حرف خاء
حرف «خاء» بلفظ «خير»
از آنچه وارد شده از سخنان حكمتآميز حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
در حرف «خاء» بلفظ «خير».
فرموده است آن حضرتعليهالسلام
:
٤٩٤٧ خير المواهب العقل. بهترين موهبتها يعنى صفتها كه حق تعالى بخشيده به مردم عقل است يعنى قوّتى كه به آن علم حاصل شود.
٤٩٤٨ خير السّياسات العدل. بهترين سياستها يعنى امر و نهی ها عدل است يعنى امر و نهيى است كه متضمن عدل ميانه مردم باشد و بدارد ايشان را بر آن، يا به عنوان عدل باشد.
٤٩٤٩ خير الغناء غناء النّفس بهترين توانگرى توانگرى نفس است، يعنى توانگرى او از اعمال صالحه، يا به اين كه قانع باشد و محتاج به خلق نباشد.
٤٩٥٠ خير الجهاد جهاد النّفس. بهترين جهادها جهاد با نفس است يعنى جنگ با او از براى داشتن او بر طاعات و منع از معاصى.
٤٩٥١ خير العلم ما نفع. بهترين علم آنست كه نفعى ببخشد به اين كه از علوم دينيه باشد و عمل به آن بشود.
٤٩٥٢ خير المواعظ ما ردع. بهترين موعظهها اينست كه بازدارد يعنى اثر كند در شنونده و بازدارد او را از معاصى.
٤٩٥٣ خير المكارم الايثار. بهترين مكرمتها يعنى نيكى كردنها ايثارست يعنى بخشش يا برگزيدن كسى بر خود ببخشش چيزى به او با وجود احتياج خود به آن.
٤٩٥٤ خير الاختيار صحبة الأخيار. بهترين برگزيدنها صحبت نيكان است يعنى برگزيدن صحبت نيكان.
٤٩٥٥ خير البرّ ما وصل الى الاحرار. بهترين احسان آنست كه برسد به آزادگان يعنى به مردمى كه در بند علايق دنيا نباشند.
٤٩٥٦ خير الثّناء ما جرى على السنة الابرار. بهترين ستايش آنست كه روان شود بر زبانهاى نيكوكاران. يعنى مدح و ثنائى است كه نيكوكاران كسى را بكنند كه در آن كذب و گزافى نباشد و دليل خوبى ممدوح باشد.
٤٩٥٧ خير اعمالك ما قضى فرضك. بهترين عملهاى تو آنست كه بجا آورد واجب ترا، زيرا كه ترك واجب باعث
عقاب مىشود و ترك سنت باعث عقاب نمىشود بلكه سبب فوت ثوابى مىشود كه بر فعل آن مترتّب مىشود و يقين اداى چيزى كه بر ترك آن عقاب مترتّب شود بهتر و ضرورترست از اداى آنچه بر ترك آن عقابى مترتّب نشود و مجرّد ترك فضيلتى باشد.
٤٩٥٨ خير اموالك ما وقى عرضك. بهترين مالهاى تو آنست كه نگاهدارد عرض ترا، يعنى صرف شود از براى حفظ عرض صاحب آن پس آن بهترست از هر مالى كه در مصرف ديگر صرف شود يا نگاهداشته شود. و ممكن است كه مراد اين باشد كه: بهترين مالها آنست كه عرض صاحب آن با وجود آن محفوظ ماند، پس آن بهترست از مالى كه با هتك عرضى باشد مثل اين كه خفت و ذلّتى بر خود گذارد و صرف نكند آنرا از براى دفع آن.
٤٩٥٩ خير الاعمال ما اكتسب شكرا. بهترين عملها آنست كه كسب كند شكرى را. يعنى جزاى نيكوئى را از جانب حق تعالى، يا شكر كسى را به اين كه احسان بكسى باشد كه او شكر آن كند.
٤٩٦٠ خير الاموال ما استرق حرّا. بهترين مالها آنست كه بنده كند آزاده را، يعنى احسان شود به آزاده چه مردمان بندگان احساناند چنانكه مكرّر مذكور شد.
٤٩٦١ خير ما جرّبت ما وعظك. بهترين آنچه آزمايش كنى آنست كه پند دهد ترا. يعنى تجربه ايست كه پند گيرى از آن و متنبه شوى به امرى سودمند كه سبب اقدام بر خيرى يا منع از شرّى گردد.
٤٩٦٢ خير العلوم ما اصلحك.
بهترين علمها آنست كه اصلاح كند حال ترا. يعنى سبب تقوى و پرهيزگارى تو شود.
٤٩٦٣ خير الدّنيا حسرة، و شرّها ندم. خير دنيا حسرت است و شرّ آن پشيمانى. «بودن خير آن حسرت» به اعتبار اينست كه كسى كه در دنيا كار خيرى كرده باشد و در قيامت ثواب آنرا بيابد حسرت مىخورد كه چرا كم كردم و زياده براين نكردم. و «بودن شرّ آن پشيمانى» يعنى سبب پشيمانى در آخرت، ظاهرست، و ممكن است كه مراد به اوّل اين باشد كه: خير دنيا يعنى خيرى كه از دنيا به اين كس مىرسد مثل مال و اسباب و مانند آنها «حسرت است» يعنى سبب حسرت مىشود در وقتى كه همه را بايد گذاشت و رفت، نهايت جزو دوم به معنیى كه مذكور شد ملايم اين نيست، زيرا كه شرّ دنيا كه سبب پشيمانى است شرّى است كه آدمى در دنيا بكند نه شرّى كه از دنيا به اين كس برسد مگر اين كه اشاره به اين باشد كه شرّ دنيا منحصرست در شرّى كه آدمى خود كرده باشد، زيرا كه شرور ديگر كه به اين كس برسد در دنيا چون حق تعالى در آخرت تلافى آنها خواهد كرد در حقيقت شرّ نيست و خيرست، شرّ همين بديهاست كه آدمى خود كرده باشد و سبب استحقاق عقاب گردد، و ظاهرست كه آنها سبب پشيمانى گردد بخلاف خيرات دنيا كه خواه خود كرده باشد آنها را و خواه خود نكرده باشد مثل مصائب و نوائب كه به اين كس برسد در دنيا همه سبب حسرت مىشود يعنى آدمى در قيامت حسرت خواهد خورد كه چرا زياده برين نبود.
٤٩٦٤ خير الضّحك التبسّم. بهترين خنده تبسّم است، زيرا كه فرحناكى از آن ظاهر نمىشود بخلاف
خنده ها كه مشتمل بر صدا و قهقهه باشد كه علامت فرحناكى و نشاط زيادست كه شرعا مذموم است.
٤٩٦٥ خير الحلم التّحلّم. بهترين حلم تحلم است يعنى حلم كسى كه بالذّات حليم نباشد و خود را بر حلم دارد و نفس خود را جبر كند بر آن. و «بودن اين حلم بهترين افراد حلم» ظاهرست، به اعتبار زيادتى تعب و مشقت كه در چنين حلمى باشد به خلاف حلمى كه خلقى اين كس باشد كه چندان تعبى در آن نيست.
٤٩٦٦ خير الاعمال ما اصلح الدّين. بهترين عملها آنست كه اصلاح كند دين صاحب خود را.
٤٩٦٧ خير الامور ما اسفر عن اليقين. بهترين كارها آنست كه بگشايد از يقين يعنى علامت يقين صاحب خود به أحوال مبدأ و معاد باشد مثل توكل و صبر و مانند آنها.
٤٩٦٨ خير العلم ما قارنه العمل. بهترين علم آنست كه همراه باشد با آن عمل.
٤٩٦٩ خير الكلام ما لا يملّ و لا يقلّ. بهترين سخن آنست كه ملالت نياورد و كم نباشد. يعنى پر زياد نباشد كه باعث ملالت شنونده شود، و پر كم نباشد كه خوب وفا به أداى مطلب نكند. و ممكن است كه «يقلّ» به صيغه مجهول از باب افعال خوانده شود و معنى اين باشد كه: كم شمرده نشود، يعنى مردم آنرا كم نشمارند.
٤٩٧٠ خير الامور ما ادّى الى الخلاص.
بهترين كارها آنست كه بكشاند به خلاصى يعنى رستگارى از عذاب و عقاب اخروى.
٤٩٧١ خير العمل ما صحبه الاخلاص. بهترين عمل آنست كه همنشين او باشد اخلاص، يعنى خالص بودن از براى رضاى حق تعالى و خشنودى او.
٤٩٧٢ خير امور الدّين الورع. بهترين امور دين پرهيزگاريست.
٤٩٧٣ خير الامور ما عرى عن الطّمع. بهترين كارها آنست كه برهنه باشد از طمع يعنى خالى باشد از طمع از مردم.
٤٩٧٤ خير البرّ ما وصل الى المحتاج. بهترين احسان آنست كه برسد بكسى كه محتاج به آن باشد.
٤٩٧٥ خير الاخلاق ابعدها عن اللّجاج. بهترين خويها دورترين آنهاست از لجاجت يعنى ايستادگى كردن بر باطل، يا دشمنى كردن با مردم.
٤٩٧٦ خير الصّدقة اخفاها. بهترين صدقه پنهان ترين آنست، به اعتبار دورى آن از شايبه ريا، و اين بنا بر غالب است و اگر نه گاه باشد كه صدقه آشكار افضل باشد اگر خالص باشد از ريا، و غرض از آن تحريص مردم باشد بر آن. و قبل از اين مذكور شد كه اين در صدقه سنت است، و امّا در صدقه واجب، آشكارا دادن آنرا بهتر مىدانند.
٤٩٧٧ خير الهمم اعلاها.
بهترين همتها بلند ترين آنهاست، يعنى در هر باب همت بلند بهترست از همت پست.
٤٩٧٨ خير الاخوان اقلّهم مصانعة فى النّصيحة. بهترين برادران كمترين ايشان است به حسب مدارا و مداهنه در نصيحت يعنى آنست كه مدارا و مداهنه او در نصيحت تو و منع كردن تو از بديها كمتر از ساير برادران باشد.
٤٩٧٩ خير السّخاء ما صادف موضع الحاجة. بهترين سخاوت آنست كه بر خورد به جايگاه حاجت يعنى سخاوتيست كه نسبت به محتاجى بشود.
٤٩٨٠ خير النّفوس ازكاها. بهترين نفسها پاكيزه ترين آنهاست يعنى از گناهان و اخلاق بد.
٤٩٨١ خير الشّيم ارضاها. بهترين خويها پسنديده ترين آنهاست يعنى هر خوئيست كه مردم آنرا بيشتر بپسندند و از آن راضىتر و خشنود تر باشند.
٤٩٨٢ خير الاختيار موادّة الاخيار. بهترين برگزيدن دوستى كردن با نيكانست يعنى برگزيدن آن.
٤٩٨٣ خير المعروف ما اصيب به الابرار. بهترين احسان آنست كه رسيده شوند به آن نيكوكاران يعنى احسانيست كه به نيكوكاران برسد.
٤٩٨٤ خير الكرم جود بلا طلب مكافاة.
بهترين كرم بخششى است بى طلب تلافى و جزايى.
٤٩٨٥ خير الاخوان من لا يحوج اخوانه الى سواه. بهترين برادران آنست كه محتاج نگرداند برادران خود را بسوى غير خود.
يعنى خود كفايت امور ايشان بكند و نگذارد كه محتاج به ديگرى شوند.
٤٩٨٦ خير اخوانك من عنّفك فى طاعة اللّه سبحانه. بهترين برادران تو كسى است كه سختى كند با تو در طاعت خداى سبحانه، يعنى در داشتن تو بر آن.
٤٩٨٧ خير ما استنجحت به الامور ذكر اللّه سبحانه. بهترين آنچه برآورى به آن كارها را ذكر خداى سبحانه است يعنى ذكر خداى سبحانه بهترين وسيلهايست از براى بر آوردن مطالب، و مراد ذكر به زبان است يا اعمّ از مجرّد در دل نيز.
٤٩٨٨ خير اخوانك من واساك، و خير منه من كفاك، و ان احتاج اليك اعفاك. بهترين برادران تو كسيست كه مواسات كند با تو، و بهتر ازو كسيست كه كافى باشد ترا، و اگر محتاج شود بسوى تو معاف دارد ترا. «مواسات» چنانكه مكرّر مذكور شد دادن مال است به كسى يا در وقتى كه از قدر كفاف خود باشد
نه از زيادتى بر آن، يا برابرداشتن كسى با خود در مال خود، و بنا بر اوّل «بودن كسى كه كافى باشد او را بهتر از آن» ظاهرست، و بنا بر دويم و سيم به اعتبار اينست كه كسى كه كافى باشد هر چند از فضل مال خود دهد و او را با خود برابر نداند نفع او به او بيشتر مىرسد پس او بهتر برادريست از براى او، هر چند آنكه از قدر كفاف دهد، يا او را با خود برابر داند افضل و افزونتر باشد بحسب مرتبه. و «معاف دارد ترا» يعنى با وجود احتياج به تو از تو مدد و اعانتى نخواهد و ترا از آن برى دارد.
٤٩٨٩ خير من صاحبت ذوو العلم و الحلم. بهترين كسى كه مصاحبت كنى با او صاحبان علم و حلم اند.
٤٩٩٠ خير من شاورت ذووا النّهى و العلم، و اولو التّجارب و الحزم. بهترين كسى كه مشورت كنى صاحبان عقل و علم اند، و خداوندان تجربه ها و دور انديشى.
٤٩٩١ خير الامور ما اسفر عن الحقّ. بهترين چيزها آنست كه بگشايد از حقّ يعنى ظاهر شود از آن امر حقى كه پنهان باشد.
٤٩٩٢ خير الاعمال ما زانه الرّفق. بهترين كارها اينست كه زينت دهد آنرا رفق، يعنى صاحب آن با مردم به مهربانى و لطف سلوك كند، و اين معنى زينت عملهاى خير او باشد.
٤٩٩٣ خير الاموال ما اعان على المكارم. بهترين مالها آنست كه يارى كند بر مكرمتها يعنى افعال خير.
٤٩٩٤ خير الاعمال ما قضى اللّوازم.
بهترين عملها آنست كه بجا بياورد آنچه را لازم باشد، يعنى واجب باشد و البته بايد كرد، و اين همان مضمون فقرهايست كه چند فقره قبل از اين نقل شد كه: «خير اعمالك ما قضى فرضك» و شرح شد.
٤٩٩٥ خير الخلائق الرّفق. بهترين خويها رفق است يعنى مهربانى و لطف با مردم.
٤٩٩٦ خير الكلام الصّدق. بهترين سخن آنست كه راست باشد.
٤٩٩٧ خير الاخوان من لم يكن على اخوانه مستقصيا. بهترين برادران كسيست كه نبوده باشد بر برادران خود به نهايت رساننده يعنى پر سخت گيرى نكند بر برادران در رعايت حقوق خود، و نهايت آنرا از ايشان توقّع نداشته باشد، و اگر چيزى از آنها از يكى از برادران فوت شود مسامحه كند در آن و درگذرد.
٤٩٩٨ خير الامراء من كان على نفسه اميرا. بهترين امراء يعنى فرماندهان كسيست كه باشد بر نفس خود فرمانده، يعنى نفس او فرمان او ببرد در امر به طاعات و نهى از معاصى.
٤٩٩٩ خير المعروف ما لم يتقدّمه المطل و لم يتبعه المنّ. بهترين احسان آنست كه پيشى نگرفته باشد بر آن پس انداختنى، و از عقب او در نيايد منتى، «پيشى نگرفته باشد بر آن پس انداختنى» يعنى چنين نباشد كه پيش از آن وعده كرده باشد و از آن وعده پس انداخته باشد، يا اين كه در اصل
پس انداختنى در آن نباشد يعنى در حال داده باشد و پس نينداخته باشد آنرا به وعده وقت ديگر.
٥٠٠٠ خير النّاس من ان اغضب حلم، و ان ظلم غفر، و ان اسيىء اليه احسن. بهترين مردم كسيست كه اگر به خشم آورده شود بردبارى كند، و اگر ستم كرده شود ببخشايد، و اگر بدى كرده شود بسوى او، در برابر نيكوئى كند.
٥٠٠١ خير النّاس من نفع النّاس. بهترين مردم كسيست كه نفع رساند مردم را.
٥٠٠٢ خير النّاس من تحمّل مؤنة النّاس. بهترين مردم كسيست كه بر خود گيرد خرج مردم را.
٥٠٠٣ خير خصال النّساء شرّ خصال الرّجال. بهترين خصلتهاى زنان بدترين خصلتهاى مردان است. ممكن است كه مراد مذمّت زنان باشد به اين كه خصلتهاى خوب ايشان خصلتهاى بد مردانست پس خصلتهاى بد ايشان را برين قياس بايد كرد. و ممكن است كه مراد اين باشد كه بخيلى كه بدترين خصلتهاى مردانست خوبترين خصلتهاى زنانست چنانكه در بعض احاديث ديگر نيز وارد شده كه: بخيلى در زنان پسنديده است. و در بعضى نسخهها بجاى «شرّ» بلفظ مفرد «شرار» بلفظ جمع واقع شده و بنا بر اين ظاهر معنى اوّل است، زيرا كه همه صفات بد مرد چنين نيست كه در زنان خوب باشد.
٥٠٠٤ خير الخلال صدق المقال، و مكارم الافعال.
بهترين خصلتها راستى سخن است، و افعال نيكو. يعنى اينست كه سخن كسى راست باشد و أفعال او نيكو.
٥٠٠٥ خير الملوك من امات الجور، و احيى العدل. بهترين پادشاهان آنست كه بميراند ستم را، و زنده گرداند عدل را.
٥٠٠٦ خير الدّنيا زهيد، و شرّها عتيد. خير دنيا اندك است و شرّ آن آماده است.
٥٠٠٧ خير الشّكر ما كان كافلا بالمزيد. بهترين شكر آنست كه بوده باشد ضامن زيادتى، يعنى شكر حق تعالى است كه البته سبب زيادتى نعمت شود چنانكه در قرآن مجيد فرموده
٥٠٠٨ خير الاجتهاد ما قارنه التّوفيق. بهترين جدّ و جهد آنست كه همراه آن باشد توفيق خدا، يعنى تهيه او اسباب خير را از براى اين كس، پس عمده اينست كه آدمى سعى كند در فرمانبردارى حق تعالى تا توفيق او هميشه همراه او باشد و مدد او كند.
٥٠٠٩ خير اخوانك من كثر اغضابه لك فى الحقّ. بهترين برادران تو كسيست كه بسيار باشد به خشم آوردن او ترا در حقّ، يعنى در آنچه حقّ باشد اگر خلاف حقّ از تو ببيند منع و زجر تو كند و از آن راه بسيار ترا بخشم آورد.
٥٠١٠ خير الاستعداد ما اصلح به المعاد. بهترين آماده شدن آنست كه اصلاح شود به آن معاد. يعنى بازگشت يا روز
آن يا جايگاه آن. و مراد اينست كه بهترين آمادهشدن اينست كه آدمى بسبب خصال و افعال خير خود را آماده كند از براى صلاح حال آخرت خود.
٥٠١١ خير الآراء ابعدها من الهوى، و اقربها من السّداد. بهترين رأی ها آنست كه دورتر باشد از خواهش، و نزديكتر باشد براه درست.
مراد اينست كه هرگاه در مطلبى چند راى و انديشه بخاطر كسى برسد هر يك از آن رای ها كه دورتر باشد از آنچه او خواهش آن دارد آن بهترين رای هاى او باشد يعنى اعتماد بر آن بيشتر است از آنچه به خواهش او نزديكتر باشد، زيرا كه بسيار است كه خواهش چيزى فريب مىدهد آدمى را و زينت مىدهد از براى او آنچه را موافق آن باشد به خلاف آنچه دورتر باشد از خواهش، چه مظنه اين خطا در آن نيست پس هرگاه رای ها در نظر او مساوى باشند اين معنى مرجحى است از براى آنچه دورتر باشد از خواهش. و مراد به «نزديكتربودن براه درست» اينست كه انديشه باشد كه براستى و درستى آنرا به عمل توان آورد و محتاج به حيله و تزويرى نباشد.
٥٠١٢ خير من صحبته من لا يحوجك الى حاكم بينك و بينه. بهترين كسى كه مصاحبت كنى با او كسيست كه محتاج نسازد ترا بسوى حاكمى كه حكم كند ميانه تو و ميانه او. يعنى اگر دعويى بر او داشته باشى او خود به آن چه حقّ باشد قائل شود و محتاج نسازد ترا به اين كه نزد حاكمى بروى كه حكم كند ميانه او و ميانه تو.
٥٠١٣ خير اخوانك من و اساك بخيره، و خير منه من اغناك عن غيره. بهترين برادران تو كسيست كه مواسات كند با تو به مال خود، و بهتر از او كسيست كه بىنياز سازد ترا از غير او. اين همان مضمون فقره ايست كه قبل از اين نقل شد كه: «خير اخوانك من و اساك، و خير منه من كفاك» و شرح شد.
٥٠١٤ خير الاخوان انصحهم، و شرّهم اغشّهم. بهترين برادران خالصترين ايشانست و بدترين ايشان غشّدارترين ايشانست.
٥٠١٥ خير النّاس اورعهم، و شرّهم افجرهم. بهترين مردم پرهيزگارترين ايشانست، و بدترين ايشان گنهكارترين ايشان.
٥٠١٦ خير الاخوان من لم تكن على الدّنيا اخوته. بهترين برادران كسيست كه نبوده باشد بر سر دنيا و از براى آن برادرى او.
٥٠١٧ خير الاخوان من كانت فى اللّه مودّته. بهترين برادران كسيست كه بوده باشد در راه خدا دوستى او.
٥٠١٨ خير الاخوان من اذا فقدته لم تحبّ البقاء بعده. بهترين برادران كسيست كه هرگاه نيابى او را دوست ندارى باقى ماندن را بعد از او.
٥٠١٩ خير العباد من اذا احسن استبشر، و اذا اساء استغفر. بهترين بندگان كسيست كه هرگاه كار نيكى بكند شادمان شود، و هرگاه كار بدى بكند طلب آمرزش كند.
٥٠٢٠ خير النّاس من اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر، و اذا ظلم غفر. بهترين مردم كسيست كه هرگاه عطا كرده شود شكر كند، و هرگاه گرفتار شود به بلائى صبر كند، و هرگاه ستم كرده شود ببخشايد.
٥٠٢١ خير اخوانك من سارع الى الخير و جذبك اليه، و امرك بالبّر. و اعانك عليه.
بهترين برادران تو كسيست كه شتاب كند بسوى خير، و بكشد ترا بسوى آن، و امر كند ترا به نيكوئى، و يارى كند ترا بر آن.
٥٠٢٢ خير اخوانك من دعاك الى صدق المقال بصدق مقاله، و ندبك الى افضل الاعمال بحسن اعماله. بهترين برادران تو كسيست كه بخواند ترا براستى گفتار براستى گفتار خود، و متوجّه سازد ترا بسوى افزونترين عملها به نيكوئى عملهاى خود. يعنى كسى است كه راست گفتار نيكو كار باشد، و صحبت او در تو اثر كند، پس راست گفتارى او سبب راست گفتارى تو شود، و نيكوكارى او باعث نيكوكارى تو نيز گردد.
٥٠٢٣ خير العلم ما اصلحت به رشادك، و شرّه ما افسدت به معادك. بهترين علم آنست كه اصلاح كنى به آن راه يافتن خود را، و بدترين آن آنست كه تباه كنى به آن آخرت خود را. مراد به «آنچه اصلاح كند به آن راه يافتن خود را» علمى است كه عمل به آن بشود و به «آنچه تباه كند به آن آخرت خود را» علمى است كه عمل به آن نشود. و ممكن است كه مراد به اوّل علوم حقه باشد و به دوّم اعتقادات فاسده، بنا بر اين كه «علم» گاهى بر مطلق ادراك اطلاق مىشود خواه موافق واقع باشد و خواه مخالف آن.
٥٠٢٤ خير عملك ما اصلحت به يومك، و شرّه ما استفسدت به قومك. بهترين عمل تو آنست كه اصلاح كنى به آن روز خود را، و بدترين آن آنست
كه طلب كنى به آن فساد قوم خود را. مراد به «روز او» روزيست كه آن عمل را در آن ميكند، يا روز قيامت است، و مراد به «عملى كه طلب كند به آن فساد قوم خود را» بعضى اعمال شنيعه است كه باعث عيب و عار همه قوم و قبيله مىشود، پس كسى كه آنرا بكند گويا طلب كرده فاسد شدن قوم خود را، يا كارى كه باعث وقوع فتنه و فسادى شود ميانه قوم او.
٥٠٢٥ خير النّاس من اخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه فى طاعة ربّه. بهترين مردم كسيست كه بيرون كند حرص را از دل خود، و نافرمانى كند خواهش خود را در فرمانبردارى پروردگار خود. يعنى در آنچه اطاعت و فرمانبردارى حق تعالى باشد اگر خواهش خلاف آن داشته باشد فرمان آن خواهش نبرد و اطاعت آن نكند.
٥٠٢٦ خير النّاس من طهّر من الشّهوات نفسه، و قمع غضبه، و ارضى ربّه. بهترين مردم كسيست كه پاك كند از خواهشها نفس خود را، و بكوبد خشم خود را، و خشنود گرداند پروردگار خود را. مراد خواهشهائيست كه به حرامها باشد، و مراد به «كوبيدن خشم» فرو نشاندن آنست و عمل نكردن بر وفق مقتضاى آن.
٥٠٢٧ خير النّاس من كان فى يسره سخيّا شكورا. بهترين مردم كسيست كه بوده باشد در توانگرى خود بخشنده شكر كننده.
٥٠٢٨ خير النّاس من كان فى عسره مؤثرا صبورا. بهترين مردم كسيست كه بوده باشد در درويشى خود اختيار كننده صبر كننده،
يعنى با وجود درويشى و تنگى حال غير خود را بر خود اختيار كند و چيزى را به او ببخشد با وجود احتياج خود به آن، و صبر كننده باشد بر آن درويشى و بىچيزى، و بسبب آن خود را در حرامى نيندازد.
٥٠٢٩ خير اخوانك من دلّك على هدى، و اكسبك تقى، و صدّك عن اتّباع هوى. بهترين برادران تو كسى است كه دلالت كند ترا بر راه راستى، و كسب فرمايد ترا پرهيزگاريى، و منع كند ترا از پيروى خواهشى، يعنى خواهش حرامى.
و در بعضى نسخه ها «ألبسك» بجاى «أكسبك» است و بنا بر اين ترجمه اينست كه: بپوشاند به تو پرهيزگاريى.
٥٠٣٠ خير من صحبت من ولّهك بالاخرى، و زهّدك فى الدّنيا، و اعانك على طاعة المولى. بهترين كسى كه مصاحبت كنى كسيست كه شيفته كند ترا به آخرت، و بى رغبت گرداند ترا در دنيا، و يارى كند ترا بر فرمانبردارى پروردگار.
٥٠٣١ خير النّاس من زهدت نفسه، و قلّت رغبته، و ماتت شهوته، و خلص ايمانه، و صدق ايقانه. بهترين مردم كسيست كه بىرغبت باشد در دنيا نفس او، و كم باشد خواهش او، و مرده باشد هوا و هوس او، و خالص باشد ايمان او، و راست باشد يقين او، يعنى يقين كامل داشته باشد به آن چه يقين به آن بايد داشت از احوال مبدأ و معاد.
٥٠٣٢ خير الامور ما سهلت مباديه، و حسنت خواتمه، و حمدت عواقبه. بهترين كارها آنست كه آسان برآيد مبادى آن، و نيكو باشد اواخر آن، و ستوده باشد عاقبتهاى آن، مراد اينست كه بهترين كارهاى دنيوى كاريست كه مقدّمات و اسباب آن به آسانى برآيد و محتاج به تعب و زحمت زياد نباشد، و «نيكو باشد أواخر آن» يعنى اصل آن كار و آنچه بعد از تحصيل اسباب و آلات بايد كرده شود نيكو باشد و قبحى شرعا يا عرفا نداشته باشد. و «ستوده باشد عاقبتهاى آن» يعنى بعد از آن نيز مفسده و زيان و خسرانى بر آن مترتّب نگردد.
٥٠٣٣ خير الامور اعجلها عائدة، و احمدها عاقبة. بهترين كارها تندترين آنهاست بحسب فايده، و ستوده ترين آنهاست بحسب عاقبت، يعنى كاريست كه فايده آن زودتر به اين كس برسد، و عاقبت آن بحسب دنيا و آخرت ستوده تر باشد.
٥٠٣٤ خير اموالك ما كفاك. بهترين اموال تو آنست كه كافى باشد ترا، يعنى بقدر احتياج تو باشد و كمتر از آن نباشد كه باعث تنگى حال شود، و نه زياد بر آن كه باعث طغيان شود و در دنيا از براى حفظ آن زيادتى هم تعبى بايد كشيد و در آخرت حساب آنرا نيز بايد داد.
٥٠٣٥ خير اخوانك من واساك.
بهترين برادران تو كسيست كه مواسات كند با تو و معنى «مواسات» مكرّر مذكور شد.
٥٠٣٦ خير ما ورّث الآباء الأبناء الادب. بهترين آنچه ميراث دهند پدران پسران را ادب است، يعنى اينست كه آداب تعليم ايشان كنند.
٥٠٣٧ خير العطاء ما كان عن غير طلب. بهترين بخشش آنست كه بوده باشد بى طلبى، يعنى بى طلب آنكه به او بخشيده مىشود.