ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۳

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32682 / دانلود: 8372
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 3

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حرف الف بلفظ «آفة»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام در حرف الف بلفظ «آفة».

فرموده آن حضرتعليه‌السلام :

٣٩١٥ آفة الايمان الشّرك. آفت ايمان شرك است «آفت چيزى» چيزى است كه هر گاه او عارض آن شود فاسد شود و «شرك» اسم كفر مقابل ايمان است پس اگر «ايمان» مجرّد تصديق و اعتقاد باشد شرك بمعنى عدم تصديق و اعتقاد باشد و اگر ايمان عبارت از تصديق بدل و عدم انكار به زبان باشد شرك يا به عدم تصديق باشد و يا به انكار به زبان هر چند تصديق بدل باشد و اگر «ايمان» تصديق بدل باشد به اقرار به زبان «شرك» يا به عدم تصديق باشد و يا به عدم اقرار به زبان، و اگر « ايمان» عبارت از تصديق بدل و اقرار به زبان و اطاعت به اركان باشد شرك بهاخلال بيكى از آنها باشد، و گاه است كه شرك بر خصوص شريك قرار دادن از براى حق تعالى اطلاق مى‏شود و بر هر تقدير «بودن شرك آفت ايمان بمعنى فاسد كننده» امرى است ظاهر و محتاج به بيان نيست مگر اين كه مراد به [شرك‏]، شرك خفى باشد كه آن رياست كه به منزله شريك قرار دادن از براى خداست و مراد اين باشد كه آفت ايمان اين است كه مؤمن در عبادتى ريا كند و نيت او در آن خالص از براى خدا نباشد بلكه ديدن كسى يا شنيدن او منظور باشد خواه مستقل باشد آن معنى در آن يا آميخته باشد نيت او به آن. و ممكن است كه مراد اين باشد كه آفت ايمان شرك است يعنى به غير شرك آفتى ندارد و چيزى نيست كه آن را فاسد كند بغير اين كه صاحب آن كفر آورد و ايمان از او زايل گردد، و بنا بر اين مراد به شرك مطلق كفر است كه مقابل ايمان باشد چنانكه اوّلا مذكور شد.

٣٩١٦ آفة اليقين الشّك. آفت يقين شكّ است «يقين» اعتماد جزم مطابق واقع را گويند و گاهى تخصيص مى‏دهند به اعتقادى كه از روى دليل و برهان باشد و به تشكيك مشككى زايل نتواند شد و «شكّ» تردّد در امرى است به احتمال وجود و عدم آن هر دو با تساوى احتمالين، و گاهى مستعمل مى‏شود در مطلق تردّد در آن و عدم جزم به يك طرف هر چند يك طرف راجح باشد و بر هر تقدير «بودن شكّ» آفت يقين يعنى فاسد و زايل كننده آن» ظاهر است و محتاج به بيان نباشد مگر اين كه مراد قصر باشد و اين كه يقين را آفتى نباشد بغير اين كه زايل گردد و شك عارض گردد و غرض تحريص بر تحصيل يقين باشد به اعتبار اين كه ما دام كه باشد آفتى نباشد از براى آن.

٣٩١٧ آفة النّعم الكفران. آفت نعمتها كفران است يعنى شكرنكردن آنها زيرا كه كفران نعمت باعث زوال آن گردد و موجب عذاب و عقاب گردد.

٣٩١٨ آفة الطّاعة العصيان. آفت طاعت عصيان است، «طاعت» به معنى فرمانبردارى است و «عصيان» به معنى نافرمانى است و پوشيده نيست كه نافرمانى باعث زوال فرمانبردارى است و محتاج به بيان نيست مگر اين كه مراد در اينجا نيز قصر باشد و اين كه طاعت را آفتى نباشد به غير عصيان و غرض تحريص بر طاعت باشد كه آفتى ندارد.

٣٩١٩ آفة الشّرف الكبر. آفت شرف تكبر كردن است «شرف» به معنى بزرگى و بلندى مرتبه است و «بودن تكبر آفت آن» به اعتبار اين است كه كسى را كه شرفى باشد هرگاه سبب تكبر او گردد چنانكه شايع است باعث زيان و خسران او گردد در آخرت و بسيار باشد كه سبب ذلّت و خوارى او در دنيا نيز گردد.

٣٩٢٠ آفة الذّكاء المكر. آفت ذكاء مكر است «ذكاء» بضمّ ذال بانقطه به معنى تندى فطنت است و مراد اين است كه صاحب «ذكاء» چون پى بوجوه و طرق مكر و حيله مى‏تواند برد غالب اين است كه با مردم مكر و حيله كند و اين سبب زيان و خسران او گردد در دنيا و آخرت، پس بايد كه احتراض از اين آفت نمايد و خود را از آن نگاه دارد.

٣٩٢١ آفة العبادة الرّياء. آفت عبادت رياست، يعنى اين كه خالص نباشد از براى حق تعالى و آميخته باشد به قصد ديدن كسى يا شنيدن او، زيرا كه اين معنى باعث فساد و بطلان عبادت گردد بلكه در حقيقت شركيست خفى چنانكه در بعضى احاديث وارد شده كه هر ريائى شركست پس در هر عبادتى احتراز از آن واجب و لازمست.

٣٩٢٢ آفة المجد عوائق القضاء. آفت كرم موانع حكم و تقدير الهيست مراد اينست كه كسى را كه كرم باشد البته مقتضاى آن از بخشش و دهش بعمل آيد و آفتى كه مانع از آن شود از براى آن نباشد مگر موانعى كه بحكم و تقدير الهى باشد مثل اين كه دست تنگ و پريشان باشد و قادر بر بخشش نباشد.

٣٩٢٣ آفة السّخاء المنّ. آفت سخاوت منت گذاشتن است، زيرا كه عطا و دهشى كه با منت باشد فاسد و باطل باشد و اجر و ثوابى بر آن مترتب نشود چنانكه در قرآن مجيد فرموده:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» اى آنانكه ايمان‏ آورده‏ايد باطل مگردانيد صدقه‏هاى خود را به منت گذاشتن و اذيت رسانيدن مانند كسى كه انفاق كند مال خود را از براى رياى مردم، و ايمان نياورد بخدا و روز آخر، و پوشيده نيست كه اين آيه شريفه دلالت ميكند بر باطل كردن منت صدقات را خواه در وقت دادن آنها باشد و خواه بعد از آن باشد و ظاهر از بطلان آنها اينست كه اصلا اجر و ثوابى بر آنها مترتب نشود بلكه بعضى علماء حكم كرده‏اند به حرمت آن و ترتب عقاب بر آن به اعتبار تشبيه آن بكسى كه انفاق كند مال خود را براى رياى مردم و ايمان نياورد بخدا و روز آخر بلكه بودن آن به منزله كفر. و مراد به «اذيت» هر امرى باشد كه باعث آزار آن كس باشد كه عطا شود به او و مكروه او باشد مثل خشونت و درشتى كردن با او در وقت دادن به او يا همان منت گذاشتن بر او يا تكبر و سربلندى كردن بر او بسبب آن. و پوشيده نيست كه «صدقه» گاهى مستعمل مى‏شود در خصوص زكات و گاهى در اعمّ از آن و از كفارات و از هر چه بخشيده شود بكسى از راه ترحم بر او بگمان اعسار و پريشانى او و گاهى در آنچه بخشيده شود در راه خدا چنانكه بعضى از اهل لغت تفسير كرده‏اند [صدقه‏] را بآن و بنا بر اين شامل صله برادران و مانند اين نيز باشد هرگاه غرض از آن اجر و ثواب باشد و ظاهر اينست كه حكم در اين مقام شامل همه آنها باشد و منت و اذى باعث بطلان همه آنها گردد باعتبار جريان علت و منشأ حكم در همه آنها بحسب ظاهر، و اين كلام معجز نظام نيز شامل همه آنها باشد بلكه ظاهر اينست كه اين حكم شامل هر احسانى باشد هرگاه غرض از آن اجر و ثواب باشد هر چند دادن مالى نباشد بنا بر آنچه مذكور شد از ظهور جريان علت و منشأ حكم در همه آنها.

و روايت شده از حضرت امام بحقّ ناطق امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده منت گذاشتن خراب ميكند صنيعه را. و «صنيعه» به معنى احسان است پس حكم شامل همه احسانها باشد.

٣٩٢٤ آفة الدّين سوء الظّنّ. آفت ديندارى بدگمانى است يعنى بدگمانى بحق تعالى به اين كه كسى او را در كمال رحمت نداند و به اعتبار گناهانى كه كرده باشد نوميد باشد از رحمت او، يا خوف او زياد باشد از اميد به او بلكه بايد كه ديندار هر چه گناه كرده باشد باز اميد رحمت حق تعالى داشته باشد و خوف و رجا در او برابر باشد چنانكه اخبار و آثار به آن متظافر است و روايت شده از حضرت امام ثامن ضامن صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده: نيكو كن گمان را بخدا پس بدرستى كه خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد كه: من نزد گمان بنده مؤمن خودم بمن، اگر خير باشد پس خير و اگر شرّ باشد پس شرّ يعنى اگر گمان او بمن خير باشد پس سلوك من هم با او خير باشد، و اگر گمان او بمن شرّباشد پس سلوك من هم به او شرّ باشد، و ممكن است كه مراد به بدگمانى اين باشد كه كسى به سبب مشاهده اختلاف احوال مردم در دنيا و رفاه حال بعضى از بدان در آن و تنگى و ضيق معاش بعضى از نيكان گمان كنند كه «نعوذ باللّه» در قسمتها كه حق تعالى كرده حيف و جورى شده چه اين معنى آفت دينست بلكه ديندار هر چند مشاهده امثال اين امور كند بايد كه داند كه هر يك از آنها به اعتبار مصلحتى است و يك سر مو حيف و جورى در آنها نشده هر چند عقل او بخصوص مصلحت آن پى نبرد و قبل از اين بر سبيل اجمال اشاره به بعضى وجوه مصالح اين اختلافات شد و ممكن است كه مراد بدگمانى بمردم باشد و عمل به مقتضاى آن.

٣٩٢٥ آفة العقل الهوى. آفت عقل خواهش است، زيرا كه خواهش چيزى بسيارست كه باعث اين مى‏شود كه اين كس پيرو آن گردد و متابعت عقل در آن ننمايد.

٣٩٢٦ آفة النّفس الوله بالدّنيا. آفت نفس شيفتگى بدنياست چه ظاهرست كه شيفتگى به آن و حرص و بر آن نفس را فاسد كند و در مهالك دنيوى و اخروى اندازد.

٣٩٢٧ آفة المشاورة انتقاض الآراء. آفت مشورت كردن شكستن رای هاست يعنى اينست كه اهل مشورت در پى اين باشند كه رأى يكديگر را بشكنند و از راه تعصب هر چند رأى ديگرى را صواب دانند ردّ كنند و در پى شكست آن باشند، پس بايد كه اهل مشورت خود را بى غرض سازند و راه تعصب و عناد بخود ندهند و بعد از ملاحظه رای ها هر رائ را كه درست و صواب دانند تصديق آن كنند هر چند از پست ترين ايشان باشد، و ممكنست كه مراد بيان واقعى باشد و اين كه آفت مشاوره اينست كه گاهى رای ها يكديگر را بر هم شكنند و قرار برأئى نشود.

٣٩٢٨ آفة الملوك سوء الّسيرة. آفت پادشاهان بدى سيرت است يعنى بدى طريقه سلوك با رعيت چه اين معنى باعث زيان و خسران ايشان است بحسب دنيا و آخرت.

٣٩٢٩ آفة الوزراء خبث السّريرة. آفت وزراء بدى باطن است چه هر وزيرى كه باطن او بد باشد و با مردم در مقام نفاق باشد در صدد ايذاء و اذيت ايشان در آيد بى اين كه از ايشان امرى صادر شده باشد كه مستحقّ آن باشند و عاقبت وبال و نكال آن عايد به او گردد و دنيا و آخرت او فاسد گردد، پس وزراء بايد كه باطن خود را با مردم صاف و بى‏غشّ نمايند تا آنچه كنند از راه عداوت و دشمنى نباشد بلكه از روى استيجاب و استحقاق باشد و سبب زيان و خسران ايشان نگردد. و تخصيص اين معنى بوزراء با اين كه بدى باطن‏

در همه كس بدست و آفت اوست به اعتبار اينست كه وزراء را اقتدار زيادى باشد و آنچه خواهند توانند كرد پس به آن اعتبار باطن ايشان اگر بد باشد در صدد اذيت و آزار مردم برآيند و دنيا و آخرت خود را فاسد كنند بخلاف ديگران كه ايشان را چندان اقتدارى نباشد چه بر بدى باطن ايشان چندان اثرى مترتب نگردد و اقتدار پادشاهان اگر چه زياده از وزراء است نهايت چون بدى باطن ايشان و دشمنى ايشان با مردم نادر است و كم اتفاق مى‏افتد پس از آن راه ايشان را اين آفت نباشد.

٣٩٣٠ آفة العلماء حبّ الرّياسة. آفت علماء دوستى رياست است يعنى رياست و سركردگى در دنيا و اين كه ملاذ و مرجع مردم باشند، و تخصيص اين معنى به علماء به اعتبار اين است كه اين آفت از براى ايشان بسيار روى مى‏دهد بخلاف آفت ديگران كه در ايشان نادر است پس غرض تنبيه ايشانست بر اين كه خود را از اين آفت نگاهدارند.

٣٩٣١ آفة الزّعماء ضعف السّياسة. آفت زعيمان سستى سياست است «زعيم» بزرگ قوم و رئيس ايشان را گويند و «سياست رعيت» چنانكه مكرّر مذكور شد امر و نهى ايشان است و مراد اين است كه آفت رؤساء و سركردگان اين است كه سستى كنند در تأديب قوم خود و امر و نهى ايشان، «آفت ‏بودن اين از براى ايشان» به اعتبار اين است كه ترك امر به معروف و نهى از منكر و سستى در آن از كسى كه قادر باشند بر آن سبب و زور و وبال او مى‏گردد، و يا به اعتبار اين كه هر گاه سستى كنند در تأديب و امر و نهى ايشان، باعث اين مى‏شود كه سر بپيچند از اطاعت و فرمانبردارى ايشان، و رياست و سركردگى ايشان به تدريج فاسد و باطل گردد.

٣٩٣٢ آفة الجند مخالفة القادة. آفت لشكرى مخالفت كردن سرداران است زيرا كه ظاهرست كه با وجود

مخالفت سردار و فرمانبردن او بر فرضى كه سبب بازخواست و عقوبت او نگردد اتفاق ايشان بر امرى صورت نبندد و هر يك را انديشه و رائ باشد مخالف يكديگر، و با وجود اين كارى نتوانند كرد و بزودى مقهور و مغلوب گردند.

٣٩٣٣ آفة الرّياضة غلبة العادة. آفت رياست غلبه عادت است، «رياضت» به معنى رام كردن است و مراد اينست كه آفت و مانع رام كردن نفس و خوار نمودن آن اينست كه عادت اين كس به آن چه عادت به آن كرده باشد غلبه كند بر او و نتواند ترك آن كند پس كسى كه خواهد نفس خود را رام كند و به طاعت و فرمانبردارى دارد بايد كه نگذارد كه عادت غلبه و تسلط بر او داشته باشد.

٣٩٣٤ آفة الرّعيّة مخالفة الّطاعة. آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى است يعنى فرمانبردارى امير و حاكم خود، و اين ظاهرست.

٣٩٣٥ آفة الورع قلّة القناعة. آفت پرهيزگارى كمى قناعت است چه ظاهرست كه كمى قناعت باعث ارتكاب منهيات و محرمات گردد و پرهيزگارى را فاسد و باطل گرداند.

٣٩٣٦ آفة القضاة الّطمع. آفت قاضيان طمع است، چه ظاهرست كه طمع باعث حيف و ميل در حكم ايشان گردد و بر تقديرى كه سبب حيف و ميلى نگردد اصل رشوه ‏گرفتن در حكم هر چند موافق واقع شود از گناهان كبيره است بلكه در بعضى احاديث وارد شده كه آن كفر به خداست يعنى به منزله آنست.

٣٩٣٧ آفة العدول قلّة الورع. آفت عادلان كمى پرهيزگارى است يعنى اين كه پرهيزگارى در اين كس قوى و ثابت و راسخ نباشد چه هر گاه قوى نباشد عدالت او زود فاسد گردد به ارتكاب حرامى كه هوى و هوس او را بر اين دارد.

٣٩٣٨ آفة الشّجاع اضاعة الحزم. آفت شجاع ضايع كردن دورانديشى است چه ظاهرست كه هرگاه شجاع دور انديشى و صرفه كار خود را ملاحظه نكند زود به مهالك افتد به خلاف غير شجاع كه به اعتبار جبنى كه دارد هر چند دور انديش نباشد خود را به مهالك نيازد.

٣٩٣٩ آفة القوىّ استضعاف الخصم. آفت صاحب قوت و توانائى ضعيف شمردن دشمن است، چه هرگاه كسى دشمن را ضعيف شمارد رعايت لوازم حزم و دورانديشى نكند و بسيار باشد كه بسبب آن مقهور و مغلوب گردد بلكه اين معنى فى نفسه از جانب حق تعالى سبب اين گردد كه مقهور و مغلوب شود تا قبح خود بينى بر او ظاهر گردد.

٣٩٤٠ آفة الحلم الذّل. آفت بردبارى خوارى است، مراد اين است كه حلم مستحسن آن است كه سبب خوارى اين كس نگردد و اما آنچه سبب خوارى گردد مثل تحمل دشنام و كتك از كسى با قدرت بر منع و زجر آن پس آن پسنديده نيست بلكه آفتى است از براى حلم كه هرگاه به آن مرتبه برسد حسن آن فاسد و باطل گردد و بلكه آن بى‏غيرتى باشد نه حلم و بردبارى پس اصل آن را فاسد گرداند.

٣٩٤١ آفة العطاء المطل. آفت بخشش پس انداختن است، يعنى اين است كه در حال وجود قدرت‏ بردادن آن ندهد و وعده بوقت ديگر كند زيرا كه چنين عطائى بسبب رنج و زحمتى كه او را مى‏فرمايد فاسد و باطل است، و ممكن است كه مراد به «مطل» اين باشد كه پس اندازد وعده را كه كرده باشد يعنى از وقتى كه وعده كرده باشد پس اندازد و در آن وقت بوقت ديگر اندازد و در «آفت بودن اين» خفائى نيست.

٣٩٤٢ آفة الاقتصاد البخل. آفت ميانه روى به خيلى است، مراد اين است كه كسى كه خواهد كه در اخراجات ميانه‏روى كند كه نه اسراف كند و نه تنگ گيرى، گاه هست كه غافل مى‏شود و كار او به بخيلى منتهى مى‏شود و ميانه روى او فاسد و باطل مى‏گردد پس در ميانه روى كه امر به آن شده بايد كمال احتياط كرد كه به بخيلى منجر نگردد.

٣٩٤٣ آفة الهيبة المزاح. آفت هيبت مزاح است، يعنى مزاح كردن بسيار با مردم باعث اين مى‏شود كه هيبت و شكوه اين كس در نظر ايشان زايل يا كم گردد پس آن آفتى است از براى هيبت كه فاسد گرداند آن را.

٣٩٤٤ آفة الطّلب عدم النّجاح. آفت طلب كردن فيروزى نيافتن است، مراد اين است كه مفسده طلب كردن و خواستن از مردم اين است كه باث اين مى‏شود كه صاحب آن فيروزى به حاجات خود نيابد و مطلب او برنيايد، زيرا كه حق تعالى كسى را كه متوسل به مردم شود وا مى‏گذارد به ايشان و غالب اين است كه محروم مى‏ماند، به خلاف كسى كه راه طلب از مردم بخود ندهد كه خداى عزّ و جلّ متكفل برآوردن حاجات او گردد بر وجهى كه بايد فيروزى به آنها يابد.

٣٩٤٥ آفة الملك ضعف الحماية. آفت پادشاهى ضعف حمايت است. يعنى سستى كردن در حمايت رعيت و دفع ظلم و تعدّى از ايشان، يا در حمايت دشمنان يعنى دفع و منع شرّ ايشان، و «وجه آفت بودن هر يك از براى پادشاهى» ظاهر است، زيرا كه پادشاهى كه حمايت رعيت نكند حق تعالى نيز حمايت او نكند و پادشاهى او بزودى زايل يا ضعيف و باطل گردد، و همچنين اگر در دفع دشمنان سستى كند به تدريج دشمنان قوى گردند و دست يابند بر ملك او، و بسا باشد كه بالكليه او را مستأصل سازند.

٣٩٤٦ آفة العهود قلّة الرّعاية. آفت پيمانها كمى رعايت است. مراد اين است كه عهدها و پيمانها را رعايت زياد بايد كرد و اهتمام تمام در استحكام آنها بايد داشت و «كمى رعايت در آنها آفت است» يعنى به منزله آفتى است كه چيزى را فاسد و باطل گرداند، يا اين كه به تدريج منجر مى‏شود بشكستن آنها.

٣٩٤٧ آفة النّقل كذب الرّواية. آفت نقل كردن دروغ بودن روايت است. مراد اين است كه «كذب» آفتى است كه بسيار عارض نقلها و حكايتها مى‏شود و كم است كه نقل و حكايت كند و تمام خصوصيات آن موافق واقع نقل شود و به هيچ وجه شائبه دروغى در آن نباشد پس تا ضرور نشود نقل و حكايت نبايد كرد و هرگاه ضرور شود بايد كمال اهتمام كرد كه به هيچ وجه تغيير و تحريفى در آن نشود و آميخته به دروغ نگردد.

٣٩٤٨ آفة العلم ترك العمل به. آفت علم ترك عمل به آن است و اين يا به اعتبار اين است كه علمى كه عمل بآن نشود نفعى ندارد بلكه باعث زيادتى و زر و وبال گردد چنانكه مكرّر مذكور شد

و آفتى زياده از اين نمى‏باشد، و يا به اعتبار اين كه ترك عمل به علم باعث زوال و ارتحال آن گردد چنانكه در بعضى احاديث وارد شده كه: علم و عمل همراهند با يكديگر و علم آواز ميكند عمل را پس اگر اجابت كرد او را خوب، و اگر نه رحلت ميكند از او.

٣٩٤٩ آفة العمل ترك الاخلاص. آفت عمل ترك اخلاص است، يعنى اين كه خالص باشد از براى حق تعالى و آميخته به غرضى ديگر از ريا و مانند آن نباشد.

٣٩٥٠ آفة الرّياسة الفخر. آفت رياست فخر است، يعنى كسى كه رياست و سركردگى داشته باشد به اعتبار علم يا صلاح با غير آن، آفت او اين است كه فخر كند به آن و سربلندى نمايد بسبب آن چه اين معنى سبب وزر و وبال او گردد و بسا باشد كه باعث زوال آن رياست گردد.

٣٩٥١ آفة الجود الفقر. آفت جود و سخاوت فقر است، يعنى اين است كه بسيار باشد كه سبب فقر و بى‏چيزى گردد پس صاحب جود بايد كه رعايت اين معنى بكند و بخشش او به مرتبه نباشد كه خود را فقير و بى‏چيز گرداند و محتاج بطلب و سؤال نمايد.

٣٩٥٢ آفة العامّة العالم الفاجر. آفت عامه مردم عالم فاسق است، زيرا كه عالمى كه فاسق باشد احكام نامشروع كند و آنها را رواج دهد و ضرر آنها به عامه مردم است پس آفتى باشد عام از براى ايشان.

٣٩٥٣ آفة العدل الظّالم القادر. آفت عدل ستمكار تواناست چه ظاهرست كه هرگاه در قومى ستمكارى باشد كه قادر و توانا باشد بر آنچه خواهد و كسى را تسلطى بر او نباشد كسى نتواند كه‏

عدل كند در ميانه ايشان و ايشان را بر آن دارد پس وجود او آفتى است از براى عدل كه آن را فاسد و باطل گرداند.

٣٩٥٤ آفة العمران جور السّلطان. آفت آبادانى ستم پادشاه است، چه ظاهرست كه ستم پادشاهان بلاد آبادان را بزودى خراب گرداند، پس آن آفتى است از براى آنها.

٣٩٥٥ آفة القدرة منع الاحسان. آفت توانا شدن بازداشتن احسان است، چه ظاهرست كه مردمان بندگان احسان‏اند پس احسان به ايشان سبب تمكن و اقتدار گردد ميانه ايشان، و منع احسان مانع از آن و سبب خلاف آن.

٣٩٥٦ آفة اللبّ العجب. آفت عقل خود بينى است، زيرا كه صاحب عجب و خود بينى عقل خود را كامل‏تر از ديگران داند و خود را محتاج به تعلم بلكه به تفكر و تأمل نيز نداند و بآن اعتبار در همان مرتبه كه دارد بماند و عقل و فهم او ترقى نكند بلكه هر غلطى كه كند درست داند و خلاف آن را از كسى كه بشنود غلط شمارد پس بتدريج ذهن او كج و معوّج گردد و عقل و فهم او فاسد و باطل شود.

٣٩٥٧ آفة الحديث الكذب. آفت خبر دادن دروغ گفتن است، اين همان مضمون «آفة النقل كذب الرّوايه» است كه چند فقره قبل از اين مذكور و شرح شد.

٣٩٥٨ آفة الاعمال عجز العمّال. آفت عملها ناتوانى عمل كنندگان است، چه ظاهرست كه هر گاه كار كننده‏

كارى عاجز و ناتوان باشد در آن، كار او فاسد و باطل باشد، و غرض ازين اينست كه پادشاهان و فرمانفرمايان بايد كه هر عملى را بكسى بفرمايند كه كمال قدرت بر آن داشته باشد تا اين كه اعمال ايشان بر وجهى كه بايد بعمل تواند آمد.

٣٩٥٩ آفة الآمال حضور الآجال. آفت اميدها رسيدن مرگ‏هاست، مراد اينست كه اميدها و آرزوها از آدمى زايل و فاسد نگردد بلكه روز بروز در تزايد و تضاعف باشد تا اين كه مرگ در رسد و همه را فاسد و باطل گرداند.

٣٩٦٠ آفة الوفاء الغدر. آفت وفادارى بی وفائى است، مراد اينست كه بی وفائى كسى با مردم سبب بي وفائى مردم مى‏شود با او پس آفت وفادارى مردم با او بی وفائى اوست با ايشان.

٣٩٦١ آفة الحزم فوت الامر. آفت دور انديشى فوت شدن كار است، مراد اينست كه آفت دورانديشى اينست كه دورانديش گاه است كه آن قدر صبر ميكند و فكر و تأمل ميكند در كارى كه وقت آن كار فوت مى‏شود و دورانديشى او فاسد و باطل مى‏گردد، پس بايد كه دورانديش وقت را فوت نكند و هر قدر فكر و تأمل كه ميكند پيش از آن باشد كه وقت از دست برود.

٣٩٦٢ آفة الأمانة الخيانة. آفت امانت خيانت است، مراد اينست كه امانت نگاه داشتن آفتى ندارد به غير اين كه كسى خيانت كند در اين، پس كسى كه راه خيانت بخود ندهد قبول امانت از براى او آفتى ندارد بلكه قبول آن از كسى كه محتاج به سپردن آن باشد از جمله افراد احسانست و شرعاً و عقلًا مستحسن است.

٣٩٦٣ آفة الفقهاء عدم الصّيانة. آفت فقها عدم صيانت است، «فقها» جمع فقيه است و «فقيه» در اصطلاح داناى باحكام شرع است از روى اجتهاد نه تقليد. و ممكن است كه مراد به آن در اينجا مطلق داناى به آنها باشد خواه از روى اجتهاد باشد و خواه بعنوان تقليد، و «صيانت» بمعنى حفظ و نگهدارى است و مراد به «عدم صيانت» نگاه‏نداشتن خود است از ارتكاب مناهى و منكرات، و اين معنى اگر چه آفتى است از براى همه كس نهايت چون گناه آن از براى فقها بيشترست و آفت ايشان منحصر در آنست بخلاف غير فقها زيرا كه ندانستن بعضى احكام نه بعنوان اجتهاد و نه بعنوان تقليد نيز از براى ايشان آفتى است و همچنين ندانستن بعضى از آنها بعنوان اجتهاد از كسى كه رتبه آن داشته باشد پس به آن اعتبار آن را آفت فقها قرار داده‏اند.

٣٩٦٤ آفة الجود التّبذير. آفت سخاوت تبذير است، يعنى دهش زياده از اندازه كه به اسراف رسد مثل اين كه آن قدر بدهد كه خود را فقير و محتاج بطلب گرداند پس صاحب جود و سخاوت بايد كه رعايت اين معنى كند و بخشش او به مرتبه باشد كه به اسراف نرسد.

٣٩٦٥ آفة المعاش سوء التّدبير. آفت زندگانى بدى تدبير است، «تدبير در كار» نظر كردن در عاقبت آنست و مراد اينست كه آفت زندگانى بدى تدبير طريق آنست مثل اين كه اجتناب از بديها نشود.

يا اين كه در خرج ميانه روى نشود بلكه تنگ گيرى يا اسراف شود.

٣٩٦٦ آفة الكلام الاطالة. آفت سخن دراز كردن آنست، زيرا كه سخن هرگاه طول داده شود باعث ملالت مردم گردد و به آن اعتبار متوجه آن نمى‏شوند و لغو و فاسد مى‏گردد.

٣٩٦٧ آفة العمل البطالة. آفت عمل بطالت است، «بطالت» بمعنى بيكار شدن است و مراد اينست كه آفت عمل عادت كردن به بطالت و بيكارى است چه هر كه عادت به آن كند راحت طلب گردد و تا تواند مشغول اعمال نگردد و بهر چه مشغول گردد از براى اين كه زود فارغ گردد اهتمام در خوبى و استحكام آن نكند، پس آدمى بايد كه راه بطالت و بيكارى بخود ندهد.

٣٩٦٨ آفة النّجح الكسل. آفت فيروزى كاهلى است، يعنى آفت فيروزى يافتن به مطالب و حاجات كاهليست و هر كه راه كاهلى بخود ندهد و سعى و اهتمام در حاجات خود كند به اكثر آنها فيروزى يابد.

٣٩٦٩ آفة الغنى البخل. آفت توانگرى بخيلى است، يعنى آفت توانگرى اينست كه كسى با وجود آن بخيلى كند چه اين معنى باعث فساد دنيا و آخرت او گردد، و ممكنست كه مراد اين باشد كه آفت توانگرى اينست كه غالب اينست كه توانگر بخيل گردد و دنيا و آخرت خود را فاسد كند، و بر هر تقدير غرض اينست كه توانگر بايد كه احتراز از آن نمايد و راه آن بخود ندهد.

٣٩٧٠ آفة الامل الاجل. آفت اميد مرگست اين همان مضمون «آفة الآمال حضور الآجال» است كه چند فقره از اين مذكور و شرح شد.

٣٩٧١ آفة الخير قرين السّوء. آفت خير همراه بدست زيرا كه آدمى بالطبع مايل و راغب بخو و خصلت‏ رفيق و همنشين خود است خصوصاً در بديها كه مقتضاى هوا و هوس نيز باشد پس هر چند كسى نيكوكار باشد همراه و همنشين بد او را بزودى از راه برد و چه خوب گفته‏اند:

تا توانى ميگريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همى بر جان زند

يار بد بر جان و بر ايمان زند

٣٩٧٢ آفة الاقتدار البغى و العتوّ. آفت اقتدار و توانا شدن ستم و از حدّ گذشتن است، زيرا كه صاحب اقتدار هرگاه ستمگر و از حدّ گذرنده باشد بزودى از مرتبه خود افتد و به عجز و خوارى گرفتار گردد.