ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۳

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32692 / دانلود: 8372
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 3

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حرف الف در خطاب جمع بلفظ «انّكم»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت‏آموز حضرت على بن ابى طالبعليه‌السلام در حرف الف در خطاب جمع بلفظ «انّكم» يعنى [بدرستى كه شما] فرموده است آن حضرتعليه‌السلام :

٣٨٢٠ إنّكم بأعمالكم مجازون و بها مرتهنون. به درستى كه شما به عملهاى شما جزا داده مى‏شويد و به آنها در گرويد يعنى حق تعالى شما را به منزله گروى كه كسى به عوض چيزى بگيرد و حبس كند در گرو عملهاى شما نگاه دارد كه اگر اعمال خوب بكنيد جزاى نيك به شما بدهد و اگر اعمال بد بكنيد جزاى موافق آن بشما رساند.

٣٨٢١ إنّكم إلى الآخرة صائرون و على اللّه معروضون. بدرستى كه شما بسوى آخرت گردنده ايد و بر خدا عرض كرده شويد يعنى از براى اين كه جزاى اعمال شما به شما داده شود پس بدانيد كه چه بايد كرد و كارى نكنيد كه سبب عذاب و عقاب و رسوائى روز حساب گردد.

٣٨٢٢ إنّكم حصائد الآجال و أغراض الحمام. بدرستى كه شما درو كردهاى اجلهائيد و نشانهاى تقدير مرگيد يعنى بزودى شما را اجلها درو خواهند كرد و به منزله نشانه‏هائيد كه از براى تير تقدير مرگه گذاشته باشند پس بدانيد كه بزودى فانى شويد و در تهيه ذخيره باشيد از براى آن سرا كه پاينده و مستدام باشد.

٣٨٢٣ إنّكم هدف النّوائب و درئية الأسقام. بدرستى كه شما هدف مصيبتهائيد و دريئه بيماريهائيد. «هدف» نشانه تير است و [دريئه‏] بدال بى‏نقطه حلقه ايست كه مى‏ساخته‏اند از براى آموختن زدن نيزه و انداختن تير بر آن و مراد اين است كه شما به منزله هدف و دريئه‏ايد كه نصب كرده باشند از براى اين كه هر لمحه تير مصيبتى به او بخورد يا طعن نيزه بيماریى يا تير آن، و غرض اين است كه حريص بر دنيا نبايد بود و در فكر تهيه سفر از آن بايد بود.

٣٨٢٤ إنّكم مدينون بما قدّمتم و مرتهنون بما أسلفتم. به درستى كه شما جزا داده شده‏ايد به آن چه پيش كرده‏ايد و در گروهائيد به آن چه پيش فرستاديد يعنى در آخرت جزا داده شويد به آن چه پيش در دنيا كرده‏ايد و هميشه در گرو باشيد به آن چه پيش فرستاديد تا اين كه جزاى آن به شما برسد اگر خير باشد خير و اگر شرّ باشد شرّ.

٣٨٢٥ إنّكم طرداء الموت الّذى إن أقمتم أخذكم و إن فررتم منه أدرككم. به درستى كه شما شكار كرده شده مرگيد كه اگر برميخيزيد مى‏گيرد شما را و اگر مى‏گريزيد در مى‏يابد شما را و رستگارى از آن نتوانيد يافت.

٣٨٢٦ إنّكم إلى العمل بما علمتم أحوج منكم إلى تعلّم ما لم تكونوا تعلمون. به درستى كه شما بسوى عمل كردن به آن چه دانسته‏ايد محتاج تريد از شما بسوى ياد گرفتن آنچه نبوديد كه دانيد آن را، مراد اين است كه عمل كردن به آن چه آدمى دانسته از احكام سزاوارتر است از ياد گرفتن آنچه ندانسته از آنها، زيرا كه حكمى را

كه دانسته عمل به آن ضرور است و در ترك آن عذرى نيست بخلاف آنچه ندانسته چه ممكن است كه در آنها معذور باشد و بر تقديرى كه معذور نباشد يقين كه گناه آن كمتر است از گناه كسى كه حكمى را داند و دانسته مخالفت آن كند و به اين مضمون احاديث ديگر نيز وارد شده چنانكه روايت كرده ثقة الاسلام كلينى طاب ثراه در كتاب كافى از حضرت امام همام امام زين العابدين صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده كه: نوشته شده در انجيل كه: طلب مكنيد علم آنچه را نمى‏دانيد و هنوز عمل نكرده باشيد به آن چه دانسته ايد پس به درستى كه علم هرگاه عمل كرده نشود به آن زياد نمى‏كند صاحب خود را مگر كفرى و زياد نمى‏كند از خدا مگر دورئى را.

٣٨٢٧ إنّكم إلى إنفاق ما اكتسبتم أحوج منكم إلى اكتساب ما تجمعون. بدرستى كه شما بسوى خرج‏كردن آنچه كسب كرده‏ايد محتاج‏تريد از شما بسوى كسب كردن آنچه جمع مى‏كنيد زيرا كه ثمره آنچه كسب شده اين است كه خرج شود و بهره از آن بحسب آخرت يا دنيا برده شود اگر خرج نشود لغو و عبث باشد بلكه سبب عذاب و عقاب گردد هرگاه حقّ واجبى به آن تعلق گرفته باشد و داده نشود و كسب‏كردن آنچه جمع مى‏كنيد ثمره ندارد و حاجتى به آن نيست بلكه بسا باشد كه سبب وزر و وبال گردد به اين كه از ممرّ حرامى كسب كنيد يا اين كه حق واجبى به آن تعلق بگيرد و ندهيد چنانكه اشاره بآن شد.

٣٨٢٨ إنّكم إلى إعراب الأعمال أحوج منكم إلى اعراب الاقوال. به درستى كه شما به اعراب عملها محتاج تريد از شما باعراب قولها مراد به «اعراب عملها» ظاهر كردن آنهاست و به «اعراب قولها» نيز ممكن است كه مراد همان ظاهر كردن آنها باشد و حاصل معنى اين باشد كه: شما به ظاهر كردن اعمال يعنى به كردن كارهاى‏

خوب و ظاهر كردن آن عملها بر خدا يا بر خلق نيز محتاج تريد از ظاهر كردن اقوال يعنى به اين كه به زبان دعويها كنيد و بعمل آمدن آنها معلوم نباشد، و ممكن است كه: مراد به اعراب اقوال اظهار حركات و سكونات آنها باشد يا درست گفتن آنها و لحن نكردن در آنها و كنايه باشد از اهتمام در فصاحت و بلاغت كلمات و عبارات و مراد اين باشد كه: اهتمام به كردن كارهاى خير و ظاهر كردن آنها بهتر است از اهتمام به فصاحت و بلاغت كلام و سعى در آن و اين معنى ظاهرتر است و ممكن است كه مراد به اعراب اعمال نيز بمشا كلمه اعراب اقوال تصحيح اعمال و درست‏كردن آنها باشد و معنى اين باشد كه شما به تصحيح اعمال و اهتمام در درست كردن آنها محتاج‏تريد از اهتمام به فصاحت و بلاغت اقوال.

٣٨٢٩ إنّكم إلى اكتساب صالح الأعمال أحوج منكم إلى مكاسب الأموال. بدرستى كه شما بسوى كسب كردن شايسته عملها محتاج‏تريد از شما بسوى جايگاههاى كسب اموال يا كسب كردنهاى اموال.

٣٨٣٠ إنّكم إلى الاهتمام بما يصحبكم إلى الآخرة أحوج منكم الى كلّ ما يصحبكم من الدّنيا. بدرستى كه شما بسوى اهتمام به آن چه همراه باشد باشد شما بسوى آخرت محتاج‏تريد از شما بسوى هر چه همراه باشد با شما از دنيا.

٣٨٣١ إنّكم الى أزواد التقوى أحوج منكم الى أزواد الدّنيا. بدرستى كه شما بسوى توشه هاى پرهيزگارى محتاج‏تريد از شما بسوى توشه‏هاى دنيا.

٣٨٣٢ إنّكم الى عمارة دار البقاء أحوج منكم الى عمارة دار الفناء. بدرستى كه شما بسوى آبادان كردن خانه بقا كه آخرت باشد محتاج‏تريد از شما بسوى آبادان كردن خانه فنا كه دنيا باشد.

٣٨٣٣ إنّكم الى اجراء ما أعطيتم أشدّ حاجة من السائل الى ما أخذ منكم. بدرستى كه شما بسوى روان كردن آنچه عطا كرده‏ايد سخت حاجت‏تريد از سؤال‏كننده بسوى آنچه گرفته از شما يعنى حاجت شما بدادن آنچه به درويش عطا كرده ايد زياده است از حاجت آن درويش به آن چه گرفته از شما زيرا كه دادن شما باعث معمورى دنيا و آخرت شما باشد و آنچه درويش از شما گرفته زياده از سد حاجتى از حاجتهاى دنيوى او نكند پس ظاهر است كه حاجت شما به آن زياده است از حاجت او به اين و در بعضى نسخه ها «جزاء» بدل «اجراء» است و بنا بر اين ترجمه اين است كه: بدرستى كه شما بسوى جزاى آنچه عطا كرده ايد، تا آخر، و از آنچه در شرح آن نسخه مذكور شد شرح اين نسخه هم ظاهر مى‏شود و حاجت به بيان نيست و اين نسخه ظاهر تر است.

٣٨٣٤ إنّكم أغبط بما بذلتم من الرّاغب اليكم فيما وصله منكم.

بدرستى كه شما سود برنده تريد به آن چه عطا كرده‏ايد از رغبت كننده بسوى شما در آنچه رسيده به او از شما يعنى سودى كه شما برده‏ايد به سبب آنچه عطا كرده‏ايد زياده است از سود آن كسى كه رغبت كرده بسوى شما در آنچه رسيده به او از شما، زيرا كه سودى كه شما برده‏ايد سود دنيا و آخرت است و سودى كه او برده نيست مگر سودى دنيوى آميخته به ذلت و خفت و كجاست آن از اين

٣٨٣٥ إنّكم الى اكتساب الأدب أحوج منكم الى اكتساب الفضّة و الذّهب. بدرستى كه شما بسوى كسب كردن ادب محتاج تريد از شما بسوى كسب كردن نقره و طلا مراد به [ادب‏] چنان كه مكرر مذكور شد آدابى است كه در شريعت مقدسه از براى هر چيز مقرر شده، و ممكن است كه: شامل بعضى آداب حسنه نيز باشد كه: ميانه مردم شايع شده باشد و «بودن حاجت به كسب آن زياده از حاجت به كسب طلا و نقره» ظاهر است زيرا كه: آموختن ادب و رعايت آن باعث گرامى بودن و بلندى مرتبه در دنيا و آخرت گردد به خلاف كسب نقره و طلا كه اگر وبال نداشته باشد چندان ثمره نيز ندارد مگر اين كه غرض از آن صرف در وجوه خيرات و مبرات باشد و با وجود اين مرتبه كسب آداب افزون تر از آنست زيرا كه آن از جمله علم با عمل است و افزونى آن بر ساير مزايا ظاهر است.

٣٨٣٦ إنّكم الى القناعة بيسير الرّزق أحوج منكم الى اكتساب الحرص فى الطّلب. بدرستى كه شما بسوى قناعت‏ كردن به اندكى از روزى محتاج تريد از شما بسوى كسب كردن حرص در طلب زيرا كه آن قناعت فارغ مى‏گرداند شما را از بسيارى از تعبها و زحمتهاى طلب و باعث بلندى مرتبه شما مى‏گردد در دنيا و آخرت،

بخلاف حرص در طلب كه با همه تعب و زحمت آن اگر باعث وبال و نكالى نباشد ظاهر است كه سبب فزونى مرتبه هم نگردد.

٣٨٣٧ إنّكم مؤاخذون به أقوالكم فلا تقولوا الّا خيرا. بدرستى كه شما بازخواست كرده شويد به گفتارهاى شما پس نگوئيد مگر خيرى را.

٣٨٣٨ إنّكم مجازون بأفعالكم فلا تفعلوا الّا برّا. بدرستى كه شما جزا داده شويد به كردارهاى شما پس مكنيد مگر نيكى را.

٣٨٣٩ إنّكم الى مكارم الأفعال أحوج منكم إلى بلاغة الأقوال. بدرستى كه شما بسوى كردارهاى نيكو محتاج تريد از شما بسوى بلاغت گفتارها تحقيق معنى بلاغت مكرر مذكور شد و ظاهر است كه آن اگر چه از جمله فضايل و مزايا است احتياج به افعال نيكو زياده از احتياج به آن است زيرا كه اجر و ثوابى كه بر آنها مترتب گردد ظاهر است كه بر بلاغت مترتب نگردد.

٣٨٤٠ إنّكم الى اصطناع الرّجال احوج منكم الى جمع الأموال. بدرستى كه شما به احسان كردن به مردان محتاج تريد از شما بسوى جمع اموال و در بعضى نسخه‏ها اين فقره نيست و در فقره سابق جمع الاموال بجاى بلاغة الاقوال است و بنا بر اين ترجمه آن اين است كه: بدرستى كه شما بسوى افعال نيكو محتاج تريد از شما بسوى جمع اموال.

٣٨٤١ إنّكم إن اغتررتم بالآمال تخرّمتكم بوادر الآجال و قد فاتتكم الأعمال.

بدرستى كه شما اگر فريب خوريد به اميدها هلاك كند شما را تعجيل‏ كننده‏هاى اجلها و حال اين كه به تحقيق فوت شده باشد شما را عملها يعنى اگر فريب خوريد به اميدها و از پى آنها رويد و مشغول به سعى از براى آنها گرديد ناگاه هلاك كند شما را اجلها كه تعجيل ميكنند در آمدن در حالى كه فوت شده باشد از شما اعمالى كه باعث رستگارى شما باشد به سبب مشغول شدن به اميدها و غافل شدن از آنها.

٣٨٤٢ إنّكم ان اغتنمتم صالح الأعمال نلتم من الآخرة نهاية الآمال. بدرستى كه شما اگر غنيمت شماريد عملهاى نيكو را مى‏رسيد از آخرت به نهايت اميدها، مراد بغنيمت شمردن آنها اين است كه آنها اين است كه آنها را نفع عظيمى دانند و سعى كنند در كردن آنها و فوت نكردن آنها.

٣٨٤٣ إنّكم انّما خلقتم للآخرة لا للدّنيا و للبقاء لا للفناء. بدرستى كه شما آفريده شده ايد از براى آخرت نه از براى دنيا و از براى باقى بودن كه در آخرت ميباشد نه از براى فنا كه در دنياست.

٣٨٤٤ إنّكم ان رضيتم بالقضاء طابت عيشتكم و فزتم بالغناء. بدرستى كه شما اگر راضى شويد به تقدير خدا نيكو باشد زندگانى شما و فيروزى يابيد به توانگرى يعنى توانگرى در آخرت بلكه در دنيا نيز زيرا كه كسى كه راضى شود به تقدير حق تعالى اكتفا كند به آن چه برسد بآن و محتاج به سعى و طلب نباشد و اين كمال توانگريست.

٣٨٤٥ إنّكم ان صبرتم على البلاء و شكرتم فى الرّخاء و رضيتم بالقضاء كان لكم من اللّه سبحانه الرّضا. بدرستى كه شما اگر صبر كنيد بر بلا، و شكر كنيد در فراخى، و راضى شويد به تقدير خدا، خواهد بود از براى شما از جانب خداى سبحانه رضا و خشنودى.

٣٨٤٦ إنّكم ان زهدتم خلصتم من شقاء الدّنيا و فزتم بدار البقاء. بدرستى كه شما اگر بى رغبت باشيد در دنيا خلاصى يابيد از بدبختى دنيا، و فيروزى يابيد به سراى بقا.

٣٨٤٧ انّكم ان قنعتم حزتم الغناء و خفّت عليكم مؤن الدّنيا. بدرستى كه شما اگر قناعت كنيد جمع كنيد توانگرى را و سبك گردد بر شما اخراجات دنيا.

٣٨٤٨ انّكم ان رغبتم فى الدّنيا أفنيتم أعماركم فى ما لا تبقون له و لا يبقى لكم. بدرستى كه شما اگر رغبت كنيد در دنيا نابود سازيد عمرهاى خود را در آنچه باقى نمانيد شما از براى آن، و باقى نماند آن از براى شما، زيرا كه دنيا چنين است كه نه كسى هميشه باقى ماند از براى آن، و نه آن باقى ماند هميشه از براى كسى.

٣٨٤٩ انّكم ان أمّرتم عليكم الهوى أصمّكم و أعماكم و أرداكم. بدرستى كه شما اگر امير و فرمانده گردانيد بر خود خواهش را كر گرداند شما را و كور گرداند شما را و هلاك گرداند شما را، يا بيندازد شما را يعنى در هلاكت يا پستى مرتبه، و بر هر تقدير ظاهر است كه متابعت هوى و خواهش باعث آن مى‏شود هر گاه خواهش او تعلق گيرد به امرى كه مشروع نباشد و «كر گردانيدن و كور گردانيدن» به اعتبار اين است كه كسى كه فرمان هوى و خواهش خود برد موعظه و نصيحت‏

كسى را بر خلاف آن نشنود، و امرى را كه منافى آن باشد به نظر نياورد و نبيند، پس گويا كر و كور گرديده.

٣٨٥٠ إنّكم إن أطعتم أنفسكم نزعت بكم الى شرّ غاية. بدرستى كه شما اگر فرمان بريد نفسهاى خود را بر كند شما را و ببرد بسوى بدتر انجامى.

٣٨٥١ إنّكم إن ملّكتم شهواتكم نزت بكم الى الاشر و الغواية. بدرستى كه شما اگر مالك خود گردانيد خواهشهاى خود را بر جهاند شما را بسوى فرحناكى و گمراهى.

٣٨٥٢ إنّكم إن أقبلتم على اللّه أقبلتم وان أدبرتم عنه أدبرتم. بدرستى كه شما اگر روآوريد بر خدا روآورده‏ايد يعنى بر نيكبختى و رستگارى، و اگر رو گردانيد از او رو گردانيد يعنى از همان سعادت و رستگارى.

٣٨٥٣ إنّكم ان رغبتم الى اللّه غنمتم و نجوتم و ان رغبتم الى الدّنيا خسرتم و هلكتم. بدرستى كه شما اگر رغبت كنيد بسوى خدا غنيمت يابيد و رستگار گرديد، و اگر رغبت كنيد بسوى دنيا زيان كنيد و هلاك گرديد.

٣٨٥٤ إنّكم ان رجوتم اللّه بلغتم آمالكم و ان رجوتم غير اللّه خابت أمانّيكم و آمالكم. بدرستى كه شما اگر اميد داشته باشيد خدا را برسيد به اميدهاى خود و اگر اميد

داشته باشيد غير خدا را نوميد شود آرزوهاى شما و اميدهاى شما.

٣٨٥٥ انّكم ان أطعتم سورة الغضب أوردتكم نهاية العطب. بدرستى كه شما اگر فرمان بريد تندى خشم را فرود آورد شما را بر نهايت هلاكت.

٣٨٥٦ انّكم لن تحصّلوا بالجهل أربا، و لن تبلغوا به من الخير سببا، و لن تدركوا به من الآخرة مطلبا. بدرستى كه شما حاصل نكنيد به سبب نادانى حاجتى را، و نرسيد به سبب آن از خير بدست آويزى، و درنيابيد به سبب آن از آخرت مطلبى را.

٣٨٥٧ انّكم فى زمان القائل فيه بالحقّ قليل، و اللّسان فيه عن الّصدق كليل، و اللّازم فيه للحقّ ذليل، أهله متعكّفون على العصيان، مصطلحون على الادهان، فتاهم عارم و شيخهم آثم و عالمهم منافق و قاريهم ممارق، لا يعظّم صغيرهم كبيرهم و لا يعول غنيّهم فقيرهم. بدرستى كه شما در روزگاريد كه گوينده در آن بحق كم است، و زبان در آن از راستى كند است، و كسى كه لازم باشد در آن مر حق را يعنى جدا نشود از آن خوار است، اهل آن روزگار محبوس اند بر نافرمانى حق تعالى، و صلح كرده‏اند با يكديگر بر مداهنه، جوان ايشان بدخوست يا بد ذات شرير ، پيرايشان گنه كار، و عالم ايشان منافق است‏

و خواننده ايشان بيرون رونده است يعنى از دين يا از خير و خوبى، تعظيم نمى‏كند كوچك ايشان بزرگ ايشان را، و عيال خود نمى‏گرداند توانگر ايشان درويش ايشان را، «محبوس‏اند بر نافرمانى» يعنى مدار ايشان بر آن است و از آن تجاوز نكنند، و «مداهنه» به معنى غشّ و نفاق است و اين كه ظاهر كسى بر خلاف باطن او باشد.

٣٨٥٨ إنّكم ستعرضون على سبّى و البراءة منّى فسبونى و ايّاكم و البراءة منّى. بدرستى كه شما بزودى عرض كرده مى‏شويد بر دشنام دادن من و بيزارى جستن از من، پس دشنام دهيد مرا و بپرهيزيد از بيزارى جستن از من. مراد اين است كه عرض كرده خواهد شد بر شما يعنى تكليف خواهند كرد شما را باين كه دشنام دهيد مرا يعنى ناسزا بگوئيد نسبت به من و بيزارى جوئيد از من چنانكه خلفاى بنى أميه لعنهم اللّه تعالى كردند پس ناسزا بگوئيد مرا اما بيزارى مجوئيد از من و آن به اعتبار اين است كه ناسزا گفتن به اعتبار تقيه جايز مى‏شود و بيزارى جستن امرى است قلبى و تقيه در آن نمى‏رود پس به هيچ وجه جايز نمى‏شود زيرا كه بيزارى جستن از كسى به معنى اين است كه در دل دوستى او با او نداشته باشد بلكه بغض و دشمنى او را داشته باشد اما اگر تكليف كنند به اظهار بيزارى جستن از او پس آن نيز حكم ناسزا گفتن دارد و با وجود تقيه جايز است هرگاه قلبى نباشد و مجرّد اظهار به زبان باشد و در كتاب مستطاب نهج البلاغه اين مضمون به عبارت ديگر واقع شده و ابن ابى الحديد كه از اكابر علماى معتبر اهل سنت است در شرح آن اشكال كرده در فرق ميانه «سبّ» و «برائت» و تجويز اول و منع از دوم با اين كه «سبّ» افحش از تبرّى مى‏نمايد و جواب گفته كه: آنچه اصحاب ما يعنى معتزله مى‏گويند در اين باب اين است كه فرقى نيست ميانه «سبّ» و «تبرّى» از آن حضرت در اين كه هر دو حرامند و فسقند و كبيره‏اند و در اين كه اگر اكراه شود بر آنها بر وجهى كه خوف بر نفس باشد

جايز مى‏شود فعل هر يك چنانكه جايز است اظهار كلمه «كفر» نزد چنين خوفى و جايز است در هريك كه نكند آن را هر چند داند كه كشته مى‏شود هرگاه غرض اعزاز دين باشد چنانكه در حال «جبر» بر كفر جايز است تن در دادن به كشتن و ترك اظهار كفر از براى اعزاز دين، و اين كه آن حضرت «برائت» را منع كرده به اعتبار اين است كه اين لفظ وارد نشده در قرآن مجيد مگر نسبت به مشركان پس به حكم عرف شرعى مخصوص شده به ايشان پس نهى آن حضرت محمول مى‏شود بر اين كه حرمت آن زياده است از حرمت «سبّ» هر چند حكم آنها در عدم جواز بى اكراه و جواز به آن يكى باشد بعد از آن گفته: و اما اماميه مى‏گويند كه: اكراه بر «سبّ» جايز مى‏سازد اظهار آن را و جايز نيست تن در دادن به قتل با آن و اما اكراه بر «برائت» پس جايز است با آن تن در دادن به قتل و جايز است اظهار تبرى، و تن در دادن به قتل بهتر است، تمام شد كلام او و آنچه او از اماميه نقل كرده در كلام علماى ما به نظر اين فقير نرسيده و فاضل متتبع قاضى نور اللّه شوشترى رحمه اللّه در كتاب «احقاق الحق» گفته كه اماميه گفته اند كه اظهار «تبرّى» از ائمهعليه‌السلام در مقام تقيه حرام است و استدلال كرده اند بر آن به قول امير المؤمنينعليه‌السلام كه فرموده «اما السب فسبونى فانه لى زكاة و لكم نجاة و اما البراءة فمدّ و الاعناق» يعنى اما دشنام‏دادن من يعنى در مقام تقيه پس دشنام دهيد مرا پس بدرستى كه آن از براى من زكاتى است و از براى شما نجاتى است، و اما برائت پس بكشيد گردنها را يعنى راضى شويد به آن و بكشيد گردنها را از براى كشته شدن بر سر آنها.

و پوشيده نيست كه بنا بر آنچه او نقل كرده از مذهب اماميه نهى از برائت در اين فقره مباركه بر نهى از اظهار بيزارى جستن نيز محمول مى‏تواند شد و لازم نيست حمل بر نهى از برائت در دل چنانكه ما ذكر كرديم، نهايت در كلام ديگرى از علماى ما مدعى به آن چه او نقل كرده بنظر

نرسيده و در كتاب مستطاب كافى روايت شده كه: گفته شد بحضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام كه مردم روايت ميكنند كه علىعليه‌السلام گفته بر منبر كوفه: اى مردمان بدرستى كه بزودى خوانده خواهيد شد شما بسوى سبّ من پس سبّ كنيد مرا، پس از آن خوانده خواهيد شد بسوى برائت از من پس برائت مجوئيد از من پس فرمود: حضرت صادقعليه‌السلام چه بسيار است دروغ گفتن مردم بر علىعليه‌السلام بعد از آن فرمود كه: نگفته آن حضرت مگر اين را: بدرستى كه شما بزودى خوانده خواهيد شد بسوى سبّ، من پس سبّ كنيد مرا پس از آن خوانده خواهيد شد بسوى برائت از من و بدرستى كه من بر دين محمدمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نفرمود كه: تبرّى مكنيد از من، پس گفت همان سائل بآن حضرتعليه‌السلام كه: خبر ده مرا كه اگر كسى اختيار كند كشته شدن را نه برائت چونست پس فرمود آن حضرت كه: و اللّه نيست اين بر او و نيست از براى او مگر آنچه گذشته بر آن.

عمار بن ياسر چون اكراه كردند او را اهل مكه بر كفر پس اظهار كرد كفر را و دل او مطمئنّ بود بر ايمان پس گفت باو پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد آن واقعه: اى عمار اگر عود كنند به آن پس عود كن تو نيز چنان، پس به تحقيق كه فرو فرستاد خداى عزّ و جلّ عذر تو را يعنى قبول آن را يا معذور داشتن تو را، و امر كرده تو را كه عود كنى چنان اگر عود كنند ايشان. و پوشيده نيست كه اين حديث شريف صريح است در جواز اظهار برائت نيز بلكه وجوب آن و اين كه نهى از آن در كلام آن حضرت نبوده و ابن ابى الحديد نيز از حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام روايت كرده كه امير المؤمنينعليه‌السلام در خطبه بر سر منبر كوفه فرموده: پس اگر عرض شود بر شما سبّ من پس سبّ كنيد مرا، و اگر عرض شود بر شما برائت از من پس بدرستى كه من بر دين محمدمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نفرمود كه: پس تبرى كنيد از من و اين نيز موافق است با حديث شريف كافى. و روايت كرده نيز از حضرت امام جعفر

صادقعليه‌السلام كه: اگر امر كنند شما را بسبّ من پس سبّ كنيد مرا، و اگر امر كنند شما را به تبرّى از من پس تبرّى مكنيد از من بدرستى كه من بر دين محمدمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و نهى نكرد ايشان را از اظهار برائت، و مخفى نيست كه اين روايت صريح است در وقوع نهى از برائت، و اين كه در وقوع نهى از برائت واقعى است يعنى برائت در دل نه اظهار آن چنانكه ما اوّلا در شرح فقره مباركه ذكر كرديم و اللّه تعالى يعلم.