اصلاحات از منظر نهج البلاغه

اصلاحات از منظر نهج البلاغه0%

اصلاحات از منظر نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 2

اصلاحات از منظر نهج البلاغه

نویسنده: حسين ايرانى
گروه:

صفحات: 2
مشاهدات: 3635
دانلود: 397

توضیحات:

اصلاحات از منظر نهج البلاغه
  • ضرورت اصلاحات

  • اصلاحات و آگاهى

  • دقت در اصلاحات

  • نقش دولت و ملت

  • اصلاحات اقتصادى

  • اصلاحات ساختارى

  • اصلاح طلبان راستين

  • معيار اصلاحات

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 2 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3635 / دانلود: 397
اندازه اندازه اندازه
اصلاحات از منظر نهج البلاغه

اصلاحات از منظر نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی
اصلاحات از منظر نهج البلاغه


اصلاحات از منظر نهج البلاغه

حسين ايرانى


مقدمه اصلاحات ، اصلى كه ريشه در فطرت كمال جويى و كمال خواهى انسان دارد و رسالت بلند انبياى الهى هم اصلاح مادى و معنوى زندگى بشر بوده است . اسلام دين ناظر به فطرت آدمى و مكمل اديان آسمانى گذشته ، اصلاحات (٢)
بعلاوه منتظر مصلح حقيقى و عدالت جهانى حضرت مهدى (عج) و لزوم مراقبت و محاسبه نقش ، اصلاح طلبى و پالايش مستمر خود و جامعه را به همراه دارد، در واقع موضوع اصلاحات در همه زمينه ها و زمانها به عنوان يك اصل ارزشى ريشه در دين داشته و نه نتها در كلام امامان معصوم عليه السلام آمده كه حتى در طول حيات خود براى تحقق آن تا پاى فدا شدن پيش رفتند و امام حسين عليه السلام مى فرمايد :
قيام من براى كامجويى يا جاه طلبى و آشوبگرى و ستم نبوده بلكه براى ايجاد اصلاحات در امت جدم قيام كردم ... (٤)
اكنون اين حقيقت را به اختصار از كتاب و كلام شهيد عدالت ، امام على عليه السلام (نهج البلاغه) كه ترجمان وحى است جويا مى شويم .

ضرورت اصلاحات در اين بخش از بيانات حضرت على عليه السلام نه تنها اصلاح طلبى و انجام اصلاحات راستين در همه ابعاد زندگى توصيه شده و كارشكنان و كوتاهى كنندگان را سرزنش نموده ، بلكه استفاده مى شود وظيفه حاكم و رهبرى پرداختن به اصلاح امور ملت است .
كوشش در صلاح و سامان دهى جامعه و امور مردم از كمال سعادت و نيكبختى است . (٦)
كدورتها و مسائل (شخصى و جناحى) بين خود را اصلاح كنيد. (٨)

اصلاحات و حكومت اسلامى امام على عليه السلام در بيانات متعدد تصريح مى فرمايد كه ايجاد اصلاحات همه جانبه از اهداف بلند فعاليتها و دستيابى ما، به امارت و حكومت مى باشد؛ از جمله مى فرمايد :
پروردگار!تو مى توانى آنچه انجام داديم نه براى كسب سلطنت و نه جهت تحصيل متاع پست دنيا بود، بلكه بدان خاطر بود كه معيارها و نشانه هاى از بين رفته دين دنيا را بازگردانيم و اصلاحات را در شهرها و سرزمين هايت آشكار و محقق نماييم تا بندگان ستمديده ات در امنيت (سياسى ، اقتصادى ، قضايى ، بهداشتى و...) و آسايش قرار گيرند (روابط اجتماعى و عدالت زندگى عمومى مردم از نظر مسكن ، تغذيه ، آموزش و پرورش ‍ و...بهبود آشكار يابد) و قوانين و مقرراتى كه به فراموشى سپرده و احكام تعطيل مانده خدا، اقامه و اجرا گردد. (١٠)

اصلاحات و آگاهى از آنجا كه در هر كار و راهى ، موفقيت ها، مرهون ميزان معرفت و آگاهى است ، حركت اصلاحى هم نيازمند شناخت لازم و علم و اطلاع مصلح نسبت به ابعاد و اهداف آن به طور شفاف و تبيين حدودش براى جامعه مى باشد.
و لذا در نهج البلاغه غير از توصيه هاى مكر به كسب دانش و تجربه و فرهيختگى و اينكه راس و سر آغاز تمام فضائل ، علم است ، در خصوص ‍ اصلاحات نيز امام على عليه السلام به عنوان مصلحى يگانه ، مى فرمايد :
به راستى من به آنچه شما را به اصلاح مى رساند و كاستى و كژى هايتان را بر طرف مى نمايد آگاهى كامل دارم و مى دانم چگونه شما و جامعه را اصلاح كنم . (١٢)و در نامه خود به امام حسن عليه السلام مى نويسد :
پس بايد خواست ها و برنامه هايت از روى درك قوى و آگاهى باشد نه و نه ورود در شبهات ... (١٤)
و نيز به مالك اشتر كارگزار بزرگ خود مى نويسد :
هرگز آداب و سنت هاى پسنديده اى كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده اند و عامل وحدت و انسجام بوده و ملت به وسيله آن به صلاح سامان رسيده است مشكن و از بين مبر و هيچگاه آداب و مقرراتى پديد نياور كه به سنت هاى خوب گذشته زيان وارد كند چرا كه پاداش براى آورنده و كيفر و بدبختى براى تو خواهد بود كه آنرا شكستى . (١٦)
حتى از منظر نهج البلاغه ، تباه نمودن آخرت (زندگى ابدى انسان كه بعد از مرگ آغاز مى شود) فساد به شمار آمده و اصلاح طلبان بايد در برنامه ريزهاى خود از اين حدود و جهت را بشناسند و رعايت كنند، كه امام على عليه السلام مى فرمايد :
از موارد فساد، ضايع نمودن زاد و توشه انديشه نيك و عمل صالح) و تباه ساختن آخرت و معاد است (١٨)

دقت در اصلاحات هر كار و امرى اگر بعد از تحقق مقدماتش انجام گيرد به نتيجه مطلوب خواهد رسيد و انجام آن قبل از حصول شرايط و زمان مناسب غير خردمندانه و نا موفق خواهد بود، و همچنين با وجود مقدمات و فرصت لازم ، تاخير و سستى در آن ، تنبلى و زيانبار مى باشد، در واقع اين خود نوعى زمان شناسى و پاسخ به نياز زمان است .
بر اين اساس ، امام على عليه السلام در عهد نامه مشهور خود به مالك اشتر نوشته است :
از تعجيل در كارهايى كه وقت انجام داد نشان نرسيده بپرهيز و از درنگ نمودن در اموريكه وقت آن رسيده دورى كن و لجاجت مكن در چيزى كه مبهم است (حقيقت آن روشن نيست) و سستى و كوتاهى در كارهاى روشن ، پس هر كارى را در جاى خود و زمان خاص خود انجام بده (٢٠)

اصلاحات در همگان اصلاحات بخشى ، فصلى و انحصارى ، غير مفيد و ناپايدار است و بايد در همه ابعاد و گروهها و به نفع اصناف جامعه خاصه فرودستان و اقشار آسيب پذير انجام گيرد، چرا كه حق و عدل و ارتباط نزديك انسان ها و زندگى اجتماعى و تاثير پذيرى آنها و... همه گوياى اين حقيقت است كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
و بدان و آگاه باش ، ملت و مردم از گروهها و اقشار مختلف اند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى ناممكن است و هيچ يك از گروهها و سازمانها از يكديگر بى نياز نمى باشند (٢٢)
و نيز از امتياز خواهى خويشان و خواص زمامدار كشور بشدت انتقاد نموده ، مى فرمايد :
همانا زمامدار را خواص و نزديكانى است كه امتياز خواه و چپاولگرند و در معاملات كم انصافند، پس ريشه اينها را با بريدن اسباب آن بخشكان و بركن و به هيچيك از اطرافيان و خويشانت زمين وا مگذار و... (٢٤)

نقش دولت و ملت شكل گيرى اصلاحات و اين حركت سازنده ، همت و حمايت همگانى و مشاركت دولت و ملت را مى طلبد، تا جايى كه امام على عليه السلام مى فرمايد :
رعيت و ملت اصلاح نمى شود جز آنكه دولت و زمامداران اصلاح گردند و زمامداران نيز جز با درستكارى و استقامت رعيت اصلاح نشوند(٢٦)
و نيز در موارد متعدد حقوق متقابل مردم مردم و والى را بيان داشته است . (٢٨)

اصلاحات فرهنگى به دنبال بحث ضرورت اصلاحات ، اين سئوال مطرح مى شود كه از كدامين نقطه حركت اصلاحى آغاز شود؟ بديهى است تا فرد و جامعه از درون و ريشه اصلاح نشوند، بيرون زندگى و وضعيت رفتارى آن سامان نخواهد يافت ، چرا كه :

ذات نا يافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش
مى آورند و اصلاحات توسعه و تعميق مى بخشند. اين اصلاحات درون سازمان و نظام است كه عامل اقتدار و عزت ملى گردد. و در مباحث مديريتى ، بسيارى معتقدند آنكه نتواند خويشتن را مديريت كند، نمى تواند گروه و سطوح فرا سازمانى را رهبرى نمايد و سامان دهد.
و بزرگترين امتياز نهضت اصلاح طلبانه انبياء در تحول فكرى و فرهنگى بوده و امروز هم دشمن با تهاجم و شبيخون فرهنگى مى خواهد آنرا منزوى سازد!
بر اين اساس در نهج البلاغه مى خوانيم كه از وظايف اصلى رهبرى ، نصيحت و تعليم تربيت ملت است و امام على عليه السلام مى فرمايد :
خوشا به حال آنكه (فرد و جامعه).... جان و درونش صالح و پاك بوده و اخلاقش نيكوست . (٣٠)
آنكه بين خود و خدا اصلاح نمايد خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند. (٣٢)
در نهايت از مطالب گذشته ، تقدم اصلاحات در نيت و فكر، فرهنگ ، اعتقاد و خلقيات فرد و جامعه را مى توان نتيجه گرفت .

اصلاحات اقتصادى مديريت موفق بايد جهت تحقق برنامه هاى اصلاحى ، اهتمامى لازم را به حل امور اقتصادى و معيشتى ملت و رفع فقر معطوف دارد (يعنى با ايجاد بستر رشد و تعالى ، موانع راه را بردارد). و غفلت و كوتاهى در آن تهديد جدى براى مديران و اصلاح طلبان و مردم خواهد بود و فقر، فاجعه آفرين مى باشد. (٣٤)
مضافا كه رسيدگى به مسائل مالى و انجام اصلاحات اقتصادى متناسب با شرايط زمان ، يكى از وظايف اصلى والى و از حقوق ملت نسبت به دولت است به طوريكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
و اما حق شما بر من آن است كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه (معيشت و رفاه) شما صرف كنم ... شما را تعليم دهم تا در جهل و نادانى نمايند. (٣٦)
در واقع مى توان گفت آنچه موافق عدل و خير و صلاح ملت كشور نباشد اصلاحات نيست . لذا وقتى به آن حضرت گفتند، مردم دل به دنيا بسته اند و معاويه با هدايا و پول ، آنها را جذب مى كند شما هم از بيت المال به جاى تقسيم مساوى ، به اشراف ببخش تا به تو گرايش پيدا كنند، فرمود :
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود از جور و ستم استفاده كنم ؟! به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان طلوع و غروب مى كنند، چنين كارى نخواهم كرد. (٣٨)
و در پاسخ به عده اى نسبت به سياست هاى معاويه ، مى گويد :
به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر نيست ، اما حيله گر و جنايتكار است ، اگر فريب و نيرنگ ، ناپسند نبود. من زيرك ترين و سياسى ترين افراد بودم ، ليكن هر نيرنگى گناه و هر گناهى نوعى كفر و ناسپاسى است . (٤٠)
و نيز به عنوان يك سياستمدار هر گونه امتياز دهى بيجا به طلحه و زبير يا سازش و مداهنه نسبت به برخى كارگزاران ناصالح زمان عثمان را رد مى كند.
پيشواى پروا پيشگان امام على عليه السلام در اخلاق سياسى به هيچ وجه حاضر نبود از مرز قانون و عدل خارج شود، تا چه رسد به آنكه براى اصلاحات ظلم و ستم روا دارد! و مى فرمود :
به خدا سوگند اگر اقليم هاى هفتگانه را به آنچه در زير آسمان هاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نا فرمانى كنم هرگز نخواهم كرد. (٤٢)

اصلاحات ساختارى در نهج البلاغه امام على عليه السلام براى بستر سازى اصلاحات ، غير از گزينش صالحان و ايجاد تقواى سازمانى و توصيه به ساده زيستى ، ترك تجملگرايى ، حذف بوروكراسى و چاپلوسى (٤٤)
و در خطبه ديگر مى فرمايد :
خداوند بر پيشوايان حق و عدل واجب كرده كه خود را در زندگى ، با محرومان همسو سازند تا فقر و نادانى ، تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان و فساد نكشاند (٤٦)
و نيز به كار گزاران خود توصيه مى فرمود :
و نيازهاى مردم را در همان روز كه به تو عرضه مى دارند و ياران و اطرافيانت از پاسخگويى و حل مشكل آنان ناتوانند برآورده كن و كار هر روز را در همان روز انجام ده ، زيرا هر روزى ، كار مخصوص خود را دارد. (٤٨)
و در نفى هرگونه چاپلوسى ، مى فرمود :
من از شما مى خواهم تا مرا با سخنان زيبا مستاييد... بامن چنانكه با جباران سخن مى گوئيد، حرف نزنيد و آن گونه كه از افراد خشمگين دورى مى كنند و با مستبدان محافظه كارى مى كنند، از من كناره مجوئيد و با ظاهر سازى رفتار مكنيد من و شما بندگان پروردگار يكتائيم . (٥٠)
آيا يك روز اينگونه بوده ايم !؟
آيا ضعف از مكتب علوى است يا از ما!؟
آيا نبايد بيانديشيم و درس هاى عدل و عزت را از على عليه السلام بياموزيم !؟

زمينه ها و عوامل اصلاحات بدون ترديد يك سلسله زمينه ها و عوامل معنوى و مادى ، در بسترسازى و تحقق اصلاحات نقش دارد كه بيشتر آنها را در نهج البلاغه مى يابيم ، از جمله :
١ - تقوا
تقوا نيرويى است مقدس كه سبب كشش به سوى ارزشهاى معنوى و عالى و گريز از پستى ها و آلودگى هاى مادى مى شود، و آدمى را بر خويشتن مسلط نموده ، از اسارت هواهاى نفسانى آزاد مى كند. و در واقع به انسان مصونيت مى بخشد نه محدوديت . داشتن تقوا در انديشه و عمل اصلاح طلب موثر مى باشد. امام المتقين على عليه السلام پيوسته بر تحقق تقوا و تعميق و توسعه آن خاصه نسبت به خواص ، تاكيد داشت ، حتى در وصيتنامه خود، قبل از هر چيز به تقوا و پروا پيشگى توصيه مى فرمايد :
شما را و تمام فرزندانم و هر كس اين پيام به او مى رسد در هر زمان و هر به تقوا و نظم در امور و ايجاد صلح و صلاح بين خود سفارش مى كنم ... . (٥٢)
اى بندگان خدا بدانيد تقوا دژى بلند و شكست ناپذير است و بى تقوايى و هرزه گى خانه اى پست و در حال فرو ريختن كه حافظ ساكنان خود نمى باشد و كسى كه به ان پناه برد در امان نخواهد بود، آگاه باشيد، باتقوا مى توان ريشه و نيش گزنده گناهان را قطع كرد.»(٥٤)»
٢- قدردانى از نعمت ها
يعنى انچه داريم از آن خدا بدانيم و همراه با سپاس و شكر او، با برنامه ريزى صحيح و به دور از اسراف و تبذير، در مسير رضاى او و خدمت به بندگان او استفاده و صرف كنيم . كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
هر نعمتى كه خداوند به تو بخشيده نيكو دار و در راه صلاح و اصلاح بكار گير و هرگز نعمت هايى را كه در اختيار دارى تباه مكن . (٥٦)
٤ - استفاده از تجربه صالحان
بهره گيرى از تجربه موفق مصلحان هم علم است و هم صرفه جويى در زمان و دورى از زيان هاى آزمون و خطا، كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد :
آنچه نيكان و صالحان خاندانت به آن عمل كرده اند، انتخاب كن و انجام بده (٥٨)
٦ - امر به معروف و انتقاد سالم و خير خواهانه
براى شكل گير و پيشرفت اصلاحات ، دولت و ملت بايد ناظر و ناصح هم باشند، در نهج البلاغه مى خوانيم :
پس مرا با خير خواهى خالصانه و سالم يارى كنيد. (٦٠)
٧ - قانون گرايى
عمل به وظيفه و حفظ حقوق يكديگر در مردم و كارگزاران بستر ساز اصلاحات مى باشد. على عليه السلام مى فرمايد :
و آنگاه كه مردم حق رهبرى و والى را ادا كنند و زمامدار جامعه ، حقوق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت يابد، راههاى دين پديدار و استوار گردد، نشانه هاى عدالت برقرار و سنت هاى صحيح ، در مسير خود به راه افتد پس بدين ترتيب روزگار اصلاح شود و مردم به استمرار دولت و حكومت اميدوار و توطئه و طمع هاى دشمنان به ياس انجاميد. (٦٢)
در حفظ خصلت هاى پسنديده تعصب به خرج دهيد... از ستم و فساد اجتناب و دورى كنيد. (٦٤)
آگاه باشيد نام نيك و زبان صالح و خير كه خداوند براى آدمى ، در ميان مردم قرار دهد بهتر است از مال ارثى كه براى ديگران مى گذارد و او را سپاس هم نمى كند. (٦٦)
البته خواستن و تلاش مردم در تحقق اصلاحات قابل ترديد نيست (همانند زمين آماده و پذيراى بذر صالح) و شايد ذكر محاسن برنامه اصلاحى ، عامل ايجاد و افزايش تقاضا و خواست ملت گردد. و لذا على عليه السلام (به فساد پرداختن و اميد اصلاح داشتن را) توبيخ مى كند :
آنها (دشمنان)... در شهرها ومناطق خود به صلاح و اصلاح مشغولند و شما به فساد و خرابى مى پردازيد! (٦٨)
١١ - برخورد قاطع با كارگزاران متخلف
حضرت على عليه السلام در عين آنكه مظهر محبت و تبلور عطوفت بود اما با خائنان و مسئولان متخلف نظام ، بدون ملاحظه كارى و تساهل و تسامح برخورد مى نمود و قاطعانه قوانين الهى را در حق آنها اجرا مى كرد
در نامه خود به والى مصر مى نويسد :
سپس رفتارشان را مورد برسى قرار ده و بازرسان مخفى از افراد راستگو و وفادار بر آنان بگمار زيرا بازرسى سرى تو سبب مى شود تا آنها امانت دارى كنند و با مردم به ملاطفت رفتار نمايند و از اعوان خائن دور نگهدارند. و اگر يكى از آنها (كارگزاران) آلوده به خيانت شد و گزارش ماموران مخفى عليه او جمع گرديد و آن اخبار را حجت دانستى ، خائن را تنبيه بدنى كن و به كيفر عملش برسان ، و او را خوار نموده و داغ خيانت و ننگ بر گردنش بينداز. (٧٠) جانشينى فرماندار بصره را براى كوتاهى در حفظ بيت المال به شدت تهديد نمود. (٧٢)
و در نامه بى يكى از مسئولان خائن حكومتش نوشت :
از خدا بترس و پرهيزكار باشد و اموال آنان را باز گردان و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا به تو دست يابم تو را كيفر خواهم كرد كه نزد خدا عذر خواه من باشد. و با شمشيرى تو را مى زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد. به خدا سوگند اگر حسن و حسين عليه السلام (دو فرزند آن حضر) چنان مى كردند كه تو انجام دادى ، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزويى نمى رسيدند جز آنكه حق را از آنان بگيرم . (٧٤)
١٢ - صداقت و صراحت
در سيره سياسى امام عدالت خواهان حضرت على عليه السلام به وضوح صداقت و صريح گويى با مردم ، ديده مى شود كه نقش فراوان در جلب اعتماد و پذيرش برنامه اصلاحات دارد، به طورى كه مى فرمود :
آنچه مى گويم بعهده مى گيرم و بدان پاى بندم ... بخدا سوگند هرگز سر سوزنى حقيقت را از شما پنهان نكردم و هيچگونه دروغى نگفته ام . (٧٦)
١٣ - حفظ كرامت انسانها
در نهج البلاغه بارها محبت به ملت و حفظ كرامت انسانها توصيه شده است كه اين خوى پسنديده عامل پذيرش و پيشرفت طرح هاى اصلاحى و سبب رشد و شكوفايى ملت ، اجراى قانون ، اعتماد و امنيت خواهد بود. و امام على عليه السلام مى فرمايد :
اى مالك رافت و رحمت را پوشش دل خود قرار بده و با همه مردم دوست و مهربان باش چرا كه دو دسته اند، يا برادر دينى تو اند و يا افرادى همانند تو در آفرينش ... بر آنان سخن مگير و ببخشاى ... و بايد محبوب ترين چيزها نزد تو، تعميم عدل و جلب خوشنودى و رضاى توده مردم باشد.(٧٨)
چرا كه تبعيض هاى ناروا، جامعه را به فساد و تفرقه ، تباهى و طغيان مى كشاند و مانع شكل گيرى و استمرار اصلاحات مى باشد. و لذا پيشواى اصلاح طلبان راستين ، على عليه السلام اجازه برترى خواهى به كارگزارانش ‍ نمى داد.
و براى همه ملت آنچه براى خود و خاندانت دوست دارى ، دوست بدار و براى آنها آنچه براى خود و خاندانت نمى پسندى مپسند. (٨٠)
١٤ - دعا
به دنبال برنامه ريزى و مديريت صحيح ،(٨٢)
و در كلامى ديگر مى فرمايد :
خداى بين ما و آنان اصلاح فرما و صلاح و صواب را حاكم كن . (٨٤)
ممماا رى ! على عليه السلام به عنوان رئيس حكومت اسلامى و يك مصلح اسوه ، خدا را مى خواند و دعا مى كند و به ما مى آموزد.

اصلاح طلبان راستين امام على عليه السلام در نهج البلاغه ضمن كوتاهى به سه ويژگى برجسته مصلحان و اصلاح طلبان واقعى اشاره مى فرمايد :
امر و فرمان خداى سبحان (حاكميت دينى و اصلاحات واقعى) را برپا ندارد جز آنكه :
١. اهل ملاحظه كارى و سازش و سياسى كارى (در اجراى حق) نباشد.
٢. همرنگ مردم ناصالح و مشابه مفسدان و در جهت خواست آنها حركت و موضعگيرى نكند.
٣. پيرو آرزوها (تمايلات نفسانى ، طمع مال و مقام و مفاسد حزبى و جناحى) نگردد. (٨٦)
و در مورد ترغيب به زهد مى فرمايد :
خوشا به حال آنان كه از دنيا (مظاهر مادى و لذتهاى زودگذر و فريبنده) دل بريدند و به آخرت رغبت و دلبستگى پيدا كردند. (٨٨)
و كسى كه در دنيا زاهد باشد، مصيبت ها را ناچيز شمرد و گرفتاريها بر او سبك نمايد. (٩٠)
و در ضمن خطابه اى مى فرمايد :
كجايند خوبان و صالحان شما، كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما... مفاسد (فردى و اجتماعى) آشكار و فراگير شده ، نه انكار كننده و تغير دهنده اى ديده مى شود و نه بازدارنده اى ، عمل كننده پيدا مى شود... نفرين خدا بر آنان خدا بر آنان باد كه امر به معروف (و خوبيها و اصلاحات) مى كنند و خود آنرا ترك مى نمايد، نهى از منكر و فساد مى كنند و خود مرتكب مى شوند. (٩٢)
و در جاى ديگر مى فرمايد :
به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله (امامان معصوم و مصلحان واقعى انسانها) بنگريد و پيوسته ملازم آنان باشيد از جهتى كه مى روند منحرف نشويد و قدم جاى قدمشان بگذاريد، چرا كه آنان هرگز شما را از راه هدايت و تكامل منحرف نمى كنند و بيرون نمى برند. (٩٤)
در خاتمه با اطمينان هر چه بيشتر بايد گفت كدامين اصلاح طلب و كدامين طرح اصلاحى جامع تر و موفق تر در اجراى عدالت ، امنيت و معنويت و رفع محروميتها، از الگوى حكومتى امام على عليه السلام بوده و هست ؟!
او كه بر بخش وسيعى از كره خاكى نظام اصلاحى اسلام را پياده كرد و به نمايشگاه تاريخ آورد، در نامه اى به يكى از كار گزاران بزرگ حكومتى اش ‍ مى نويسد :
آگاه باش ! هر ماموم و رهروى را پيشوا و رهبرى است كه بايد به او اقتدا كند و از زانو نور دانش او (گفتار و رفتار و سيره اش) بهره گيرد، بدان ، امام شما از دنيايش به اين دو جامعه و از غذاها به اين دو قرص نان اكتفا كرده .
آگاه باش ! شما توانايى اين گونه زيستن را نداريد و ليكن مرا با ورع و خدا پرستى ، # در همه زمينه هاى زندگى و برنامه هاى علمى و جامع) و پاكى و پيمودن راه صحيح و درستكارى يارى دهيد... آيا به همين اكتفا و قناعت كنم كه گفته شود، من امير مومنانم اما با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و اسوه شان در تلخى هاى زندگى نباشم ؟... (٩٦)
و نيز در باره وحدت حرف و عمل كه عامل جلب اعتماد مردم و تحقق اصلاحات است مى فرمايد :
اى مردم به خدا سوگند شما را به اطاعت و انجام كارى تشويق و وادار نمى كنم مگر آنكه خود در انجام آن بر شما سبقت مى گيرم و از انجام گناهى باز نمى دارم جز آنكه قبل از شما خودم آن را ترك مى كنم . (٩٨)يعنى به جاى كثرت گرايى و قرائت هاى متعدد و آزادى و ولنگارى فكرى و رفتارى ، بدعت ها و تحريف ها كه در طول تاريخ ، دشمنان و نا آگاهان وارد اسلام و نظام نمودند، مى آيد و بر خلاف نظر اصلاح طلبان غربى و ليبراليست ها، كه بر اساس اومانيسم (اصالت انسان) و سكولاريزم (اصالت دنيا و جدايى دين از سياست) عمل نمودند. او مقررات خداى حكيم را پياده مى كند، خدايى كه سراسر هستى را بر اساس حكت و مصلحت آفريده است . و از اين رهگذر در نهج البلاغه مى خوانيم :
آسمان و زمين ، بالا و پستى مامور رساندن منافع شما بوده ، اوامر خدا را اطاعت كردند و به آنها دستور داده شده كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.
۱
اصلاحات از منظر نهج البلاغه


معيار اصلاحات صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مى شود (١٠١)يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمان ها و زمينه ها، حضرت على عليه السلام مى باشد. و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات ، اين گونه نقل شده است :
آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مى شود بلكه تا آنجا كه مى توانم طبق دستورات قرآن عمل مى كنم ، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مى دهم بر شما كه اطاعت كنيد چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس ‍ (در هر موقعيت و زمان) بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت از حاكم و غيره ، شامل معصيت الهى نمى شود. اطاعت فقط در موارد اعمال صالح و فرمانبردارى از خداست و سه بار اين جمله را تكرار فرمود. (١٠٣)
ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت (مثلا آزادى جنسى ، نوشيدن مشروبات الكلى و...) زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى رانندگى و غيره شما حكم به تقدم و اولويت اجراء آنها بر خواست مردم مى كنيد! و در اينجا همه پرسى يا راى مردم بى رنگ و معنا مى شود.
و از همين رهگذر، در سيره امام على عليه السلام غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق ، مردم را به عناوين ناظر بر عملكرد حاكمان نموده ، به آنان معيار و ملاك (اجراء دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله) مى داد تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مى رساند. و لذا مى بينيم بعد از جنگ جمل ، وقتى ابن عباس را حاكم بصره نمود، مى فرمايد :
اى گروه مردمان ! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم ، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مى كند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد از راه حق منحرف شد (بخاطر تمايلات نفسانى ، شخصى يا حزبى و جناحى) مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد... (١٠٥)
و بعد مى فرمايد از ملت هاى گذشته عبرت بگيريد!
و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به مالك اشتر مى نويسد :
بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت هاى عادلانه قبل از خود باشى . همچنين توجه خود را به روش هاى خوب يا اثر و سيره اى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا فرضيه اى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت در روش من مشاهده كرده اى اقتدا كن ... (١٠٧) گشته اند، آرى در چنين زمان ، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركت ها را با تدابير او تنظيم كرد (كه امرى است منطقى ، اطمينان بخش و براى فردا حجت). در اين رابطه على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد :
مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى كنيد... و از راهى كه به سوى فتنه ها كشيده مى شويد دورى كنيد... (١٠٩)
و در بيانى ديگر با صراحت مى فرمايد :
هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور مى شد (مبارزه شدت مى يافت) به پيامبر صلى الله عليه و آله (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مى شديم) (١١١)
اميد آنكه همگان رهرو راهش و مشمول شفاعتش باشيم .



اصلاحات از منظر نهج البلاغه


1- اصلاحات (واژه عربى ، جمع اصلاح از ريشه اصلى ) در لغت به معناى درست كردن ، نيكو نمودن ، آراستن به اصلاح درآوردن مى باشد. در اصلاح علوم سياسى عبارت از رفورم (refom) و برخى تغييرات تدريجى و آرام در ابعاد سياسى ، اقتصادى و اجتماعى ، بدون تحول در ساختارى كه نظام و بنياد جامعه است . و در فرهنگ دينى ، تحول در فكر و فرهنگ فرد و جمع و نظاميان اجتماعى حاكم ، به منظور منزوى نمودن آداب و عادات ناپسند و رفع نقص ها و مفاسد و جايگزين كردن ارزشهاى الهى و تمايلات عالى و اخلاقى بر پايه عدالت ، معنويت ، آزادى و امنيت .
2- نهضت هاى اسلامى ، شهيد مطهرى ،ص 7.
3- بحار الانوار، ج 44، (ص ) 329.
4- و امروز نيز اصلاحات بايد در راستاى اسلام كه صدها هزار شهيد و جانباز بر آن داده شده باشد، و بر محور شعار اصيل ملت (استقلال ، آزادى ، جمهورى اسلامى ) گرچه انقلاب اسلامى و نظام اسلامى ايجاد كرديم نه حكومت اسلامى علوى و مديريت دينى ولى بايد بدان سو گام برداريم يعنى در جهت رفع فقر، فساد، تبعيض ، گسترش عدالت و معنويت ، پرورش مديران و ساختار ادارى متناسب با انقلاب اسلامى و با الهام از نهج البلاغه بدور از افراط و تفريط تحجر گرايانه يا روشنفكرانه بيگانه نگر و فرصت طلبان مدعى اصلاحات وارداتى كه استحاله فرهنگى (طرد مديريت دينى ) و براندازى خاموش نظام اسلامى و بازگشت استعمار در نقاب نوين را برنامه ريزى كرده اند.
5- من كمال السعادة السعى فى صلاح الجمهور. غررالحكم ، ج 6،ص 30.
6- ولاتفر طوافى صلاح . نهج البلاغه (صبحى صالح )، نامه 50.
7- و اصلحوا ذات بينكم . خطبه 16.
8- و ما على الا الجهد...178.
9- اللهم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منافسة فى سلطان و لاالتماس شى ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فياءمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك . خطبه 131.
10- جبايه خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها.... نامه 53.
11- و انى لعالم بما يصلحكم و يقيم اودكم . خطبه 69.
12- و اكثر مدارسة العلما و منافثه الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك . نامه 53.
13- فليكن طلبك ذلك بتفهم و تعلم : لا بتورط الشبهات . نامه 31.
14- و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اعمالا . نامه 43.
15- و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اعمالا. نامه 43.
16- لا يترك شيئا من امر دينهم لا ستصلاح دنيا هم الا فتح الله عليهم ما هو اضر منه . حكمت 106.
17- و من الفساد اضاعه الزاد و مفسدة المعاد نامه 31.
18- و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا اوو ادفع باطلا . خطبه 33
19- اياك و العجله بالامور قبل او انها او التسقط فيها عند امكانها او اللجاجه فيها اذا تنكرت او الوهن عنها اذا استوضحت ، فضع كل امر موضعه و اوقع كل امر موقعه . نامه 53.
20- من الخرق المعالجه قبل الامكان و الاناة بعد الفرصة . حكمت 363.
21- و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض الا و لا غنى ببعضها عن بعض . نامه 53.
22- و لعل الله ان يصلح فى هذه الهدنة امر هذه الامة . خطبه 125.
23- ثم للوالى خاصة و بطانة فيهم استئثار و تطاول و قله انصاف فى معامله فاحسم مادة اولئك .... نامه 53.
24- ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لاحيله لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البوسى و الزمنى .... نامه 53.
25- فليست تصلح الرعيه الابصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الا باستقامة الرعيه . خطبه 216.
26- و لكل على الوالى حق بقدر ما يصلحه . نامه 53.
27- نهج البلاغه ، خطبه 34.
28- و ما اردت الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب . نامه 28.
29- ر.ك نهج البلاغه ، خطبه 34.
30- طوبى لمن ... و صلحت سريرته و حسنت خليقته . حكمت 423.
31- من اصلح ما بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين النااسلام حكمت 89.
32- و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية و سلمت فيها الرعيته . نامه 53.
33- نهج البلاغه ، حكمت 328.
34- فان شكوا ثقلا او انقطاع شرب او بالة ... خفت عنهم نرجوا ان يصلح به امرهم و لا يثقلن عليك شى ء.... نامه 53.
35- فاما حقكم على فالنصيحه لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و.... خطبه 34.
36- و اكرم نفسك عن كل دنيه ... و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا. نامه 31.
37- اتامرونى ان اصلب النصر بالجور فيمن و ليت عليه ، و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما.... خطبه 126.
38- و لكنى لا ارى اصلاحكم بافساد نفسى ،... لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق . خطبه 69.
39- و الله ما معاويه بادهى منى و لكنه يغدر يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهى و لكن كل غدرة فجره و كل فجره كفره . خطبه 201.
40- ايها الناس لا تستو حشوا فى طريق الهدى لقلة اهله .... خطبه 201.
41- و الله لو اعطيت الاقليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته . خطبه 224.
42- و الله لان ابيت على حسك السعدان مسهدا او اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من ان القى الله الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد. خطبه 224.
43- ر.ك نهج البلاغه ، نامه 53.
44- ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة ... نامه 5.
45-- ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره . خطبه 209.
46- و اجعل لذوى الحاجات منك قسما... نامه 53.
47- و منها اصدرا حاجات الناس يوم ورودها عليك بما تخرج به صدور اعوانك و امض لكل يوم علمه فان يوم ما فيه . نامه 53.
48- ر.ك نهج البلاغه ، حكمت 37.
49- فلا تتكلمونى بما تكلم به الجبابرة و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعة . خطبه 216.
50- ادقوا اقلامكم و قاربوابين سطوركم و اخذفوا من فضولكم و اقصدوا قصد ادامه از صحفه قبل : المعانى واياكم و الاكثاره فان احوال المسلمين لاتحميل الاضرار. بحارالانوار، ج 41، ص 105.
51- اوصيكما و جميع ولدى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم و صلاح ذات بينكم . نامه 47.
52- فان تقوى الله دواء داء قلوبكم م ... و صلاح فساد صدوركم . خطبه 198.
53-3- واعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزيز و الفجور دار حصن ذليل لا يمنع اهله ولا يحرز من لجاء اليه الا وبا لتقوى تقطع حمه الخطايا. خطبه 157.
54-4- فان التقوى مفتاح سداد و ذخيره معاد و عتق من كل ملكه و نجاه من كل هلكه بها ينجح الطالب و تنال الرغائب . خطبه 230.
55- استصلح كل نعمة انعمها عليك و لا تضعين نعمة من نعم الله عندك . نامه 69.
56- ثم اسبغ عليهم الارزاق فان ذلك قوة لهم على استصلاح انفسهم و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم و حجة عليهم . نامه 53.
57- و الاخذ بما مضى عليه الاولون من آبائك و الصالحون من اهل بيتك . نامه 31.
58- و العمل الصالح حرث الاخرة ... و اعملوا فى غير رياء و... خطبه 23.
59- فاعينونى بمناصحة خلية من الغش ، سليمة .... خطبه 118.
60- و الامر بالمعروف مصلحة للعوام . حكمت 252.
61- فاذا ادات الرعية الى الوالى حقه وادى الوالى حقها.... خطبه 216.
62- فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار... و الكف عن البغى و اجتناب الفساد فى الارض . خطبه 192.
63- الا و قد امرونى الله بقتال اهل البغى و انكث و الفساد فى الارض خطبه 192 .
64- اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن بر جل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم . حكمت 114.
65- الا و ان الانسان الصالح يجعله الله تعالى الى للمرء فى الناس خير له من المال يورثه ، من لا يحمده . خطبه 120.
66- لا تجاره كالعمل الصالح . غرر الحكم و در الكلم ج 6، ص 364.
67-... و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم ...، خطبه 25.
68- و توخ منهم اهل التجربة و الحيا من اهل البيوتات الصالحه و القدم فى الاسلام و.... نامه . 53
69- ثم تفقد اعمالهم و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم . نامه 53 .
70- نهج البلاغه ، نامه 3.
71- همان ، نامه 20 و 21.
72- همان ، نامه 61.
73- فاتق الله واردد الى هولا القوم اموالهم فانك ان لم تفعل ... نامه 41 74- و لا تفر طوا فى صلاح و ان تخوضوا الغمرات الى الحق فان انتم لم تستقيموا... نامه 50.
75- ذمتى بما اقول رهينة و انابه زعيم ... و الله ما كتمت و شمة و لا كذب كذبة . خطبه 16.
76- و ان ظنت الرعيه بك حيفا فاصحر لهم بعذرك ... نامه 53.
77- همان ، نامه 35.
78- و اخفض لهم جناحك و الن لهم جنابك و ابسط لهم و جهك و آس بينهم فى اللحظه و النظره .... نامه 53.
79- و احبب لعامة رعيتك ما تحب لنفسك و اهل بيتك و اكره لهم ما تكره لنفسك و اهل بيتك . تحف العقول ، ص 122.
80- و اياك و المن على رعيتك با حسانك او التزايد فيما كان من فعلك و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوة ... نامه 53.
81- نهج البلاغه ، نامه 47.
82- لو ان الناس حين تنزل و تزول عنهم النعم فزعوا الى ربهم بصدق ... و اصلح لهم كل فاسد. همان ، خطبه 178.
83- الهم و اصلح ذات بيننا و بينهم . همان ، خطبه 206.
84- سفدلنى على مصالحى و خذ بقلبى الى راشدى . همان ، خطبه 227.
85- لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطاعليها السلام حكمت 110.
86- و الله لدنيا كم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجزوم حكمت 236
87- طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخرة حكمت 104.
88- ايها الناس الزهادة قصر الامل و الشكر عند النعم و التورع عند المحارم . خطبه 81.
89- و من زهد فى الدنيا استهان بالمصيبات حكمت 30.
90- الداعى بلا عمل كالرامى بلاوتر. حكمت 337.
91- اين خياركم و صلحائكم اين احراركم و سمحاء كم ... ظهر الفساد فلامنكر مغير و لازاجر مزد جر... لعن الله الامرين بالمعروف ، التاركين له و الناهين عن المنكر العالمين به . خطبه 129.
92- و لقد كان فى رسول الله صلى الله عليه و آله كاف لك فى الاسوة ... فتاس بنبيك الطيب الاطهر فان فيه اسوة لمن تاسى و عزا لمن تعزى ... و احب العباد الى الله المتاسى بنيه . خطبه 160.
93- انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثر هم فلن يخرجوكم من هدى . خطبه 97.
94- اللهم ايما عبد من عبادك سمع مقالتنا العادله ... و المصلحة غير المفسده فى الدين و الدنيا فابى بعد ما سمعه ... خطبه 212
95- الا و ان لكل ماموم اماما يقتدى به ويستضى ء بنور علمه الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقصريه الا و انكم لا تقدرون على ذلك و لكن اعنونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد... ءاقنع من نفسى بلت يقال هذا امير المومنين و لا اشاركهم فى مكاره الدهر او اكون اسوة لهم فى جشوبة العيش ... نامه 45.
96- دخلت بلادكم باشمالى هذه و رحلتى هاهى فان انا خرجت من بلادكم بغير ما دخلت فاننى من الخائنين . بحار الانوار، ج 840، ص 325.
97- ايها الناس انى و الله ما احثكم على طاعة الا و اسبقكم اليها و لا انها كم عن معصية ال و اتناهى قبلكم عنها. خطبه 175.
98- يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القران على الراى . خطبه 138.
99- و لكن امر تابمنا فعكم فاطاعتا واقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا. خطبه 143.
100- مفاهيمى كه به كار مى بريم گاه در باره چيزهايى است كه هست و موجود مى باشد و با تجربه عينى مى توان حس كرد و نشان داد، مانند هوا گرم است يا آنجا روشن است و گاه درباره چيزهايى است كه مى گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود يعنى در بطن معناى آنها بايد و نبايد مى باشد. اينها را مفاهيم ارزشى مى گويند مانند صلاح و فساد، خير و شر، معروف و منكر و... (از كتاب آذرخشى ديگر از آسمان كربلا).
101- بحار الانوار، ج 100 ص 330.
102- الا و انى لست نبيا و لا يوحى الى ولكنى اعمل بكتاب ما استطعت . فما امرتكم به من طاعة الله فحق عليكم اطاعتى فيما اجبتم و فيما كرهتم و ما امرتكم به او غيرى من معصية الله فلاطاعة فى المعصية ، الطاعة فى المعروف ، ثلاثا. بحار الانوار، ج 34، ص 362.
103- اما و الذى فلق الحبه و برء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر...، خطبه 3.
104- يا معاشر الناس قد استخلفت عليكم عبدالله بن عباس فاسمعوا له و اطيعوا امره ما اطاع الله و رسوله فان احدث فيكم او زاغ عن الحق فاعلمونى اعزله عنكم . جمل ، شيخ مفيد، ص 420.
105- الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الذين تكبروا عن حبسهم و ترفعوا فوق نسبهم .... خطبه 192.
106- و الواجب عليك ان تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادله او سنة فاضلة او اثر عن نبينا صلى الله عليه و آله ... نامه 53.
107- مالى اراكم ناساكا بلا صلاح و شهودا غيبا و ناظره عمياء و.... خطبه 108.
108- فلا تصدعوا على سلطانكم فتذمواعب فعالكم ... و خلوا قصد السبيل لها، خطبه 187 .
109- فاسر عوا الى اميركم و بادروا جهاد عدوكم ، نامه 1.
110- كنا اذا احمر الباس اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله . غريب كلامه صلى الله عليه و آله،9
111- الا و ان لكل ماموم امام يقتدى به و يستضيى ء بنور علمه .... نامه 45.


۲