قرآن هرگز تحريف نشده

قرآن هرگز تحريف نشده0%

قرآن هرگز تحريف نشده نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی
صفحات: 4

قرآن هرگز تحريف نشده

نویسنده: علامه حسن حسن زاده آملى
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 1886
دانلود: 340

توضیحات:

قرآن هرگز تحريف نشده
  • نخستين زمزمه تحريف قرآن از حنجره چه كسى برخاست ؟

  • چرا مى گوئيم قرآن تحريف نشده

  • يك بحث لغوى

  • چگونگى نظم و ترتيب سوره ها

  • پيوند آيات به يكديگر

  • بسم الله الرحمن الرحيم جزو همه سور قرآن است

  • تكرار آيات

  • چند ثمره فقهى

  • اشخاصى كه در زمان پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده بودند

  • على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است

  • على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده

  • مزيت قرائت عاصم

  • شيوه نگارش قرآن

  • چرا رسم الخط حروف قرآن مخالف با قواعد رسم الخط ديگران مى باشد؟

  • چند نمونه

  • علت اختلاف شماره آيات در قرآنها

  • سنگسار و دوراندازى پندارها و ياوه گوئيها

  • اخبارى كه از تحريف قرآن سخن گفته اند

  • خدا نگهدار كتاب خويش است

  • خلاصه بحث

  • تعليقات مرحوم شعرانى بر كتاب فصل الخطاب

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1886 / دانلود: 340
اندازه اندازه اندازه
قرآن هرگز تحريف نشده

قرآن هرگز تحريف نشده

نویسنده:
فارسی
قرآن هرگز تحريف نشده


قرآن هرگز تحريف نشده

علامه حسن حسن زاده آملى


پيشگفتارى از مترجم

بسم الله الرحمن الرحيم قرآن كتاب مقدس و پر ارزشى است كه محصول مغز بشر نيست ، مجموعه اى از سخن الهى است كه در مدت ٢٣ سال بوسيله امين وحى خدا بر قلب نازنين پيشواى گرامى اسلام نازل گرديد.كلمات نغز آن سايه روشنهائى حيرت انگيز است كه بلنداى معانى و فصاحت آن از اوج تصور هر خردمند بالاتر است ، به حدى كه با آن كه پانزده قرن است فرياد تحدى و مبارزه طلبى آن در جهان طنين انداز است ، جهانيان در برابر اين دعوت آن سر در گريبان حيرت فرو برده اند و در مقابل جلال و عظمت بيكران آن مات و مبهوت مانده اند. معانى ظريف آن چون پرتو آينه لرزان و از دسترس ‍ انديشه گريزان است ولى وقتى در دلى افتاد تا ناپديدترين زواياى روان او نفوذ كرده و آن را دربست مجذوب خود مى سازد.تعاليم و رهنمودهاى آن شعله هاى فروزانى از نور الهى است كه در طى سالهاى زياد بر جهان دانش ‍ گرمى و نور پاشيده و بشر هر اندازه در جاده علم به پيش مى رود و از اسرار پيچيده جهان خلقت پرده بر مى دارد چهره پر فروغش درخشان تر و حقيقتش نمودارتر مى شود. با اين همه از همان روز نخست كه اين كلمات از حنجره پاك محمد (ص) در زير سقف نيلگون آسمان جزيرة العرب طنين انداخت و گوش دلها را به خود متوجه ساخت ، اهريمنانى انسان نما كه نشر و گسترش آن را مخالف منافع شيطانى خود مى پنداشتند بيكار ننشستند و به تلاشهاى مذبوحانه اى دست زدند، نغمه هاى ناموزونى ساز كردند (سحر آشكارش) (٢) گفتند، (خيالات پريشانش) (٤) دانستند و چون از اين راه به مقصود خود نرسيدند به معارضه با آن برخاستند ترهات و خزعبلاتيى به هم بافتند ولى جز رسوائى محصولى به بار نياوردند. پيغمبر اكرم (ص) تا زنده بود كمال مراقبت در حفظ و پاسدارى از دستاوردهاى آن را داشت و به مسلمين توصيه مى فرمود : به اين ريسمان محكم الهى چنگ بزنيد و خود را از چاه ضلالت برهانيد و در حديثى كه مسلم بين الفريقين است پيغمبر اكرم (ص) فرمود :
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى اهل بيتى ان تمسكتم بهما فقد نجوتم
و در نسخه اى (لن تضلوا بعدها ابدا) (٦) كه از حلقوم عمر برخاست و بدنبال آن يكى از دو ميراث ارزشمند رسول خدا (ص) (عترت) كنار زده شد و همين يك جمله در طول تاريخ چه آثار غم انگيزى به بار آورد كه عبد الله بن عباس پيوسته اشك مى ريخت و مى گفت : (يوم الخميس ما يوم الخميس) (٨)

نخستين زمزمه تحريف قرآن از حنجره چه كسى برخاست ؟

براى سست كردن بنيان محكم قرآن هم طرح كم و زياد شدن قرآن را ريختند و عمر در آخرين روزهاى زندگانيش در پايان خطبه اى كه در مدينه خواند در حالى كه دستهايش را بر هم زد گفت :
اياكم ان تهلكوا عن اية الرجم ان يقول قائل لانجد حدين فى كتاب الله فقد رجم رسول الله (ص) و رجنا، والذى نفسى بيده ، لولا ان يقول الناس : زاد عمر!الخطاب فى كتاب الله تعالى لكتبتها فانا قد قرن اها.(١٠) و ديگران قول تحريف قرآن را به شيعيان نسبت مى دهند و حال آن كه چنانچه در همين رساله خواهيد خواند تمام دانشمندان بنام شيعه منكر چنين عقيده اى مى باشند و لغزش فكرى چند تن معدود را نمى شود به حساب يك مذهب آورد.چه خوب است كه در اين زمينه بيشتر سخن نگويم چون اين بحث به طور مستوفى در همين رساله اى كه در پيش رو داريد بيان گرديده است .اين نوشتار كه به نام (فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب) به قلم محققانه استاد گرامى حضرت آية الله آقاى حسن زاده آملى به زبان تازى بود و پارسى زبانان از فيوضات آن محروم بودند به فرموده جناب آقاى اصلانى اينجانب آن را به زبان پارسى برگداندم تا انشاءالله مشعلى باشد در مسير پرابهام اين موضوع و من درباره شيوائى و زيبائى مطالب و استنتاجات صحيح و مفيد از آنها و مزاياى فراوان ديگر آن سخن نمى گويم چون پرتو معنويت از آن مى تابد، و گواه عاشق صادق در آستين باشد. فقط چند نكته را يادآور مى شوم :
١- هر جا به آيه اى استشهاد گرديده بود خود آيه را در متن آوردم و ترجمه آن را در پاورقى تا اصالت آن محفوظ بماند.
٢- شماره سوره و آيات نوشته شده بدينگونه مى باشد كه رقم اول شماره سوره و رقم دوم كه بعد از نوشته شده شماره آيه است .
٣- كليه آن چه در پاورقى آورده شد ياداشتهائى است كه اينجانب آنها را به عنوان توضيح آورده ام . اميد است خوانندگان در صورتى كه به اشتباهى از ناحيه مترجم برخورد نمودند بوسيله انتشارات قيام مرا آگاه سازند تا انشاء الله در چابهاى بعدى اصلاح گردد.

قم ٣/٩/١٣٧١ شمسى عبدالعلى محمدى شاهرودى

پيشگفتار مولف

ستايش پروردگارى را سزد كه با فروغ جاودانه قرآن مجيد كه جدا كننده حق از باطل ، و محق از مبطل ، و نيك از بد مى باشد ما را در مواضع گمراهى به شاهراه مستقيم حقيقت رهنمون گشت .درود و سلام بر پيامبر او حضرت محمد و خاندانش كه راهنمايان بسوى اصول ايمانند.پس از حمد خدا، بنده اميدوار به لطف الهى حسن فرزند عبدالله طبرى آملى مشهور به حسن زاده آملى چنين گويد : اين يادداشتها را فراهم آورديم تا ثابت كنيم كه قرآن از تحريف و پس و پيش شدن محفوظ مانده و چيزى از آن كم و زياد نشده و آن را فصل اخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الار باب (١٢) بسيارى از اوقات اين پرسش مطرح مى شود : آيا در آيات و سوره قرآن جابجائى صورت گرفت ؟ و يا مطلبى از آن كم و زياد شده است يا نه ؟!!
مى بينيم كه اين انديشه خطرناك ذهن بعضى ساده لوحان زود باور را آشفته كرده و آنان را به شك و ترديد انداخته و مى گويند : آيات و سوره هائى از قرآن كه ميان دو برگ جلد قرار دارد و اكنون در دسترس مسلمين است تمامى آن چه بر آخرين پيامبر خدا فرو فرستاده شده نمى باشد.

چرا مى گوئيم قرآن تحريف نشده

تو اى خواننده گرامى بايد توجه كنى كه قطعا سخن درست محكم و استوارى كه به دلائل قطعى از عقلى و نقلى مسلم و روشن شده اين عقيده است كه هر آن چه از قرآن كريم در دسترس مردم هست تمامش چيزهائى است كه خداوند بلند مرتبه بر پيامبرش آخرين برانگيختگان ، حضرت محمد بن عبدالله (ص) فرو فرستاده ، و هيچگونه كم و زيادى در آن نشده و دليل اين عقيده اين است كه :
١- اندازه سوره هاى قرآن كه يكصد و چهارده تاست بدون ترديد از دوران خود رسول خدا (ص) تا كنون تغيير نيافته است .
٢- ترتيب و در جاى خود قرار دادن آيات و سوره ها، به دستور شارع مقدس بوده كه كسى حق چون و چرا در آن را ندارد، و يقينا به دستور پيامبر (ص) بوده و همانگونه كه جبرئيل امين وحى خدا به فرمان پروردگارش به او خبر داده ، تنظيم گرديده است .
٣- در زمان زندگى پيامبر خدا پيش از آن كه جهان فانى را بدرود گويد مردم سوره ها را با نامهاى ويژه شان مى شناختند.
٤- سرح ريزى حروف و علائم ، و صورت سازى خطوط در قرآن مجيد طبق همان طرحى است كه از نوشته هاى نويسندگان وحى در دوره پيامبر نمونه بردارى شده است .
٥- علت آن كه در آغاز نهمين سوره قرآن برائت آية بسم الله الرحمن الرحيم نوشته نشده ، آن است كه : چنانكه با يكصد و سيزده سوره ديگر غير آن يكباره نازل شده با اين سوره نازل نگرديده است .
٦- بسم الله الرحمن الرحيم جزء هر سوره است همانگونه كه جزء آيه اى از سوره ٢٧ نمل مى باشد(١٤)
٣- اين كه برخى سوره هاى ديگر با حروف مقطعه آغاز نگشته .
٤- اين كه سوره (٩) برائت به بسم الله الرحمن الرحيم آغاز نگرديده .
٥- اين كه خداوند متعال فرموده (سورة انزلنا و فرضناها) (١٦)
٧- در سوره ١٠ يونس آيه ٣٨ فرموده :
ام يقولون افريه قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استعطعتم من دون الله ان كنتم صادقين(١٨)
هر كدام از اين چند آيه دلالت قطعى دارد بر اينكه اسكله بندى و تركيب سوره ها از چند آيه مشخص به فرمان لازم الاطاعه پيامبر اكرم (ص) بوده ، و نشانگر آن است كه در دوران زندگانى پربار آن جناب ، پيش از آن كه وجود مقدسش به سراى جاودان بشتابد، سوره هاى قرآن نظم و ترتيبى داشته ، و اسامى آنها بر سر زبانها بود و مردم آنها را به آن نامها مى شناخته اند.امين الاسلام طبرسى در تفسير خود مجمع البيان و جارالله زمخشرى در كشاف و جلال الدين سيوطى در الاتقان فى علوم القرآن و دانشمندان بزگوار ديگرى غير آنان ، از ابن عباس و سدى نقل كرده اند : كه ، فرموده خداى تعالى :
و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون .(٢٠) و اين قول مثل اين كه اجماعى است ، و خلاف تنها در اين است كه بعد از نزول اين آيه رسول خدا (ص) چه مدت زنده ماند. از ابن عباس نقل شده : بعد از نزول اين آيه آن جناب بيست و يك روز زنده بود، و ابن جريح گويد : نه شب ، و سعيد ابن جبير مقاتل گفته اند : هفت شب ، و زمخشرى گويد : گفته شده سه ساعت .من مى گويم : قرار دادن تمامى آيات قرآن در جايگاه خود به دستور خداوند متعال بوده اگر چه براى يكايك آنها در كتبى كه احاديث را گرد آورى نموده اند روايت جداگانه اى ذكر نشده باشد همچنين زيانى ندارد كه دو آيه در يك سوره باشند كه آيه اول بعد از آيه دوم نازل گرديده باشد.زمخشرى در تفسير كشاف در ابتداى سوره توبه گويد : اگر بپرسى چرا همانند سوره هاى ديگر اين سوره به آيه بسم الله الرحمن الرحيم آغاز نگشته ؟! گويم : سبب آن را ابن عباى از عثمان پرسيد، او پاسخ داد : شيوه پيامبر خدا چنان بود كه هر گاه سوره يا آيه اى بر او فرود مى آمد، به نويسندگان وحى مى فرمود : آن را در محلى كه فلان چيز و آن چيز ديگر ذكر مى شود جاى دهيد و تا آن جناب جان در بدن داشت براى ما بيان نفرمود آن را در كجا قرارش بدهيم .(٢٢) پس حديث به روشنى دلالت دارد بر اين كه اين دو سوره در دوران زندگى پيامبر خدا (ص) ترتيب داده شده و دست بدست مى گشته ، و مردم آنها را به نام مى شناخته اند.سيوطى در كتاب اتقان و مفسرين از جمله طبرسى در سر آغاز سوره ١١ هود روايت كرده اند كه ثعلبى به سند خود از اسحاق از ابوجحيفه نقل نموده : به پيامبر خدا (ص) عرض شد : پيرى زود اثرش را در شما نمايان كرده است . فرمود : سوره هود و هم مانند آن پيرم كردند. و در حديث ديگر از انس گويد؟ در پاسخ ابوبكر پس از اين جمله فرمود : سوره ٦٩ الحاقه و سوره ٥٦ واقعه و سورة ٧٨ النباء و سوره ٨٨ غاشيه .(٢٤) در فن چهارم گويد : در خبرى كه از پيامبر خدا (ص) شايع است آمده كه ، آن حضرت فرمود : به جاى تورات هفت سوره طولانى ، و بجاى انجيل سوره هاى مثانى و به جاى زبور سوره مئين به من داده شد، و سوره هاى مفصل را هم علاوه !(كه با آنها بر پيامبران ديگر برترى يافتم .(٢٦) در حديثى ام اسلمه گويد :
كان يقرافى المغرب بطولى الطوليين ثنية الطولى .
و معنى حديث اين است كه : آن حضرت در نماز، دو سوره طولانى قرآن كه انعام و اعراف باش مى خواند.

توقيفى بودن آيات و سوره ها

اين چند حديث و ده ها مانند آنها كه شيعه و سنى از پيغمبر اكرم (ص) در اين مورد روايت كرده اند و آنقدر زياد است كه نمى توان آنها را شماره نمود، همه گوياى آنند كه قبل از در گذشت رسول خدا از اين دنيا، سوره هاى قرآن منظم و مرتب شده بوده ، كه مردم آنها را به نامهايشان مى شناختند و نيازى به آن نيست كه تمام اخبارى را كه در فضيلت سوره ها وارد شده نقل كنيم .

چگونگى نظم و ترتيب سوره ها

سوره هاى قرآن به روال ترتيب نزول نبوده بلكه آياتى هم كه در يك سوره جا داده شده نيز به ترتيب نزول نيست (٢٨) و ظاهرا ترتيب سوره ها از آيات به ترتيب نزولشان صورت نگرفته با اين حال به گونه اى تركيب يافته كه ميان آيات پشت سرهم نهاده شده در هر يك از سوره ها كمال بلاغت و فصاحت رعايت گرديده تا به آن حد كه خداوند متعال بندگان خود را به مبارزه با آن طلبيده و فرمود : ده سوره يا يك سوره از قرآن را بياوريد و با صراحت هشدار داده است :
لئن اجتعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذاالقران لاياتون بمثله و لو كان بعضه لبعض ظهيرا (٣٠)

قرآن را صحابه جمع نكرده اند

گذشته از همه اينها اگر كار جمع آورى و ترتيب سوره هاى قرآن در زمان پيغمبر صورت نگرفته باشد و چنانچه عده بسيار اندكى بدون دقت و رسيدن به كنه مطلب پنداشته اند بعد از در گذشت آن جناب صحابه آن را بر اساس نظر خود مرتب كرده باشند، ديگر فرموده خداوند : (فاتوابسور) (بعشرسور) (٣٢)

پيوند آيات به يكديگر

اگر بسيارى اوقات در كتب تفسير و شرحها آوائى پرده گوشت را مى كوبد كه اين آيه به فلان آيه پيوسته است و آن آيه به اين آيه مثلا طبرسى در مجمع البيان (٣٤) مقصودشان اين است كه آيات قرآن از حيث مفهوم بعضى به بعض ‍ ديگر پيوسته اند، و آن بخاطر آن است كه بعضى آيات قرآن روشنگر مراد بعضى آيات ديگر است مانند مبين براى مجمل (٣٦) و مثل خاص براى عام (٣٨)
مقصود از فرموده آن حضرت بعضى از آيات آن شاهد بعضى ديگرند اين است كه پاره اى از آن براستى و درستى بعضى ديگر گواهى مى دهد : بر خلاف آن نمى باشد چنان كه خداوند فرموده :
افلا يتدبرون القران و لو كان من عند غير الله لو جدوا فيه اختلافا كثيرا(٤٠)
منصور مفسرين از اتصال آيات اين نيست كه آنها لفظا به يكديگر متصل اند، چون از مطالب گذشته دانستى كه آيات در دوران پيامبر به دستور آن حضرت تنظيم شده و همه دانشمندان اهل تحقيق اين نظريه را تاييد كرده اند.

ثمره فقهى

از جهت همين ارتباط مفهومى است كه دو سوره صحى ٩٣ و انشراح ٩٤ را يكى شمرده اند و خواندن آن دو در يك ركعت فريضه به جاى يك سوره بعد از حمد تجويز گرديده ، بلكه خواندن يكى از آن دو بدون ديگرى در نماز واجب جايز نمى باشد چون آن دو يك سوره اند(٤٢)
و دليل موافق آن نيست و همين گونه است سوره ١٠٥ فيل و سوره ١٠٦ قريش . مرحوم بحرالعلوم در منظومه الدرة گويد :
و والضحى و الانشراح و احدة بالاتفاق و المعانى شاهدة كذلك الفيل مع الايلاف و فصل بسم الله لا ينافى
به اتفاق علماء سوره ضحى و انشراح يكى مى باشد و معانى آنها بر اين مطلب گواهى مى دهد. همچنين سوره فيل با سوره ايلاف . و فاصله شدن بسم الله در ميان آنها با يكى بودنشان منافات ندارد. و اين كه اين حكم را به يك ركعت فريضه مقيد كرديم بدين جهت است كه در نمازهاى مستحبى جايز است سوره هاى زيادى خوانده شود و هر گاه چند سوره را با هم جمع كرد لازم است با هر سوره اى بسم الله بخواند.سيوطى در اتقان ، نوع ١٩ گويد : و در كامل هذلى از بعضى نقل شده كه الضحى و الم نشرح يك سوره مى باشند و امام فخر رازى در تفسيرش اين سخن را از طاوس و ديگرى (عمر بن عبدالعزيز) نقل كرده است .

بسم الله الرحمن الرحيم جزو همه سور قرآن است

قطعا بسم الله ...يك جزء و آيه اى از سوره ٢٧ نمل هست بلكه در آن سوره دو آيه آن را تشكيل داده است ، و در هر سوره اى بسم الله يك آيه بشمار مى رود و لذا اگر شخصى در نماز، چه فريضه باشد يا نافله ، آن را نخواند نمازش باطل است . و واجب است در نمازهائى كه لازم است مرد حمد و سوره را بلند بخواند بسم الله نيز بلند خوانده شود و در نمازهائى كه بايد حمد آهسته خوانده شود مستحب است بسم الله بلند خوانده شود، و عقيده اصحاب ما اماميه بر اين است ، ولى ميان فقهاء مسلمين اختلاف است اگر چه بيشتر از آنان با اين نظريه موافقند بلكه آن عقيده بيشتر علماء گذشته است اگر نگوئيم همه .

اجماع

نويسنده تفسير المنار گويد : همه مسلمين بر اين عقيده اند كه بسم الله الرحمن الرحيم از قرآن است و يك جزء آيه از سوره نمل مى باشد و نسبت به جايگاه آن در بقيه سوره ها اختلاف دارند، گروهى معتقدند كه يك آيه از هر سوره مى باشد و اين نظريه دانشمندان پيشين از اهل مكه است چه فقهاء و چه قرائشان و ابن كثير و اهل كوفه و از ايشان است عاصم و كسائى از قراء، و بعضى صحابه و تابعين از اهل مدينه و شافعى در الجديد و پيروان او، و ثورى ، واحمد در يكى از دو قولش و اماميه . و از محدثين ايشان از علماء تابعين كه اين قول از آنان روايت گرديده عبارتند از : سعيد بن جبير و عطا و زهرى و ابن المبارك . و قوى ترين دليلشان بر آن اجماع صحابه و اشخاص بعد از آنان است كه همگى در قرآنهائى كه نوشته اند بسم الله را در آغاز همه سوره ها آورده اند جز سوره برائت ، با اين كه دستور داريم كه هر چه از قرآن نيست از مصاحف زدوده شود. و به همين علت آمين را در اخر سوره حمد ننوشته اند. و احاديثى هم وارد شده كه اين عقيده را اثبات مى كند، از آن جمله حديثى است كه مسلم آن را در صحيح خود از حديث انس در آورده است كه گويد : يك وقت پيامبر خدا (ص) فرمود : هم اكنون سوره اى بر من نازل گرديد و هنگامى كه شروع بخواندن كرد ابتدا فرمود : بسم الله الرحمن الرحيم . ابوداود به اسناد صحيح از ابن عباس روايت كرده : كه پيامبر خدا، جدا شدن سوره اى از سوره ديگر را نمى شناخت و در روايتى پايان يافتن سوره اى را نمى دانست تا اين كه بسم الله الرحمن الرحيم براو نازل مى گشت . و اين حديث را حاكم هم در مستدرك آورده و گفته است صحيح است بر شرط شيخين . دارقطنى از حديث ابوهريره روايت كرده كه گويد : پيامبر خدا (ص) فرمود : هر گاه خواستيد را بخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم را هم بخوانيد، زيرا سوره حمد ام القرآن و سبع المثانى (٤٤)
دو بار نازل شده كه در سوره نمل ٢٧ و ديگرى در سوره روم ٣٠ آمده است جز اين كه كلمه هادى در سوره روم بدون ياء نوشته شده بهادالعمى و اين كار چنان كه بزودى تحقيقش خواهد آمد به پيروى از مصاحفى بوده كه در دوران زندگى پيغمبر اكرم (ص) به رشته تحرير در آمده بود. علاوه بر اينها، عقيده آنان ، با صريح بسيارى از اخبارى كه آشكارا فرموده اند : بسم الله به همان اندازه كه در قرآن هست نازل شده ، سازشى ندارد.با وجودى كه عادت و شيوه و همت پيغمبر خدا (ص) و مسلمين بر اين بود كه قرآن را از هر آن چه از او نيست برهنه سازند؛ و در نوع ١٨ كتاب اتقان از ابوسعيد روايت كرده كه گويد : پيامبر خدا (ص) فرمود : از من جز قرآن چيزى ننويسيد.

چرا سوره برائت بسم الله ندارد

نويسنده تفسير المنار در اول سوره توبه گويد نه صحابه و نه افراد بعد از آنان هيچكدام در ابتداى اين سوره بسم الله را ننوشته اند زيرا چنان كه با سوره هاى ديگر نازل گشته بود با سوره برائت نازل نشده بود. و گويد : اين قول مورد اعتماد واقع گرديده و اختيار شده است ، و در علت نبودن بسم الله در اول آن سوره گفته شده : ننوشتن بسم الله در اول آن سوره بخاطر رعايت قول شخصى بوده كه گفته است آن سوره با انفال يكى مى باشد. و حال آن كه مشهور اين است كه نبودن بسم الله در آغاز آن بدين جهت است كه ، چون نزول اين سوره بخاطر شمشير كشيدن بر روى كفار، و به هم زدن قراردادهاى با آنان است . جز اين ها علل ديگرى هم گفته شده ، كه آنها را سبب و علت قرار دادن مشكل است . و چه بسا گفته مى شود : گفته مشهور حكمت است نه علت .(٤٦)
ابن قاصح در شرح آن گويد : شاعر در اين بيت آگاهى داده است كه مردانى كه ميان دو سوره بسم الله را آورده اند به سنت رسول الله عمل كرده اند. نموها يعنى سند آن را گر چه ذكر نكرده اند بالا برده اند و آن را نقل كرده اند و آنان عبارتند از عيسى بن مينا قالون (٤٨) و عاصم (٥٠) كه به باء و راء و دال از گفته اش بسند رجال نموها دربة به آنان اشاره شده است . و به كلمه بسنة نموها اراده نموده نوشتن صحابه بسم الله را در مصحف ، و گفته عايشه : بخوانيد آن چه را در مصحف هست . و آثارى را كه مى گويند : پيغمبر اكرم (ص) پايان پذيرفتن سوره اى را نمى دانست مگر هنگامى كه بسم الله الرحمن الرحيم براو نازل مى شد. كه اين اخبار بر آن دلالت دارد كه بسم الله بارها با هر سوره اى نازل گرديده است . من گويم : از پيشوايان معصوم ما (ع) هم مانند آن چه از آنها نقل شده روايت گرديده چنان چه در تفسير عياشى از صفوان جمال نقل شده كه گويد : امام صادق (ع) به من فرمود : خداوند هيچ كتابى را از آسمان نازل نفرموده جز آن كه در سر آغازش بسم الله الرحمن الرحيم بوده ، و با نزول بسم الله الرحمن الرحيم شناخته مى شد كه سوره به آخر رسيده است .(٥٢) در خبر صحيح محمد بن مسلم گويد : از امام صادق (ع) پرسيدم از آيه : (سبعا من المثانى و القرآن العظيم) آيا مراد سوره فاتحة الكتاب است . فرمود : بلى . عرض كردم : بسم الله الرحمن الرحيم از همان هفت آيه است ؟ فرمود : آرى آن بهترين آنهاست .(٥٤)
شارح (شاطبيه) گفته است : ضمير(ها) در (تصلها) به برائت بر مى گردد كه از نظر ادبى اضمار قبل الذكر مى نامند و معنى شعر اين است در اول سوره برائت بسم الله گفته نمى شود خواه خواننده آن را به سوره قبلش انفال وصل كند يا نكند و فقط ابتدا به خواندن برائت نمايد. آنگاه حكمت در ترك بسم الله در اول آن را چنين بيان نموده : (لتنز يلها بالسيف) يعنى براى اين كه سوره برائت جهت خشم گرفتن و بيم دادن ، و ترسانيدن است و در آن سوره فرمان به شمشير كشيدن بر روى مشركين داده شده است . ابن عباس گويد : از على كه خدا از او خوشنود گردد پرسيدم چرا در سر آغاز سوره برائت بسم الله الرحمن الرحيم نوشته نشده است . در پاسخم فرمود : چون بسم الله پناه و زنهار است و در برائت زنهارى نيست با فرمان دست بر قبضه شمشير زدن و بر فرق مشركين كوبيدن نازل شده است . مى گويم جاى هيچ سخنى نمى باشد كه در تعليل بترك بسم الله در اول سوره برائت قولى كه مى توان اختيار كرد و با آن اعتماد نمود همان است كه بسم الله با آن سوره نازل نشده بود و شيخ محمد عبده در تفسيرش همان را برگزيده واگر در اقوال ديگرى كه براى علت ترك آن در اول سوره برائت بيان شده دقت شود معلوم خواهد شد كه دليل سالمى در دست ندارند.و آن كه گويد ترك بسم الله در اول سوره برائت براى آن است كه در اين سوره به شمشير كشيدن و گسستن پيمانها فرمان داده و بسم الله آيه رحمت است مى خواهد بگويد حكمتش اين بوده نه آن كه علتش و در اين صورت عقيده و گفته بسيار خوبى است . زيرا در آغاز بسيارى از سوره هائى كه به عذاب نازل شده مانند سوره (هل اتيك حديث الغاشيه) (٨٨) و سوره معارج (٧٠) كه با سال سائل بعذاب واقع آغاز شده بسم الله الرحمن الرحيم هست . و فرمايش اميرالمومنين على (ع) كه در مجمع البيان اول سوره برائت نقل شده و گفته ناظم شاطبيه كه حضرت فرمود : بدين جهت بسم الله الرحمن الرحيم بر سر آغاز سوره برائت نازل نشده كه بسم الله براى زنهار و مهر و رحمت است ولى سورة برائت نازل شده تا با شمشير كشيدن و تاختن بر مشركين ايمنى را از آنها بردارد.(٥٦) است و اخبار وارده در آن مانند همين فرمايش ‍ اميرالمومنين مخالف آن نمى باشند. زيرا آن حضرت مى خواهد روشن كند كه نازل نشدن بسم الله در سوره برائت به آن حكمت است پس مى خواهد بفرمايد كه با آن نازل نگرديده چنان كه قشيرى و ديگران صريحا گفته اند كه جبرئيل آن را در آن سوره فرود نياورده .

چند ثمره فقهى

چون دانستى كه بسم الله يك جزء از هر سوره مى باشد، و حجابى است كه ميان دو سوره واقع شده و آنها را از يكديگر جدا ساخته بايد بدانى كه بسيارى از مسائل فقهى بر او مرتب مى شود مانند آن كه :
١- اگر كسى سوره حمد را شروع نمايد و نيت كند بسم الله آن جزء سوره اخلاص مثلا باشد نمازش باطل است .
٢- همچنين اگر در وقت خواندن قل هو الله قصد كند بسم الله آن از حمد يا سوره ديگر باشد نمازش باطل است .


۱
قرآن هرگز تحريف نشده
٣- اگر شخصى جنب است و گفتيم خواندن همه چهار سوره اى كه آيه سجده واجب دارند بر او حرام است نه فقط خواندن آيات سجده بنابراين اگر بسم الله را خواند و نيت كرد كه آن جزئى از يكى از سوره هاى سجده واجب دار است ، كار حرامى انجام داده است .
٤- مردى كه نماز ظهر و عصر را مى خواند اگر ادله استحباب بر جهر آن نمى بود، لازم بود بسم الله ...را آهسته بخواند و بر مردى كه نماز مغرب و عشاء را مى خواند واجب است بسم الله را بلند بخواند. و مانند اين مسائل و كسى كه بخواهد سوره فيل و قريش يا سوره ضحى و انشراح را با هم جمع كند واجب است بسم الله را ميان دو سروه بخواند.

ترتيب سوره هاى قرآن

ترديدى در اين نيست كه تركيب سوره (٥٨) سخن تنها در اين است كه آيا ترتيب سوره هاى قرآن در ميان دو جلد بر اين هيئت كه حالا در معرض ديد ما هست و به سوره حمد آغاز گشته و به (قل اعوذ برب الناس) پيان يافته ، آيا اين ترتيب در دوران پيامبر خدا (ص) و به دستور او بوده است يا نه . آيا ترتيب سوره ها نيز مانند ترتيب آيات توقيفى بوده است يا نه . حق اين است كه توقيفى بوده و قرآن به نحو كنونى در زمان پيامبر خدا (ص) و به فرمان او مرتب گشته ست . دليل آن اين است كه قرآن در دوران پيغبر جمع شده و تدوين گرديده بوده ، و گروهى از صحابه آن را جمع آورى كرده بودند و بر پيامبر (ص) خواندند، و ترتيب سوره ها به همين گونه كه الان در مصحف هست همانند ترتيب آياتى است كه به دستور پيغمبر مرتب گرديده است .و اين قول عقديه محققين از دانشمندن قديم و جديد مسلمين است ، و كسى كه از اين قول روى برگردانده به برخى اخبار خلاف قواعد كه با خبر واحد است ، يا دروغ گويان آن را ساخته اند تمسك كرده ، يا مقصود اصلى خبر را درنيافته است . ما به نقل گفتار آنان و رد و باطل نمودن آن نيازى نداريم چون مطلب آن قدر روشن است كه اين كار جز سخن را بدون فائده به درازا كشيدن ، سود ديگرى ندارد و چيزى بر مطلب نمى افزايد.

اشخاصى كه در زمان پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده بودند

ابن النديم در الفهرست ص ٤١ چاپ مصر، در فن سوم از مقاله نخست گويد : در دورن زندگى پيغمبر خدا (ص) اين افراد قرآن را جمع آورى كرده بودند :
١- على ابن ابى طالب (ع)
٢- سعد فرزند عبيد بن نعمان بن عمر و بن زيد
٣- ابوالدارداء، عويمر فرزند زيد است .
٤- ابوزيد؛ ثابت بن زيد بن نعان .
٥- ابى ابن كعب بنقيس بن مالك بن امرى القيس .
٦- عبيد بن معاويه .
٧- زيد بن ثابت بن صحاك .
سيوطى در اتقان باب بيستم و جاهاى ديگر آن نام عده اى را كه در دوران پيامبر خدا (ص) قرآن را جمع نموده اند، به اسناد و طرق گوناگون از مولفين بزرگ نقل كرده است و گفته است . بخارى از عبدالله بن عمر و بن العاص ‍ روايت كرده كه گفت : شنيدم پيامبر خدا (ص) فرمود : قرآن را از چهار تن فرا بگيريد : از عبدالله بن مسعود، و سالم ، و معاذ، و ابى بن كعب . نسائى به سند صحيحى از عبدالله بن عمر روايت كرده كه گفت : قرآن را جمع آورى كردم ، و هر شب آن را از اول تا به آخر مى خواندم ، به رسول خدا (ص) خبر رسيد، به من فرمود : آن را در يك ماه بخوان ...
ابن ابى داود بسندى حسن از محمد بن كعب قرظى روايت كرده كه گفت پنج تن از انصار در دوران زندگى پيامبر خدا (ص) قرآن را گردآورى نموده بودند : معاذ بن جبل ، عبادة بن الصامت ، ابى بن كعب ، ابوالدداء، و ابوايوب انصارى . جز اينها اخبار ديگرى در اين مورد كه قرآن در عهد پيغمبر جمع شده وارد گرديده ، و چه زياد است رواياتى كه نمايانگر اين هستند كه گروهى از صحابه قرآن را چندين مرتبه بر آن حضرت خوانده بودند كه از ايشان است على بن ابى طالب (ع) و عبدالله بن مسعود، و زيد بن ثابت و ابى بن كعب و ديگران . اينان از جمله اشخاصى هستند كه در زمان زندگى پيغمبر قرآن را جمع كردند و بر آن حضرت خواندند و چند بار از اول تا به آخر در خدمت آن بزرگوار قرائت كردند با اين حال چگونه ممكن است قرآن در دوران زندگى آن بزرگوار جمع و مرتب نگرديده باشد. و اين احتمال كه آنان بطور پراكنده قطعه هائى از قرآن را بر آن حضرت خوانده باشند، بى مورد است و اصلى ندارد.اندك دقتى در نظم سوره ها بنمائيد، و شدت اهتمام پيامبر خدا در محافظت قرآن و دور نگهداشتن آن از اجتهاد هر فردى و بكار بردن ذوق و سليقه در آن ، و عنايت آن حضرت به پاسدارى از آن ، و در گفته آن حضرت كه فرمود : من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم قرآن كتاب خدا و اهل بيتم ....آن چه مسلمين روايت كرده اند كه جبرئيل در هر سال يكبار قرآن را بر او عرضه مى كرد و در آخرين سال زندگيش دوبار.غير اين دو حديث ، از اخبارى كه در اين معنا وارد شده با كمترين تامل ، خواهد فهميد كه آيات و سوره هاى قرآن همانگونه كه در زمان ما در مصحف هست بدون دگرگونى و زياده و كم جمع گرديده و مرتب شده بوده است .

بيان

ابن اثير در نهايه در ماده -ع ر ض گويد : جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر او عرضه مى كرد و سال دوبار؛ يعنى همه آن چه از قرآن نازل كرده بود را به او مى آموخت و ياد مى داد و اين از معارضه به معنى مقابله است مقايسه و سنجش دو چيز با يكديگر و از همين نسخ است جمله عارضت الكتاب بالكتاب يعنى سنجيدم اين كتاب را به آن كتاب و روبرو كردم .
در فصل هشتم نوع ١٨ از اتفاق گويد : ابوبكر بن الانبازى گفته : پروردگار تمام قرآن را يكجا به آسمان دنيا فرو فرستاد و سپس در مدت بيست و چند سال بطور پراكنده آن را وحى كرد، هر سوره بر اثر امر تازه اى پديد مى آمد و هر آيه در پاسخ پرسنده اى نازل مى گشت و جبرئيل پيامبر اكرم را به جايگاه هر آيه و سوره آگاهى مى داد، بنابر اين اسلوب سوره ها مانند اسلوب و سياق آيات و حروف قرآن است كه همه آنها از پيغمبر گرامى (صلى الله عليه وآله) مى باشند و هر كس سوره اى را پس و پيش كند نظم قرآن را بر هم زده است .
كرمانى در كتاب البرهان فى علوم القران گويد : ترتيب سوره ها بدينسان نزد خداوند در لوح محفوظ هم به همين ترتيب است ، و بر همين نحو رسول خدا، (صلى الله عليه وآله) هر سال قسمتى از قرآن را كه در آن سال بر او نازل شده بود با جبرئيل مقابله و رويارو مى نمود و در سالى كه جهان را بدرود حيات گفت دوباره مقابله كرد، آخرين آيه اى كه نازل شده (و اتقوا يوما ترجعون فيه الله) (٦٠) روايت كرده است كه على (ع) فرمود : چون پيامبر خدا (ص) چشم از جهان فانى فرو بست عهد كردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بدوش نگيرم تا اين كه قرآن را جمع كنم ، و با چنين تصميمى آن را گرد آورى كردم . باز به طريق ديگرى روايت كرده كه محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه چون مراسم بيعت با ابوبكر پايان يافت على بابن ابى طالب خانه نشين شد، به ابوبكر گفته شد كه او بيعت با تو را دوست نداشت ، ابوبكر او را احضار كرد تا اين كه گويد ابوبكر به آن حضرت گفت : چه باعث شده كه از امن كناره گرفته اى ؟ فرمود : ديدم ممكن است چيزهائى در كتاب خدا افزوده شود با خود گفتم كه ردايم را نپوشم جز براى نماز تا اين كه قرآن را جمع كنم . ابوبكر به او گفت : خوب نظرى دارى . محمد گويد : به عكرمه گفتم : همچنان كه در آغاز نازل شده بود آن را گرد آورد. پاسخ داد : اگر بشر و پرى دست بدست هم مى دادند تا آن را آن گونه كه نازل شده جمع آورى كنند نمى توانستند.ابن حجر در كتاب الصواعق المحرقه (٦٢) آورده است كه ابن حجر گويد : از على (ع) روايتى رسيده كه او پس از درگذشت پيامبر خدا (ص) قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده است .(٦٤) كه همنام اوست ، احمد بن محمد بن على هيثمى است كه سال ٩٧٣ هجرى چشم از جهان فرو بسته است و جلال اليدن سيوطى سال ٩١٠ از جهان درگذشته است . از عبارت ابن حجر استفاده مى شود كه قرآنى را كه على (ع) گرد آورده است غير قرآنى است كه سوره هايش بر طبق آن چه اكنون در مصحف است مرتب شده بوده ، پس على (ع) خواسته است در اسن جمع آورى ترتيب نزول سوره ها و آيات را روشن كند همچنان كه دانشمندى دست به قلم مى برد و قرآن را تفسير مى كند و تعداد قرائتها را بيان مى كند. دانشمند ديگرى قلم بدست مى گيرد و فقط علل وجوه قرائتها را مى نگارد، و ديگرى در نوشته خود به لغات قرآن مى پردازد، و ديگرى الفاظ نادر و دور از ذهن قرآن را و ديگرى اخبار وارده مناسب با هر آيه اى را در تفسير خود مى آورد و غير آنها كه هر كدام يكى از اغراض گوناگون قرآن را دنبال مى كنند، زيرا هر كسى را بهر كارى ساختند مويد اين عقيده ما است حديثى كه ثقة الاسلام كلينى آن را در باب اختلاف الحديث از اصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى در حديثى طولانى از امير المومنين (ع ) نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اين كه فرمود : و بر پيغمبر خدا (ع) هيچ آيه قرآنى نازل نمى شد جز آن كه برايم مى خواند و بر من ديكته مى نمود، و من به خط خود مى نوشتم و تاويل و تفسير ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من مى آموخت و از خدا خواست كه به من نيروى بخاطر سپردن آن را عطا كند، از آن زمان كه آن دعا را درباره من كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من آموخت ، و هر علمى را كه به من ديكته نمود و من نوشتم فراموش ‍ نكردم ، و آن چه را خدا به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى كه بوده با خواهد بود، و هيچ كتابى كه بر پيغمبرى قبل از او نازل شده بود درباره طاعت و معصيت نماند الا آن كه به من ياد داد. و من حفظش كردم و يك حرف آن از خاطرم محو نشد، آن گاه دست خود را بر سينه من نهاد و از پرودگار خواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند. من گفتم : اى رسول خدا پدر و مادرم فدايت ، از آن هنگام كه آن درخواست را از خدا درباره من نمودى چيزى را از ياد نبردم ، و آن چه را هم ننوشتم از دستم نرفته است ، آيا پس از اين ترس فراموشى برايم دارى . فرمود : نه ، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناك نيستم (٦٦) آمده : و هر آينه كتابى براى شما آورده ام كه كامل است و مشتمل بر تاويل و تنزيل و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است . بنابراين هيچ كس به طور قطعى نمى تواند بگويد كه حضرت على سوره ها را جمع مرتب نموده و سوره ها در زندگانى پيغمبر مرتب نبوده ، و اخبار ديگرى هم كه دلالت دارند بر اين كه ابوبكر و ديگران قرآن را جمع كردند نيز از همين قبيل است و بر اين دلالت ندارد. ترتيب سوره هاى قرآن به فرمان پيغمبر نبوده . پس هر كه آنها را براى آن غرض دست آويز خود قرار دهد قطعا به اشتباه افتاده است .

هم اكنون قرآن بر طبق قرائت على عليه السلام قرائت مى شود

طبرسى در مجمع البيان در تفسير فرموده خداوند :
و اظهره الله عليه عرف بعضه و افرض عن بعض (٦٨) و حفص بن سليمان بزاز هر دو از عاصم بن ابى النجود بهدله روايت مى كنند، و عاصم يكى از هفت تن قاريانى است كه قرائتشان به حد تاتر رسيده ولكن صداهاى اعراب قرآن كه هم اكنون رائج است ، تنها بر طبق قرائت حفص از عاصم اعراب گذارى شده و از آن چه طبرسى از ابن عايش نقل كرده بر مى آيد كه قرائت عاصم همان قرائت امير المومنين على بن ابى طالب است مگر در ده كلمه كه ابوبكر بن عياش در قرائت عاصم وارد كرده تا قرائت على (ع) خالص گردد، بنابراين قرائتى كه حالا متداول است همان قرائت على (ع) مى باشد. و همچنين طبرسى در فن دوم از مقدمه تفسيرش در ذكر نامهاى قراء گويد : پس اما عاصم بر ابى عبدالرحمن سلمى قرائت كرده است و او بر على بن ابى طالب (ع) (٧٠) گروهى از دانشمندان بزرگ گفته اند : قرائتى كه الان معمول مى باشد قرائت على (ع) است و او نخستين فردى بوده كه بعد از پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده و او در همه علوم مورد اعتماد صحابه بوده و در قرآن و احكام به او مراجعه مى كردند، بويژه نزد اصحاب ما اماميه كه به عصمت او قائلند و به اتفاق همه مسلمين ، پيغمبر (ص) در حق او فرموده :
در داورى و حكومت على از همه شما برتر است . فرموده است : على با قرآن ، و قرآن با على است . فرموده است : على با حق است ، و حق با على است به هر طرف كه بگردد. و...بنابراين ترتيب سوره هاى قرآن بر شيوه اى كه خدا و رسولش اراده كرده اند واقع شده . سپس مى گوئيم : فرض كنيم بر اين كه ترتيب سوره هائى كه ميان دو جلد قرار گرفته بعد از زندگى پيغمبر بوده و فقط در عهد ابوبكر و به دستور او بوده چنان كه از ظاهر پاره اى از اقوال بدست مى آيد. سخنى نيست در اين كه اميرالمومنين على (ع) آن را پذيرفته و آن را پسنديده است ، و گرنه در دوران خلافت خودش آن را تبديل مى كرد اگر گفته شود كه اين كار در عهد ابى بكر برايش امكان نداشت و چون آن بزرگوار معصوم است و پذيرش و امضايش براى ما حجت است .
علاوه بر اين كه تركيب سوره ها از آيات اجماعى است و چنان كه فهميدى خلافى در آن نيست ، پس اگر بالفرض ترتيب سوره ها بدستور معوصم هم نباشد بنابر آن چه گفتيم تمام آيات و سوره هائى كه بر پيغمبر نازل شده همان است كه الان ما بين دو جلد قرار دارد و به هر صورت و حالت چيزى در آن زايد نگرديده و چيزى هم از او كم نشده پس با اين استدلال روشن شد كه قول فقيه بحرانى در كتاب و ديگران كه مانند او گفته اند؛ گرد آورى قرآن در مصحفى كه الان موجود است از جمع معصوم نيست ، بى مدرك و بى نهايت دور از ثواب است .

دليل روشن بر اين كه عثمان از قرآن چيزى كم و زياد نكرده ، بلكه مردم را بر يكقرائت جمع كرده

بايد توجه داشته باشى كه صحابه و مسلمانان ديگر در حفظ و نگهبانى قرآن بى نهايت سخت كوش بودند و انگيزه ها بر نقل و حمايت قرآن فراوان بود كه هزاران انسان به او روى آوردند و دانستى كه گروهى از ياران پيامبر (ص) تمامى قرآن را از بر كرده و بر لوح دل نگاشته بودند و اما آنان كه پاره اى از قرآن را حفظ كره بودند عددشان را نمى توان به حساب و شمارش در آورد، بنابراين هر شخصى كه در شيوه برخورد صحابه با قرآن و سخت كوشى آنان در نگهدارى و گرفتن علوم و احكامشان را از آن اندك دقتى بنمايد، خواهد دانست كه احتمال نفوذ زياده و كمى در آن جدا پوچ است .
هيچكس ادعا نكرده كه عثمان چيزى در قرآن افزوده يا چيزى از آن كم نموده باشد. براى اين كه عقل مى گويد چنين چيزى امكان پذير نيست كه با آن همه كوششى كه از طرف مسلمين جهت حفظ قرآن بعمل مى آمده و با آن كه مردم در همه روى زمين قرآن و شماره سوره ها و آياتش را مى دانستند ديگر كجا براى عثمان چنان فرصتى بود كه دست به كم و زياد كردن آن بزند بلكه او مردم را به يك قرائت جمع كرد و بقيه قرائتها را بدور افكند، بدين گمان كه با آن كار قرآن از زياده و كم شدن محفوظ خواهد ماند و مى پنداشت كه زيادى قرائتها سبب مى شود تا آن چه از قرآن نمى باشد در آن وارد گردد.عثمان خواست و او (و الذين يكنزون الذهب ...) از آيه ٣٥ توبه را بردارد، ابى بن كعب گفت يا بايد و او را بجايش بنهيد و يا بايد شمشيرم را بر شانه ام بنهم . به تفسير در منثور سيوطى رجوع شود (فافهم) .اينك اقوال و آراء گروه بيشمارى از مشايخ را در آن باره پيش رويت قرار مى دهيم تا خود چه بينديشى . ابن التين و غير او گفته اند(٧٢) را آيه ديگرى كه ؛ رهمان سوره است نسخش كرده پس چرا بنويسى ، آن را واگذارم و معنايش اين است كه چرا آن را بنويسى ، يا گفته باشد چرا آن را بنويسى و به حكم آن عمل نكنى ، چون كه حكم آن با آيه قبل از او برداشته شده ! گفت : اى فرزند برادرم چيزى را از جاى خودش تغيير نميدهم .(٧٤)
٢- و در آيه ديگر : مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله .(٧٦)
٤- يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك
۲
قرآن هرگز تحريف نشده
يا ايها الذين امنوا اذكروا نعمت الله عليكم (٧٩) و ١٠ مورد ديگر. كلمه بينت در ١٩جا به تاء كشيده نوشه شده : (فهم على بينت منه) (٨١) با اين كه عامل جزمى ندارد بدون نوشته شده . كلمه يوت در آيه (وسوف يوتع الله المومنين اجرات عظيما.) (٨٣)
به الف نوشته شده با آن كه صيغه مفرد است و معمولا الف بعد از جمع آورده مى شود.و در تمامى مصحفها هر جا بسم الله الرحمن الرحيم نوشته شده الف اسم انداخته شده . و حال آن كه در فرموده خداوند : (اقراباسم ربك الذى خلق) (٨٥)
كلمه بهادى با ياء نوشته شده با اين كه همين آيه در سوره روم بدون ياء است . و چه بسيار از كلمات قرآن است كه طرز نگارش آن با قواعد دستورى علم نحو سازگار نمى باشد، مثلا چه بسا فعل ماضى است كه بر صيغه جمع است و در آخرش الف نوشته شده است . و چه زياد است از فعل مفردى كه آخرش به الف نوشته شده . و چه زياد است كلمه اى كه در وسطش الف افزوده شده با اين كه نيازى به آن نبوده . و جز اينها كه ذكر نموديم شاهد مثال زياد است كه در قصيده شاطبيه و كتاب الاتحاف و كتابهاى دگر نوشته شده و بسيارى از بزرگان كه در مورد رسم الخط رساله هاى جداگانه اى نوشته اند آنها را آورده اند تا پس خواننده بزرگوار بايد توجه داشته باشد كه اين قرآنى كه بين دو جلد نوشته شده همان كتابى است كه بر آخرين پيامبر الهى (ص) فرود آمده تا بدانجا كه صحابه به خاطر پيروى از مصحفهائى كه در عهد پيغمبر نگاشته شده بود در شيوه نگارش آن به قواعد علم نحو و رسوم خط عرب توجهى نكرده اند تا اين كه خط قرآن و حروفش دستخوش ‍ دگرگونى نشود و هيچ كس گمان نبرد كه در آن تصحيف شده ، و يا در وقت نسخه بردارى كلمه يا نقطه اى از آن تغيير داده شده ، يا كم و زياد گرديده است . سيوطى در اتقان (٨٧) مى گويد : خط عربى در آغاز طلوع اسلام از لحاظ استوارى و زيبائى و خوبى نه تنها به مرحله نهائى كمال بلكه به حد متوسط هم نرسيده بود، چون عرب ها در وضع باديه نشينى و وحشيگرى به سر مى بردند و از پيشه و هنر دور بودند. بايد ديد چه نظريه هائى به خاطر رسم الخط قرآن كه صحابه آن را با خطوط متعارف خود نوشته اند پديد آمده است . آنها با خطوطى كه از زيبائى بهره چندانى نداشت ، اصول خط قرآن را نوشته اند، و در نتجه در ننظر كارشناسان ، بسيارى از شيوه نگارش ‍ آنان با قواعد و رسوم صنعت خط سازش ندارد، و سپس تابعين نيز همان رسم الخط را از لحاظ تيمن و تبرك رسم الخط اصحاب پيامبر پيروى كرده اند، همان صحابه اى كه پس از پيغمبر بهترين افراد بشر بشمار مى رفتند و گفتارهاى وحى را از قرآن و سخن پيامبر فرا گرفته بودند.چنانكه هم اكنون نيز برخى از افراد خط يكى از اولياء خدا ياد دانشمندى را از لحاظ تبرك سر مشق خود قرار مى دهند و شيوه رسم الخط او را خواه درست يا نادرست تقليد مى كنند و هيچ نسبتى ميان اين دو وجود ندارد، چه شيوه صحابه پيروى شده ، و رسم الخط آنان پايدار گرديده و دانشمندان هم متوجه آن خط در مواضع معلوم شده اند. در اين باره به پندار بعضى از بى خبران نبايد اعتنا كرد كه مى گويند صحابه به هنر خط كاملا آشنا بوده ، و خط را بسيار خوب مى نوشته اند، و اين كه برخى تصور مى كند خط آنان مخالف اصول و قواعد رسم الخط است درست نيست ، بلكه كليه مواردى را كه مخالف قياس شمرده اند مى توان توجيه كرد. مى گويند در مواضعى نظير اضافه شدن الف در لا اذبحنه (٨٩) يا زائد هشدارى است بر كمال قدرت خداوند، و مانند اينها از توجيهاتى كه بر روى هيچ شالوده اى جز ادعاى بى ديل استوار نيست ، و تنها سببى كه آنان را به اين گونه توجيهات واداشته اين است كه آنان معتقدند با اين گونه بيانانت صحبابه را از تو هم نقص ، و نداشتن مهارت در خط، خلاص ‍ مى كنند، و مى پندارند كه خط كمال بشر است و بنابراين توجيه صحابه را از نقصان اين كمال دور مى سازند، و آنان را به كمال در مهارت خط نسبت مى دهند، لذا براى آن چه از خط ايشان كه بر خلاف مهارت ها و اصول رسم الخط است اين گونه دليلهائى دست و پا مى كنند در صورتى كه اين شيوه درستى نيست . بايد دانست كه خط درباره آنان از كمالات نمى باشد زيرا نقص آن بخودى خود به دين يا خصال باز نمى گردد، بلكه نقصان صنعت بستگى دارد به وسائل گذراندن زندگى افراد بشر و بر حسب عمرا و همكارى در راه آن پيشرفت مى كند چون از كوزه همان برون آيد كه در اوست . پيغمبر اكرم (ص) امى بود و پيش كسى درس نخوانده بود، و اين صفت درباره او و نسبت بمقام وى از كمالات بشمار مى رود، زيرا و از فراگرفتن صنايع علمى كه كليه آنها از اسباب خوشگذراندن زندگى است بدور بود، اما امى بودن يا بيسوادى درباره ما كمال نمى باد چه پيامبر فقط به پروردگار خويش توجه داشت و لى ما در راه زندگانى دنيا يا يكديگر همكارى مى كنيم مانند همه صنايع و حتى علوم اصطلاحى و بنابراين كمال درباره پيغمبر بدور بودن اوست از تمامى اينها ولى بر عكس درباره ما چنين نمى باشد. مى گويم : و از دلائلى كه ما آوردى روشن شد كه آن چه بعضى بيخردان گفته اند كه امثال اين امور مخالف با رسم الخط است و از ناخبرگى نويسنده بوده ، پس متابعت او واجب نيست ، حقيقتا اشتباه است .

قرائت قرآن بر طبق هفت قرائت متواتر است

از دلائلى كه با آواى بلندش كوشش مسلمين در حفظ و حراست قرآن كريم از هر چه گمان ميرود موجب تحريف گردد را به گوش جان مى رساند، اين است كه آنان قرآن را به قرائتهاى هفتگانه متواتر مى خوانند، نه به قرائتهاى افراد تك روى كه خود را از اجتماع جدا ساخته اند گر چه آن روايت شد از پيغمبر (ص) روايت گرديده باشد زيرا اعتماد آنان در قرائتها و شيوه نگارش ، و ترتيب سوره ها و آيات همه اش مبنى است بر سماع (٩١) بلكه مى گوئيم : از قرائتهاى هفتگانه هم هر چه به هفت قارى مشهور نسبت داد شود ولى تواترش ثابت نگرديده باشد پيروى كردنش جايز نيست هر چند در سنجش ، با قواعد زبان عرب موافق باشد زيرا ملاك در پيروى كردن قرائت ، همان تواتر است ، پس قرائتهائى هم كه از همان هفت قارى مشهور بدون تواتر رسيده حكمش ‍ مانند حكم بقيه قرائتهاى شاذ و بر خلاف قاعده ، خواندش جايز نيست . مثلا امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان گويد : همه قراء معايش را در فرموده خداى تعالى :
و لقد مكناكم فى الارض وجعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون (٩٣) پس چون اى روايت از نافع متواتر نيست اگر چه او از قراء سبعه است ، به آن قرائت شاذ جايز نيست خوانده شود.اگر بگوئى آيا عكس اين هم يافت مى شود بدينگونه كه قارى مانند يعقوب بن اسحاق حضرمى ، و ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى ، و اعمش ، و ابان بن تغلب و مانند ايشان از قراء سبعه نباشد ولى بعضى قرائتهايشان متواتر باشد؟ مى گويم : مانند اين موارد چه بسيار است ولكن اعتبار آنها از جهت آن است كه قرائت موافق با قرائتهاى هفتگاه است ، پس هر چه موافق آنها بود قرائتش جايز است و گرنه نمى توان بر آنها اعتماد كرد و قرآن را به آنها خواند. و مردم به دو علت در قرائت ايشان همراه شده اند و پيرو آنان گرديده اند : علت اول آن است كه آنان با داشتن مقام شامخ علمى كار خود را منحصر كرده بودند در قرائت قرآن و به اين رشته زياد اهميت مى داند، ولى دانشمندان ديگرى كه قل از اينان يا همزمانشان بودند گر چه قرائتهائى به آنان نسبت داده شده ولى جزء شواذ محسوب گرديده چون آنان تنها به علم قرائت قرآن نمى پرداختند و بيشتر به فقه و حديث و مانند آنها از علوم ديگر مشغول بودند. و علت دوم اين است كه آنان با مقام عليم و اطلاعاتى كه از وجوه مختلف قرآن داشتند قرائتشان را حرف به حرف از اول تا به آخر قرآن از كسانى مى گرفتند كه مدرك و سندش به امام يا يكى از قارئان بزرگ مى رسيد(٩٥)
ابوبكر از عاصم نقل كرده كه او نوحى را با ياء مضموم و حاء مفتوح يوحى خوانده بنابر آن كه صيغه مجهول باشد. و حفص از عاصم همين كلمه را با نون مضمومه و حاء مكسور خوانده بنابر آن كه صيغه متكلم مع الغير باشد. و معناى هر دو وجه هم درست است وذات لفظ هم محفوظ و دست نخورد باقى مانده .
٢- و در آيه : ((اذا انعمنا على الانسان اعرض ونئا بجانبه) (٩٧) تذكرون را ابوبكر از قول عاصم به تشديد ذال خوانده و حفص بدون تشديد و آن موجب تبديل ذات كلمه نمى شود.
٤- و در فرموده خداى تعالى : (من ازواجنا و ذريتنا) (ذربتنا) را ابوبكر به صيغه مفرد و حفص به صيغه جمع خوانده . و امثال اينها كه در كتب فن قرائت و تفاسير آورده شده و براى هر كدام دليلى محكم و حجتى پيروى شده هست ، مسلمين اجماع دارند كه آنها را، در صورتى كه به پيغبر خدا منتهى گردد بايد پذيرفت . و بر شخص آگاه پى جو و متبحر در قرائتها پوشيده نيست كه آنها موجب تحريف نمى شود، بلكه آن وجوه درستى تلفظ را بيان مى كند، به عنوان مثال اين حديث كه از پيغمبر (ص) رسيده كه فرمود : (الدنيا راس كل خطيئة) صحيح است دو جور خوانده شود :
١- همانگونه كه مشهور است حضرت فرموده : دنيا سر سلسله هر تبه كارى است .
٢- خوانده شود : (الدينار، اس كل خطيئة) همزه (اس) به صداى خوانده شود يعنى پول سر سلسله هر بزهكارى است . هر گونه خوانده شود ذات جمله محفوظ مانده است . يا شعرى را كه قطب الدين شيرازى در مجلسى كه عده اى شيعه و سنى جمع بودند در پاسخ شخصى كه عقيده وى را درباره خليفه بلافصل پيغمبر پرسيد گفت :
خير الورى بعد النبى من بنته فى بيته من فى دجى ليل العمى ، ضوءالهدى فى زيته (٩٩) مى گويم : ما روشن ساختيم كه قرائتهاى هفتگانه از عصر ائمه (ع) تا كنون متواتر بوده ، بلكه پيغمبر خدا (ص) نيز اختلاف قرائت را نيز جايز دانسته جز اين كه آن قرائتى كه با هفت قرائت متواتر موافق نباشد فقط گمان آور است به خلاف قرائتهاى هفتگانه اى كه از صدر اسلام تا كنون همه مسلمانها بطور اجماع آنها را پذيرفته اند. و اجماع خبرگان در هر فنى حجت است ، و چنانچه فردى كه در فن آنان تخصصى ندارد با اجماع آنها مخالفت كند، زيانى به آن نمى رساند. و شخصى كه كتابهاى تفسير و قرائتها را به دقت بررسى كند خواهد دانست ؟ اجماع مسلمين در قرائتهاى نسل هر عصرى بعد از نسل عصر ديگر، در هر دوره اى ، حتى در زمانهاى ائمه معصومين ، به سماع بوده . و حق در آن نظرى است كه از علامه قدس سره در نهايه نقل شده كه گفته است : و مخالفت آنان كه علم قرائت را نمى دانند در اجماع مسلمين ، آن را بى اعتبار نمى سازد، زيرا در اجماع و خلاف ، قول اهل خبره معتبر است ، پس اگر شخصى كه علم نحو را بلد نيست بگويد فاعل مرفوع نيست و يا فردى كه علم كلام ياد ندارد بگويد عالم حادث نمى باشد، يا بر خداوند لطف واجب نيست به اجماع مسلمين يا شيعه يا نحويين ضربه اى وارد نمى سازد. علاوه بر اين كه قرائتهاى متواتر سرانجام به پيغمبر (ص) باز مى گردد، چنان كه پيش از اين گفتيم كه همه قارئان به ابى عبدالرحمان بين سلمى قارى باز مى گردند، او قرائت خود را از اميرالمومنين (ع) گرفته بود، و على (ع) از پيغمبر اكرم (ص) ابن النديم در الفهرست (١٠١) سيد حيدر فرزند على بن حيدر؛ علوى حسينى در تفسير خود به نام المحيط الاعظم گفته است : بيشتر قارئان معتقدند همه سوره هاى قرآن يكصد و چهارده تا ست ، و تمامى آياتش شش هزار و ششصد و شصت و شش تا، و كلماتش هفتاد و هفت هزار و چهارصد و سى و هفت تا، و حروفش سيصد و بيس و دو هزار و ششصد و هفتاد حرف است ، و زبرها آن نود و سه هزار و دويست و چهل و سنه فتحه است . طبسى در تفسير سوره ٧٦ هل اتى از مجمع البيان روايتى نقل كرده كه سندش به اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ) مى رسد و آن حضرت فرموده است : از پيغمبر اكرم (ص) از ثواب قرآن پرسيدم ، به ثواب هر سوره بر گونه اى كه از آسمان نازل شده بود مرا خبر داد، تا آن جا كه گفت : آنگاه پيامبر فرمود تمام قرآن ١١٤ سوره دارد وهمه آيات آن ٦٢٣٦ آيه و كليه حروف قرآن ٣٢١٢٥٠ حرف مى باشد، جز نيك بختان دگرى در فراگرفتن قرآن رغبت نمى كنند و قرائت آن را جز اولياء خداى مهربان ديگرى عهده دار نمى شود.ابن النديم در كتاب الفهرست (١٠٣) شمارشگران ، اندازه عدد آن را مختلف بيان كرده اند، و ترديدى نيست كه انازهگيرى امثال اين كارها بدون اختلاف نمى باشد، ولى اختلاف فقط از ناحيه شمارشگران است نه از مصحف زيرا قرآن يكى است و از نزد، يكى نازل شده و چنان كه دانستى چيزى از آن تبديل نگردديه ، و حرف در آن افزوده نگشته و چيزى از آن كاسته نشده است . هدف ما از تذكر بحث شمارش سوره ها و آيات و حروف فقط آن است كه از سخت كوشى همه مسلمين در حفظ كردن كلام خدا را از كوچكترين تحريف آگاه شويم ، هر چند اشتغال به پى جوئى آن فائده اى نادر و چه نيكو است كلام سخاوى كه گفته است : براى شمارش كلمات و حروف فائده اى سراغ ندارم براى آين كه آن كار اگر بهره اى داشته باشد فقط در كتابى بدرد مى خورد كه زياده و كاستى در آن ممكن مى بود و چنين كارى در قرآن امكان ندارد(١٠٥) گفته است امروزه بين مردم شهرت دارد كه قرآن داراى شش هزار و ششصد و شصت و شش آيه است . و آنگاه روايت طبرسى را كه در مجمع البيان از پيامبر (ص) نقل كرده و در جلوتر ذكر شد آورده و سپس يكى از احتمالات در اختلاف روايت و شهرت را اختلاف مصاحف قرار داده ، زيرا گفته : پس شايد آن چه بجاى مانده است نزد اهل بيت (ع) باقى باشد، و در قرآنى كه اميرالمومنين (ع) جمع كرده موجود باشد. ليكن آن مرحوم از اين راى برگشته و آگاهى يافته ، و در مقدمه ششم از تفسيرش بنام الصافى بعد از آن كه چند روايت در مورد تحريف قرآن نقل نمود گفته است : مى گويم و بر تمامى اينها اشكالى وارد مى آيد و آن اين است كه بنابراين تقدير براى ما اعتماد بر چيزى از قرآن باقى نمى ماند. زيرا بنابراين ، در هر آيه اى از قرآن احتمال مى رود دستخوش ‍ تحريف گرديده يا تغيير داده شده باشد و بر خلاف آن چه خدا نازل كرده است باشد، پس براى ما در قرآن اصلا حجتى باقى نمى ماند و در نتيجه فائده امر به به پيروى آن سفارش به چنگ زدن به آن و غير آنها از بين مى رود.با اين كه خداوند فرمود :
و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل بين يديه و لا من خله (١٠٧) چگونه تحريف و تغيير به آن راه مى يابد.

طرح ريزى قواعد دستورى علم نحو در قرآن

از جمله دلائلى كه شدت كوشش مسلمين در نگهدارى و دقت نسبت به قرآن را مى رساند طرح قواعد علم نحو در آن است . ابن النديم در آغاز مقاله دوم از كتاب الفهرست گويد : بيشتر دانشمندان بر آن باورند كه علم نحو از ابوالاسود(١٠٩) را مى خواند و لام (و رسوله) را به صداى (و رسوله) مكسور خواند.(١١١) آن را آورده اند. سورة الحفد و سورة الخلع و سورة الحفظ كه محدث نورى آنا را نيز در كتاب فصل الخطاب آورده و دو سوره اول را سيوطى در آغاز نوع ١٩ كتاب اتقان نقل كرده و سورة الولاية كه در كتاب داورى نوشته كسروى نقل شده . با اين حال چرا گفتى در قرآن ١١٤ سوره است و چيزى از آن كاسته نشده ؟!در پاسخ مى گويم : اولا نبودن آنها در قرآن دليل است بر نبودن آنها از قرآن . ثانيا اگر همانند اين كلمات موهونى كه مادر بچه مرده به آن پوزخند مى زند، و عروس از شنيدن آن به گريه مى افتد، از آيات و سوره هائى باشد كه خدا به آن بندگان خود را تحدى نمود و به مبارزه آن طلبيده است به فرموده اش : فاتوابسورة من مثله (١١٣) فرموده اش (قل لئن اجتمعت الجن و الانس) هر آينه عربهاى بيابانگرد و باديه نشين و دانشجويان مبتدى همه شان بايد پيامبرانى باشند كه به ايشان وحى مى رسد، تا چه رسد به دانشمندان . و سنجش اين سوره هاى من در آوردى ساختگى را به كتاب مقامات حريرى مثلا مانند سنجيدن كاه است به خاك زردار تا چه رسد به قرآن كه حريرى و پر مايه تر از او توان آن را نيافته اند كه به آوردن سوره از آن لب بجنبانند، اگر چه مانند سوره كوثر چهار آيه باشد. اين ابوالعلاء معرى شاعر نابيناى ، زبان عرب كه رهبر و استاد در فنون ادب و شئون كلام است و در نيكو سرودن شعر و دلچسبى نثر انگشت نماست و در علوم عربيت به او مثل زده مى شود و كتابهاى او به نامهاى لزوم مالازلزم و سقط الزند، و شرح الحماسة و نوشته هاى ديگرش گواه فضل و دانش او مى باشد. بنابر آن چه ياقوت حموثى در كتاب معجم الادبا در شرح حال او نقل كرده ، اين شخص با اين فضلش در صدد معارضه با قرآن برآمد، و ما گفتار او را در معارضه قرآن مى آوريم و چنانچه تو با ديده علم و معرفت به آن بنگرى برايت روشن خواهد شد كه نسبت آن گفته ها به قرآن مانند پرتو كرم شب تاب است نسبت به فروغ خورشيد درخشان . ياقوت حموى گويد : به خط عبدالله بن محمد بن سعيد بن سنان خفاجى ، در كتابى كه در موضوع الصرفه نوشته بود خواندم كه در آن كتاب او پنداشته است قرآن فصاحت چندانى ندارد كه خرق عادت نموده باشد تا اين كه براى پيغمبر معجزه باشد و گمان كرده كه هر فصيح بليغى قادر است مانند آن را بياورد جز اين كه فصحا و بلغا به علت صرفه از آوردن مانند آن ناتوان اند، نه اين كه قرآن در ذات خودش ‍ معجزه فصاحت باشد و اعجاز به صرفه عقيده گروهى از متكلمين و رافضه است كه از ايشان است : بشر المرسيى و مرتضى ابوالقاسم كه در كتاب تضاعيف خودش چنين گفته است : گفتار اصحاب اين راى كه گفته اند : از آن هنگام كه قرآن تحدى كرده است ديگر هيچكس نتوانست به معارضه قرآن برخيزد. گروهى از ادبا را بر آن واداشت كه بر اسلوب قرآن مطالبى تنظيم كنند چيزى كه هست عده اى كار خود را ظاهر ساختند، و گروهى آن را پنهان داشتند، و از جمله كسانى كه كارش آشكار شده ابوالعلاء است كه در معارضه با قرآن چنين گفته :
اقسم بخالق الخيل ، و الريح الهابة بليل ، ما بين الاشراط و مطالع سهيل ، ان الكافر لطويل الويل ، و ان العمر لمكفوف الذيل ، اتق مدارج السيل ، و الع التوبه من قبيل ، تنج و ما اخالك بناج
و گفته او :
اذلت العائذة اباها و اصاب الوجدة و رباها، و الله بكرمه اجتباه اولاها الشرف بما حباها، ارسل اشمال وصباها، و لايخاف عقاباها.
شرح الفه فى الصرفة گروهى پنداشته اند كه خداوند نيروهاى انسانى را از معارضه قرآن باز داشته و بدين جهت از آوردن همانند قرآن ناتوانند، و اگر خدا توان افراد بشر را مهار نكرده بود مى توانستند به معارضه آن برخيزند و مانند آن را بياورند.ديگران معتقدند كه خداى تعالى افراد بشر را از معارضه باز نداشته ولكن بلاغت قرآن در چنان اوجى است كه ايشان توان فكرى آوردن مانند و برابر آن را ندارند.نتيجه هر دو قول يكى است براى اين كه هر دو اتفاق دارند بر اين كه تا روز قيامت از آوردن همانندى در برابر قرآن ناتوان اند، و لو يك سوره ، خواه از جهت باز داشته شدن نيروها باشد يا چيز ديگر. مقصود از مرتضى ابى القاسم شريف علم الهدى برادر شريف سيد رضى است . بر افراد شايسته وآگاه پوشيده نيست كه اگر با امثال اين كلمات كه از تر و خشك بهم بافته شده مى شد با قرآن كريم معارضه كرد خداوند بندگانش را به آن تحدى نمى كرد زيرا مردم مى توانستند به آن چه لفظ و معنا بهتر از آن باشد بياورند و همين كه تحدى كرده معلوم است كه خدا؟ عالم به اسرار است مى داند كه چنين توانى در بشر نبوده و نخواهد بود.تازه در آن سوره هائى كه جلوتر گفتم از كتاب دبستان المذاهب و كتاب فصل الخطاب آورده شده ، كلماتى هست كه سر و ته آن با هم تناسبى ندارد كه جملات آن بر طبق قواعد نحو نمى باشد و معنائى را نمى رساند. و ما مقدار كمى از سورة النورين را نقل مى كنيم تا سبكى الفاظ و سستى بافتش بر تو روشن گردد.بعضى از آيات آن سوره فاسد و از شكل افتاده اين است :
ان الله الذى نور السموات و الارض بماشاء واصطفى الملائكه وجعل من المومنين اولئك فى خلقه يفعل الله مايشاء لا اله الا هو الرحمن الرحيم .
از جمله :
مثل الذين يوفون بعهدك انى جزيتهم جنات النعيم .
از جمله :
و لقد ارسلنا موسى و هارون بما استخلف فبغوا هرون فصبرجميل فجعلنا منهم القردة و الخنازير و لعنا هم الى يوم يبعثون .
از جمله :
و لقد آتينا بك الحكم كالذين من قبلك من المرسلين وجعلنا لك منهم وصيا لعلهم يرجعون .
ببين دزد ستيزه گر چگونه بعضى جملات قرآنى را به ياوگوئيهاى خود سر دوزى كرده است تاكم خردان را به اشتباه اندازد و حق و باطل را به هم در آميخته تا مسلمين را بدام اندازد و آشوبى بپا كند و سبك مغزها چون كلمات پراكنده اى مانند صبر جميل و نور السموات (و الى يوم يبعثون و لعلهم يرجعون ) را در آن ديده اند كه از قرآن گرفته شده آنها را پذيرفته اند تا بجائى كه قرآن چاپى را ديدم كه اين سوره در حاشيه اش نوشته شده بود و اين كار جز از قارئان گوشه نشين نادان و نوباوگانى كه با ياد گرفتن مخارج حروف حلق يقين كرده اند كه وراء آن چه را آنها مى دانند اصلا علمى وجود ندارد، از ديگرى سر نمى زند، و گويا حافظ از آنها خبر داده كه گويد :
آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس هر زمان خرمهره را با در برابر مى كنند
مرحوم بلاغى در تفسير خود الاء الرحمن گويد : و از جمله چيزهائى را كه به كرامت قرآن مجيد بسته اند چيزى است كه صاحب كتاب فصل الخطاب از كتاب دبستان المذاهب نقل كرده است و نسبت داده به شيعه كه آنها مى گويند سوزانيدن مصاحف سبب از بين رفتن چند سوره از قرآن شد كه در فضيلت على و خاندانش (ع) نازل شده بود كه از جمله آنها اين سوره النورين است و كلامى را ذكر نموده كه شباهت دارد به ٢٥ آيه ، كه در لابلاى آن از جملات قرآن كريم ، بر اسلوب پيراسته نمودن آن به دروغ به آن پيوند كرده و اغلاطى در آن ديده مى شود، از جمله خطاى او در سخن اين است كه گفته :
و اصطفى من الملائكه وجعل من المومنين اولئك فى خلقه .
معلوم نيست از فرشته چه برگزيده شده و چه چيز از مومنين در خلقتش ‍ قرار داده شده است .
مثل الذين يوفون بعهدك انى جزيتهم جنات النعيم
اى كاش مى فهميدم آن مثلشان چيست ؟ چون مثل بايد مثل داشته باشد و در اين عبارت مثلى نيست .
و لقد ارسلنا موسى و هرون بما استخلف فبغوا هرون فصبرجميل
معناى اين تعرض و غضب و غرغر كردن چيست ؟ بما استخلف چه مفهومى دارد؟ و از بغوا هرون چه اراده شده ؟ و ضمير مستتر در بغوا به چه كسانى بر مى گردد؟ و به چه كسى دستور داده شده كه صبر جميل داشته باشد.
و لقد آتينا بك الحكم كالذى من قبلك من المرسلين و جعلنا لك منهم وصيا لعلهم يرجعون


۳
قرآن هرگز تحريف نشده
معنى (اتينابك الحكم) چيست . و ضمير در منهم و لعلهم به كه بر مى گردد آيا مرجع ضمير در قلب شاعر است و وجه مناسبت در (لعلهم يرجعون) چه مى باشد كه بعد از نقل چند جمله ديگر و ايراد بر آنها گويد : اين بود پاره اى از لغو گوئى اين شخص در اين داستان خنده آور.نويسنده فصل الخطاب از محدثينى است كه كوشش فراوان دارد كه شاذ و غير معمول و بر خلاف قاعده را پى جوئى و دنبال كند، و در اين جا پنداشته است بوسيله امثال آن چه در كتاب دبستان المذاهب نقل شده است گم شده خود را بدست آورده ، معذالك گفته است براى اين سوره اثرى در كتب شيعه نيافته پس چه شگفت است از مولف كتاب دبستان المذاهب كه نسبت اين ادعا را به شيعه از كجا آورد و به چه مدركى به شيعيان نسبت داده و آن را در كدام كتاب ايشان يافته ، مگر شدنى است كه در كتابها چنين سوره اى باشد؟!
ولكن تعجبى ندارد (شنشنه اعرفها من اخزم) (١١٥)

سرگشتگى وليد بن مغيره در وصف قرآن

گرد هم آئى وى با چند، از سران قريش جهت تصميم گيرى بر عليه پيغمبر، و هم صدا شدن آنان بر ين كه او ساحر است ، و آيه اى كه درباره آنها نازل شد. خردمندانى كه از روشهاى سخنورى شناختى دارند در مورد نسبت دادن اين سوره هائى كه در قرآن نيست چه قضاوت مى كنند؟ آنها چگونه مى توانند باور كنند كه اين گفتار بيهوده و گمراه كننده جزء مجموعه وحيى است كه خداوند بنام قرآن بر پيغمبرش نازل فرموده ، و به بندگان خدا گفته شده كه اگر مى توانند با او معارضه كنند و مانند آن را بياورند.همان قرآنى كه عرب اصيل در وزن و ترتيب و شيوه عالى آن مبهوت گشته و سخنوران نامى شان در ميدان فصاحت آن زبان بند گرديده و سرگدان مانده اند.و زبان بلغاء آنان در مرحله اى پائين تر از اوج بلاغت آن از سخن گفتن ناتوان گرديده ، و دانشمندان از پيمودن پله هاى نردبان معانى و يا غواصى در ژرفاى درياى بيكران حقايق آن زانوى عجز به زمين زده اند، چنان كه ، اين دشمن شناخته شده قرآن ، وليد بن مغيره را مى بينيم با اين كه در دامن عرب اصيل پرورش يافته چگونه در گفتارش كه قرآن را به آن وصف نموده آشفته و راسيمه شده !
ابن هشام در كتاب السيره النبويه (١١٧) و پيغمبر خدا تصميم گرفته بود ساير قبايل عرب را نيز به اسام دعوت كند، گروهى از قريش كه بى اندازه مضطرب شده بودند براى چاره جوئى و شروع يك مبارزه منفى باز دارنده با وليد بن مغيره كه مرد سالمند و بزرگى در ميان قريش بود گرد هم آمدند، وليد به آنان گفت : شما آگاهيد كه آوازه محمد در اطراف پيچيده و اكنون زمان انجام مراسم حج فرا رسيده و در اين روزها كاروانهائى از عرب راهى ديار شمايند، درباره او همه يك نظر شويد و تمامى به يك جور درباره اش سخن بگوئيد و چنان نباشد كه هر دسته اى سخنى بر خلاف ديگرى بگويد. گفتند : اى ابا عبد شمس هر چه تو بگوئى و هر نظرى بدهى ما همگى همان را خواهيم گفت . وليد گفت : شما سخنى را انتخاب كنيد تا من هم با شما هم آوا شوم . ما مى گوئيم محمد كاهن است !نه ، بخدا او كاهن نيست ما كاهنان را ديده ايم سخنان محمد به زمزمه كاهنان و اوراد آنان همانندى ندارد!پس مى گوئيم : ديوانه است !نه ديوانه هم نيست ، چون ما ديوانگان را ديده ايم از محمد حركات و رفتار ديوانگان تا كنون سر نزده . مى گوئيم شاعر است . شاعر هم نيست به علت اين كه همه انواع شعر را از اشعار حماسه اى و هزج و قريض ‍ و مقبوض و مبسوطش راديده و شنيده ايم ولى سخنان او به شعر نمى ماند.پس مى گوئيم : ساحر است !ساحران و جادوى آنها را نيز ما ديده ايم و محمد ساحر نيست زيرا سخنان او بكار ساحران كه نخى را گره مى زنند و سپس در آن مى دمند شباهت ندارد!اى اباعبدشمس پس چه بگوئيم ؟ وليد گفت : به خدا قسم گفتارش شيرين است ، و سخن او همانند درختى است كه از درون طبيعت سر بر آورده ، و به اطراف و اعماق ريشه دوانيده و ريشه آن محكم و استوار، و شاخه اش پر از ميوه رسيده و لذيذ است ، هر چه بگوئيد مردم مى دانند كه سخن شما بيهوده است . ولى باز هم از همه بهتر آن است ؟ بگوئيد : سحر بيان دارد و با اين سخنان جذاب جادوئى است كه ميان پدر و پسر و دو برادر، و زن و شوهر، و فاميل و عشيره جدايى مى اندازد(١١٩)

اخبارى كه از تحريف قرآن سخن گفته اند

اگر گفته شود : اخبارى داريم بر اين كه از اين قرآنى كه بين دو جلد قرار دارد، و اكنون در دسترس ما است آيات و كلماتى انداخته شده پس چگونه شما مدعى هستيد كه از آن چه خداوند بر پيامبر نازل كرده حرفى كاسته نشده و تحريف نگرديده ؟
١- جاى هيچ گفتگوئى نيست كه برخى از آن روايات ساختگى است مانند روايتى كه در كتاب احتجاج نقل شده و فيض هم در تفسير صافى آن را آورده كه اميرالمومنين بر زنديقى فرمود : منافقين در آيه :
و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء (١٢١)
٢- پاره اى از آن روايات بيانگر مصداقى (شاهد گواه راستى سخن) از مصاديق آيه ايست چنانچه در فرموده خداوند :
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنين و لا يزيد الظالمين الاخسارا.
از امام باقر (ع) نقل شده كه : جبرئيل اين آيه را به اين صورت ، بر محمد (ص) نازل كرده :
و لا يزيد الظالمى آل محمد حقهم الا خسارا (١٢٣)

گره خوردن سر نوشت محدث نورى و ابن شنبوذ به هم

گفته مى شود اين محدث كه نويسنده كتاب مستدرك الوسائل و مولف بسيارى از كتابهاى علوم نقلى است از عقيده بى اساس تحريف برگشته بوده (١٢٥) به همه آنها اعتراف كرد بعد از او خواستند توبه كند و به خط خود اين توبه نامه را نوشت محمد بن ايوب گويد : من حرفى را مخالف عثمان كه همگى آن را پذيرفته اند و اصحاب رسول خدا (ص) بر قرائتش اتفاق داشته اند خوانده ام بعد بر من آشكار شد كه اشتباه بوده و من از آن كار توبه مى كنم و خود را از آنها دور مى سازم و به درگاه خداوند جل اسمه خود را از زير بار آن بيرون آوردم زيرا مصحف عثمان حق است و مخالفت با آن روا نمى باشد، و جز آن خوانده نمى شود.

خدا نگهدار كتاب خويش است

در مورد عدم تحريف قرآن : در دلائل محكمى كه دلها به آن آرامش مى يابد، و بر يقينش مى افزايد اين است كه خداى تعالى نگهدارى كتاب خودش را صمانت كرده و برترى و اعتلاء آن را بر فراز اعصار خود عهده دار شده ، و امام نورش را نويد داده و چه كسى از خدا راستگوتر است ، اكنون آيات قرآن را در اين مورد بخوانيد : خداى تعالى فرموده :
ان نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (١٢٧) آن چه ميان مردم شهرت يافته است كه نام اميرالمومنين (ع) از بعضى جاهاى آن انداخته شده مانند آيه (بلغ ما نزل اليك) كه در دنباله اش فى على بوده ، و غير آنها نزد دانشمندان اعتبارى ندارد.

نظر سيد مرتضى

اكنون به سخن سيد بزرگوار ذوالمجدين احياء كننده آثار ائمه (ع) على بن الحسين مشهور به علم اله دى قدس سره متوفى ٤٣٦ هجرى در مورد تغيير نكردن قرآن از جهت زيادى و كمى مى پردازيم كه طبرسى در فن پنجم از مقدمه مجمع البيان از وى نقل نموده است . گروهى از اماميه و جماعتى از حشويه در ميان سنى ها گفته اند گه در قرآن دگرگونى و كاستى پيدا شده ولى عقيده صحيح اماميه بر خلاف آن است همانطور كه سيد مرتضى آن را تقويت كرده و حق سخن را در آن كاملا ادا نموده ، او در كتاب جواب المسائل الطرابلسيات به اثبات آن پرداخته و در چند جاى آن گفته است يقين ما به درست بودن نقل قرآن پرداخته و در چند جاى آن گفته است يقين ما به درست بودن نقل قرآن و دست نخورده ماندن آن همانگونه است كه ما به بودن شهرها و اتفاقات بزرگ جهانى و كتابهاى مشهور و اشعار عرب كه نوشته شده علم و يقين داريم . زيرا در اين مورد توجه و عنايتى بيش از اندازه بوده و انگيزه ها بر نقل و نگهبانى از قرآن فراوان بود و توجه به نگهدارى آن از آسيب ها بحدى بوده كه به هيچ يك از آن چه را گفتيم اين مقدار توجه نشده ، چون قرآن معجزه نبوت و سند دانشهاى شرع و احكام دينى اسلام است و دانشمندان مسلمين در نگهدارى و دفاع از آن نهايت كوشش را نموده اند به اندازه اى كه همه موارد اختلاف مربوط به حركات و سكنات يا قرائت و حروف و آياتش را دقيقا شناسائى نموده اند، و با اين توجه ويژه و علاقه و ظبط شديد چگونه مى شود كه دگرگونى يا كمبودى در آن پيدا شده باشد. گويد : سيد مرتضى همچنين گفته است همانگونه كه به اصل قرآن يقين داريم به درستى اجزاء و آيات و سوره هاى آن نيز يقين داريم و اين مانند آن است كه كتابهائى كه تصنيف شده مانند كتاب سيبويه يا مزنى نزد كساين كه به علم نحو توجه شديد دارند همه يا بخشى از آن تفاوت نمى كند به اين معنا كه همانگونه كه به اصل آن اجمالا علم دارند كه از سيبويه يا مزنى است همين طور هر بخش و باب آن را هم مى دانند كه از آنهاست ، و اگر شخصى يك باب از نحو را در كتاب سيبويه داخل كند كه در اصل آن نوبده شناخته و تميز داده خواهد شد و دانسته مى شود كه آن قسمت بعدا افزوده شده و جزء اصل كتاب نبوده و سخن در كتاب مزنى هم بر همين روال است . پر واضح است كه در تمام ادوار عنايت به نقل قرآن و ضبط آن به مراتب بيشتر از توجه به ضبط كتاب سيبويه و ديوان هاى شعراء بوده است . همچنين گفته است : قرآن در دوران زندگى پيغمبر خدا به همين ترتيب كه حالا در دسترس ما هست جمع آورى شد و بر آن عقيده چنين استدلال شده كه در آن زمان ياران پيغمبر قرآن را فرا مى گرفتند و بخاطر مى سپردند و گاهى چند تن از صحابه معين مى شدند كه آن را حفظ كنند و بر رسول خدا (ص) مى خواندند، و گروهى از صحابه مانند عبدالله بن مسعود، و ابى بن كعب و ديگران چند نوبت قرآن را از آغاز تا پايان آن بر پيغمبر خواندند همه اين دلائل با كمترين دقت و انديشه اى در آن ثابت مى كند كه قرآن در دوران پيامبر خدا گرد آورى و مرتب شده بوده نه آن كه ناقص و پراكنده مانه باشد. در پايان گفته است كسانى كه در آن چه گفتيم به مخالفت برخاسته اند از اماميه و حشويه قابل اعتنا نمى باشند، خلاف در آن به گروهى از محدثين نسبت داده شده كه اخبار ضعيفى را نقل كرده اند و پنداشته اند صحيح است و روشن اشت كه با چنين احاديث ضعيف نمى شود از آن چه بر صحتش علم و قطع پيدا كرده ايم دست برداريم پايان آن چه از سخن سيد مرتضى كه خدا درجاتش را عالى گرداند خواستيم نقل كنيم . و همچنين بسيارى از دانشمندان بزرگ ما شيعيان مانند محقق كركى و كاشف الغطاء، و شيخ حر عاملى و شيخ بهائى و فاضل تونى صاحب كتاب الوافيه و سيد محمد مجاهد كه بطور صريح گفته اند قرآن تحريف و كم و زياد نشده و ميرزاى قمى گفته است گروه زايد از مجتهدين بر اين عقيده اند كه قرآن تحريف نشده و محققين از علماء معاصر ما هم كه خدا مسلمين را به طول بقاء ايشان بهرمند سازد قائلند بر عدم تحريف و زياد و كم نشدن قرآن .

خلاصه بحث

از آن چه در سطور پيش گفتيم اين مطالب بدست آمد : ١- آميخته كردن سوره ها از آيات ، و ترتيب سوره ها نيز به دستور پيغمبر (ص) انجام گرفته است .
٢- بسم الله الرحمن الرحيم جز سوره توبه با همه سوره هاى ديگر نازل شده است .
٣- بسم الله الرحمن الرحيم جزء هر سوره و يك آيه از آيات آنها مى باشد چنان كه جزئى از سوره نمل است .
٤- قرآنى كه ميان دو جلد نوشته شده همان است كه خداوند بر آخرين پيامبر خود فرو فرستاده و يك حرف در آن افزوده نشده و چيزى هم از آن كاسته نشده .
٥- عثمان قرآن را تحريف نكرده و چيزى از آن برنداشته و در آن چيزى هم نيفزوده بلك هدفش از آن كار جمع كردن مردم بر يك قرائت بود و مبادا گمان ببرى كه مصحف صحيح را سوزانده پناه به خدا و مصحف باطل و تحريف گرديده و تغيير داده شده را به جاى آن گذاشته و اين كه اعتراض ‍ سيد مرتضى و ديگران بر عثمان فقط از اين جهت است كه او قرائت هاى ديگر را منع كرده ، نه از جهت اين است كه او مصحف صحيح را سوزانده و كلام الله مجيد را تبديل كرده .
٦- قرائتهاى هفتگانه متواتر است و خواندن قرآن به غير آنها از قرائتهاى شواذ جايز نيست .
٧- شيوه خط قرآن سماعى است و به قواعد علم نحو و رسم الخط رائج سنجيده نمى شود پس واجب است رسم الخط قرآن بر طبق آن چه مطابق نوشته اوليه نسخه بردارى شده باقى بماند.
٨- و هر كه تحريف قرآن را به اماميه نسبت دهد دورغ پرداز است و گفتارش ‍ حقيقت ندارد.
و هدف از نگارش اين رساله اين وبد كه ديدم در موضوع آن دقت بيشترى لازم است تا حقيقت آشكار گردد و به بيان دلائلى قاطع كه بدگمانى و ترديد را در هم شكسته و قطع و زائل سازد نياز فراوانى احساس مى شود.شايد براى كسى كه بخواهد متذكر شود و در راه هدايت گام نهد سودمند باشد. و با همه اين ها اگر ترس بدر ازا كشيده شدن مطلب نبود دوست داشتم همه اقوال يا اخبار واردهاى را كه بر تحريف قرآن به آنها تمسك نموده اند در اين رساله بياورم و بعد بوشن سازم كه بعض آنها از اصل ساختگى است و بعضى از آنها در صدد بيان معانى غير ظاهرى آيات است اگر چه آن چه را در اين رساله مورد بحث قرار داديم و به آن اشاره نموديم براى آدم هاى زيرك بس است و خداوند عهده دار رستگارى و توفيق دهنده است .

آخرين كاوش

محدث نورى به دسته اى از اخبار ساختگى و گفتار سست و بى پايه و رواياتى كه در صدد تاويل بوده اند چسبده و بعضى آنها را به بعض ديگر تلفيق نموده و بر تحريف شدن كتاب خدا به آنها استدلال كرده با قرآنى كه از زبان نازل كننده اش وصف شده به : (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون) وى آن سر هم بنديها را در كتابى جمع كرده و فصل الخطاب فى اثبات تحريف كتاب رب الارباب ناميده .
خواننده عزيز :
نظر شما چيست ؟ هر گاه امر دائر باشد ميان آن كه تحريف را به كسى كه قائل به آن است اسناد دهيم يا به قرآن كداميك به آن شايسته ترند؟!
گذشته از آن كه بقيه تاليفات او قوى ترين گواه بر اين است كه عالم به علم حديث و پى گير دقيق در آن است نه تحقق كننده متبحر و شايسته آن بود كه از مرحله اى كه برايش ميسر بوده فراتر نرود. و شگفت انگيزتر از قولش به تحريف گفته وى در آغاز خطبه كتابش مى باشد كه گويد :
الحمدلله الذى انزل على عبده كتابا جعله شفاء لما فى الصدور
خداوندى را سپاس گويم كه بر بنده خود كتابى نازل نمود كه آن را درمان قرار داده براى بيماريهائى كه در سينه هاست . او به گمان خود با اين گفته اش ‍ حمد مى كند خداوندى را كه قرآن نازل فرموده براى درمان دردهائى كه در سينه كسانى بود است كه در دوران پيغمبر (ص ) مى زيسته اند و گرنه قرآنى كه بعد از رحلت آن حضرت تحريف شده چگونه شفاء براى بيماريهائى است كه در سينه هاى مدرم غير آن زمان است .

تعليقات مرحوم شعرانى بر كتاب فصل الخطاب

اكنون وقت آن رسيده كه بررسى هاى بسيار دقيق و گرانمايه استاد علامه ما مرحوم شعرانى آن كوه پر صلابت انديشه و تحقيق را كه در چند موضع از كتاب فصل الخطاب نموده اند بدون دست كارى و بدون هيچ كم و زيادى زينت بخش صفحات پايانى اين رساله كنيم . و توجه داشته باشيد كه بعد از هر شماره ، ابتدا متن عبارت كتاب فصل الخطاب و شماره صفحه آن است و سپس عبارت استاد به عنوان حاشيه خواهد آمد.(١٢٩) سليم بن قيس هلالى در كتابش در حديث طولانى .
حاشيه : كتاب سليم بن قيس ساختگى است و حديثى كه فقط در آن باشد و در جاى ديگر نباشد جدا ضعيف است .
٥- نوشته كب و در آن كتاب گويد : در خانه عبدالله بن عباس نزد او بودم ...تا آخر.
حاشيه : يك حديث را به چند بار آوردن متعدد نمى گردد، و تمامى آن چه در كتاب سليم بن قيس مى باشد حديث واحد، و ضعيف است و به چند مرتبه نقل كردن قوى نمى شود.
٦- در نوشته : كج در كتاب احتجاج از ابى ذر غفارى نقل شده ...تاآخر.
حاشيه : اين حديث نيز مرسل و ضعيف است و گويا همان حديثى است كه از كتاب سليم نقل گرديده چون عبارتهايش به آن مى ماند.
٧- در نوشته است : كه احتجاج از عبدالله بن عبدالرحمن نقل كرده در خبرى كه على (ع) را براى بيعت خواستند ا : حضرت به ايشان نوشت ...تا آخر كه ثقة الاسلام كلينين ، از محمد بن يحيى نقل كرده .
حاشيه : دو حديثى كه از كد. و.ك .نقل شده دلالت بر نقص قرآن ندارد، و همچنين احاديثى را كه در سطر آخر تحت عنوان آورده است .
٨- و در و نوشته : كز و در آن كتاب است كه ابن حجر گفت است : از على (ع) وارد شده كه وى پس از درگذشت پيغمبر قرآن را بر روال ترتيب نزولش جمع آورى كرده است .
حاشيه : گفته او ترتيب نزول مى گويم اين از مسائل روشن است كه در زمان زندگى پيامبر خدا بگونه متواتر سوره ها جمع آورى شده بوده بطورى كه هر گاه گفته مى شد سوره بقره ، و سوره هود، و سوره احزاب ، و...شنونده مى فهميد كه آن چه سوره ايست و بدين جهت اسم سوره در قرآن كريم آمده است پس بدون ترديد ناگزير پيوستگى سوره ها از آيات بر مى گردد به زمان رسول خدا كه به فرمان خدا بوده بنابراين اگر ما فرض كنيم بر اين كه پاره اى از آيات از يك سوره مانند سوره اقرا پيش از آيات ديگرش نازل گرديده الحاق آياتى كه بعدا نازل شده به آيات جلوتر به دستور پيغمبر (ص ) بوده است . بنابراين همه اين سوره هائى كه در قرآن است جمع آورى شده بوده و مراد از تاليف
قرآن هرگز تحريف نشده
1- انعام 6:7
2- فرقان 25:5
3- انيباء 21:6
4- انبياء 21:5
5- براى آگاهى به مدارك اين حديث به المراجعات : 41، و شبهاى پيشاور مراجعه شود مترجم .
6- دلائل الصدق 3:115
7- مسند احمد 1:222
8- مسند احمد 1:222
9- صحيح بخارى شرح كرمانى ، حديث 6424، الموطا، 8240، كتاب 41، حديث 10، مسند احمد، 1: 23
10- تفسير مفاتيح الغيب 19: 1280، المسالة الرابعه .
11- داورى و حكم قاطع در مورد تحريف نشدن كتاب مالك همه زمامداران .
12- اعراف 7
13- انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم ؛ النمل 27
14- اگر چه استاد بزرگوار نه سوره را نام برده كه در اول آنها حروف مهطعه است نلى در قراان مسحد بيست و نه سوره با اين حروف كه 14 حرف از 28 حرف ابجد است و به آنها حروف نورانى گفته مى شود آغاز شده كه عبارتند از ا ح ر ط ق ل م به آنها فواتح سور هم گفته مى شود.
15- النور 25: 2
16- و اگر در آن چه بر بنده خود نازل نمديم ترديد داريد پس سوره اى مانند آن بيوريد و گواهان و ياران خود را جز پرودگار بخوانيد اگر راستگو و درست انديش هستيد.
17- آيا مى گويند قرآن وحى خدا نيست و محمد از انديشه خود به هم بافته است ، بگو اى پيغمبر اگر چنان است كه شما مى پنداردى ، پس يك سوره مانند آن بياوريد از هركس مى توانيد استمداد كنيد، بجز از خدا اگر راستگويانيد.
18- بلكه كافران مى گويند اين قرآن وحى الهى نيست و خود او سر هم بسته ، اى رسول ما بگو اگر راست مى گويد شما هم ده سوره مانند آن بهم ببافيد، و جز پروردگار متعال هر كس را مى خوايهد مى تنايند به اين كار بخوانيد اگر راستگوئيد.
19- و پروا نمايئد از روزى كه در آن روز همه شما بسوى پرودرگار بازگشت خواهيد كرد ا: گاه هر شخص ‍ نتيجه كارى را كه انجام داده بطور دقيق خواهد يافت و ستم نبيند بقلره : 280
2- مجمع البيان 2: 394
21- كشاف 2: 171؛ مجمع البيان 5: 2
22- مجمع البيان 2: 405
23- مجمع البيان 5: 140، منهج الصادقين 4: 399
24- مجمع البيان 5: 140، منهج الصادقين 4: 399
25-
26- پايان سن نهايه . و در كتاب قاموس اللغه و مجمع البحرين نيز هين جور گفته اند. مترجم .
27- گاهى فاصله زمانى آيات نازله كه در يك سوره آمده به چند سال هم مى رسد در بعضى موارد در وسط آيات مدنى ، آيه هاى مكى گنجانده شده .
28- قانون تفسير، ص 125
29- اگر همه آدميان و پريان گرد- آيند بر آن كه مانند اين قرآن را بياورند نخواهند توانست و اگر چه برخى از ايشان مددكار و پشتيبان بعض ديگر باشند اسراء 17: 90
30- آغاز اين آيه تشويق و ترغيب است به صورت سوال . آيا در قرآنبا تعمق نمى انديشيد، اگر از نزد كسى جز خدا نازل شده بود بى ترديد در آن اختلاف زايدى مى يافتند. نساء 4
31- يونس : 39
32- اتقان
33- مجمع البيان 4 ترجمه آيه و اگر مى ترسيد كه در مورد يتيمان رعغايت عدالت نكنيد نساء4
34- و راى تو را درباره زنان مى پرسند، بگو پروردگار درباره آنان حكم مى كند نساء 4
35- 1- مبين به معنى آشكار كرده شده لفظى است كه دلالتش بر مراد آشكار باشد و مجمل آن است كه راد متكلم روشن نباشد ومعنى آن محتاج به تفصيل باشد آن نه سبب دارد از قبيل اشتراك لفظى يا معنوى اولى مانند آن كه خداوند فرموده : ثلاثة قروء بقره : 228، كه قرء هم براى حيض و ضع شده و هم براى پاك شدن از آن ، و يا مختار كه اشتراك دارد و شامل فاعل و مفعول هر دو مى شود.و اشتراك معنوى در صورتسى كه گوينده فرد معينى را اراده كرده باشد و حال آن كه نزد مخاطب مجهنل باشد مانند: جاظئ رجل من اقصى المدينه . يس (36) و مانند تن الله يامر ان تذبحوا بقره كه مبين آن صفرا فاقع لونه بقره (2) مى باشد كه بيان حالت بقره را مى كند.و مجمل در مركب يا اجمال در تمام آن مى باشد مانند: او يعفو الذى بيده عقدة النكاح بقره (2) كه مردد بين همسر و ولى زن مى باشد، يا به اعبار تخصيص آن است به مخصص مجهوبل مثل اين كه گته شود: اقتلوا المشركين الابعضهم .
2- مقيد: در قيد و بند شده و مطلق آزاد و رها، لفظى است كه دلالت كند بر ذات و حقيقت نه فرد يا به قول اصوليان مطلق لفظى است كه دلالت كند بر شايع در جنس خود، يعنى حصه اى كه احتمال حصص بسيار در آن مى رود مانند رقبه كه بعد مفيد شده به مومنه و هر گاه دليلى برتقييد مطلق يافت شده به آن توجه يم شئود و الا نه بلكه مطلق بر همان اطلاق خودش و مقيد بر تقييد خودش باقى مى مانند: و آيه مائده 5 در حالى كه گواه بر فروشها و غير آنها را مطلق آورده در صورتى كه عدالت در همه امور شرط است .
36-
37- خاص به معنى ويژه ضد عام لفظى است كه بدون حصر، تمام افرادى را- صلاحيت
38- نهج البلاغه ، خطبه 133
39- نساء 4 ترجمه اش گذشت
40- اين امر بواسسطه اين است كه پروردگار كتاب آسمانى را به حق فرستاد و افرادى كه در آن اختلاف و مكابره كردند در خلاف و كشمكش دور ار صواب خواهند بود. بقره 2
41- النهايه و نكها 1
42- جواهر الكلام ، 10
43- اين نام طبق روايات از متن قرآن كريم براى نخستين سوره قرآن انتخاب شده كه فرموده و چون در اين سوره اصول مطالب قرآن بطور فشرده آمده است چنانكه گويا قرآنمستقلى است در اين آيه قرا: عطف به آن شده و درباره وجه تسميه آن به اين نام گفته اند چون به اجماع هف آيه دارد و هر ا يه مشتمل بر دو جمله يا دو كلمه مى باشد و گفته اند چون در هر نماز اين قعت آيه دوبار خوانده مى شودسبع المنثانى ناميده شده و از اين جهت كه محتواى آن مطالب اصولى و ريشه اى هستند، و منبع عظيم قرآن است ، و آيات ديگر فروع و شاخه هاى آنهاست ام الكتاب آن را مى خوانند.
44- و نيستى تو هدايت كننده كوران را از گمراهيشان تو نشنوانى جز آنان را كه ايمان آرند به آيات ما پس ‍ اايشانند تسليم شدگان .
45- هر نوع معرفت واقعى كه براى رسيدن به حقيقت باشد حكمت خوانده مى شود، و علت آن است كه سبب پيدايش يا موثر در پيدايش چيزى باشد و در مقام وجود و قوام خود، معلول محتاج به آن باشد و فرق آن يا سبب آن است كه مسبب توسط سبب حاصل مى شود و در صورتى كه علت موجد و پديد آورنده معلول است و اسرار احكام جزء علت است كه سبب باشد و گاهى علت ناقصه است كه آن را وجه مصلحت و مقتضاى حال و جعل حكمت گويند مثل غسل جمعه كه حكمتش را رفع كثات و از بين بردن بوى متعفن بدن قرار داده اند و آن جعل حكمت استنه علت تامه .
46- شرح شاطبيه : 30، شاطبيه قصيده ايست كه ابوالقاسم بن قيره شاطبى اندلسى متوفى 590 درباره علم قراءت سروده .
47- عيسى بن مينا از راويان نافع مى باشد مدنى است و در سال 205 در گذشته .
48- ابوالحسن على ابن حمزه كوفى بغدادى ، يكى از قراء سبعه در سال 179 در يكى از روستاهاى رى بنام رنبويه از دنيا رفت .
49- عاصم بن ابى النجود بهدله از بزرگترين ومشهورترين قاريان و قرائتش را بتوسط زربن حبيش و ابى عبدالرحمن السلمى از اميرالمومنين على (ع ) دريافت نموده ، فوتش در سنه 128 بوده
50- عبد الله بن كثير يكى از قراء سبعه است فوتش در مكه سنه 120 بوده
51- وسائل الشيعه 4 حديث 12.
52- اين حديث را مرحوم كلينى در فروع كافى
53- وسائل الشيعه 4 ابواب القرائة فى الصلوة با!حديث 2
54- شرح شاطبه : 32 شارح على محمد الضباح
55- مجمع البيان 5
56- به صرف آن كه شارع گفته پذيرفتن
57- سوره از ريشه لغوى سور باز گرفته شده و به معنى رفعت و منزلت و شرف عالى است چنان كه نابغه گويد: يعنى مگر نمى بينى كه پروردگار مقام و منزلتى بلند به تو داده كه مرد غبطه و آرزوى هر پادشاهى است . و به معنى مقام شامخ ، و علامت و نشانه ، و رجى از رجهاى ديوار هم مى آيد. و گفته اند از سور مدينه گرفته شده و با روى شهر را سور مى نامند. اما در اصطلاح ملمين بخش معى و مشخصى از قرآن مجيد است ، هماننند شهرى كه حصار و ديواره اى آن را از قسمتهاى ديگر جدا مى سازد. و وجه نامگذارى بخشى از قرآن به آن به علاقه مشابهت است و به گفته بعضى از ريشه سور با همزه گرفته شده كه به معنى باقيمانده از چيزى است بنابراين بهر قسميت از قرآن سوره گفته اند به مناسبت جدا شدن آن از قسمتهاى ديگر.
58- آخرين سوره مفصل بدون اختلاف سوره الناس است ولى درباره اولين سوره آن 12 قول است و راغب در مفردات و گفته : المفصل يك هفتم از آخر قراان است و به سه بخش طولانى و متوسط و كوتاه تقسيم بندى شده و ما جلوتر هم در اين باره سخن گفتم .
59- بقره 2: 281
60- در اتقان از ابن سيرين نقل شده .
61- ص 76، چاپ مصر مترجم
62- چاپ مصر، 1318، ص 74، ج 1،
63- الاتقان نوع بيستم .
64- مرحوم قاضى نورالله شوشترى كتابى در رد اين كتاب نوشته بنام صوارم مهرقه مترجم
65- اصول كافى 1 حديث 1
66- ج 19، ص 126
67- خداوند پيغمبر را به افشاى آن را از مطلع گردانيد و پيامبر گوشه اى از اين نيات را به وى اعلام داشت و از همه جزئيات آن خود دارى كرد.
68- به كينه اش مشهور گرديده و در اسمش اختلاف است بعضى گفته اند نامش سالم بن عياش اسدى گوفى است كه در سال 193 در گذشت ، و گويند در طول عمر نو دو چند ساله اش داوزده هزار و بقولى چهل هزار مرتبه قراان را ختم كرد.
69- بنابراين عاصم با يكواسطه قرائت خود را از على (ع ) فرا گرفته .
70- نهج البلاغه ، خطبه 201. و در منهاج البراعه ، خطبه 209، ج 14
71- اتقان : 58 تا 64 نوع 18 چاپ مصر 1318
72- و آن كسانى ؟ بميرند از مشا و واگذارند همسرانى را...بقره 2
73- اين آيه كه ادامه اش اين است كه ناظر به سنت جاهليت بوده ؟ بعد از وفات زنان در خانه آنها تا يكسال مى ماندند، و در اول اسالم هم چنين بود بعد منسوخ شد به آيه 234 همين سوره كه فرموده : كه به عده نگهداشتن چهار ماه و ده روز معين شده و وجوب نفقه آنها منسوخ شد به ارث و آن آيه گر چه در تلاوت متقدم است اما از جهت نزول متاخر بر اين آيه است .
74- و از مردم كسى كه مى فروشد جان خود را در پى جستن موارد خوشنودى خدا.
75- و مثل كسانى كه دارائى خويش را به طلب خوشنودى خدا انفاق مى كنند.
76- و هر كسى براى رضاى خدا چنين كند ما پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
77- اى پيامبر چرا حرام مى كنى آن چه را حلال كرده خدا برايت تا خوشنودى همسران خود را بدست آورى .
78- اى كسانى كه ايمان آورده ايد ياد آوريد نعمت خدا را بر شما اين كلمه در 34 جاى قرآن آمده است .
79- هنگامس كه گقت طن عمزان ... ال عمران 3
80- پس ايشانند بر روشنائى از آن . فاطر 35
81- و مى خواند انسان به بدى همانند خواندنش به خوبى
82- و بزودى مى دهد خددا مومنان را پاداشى بزرگ .
83- اى اهل كتاب پيامبر ما آمد تا حقايق و احكام فراوانى از آن چه از كتاب آسمانى راكه پنهان مى داريد براى شما بيان كند، و از سر بسيارى از خطاهاى شما در گذرد.
84- بخوان بنام پروردگار خويش كه آفريد.
85- تو يخواهى توانست اين كران را از گمراهى بدر آورى تنها مى تونى به آنها به آيات ما ايمان آورده اند سخن بشنوانى و ايشانند كه تسليم فرمان خداوند هستند.
86- نوع 76، ص 166، جلد 2، چاپ مصر، 1318 ه
87- فصل 30 از باب 15 مقدمه صفحه 619 چاپ مصر.
88- سوره نمل 27
89- والذاريات 51
90- سماعى آن چه از معصومين شنيده شده كه قولشان حجت و قابل پيريوى است .
91- نظريه شخصى كه راه كنجكاوى در ادله بدست آمده .
92- همانا شما در زمين اقتدار داديم و براى شما در آن روزى مقرر كرديم ولى شما چه كم سپاسگذاريد.
93- مجمع اليان 4
94- اين دو سبب را طبرسى در ديباچه مجمع البيان گفته است .
95- و ما پيش از تو هيچ كس نفرستاديم مگر مردانى ار كه به آنها وحى مى نموديم از اهل دهكده ها
96- و ما هر گاه به انسان نعمتى بدهيم و روى بگرداند و دورى جويد.
97- پس خدا را به يگانگى بپرستيد و چرا متذكر اوصاف پروردگار نمى شويد.
98- بهترين آفريدگان بعد از پيامبر كسى است كه دختر او در خانه وى است ، آن كه در تاريكى شب ديجور درخشش فروغ تابان هدايت از روغن چراغ اوست .
99- جواهر الكلام 9
100- صفحه 49 از فن 3 از مقاله اولى ، چاپ مصر
101- در كتاب وافى جلد 5، صفحه 27، چاپ ايران 1324ه
102- صفحه 41 مقاله اولى .
103- صفحه 275 چاپ تهران 1380ه
104- اتقان ، ج 1
105- 274 مجلده .
106- و هر آينه قرآن كتابى است ارجمند و گرامى و هيچ جهت باطلى از پيش و پس به آن راه نيابد؟ از جانب خداوند ستوده شده نازل گرديده
107- همانا ما فرستاديم قرآن راومائيم مر آن را نگهدارندگان .
108- اسم او و پدرش ظالم بن ظالم ، ظالم بن سارق ، ظالم بن عمر، عمير بن ظالم ضبط شده ، و از بزرگان بصره و اعيا تابعين و از خواصاميرالمومنين است و در واقعه صفين از ملازمين آن حضرت بود؛ او معروف به بخل بود و مى گفت اگر ما بخواهيم واقعا نيازمنديهاى فقرا را بر آورده و حرفهاى آنها را بشنويم يقينا فقيرتر از آنها خواهيم شد.چنانكه در منتن آمده نخستين كسى است كه قرآن را اعراب گذارى نمود تا از شائيه تحريف و غلط محفوظ بماند. نقطه گذارى قرآن نيز به اهتمام دو تن از شاگردان او بنام نصر بن عاصم و بحيى بن يعمر صورت گرفته . او شاعر خوش قريحاى بود و صاحب كشف الظنون ديوانى را به وى نسبت داده است .وى در سن هشتاد و پنج سالگى در بصره سنه به طاعون كه بعمنى مرگ عمومى است چشم از جهان فرو بست .
109- قطعا خدا و رسولش از عهد مشركان بيزارند.توبه
110- كه در اين صورت معنا غلطى باحش مى شود، پناه به خدا: يعنى خدا از گروه مشركين و از پيغمبر خود بيزار است .
111- صفحه 101، چاپ تهران .
112- بقره 2 و يونس 39 113- هود 16
114- خوى و طبيعتى است كه اخزم سراغ داريم .
115- تفسير الاء الرحمن
116- جلد 1، صفحه 270، چاپ مصر 1375
117- حج از سنت هايى بده است كه قبل از اسلام نيز بگونه اى رايج بوده است .
118- چون هر تازه ملمان با پذيرش اسلام در مسير ديگرى غير از مسير آنها قرار مى گرفت چندانكه گاهى مجبور مى شد دست از خويشاوندى بشويد، و يا با عقايد آنان مخالفت ورزد.
119- همچنان كه آن عذاب كه به قسمت كنندگان فرستاديم كسانى كه قرآن را بخش بخش پنداتند به پروردگارت سوگند كه همگى آنان را از آن چه مى كرده اند بازخواست مى كنيم .
120- و اگر مى ترسيد كه در مورد يتيمان رعايت عدالت نكنيد از زنان آن كه را برايتان پاك پاكيزه است بگيريد.
121- تفسير صافى مجلد
122- تفسير صافى و هر گاهبه ايشان گفته شود پروردگار شما چه نازل كرده ، گويند افسانه هاى پيشينيان را.
123- در باب تعارض احاديث روايات زيادى وارد شده كه كل حديث و در بعضى دارد باطل و رد بعضى ليس منا و در بعضى كتب بعد ار او هم نقل كرده اند و ظاهرا برداشتى از مجموع اخبار باشد.
124- به مقدمه مستدرك ، ج 1، به قلم صاحب كتاب الذريعه و به كتاب برهان روشن مراجعه شود.
125- شنبوذ بر وزن كمبود فارسى است كه آن را تعريب كرده اند و كنيه ابوالحسن محمد ابن احمد بغدادى است و از مشاهير قراطبقه هشتم است و صاحب كتاب قرائة على ، و كتاب ماخالف فيه ابن كثير، و كتاب اختلاف القراء، و كتاب شواذ القرات ، و كتاب انفراداته مى باشد.
126- ما قرآن را فور فرستاديم و ما آن را نگه خواهيم داشت
127- الحجر: 11
128- آن چه در آخر هر متن ميان پرانتز آمده رمزيست براى نام كتابهائى كه از آن نقل شده و چون در كتاب فصل الخطاب در اول آورده شده ما هم آنها را در اول آورديم .
129- خرائج : راوندى .
130- چيزهاى پراكنده را جمع كردن و با هم پيوستگى دادن .


۴