باب دوم: درباره رفع موانع سیر و سلوك كه مشتمل بر شش فصل است
فصل اول: توبه
خداى تعالى درباره توبه مى فرماید:
(
توبوا الى الله جمیعا ایها المومنون لعلكم تفلحون
)
توبه به معناى برگشت از گناه است. قبل از هر چیز باید دانست كه گناه چیست تا بتوان از آن بازگشت نمود روشن و واضح است كه كارهاى انسان بر پنج نوع است.
1- كارى كه حتما باید انجام داد و ترك آن جایز نیست. (واجب)
2- كارى كه نباید انجام داد و انجام آن جایز نیست. (حرام)
3- كارى كه انجام آن از انجام ندادن آن بهتر است. (مستحب)
4- كارى انجام ندادن آن از انجام آن بهتر است. (مكروه)
5- كارى كه انجام دادن آن و ندادن آن یكسان است. (حلال)
گناه عبارت از كارى است كه از نوع دوم یعنى حرام مى باشد و توبه از آن بر همه عاقلان واجب است و منظور از گناه در اینجا تمامى گناهان فكرى و زبانى و عملى است كه با اختیار و اراده هر انسان عاقلى صورت مى گیرد.
و اما ترك مستحب كه از نوع سوم، و انجام مكروه كه از نوع چهارم است ترك اولى نامیده مى شود، و براى معصومین ترك اولى ناپسند است و بایستى از آن توبه كنند و براى اهل سیر و سلوك كه به غیر از خداوند مقصدى ندارند توجه به غیر خدا گناه محسوب مى شود و باید از آن توبه كنند. پس توبه بر سه نوع است:
1- توبه عام كه مربوط به همه بندگان است (كه بایستى از ترك واجبات و انجام محرمات توبه كنند)
2- توبه خاص كه مربوط به معصومان است (كه بایستى از ترك اولى توبه كنند)
3- توبه اخص كه مربوط به اهل سیر و سلوك است (كه بایستى از توجه به غیر خدا توبه كنند)
و اما توبه گنهكاران از نوع اول است و توبه حضرت آدم
عليهالسلام
و سایر انبیاء از نوع دوم و توبه پیغمبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
كه مى فرماید:
(
و انه لیغان على قلبى و انى لاستغفر الله فى الیوم سبعین مرة
)
از نوع سوم است.
توبه عام
و اما توبه عام متوقف بر دو شرط است.
1- آگاهى نسبت به تمامى كارها كه كدام كار موجب رسیدن به كمال، و كدام كار موجب نقص است.
البته كمال بر حسب اشخاص گوناگون است. براى برخى از افراد نجات از عذاب، و براى عده اى رسیدن به ثواب و براى گروهى رضا و تقرب به پروردگار است.
نقص نیز مانند كمال گوناگون است براى برخى عملى كه موجب استحقاق كیفر است و براى عده اى عملى كه موجب محرومیت از ثواب است و براى گروهى عملى كه موجب غضب آفریدگار یعنى لعنت است نقص محسوب مى گردد.
2- آگاهى نسبت به فائده كمال، یعنى رضاى خداوند، و ضرر نقص، یعنى غضب الهى.
هر عاقلى كه این دو شرط، یعنى این دو آگاهى را دارا باشد گناه نمى كند و اگر احیانا مرتكب شده باشد توبه مى نماید.
كیفیت حصول توبه
توبه به سه صورت تحقق مى یابد:
1- توبه نسبت به گذشته.
2- توبه نسبت به حال حاضر.
3- توبه نسبت به زمان گذشته و آینده.
توبه نسبت به زمان گذشته
اما توبه نسبت به كار گذشته بر دو قسم است.
1- پشیمانى و تاسف فراوان بر گناهى كه در گذشته از انسان صادر شده است كه درباره آن رسول اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
گفته اند:
(
الندم توبه
)
2- جبران گناهانى كه در گذشته واقع شده اند كه این نیز بر سه نوع است.
اول: آنچه كه انسان انجام داده و نسبت به ساحت قدس پروردگار نافرمانى محسوب گردیده است. (حق الله)
دوم: آنچه كه انسان نسبت به خود انجام داده و خود را در معرض غضب الهى درآورده است. (حق النفس)
سوم: آنچه كه انسان نسبت به دیگران انجام داده و به وسیله گفتار یا كردار خود موجب ضرر و زیان براى آنان گردیده است. (حق الناس)
و اما راه جبران گناهانى كه در مورد دیگران انجام داده است اگر زبانى بوده بایستى از آنها عذرخواهى كند و یا جبران نماید یا به هر صورت رضایت آنها را به دست آورد. و اگر عملى بوده بایستى حق آنها را به خودشان در صورتى كه زنده اند به خودشان و در صورتى كه از دنیا رفته اند به وارثان آنها برگرداند و یا رضایت آنان را به دست آورد و كیفرى را كه معین شده تحمل بنماید.
و اگر كسى را كشته باشد باید رضایت اولیا او را فراهم كند، چرا كه تحصیل رضایت مقتول محال است، و اگر این شرایط و سایر شرایط توبه را تحصیل كند امیدوار باشد كه خداوند در آخرت او را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
و اما جبران گناهانى كه در حق خود انجام داده آن است كه كیفر دنیوى یا دینى را كه مقرر شده است تحمل نماید. (مثل حدود و كفارات)
و اما راه جبران گناهانى كه در حق خداوند انجام داده آن است كه تضرع و زارى و انابه به درگاهى الهى نموده و عبادت و ریاضت داشته باشد، البته به شرطى كه حق الناس و حق النفس را ادا كرده و جبران نموده باشد.
توبه نسبت به زمان حال
توبه نسبت به زمان حال بر دو صورت است كه بایست توبه كننده انجام بدهد.
1- گناهى را كه در حال حاضر مرتكب مى گردد، به قصد قربت ترك كند.
2- از تعدى و ستم به دیگران خوددارى كرده و خسارات مظلومان و ستمدیدگان را جبران بنماید.
توبه نسبت به آینده
توبه نسبت به زمان آینده نیز به دو صورت تحقق مى یابد.
1- تصمیم قطعى بر عدم تكرار گناه در آینده كه حتى اگر او را بكشند یا به آتش بسوزانند، نه از روى اختیار و نه اجبار، دیگر راضى به ارتكاب آن گناه نگردد.
2- تصمیم بر آن كه در آینده ثابت قدم در این راه باشد، حتى براى اینكه مبادا مرتكب گناه گردد نذرى نموده و یا كفاره اى قرار دهد كه اگر بار دیگر مرتكب آن گناه شد مجبور به تحمل و پرداخت آن گردد و تا وقتى كه عزم را جزم نكرده و یا احتمال برگشت به آن گناه در اندیشه او وجود داشته باشد ثبات قدم حاصل نمى شود و باید به قصد قربت این كارها را انجام دهد تا مصداق كلام رسول اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
گردد:
(
التائب من الذنب كمن لا ذنب له
)
اینها كه گفتیم همه در رابطه با توبه عام است كه خداوند درباره آن فرمود است:
(
یا ایها الذین آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم ان یكفر عنكم سیئاتكم
)
(
انما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهاله ثم یتوبون من قریب فاولئك یتوب الله علیهم
)
توبه خاص و اخص
توبه خاص توبه از ترك اولى است و شرایط آن نیز نظیر همین شرائط توبه عام است. و لذا در این مورد خداوند مى فرماید:
(
لقد تاب الله على النبى و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعة العسرة
)
و اما توبه اخص نسبت به دو چیز حاصل مى شود:
1- توبه از توجه و التفات به غیر مطلوب یعنى عالى ترین مرحله كمال كه در این مورد گفته اند:
(
الیمین و الشمال مضلتان
)
2- توبه از برگشت و یا توقف در مرحله اى كه عبور از آن براى اهل سیر و سلوك واجب، و توقف در آن براى آنان گناه محسوب مى شود. یعنى نباید به یك مرحله از كمال اكتفا كرده و به همان مرتبه به چشم رضایت بنگرند كه این كار نسبت به آنان گناه محسوب مى شود كه گفته اند:
(
حسنات الابرار سیئات المقربین
)
پس اهل سیر و سلوك در هر مرحله اى كه از كمال قرار بگریند؛ بایستى به مرحله بالاتر توجه كنند، و توقف در آن را براى خود جایز ندانند و با توبه و استغفار و ترك اصرار و پشیمانى از غفلتهاى گذشته و تضرع به درگاه الهى خود را پاك گردانند.
فان من تاب و اخلص لله فالله له ان الله یحب التوابین ویحب المتطهرین
فصل دوم: زهد
خداى تعالى درباره زهد مى فرماید:
(
و لا تمدن عینیك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه و رزق ربك خیر و ابقى
)
زهد به معناى بى رغبتى است و زاهد كسى است كه به امور دنیوى مانند خوردنى ها و آشامیدنى ها و پوشاك و مسكن و شهوات و لذات و مال و مقام و شهرت و تقرب به حكمرانان و حكمرانى و هر آنچه كه به وسیله مرگ از انسان گرفته مى شود رغبت نداشته باشد، البته نه به خاطر ناتوانى و نادارى
و یا جهل و نادانى،
یا به خاطر غرضى
یا به جهت عوضى در مقابل آن
بلكه اگر كسى به خاطر دنیوى بودن این امور نسبت به آنها بى اعتناى باشد در این صورت زاهد نامیده مى شود زاهد حقیقى آن است كه منظور او از زهد حتى نجات از آتش جهنم و رسیدن به ثواب بهشت نیز نباشد، بلكه زهد به خاطر دریافت فواید و بركاتى كه دارد به صورت ملكه اى در وجود او حاصل شده و آلوده به طمع یا امید یا غرضى دنیوى و اخروى نباشد.
تحصیل ملكه به این صورت است كه انسان خود را از خواهشهاى نفسانى باز دارد و با كارهاى دشوار ریاضت بدهد تا ترك غرض در او راسخ گردد.
حكایتى از یكى از زاهدان
در سرگذشت یكى از زاهدان گفته اند: سى سال كله پخته گوسفند و فالوده مى فروخت، ولى هیچ گاه از آن دو نمى خورد، علت آن را پرسیدند، گفت: یك زمان دل من هوس خوردن این دو را نمود. براى آنكه خود راگوشمال بدهم، شغل فروش این دو را انتخاب كردم تا با وجود آنكه در دسترس من هست از آن نخورم تا دیگر میل به لذتى پیدا نكنم.
و داستان كسى كه در دنیا زهد پیشه خود كند ولى مقصود او نجات از آتش جهنم یا ثواب بهشت باشد، داستان كسى است كه از شدت پستى و دنائت طبع با وجود میل فراوان به غذا مدتها هیچ چیز نخورد تا در میهمانى كه در انتظار اوست بتواند غذاى فراوان بخورد! ، و یا مثل آن كسى است در تجارت كالایى داد و ستد كند تا به واسطه آن سودى ببرد؛ در حالى كه در سیر و سلوك باید انسان به منظور رفع شواغل، زهد ورزد تا به چیزى مشغول نگردد و از رسیدن به هدف باز نماند.
فصل سوم: فقر
خداى تعالى درباره فقر مى فرماید:
(
لیس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذین لا یجدون ما ینفقون حرج
)
فقیر در لغت آن كسى است كه یا اصلا مال ندارد و یا اگر دارد كمتر از خرج زندگى اوست، ولى منظور ما از فقیر آن كسى است كه به مال و مسائل مادى رغبت ندارد، و اگر مالى هم بدست مى آورد به جمع آورى آن اهتمام نمى ورزد. البته نه از روى نادانى یا بواسطه مانع یا غفلت، یا به طمع رسیدن به شهوات و شهرت و نیكنامى و اشتهار به جود و بخشش، و یا خوف از عقاب جهنم، یا شوق به ثواب آخرت، بلكه به جهت بى اعتنایى به دنیا كه لازمه سیر و سلوك و اشتغال به مراقبت و رعایت جانب پروردگار است تا آنچه كه غیر خداست حجاب نگردد؛ و این فقر در حقیقت شعبه اى از زهد است. پیامبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرماید:
(
الا اخبركم بملوك اهل الجنه قالوا بلى قال كل مستضعف اغبر اشعث دى طمرین لا یعبوبه لو اقسم على الله لابره
)
و وقتى كه به آن حضرت گفتند: سرزمین بطحا و مكه پر از طلاست اگر مى خواهى به تو بدهیم در جواب عرض كرد:
(
لا، بل اجوع یوما فاءسلاك و اشبع یوما فاشكرك
)
فصل چهارم: ریاضت
خداى تعالى درباره ریاضت مى فرماید:
(
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماءوى
)
ریاضت در لغت به معناى رام كردن حیوان و منع آن از حركات نامطلوب و ایجاد ملكه اطاعت از صاحب خود در تمامى دستورات وى است. منظور ما نیز از ریاضت، ممانعت نفس حیوانى از پیروى قوه شهوت و غضب و پى آمدهاى این دو و رذایل اخلاقى و عملى مانند حرص بر جمع مال و مقام پرستى و لوازم آنها از قبیل حیله و مكر و خدعه و غیبت و تعصب و غضب و كینه و حسادت و فسق و غوطه ور شدن در شرور و تباهى و عادات ناپسند است.
و همچنین منظور از ریاضت ایجاد ملكه اطاعت نفس از عقل و عمل در جهت رسیدن به كمال ممكن است. و اما نفسى را كه تابع قوت شهوت باشد بهیمى گویند، و نفسى را كه تابع قوه غضبى باشد سبعى خوانند، و نفسى را كه رذایل اخلاقى را به صورت ملكه در خود درآورده باشد شیطانى مى نامند.
خداوند در قرآن این سه نفس را نفس اماره
خوانده است.
البته در صورتى كه این رذایل در نفس ثابت و راسخ گردیده باشند ولى اگر ثابت نباشند و یا گاهى تمایل به خیر و گاهى به تمایل به شر در انسان وجود داشته باشد و یا در صورتى كه میل به خیر پیدا شود از تمایل به شر پشیمان گردد و خود را سرزنش كند آن را نفس لوامه
نام نهاده است و اما نفسى را كه پیرو عقل است و طلب خیر به صورت ملكه در آن بوجود آمده است آن را نفس مطمئنه
نامیده است.
هدف از ریاضت
و اما هدف از ریاضت سه چیز است.
1- رفع موانع و بازدارنده هاى ظاهرى و باطنى از وصول به حق.
2- مطیع ساختن نفس حیوانى در برابر عقل عملى به منظور طلب كمال.
3- ایجاد ملكه ثبات در نفس انسان در راستاى قبول فیض الهى به منظور رسیدن به كمال ممكن.
فصل پنجم: محاسبه و مراقبه
خداى تعالى درباره محاسبه و مراقبه مى فرماید:
(
ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه یحاسبكم به الله
)
محاسبه در لغت به معناى حساب كردن و مراقبه به معناى نگهدارى است. منظور ما از محاسبه آن است كه انسان طاعات و معاصى را حساب كند كه كدام بیشتر است. اگر طاعت بیشتر است بنگرد كه نسبت بیشتر بودن طاعات بر معاصى در مقابل نعمتهایى كه خداوند در حق او لطف فرموده چه اندازه است.
نعمتى مانند وجود او كه حكمتهاى فراوانى در آفرینش اعضاى او نهفته است كه عالمان علم تشریح به اندازه فهم و دانش خود چندین كتاب در شرح آن نوشته اند - و تازه قطره اى از دریا را نتوانسته اند بفهمند - و فواید فراوانى كه در نیروهاى نفس نباتى و حیوان انسان موجود است، و شگفتیهایى كه در روح او قرار داده كه مى تواند علوم و معقولات را به ذات خود ادراك و محسوسات را فهم نموده، و با ابزار و ادواتى كه در اختیار دارد قوا و اعضا را تدبیر نماید.
و همچنین روزى و رزقى كه از ابتداى خلقت براى انسان فراهم شده و اسباب رشد و پرورش او را چه از عالم بالا و چه از جهان خاكى آماده ساخته است، پس اگر آن مقدار طاعتى را كه بر معصیت غالب آمده با اینهمه نعمتهاى الهى و نعمت هایى كه قابل شمارش نیستند مقایسه كند متوجه تقصیر كوتاهى خود در همه حالات خواهد گردید و خداوند مى فرماید:
(
و ان تعدو نعمد الله لا تحصوها
)
و اما اگر طاعت و معصیت او یكسان باشند، باید بداند كه در مقابل این نعمتها هیچ بندگى و سپاسگزارى ننموده است تقصیر و كوتاهى خود را واضح تر مى یابد.
و اما اگر معاصى بیشتر از طاعت او باشد پس واى بر او.
بنابراین اگر طالب كمال، این گونه خود را محاسبه كند از او جز طاعت سر نمى زند و با آنكه طاعت انجام مى دهد باز خود را مقصر مى بیند و لذا رسول اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده اند:
(
حاسبو انفسكم قبل ان تحاسبوا
)
و اگر كسى خود را محاسبه نكند و در معصیت غوطه ور گردد، به مقتضاى این آیه كه مى فرماید:
(
ان كان مثقال حبة من خردل اتینا بها و كفى بنا حاسبین
)
وقت محاسبه در عذاب الیم و زیان عظیم مى افتد. و در آن هنگام است كه:
(
لا یوخذ منها عدل و لا یقبل منها شفاعة
)
پناه بر خدا از این روز!
و اما مراقبه آن است كه انسان همیشه ظاهر و باطن خود را حفظ كند تا از او چیزى صادر نشود كه حسنات او را باطل گرداند، یعنى همواره ملاحظه احوال خود كند تا مبادا در نهان و آشكار معصیتى كند یا چیزى خواه كوچك و خواه بزرگ او را از سیر و سلوك باز دارد، و باید همیشه توجه به این آیه داشته باشد كه مى فرماید:
(
واعلمو ان الله یعلم ما فى انفسكم فاءحذروه
)
تا آنگاه انشاء الله كه به مرحله وصل و نیل به مقصود برسد.
(
والله یوفق من یشاء من عباده انه هو اللطیف الخبیر
)
فصل ششم: تقوا
خداى تعالى در مورد تقوا مى فرماید:
(
ان اكرمكم عند الله اتقكم
)
تقوا به معناى پرهیز از گناهان به واسطه ترس از خشم و دورى از درگاه خداوند است. همانطور كه بیمار خواهان معالجه، بایستى از مصرف آنچه كه به حال او مضر و مقتضى افزایش بیمارى است اجتناب كند تا معالجه گشته و درمان او نتیجه بخش باشد انسانهاى طالب كمال نیز بایستى از آنچه كه منافات با كمال دارد و یا مانع حصول كمال و یا بازدارنده سالك از مسیر كمال است اجتناب نمایند تا آنچه كه مقتضى وصول یا مؤ ثر در سیر و سلوك است سودمند واقع گردد.
(
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
)
عناصر تشكیل دهنده تقوا
تقوا در حقیقت مركب از سه چیز است.
1- خوف.
2- پرهیز از معصیت.
3- طلب تقرب الهى.
و شرح هر یك از این سه به طور كامل در این رساله در جاى خود بیان خواهد شد و در قرآن و احادیث از تقوا ستایش شده و از متقیان زیاد سخن به میان آمده كه نمى توان آنها را در این مجموعه ذكر نمود و هدف نهایى تقوا محبت خداوند تعالى است.
(
بلى من اوفى بعهده فان الله یحب المتقین
)