، بدون این كه قصد استخراج علوم را از قرآن داشته باشیم.

مثلاً این آیه ی شریفه، مكرراً در قرآن كریم آمده است:

( إِنَّما حَرَّمَ عَلَیكُمُ الْمَیتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ...؛) [١٥] همانا خداوند، خون، میته و گوشت خوك را بر شما حرام كرده است.

وقتی كه علوم بشر پیش رفت می كند، روشن می شود كه خوردن خون، مردار، خوك و شراب چه ضررهایی برای بشر دارد. این پیش رفت های علمی، موجب روشن تر شدن معنای این آیات و فلسفه ی حرمت می شود؛ یا وقتی كه قرآن شریف می فرماید:

( اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) [١٦] اشاره به این دارد كه بین آسمان ها، ستون هایی است كه نمی توان دید.

روایتی از وجود مقدس امام رضاعليه‌السلام در ذیل همین آیات وارد شده است:

( ثمَّ عَمَدٌ و لكِنْ لاتَروْنَها) ؛ آن جا ستون هایی است؛ اما شما نمی بینید.[١٧]

این به چیزی مثل نیروی جاذبه و مانند آن اشاره دارد كه ممكن است بعداً كشف شوند؛ لذا می توان یكی از مصادیق آن را نیروی جاذبه دانست.

قرآن در جایی دیگر می فرماید:

( وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ) [١٨] ؛ و ما بادها را فرستادیم كه عمل لقاح را انجام دهند.

در این آیه لقاح (آبستن كردن) گیاهان به وسیله ی باد به روشنی بیان شده است و حال آن كه بعد از قرن ها، علم بشر كشف كرده است كه ابرها با بار مثبت و منفی در اثر برخورد با هم بارور می شوند؛[١٩] بنابراین، این اشاره ی علمی قرآن، اولاً، ما را به این جا می رساند كه نازل كننده ی قرآن از همه ی اسرار جهان اطلاع داشته است؛ ثانیاً، كشف های علمی، مثل نیروی جاذبه، توسط نیوتون و دیگران، مفادی از این آیات را برای ما روشن تر می كند، بدون این كه نظریه ای را بر قرآن تحمیل و یا مطلبی خلاف واقع را از قرآن استخراج كنیم.

پس، تفسیر علمی به سه قسم تقسیم می شود:

١. استخراج علوم از قرآن؛

٢. تحمیل و تطبیق بر قرآن (كه این دو قسم از نظر ما صحیح نبود)؛

٣. استخدام علوم در فهم قرآن، كه این روش صحیحی است.

معیار روش علمی

نظر خود را در مورد این تقسیم بندی و هم چنین معیار روش تفسیری قرآن بیان بفرمایید؟

 دكتر رفیعی:

به نظر بنده مبنای تقسیم بندی علمی، دو قسم افراطی و اعتدالی است. استخراج علوم از قرآن، مانند پیش بینی زلزله در سالی خاص، یك بحث علمی نیست تا اسم آن را تفسیر علمی بگذاریم؛ زیرا هر آیه ای را به صرف اشاره به حادثه ای، نمی توان به تفسیر علمی انطباق داد.

پس تفسیر علمی دو قسم است: یكی افراطی و دیگری اعتدالی. در تفسیر اعتدالی مفسر می كوشد آیاتی را برای تأیید یك یافته ی علمی از علوم تجربی و غیره، كه علم بشر به آن رسیده است بیاورد و آن را در استخدام فهم بیش تر قرآن قرار دهد؛ مثلاً بحث زوجیت گیاهان در عالم هستی،[٢٠] گرده افشانی و عمل لقاح در گیاهان،[٢١] نقش بادها در پیدایش ابر و باران،[٢٢] كرویت زمین[٢٣] و...، بین آیه ی قرآن و بحث علمی تطابق هم وجود دارد. این آیه، ضمن این كه جنبه ی هدایتی دارد، می تواند معنایی علمی را هم در برداشته باشد. این همان تفسیر اعتدالی است كه بین مفسران[٢٤] رایج است.

قسم دوم، همان تطبیق و تحمیل یك نظریه یا فرضیه ی علمی به قرآن است كه به نظر ما درست نیست؛ مانند: «طیراً ابابیل» كه شیخ محمد عبده در تفسیرش می نویسد:

اعتقاد به این كه پرنده ی مورد نظر از جنس پشه و مگس و حامل میكروب برخی از امراض بود و یا سنگ های سمی با باد به پای پشه و مگس چسبید و با نشستن این حیوانات روی افراد، آنان مسموم شدند و گوشت های بدنشان ریخت، امری بعید نیست.[٢٥]

یا در تفسیر «دابّه»[٢٦] به قمرهای مصنوعی[٢٧] و در تفسیر «نفس واحده»[٢٨] به پروتون[٢٩] و در تفسیر «لوح محفوظ»[٣٠] به «اتر»[٣١] و مواردی دیگر، نظریاتی را بر قرآن تحمیل كرده اند؛ اما به تعبیر بنده، استخراج علوم از قرآن، یا تطبیق و تحمیل است و یا در واقع، بحث اعتدال در تفسیر است و شق سومی در كنار این دو نمی تواند باشد.

با توجه به این نكته، عمده ترین بحثی كه در روش تفسیر علمی باید به آن توجه شود و در واقع مخالفت ها و موافقت ها را به هم نزدیك می كند، سخنان مشترك آنهاست. مخالفین، لبه ی مخالفتشان روی كسانی است كه این شرایط را رعایت نكردند و موافقین هم با شرایط تفسیر علمی می گویند حرفشان صحیح است. من ادله ی مخالفین و موافقین را بررسی نموده ام[٣٢] این ادله را می توان با هم وفاق داد و آن وفاق همان بحث شرایط تفسیر علمی است.

دكتر رضایی:

یك بحث در این است كه تعریف تفسیر علمی بر كدام یك از این ها صادق است. آن تفسیر علمی ای كه علم را به عنوان ابزار در خدمت قرآن قرار داده و علوم را برای فهم بهتر قرآن استخدام كرده است مورد تأیید ماست؛ در جایی كه تحمیل نظریه یا استخراج باشد یا ـ به تعبیر دكتر رفیعی ـ افراط باشد، در حقیقت اصلاً تفسیر نیست؛ چون چیزی از مفاد آیه را روشن نكرده است، بلكه نظر خود را، به جای نظر خدا، بر آیه ی قرآن تحمیل كرده، یا نظریه ی یك دانشمند و یا یك نظریه ی علمی را به جای نظریه ی خدا نشانده است.

بنابراین، تعریف روشن تفسیر علمی، فقط بر همین قسم اخیر كه قسم صحیحی است انطباق می یابد؛ اما یك نكته را نباید از نظر دور داشت و آن این كه واژه ی «افراطی» یك واژه ی كلی است و حد و مرز مشخصی ندارد؛ خوب است كه ما این واژه را تقسیم نماییم و اقسام آن را در نظر بگیریم.

گاهی ما چیزی را از بیرون بر قرآن تحمیل می كنیم و گاهی مطلبی علمی را از قرآن بیرون می كشیم ـ تطبیقی در درون قرآن انجام می دهیم ـ مثل همان كاری كه «غزالی» در كتاب الجواهر كرده است و در كتاب احیاء العلوم نیز به آن اشاره دارد كه:

در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد.[٣٣]

هر یك از این ها دارای حد، مطلع، ظاهر و باطن است كه ضرب در چهار می شود. این همه علوم، كجای قرآن وجود دارد كه ما متوجه آن نمی شویم، یا ائمهعليه‌السلام بیان نكرده اند؟ بنابراین، این، قسمی از تفسیر ناصحیح علمی است و تحت ضوابط و معیارهای صحیح تفسیر علمی قرار نمی گیرد. اگرچه هر دو، نوعی ایجاد ارتباط بین علم و قرآن است، اما یكی از بیرون است و دیگری از درون.

 دكتر رفیعی:

به نظر من، با پرداختن به مبحث معیارها، مطلب قدری روشن خواهد شد.

این كه فرمودند: گاهی از درون و گاهی از بیرون؛ آیا تاكنون عالمی از درون قرآن، علمی را كه در بیرون نیست استخراج كرده است؟ من فكر می كنم نوع بحث، لفظی است؛ یعنی علوم بیرونی اند و مفسر می خواهد برای آن از قرآن تأیید پیدا كند؛ اما غزالی كه می گوید در قرآن هفتاد و هفت هزار علم وجود دارد، خود ایشان برای آن شاهدی نیاورده است.

معیار صحیح تفسیر علمی

معیار صحیح تفسیر علمی چیست؟

 دكتر رفیعی:

شاید بسیاری از اختلافات مخالفین و موافقین به معیار تفسیر علمی برگردد. برای تفسیر علمی چند معیار لازم است:[٣٤]

معیار اول رعایت قوانین تفسیر است كه بعضی از این ها به مفسر و بعضی به متن بر می گردد. جناب سیوطی[٣٥] برای مفسر قرآن پانزده شرط ذكر نموده است. علمای الازهر در یك اطلاعیه و زرقانی در كتاب مناهل العرفان یازده شرط ذكر نموده اند.

پس اولین معیار، رعایت شرایط مفسر است؛ گرچه شاید نتوان مستقیماً آن را معیار تفسیر علمی خواند؛ لكن وقتی كه مثلاً یك عالم زیست شناسی كه هیچ اطلاعی از لغت عرب، ادبیات عرب یا از فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسیر علمی قرآن را دارد، این معیار مورد استفاده قرار می گیرد.

معیار دوم این است كه به شأن و جایگاه قرآن توجه كنیم؛ یعنی مقام قرآن و نیز جایگاه شارع در تبیین قرآن آشكار گردد؛ آیا جایگاه قرآن، هدایت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهی است، یا تبیین مباحث فلسفی و علمی؟ در این باره قرآن می فرماید:

این كتاب،( هُدی للمتّقین) [٣٦] است؛ برای هدایت است،( یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ) [٣٧] است؛ به راهی كه استوارترین راه هاست هدایت می كند.

قرآن با خطاب به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پنج هدف را در آیه ی زیر بیان می كند:

( یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً) [٣٨] ؛ ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذار كننده و تو را دعوت كننده ی به سوی خدا، به فرمان او و چراغی روشنی بخش.

به عقیده ی ما اگر آیه ای اشاره ی علمی دارد، آن هدف اصلی نبوده، بلكه بیان آن به خاطر شأن هدایتی بوده است. وقتی قرآن ١٤ قرن پیش به عنوان مثال می فرماید:( وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها) [٣٩] درست است كه این آیه اشاره ی علمی دارد، اما هدف از آن برداشت هدایت است؛ حال شما از( وَ الشَّمْسُ تَجْرِی) پی به خالقش ببرید یا به توحیدش؛ لذا اغلب آیات علمی قرآن در پایان به مسئله ی توحید، معاد و هدف دار بودن خلقت بر می گردد؛ مثلاً در معرفی كافر می گوید:

كافر مثل كسی است كه از جو بیرون رود و نتواند نفس بكشد.[٤٠]

درست است كه این یك بیان علمی است كه خارج از جَو، اكسیژن نیست، ولی این در واقع در مقابل آیه ی( أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) [٤١] و نیز نداشتن حیات معنوی كافر است.

معیار سوم كه شاید مختص باشد این است كه، تكیه بر قوانین علمی قطعی است نه بر فرضیه ها و نظریه های حدسی؛ حال اگر مفسر بزرگواری به صرف احتمال دادن حیات در كرات دیگر، از آیه ی( یرْسَلُ عَلَیكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ) [٤٢] (خدا بر سر شما شراره های آتش و مس گداخته فرود می آورد تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید) استفاده ی حیات نماید و آن را كنایه از این بداند كه در میان ساكنان كرات دیگر و كره ی زمین در آینده جنگی در می گیرد و آنها آتش بر سر زمینیان می ریزند و این ها دفاع می كنند، این یك فرضیه یا نظریه است؛ یا مثلاً به بمب اتم یا ماهواره ها تعبیر كند، همان بحث افراطی است كه لطمه می زند؛ لذا معیار سوم، تكیه بر قوانین علمی قطعی و پرهیز از فرضیه ها و نظریه هاست.

معیار چهارم كه خیلی مهم است، ارتباط بین قانون علمی و آیه ی مورد نظر است؛ مثلاً می گوید آب «H2 O» است و این مسلم است؛ اما از هر آیه ای می توان به عنوان پشتوانه برای این قانون علمی استفاده نمود؟ پس باید بین قانون علمی و آیه ارتباط باشد.

معیار پنجم این است كه تعارضی بین تفسیر علمی و حقایق و مضامین قطعی شرعی نباشد.

دكتر رضایی:

از ظهور «پوپر» (حدود ٥٠ سال پیش) ما چیزی به عنوان «قانون» در علم نداریم و حتی ممكن است چیزی به عنوان «قطعیت» هم نداشته باشیم ـ البته بعضی منكرند ـ بنابراین، هرچه هست ـ به قول بعضی فیزیك دانان ـ افسانه های مفید است[٤٣] ؛ یعنی نظریه هایی كه ما بر اساس آن هواپیما می سازیم و با آن مسافرت می كنیم؛ ولی این نظریه ها، ابطال پذیرند نه اثبات پذیر؛ به عبارت دیگر، این مطالب ممكن است هیچ وقت اثبات نشوند، بلكه مورد نقض قرار گیرند، ولی در عین حال تا وقتی كه مفید و كارسازند از آن استفاده می كنیم و با آمدن نظریه ی بهتر، آن را جای گزین می كنیم.

ما در علم چیزی به عنوان قانون قطعی اثبات شده نداریم؛ همان طور كه فرمودید، باید اولاً مسائل را به صورت غیرقطعی به قرآن نسبت داد؛ یعنی بگوییم كه احتمالاً این آیه ی قرآن به نیروی جاذبه اشاره دارد. در كتابی[٤٤] حدود ٣٠٠ مورد از آیات علمی قرآن را بررسی كردیم، شش مورد از اعجاز علمی قرآن را پذیرفتیم و ٢٩٤ مورد را رد كردیم؛ پس نباید تئوری های ظنی را به طور قطعی به قرآن نسبت دهیم؛ البته برخی موارد ممكن است پشتوانه اش دلیل عقل یا بداهت حسی باشد؛ مثل حركت زمین، در این موارد می توانیم به صورت احتمالی نسبت دهیم كه به دام تفسیر به رأی نیفتیم، و تغییراتی كه در علوم حاصل می شود به قرآن راه پیدا نكند و به تفسیر ما ضرر نزند.

پی نوشت ها:

[١] سوره ی الرحمن، آیه ی ١٧.

[٢] ر.ك: الطنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن.

[٣] ر. ك: علی فكری، القرآن ینیوع العلوم و الفرقان.

[٤] محمدحسین طباطبایی، همان، ج١، ص٧.

[٥] برای مطالعه بیش تر ر.ك: رضایی، همان، ص٣٧٤ـ٣٨٠.

[٦] غزالی، جواهر القرآن، ص ٣٧، فصل خامس.

[٧] سوره ی نحل، آیه ی ٨٩.

[٨] سوره ی زلزال، آیه ی ١.

[٩] سوره ی شعرا، آیه ی ٨٠.

[١٠] غزالی، همان، ص٢٧.

[١١] ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج٢، ص٤٨١.

[١٢] سوره ی اعراف، آیه ی ١٨٩؛ اوست خدایی كه همه ی شما را از یك تن آفریده و از او نیز جفتش را مقدر داشت، تا به او انس و آرام گیرد.

[١٣] عبدالرزاق نوفل، قرآن و العلم الحدیث، ص١٥٦.

[١٤] محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج١، ص٦.

[١٥] سوره ی بقره، آیه ی ١٧٣.

[١٦] سوره ی رعد، آیه ی ٢.

[١٧] محمد حسین طباطبایی، همان، ج١١، ص ٢٨٦، بحث روایی.

[١٨] سوره ی حجر، آیه ی ٢٢.

[١٩] عباسعلی سرفرازی، رابطه ی علم و دین، ص٣٦.

[٢٠] سوره ی ذاریات، آیه ی ٤٩.

[٢١] سوره ی حجر، آیه ی ٢٢.

[٢٢] سوره ی فاطر، آیه ی ٩.

[٢٣] سوره ی معراج، آیه ی ٤٠.

[٢٤] محمد حسین طباطبایی، همان، ج١، ص٧.

[٢٥] محمد عبده، تفسیر جزء عم، ص١٦١.

[٢٦] سوره ی نحل، آیه ی ٨٢.

[٢٧] عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحدیث، ص ٢١٢.

[٢٨] سوره ی اعراف، آیه ی ٧١٩.

[٢٩] عبدالرزاق نوفل، همان، ص ١٥٥.

[٣٠] سوره ی بروج، آیه ی ٢١.

[٣١] محی الدین عجوز، معالم القرآن فی عوامل الاكوان، ص٣٨٩.

[٣٢]. برای مطالعه ی بیش تر ر.ك: ناصر رفیعی محمدی، تفسیر علمی قرآن، ج٢، ص١٧٣ـ ١٩٧.

[٣٣] ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج١، ص٣٦١.

[٣٤] ر.ك: ناصر رفیعی محمدی، همان، ج٢، ص ٢٠٩ - ٢٣٨.

[٣٥] جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج٢، ص ٣٩٧.

[٣٦] سوره ی بقره، آیه ی ٢.

[٣٧] سوره ی اسراء، آیه ی ٩.

[٣٨] سوره ی احزاب، آیه ی ٤٦ـ٤٧.

[٣٩] سوره ی یس، آیه ی ٣٨.

[٤٠] سوره ی انعام، آیه ی ١٢٥.

[٤١] سوره ی رعد، آیه ی ٢٨.

[٤٢] سوره ی رحمن، آیه ی ٣٥.

[٤٣] ر.ك: محمد علی رضایی اصفهانی، همان، بحث قطعیت علوم بشری و قانون.

[٤٤] محمد علی رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن.