ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۳

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32676 / دانلود: 8372
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 3

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حرف حاء

حرف «حاء» بلفظ «حسن»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه‌السلام در حرف «حاء» بلفظ «حسن» يعنى خوبى.

فرموده آن حضرتعليه‌السلام :

٤٨٠٣ حسن الصّورة اوّل السّعادة. نيكوئى صورت اوّل نيكبختى است. «نيكبختى بودن آن» به اعتبار اينست كه جمال و نيكوئى ظاهرست، و نشان خوبى و نيكوئى باطن، چنانكه در بعضى احاديث وارد شده، و دليل حسن عنايت حق تعالى است به صاحب آن، چنانكه بعد از اين مذكور خواهد شد و «اوّل بودن آن» ظاهرست.

٤٨٠٤ حسن الشّكر يوجب الزّيادة. نيكوئى شكر واجب مى‏سازد زيادتى را، يعنى سبب زيادتى نعمت مى‏شود.

٤٨٠٥ حسن الصّورة الجمال الظّاهر. نيكوئى صورت جمال و زيبائى ظاهرست.

٤٨٠٦ حسن النّية جمال السّرائر. نيكوئى نيت و قصد جمال و زيبائى نهانی هاست.

٤٨٠٧ حسن العقل جمال الظواهر و البواطن. نيكوئى عقل و خرد، جماع و زيبائى ظاهرها و باطنهاست.

٤٨٠٨ حسن الخلق للنّفس و حسن الخلق للبدن. نيكوئى خوى از براى نفس است يعنى جمال و نيكوئى اوست، و نيكوئى خلقت از براى بدن است يعنى جمال و نيكوئى آنست.

٤٨٠٩ حسن الخلق افضل الدّين. نيكوئى خوى افزونترين دينداريست.

٤٨١٠ حسن الشّهرة حصن القدرة. نيكوئى شهرت حصار قدرت است يعنى شهرت كردن به خوبى حصاريست از براى قدرت و توانائى صاحب آن و اقتدار او در دنيا كه بسبب آن قدرت و اقتدار او محفوظ مى‏ماند و آفتى به آن نرسد، مانند كسى كه در حصار محكمى باشد، پس هر كه اين معنى را خواهد بايد كه سعى كند در خوبى خود چندان كه بخوبى شهرت كند.

٤٨١١ حسن العشرة يستديم المودّة. نيكوئى آميزش دايم مى‏دارد دوستى را.

٤٨١٢ حسن الصّحبة يزيد فى محبّة القلوب. نيكوئى مصاحبت زياد ميكند در دوستى دلها. مراد به «نيكوئى مصاحبت» اينست كه رعايت شرايط و لوازم مصاحبت با آن باشد مثل تعظيم و تكريم يكديگر و احسان بيكديگر و مانند آنها.

٤٨١٣ حسن الادب يستر قبح النّسب. نيكوئى ادب مى‏پوشاند زشتى نسب را، يعنى هرگاه كسى را ادب نيكو باشد و نسب پستى، نيكوئى ادب او مى‏پوشاند پستى نسب او را، و با وجود آن بسبب آن ادب نيكو عزيز و محترم گردد.

٤٨١٤ حسن الدّين من قوّة اليقين. نيكوئى ديندارى از قوّت يقين است، يعنى ناشى از آن مى‏شود، و وجه آن ظاهرست.

ص ٣٨٤

٤٨١٥ حسن الادب خير موازر و افضل قرين. نيكوئى ادب بهترين يارى كننده ايست و افزونتر همنشينى است.

٤٨١٦ حسن الظّنّ راحة القلب و سلامة الدّين. نيكوئى گمان آسايش دل و سلامتى دين است. «بودن آن آسايش دل» به اعتبار اينست كه كسى كه بدگمان باشد به مردم هميشه از ايشان در خوف و ترس باشد و او را آرام دل نباشد، بخلاف كسى كه گمان نيكو داشته باشد بايشان كه او را انديشه و تشويشى نباشد از ايشان و دل او در راحت باشد. و «بودن آن سبب سلامتى دين» ظاهرست، چه بدگمانى به مردم شرعا مذموم است و ضرر بدين دارد، پس نيكوئى گمان به ايشان باعث سلامتى از آن ضررست. و ديگر آنكه كسى كه بدگمان باشد به مردم، نمى‏شود كه ازو بدى چند صادر نشود نسبت به ايشان كه ضرر بدين او داشته باشد، پس هرگاه بدگمان نباشد سالم ماند از آنها بلكه با همه به نيكوئى سلوك كند و اين باعث كمال دين او گردد.

٤٨١٧ حسن النّيّة من سلامة الطّويّة. نيكوئى نيت و قصد از سلامتى نهان است يعنى ناشى از سلامتى و خوبى باطن و خويها و اخلاق مى‏شود.

٤٧١٨ حسن السّياسة قوام الرّعيّة.

نيكوئى سياست بر پاى دارنده رعيت است، يعنى باعث انتظام احوال ايشان مى‏شود و اين كه متفرّق و پراكنده نشوند و مراد به «سياست رعيت» چنانكه مكرّر مذكور شد امر و نهى كردن ايشانست.

٤٨١٩ حسن العدل نظام البريّة. نيكوئى عدل نظام خلق است، يعنى باعث جمعيت ايشان و انتظام احوال ايشان است.

٤٨٢٠ حسن السّياسة يستديم الرّياسة. نيكوئى سياست پاينده مى‏دارد سركردگى را، و معنى «سياست» در فقره سابق سابق مذكور شد.

٤٨٢١ حسن التّدبير و تجنّب التّبذير من حسن السّياسة. نيكوئى تدبير و دورى گزيدن از اسراف از نيكوئى سياست است، يعنى از جمله نيكوئى سياست است امر كردن مردم به نيكوئى تدبير معاش خود و دورى‏كردن از اسراف، يا اين كه هرگاه قومى تدبير معاش را نيكو كنند و از اسراف اجتناب كنند، اين از نيكوئى سياست سركرده ايشانست و ناشى از آنست.

٤٨٢٢ حسن الحلم دليل وفور العلم. نيكوئى حلم دليل بسيارى دانش است، زيرا كه تا دانش كسى كامل نباشد و حسن حلم و بردبارى را چنانكه هست نداند غلبه بر خشمهاى قوى نتواند كرد و بجز تلافى و انتقام چاره آنها را نداند.

٤٨٢٣ حسن الظّنّ يخفّف الهمّ، و ينجى من تقلد الاثم. نيكوئى گمان سبك ميكند اندوه را، و رستگار مى‏سازد از برگردن گرفتن گناه،

اين هم مضمون فقره ايست كه چند فقره قبل از اين مذكور شد كه «حسن الظّنّ راحة القلب و سلامة الدّين» و حاجت اعاده شرح آن نيست.

٤٨٢٤ حسن الظّنّ من احسن الشّيم و افضل القسم. نيكوئى گمان از بهترين خويهاست، و افزونترين قسمتها و بهره هاست. مراد نيكوئى گمان بخدا و لطف و مرحمت اوست كه آن از بهترين خويهاست چنانكه از احاديث بسيار مستفاد مى‏شود، و بعضى از آنها قبل از اين نقل شد، و ممكن است كه شامل نيكوئى گمان به خلق نيز باشد، چه آن نيز خصلت نيكوست، چنانكه در فقره سابق و قبل از آن نيز مذكور شد.

٤٨٢٥ حسن التّوفيق خير قائد. نيكوئى توفيق بهترين كشاننده است. مراد توفيق خداست و تهيه كردن او اسباب خير را از براى كسى، و ظاهرست كه آن بهترين كشاننده است بسوى سعادت و نيكبختى.

٤٨٢٦ حسن العقل افضل رائد. نيكوئى عقل و خرد افزونتر رائدى است. «رائد» كسى را گويند كه صحرانشينان در وقت اراده كوچ از منزلى پيش فرستند كه منزل پر آب و علفى از براى ايشان بگيرد، و ظاهريت كه عقل نيكو افضل رائديست، زيرا كه او از براى كسى كه فرمان او برد منزل نيكو در بهشت مى‏گيرد.

٤٨٢٧ حسن اللّقاء يزيد فى تأكّد الاخاء. نيكوئى برخوردن، زياد ميكند در محكم بودن برادرى.

٤٨٢٨ حسن الاخاء يجزل الاجر و يجمل الثّناء.

نيكوئى برادرى، عظيم مى‏گرداند اجر را، و نيكو مى‏گرداند ستايش را. مراد نيكوئى برادرى مؤمنان است با يكديگر و رعايت شرايط و لوازم آن كردن، از تعظيم و تكريم يكديگر، و سعى در حوائج يكديگر و احسان به يكديگر.

٤٨٢٩ حسن العفاف من شيم الاشراف. نيكوئى عفاف يعنى ترك حرامها از خصلتهاى اشراف است يعنى مردم بلند مرتبه.

٤٨٣٠ حسن التّقدير مع الكفاف خير من السّعى فى الاسراف. نيكوئى اندازه گرفتن با كفاف، بهترست از سعى‏كردن در اسراف. «كفاف» بفتح كاف قدريست از روزى كه بس باشد و باز دارد از طلب از مردم. و مراد اينست كه اگر كسى اندازه معيشت خود را نيكو بگيرد و به قدر كفاف بسازد بهترست از اين كه سعى كند و تحصيل قدر زياد بكند از براى صرف در اسراف يعنى اخراجات زياد كه مشروع باشد چنانكه از ظاهر حكم به بهترى مستفاد مى‏شود.

٤٨٣١ حسن ظنّ العبد باللّه سبحانه على قدر رجائه له. نيكوئى گمان بنده بخداى سبحانه بر اندازه اميد اوست بخدا، پس هر چند كسى اميد زياد داشته باشد بفضل و رحمت او، نيكوئى گمان او بخدا بيشتر باشد، و هر چند كسى نوميدتر باشد از رحمت او، بدگمانتر باشد به او، نعوذ باللّه منه.

٤٨٣٢ حسن توكّل العبد على اللّه على قدر ثقته به. نيكوئى تو كل بنده بر خدا بر قدر اعتماد اوست بر خدا. «توكّل بر كسى» بمعنى واگذاشتن كارهاى خودست به او و اظهار عجز خود از تدبير آنها، و ظاهرست كه هر چند اعتماد كسى بر خدا بيشتر باشد توكل او بر خدا بيشتر باشد.

٤٨٣٣ حسن التّدبير ينمى قليل المال، و سوء التّدبير يفنى كثيره. نيكوئى تدبير فزايش مى‏فرمايد اندك مال را، و بدى تدبير نيست ميكند

بسيار آن را. «تدبير در كارى» فكر كردن در آنست و انديشه عاقبت آن نمودن، و ظاهرست كه تدبير نيكو در طريق معاش باعث فزايش اندكى از مال مى‏شود، و تدبير بد مال بسيار را در اندك وقتى نيست و فانى مى‏گرداند.

٤٨٣٤ حسن الظّنّ من افضل السّجايا و اجزل العطايا. نيكوئى گمان از افزونترين خويها و بزرگترين بخشيده شده هاست، يعنى خصلتهاى نيكو كه خداى سبحانه بخشيده به آدمى، و اين مضمون چند فقره قبل از اين نيز مذكور شد و ذكر شد كه مراد: نيكوئى گمان به خداى سبحانه است يا شامل نيكوئى گمان به خلق نيز.

٤٨٣٥ حسن البشر اوّل العطاء و اسهل السّخاء. نيكوئى شكفته روئى اوّل عطاست و آسانترين سخاوت. يعنى هرگاه كسى به سائل و مانند آن شكفته روئى كند آن اوّل عطائيست كه به او بكند و به منزله اينست كه چيزى به او ببخشد، و اين آسانتر سخاوتيست، زيرا كه همه وقت و از براى همه كس ميسر است و خرجى ندارد.

٤٨٣٦ حسن الظّنّ ان تخلص العمل، و ترجو من اللّه ان يعفو عن الزّلل. نيكوئى گمان اينست كه خالص گردانى عمل را، و اميد داشته باشى از خدا اين كه درگذرد از لغزشها. مراد اينست كه نيكوئى گمان بخدا اين نيست كه كسى عمل نكند، يا اين كه مصرّ بر گناه باشد و همين اعتماد بر نيكوئى گمان به او كند بلكه اينست كه كسى خالص كند عمل را از براى او، و از براى محض رضا و خشنودى او بكند، و از خدا اميد اين داشته باشد كه لغزشهائى كه گاهى از او صادر شده باشد عفو كند.

٤٨٣٧ حسن الاختيار و اصطناع الاحرار و فضل الاستظهار من دلائل الاقبال. نيكوئى برگزيدن، و احسان كردن به آزادگان، و افزونى قوى پشت شدن از دليلهاى اقبال است. مراد به «نيكوئى برگزيدن» اينست كه امام نيكو از براى خود برگزيده باشد، يا مصاحبان و دوستان نيكو، يا شغل و پيشه نيكو. و ممكن است كه «اختيار» بباى يك نقطه خوانده شود نه به ياى دو نقطه زير چنانكه در نسخه ها بنظر مى‏رسد يعنى اختبار و بمعنى «نيكوئى آزمايش» باشد يعنى آزمايش نيكو كردن مردم را و خوب و بد ايشان را درست شناختن. و مراد به «آزادگان» جمعى اند كه در بند علايق دنيا نباشند و بى‏رغبت باشند در آن، و مشغول سعى از براى آخرت باشند.

و مراد به «افزونى قوى پشت شدن» اينست كه در هر باب رعايت احتياط در دين كرده باشد و به آن قوى پشت باشد، يا اين كه دوستان داشته باشد كه به آنها قوى پشت باشد در دفع تعدّى و ظلم ديگران، و مراد به «اقبال» رو آوردن سعادت و نيكبختى است.

٤٨٣٨ حسن العفاف، و الرّضا بالكفاف، من دعائم الايمان. نيكوئى عفاف و راضى بودن بكفاف و طلب زياده بر آن نكردن از ستونهاى ايمانست يعنى از ستونهائيست كه ايمان به آنها برپاست. و «عفاف» چنانكه مكرّر مذكور شد ترك محرّمات است، و «كفاف»، قدرى از روزى كه به آن معاش توان كرد، و باز دارد از طلب از مردم.

٤٨٣٩ حسن الزّهد من افضل الايمان، و الرّغبة فى الدّنيا تفسد الايقان. نيكوئى ترك دنيا و بى رغبتى در آن از افزونترين ايمانست، و رغبت در دنيا فاسد ميكند يقين را، يعنى يقين كامل به أحوال مبدء و معاد را.

٤٨٤٠ حسن الخلق خير قرين، و العجب داء دفين. نيكوئى خوى بهترين همنشينى است، و خودبينى مرض است پنهان.

٤٨٤١ حسن التّوفيق خير معين، و حسن العمل خير قرين. نيكوئى توفيق يعنى توفيق خداى عزّ و جلّ و تهيه اسباب خير از براى كسى بهترين يارى كننده ايست، و نيكوئى عمل بهترين همنشينى است.

٤٨٤٢ حسن الخلق من افضل القسم و احسن الشّيم. نيكوئى خوى از افزونترين قسمتها، و نيكوترين خصلتهاست. مراد به «قسمتها» نصيبها و بهره هاست كه حق تعالى از هر چيز به مردم داده.

٤٨٤٣ حسن الظّنّ ينجى من تقلّد الاثم. نيكوئى گمان رستگارى مى‏دهد از بر گردن گرفتن گناه. اين در فقره چند فقره قبل از اين مذكور و شرح شد

٤٨٤٤ حسن القناعة من العفاف. نيكوئى قناعت از عفاف است يعنى حاصل مى‏شود بسبب آن، يا از جمله آنست و در عفاف در كار است، و «عفاف» بمعنى باز ايستادن از حرام هاست چنانكه مكرّر مذكور شد.

٤٨٤٥ حسن العفاف من شيم الاشراف. نيكوئى عفاف از خصلتهاى اشراف است، يعنى مردم بلند مرتبه. و اين فقره‏

قبل از اين نقل شد و در آنجا اخت آن فقره ديگر بود و به آن اعتبار مكرّر نقل شده.

٤٨٤٦ حسن السّيرة عنوان حسن السّريرة. نيكوئى سيرت يعنى سلوك و طريقه عنوان نيكوئى باطن است يعنى دليل آن يا سر سخن آنست.

٤٨٤٧ حسن السّيرة جمال القدرة و حصن الامرة. نيكوئى سيرت يعنى سلوك و طريقه زيبائى اقتدار و حصار امارت است، يعنى حصارى است از براى حفظ امارت كه نگاه مى‏دارد آن را از آفات.

٤٨٤٨ حسن وجه المؤمن من حسن عناية اللّه به. نيكوئى روى مؤمن از نيكوئى عنايت خداست به او، يعنى از جمله آثار آنست.

٤٨٤٩ حسن البشر احد البشارتين. نيكوئى شكفتگى يكى از دو مژده است كه يكى آن باشد و يك وعده احسان، و مراد اينست كه چنانكه وعده عطا و احسان مژده است از براى كسى كه طلب كند همچنان شكفته‏روئى‏كردن با او مژده است از براى او و او را اميدوار مى‏سازد، پس در اوّل آن مژده را باو بايد داد.

٤٨٥٠ حسن الملقا احد النّجحين. نيكوئى بر خوردن يكى از دو فيروزيست، يعنى چنانكه بر آوردن حاجت كسى كه حاجتى داشته باشد فيروزيست از براى او به مطلب، همچنان نيكو بر خوردن با او و شكفتگى و مهربانى كردن يك فيروزى است از براى او، به اعتبار فرح و سرورى كه حاصل مى‏شود او را بسبب آن.

٤٨٥١ حسن الخلق احد العطائين. نيكوئى خلق يكى از دو بخشش است يعنى خوش خلقى كردن به سائل و مانند آن به منزله بخشش است، پس كسى را كه بخشش ميسر نباشد آن را خود بايد كه ترك نكند.

٤٨٥٢ حسن السّراح احد الرّاحتين. نيكوئى رها كردن يكى از دو آسايش است، يعنى چنانكه مطلب كسى را بر آوردن راحتى است از براى او، همچنان او را به مهربانى و هموارى جواب گفتن و نوميد از خود كردن راحتى است از براى او كه از زحمت و تعب سعى و انتظار فارغ مى‏شود، پس كسى را كه بر آوردن حاجت او ميسر نباشد بايد كه اين را خود ترك نكند و مانند بعضى مردم دنيا نباشد كه اراده برآوردن مطلب كسى ندارند و وعده ميكنند و مدّتها او را در تعب و زحمت سعى و تردّد و تملق و انتظار دارند.

٤٨٥٣ حسن الادب افضل نسب و اشرف سبب. نيكوئى ادب افزونتر نسبى و بلندتر وسيله ايست، يعنى هيچ نسب بلندى به اين نمى‏رسد كه ادب نيكو داشته باشد، و هيچ وسيله از براى رسيدن به سعادت يا بر آمدن حاجت به بلندى مرتبه آن نيست.

٤٨٥٤ حسن الياس اجمل من ذلّ الطّلب. نيكوئى نوميدى نيكوترست از خوارى طلب. مراد به «نيكوئى نوميدى» نوميديست كه بى‏خفت و ذلّتى حاصل شود نه اين كه بعد از آن روى دهد يا نوميدى بالكليه كه ديگر اصلا اميدى نباشد و بر هر تقدير مراد اينست كه چنين نوميد بودن از كسى بهترست از اميد داشتن به او كه باعث طلب او شود كه سبب خواريست.

٤٨٥٥ حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق.

نيكوئى خويها دليل گرامى بودن ريشه هاست، يعنى دليل گرامى بودن اصل و نسب صاحب آنست و نشان بزرگ زادگى اوست.

٤٨٥٦ حسن الاخلاق يدرّ الارزاق و يونس الرّفاق. نيكوئى خصلتها روان مى‏سازد روزيها را، و انس و آرام مى‏دهد رفيقان را.

«انس دادن رفيقان» ظاهرست، و «روان ساختن روزيها» يا به اعتبار اينست كه مردم رعايت و اعانت چنين كسى كنند، و يا به اعتبار اين كه حق تعالى به ازاى اين خوبى روزى او را از هر راهى كه مصلحت داند فراخ گرداند.

٤٨٥٧ حسن الخلق راس كلّ برّ. نيكوئى خو سر هر نيكوئيست.

٤٨٥٨ حسن البشر شيمة كلّ حرّ. نيكوئى شكفتگى يعنى شكفتگى نيكو خصلت هر آزاده است.

٤٨٥٩ حسن الصبر طليعة النّصر. نيكوئى صبر يعنى صبر نيكو پيشرو خلاصى و رستگاريست.

٤٨٦٠ حسن الصّبر ملاك كلّ امر. نيكوئى صبر ملاك هر چيزيست، يعنى به آن مالك هر چيز مى‏توان شد، و فيروزى به هر مطلب مى‏توان يافت.

٤٨٦١ حسن الصّبر عون على كلّ امر. نيكوئى صبر يارى كننده ايست بر هر كارى، اين به منزله تأكيد فقره سابق است.

٤٨٦٢ حسن التّوبة يمحو الحوبة.

نيكوئى توبه و بازگشت محو ميكند گناه را. و در بعضى نسخه ها بجاى «الحوبه»، «الحوب» است، و بنا بر اين ترجمه اينست كه: محو ميكند هلاكت را، و حاصل هر دو يكى است، نهايت اوّل بلفظ «توبه» اوفق است و دوّم بسجع فقره بعد.

٤٨٦٣ حسن الاستغفار يمحّص الذنوب. نيكوئى استغفار يعنى طلب آمرزش پاك مى‏گرداند گناهان را، نيكوئى آن اينست كه از خلوص قلب و با پشيمانى از گناهان باشد.

٤٨٦٤ حسن الخلق يورث المحبّة و يؤكّد المودّة. نيكوئى خوى از پى آورد محبت را و محكم گرداند مودّت را. «محبت» و «مودّت» هر دو بمعنى دوستى است، و مراد اينست كه سبب اين مى‏شود كه كسى كه با او دوستى نداشته باشد دوست گردد. و كسى كه با او دوست باشد دوستى او محكمتر گردد.

٤٨٦٥ حسن العمل خير ذخر و افضل عدّة. نيكوئى عمل بهترين ذخيره‏ايست، و افزونتر آماده كرده شده.

٤٨٦٦ حسن البشر من علائم النّجاح. نيكوئى شكفته روئى از علامتهاى فيروزيست يعنى فيروزى صاحب آن بسعادت و نيكبختى يا ساير مطالب و مآرب.

٤٨٦٧ حسن الاستدراك عنوان الصّلاح. نيكوئى استدراك عنوان صلاح است. «استدراك» بمعنى بازيافت است، و «عنوان» به معنى دليل يا سر سخن، و «صلاح» به معنى شايستگى است، و مراد اينست كه: نيكوئى بازيافت نمودن خطاها و گناهان و تدارك آنها به توبه و بازگشت دليل يا سر سخن شايستگى عاقبت و نيكوئى انجام است.