جوانان و روابط

جوانان و روابط0%

جوانان و روابط نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8508 / دانلود: 2903
اندازه اندازه اندازه
جوانان و روابط

جوانان و روابط

نویسنده:
فارسی

سه عامل سبب شناخت صحيح و حفظ از اشتباه است :

١. ارزشيابى كفايت ادّله و شواهد : فرد دلايلى را كه براى دست يافتن به نتيجه تدارك ديده است، ارزيابى مى كند و آن ها را از جهت كفايت مورد بازبينى قرار مى دهد (عقل ورزى).

٢. برخوردارى از علم : هر كس از علم بيش ترى برخوردار باشد، در مقام شناخت، امكان بيش ترى براى عقلورزى خواهد داشت. احاطه ى علمى و برخوردارى از اطلاعات گسترده، اين امكان را براى فرد فراهم مى آورد كه مواد بيش ترى براى تركيب و مقايسه ى مطالب در اختيار داشته باشد و از اين رو، به شناخت عميق تر و بازشناسى دقيق ترى دست مى يابد و از نتيجه گيرى خام دور مى شود.

٣. كنترل حب و بغض : عقلورزى مستلزم آن است كه از دخالت هاى انحراف آفرين حبّ و بغض جلوگيرى شود؛ زيرا همان طور كه دوستى مانع از بازشناسى ضعف هاست، دشمنى مانع از ديدن قوّت هاست.

هنگامى كه دو پاى حبّ و بغض در بند عقل گرفتار آيد، آدمى مى تواند از كج روى در شناخت و بازشناسى در امان بماند.[٦٥]

حال، بسى روشن است كه دوستى هاى خيابانى و تلفنى و روابط ميان دختر و پسر، از آن جا كه زيبايى و جذّابيّتِ جسمانى و تشابه ظاهرى در آن نقش پررنگى دارد و افراد در آن مقطع در هاله اى از احساسات و عواطف غوطهورند و در پى فردى هستند كه با ساخته هاى ذهنى شان مطابق باشد، در اركان شناخت ناتمام است و كورى حاصل از عشق و محبّت بر آن حكومت مى نمايد. در اين گونه روابط، چون احساسات و هيجانات و شور جوانى در حدّ بالايى قرار دارد، حسّ واقعيت آزمايى، ضعيف است و در مقابل، حالت هاى كام بخشانه، بسيار قوى هستند.

دكتر... در مجله ى «ايران جوان» در ضمن گفت و گويى درباره ى روابط و عشق - على رغم اصرار بر روابط آزاد - اذعان مى دارد :

در يك سرى تحقيقات، به مردان مورد آزمايش گفتند كه در اين جا دو خطّ تلفن وجود دارد؛ با يكى از آن ها با خانمى زيبا صحبت مى كنيد و در ديگرى با خانمى زشت. هنگام صحبت با خانم زيبا آن ها فكر مى كردند كه او باهوش تر است و مثلا معاشرتى هم هست و لذا خود اين ها در صحبت با او معاشرتى مى شدند و سعى مى كردند جذّاب تر جلوه كنند؛ يعنى هر دو طرف، بهترين چيزهايشان را در ويترين مى گذارند و اين ويترين ها هستند كه با هم صحبت مى كنند. هنگامى كه دست از پيش گويى كام بخشانه برداريم، انتظاراتمان هم متفاوت خواهد بود؛ يعنى هنگامى كه با واقعيت ها روبه رو شويم، حس مى كنيم معشوق، چهره اش عوض شده است.[٦٦]

پس به اعتراف قائلين به روابط آزاد نيز اين دوستى ها شناخت لازم براى زندگى را تأمين نمى كند و طرفين را از الزام هاىِ درونى نسبت به عشق، محبّت، خانواده، احساس مسئوليّت و مقدار ظرفيّت هاى روانى و عاطفى يك ديگر با خبر نمى سازد؛ بلكه اين آشنايى، سطحى و كاملا عاطفى است و حرف هايى هم كه در آن مقطع رد و بدل مى شود به همين گونه است و در آن ها از اصول مؤثّرِ در شناخت، خبرى نيست.

سرانجام آشنايى هاى تلفنى و ازدواج هاى خيابانى به حكايت آمارهاى منتشر شده، اين گونه ازدواج ها از استحكام كم ترى برخوردارند و تعداد قابل توجّهى از آن ها به طلاق كشيده مى شوند. در اين گونه روابط، طرفين، نقاط ضعف خود را مى پوشانند و بيش تر سعى در جلب توجه ديگرى دارند و نقش بازى مى كنند. آن ها سعى دارند همان گونه باشند كه طرف مقابل مى پسندد!

اگر سرى به هفته نامه ها و مجلاّت خانوادگى بزنيم، صفحات هم راز و پزشك مشاور، مملو از غم نامه هايى است كه دخترها و پسرها از دوستى ها و ازدواج هاى ناكام خود نوشته اند. بسيارى از ايشان، وقتى شور و اشتياق اوّليه شان فرو نشست و با واقعيّت هاى زندگى، بيش تر روبه رو شدند، با يك ديگر احساس نوعى بيگانگى و غرابت نموده، با عدم تفاهم در زندگىِ مشترك مواجه شده اند.

بسيارى از ازدواج هايى كه از روابط خيابانى، پارك و دانشگاه ها شروع شده اند، يا به سرانجام روشنى نرسيده، يا قبل از ازدواج رها شده و حاصلى جز بدنامى نداشته اند. عشق و علاقه هايى كه؛ از طريق آشنايى در خيابان و تماس تلفنى و حاصل مى شود، به همان صورت كه با شتاب ايجاد مى شود، به سردى مى گرايد و خاموش مى شود.

دكترى جامعه شناس، دليل ضعفِ چنين پيوندهايى را در بى پايه بودن عشق هاى زودگذر جست و جو مى كند و مى گويد :

جوانانى كه هم ديگر را در پارك ها و خيابان ها مى يابند، يا از طريق تماس هاى تلفنى به هم ديگر علاقه مند مى شوند، اصولا مبنا و اساس علاقه مندى خود را بر همان نگاه هاى اوّليه پايه گذارى مى كنند و اين عشق و علاقه وقتى ظاهرى باشد، قاعدتاً بعد از مدّت زمانى به تحليل مى رود و نهايتاً خاموش مى شود. لذا مى بينيم كه اغلب چنين ازدواج هايى حتى بعد از مدّت زمان كوتاهى (كم تر از يك سال) به طلاق مى انجامد.[٦٧]

جوانان شركت كننده در مصاحبه اى درباره ى روابط دختر و پسر، على رغم اصرار بر رفع محدوديّت هاى موجود در جامعه و خانواده، در لابه لاى سخن خود به اين مفاسد اشاره نموده اند :

پسرى مى گويد :

من هيچ وقت امكان ندارد با دخترى كه دوست هستم، ازدواج كنم ]و ازدواج طبق معمول و با همراهى خانواده پسنديده است [ شما اگر معناى ازدواج را بدانيد، آن وقت حسّاسيّت مردهاى ايرانى را مى فهميد اگر دخترى با چند تا پسر دوست بوده باشد، حاضر نيستم با او ازدواج كنم.

ديگرى مى گويد :

من اگر دخترى داشته باشم نمى گذارم كه با پسرى ارتباط داشته باشد؛ چون اين ارتباط بد جا افتاده و اكثراً براى وقت تلف كردن است نه براى ازدواج.[٦٨]

حال با توجه به اين مسائل، اصرار بر روابط آزادانه ى دختر و پسر، چه ثمرى مى تواند به بار آورد؟ در جاى ديگر از اين مصاحبه، درباره ى مفاسدى كه اين نوع روابط به همراه دارد آمده است :

به نظر من، اگر پس از ايجاد ارتباط، ازدواجى صورت گيرد، مشكل آفرين مى شود؛ چون پسرهايى كه ]با دخترى [دوست مى شوند، تا مشكلى در زندگى مشترك پيش مى آيد مى گويند : آره، تو همان كسى بودى كه با من دوست شدى[٦٩]

در نتيجه، افراد طرفدار آزادى روابط نيز، به مفاسد و كج روى هايى كه در آن يافت مى شود، اذعان دارند.

اسلام صحبت كردن زن و مرد و رسيدگى به كارهاى روزمرّه ى زندگى را حرام نكرده است، بلكه در مواردى كه دختر و پسر قصد ايجاد روابط را داشته باشند، براى آن ضوابطى نهاده و از بى بند و بارى و فساد جلوگيرى كرده است كه در بخش هاى آينده بدان خواهيم پرداخت.

در نتيجه به صرف ايجاد رابطه، شناخت لازم حاصل نمى شود؛ بلكه دقّت بر بافت خانوادگى، فرهنگى، اقليمى، شرايط محيطى كه فرد در آن رشد يافته، ميزان تحصيلات و شاخص هايى از اين قبيل لازم است تا طرفين زمينه هاى تفاهم را دريابند.

البتّه بعد از مطالعه و دقت در مطالب ياد شده، اگر شرايط مثبت بوده و دختر و پسر قصد ازدواج داشته باشند، مى توانند براى اطمينان و ايجاد هماهنگى و همسانى بيش تر با نامزدىِ شرعى (عقد موقّت) به خواستِ خود برسند كه امروزه در بسيارى از مناطق ايران مرسوم شده است.

بدين ترتيب، طرفين با راهيابى به مقصود از طريق مواجهه ى حسّى و نظرى (از راه صحيح و مورد پسند عرف و شرع) به شناخت كاملى از يك ديگر خواهند رسيد.

و اگر دختر و پسر، همسانى كامل نداشته و تعهّد و گذشت و ايثار را اساس زندگى خود قرار ندهند و براى برآورده نمودن انتظارات طرف مقابل تلاش ننمايند، ادعاى عشق و عاشقى و دلدادگى هاى اوّليه دوامى نداشته، سعادت و خوشى را در پى نخواهد داشت.

«روژه موكى يلى» در كتاب روان شناسى زندگى زناشويى و كتاب عقده هاى روانى، آمارى را در باره ى سرنوشت عشق هاى خيابانى آورده است :

نود درصد افراد متأهّل (در فرهنگ ما غربى ها) ازدواجشان پيامد عشقى بوده كه نسبت به آن ترديدى نداشته اند و از اين رقم نود و پنج و نيم درصد شوهران مورد پرسش، پس از گذشت سه سال از ازدواج خود، اظهار مى دارند كه در خانه احساس خوشوقتى نمى كنند و در همين شرايط نود و يك و نيم درصد زنان اظهار مى دارند در خانه خوشوقت نيستند.-

جدا سازى دختر و پسر در جامعه و دانشگاه سبب بالا رفتن سن ازدواج مى شود : ما الآن دانشگاهى در كشورمان داريم كه تمام كاركنان و استادان و دانشجويان از يك جنسند. يكى از مشكلات مديران اين دانشگاه اين است كه اين دختران تا پايان تحصيلات، قادر نيستند ازدواج كنند.[٧١]

بديهى است كاهش ازدواج، معضل بسيار خطرناكى است كه آثار زيان بارى بر فرد و جامعه مى نهد. كاهش ازدواج و توسعه ى تجرّد، قطع نظر از اثرى كه در بقاى نسل بشر دارد، از نظر ايجاد يك نوع زندگى بدون احساسِ مسئوليّت و قطع پيوندهاى اجتماعى و بى تفاوتى در برابر رويدادهاى اجتماعى - كه از آثار قطعىِ زندگى افراد مجرّد است - يك فاجعه ى بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد و اگر انحرافات اخلاقى را كه در اين رهگذر دامن گير بسيارى از افراد مجرّد مى شود، به آن بيفزاييم، اهمّيّت اين مشكل اِجتماعى، روشن تر خواهد شد. [٧٢]

بررسى يكى از عوامل اصلى

اكنون به بررسى يكى از عوامل اصلى اين معضل اجتماعى مى پردازيم :

بدون ترديد اين وضعيت معلول يك يا دو عامل نيست؛ ولى نكته ى مورد نظر، كشف رابطه ى «اختلاط و توسعه ى روابط آزاد» با «ازدواج» است.

با كمى تأمّل در مطالبى كه در صفحات پيشين ذكر شده است، در مى يابيم كه اين آزادى ها سبب كاهش ازدواج مى شود؛ زيرا سهولت ارتباط و بهره مندى آسان و رايگان سبب مى شود كه احساس نياز درونى جوانان به جنس مخالف كه خود زمينه ساز اصلى ازدواج است از مسير صحيح منحرف شده، كام جويى هاى بدلى جاى آن را بگيرد.

در جامعه اى كه پسر جوان به سادگى امكان ارتباط با دخترى را داشته باشد و با كم ترين زحمت بتواند از جنس زن بهره مند شده، با او هم كلام و هم قدم شود و دوستى و عشق بازى نمايد، ديگر چه لزومى دارد كه خيلى زود خود را گرفتار ازدواج و محدوديّت نمايد و زير بار مسئوليّت سنگين تشكيل خانواده برود؛ آن هم با مشكلات و موانعى كه امروزه بر سر راه آن است؛ در حالى كه بدون قبول هيچ مسئوليّتى، مى تواند به افراد زيادى دسترسى داشته باشد.

معاشرت هاى آزاد دختر و پسر، ازدواج را به صورت يك وظيفه و تكليف و محدوديّت در آورده است. تفاوت جامعه اى كه روابط جنسى را محدود و ضابطه مند مى كند با اجتماعى كه روابط آزاد را اجازه مى دهد، در اين است كه :

١. ازدواج در اجتماع اول، پايان انتظار و محروميّت و در اجتماع دوم، آغاز محروميّت و محدوديّت است. در نظام روابطِ آزاد پيمان ازدواج به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را وادار مى كند كه به هم وفادار باشند و در نظام ضابطه مند، به محروميّت و انتظار پايان مى بخشد.

٢. در نظام روابط آزاد، پسران و دختران تا جايى كه ممكن است از ازدواج و تشكيل خانواده سرباز مى زنند و فقط هنگامى كه نيروى جوانى و شور و نشاط آن ها رو به ضعف و سستى نهاد، براى فرار از احساس خستگى و دل زدگى و هراس زن از ورشكستگى و تنهايى، اقدام به ازدواج مى كنند.[٧٣]

در صفحات گذشته با وضعيت خانواده و ازدواج جوانان در اروپا و امريكا آشنا شديد، كه در سايه ى اختلاط، به جاى بالا رفتن آمار ازدواج، آمار طلاق و مفاسد ديگر بالا رفته است.

جوامع صنعتى با گسترش روابط آزاد، گرفتار معضلاتى در زمينه ى افزايش فساد و انحراف در اخلاق جنسى و تزلزل خانواده ها گرديده اند.

در بسيارى از كشورهاى غربى بيست تا سى و پنج درصد از زوج ها با اين كه با هم زندگى مى كنند اما ازدواج رسمى ننموده اند و نيمى از جوانان امريكايى، روابط نامشروع را براى افراد متأهّل جايز مى شمارند و دوازده درصد از زنان سى و پنج تا سى و نه ساله ى امريكايى در سال ١٩٩١ ازدواج نكرده اند؛ در حالى كه در سال ١٩٨٠ ميزان آن شش و دو دهم درصد بوده كه در طى ده سال تقريباً دو برابر شده است. [٧٤]

«ويل دورانت» آمارى از كاهش ازدواج و افزايش طلاق را - كه ناشى از آزادى جنسى و گسترش روابط و تغيير اصول اخلاقى است - در دوران خود و قبل از آن نقل مى كند و مى گويد :

در سال ١٩١٢ ميانگين سن ازدواج در پاريس به سى رسيده بود و در انگلستان بيست و شش بود. احتمال مى رود كه دراين هفده سال اخير، اين معدّل در انگلستان بالاتر رفته باشد و بقيّه ى دنياى صنعتى متمدّن [!]نيز همين راه را پيموده باشند. اين تأخير ازدواج بيش تر در طبقات شهرنشين است و بسيارى از آن ها هرگز ازدواج نمى كنند. در سال ١٩١١ از سى و شش ميليون نفر جمعيت انگلستان و ويلز؛ يعنى از بيست ميليون نفر جوان، هفت ميليون تن خود را از قيد ازدواج به كنار داشته بودند.

روز به روز فرار مردان از ازدواج بيش تر مى شود. هزاران زن آماده اند كه اميال جنسى او را بر آورند. اگر داشتن فرزند رنج بار است، اگر به جاى خانه در آپارتمان مى توان زندگى كرد، ازدواج به جز ارضاى ميل جنسى (كه آن هم آسان و فراوان يافت مى شود) چه نفع ديگرى دارد.؟!

... وقتى جوان مجرّد مشكلات افراد متأهّل را مى بيند، تعجّب مى كند كه چه امرى موجب مى شود كه مردان چنين بردگى و رنجى را تحمّل كنند پس از مراجعه به دخل و حساب خود، سعادت را در تنهايى مى بينند.

در همان شهرى كه موانعى سر راه ازدواج مى گذارد براى تحريك غريزه ى جنسى و تسهيل ارضاى آن، همه گونه وسايل را آماده مى سازد.[٧٥]

بنابراين عادى سازى روابط و بهره مندى آسان از جنس مخالف، سبب كاهش ازدواج مى شود.

اما در محيط سالم و پاك و به دور از محرّكاتِ جنسى، جوانان براى پاسخ گويى به نياز فطرى و نداىِ طلبى كه از عمق وجودشان بر مى خيزد، راه صحيح را پيموده، و براى دستيابى به يك ديگر با پاكى و صيانت از روح و روان خود، به سوى ازدواج گام بر مى دارند و با كمال افتخار مسئوليّت آن را مى پذيرند.

نكته ى ديگر آن كه پسران و دخترانى كه به دانشگاه هاىِ مختلط راه نمى يابند، از ازدواج محروم نمى گردند و هم چنين سنِّ ازدواجِ جوانانى كه وارد محيط هاى علمىِ غير مختلط، (همچون حوزه هاى علميّه) مى شوند بالا نرفته، بلكه براى پاسدارى از حريم دل و ايمان در سنّ پايين ترى به ازدواج روى مى آورند.

جداى از آن با صرف ادّعاى تأثيرِ اختلاط در پايين آوردن سنِّ ازدواج، مشكلى حل نشده، بلكه بايد با ارائه ى آمارِ واقعى و مستند به كارشناسى پرداخت.

٥. احساس نياز به محبّت و ابراز شخصيّت

يكى از دلايل پسران و دخترانى كه خواهان روابط دوستانه هستند، هم سخن شدن با يك ديگر و احساس نياز به رفيقى مهربان است.

در نامه اى آمده است :

دخترى هستم بسيار غمگين؛ اگر ناراحتى خود را به مادرم بگويم، ناراحت مى شود؛ بنابراين مى خواهم پسرى پيدا كنم و با او درد دل كنم.[٧٦]

يكى از عواملى كه نقش بسيارى در روى آوردن جوانان، به ويژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، كشش درونى و نياز شديد به محبّت و مهربانى است.

كم نيستند دختران جوانى كه با اولين نامه ى «فدايت شوم» جذب شده، دست پاچه مى گردند و به نامه ها و نگاه هاى پسران پاسخ داده، خويشتن دارى خود را از دست مى دهند؛ اينان از كمبود محبّت رنج مى برند.

دختر و پسرى كه در درون خانواده احساسات و عواطف آن ها ارضا نشود و به نيازشان به محبّت و مهربانى توجه نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهايى كنند، طعمه هاى آماده اى براى افراد فرصت طلب و سودجو مى باشند و به راحتى به اين وادى كشيده مى شوند.

اگر فضاى خانواده اى از مهر و محبت و انس خالى بوده، خشكى و سردى و خشونت بر آن حاكم باشد و ضوابط اخلاقى و حدود اجتماعى، با بيانى روشن و منطقى براى افراد تبيين نشود، بديهى است جوانِ آن خانواده، به دنبال راه فرار مى گردد و ديگر به جوانب منفى آن توجّه نمى كند؛ به ويژه جوانى كه نياز به ازدواج را در خود احساس كرده، اما همراهى و همدلى را در خانواده نمى بيند، با تنفّرى كه از جوّ حاكم احساس مى كند، خواه ناخواه به سوى روابط پنهان كشيده مى شود.

اما روى سخن با جوانانى است كه در اين فضا گرفتارند؛ راستى چه بايد كرد؟ آيا روى آوردن به دوستى هاى خيابانى و تلفنى راه حلّ درستى براى مشكل آنان است؟

چه بسيارند دختران و پسرانى كه در ابتدا بر اساس نياز به محبّت و براى جبران كمبودهاى گذشته، در اين وادى پانهادند و اندك اندك از درس و تحصيلات عالى باز ماندند و به مرور با پاسخ به تمايلات غريزى و لذايذ جنسى، اسباب بدنامى و تباهى خويش را فراهم آوردند كه مشكلات و رنج هاى بعدى، صد بار از تنهايى اوّليه سخت تر و شكننده تر است. اين گونه افراد دچار آسيب هاى روانى و تربيتى و اجتماعى مى شوند.

دخترى پانزده ساله در ضمن نامه اى مى نويسد :

«من دخترى هستم كه به علّت كمبود محبّت در خانواده، سال گذشته ناچار دست به خود كشى زدم (اما با كمك مادر و پزشكان) از مرگ نجات پيدا كردم مادرم در همه جا غرورم را مى شكند، ولى براى خواهرم احترام زيادى قائل است؛ البتّه من در گذشته مرتكب اشتباه شده، با پسرى دوست شدم كه در همسايگى ما زندگى مى كرد. به خدا نمى خواستم چنين كارى را انجام دهم، ولى بر اثر كمبود محبّت و تحريك دوستان، مجبور به اين كار شدم. مادرم از زمانى كه به مسأله پى برده است، در هر كارى سرزنشم مى كند.[٧٧]

اين نامه نمونه اى است از آسيبى كه دختر به دليل دوست شدن با پسر همسايه، در محيط خانه با آن رو به رو است. اين آسيب نه تنها جايگاه او را در خانواده مورد تهديد قرار مى دهد، بلكه احترام به خود و شرافت و كرامت نفسانى دختر را نيز با آسيب مواجه مى سازد (هر چند اين نوع برخورد خانواده ها نيز صحيح نيست؛) و جداى از آن با اطلاع ديگران از اين قضيه، در محله و نزد بستگان و دوستان نيز دچار مشكلات جدّى مى شود.

دختر خانم هفده ساله اى مى نويسد :

من در زندگى شكست خورده ام و ديگر چاره اى جز خودكشى ندارم؛ چون ديگر حاضر نيستم بعد از اين كار، مِهر هيچ پسرى را در دل جاى دهم و هميشه در خود فرو رفته ام و از همه كس متنفّرم؛ به هيچ يك از آن ها اطمينان ندارم؛ همه ى آن ها بى معنا هستند. در حالى كه پسر عمّه ام مرا بسيار دوست مى داشت و من هم اوايل ـ قبل از آن كه با آن آقا آشنا شوم ـ به پسر عمه ام علاقه ى زيادى داشتم، ولى او اصلا خبر نداشت؛ چون غرورم به من اجازه نمى داد تا بفهمانم كه به او علاقه مندم. ولى تحت تاثير بعضى از دوستان ناباب با آن آقا آشنا شدم و عاقبت هم، چنان غرورم را شكست خورده يافتم كه امروز چاره اى جز خودكشى براى خود نمى يابم.[٧٨]

در آغاز نامه درباره ى چگونگى آشنايى خود با اين پسر آورده است :

من با تلفن با آن آقا آشنا شدم و ايشان پيوسته به من وعده ى ازدواج مى داد. وقتى از او خواستم كه براى خواستگارى بيايد، او گفت كه خانواده ام با اين كار موافقت نمى كنند؛ يعنى خانواده ى من اجازه ى وصلت با غريبه ها رانمى دهند.[٧٩]

اين نمونه ى ديگرى است از افرادى كه در ابتدا با غرور و خوشحالى و مستى و بدون در نظر گرفتن عواقب و جوانب آن، وارد اين وادى خطرناك شده، امّا بعد از مدتى حيثيّت و شرافتشان آسيب مى بيند و بانگاه و سخن مردم، مورد سرزنش و ملامت قرار مى گيرند و سرانجام خود را در بن بست روحى ديده، قصد خودكشى مى نمايند؛ و اين حدّ نهايت عجز و بدبختى است. خودكشى، تنها فرار از واقعيّت و تسليم در برابر مشكلات است. بهترين راه مبارزه با مشكلات، ايجاد تحوّل در اعمال و رفتار است كه به مرور، سبب تغيير ديدگاه ديگران مى شود و هميشه به ياد داشته باشيم كه گذشته ها را - هر چند با سختى - مى توان جبران نمود.

عامل ديگرى كه سبب اقدام جوانان به برقرارى روابط مى شود، ابراز شخصيت و اثبات باعُرضه بودن نزد دوستان ناباب است.

در اين ميان، مسئله ى رقابت نوجوانان و به رخ كشيدن براى هم سالان، نقش عمده اى ايفا مى كند. برخى از نوجوانان براى اين كه در جمع دوستان مورد تحسين قرار گيرند و يا از ترس اين كه بى عرضه و بى جرئت معرفى شوند، به دنبال دوست پسر يا دختر مى گردند و حتّى كسانى كه به خوبى از عواقب سوء اين كارها آگاهند، در بعضى موارد با صحنه سازى ها و نامه نگارى هاى قلاّبى، اين طور نشان مى دهند كه آن ها نيز دوستانى دارند و آن چه بيش تر به اين قضيه دامن مى زند، احساس رسالت در مورد پيدا كردن دوست براى يك ديگر است كه عامل تسهيل كننده در جهت برقرارى روابط نادرست بين دختران و پسران است. [٨٠] از يكى پيغام مى گيرند و به ديگرى مى رسانند و واسطه ى ردّ و بدل كردن نامه ها مى شوند و حتى به دروغ مطالبى از قول كسى به ديگرى مى گويند. اين ها عواملى است كه سبب ورود دختر و پسر در وادى ارتباط شده و آن ها را از عواقب آن غافل مى نمايد.

در نامه اى آمده است :

مادرم هشت صبح از خانه بيرون مى رفت و تا هشت غروب به خانه نمى آمد؛ من تنها در خانه مى ماندم و به كارها مى رسيدم؛ ولى در عوض، ناسزا و كتك، جبران زحمات من بود. بعد از آن ديدم خيلى تنها هستم، به همين دليل دل به دريا زدم و با دختر همسايه آشنا شدم. او از من بزرگ تر بود و نامزد داشت؛ او يك برادر شوهر داشت كه وقتى به خانه ى آن ها مى رفتم، گاهى او را مى ديدم. دختر همسايه مرا فريب داد و حرف هايى به دروغ از طرف برادر شوهرش به من گفت و من با خود گفتم : شايد برادر شوهرش با من ازدواج كند و من از غم ها رها شوم. به اين ترتيب با او آشنا شدم. حدود يك سال و نيم از آشنايى من با او مى گذشت كه يكى از اقواممان با خبر شد و به خانواده ام خبر داد (كه سبب كتك خوردن و تنبيه و بدبختى من شد). الان چهار سال و نيم (از آن روز) مى گذرد و من در خانه مثل پرنده اى در قفس هستم و به انتظار نشسته ام كه يكى بيايد و مرا از اين زندان غم و تنهايى نجات دهد.

در اين غم نامه نكات مهمّى جلب توجه مى كند كه مى تواند براى همه ى پسران و دختران جوان مفيد باشد :

١. دختر براى فرار از تنهايى و كمبود محبّت، اقدام به ارتباط نمود، ولى سرانجام، همانند بسيارى ديگر، گرفتار غم و تنهايى و غربتى چند برابر اوّل شد.

٢. دختر همسايه نقش واسطه را بازى نمود و به دروغ او را به اين وادى كشاند.

٣. او به خيال ازدواج و در آرزوى اين كه با آن پسر ازدواج مى كند، راضى به ارتباط شد.

٤. آسيب روانى و اجتماعى كه او را گرفتار كرد، شور و نشاط و شادابى او را از بين برد و آينده اش را به تباهى كشاند، و در جمع نيز بدنام گرديد. چه بسا دخترانى كه در زير اين فشار و اين كه ديگر كسى به خواستگارى آن ها نمى آيد، دست به خودكشى مى زنند و خود را گرفتار قهر ابدى الهى مى نمايند.

جوانان و نوجوانان عزيز بايد توجه داشته باشند :

گام نهادن در اين ميدان رنگارنگ و فريبنده، آينده ى تاريكى دارد و همچون سرگذشت هايى كه ذكر شد، جز بدنامى و ناكامى، سرانجام ديگرى ندارد.

چه خوب است جوانان با آن همه شور و احساس و نيروى جوانى، به دنبال كسب اهداف بلند در زندگى رفته، آينده اى درخشان را براى خود رقم زنند و سبب سربلندى خانواده و جامعه گردند و با رعايت اصول اخلاقى و حدود اجتماعى، راهى درست را براى نيازهاى خود انتخاب كنند.

٦. احترام به شخصيت دختر و پسر و شكوفايى استعداهاى آن ها جلوگيرى از روابط دختر و پسر، موجب روى آوردن جوانان به امورى مى شود كه شخصيّت آن ها را خدشه دار مى كند.

به عنوان مثال در هفته نامه ى «ايران جوان» آمده است :

«محدوديّت ارتباط ميان دختر و پسر، به روى آوردن جوانان به مسائل غير اخلاقى و پيدا شدن نوع پوشش عجيب و غريبِ برخى، به قصد جلب توجه انجاميده است.»[٨١]

و هم چنين پيرامون لزوم تجربه هاىِ عشقى قبل از ازدواج بيان شد :

«در حقيقت عاشق شدن يكى از ظرفيّت هاى خود شكوفايى است.»[٨٢]

برچيده شدن محدوديّت هاى اجتماعى، در ارتباط دختر و پسر و غوطهور شدن در درياى پر تلاطم احساسات، شور و هيجان جنسى را در جامعه دو چندان كرده، سبب فزونى التهاب مى گردد. اين كار توجّه دختر و پسر را به يك ديگر جلب نموده، موجب گسترش جلوه گرى مى شود. در اين ميان تجارت عشق، شيوع يافته، افراد بازيچه ى هوس مى گردند و گرايش به آراستگى ظاهرى و آرايش افراطى، روز به روز بيش تر شده، پيروى از مُدِ روز، فزونى مى يابد؛ تا بدان جا كه همه ى فكر و انديشه ى جوان را تسخير مى كند و هويّت و شخصيت خود را در مقبوليّت و جذابيت و همراهى با دنياى مُد مى جويد. همان طور كه در صفحات قبل نقل كرديم، دختر تمام خوش بختى را در شكل بينى و مژه و پسر در پرورش اندام و آرايش مو و... مى بيند.

وقتى تمام هدف و آرزوى جوانان، جلب نظر جنسِ مخالف باشد، ناخود آگاه به ويترين هاى متحرّكى تبديل مى شوند كه بازيچه ى اميال توليد كنندگان كالا و شركت هاى تجارى اند و شخصيّت انسانى آنان مسخ مى شود.

در چند سال اخير، در اثر نفوذ فرهنگ غرب و گسترش روابط، مشاهده مى شود برخى از جوانان براى جلب توجه بيش تر با شكل و شمايل عجيب و غريبى در جامعه ظاهر مى شوند و حالتى مضحك و زننده به خود مى گيرند.

استاد شهيد «مرتضى مطهرى» در كتاب مسئله ى حجاب، به نقل از يكى از مجلاّت، متن شكايت نامه ى مردى از همسرش را اين گونه نقل مى كند :

زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابى مبدّل مى گردد. موقع خواب براى اين كه موهايش خراب نشود، يك كلاه تورى بزرگ به سرش مى بندد؛ بعد لباس خواب مى پوشد؛ در اين موقع است كه جلوى آيينه ى ميزآرايش مى نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن مى شويد. وقتى رويش را برمى گرداند احساس مى كنم او زن من نيست؛ زيرا اصلا شكل سابق را ندارد. ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده، بى ابرو مى شود.

از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى رسد؛ زيرا كِرمى كه براى چين و چروك به صورتش مى مالد، بوى كافور مى دهد و مرا به ياد قبرستان مى اندازد و براى اين كه ناخن هاى دست و پايش مانيكور شده و دراز است و به لحاف نگيرد و چندشش نشود و احياناً نشكند، دست و پاى خود را در كيسه مى كند و به همين ترتيب مى خوابد.[٨٣]

اين نمونه اى از زن به اصطلاح آزاد است كه در ورطه ى تجدّدمآبى به تباهى كشيده شده و ارزش و شخصيّت انسانى و زنانگى خود را از دست داده است و تنها مردى را كه در نظر ندارد شوهر بيچاره اش است. بديهى است ارزش و شخصيّت انسان بالاتر از آن است كه با اين گونه مسائل درهم كوبيده شود.

آزادى هاى غربى، افراد جامعه را به منجلاب فساد جنسى مى كشاند كه اسارت و نابودى فكر و جان و روان را به دنبال دارد و حيات سالم اجتماعى را به مخاطره مى اندازد.

نگه داشتن حريم ميان دختر و پسر، سبب جلوگيرى از مفاسد مذكور و افزايش قدر و منزلت زن به عنوان محبوب و مطلوب مى شود.

حيا و عفاف و ستر و پوشش، تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گران بها كردن و حفظ موقعيّت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش فطرى و با يك حسّ مخصوص به خود، دريافته است كه از لحاظ جسمى نمى تواند با مرد برابرى كند و از طرف ديگر نقطه - ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود او نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. زن متوسّل به زيور و خودآرايى و تجمّل شده كه از آن راه، قلب مرد را تصاحب كند و با دور نگه داشتن خود از دسترس مرد، آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد. [٨٤]

هسته ى مركزى عش ق

«راسل و ويل دورانت» درباره ى هسته ى مركزى عشق مى گويند :

نكته ى اساسى و هسته ى فكرى عشق رمانتيك، آن است كه فرد، معشوق را چيزى فوق العاده ارزشمند و صعب الوصول مى داند. هر چند بيش تر زحمت بكشد، احساس او بيش تر است و اين عشق با منع و جلوگيرى، به سوى درون نگرى و تخيّل سوق داده مى شود و قوى مى گردد.[٨٥]

در جامعه اى كه در هر كوچه و خيابانى، دخترها و زن ها به جلوه گرى بپردازند و ميان جنس مخالف به راحتى ارتباط و دوستى برقرار باشد، دست يابى به ظاهر معشوقه ها سهل الوصول بوده و زن به قدر و منزلت حقيقى خويش در فلسفه ى وجودى اش، كه همان مظهر معشوقيّت است، دست نمى يابد.

و اگر زنى شايسته ى توهين باشد، آن است كه در غياب همسر، زيبايى خود را در معرض تجارت مى گذارد و براى تفنّن و اسراف در محبّت، به سوداگرى مى پردازد و سرتاسر روز را به آرايش و گرد زنى سر و صورت و پيچ دادن مو و پوشيدن لباس مى گذراند. [٨٦] زنان بى شرم جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نيستند.[٨٧]