حرف «ثاء» بلفظ مطلق
از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
در حرف «ثاء» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف، نه به يك لفظ خاصّ مانند آن دو فصل سابق.
از آن جمله فرموده است آن حضرتعليهالسلام
:
٤٦٨٦ ثوب التّقى اشرف الملابس. جامه پرهيزگارى شريفترين جامه هاست. مراد به «جامه پرهيزگارى» همان پرهيزگاريست كه تشبيه شده به جامه به اعتبار اين كه فرو گيرد صاحب خود را، و هميشه همراه او باشد مانند جامه.
٤٦٨٧ ثوب العافية اهنأ الملابس. جامه عافيت كاملترين پوششهاست. مراد به «عافيت» تندرستى و سلامتى از بلاهاست، و تشبيه شده آن به جامه به اعتبار اين كه فرو مىگيرد صاحب خود را، و همراه است با او مانند جامه.
٤٦٨٨ ثواب عملك افضل من عملك. جزاى عمل تو افزون ترست از عمل تو، زيرا كه عمل آدمى هر چه باشد در اندك وقتيست و منقطع مىشود و جزاى آن پاينده و دائميست، و ظاهرست كه امر پاينده به اعتبار پايندگى افزونترست از امر منقطع به اعتبار انقطاع هر چند اصل آن دو امر را بهم نسبت نتوان داد به اعتبار اين كه از يك جنس نباشند مثل نماز و بهشت، و ممكن است كه اين در اعمالى باشد كه آنها را نسبت بجزاى آنها توان داد مثل عطائى كه به كسى
بشود، يا احسانى كه به او بشود، و ظاهرست كه در آنها جزاى آنها افزونترست از آنها، و ممكن است كه مراد اين باشد كه جزائى كه حق تعالى مىدهد از براى عمل تو افزونترست از عمل تو، يعنى از مزد واقعى آن، و از مزدى كه استحقاق آن حاصل مىشود بسبب آن عمل، زيرا كه حق تعالى جزاى عمل خير را ده برابر مىدهد چنانكه در قرآن مجيد فرموده:من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها
، هر كه بياورد حسنه را پس از براى اوست ده برابر آن.
٤٦٨٩ ثيابك على غيرك أبقى لك منها عليك. جامه هاى تو بر غير تو پايندهترست از براى تو از آنها بر تو، يعنى جامههائى كه به مردم عطا كنى آنها پايندهترست از براى تو از آنها هرگاه خود در بركنى آنها را، زيرا كه هرگاه بپوشى آنها را در اندك وقتى كهنه شود و فانى گردد، و هرگاه ببخشى بغير خود، ثواب آنها پاينده و دائمى باشد از براى تو.
٤٦٩٠ ثواب العمل على قدر المشقّة فيه. پاداش عمل بر اندازه مشقت است در آن. پس هر چند مشقت آن بيشتر باشد ثواب آن زياده باشد. و قبل از اين مذكور شد كه اين در حاليست كه هر دو عمل از يك جنس باشد مثل روزه در تابستان كه ثواب آن زياده است از روزه در زمستان، و امّا اگر از دو جنس باشند ممكن است كه ثواب آنكه مشقت آن كمتر باشد به اعتبار خصوص آن عمل زياده باشد از ثواب عمل ديگر كه مشقت آن بيشتر باشد مثل نماز و حجّ كه ثواب نماز زياده است هر چند مشقت حجّ بيشتر باشد.
٤٦٩١ ثواب الصّبر يذهب مضض المصيبة. ثواب صبر مىبرد درد مصيبت را. يعنى وقتى كه آدمى به آن ثواب رسيد آن درد ازو مىرود و راضى مىشود از آن مصيبت كه سبب چنان ثوابى شده، و ممكن است
كه مراد اين باشد كه انديشه ثواب و ملاحظه آن مىبرد درد مصيبت را، و با وجود آن هرگاه كسى را اندك عقلى باشد مصيبت او را دردى نكند.
٤٦٩٢ ثواب الآخرة ينسى مشقّة الدّنيا. ثواب آخرت فراموش مىگرداند مشقت دنيا را.
٤٦٩٣ ثواب المصيبة على قدر الصّبر عليها. ثواب مصيبت بر اندازه صبر بر آنست، پس هر چند صبر بر آن بيشتر و كاملتر باشد ثواب آن بيشتر باشد.
٤٦٩٤ ثواب الصّبر اعلى الثّواب. ثواب صبر بالاترين ثوابهاست.
٤٦٩٥ ثواب الجهاد اعظم الثّواب. ثواب جهاد بزرگترين ثوابهاست. و اين منافات ندارد با آنكه ثواب صبر بالاترين ثوابها باشد كه در فقره سابق مذكور شد، زيرا كه جهاد متضمن انواع صبر باشد و ظاهر اينست كه مراد به «جهاد» شامل جهاد با نفس نيز باشد بلكه آن جهاد اكبرست.
٤٦٩٦ ثواب اللّه لاهل طاعته، و عقابه لاهل معصيته. ثواب خدا از براى اهل فرمانبردارى اوست، و عقاب او از براى اهل نافرمانى او. مراد اينست كه ثواب بازاى عمل است و رايگان نباشد، پس عمل نكردن و توقّع ثوابداشتن چنانكه بعضى ميكنند از بى خرديست. و مراد به اين كه «عقاب او از براى اهل نافرمانى اوست» اين است كه كسى را به عبث و ظلم و جور عقاب نكند، عقاب او بازاى نافرمانى اوست، كسى كه نافرمانى نكند از عقاب او ايمن باشد.
٤٦٩٧ ثوبوا من الغفلة، و تنبّهوا من الرّقدة، و تأهّبوا للنّقلة، و تزوّدوا للّرحلة. برگرديد از غفلت و بی خبرى، و بيدار شويد از خواب، و آماده شويد از براى نقل كردن، و توشه برداريد از براى رفتن. و ممكن است كه «رحله» بضمّ ميم خوانده شود بمعنى وجه و جانبى كه قصد آن باشد و ترجمه اين باشد كه توشه برگيريد از براى جهت و جانبى كه قصد آن داريد.
٤٦٩٨ ثمن الجنّة العمل الصّالح. بهاى بهشت عمل صالح است، پس هر كه بهشت خواهد بايد كه عمل صالح از براى بهاى آن بكند
٤٦٩٩ ثقّلوا موازينكم بالعمل الصّالح. سنگين كنيد ترازوهاى خود را بعمل صالح.
٤٧٠٠ ثمن الجنّة الزّهد فى الدّنيا. بهاى بهشت بى رغبتى در دنياست. پوشيده نيست كه اين عظيمترين عملهاى صالح است، پس منافاتى نيست ميانه اين و ميانه آنچه در فقره سابق سابق مذكور شد كه: بهاى بهشت عمل صالح است.
٤٧٠١ ثوب العمل يخلّدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى. جامه عمل صالح پاينده مىدارد ترا و كهنه نمىشود، و باقى مىدارد ترا و فانى نمىشود. و در بعضى نسخهها «العلم» بجاى
«العمل» است و بنا بر اين ترجمه اين است كه جامه علم پاينده مىدارد، تا آخر و وجه تشبيه هر يك از عمل يا علم به جامه مكرّر مذكور شد.
٤٧٠٢ ثبات الدّين بقوّة اليقين. ثبات و پابرجا بودن ديندارى به قوّت يقين است. پس تا كسى يقين خود را بدين قوى نكند دين او ثابت و پابرجا نباشد، و ممكن است كه بتشكيك مشككى يا غير آن زايل شود.
٤٧٠٣ ثابروا على صلاح المؤمنين و المتّقين. مداومت كنيد بر صلاح مؤمنان و پرهيزگاران. يعنى بر آنچه باعث صلاح حال ايشان باشد و به ايشان نفع رساند مثل بناء و تعمير مساجد و پلها و بقاع الخير و مانند آنها.
٤٧٠٤ ثقّلوا موازينكم بالصّدقة. سنگين كنيد ترازوهاى خود را به صدقه دادن. يعنى صدقه دادن باعث اين مىشود
كه كفه عمل صالح ترازوى عمل گران شود و صاحب آن از رستگاران گردد.
٤٧٠٥ ثروة الدّنيا فقر الآخرة. بسيارى مال دنيا درويشى آخرت است. يعنى سبب درويشى در آخرت گردد، زيرا كه كمست كه مال بسيار تمام از ممرّ حلال حاصل شود و وفا به همه حقوق آن بشود.
٤٧٠٦ ثروة العلم تنجى و تبقى. بسيارى علم رستگار مىگرداند و پاينده مىماند.
٤٧٠٧ ثروة المال تردى و تطغى و تفنى. بسيارى مال هلاك ميكند و سركش مىنمايد و نيست مىگردد.
٤٧٠٨ ثروة العاقل فى علمه و عمله. صاحب سامانى عاقل در علم او و عمل اوست، يعنى عاقل صاحب سامان آنست كه علم و عمل او بسيار باشد نه اين كه مال او بسيار باشد، يا اين كه عاقل صاحب سامانى بسيارى علم و عمل را ميداند نه بسيارى مال و اسباب را.
٤٧٠٩ ثروة الجاهل فى ماله و امله. صاحب سامانى نادان در مال او و اميد اوست، يعنى صاحب سامان نادان آنست كه مال بسيار و اميدهاى زياد داشته باشد، يا اين كه نادان صاحب سامانى اين را ميداند كه كسى مال بسيار و اميد زياد داشته باشد.
٤٧١٠ ثابروا على اغتنام عمل لا يفنى ثوابه. مداومت كنيد بر غنيمت بردن عمل كه نيست نمىشود ثواب آن.
٤٧١١ ثابروا على الاعمال الموجبة لكم الخلاص من النّار و الفوز بالجنّة.
مداومت كنيد بر عملهائى كه واجب مىسازد از براى شما خلاصى از آتش و فيروزى به بهشت را.
٤٧١٢ ثابروا على اقتناء المكارم، و تحمّلوا اعباء المغارم، تحرزوا قصبات المغانم. مداومت كنيد بر كسب كردن كارهاى نيكو، و بر خود گيريد گرانيها يا بارهاى دينها را تا اين كه جمع كنيد قصبات غنيمتها را. مراد به «بر خود گرفتن گرانيها يا بارهاى دينها» اينست كه دينهاى مردم را كه مردم به آنها مشغول الذّمه باشند از قرضها و غير آنها آنها را بر خود گيرند و ايشان را از آن گرانى يا بار خلاص نمايند.
و «قصبات» جمع «قصبه» است به معنى نى، و چون شايع بوده كه در اسب دوانيهانيى نصب مىكرده اند كه هر كه زودتر به آن برسد و آن را بربايد او برده باشد بنا بر اين شايع شده استعمال جمعكردن و ربودن نى در بردن هر منفعت و غنيمتى، پس «جمع كردن نيهاى غنيمتها» عبارت از جمع كردن غنيمتها و بردن آنهاست. و «غنيمت و مغنم» مالى را گويند كه در جنگ بدست آيد و بعد از آن شايع شده استعمال آنها در هر نفع عمده، و مراد اينست كه: اگر چنين كنيد كه مذكور شد جمع خواهيد كرد غنيمتها و نفعهاى عمده را كه ثوابهاى اخروى باشد.
٤٧١٣ ثابروا على الطّاعات، و سارعوا الى فعل الخيرات، و تجنّبوا السّيّئات، و بادروا الى فعل الحسنات، و تجنّبوا ارتكاب المحارم.
مداومت كنيد بر طاعتها، و بشتابيد بسوى كردن خيرات، و دورى گزينيد از گناهان، و پيشى گيريد بسوى كردن نيكوئيها، و دورى كنيد از مرتكب شدن حرامها.
٤٧١٤ ثواب العمل ثمرة العمل. ثواب عمل ميوه آن عمل است، يعنى نيكى بمنزله درختى است كه ميوه داشته باشد و ميوه آن ثوابيست كه براى عمل داده خواهد شد، پس هر كه آن عمل را بكند آن ميوه از براى او خواهد بود.
٤٧١٥ ثبات الدّول باقامة سنن العدل. ثبات و پابرجا بودن دولتها برپاىداشتن راههاى عدل است، يعنى قواعد آن، پس هر دولتى كه قواعد عدالت را بر پاى دارد ثابت ماند، و اگر نه زود زايل گردد.