اهداف ازدواج
١. ايجاد محيطى خصوصى براى آرامش و آسايش : نياز به آرامش كه ريشه در سرشت آدمى دارد، بر اساس تعليم مكتب اسلام يكى از مهم ترين و شايد اوّلين انگيزه ى ازدواج محسوب مى گردد. ازدواج در حقيقت، كانونى تشكيل مى دهد كه در آن، زن و مرد احساس آرامش كنند؛ زيرا زنان و مردان آرامش دهنده ى روانىِ يك ديگرند و خداوند مى فرمايد : «يكى از نشانه ها اين است كه براى شما همسرى از جنس خودتان بيافريد تا با او انس گيريد و در كنارش آرامش بيابيد.»
٢. تأمين نيازهاى جنسى : انسان داراى مجموعه اى ازنيازها و غرايز است كه عدم ارضا و يا نقص در ارضاى هر كدام از آن ها موجب ايجاد تزلزل در شخصيّت مى گردد و ازدواج، بهترين پاسخ به اين غريزه است و رهبانيّت و پس زدن آن صحيح نيست؛ زيرا پيامدهاى مختلف روحى و جسمى دارد. اسلام، غرق شدن در هوى و هوس و ارضاى آزاد و نامشروع را صحيح نمى داند، چون جز تشنگىِ سيرى ناپذير و تنوّع طلبى و اضطراب، چيز ديگرى در پى نخواهد داشت؛ بنابراين بايد به ضرورت تأمين نياز جنسى توجّه نمود، اما نه تنها از بعد مادّى و جسمانى؛ بلكه در نتيجه ى تأمين صحيح، فرد از لحاظ روانى و اخلاقى نيز به آرامش مى رسد.
بنابراين فرد پس از ازدواج مى تواند اين غريزه ى مهمّ حياتى را با شيوه اى مطلوب و معقول و اجتماع پسند ارضا كند و در سايه ى آن، به آرامش دست يابد.
٣. دوستى و محبّت و عشق : آدمى در هر سن و مرحله اى از حيات خويش، به محبّت احتياج دارد و علاقه مند است كه ديگران به او مهر بورزند.
استاد شهيد مطهرى در اين باره مى گويد :
پسر و دخترى كه هيچ كدام آن ها در زمان تجرّدشان در هيچ چيزى نمى انديشيدند مگر آنچه مستقيماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همين كه به هم دل بستند و كانون خانوادگى تشكيل دادند، براى اوّلين بار خود را به سرنوشت موجودى ديگر علاقه مند مى بينند. شعاع خواسته هايشان وسيع تر مى شود و چون صاحب فرزند شدند، به كلّى روحشان عوض مى شود
و اگر به اتّحاد روح زن و شوهر و عواطف صميمانه اى كه تا آخرين روزهاى پيرى - كه غريزه ى جنسى فعّاليتى ندارد - توجه كنيم به اين نقش ازدواج بهتر پى مى بريم.
٤. تكميل و تكامل : هيچ انسانى به تنهايى كامل نيست؛ به همين جهت پيوسته در صدد اين است كه نقص و كمبود خويش را جبران كند، جوانان با گزينش همسرى شايسته، موجبات رشد و تكامل خود را فراهم مى كنند و در مسير زندگى، از نظرات و تشويق ها و حمايت هاى يك ديگر بهره مند مى شوند. «شهيد مطهرى» درباره ى نقش تربيتى ازدواج مى گويد :
يك پختگى هست، كه جز در پرتو ازدواج و تشكيل خانواده پيدا نمى شود، در مدرسه پيدا نمى شود، در جهاد نفس، نماز شب و ارادت نيكان پيدا نمى شود، اين را فقط در همين ازدواج و تشكيل خانواده بايد به دست آورد.
٥. تولّد فرزند و بقاى نسل و سلامت آن : ميل به داشتن فرزند و تداوم نسل ها و پرورش انسان ها از انگيزه و اهداف مهمّى است كه در طول دوره هاى گوناگون، همواره عامل مهمِّ ازدواج و تشكيل خانواده بوده است.
تشكيل خانواده، ايجاد كانون پذيرايى نسل آينده است و سعادت نسل ها بستگى به وضع خانوادگى دارد و سلامت امنيّت فرزندان در گرو استحكام خانواده مى باشد.
٦. سلامت و امنيت فردى و اجتماعى : خانواده كوچك ترين واحد اجتماعى و مقدّس ترين نهاد بشرى است و در بردارنده ى پاك ترين و عميق ترين مناسبات انسانى است كه براى سلامت و امنيّت و سعادت فرد و اجتماع، سودمند و ضرورى است. قرآن كريم زن و شوهر را به لباس يك ديگر تشبيه نموده است.
همان طور كه انسان هميشه با لباس است و لباس، هم مايه ى آراستگى و زيبايى و هم جامه ى ستر و عفاف اوست، زن و شوهر نيز همين گونه اند. لباس از همه چيز به تن انسان نزديك تر است و مَحرم تر؛ و آن گاه همين لباس در عين نزديكى به تن، بدن را از ديگران مى پوشاند و دور مى سازد؛ همان طور كه از نوع لباس فرد مى توان به شخصيّت و افكار او پى برد، از نوع همسرى كه بر مى گزيند نيز مى توان به شخصيّت و هويّت او پى برد.
... تفاوت دختر و پسرى كه تشكيل خانواده مى دهند با دختر و پسرى كه در يك جامعه ى بى بند و بار، رابطه ى جنسى بر قرار مى كنند، اين است كه زن و شوهر مطابق تمثيل قرآنى در حكم لباس يك ديگر و مايه ى عفت و پوشيدگى هم مى باشند و حال آن كه دو تاى ديگر موجب برهنگى و بى عفتى يك ديگر مى شوند.
«ايور موريش»، جامعه شناس غربى معاصر، درباره ى نقش خانواده در زمينه هاى مختلف مى گويد :
«برخى از وظايفِ روانى و اجتماعى، در نقش تربيتى خانواده مستترند. مناسبات جنسى و عاشقانه براى انسان نياز اساسى محسوب مى شود و هر چند واضح است كه مى توان اين نيازها را در خارج از نهادهاى خانواده و ازدواج بر آورده كرد؛ ولى اين نكته نيز واضح است كه ارضاى كاملا نامحدود خواسته هاى جنسى، به فرو پاشى نظام جامعه و مناسبات آن منجر مى شود. خانواده واحد بسيار تخصّصىِ تأمينِ محبّتى است كه به حصول اطمينان از ثبات عاطفى كمك مى كند. تحقّق اين امر هنگامى است كه زن و مرد در شرايط امروزى، زندگى موفّقيت آميز داشته باشند.
ثبات عاطفى در بلند مدت، بسيار بيش تر از هيجانات جسمانى براى انسان جنبه ى حياتى دارد
«ويل دورانت» درباره ى نقش ازدواج مى گويد :
اگر با جوانى خرد و تعقّل يار مى بود، عشق را از هر چيزى گرامى تر مى داشت و روح و جسم را براى پذيرايى عشق، تميز و پاكيزه نگاه مى داشت و ايّام عشق را با ماه هاى نامزدى طولانى تر مى ساخت و آن را با ازدواجِ پر از آداب و تشريفات، تضمين مى كرد و با تصميم و جدِّ تمام، همه را پيرو آن مى ساخت. اگر عقل و حكمت با جوان بود، عشق را عزيز مى داشت و آن را با اخلاص تقويت مى كرد و با فداكارى عميق تر مى ساخت و با آوردن فرزند به آن حيات و زندگى مى بخشيد
پس تا انسان زنده است و زندگى مى كند، نيازمند يار و ياورى مهربان و رفيقى همدل و همراه و پشتيبان لحظه هاى تنهايى است و همسر انسان بهترين فرد است. اين جاست كه دين مبين اسلام بر ازدواج تاكيد فراوانى داشته، پيامبر اكرم(صلىاللهعليهوآله)
و ساير معصومين(
عليهمالسلام )
بر آن توصيه مى نمودند.
مى فرمايند : انسان با سنّ بلوغ بايد زادواج كند. آيا در آن بحران فكرى و روحى و جسمى و تزلزل شخصيّت، ازدواج موفّقيت آميز است؟ آيا بهتر نيست تا فراهم شدنِ شرايط مناسب صبر كنند؟
فرايند بلوغ، يكى از حساس ترين دوره هاى زندگى هر فرد است. نوجوانان در اين دوره، تمايلات و خواهش هاى گوناگون و متفاوتى داشته، اين دوران براى آنان نوعى تولد مجدّد به حساب مى آيد.
عدّه اى از روان شناسان، رشد و تحوّل انسان را يك پديده ى مداوم و پيوسته نمى دانند؛ بلكه آن را متشكل از مراحل و دوره هاى مختلف مى دانند كه از جمله دوره هاى آن «بلوغ» است كه مى توان آن را نوعى بحرانِ بلوغ ناميد كه با آن، بى سروسامانى روانى آغاز مى شود.
و حدّ فاصلى ميان كودكى و بزرگى است.
اما در مقابل اين گروه، برخى ديگر از روان شناسان، رشد را امرى مداوم و پيوسته مى دانند كه از كودكى شروع شده، بدون انقطاع، ادامه داشته، در هنگام بلوغ، آهنگى سريع تر مى يابد؛ بنابراين آن را نمى توان بحران بلوغ ناميد.
چرا كه :
١. كلّيه ى نوجوانان، بحران و انقلاب عميق و شديد شخصيّتى را نمى گذرانند و تحمّل بلوغ بر حسب وضعيّت اجتماعى و شخصى افراد مختلف تغيير مى كند.
٢. تغييرات بيولوژيك (زيستى) را نمى توان، بحران در تمام زمينه هاى روانى و رفتارى دانست.
٣. در روان شناسى اجتماعى و تحليل روانى، تعارض ها را منحصر به دوره ى بلوغ نمى دانند و نشانى از بحران خاصّى در دوره ى بلوغ نمى بينند.
پس به صورت كلّى و فراگير نمى توان قائل شد كه همه ى نوجوانان و جوانان دچار بحران شديد فكرى و تزلزل شخصيّت مى شوند؛ به صورتى كه قادر به تصميم گيرى درست نيستند، و همين دو دسته شدنِ روان شناسان، مى تواند شاهدى بر عموميّت نداشتن اين قضيّه باشد كه همه ى جوانان دچار اين بحران نشده، بلكه به دو گروه تقسيم مى شوند. اما بر اين نكته نيز ادغان مى كنيم كه جوانى، بدون دغدغه هاى مختلف روحى و فكرى نيست و جوان در پى جستوجوى مفاهيم و صفاتى است كه تشكيل دهنده ى شخصيّت و هويّت اوست و او در پى بازسازى و پى ريزى هويّت شخصى است و از جمله مشغله هاى ذهنى او اهداف بلند، انتخاب شغل، رفتار و تمايل جنسى و مذهب و ارزش هاى اخلاقى است
بديهى است، همان گونه كه گفتيم، در ايّام جوانى، شوقِ جنسى و احساسات، بر روان آدمى سايه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعاب ديگر مى بخشد. در اين ميان، التهاب و هيجان چنان به اوج مى رسد كه آهنگ صدا و رفتار و حركات را تحت تأثير قرار مى دهد.
و اگر به اين بيدارى طبيعىِ غريزه، محرّكاتِ عصر ارتباطات (فيلم و عكس و...) را ضميمه كنيم در مى يابيم كه كفِّ نفس و صبر، بسيار مشكل است و اگر اين تمايلات شديد از راه صحيح و قانونى ارضا نشود، امكان انحراف جوان مى رود و اين انحراف، اغلب به صورت كام جويى بدلى تجلّى مى كند كه آثار مخرّبى بر روح و روان و جسم او نهاده، سلامت فرد و جامعه را به خطر مى اندازد. از جمله ى انحرافات، ابتلا به خودارضايى، هم جنس بازى، خود فروشى و چشم چرانى را مى توان نام برد.
حال بايد بدانيم با طبيعت و غريزه چه رفتارى كنيم؟ آيا طبيعت حاضر است خواسته هاى خود را به تأخير بيندازد؟ آيا تا ما آمادگى لازم را تحصيل نكرديم، غريزه ى جنسى ما را رها مى كند؟
آيا بايد به خاطر خطرات ناشى از دوران بلوغ، از ازدواج سرباز زد و رهبانيّت و يا انحراف در مفاسد را پذيرفت؟
اين جاست كه بسيارى از دست اندركاران امور جوانان، ازدواج را به عنوان تنها راه صحيح و كامل، پيشنهاد نموده، بر اين باورند كه جامعه، دولت و خانواده، بايد تمام تلاشِ خود را براى تسريع در امر ازدواج جوانان معطوف سازند. خود جوانان نيز خواستار تسهيلات هر چه بيش تر در اين امرند تا پاسخ گوى نيازهاى روحى و جسمى آنان باشد. بنابراين دين حيات بخش اسلام تأكيد فراوانى بر ازدواج داشته، آن را مايه ى سلامت دين و روان جوان مى داند.
البتّه تنها بلوغ جسمى را نمى توان شرط ازدواج دانست؛ بلكه رسيدن به سنّ رشد نيز لازم است. شهيد «مطهرى»(رحمهم الله) در اين باره مى گويد :
از نظر اسلام مسلّم است كه پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند، اختياردار خود هستند.