داستانهايي از دعا - جلد دوم

داستانهايي از دعا - جلد دوم0%

داستانهايي از دعا - جلد دوم نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات
صفحات: 6

داستانهايي از دعا - جلد دوم

نویسنده: قاسم میر خلف زاده
گروه:

صفحات: 6
مشاهدات: 4782
دانلود: 289

توضیحات:

داستانهايي از دعا - جلد دوم
  • ياد خدا

  • اگر مى خواهى دعاى آنها به اجابت نرسد

  • خداوند اورا بى نياز گردانيد

  • من روبه درگاه توآورده ام مرا بپذير

  • اودعا كرد باران باريد

  • دعا كردن يوسف وجبرئيل

  • اودعا كرد وچشمش شفا پيدا كرد

  • حضرت ولى عصر عليه السلام فرمود دعاى عبرات را بخوان

  • بجاى نفرين چنين دعا كردند

  • ثواب اين دعا

  • به گونه اى رفتار كن تا آنها شب وروز تورا دعا كنند

  • همين موضوع لبيك خدا به تواست

  • دعا كنيد بر اوپيروز گردم

  • چهار گروه كه دعايشان مستجاب نمى شود

  • هنوز دعايش تمام نشده بود كه...

  • با دعاء حضرت غمش زائل گرديد

  • طبيب مسلمان شد

  • بيمار زنده دل

  • موانع استجابت دعا

  • واعظ به خوبان دعا نمى كرد

  • اين دونام تاثير عميق در اجابت دعا دارد

  • تودعا كن بلكه قفل دلم باز شود

  • دعاى پدرم

  • دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

  • فقير در حق حضرت س دعا كرد

  • گناهان 40 ساله اوآمرزيده مى شود

  • دعاى پيامبر وآمين گفتن زهرا س

  • دعا كن ونگوكار از كار گذشته

  • بهترين كار روى زمين دعا است

  • آيا توگفتى خدايا من چشم مى خواهم

  • دعا را در چهار جا غنيمت شماريد

  • اى خدا به فريادم برس

  • نام هاى خدا بسيار است

  • اول براى خود دعا نكن

  • اين دعا را بخوان

  • اين گريه از شادى وخوشحالى است

  • دعا ناتمام بود كه...

  • مناجات موسى با خدا

  • پانزده شرط در استجابت دعا

  • من شما را وكيل كردم براى من دعا كنيد

  • حضرت در دعا مى فرمود

  • حساب: حساب گدائى كردن است

  • چهل مرتبه دعاى عبرات را خواند

  • آيا دعا كننده اى هست تا دعايش رابپذيرم

  • اى موسى خودم سبب دعايشان هستم

  • دعا در اثر اطاعت از خدا

  • دعا مى كردم اعمالم قبول شود

  • دعائى كه به توداديم بخوان

  • دعاى حضرت ابراهيم براى سه كس

  • بيدار شد ولى دعا يادش مانده بود

  • دعا كردن سخن گفتن بندگان با خداست

  • اثر دعا

  • دعاى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

  • آداب دعا را مراعات كن

  • دعاى توسل خواند وخوابيد

  • ازمحمدحسين طباطبائى درخواست دعاكردم

  • دعا وسيله كينه زدايى است

  • شما كسى را كه مى خوابد نمى شناسيد

  • با يك حال بكاء وگريه دعا مى خواند

  • دعاى براى پسر دار شدن

  • بعد از دعا شفا يافتم

  • اگر بنده اى در ميان امتى گريه كند...

  • هنوز لبهاى عارف از دعا فراغت نيافته بود

  • پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستها را به دعا بلند نموده بودند در حالى كه...

  • اى عيسى به درگاه من دعا ودلت را برايم خواركن

  • امام زمان عليه السلام براى شيعيان خود دعا مى كردند

  • به دعا وتوجه خيلى اهتمام مى ورزيدم

  • اى خدا به فريادم برس

  • بر احمد وآل اوهميشه صلوات

  • عوامل عدم استجابت دعا

  • دعا براى زنده شدن دل

  • خدايا مرگ جوانم برسان

  • به علم الهدى بگوبراى تودعا كند

  • در مقابل گناه دست به دعا برداريد

  • خداوند مى فرمايد مرا با اين دعا بخوان

  • دعاى معروف ابوذر در آسمان ها

  • سند دعاى ندبه به امام صادق عليه السلام منتهى ميشود

  • دعا به وسيله امام زمان عليه السلام مستجاب است

  • دست بر دندانم گذاشت ودعائى خواند

  • آن شخص دعا كرد وعيسى آمين گفت باران باريد

  • سه مطلب براى استجابت دعا

  • دعاى بى اثر

  • دعاى مستجاب امام حسن عليه السلام

  • دعاى امام سجاد

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 6 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 4782 / دانلود: 289
اندازه اندازه اندازه
داستانهايي از دعا - جلد دوم

داستانهايي از دعا - جلد دوم

نویسنده:
فارسی
داستانهايي از دعا


داستانهايي از دعا - جلد دوم

نويسنده : قاسم مير خلف زاده


ياد خدا ياد تويا رب مرا غذاى دل وجان
ذكر توبوى بهشت وروضه رضوان
عشق توسرمايه ايست باقى وجاويد
بندگيت موجبات عزت انسان
علت ايجاد هستى دوجهانى
اى ز توخرم جهان به فصل بهاران
بنده عاصمى اگر در تونيايد
پس به كجا رهسپار گردد گريان
اى در توآرزوى بنده مظلوم
(١) موجب آرامشى وهم سر وسامان
حاجت هر بنده را نگفته بدانى
اى تومرا درد جان ومايه درمان
هرچه به هر كس رسيده از تورسيده
از غم وشادى ولطف هاى فراوان
صالح وطالح (٢) خورند روزى خود را
از توگسترده اى توسفره احسان
چشم بپوش از گناه بنده عاصمى
چونكه توغفارى وكريمى ومنان
گر تونبخشى هزار واى به صديق
دست وى ودامن رسول وامامان (٣)

اگر مى خواهى دعاى آنها به اجابت نرسد پادشاهى بود كه هر وقت بر مردم ورعيت ظلم وستم مى كرد، مردم اورا نفرين مى كردند وآن پادشاه به بلامصيبت گرفتار مى شد، سلطان از استجابت دعاى مردم تعجب مى كرد، براى همين از اطرافيان وآگاهان دعوت بعمل آورد وراه وچاره خواست: آنها گفتند اگر مى خواهى دعاى آنها به هدف اجابت نرسد بايد غذاى حرام به آنها بخورانى.
پادشاه دستور داد مواد غذايى فراوانى را كه به مخلوط به حرام بود تهيه كنند وبه عنوان هديه از طرف سلطان به مردم بدهند از آن پس سلطان هر چه قدر به مردم ظلم وستم كرد وآنها پادشاه را نفرين مى كردند دعاهايشان به اجابت نمى رسيد ونفرين آنها مؤ ثر واقع نمى شد (٤).
لقمه كامد از طريقه مشتبه
خون خور وخاك وبر آن دندان منه
كان تورا در راه دين مفتون كند
نور عرفان از دلت بيرون كند

خداوند اورا بى نياز گردانيد دونفر كور وگدا سر راه زنى به نام ام جعفر كه موصوف به كرم بود مى نشستند تكدى وگدائى مى نمودند.
يكى از گداها مى گفت:اللهم ارزقنى من فضلك، خدايا از فضل خودت روزيم كن.
ديگرى مى گفت:اللهم ارزقنى من فضل ام جعفر،خدايا از فضل ام جعفر روزيم كن
ام جعفر بر دعاى هر دومطلع بود.
ام جعفر بر آنكه طالب فضل خدا بود دودرهم مى فرستاد اما براى آن كه طالب فضل ام جعفر بود مرغى بريان كرده وداخل شكم مرغ ده دينارء گذاشت ومى فرستاد اما گداى دومى نمى دانست ده دينار در شكم مرغ است اما آنكه مرغ به اوداده مى شد با خود خيال مى كرد كه بهتر است اين مرغ را به رفيقم بفروشم ودودرهم اورا بگيرم چه آنكه خوردن اين مرغ براى سير كردن شكمى بيش نيست.
پس تا ده روز متصل مرغى با آن كيفيت از براى اواز طرف ام جعفر مى آمد و اواطلاع نداشت كه ده دينار هر روز در شكم مرغ است. آن مرغ را به رفيق خود. مى داد ودودرهم از اومى گرفت.
چون روز يازدهم شد ام جعفر آمد عبور كند باز شنيد آن گداى كور مى گويد:اللهم ارزقنى من فضل ام جعفر.
ام جعفر نزديك آمد از اوسؤال كه آيا فضل ما تورا بى نياز نكرد.
مرد كور پرسيد كه فضل تودرباره من كدام است.
ام جعفر گفت: آن ١٠٠ دينارى كه در مدت ده روز روزى ده دينار را در شكم مرغ گذاشته بود.
گداى كور گفت: من تمام آن مرغ هارا به رفيقم كه از فضل خدا مى خواست مى فروختم ودرهم هاى اورا مى گرفتم.
ام جعفر گفت: توفضل ما را طلب نمودى محروم شدى وآن رفيقت فضل خدا را طلب نمود پس خداوند اورا غنى وبى نياز گردانيد (٥).
بارالها درد درمان توئى
آگه از رنج وغم پنهان توئى
در جهان آرزوسر گشته ام
خانه بر دوشم مرا سامان توئى
نعمتم بخشيده اى از حد فزون
بنده مسكينم ويزدان توئى

من روبه درگاه توآورده ام مرا بپذير در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) جوان گناهكارى زندگى ميكرد، پدرش هر چه قدر او را نصيحت كرد تا دست از اعمال زشت خود بردارد سودى نبخشيد، تا اينكه عاقبت پدرش او را نفرين كرد و او را از خانه اش بيرون كرد.
پس از مدتى كوتاه: جوان به مرض سختى گرفتار شد، به پدرش خبر دادند كه فرزندش سخت مريض است وهر لحظه امكان دارد فوت كند، اما پدر اعتنايى نكرد وگفت: اوديگر فرزند من نيست ومن اورا نفرين كرده ام جوان روز به روز حالش بدتر شد تا اين كه از دنيا رفت وجان به جان آفرين تسليم كرد.
خبر فوت جوان چون به پدرش رسيد، پدرش از شركت در امور كفن ودفن وتشيع جنازه پسرش خودارى كرد.
شب هنگام: جوان در عالم رويا به ديدن پدر رفت: پدر چون فرزندش ‍ خوشحال ومحل زندگى اورا عالى ديد، تعجب كرد وپرسيد: آيا توواقعا پسر من هستى؟ پسر تصديق كرد، آن مرد چون فهميد كه اوفرزندش است از احوالش جويا شد.
جوان گفت: من تاآخرين لحظات زندگى در دنيا دچار عذاب بودم: اما چون مرگ خود را پيش چشم ديدم وتنهايى خود را احساس كرم با دلى شكسته رو به درگاه خداوند آوردم وگفتم « اى خدايى كه تواز هر رحم كننده اى مهربان تر هستى: من روبه درگاه توآورده ام: مرا بپذير » ، خداوند مرا بخشيد ومورده عنايت ولطف خويش قرار داد. (٦) .
ما پريشان در جهان چون اختريم
همدم وبيگانه از يكديگريم
باز اين اوراق را شيرازه كن
باز آئين محبت تازه كن
باز ما را بر همان خدمت گمار
كار خود با عاشقان خود سپار
رهروان را منزل تسليم بخش
قوت ايمان ابراهيم بخش ‍ (٧)

اودعا كرد باران باريد حضرت عيسى (عليه السلام) ويارانش براى ريزش باران از شهر خارج و وارد صحرا شدند.
عيسى (عليه السلام) به يارانش فرمودند: هر كسى از شما كه گناهى مرتكب شده به شهر باز گردد، پس همه مردم به جز يك نفر برگشتند.
حضرت عيسى (عليه السلام) به اوفرمود: آيا توگناهى انجام نداده اى؟
گفت: چيزى به خاطر ندارم: جز اينكه: روزى به نماز مشغول بودم كه زنى از برابرم عبور كرد، من به اونگاه كردم وچشمم به سوى اومتوجه شد.
همين كه آن زن رفت « ونماز تمام شد » چشم خودم را در آوردم وبه طرفى كه آن زن رفته بود پرتاب كردم.
« يعنى چشمى كه در موقع عبادت خالق هستى: متوجه غير خدا شود و روى از خدا برگرداند لياقت وجود ندارد » .
حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: تودعا كن ومن آمين ميگويم.
اودعا كرد « وحضرت عيسى آمين گفت » وباران باريد. (٨).
اگر اى دل ز جان فرمانبر امر خدا گردى
توانى بر جهان رهبر وفرمانروا گردى
كشى گراژدهاى نفس را با حربه ايمان
توان احياگر اموات همچون انبيا گردى

دعا كردن يوسف وجبرئيل روايت شد وقتى حضرت يوسف (عليه السلام) را در چاه انداختند يكى از پاهايش درد شديدى گرفت وآن شب را تا صبح بيدار ماند
نزديك طلوع صبح جبرئل (عليه السلام) فرود آمد واورا دلدارى داد واورا به دعا كردن امر نمود.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: اى جبرئل تودعاكن ومن آمين بگويم جبرئل (عليه السلام) دعا كرد. ويوسف (عليه السلام) آمين گفت.در آن شب خداوند بعد از دعا كردن دردش را تسكين داد وشفا پيدا كرد وقتى كه حضرت يوسف (عليه السلام) از درد راحت شد فرمود: اى جبرئل حالا من دعا مى كنم وتوآمين بگو.
حضرت يوسف (عليه السلام) از خداوند در خواست كرد: كه هر كس بد حال وبيچاره وصاحب دردى است در آن وقت بد حالى وبى بيچارگيش ‍ بر طرف شود.
هيچ دردمندى در آن وقت نبود مگر اينكه دردش سبك شد (٩).
هر كسى دل به خدا بست خدا ياور اوست
خوش برون شد ز چه از رحمت منان يوسف
عاقبت سلطنت مصر به يوسف برسيد
گشت از لطف خدا خرم و خندان يوسف

اودعا كرد وچشمش شفا پيدا كرد از جمله كراماتى كه براى مرحوم آيت الله شيخ جعفر نجفى « كاشف الغطاء » نقل كرده اند اين كه در لاهيجان شخصى بود كه سالها به درد چشم مبتلابود واز معالجه اطباء بهبود نيافته بود.
چون مرحوم شيخ در يكى از سفرها به آنجا رفت آن شخص به خدمتش آمد واز ايشان براى چشم خود دعايى طلبيد.
مرحوم شيخ آب دهان مبارك خود را بر چشم اوماليد ودعا كرد، چشم او شفاى يافت وديگر درد چشم نداشت (١٠).
زهى شخصيت ومقدار عالم
كه ارشاد است دائم كار عالم
هدايت مى شود انسان به عالم
ز علم ومنطق سرشار عالم
ز نور علم دل گردد منور
مزين عالم از انوار عالم (١١)

حضرت ولى عصر عليه السلام فرمود دعاى عبرات را بخوان در احوالات مرحوم سيد رضى رحمه الله عليه مذكور است كه زمانى و مدتى در نزد يكى از امراى سلطان جرماغون زندانى بود وزندان اومدتى طولانى آن هم در سختى وفشار سپرى مى شد.
شبى در عالم خواب چشمانش به جمال خلف صالح حضرت بقيه الله امام زمان (عليه السلام) روشن شد، گريه كرد وآزادى خود را از زندان تقاضا نمود.
حضرت به اوفرمود: دعاى عبرات را بخوان.
سيد گفت: دعاى عبرات كدام است؟
حضرت فرمودند: آن دعا در كتاب مصباح تووجود دارد.
سيد گفت: در كتاب من چنين دعائى نيست.
حضرت فرمودند: به آن كتاب مصباح مراجعه كن تا آن را بيابى.
از خواب بيدار شد، نماز صبح به جاى آورد ومصباح را گشود وورقى در ميان آن يافت كه دعاى عبرات در آن نوشته بود!
چهل مرتبه آن را خواند ودر انتظار نتيجه نشست.
امير واستاندار آن شهر دوهمسر داشت كه يكى از آنها عاقل تر ومورد اعتماد بود، وقتى كه امير نزد اوآمد،به امير گفت: آيا يكى از اولاد اميرالمومنين (عليه السلام) را زندان كرده اى؟
امير گفت: چرا چنين سوالى مى كنى؟
زن گفت: در خواب شخصى كه چون نور آفتاب درخشندگى داشت گلوى مرا بين دوانگشت خود گرفت وفرمود: شوهرت يكى از فرزندان مرا محبوس وزندانى كرده ودر غذا وآب بر اوسخت گرفته است: من گفتم: شما كيستيد؟
فرمود: من على بن ابى طالب هستم: به شوهرت بگواگر اورا رها نكند خانه اش را خراب مى كنم.
خبر اين خواب كم كم منتشر شد وبه گوش سلطان رسيد، از زندانيان سؤال كرد. گفتند: شخصى به اين نام طبق دستور خودت زندانى شده است: دستور داد اورا آزاد كردند. (١٢).
گر درد دلى مراست بر درگه تواست
ور هست بصير آن دل آگه تواست
اين نكته طبيعت مرا مى گويد
گر رهروسالكم مسيرم ره تواست (١٣)

بجاى نفرين چنين دعا كردند قاضى عياض در كتاب الشفا روايت كرده كه در جنگ احد دندانهاى جلو دهان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شكست وصورت مباركش ‍ شكاف برداشت: اصحاب آن بزرگوار بسيار ناراحت شدند واز آن حضرت خواستند كه دشمن را نفرين كنند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنها فرمود:
انى لم ابعث لعانا ولكنى بعثت داعيا ورحمه.
من ناسزاگومبعوث نشده ام: بلكه دعوت كننده ومايه رحمت مبعوث شده ام.
سپس بجاى نفرين: چنين دعا كردند.
اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون.
خدايا قوم مرا هدايت كن: زيرا آنها ناآگاه هستند.
وبه روايت ديگر، عمربن خطاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت:پدر ومادرم به فدايت اى رسول خدا، نوح (عليه السلام) بر قوم خود نفرين كرد وگفت: پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار (١٤).
اگر تومارا نفرين كنى همه ما به هلاكت مى رسيم: اينك ببين كه بر پشت شما لطمه وارد شده وصورتت مجروح گشته ودندانهايت شكسته شده: در عين حال بجاى نفرين: براى دشمن دعا مى كنى ومى گوئى « خدايا قوم مرا هدايت كن زيرا ناآگاه هستند »
قاضى عياض پس از نقل اين مطلب مى گويد:به اين شيوه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه جامع ارزشهاى اخلاقى ودرجات عالى نيكوكارى و حسن خلق وبزرگوارى ودرجه عالى صبر واستقامت وحلم ؛ خوب دقت كن: تا آنجا كه به سكوت وبردبارى اكتفا نشده بلكه آن حضرت دشمنان را مورد لطف قرار داد وبراى آنها دعا كرده است وبا تعبير « قومى » « قوم من » علت محبت خود نسبت به آنها را آشكار نموده اند و سپس از جانب آنها « از خداوند » معذرت خواسته كه آنها ناآگاه هستند (١٥).
اى نام تودستگيره آدم
وى خلق توپايمرد عالم
فراش درت كليم عمران
چاووش رهت مسيح مريم
از نام محمديت ميمى
حلقه شده اين بلند طارم (١٦)

ثواب اين دعا مرحوم علامه مجلسى به خط خود نوشته است: بنده خطاكار، محمد باقر مجلسى فرزند محمد تقى: شبى از شبهاى جمعه درباره دعاها مطالعه مى كردم دعايى نظرم را جلب كرد كه الفاظ آن كم بود، ولى معناى زيادى داشت آن دعا را همان شب خواندم: شب جمعه ديگر خواستم همان دعا را بخوانم: ناگهان صدائى از طرف سقف خانه شنيدم كه گفت: اى فاضل كامل! هنوز كرام الكاتبين از نوشتن ثواب اين دعا كه در شب جمعه سابق خواندى فارغ نشده اند كه تودوباره مى خواهى آن را بخوانى!
وآن دعا اين است:
بسم الله الرحمن الرحمن: الحمد الله من اول الدنيا الى فنائها ومن الاخره الى بقائها، الحمد لله على كل نعمه واستغفر الله من كل ذنل واتول اليه وهوارحم الراحمين. (١٧)
اى دوست بروى دوست بگشا درى
صاحب نظرا به مستمندان نظرى
ما بى خبرانيم ز منزلگه عشق
اى با خبر از بى خبر آور خبرى (١٨)

به گونه اى رفتار كن تا آنها شب و روز تو را دعا كنند خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) وحى كرد كه: با دهانى پاك كه با آن گناه نكرده اى: دعا كن ومرا بخوان!
حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: چنين دهانى ندارم!
خداوند فرمود: توكه بوسيله دهان ديگران گناه نكرده اى: با دهان ديگران مرا بخوان: يعنى: با مردم به گونه اى رفتار كن: تا آنها شب وروز تورا دعا كنند. (١٩).

همين موضوع لبيك خدا به تواست شخصى در تاريكى شب: در حال دعا بود وبا سوز وگداز، الله: الله: مى گفت: اولب هايش با لفظ الله شيرين. مى شد.
اين حالت روحانى: بر شيطان سخت آمد، نزد دعا كننده آمد وچنين القاء كرد وگفت:
اى پر رووسخت كار جان: تومى بينى خداوند در برابر دعاها واصرار تو، لبيكى نمى گويد وجواب نمى دهد، چرا لجاجت مى كنى؟!
بس است رها كن وپى كار خود برو:
گفت: شيطانش خمش اى سخت رو
چند گوئى آخر اى بسيارگو
مى نيايد يك جواب از پيش تخت
چند الله مى زنى با روى سخت
از اين نهيب شيطان: دل اوشكست وافسرده شد ودعا را رها كرد.
خواب بر اومسلط گشت ودر عالم خواب:حضرت خضر (عليه السلام) را در باغ سبز وخرمى ديد، خضر به اوگفت:
چه شده؟ چراالله نمى گوئى؟ مگر از دعا وراز نياز پشيمان شده اى؟!
اوشكسته دل شد وبنهاد سر
ديد در خواب اوخضر را در خضر
گفت: هين از ذكر چون وامانده اى؟
چون پشيمانى از آن كش ‍ خوانده اى؟
دعا كننده در پاسخ حضرت خضر (عليه السلام) گفت: هر چه الله: الله: ميگويم جواب لبيك نمى شنوم: مى ترسم كه مرا از اين خانه: رانده باشند، از اين جهت مايوس شده ام.
گفت لبيكم نمى آيد جواب
زان همى ترسم كه باشم رد باب
حضرت خضر (عليه السلام) به اوفرمود:اى نيايشگر بينوا! خداوند به من فرمود: كه به توبگويم: مگر بايد جواب خدا را از در وديوار بشنوى ؟ همين كه الله: الله مى گوئى معنايش اين است كه جذبه خدائى تورا به سوى خود مى خواند واز جانبه معشوق كششى نسبت به تووجود دارد: همين موضوع: لبيك خدا به تواست....
گفت: اورا كه خدا اين گفت به من
كه بروبا اوبگواى ممتحن
نى: كه آن الله تو، لبيك ماست
آن نياز وسور ودردت: پيك ماست
ترس وعشق توكمند لطف ماست
زير هر يارب تولبيكهاست
اى نيايشگر عزيز! خداوند به فرعون جاه وجلال داد واز همه دردها اورا حفظ كرد تا نحس اورا نشنود وناله اورا ننگرد:
در همه عمرش نديد اودردسر
تا ننالد سوى حق: آن بد گهر
درد آمد بهتر از ملك جهان
تا بخوانى توخدا را در نهان
استقامت كن وهوشيار باش ودر راه دين: گام محكم بردار وگوش قلبت را به صداهاى اين وآن نفروش وبدان كه همان سوز وگداز تودر درگاه خدا، دليل راه يابى وپذيرش توبه آن درگاه است (٢٠).

دعا كنيد بر اوپيروز گردم حدود ٨٠ سال قبل در تهران پهلوان غيور ومتدينى بود كه با نام حاج محمد صادق خوانده مى شد، اوبه عنوان پهلوان اول پايتخت شمرده مى شد، اين پهلوان شغل بلوز فروشى داشت: لباسى نسبتا بلند مى پوشيد وكلاه پوستى بر سر مى نهاد.
در آن زمان يك پهلوان ارمنى به تهران آمده بود، ومى خواست با پهلوان اول پايتخت كشتى بگيرد، حاج محمد صادق براى حفظ حيثيت خود قبول كرد، وچون مرد با ايمانى بود، به خدا بزرگ توكل نمود وبه منزل چند نفر از روحانيون محل رفت وبه هر يك از آنها ١٠ ريال « يك تومان آن زمان » داد وبه آنها گفت امشب شب جمعه از اين پول غذا تهيه كرده و اهل خانه را جمع كنيد وپس از صرف غذا، روبه قبله بنشينيد ودعا كنيد كه من بر آن پهلوان پيروز گردم: آنها هم درخواست اورا اجابت كردند.
روز موعود فرا رسيد، جمعيت ازدحام كردند، وپهلوان ارمنى به ميدان حاج محمد صادق آمد آنگاه با اوكشتى گرفت وطولى نكشيد اورا بلند كرد وبر زمين زد وبر اوپيروز گرديد (٢١).
دلابسوزد كه سوز توكارها بكند
نياز نيم شبى دفع بلاكند
عتاب يار پرى چهره عاشقانه بكش
كه يك كرشمه تلافى صد جفا بكند
طبيت عشق مسيحا دمست ومشفق ليك
چون درد در تونبيند كه را دوا كند
توبا خداى خود اندازه كار ودل خوش دار
كه رحم اگر نكند مدعى خدا بكند
ز بخت ملولم بود كه بيدارى
به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند (٢٢)

چهار گروه كه دعايشان مستجاب نمى شود امام صادق (عليه السلام) فرمودند: چهار طايفه اند كه دعايشان مستجاب نمى شد:
١-مردى كه در ميان خانه خود بنشيند وبگويد خدايا به من رزق وروزى عنايت كن « از طرف خداوند » به وى گفته مى شود: آيا من تورا به طلب
وسعى كوشش براى رزق وروزى مامور نكردم.
٢-مردى كه در حق زوجه خود نفرين كند. به اوگفته مى شود: آيا امر يعنى يعنى طلاق وى در اختيار توقرار ندادم؟ (٢٣).
٣- مردى كه مال وثروت خود را فاسد تباه ودر مصرف آن اسراف نمايد، به وى گفته مى شود: آيا من تورا به اقتصاد، « وميانه روى » دستور ندادم.
٤- مردى كه مال خود را بدون شاهد ومدرك به ديگرى قرض دهد. به او گفته مى شود: آيا تورا به گرفتن شاهد، مامور نكردم. (٢٤).
اگر بد بنده اى هستم خدايا
توخوبى اى خداوند تعالى
ز حد بگذشت جرمم اى الهى
گدايت آمده با روسياهى
سزد بر تونمائى عفوما را
كريمان كن كرم بگذار تواز ما

هنوز دعايش تمام نشده بود كه... كتاب طب الائمه حضرت رضا (عليه السلام) از حضرت موسى ابن جعفر (عليه السلام) نقل كرد كه چون منصور « جلاد » تصميم كشتن حضرت صادق (عليه السلام) را گرفت به فرماندار مدينه دستور داد ايشان را « هر چه زودتر » بفرستند.
فرماندار به دستور منصور عمل كرد كه منصور آن قدر عجله در كشتن امام داشت كه خيال مى كرده فرماندار حضرت را دير فرستاده: بالاخره امام صادق (عليه السلام) بر منصور وارد شدند، منصور از ديدن حضرت لبخندى زد واز حضرت احترام كرد وايشان را پهلوى خود نشاند.
منصور گفت: اى پسر رسول خدا به خدا قسم وقتى كه دنبال شما فرستادم تصميم كشتن شما را داشتم اما همينكه چشمم به شما افتاد چنان شيفته شما شدم كه اكنون خيال نمى كنم هيچ يك از خانواده ام نزد من محبوب تر از شما باشد...
منصور دوانيقى جايزه اى پرارزش در اختيار امام (عليه السلام) گذاشت اما امام (عليه السلام) قبول نكرد وفرمود: وضع ما خيلى خوب است ونيازى نداريم اگر مى خواهى به من كمكى بكنى به خويشاوندان من عنايت كن و دست از كشتن خويشان من بردار.
منصور گفت: قبول مى كنم وصد هزار به حضرت داد تا بين خويشان تقسيم نمايد.
منصور به حضرت گفت واقعا صله رحم به جا آوردى.
حضرت (عليه السلام) وقتى كه خارج شد بزرگان قريش وجوان ها از هر فاميل به احترام تمام آن جنابت را مشايعت وبدرقه كردند ويكى از جاسوسان منصور نيز همراه آن حضرت بود.
جاسوس به حضرت گفت: آقا من كاملامتوجه شما شدم وقتى نزد منصور آمديد ديدم لبهايتان حركت مى كند ودعائى مى خوانديد آن دعا چه بود؟
حضرت فرمود: وقتى چشمم به اوافتاد اين دعا را خواندم:
يا من لايضام ولايرام به تواصل الارحام صل على محمد وآل محمد و اكفنى شره بحولك وقوتك.
حضرت فرمود: به خدا قسم جز اين چيزى نگفتم.
جاسوس اين جريان را براى منصور گزارش كرد.
منصور گفت: بخدا دعايش هنوز تمام نشده بود كه هر كينه اى در دل من بود از بين رفت. (٢٥).
ذكر حق از هر چه گوى خوشتر است
از محمد (ص) راه جوى خوشتر است
بعد حمد خالق ونعمت نبى
بشنواز برنامه هاى مذهبى
روبه سوى مكتب اسلام كن
از پى تحصيل ثبت نام كن
گر بنى بنيان گذار مكتب است
جعفر صادق رئيس مذهب است
مكتب روشنگران دارالفنون
خلق را اوبر سعادت رهنمون
عالمان شاگردان دانشگاه او
جان به قربان دل آگاه او
اكثرا اخبار قال الصادق است
دل به گفتار متينش شائق است
حجت حق افتخار جامعه
مهربان آموزگار جامعه
داد علم وحكمت از تحصيل داد
بر جهان شاگردها تحويل داد
وه كه منصور دوانيقى شوم
بست بر خلق جهان باب علوم
بود دائم از پى آزار او
توطئه مى كرد بس در كار او (٢٦)

با دعاء حضرت غمش زائل گرديد حضرت صادق (عليه السلام) زير ناودان « طلاى » خانه خدابودند، گروهى نيز حضور داشتند كه پيرمردى سلام كرد، عرض كرد: اى پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) من شما خانواده پيامبر را دوست دارم و از دشمن شما بيزارم.
پيرمرد گفت: اى پسر رسول خدا گرفتار درد بزرگى شده ام:
پناه به خانه خدا آورده ام تاگرفتاريم بر طرف شود در اين حال اشك هايش ‍ سرازير شده وخود را قدم هاى حضرت انداخت وپاهاى آن جناب را مى بوسيد.
امام (عليه السلام) كنار مى رفتند « كه اونبوسد » حضرت به دلشان بحال اوسوخت وگريه كردند آنگاه حضرت روبه حاضرين نمودند و فرمودند: اين برادر شمااست وپناه به شما آورده: دست هاى خود را بلند كنيد.
حضرت دست خود را بلند كردند وشروع به دعا كردند خدايا سرشت و طينت وفطرت پاكى آفريدى واز آن سرشت پاك طينت دوستان ودوستان دوستان خود را قرار دادى: اگر بخواهى دردها را از اين شخص بر طرف كنى مى توانى.
خدايا ما پناهنده به خانه ات شده ايم كه هر چيز به آن پناه مى برد اين مرد به ما پناه آورده ومن از تودر خواست مى كنم اى خدائيكه در نور عظمت خود پنهان شده: به حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وعلى وفاطمه و حسن وحسين (عليه السلام) اى فرياد رس هر بيچاره وگرفتاره غمگين و دردمند خدايا اورا از اين گرفتارى به واسطه ما نجات بخش وبه لطف و كرمت غم واندوه از اوزائل گردان يا ارحم الراحمين.
دعاى حضرت كه تمام شد آن پيرمرد راه خود را گرفت هنوز به مسجد نرسيده بود كه با گريه برگشت وگفت: خدا مى داند رسالت خود را به كه بسپارد، به خدا سوگند به در مسجد نرسيده بودم كه ذره اى از ناراحتى. من باقى نماند، آنگاه پير مرد رفت. (٢٧).
آنانكه روى دل به سوى كبريا كنند
جان را رها ز ذلت كبر وريا كنند
از گير ودار وسوسه نفس رسته اند
كى بر مقام ومنصب ومال اعتنا كنند
از خويش رسته: خدمت خلق است كارشان
تا در رضاى خلق خدا را رضا كنند
عارفان ز مروه دل تا صفاى دوست
احرام عشق بسته كه سعى وصفا كنند
در طور عشق جلوه معشوق ديده اند
دل كنده جاى كفش: كه جان را فدا كنند


۱
داستانهايي از دعا ٢


طبيب مسلمان شد سيد ابن طاووس در مهج الدعوات از سعيد ابن ابى الفتح قمى نقل كرده كه در شهرى بنا « واسط » ساكن بود گفت: مرا مرضى عجيب بود كه طبيبان از علاج آن عاجز بودند وپدرم مرا به دارلشفا « بيمارستان » برد، همه طبيبان وساعور مسيحى كه از نظر طب متخصص تر بود « جلسه اى تشكيل دادند » وفكر كردند وگفتند اين مرض را غير از خدا كسى: نمى داند علاج كند، از اين سخن شكسته دل وغمناك شدم و كتابى از كتابهاى پدرم را برداشتم كه چيزى از آن مطالعه نمايم در پشت آن كتاب ديدم نوشته:كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هر كه را مرضى باشد بعد از نماز صبح چهل مرتبه بگويد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
حسبنا الله ونعم الوكيل
تبارك الله احسن الخالقين
ولاحول ولاقوه الابالله العلى العظيم
« به نام خداونده بخشنده مهربان سپاس خاص پروردگار جهانيان است خدا مارا بس است وسر پرست خوبى است خدا ارجمند است وبهترين آفرينندگان است وجنبش ونيرئى نيست جز بخداى والاى بزرگ » .
ودست بر موضوع درد بمالد از آن مرض صحت وسلامتى يابد وحضرت عزت اورا شفا بخشد.
پس من صبر كردم وچون صبح شد نمازم را بجا آوردم وچهل بار اين دعا را خواندم ودستم را بر موضع درد مى ماليدم: پس خداى متعالى آن مرض را از من بر طرف نمود.
اما مى ترسيدم كه مبادا آن مرض برگردد وتا سه روز به همين حال بودم كه مرضم برنگشت.
بعد از آن پدرم را از شفا پيدا كردنم خبر كردم وپدرم شكر خدا بجا آورد و براى بعضى از اطباء كه مسلمان نبودند صحتم وشفايم را نقل كرد كه يكى از آنها نزد من آمد وصحتم را ديد در همان حال كلمه شهادتين را بر زبان جارى كرد ومسلمان شد. (٢٨).
اى آنكه توئى سوز جانم آگاه
بر درگهت آورده ام از غصه پناه
رسم است كه توحفه اى بر دوست برند
اين تحفه ماست: كوله بارى ز گناه (٢٩)

بيمار زنده دل پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدند كه يكى از اصحاب: بيمار وبسترى شده است به عيادت اورفتند ودر بالينش نشستند وبا كمال مهر و محبت از اواحوال پرسى كردند.
وقتى كه بيمار، آن حضرت را در بالين خود ديدند، گوش جان تازه اى در كالبدش دميد، آن چنان خوشحال شد رنج بيمارى را از ياد برد، بلكه به بيمارى خود افتخار كرد وگفت:
اين بيمارى بود كه موجب شد سرور، سروران به ديدارم آيد وبهبود يابم!
خوشا آن رنجى كه دنبالش گنج است: خوشا به آن دردى كه سرورم را به بالينم آورد واين از لطف سرشار خدا بود كه بيمار گردم وهمه شب را نخوابم وپاسى از شب را در كنار يار بيدار بمانم...
اگر خزانى روى داد، گله نكن: چرا كه در دل همين خزان بهار مى رويد وبه دنبال مرگ: عمر ابدى است: پيروى هواى نفس مكن كه خيال انگيز و ويرانگر است.
گفت بيمار: مرا اين بخت داد
كامد اين سلطان بر من بامداد
اى خجسته رنج وبيمارى وتب
اى مبارك درد وبى خوابى شب
تا نخسبم جمله شب چون گاوميش
دردها بخشيد حق از لطف خويش
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به بيمار فرمود: مگر تودعاى كرده اى كه دعا نابجا ونا صحيح بوده است؟ مثل آن كه آش زهر آلود خورده باشى.
بيمار گفت: يادم نمى آيد، مگر به همت توجه شما فراموشى ها را به ياد آورم.
حضرت پر بركت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نورى در درون بيمار پديد آورد كه اوبه ياد گذشته اوافتاد وعرض كرد: اى رسول خدا، هم اكنون يادم آمد كه فضولى كرده ام: زيرا كه در لجنزار گناه غوطه ور بودم ودر آن دست وپا مى زدم وبراى نجات خود به هر وسيله اى دست مى انداختم: در آن هنگام هشدارها ووعيدهاى گوناگون را از زبان شما مى شنيدم و مضطرب مى شدم: بنابراين چاره اى جز اين نيافتم كه به درگاه خدا بنالم و درخواست كنم مرا در آتش بيمارى افكند ودر همين دنيا به كيفر اعمالم برسم ونفس سركشم مهار شود وچون هاروت وهاروت در چاه سخت سرزمين بابل مبتلاگردم « يا رسول الله » اگر شما به فريادم نمى رسيدى به كلى خود را مى باختم و...
حضرت به اوهشدار داد كه ديگر چنين دعاى نكند، تواى ناتوان! طاقت سنگ بزرگ كوهى را ندارى كه خداوند آن را بر سرت نهد.
گفت هى هى اين دعا ديگر مكن
بر مكن توخويش را از بيخ وبن
توچه طاقت دارى اى مور نژند (٣٠)
كه نهد بر توچنان كوه بلند
بيمار گفت: اينك توبه كردم وسپس از اين لاف بيجا نمى زنم.
اى پيامبر عزيز! شما همچون موسى (عليه السلام) هستى كه گمگشتگان سر گردان بيابان تيه را به سر منزل مقصود رساند، ما بى نوايان: پس از سالها راه رفتن « چون در خط رهبرى الهى نبوده ايم » وقتى دقت مى كنيم مى بينيم كه در همان منزلگاه اول: اسير شده ايم.
گفت: توبه كردم اى سلطان كه من
اى سر جلدى نلافم هيچ فن
اين جهان تيه است وتوموسى وما
از گنه در تيه مانده مبتلا
سالها راه مى رويم ودر اخير
همچنان در منزل اول اسير
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بيمار، طريق دعا توبه را چنين آموختند: اى آسان كننده مشكلات در اين دنيا ودر سراى آخرت بر ما حسنه ونكوى عطا فرما!
بارگاه ربوى خودت را مقصد نهايى ما قرار بده!
راهى را كه در پيش داريم: مطابق همان بارگاه لطيف: مانند بستان سر سبز و خرم ولطيف فرما!... (٣١) .

موانع استجابت دعا در بعضى از روايات گناهان متعدى به عنوان موانع استجابت دعا ذكر شود از جمله:
١- سوء نيت.
٢- نفاق.
٣- تاخير نماز از وقت.
٤- بد زبانى.
٥- غذاى حرام.
٥- ترك صدقه.
از امام صادق (عليه السلام) سؤال كردند: آيا خداوند نمى فرمايد دعا كنيد تا براى شما استجابت كنم؟در حالى كه افراد مضطرى را مى بينيم كه دعا مى كنند وبه اجابت نمى رسند، ومظلومانى را مى بينيم كه خدا پيروزى بر دشمن مى طلبد ولى آنها را يارى نمى كند.
امام (عليه السلام) فرمودند: واى بر تو!هيچ كس اورا نمى خواند مگر اينكه اجابت مى كند، اما ظالم دعاى اومردود است تا توبه كند. واما صاحب حق هنگامى كه دعا كند اجابت مى فرمايد بلارا از اوبر طرف مى سازد، به طورى كه گاه خود اونمى داند.
ويا آن را به صورت ثواب فراوانى براى روز نيايش به آن « روز قيامت » ذخيره مى كند، وهر گاه چيزى را كه بندگان تقاضا كنند مصلحت آن آنها نباشد خود دارى مى فرمايد. (٣٢) .

واعظ به خوبان دعا نمى كرد واعظى بود وقتى بالاى منبر مى رفت در حق راهزنان دعا مى كرد دست به سوى آسمان بلند مى كرد ومى گفت: خداوندا به همه مردم بد ومفسد و متجاوز ومسخره كننده رحم كن!
ولى اوبراى برگزيدگان راه تقوا وفظيلت: دعا نمى كرد، فقط كارش دعا براى منحرفان بود.
مردم به اواعتراض كرده وگفتند تاكنون هيچ كس نيامده كه براى گمراهان دعا كند.
واعظ در پاسخ آنها گفت: من از ناحيه اين گمراهان نيكوئى وخير ديده ام و از اين روآنها را دعا مى كنم. آنها آن قدر ظلم وبدى كردند كه من از بدى روى بر گردانم وبه روى سعادت رفتم.
هرگاه مى خواستم به سوى دنيا بروم ومثل آنها رفتار كنم: از ناحيه آنها زخمها وضربت ها مى ديدم: به ناچار به سوى خدا پناه بردم وهمين وضع مرا بنده خدا كرد، پس آنها سبب صلاح وخير من شدند از اين روبرايشان دعا مى كنم (٣٣) .
خبث وجور وظلم چندان ساختند
كه مرا از شر به خير انداختند
هر گهى كه روبه دنيا كردمى
من از ايشان: زخم وضربت خوردمى
كردمى از زخم: آن جناب پناه
باز گرگان براه
چون سبب ساز صلاح من شدند
پس دعايشان بر من است اى هوشمند

اين دونام تاثير عميق در اجابت دعا دارد بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اين نام مقدس « مليك ومقتدر » تاثير عميقى در اجابت دارد، وبه طورى كه يكى از راويان حديث نقل مى كند كه من وارد مسجد شدم در حالى كه گمان مى كردم صبح شده ولى معلوم شد مقدار زيادى از شب باقى مانده واحدى در مسجد غير از من نبود، ناگهان حركتى از پشت سرم شنيدم: ترسيدم اما ديدم ناشناسى صدا مى زند،اى كسى كه قلبت مملواز ترس است وحشت نكن وبگو:
الهم انك مليك مقتدر، ما تشا من امر يكون
سپس هر چه مى خواهى بخواه:اومى گويد من اين دعاى كوتاه را خواندم و چيزى از خدا نخواستم مگر اينكه انجام شد (٣٤).
در دل عطش عشق خدائى ما راست
ديوانه وصليم وجدائى ماراست
هر چند در اين جهان غريبيم همه
خود از سر غربت آشنائى ماراست

تودعا كن بلكه قفل دلم باز شود يكى از معجزات حضرت موسى (عليه السلام) در برابر فرعون اين بود كه رود نيل براى فرعونيان به رنگ خون در آمد، به طورى كه نه براى آشاميدن قابل استفاده بود ونه براى كشاورزى.
در قرآن آيه ١٣٣ سوره اعراف به اين معجزه اشاره شده است ضمنا بايد توجه داشت كه:
سبطيان همان بنى اسرائيل بودند كه براى موسى (عليه السلام) براى نجات آنها از رژيم طاغوتى فرعون: قيام كرد، ولى قبطيان همان پيروان وطرفداران فرعون بودند اينك به داستان زير توجه كنيد.
شدت تشنگى موجب شد كه يكى از قبطى ها نزديك يك نفر از سبطى ها برود وچنين بگويد: من يار وخويشاوند توهستم وامروز از روى نياز به تو روى آورده ام: موسى (عليه السلام) جادوئى كرده وآب رود نيل به خون مبدل نموده است: ولى آن آب براى سبطى ها، صاف وگواراست: اكنون قبطى ها بر اثر شدت تشنگى به بدبختى وهلاكت افتاده اند، من يار قديمى توهستم: اين كاسه را پر از آب كن: تا به طفيل توآب صاف بياشامم واز خطر تشنگى رهائى يابم.
سبطى در پاسخ گفت: بسيار خوب احترام تورا لازم مى شمرم وبه خدمت حاضرم: آنگاه آن كاسه آب را گرفت وآن را با آب نيل پر كرد، نيمى از آن راخود آشاميد ونيمى ديگر را به قبطى نزديك كرد وگفت: اين آب صاف است بياشام: ولى همان لحظه آب كاسه به خون سياه مبدل گشت: سبطى آن كاسه را به لب هاى خودش نزديك نمود، آب آن صاف وگوارا شد.
قبطى از اين پيشامد خشمگين وناراحت شد وساعتى نشست تا خشمش ‍ فرونشست پس روبه سبطى كرد وگفت:
اى برادر سبطى! چاره چيست؟ من چگونه از اين بدبختى نجات يابم؟
سبطى گفت: آب گوارا را كسى مى تواند بنوشد كه كه از راه فرعون برگردد و به خدا ايمان بيا آورد واز موسى (عليه السلام) پيروى كند، تونخست موسى « بر دين موسى » باش وبا ما آشتى كن: سپس آب گوارا بنوش: اين خشم توصدها هزار پرده بر چشمانت زده است: برووخشمت را فروه بنشان وديدگانت را باز كن وعبرت بگير تا استاد گردى:
قوم موسى شو، بخور از اين آب را
صلح كن با مه ببين مهتاب را
آل موسى شوكه حيلت سود نيست
حيلت باد تهى پيمود نيست
قبطى گفت: من لياقت آن را در خود نمى بينم: تودعائى كن بلكه قفل دلم باز شود سبطى پيشنهاد اورا پذيرفت وبه دعا وراز ونياز پرداخت: سجده ها نمود وعاجزانه با گريه ولابه از درگاه خدا خواست تا نور ايمان را بر دل آن قطبى بتاباند.
سرانجام: از آنجا كه جوينده يابنده است: دعايش مستجاب شد، زيرا اودر حال دعا بود كه ناگهان قطبى نعره زنان نزده اوآمد كه
هلابشتاب وايمان عرضه كن
تا ببرم زود، زنار كهن
دوستى توز حب ناشگفت
حمد الله عاقبت دستم گرفت
تومايه نجات من شدى: دلم از سياهى ظلمت فرعونى: ز دود شد ونور پاك موسوى بر آن تابيد.
در اين هنگام: سبطى كاسه اى پر از آب كرد وبه اوداد، اوآن آب كه صاف و گوارا بود، آشاميد وآنچنان سيراب شد كه گفت ديگر تا قيامت تشنه نمى شوم: آن خدائى كه به نهرها وچشمه ها، آب مى بخشد چشمه از ايمان ومعرفت در دلم گشود (٣٥) .
همه شب از سر كوى توگذر خواهم كرد
ديده از مرثيه هجر توتر خواهم كرد
سجده گاهم همه دم خاك در درگاهت
نكنى گر تونظر خاك بسر خواهم كرد (٣٦)

دعاى پدرم يكى از دوستان مورد اعتماد نقل كرد كه: روزى خدمت مرجع بزرگوار مرحوم آيه الله مرعشى نجفى بودم: ايشان فرمودند: مرجعيت من در اثر دعاى پدرم مى باشد، روزى مادرم: غذا آماده كرده بود فرمودند: بروبه پدرت بگوبيايد وغذا ميل كند، من وقتى وارد اطاق مطالعه پدرم شدم:ديدم در اثر خستگى خوابشان برده است: دلم نيامد كه اورا بيدار كنم واز طرفى چون مادرم امر كرده بود مانده بودم كه چه كنم؟ تا اين كه به نظرم رسيد كف پاى پدرم را ببوسم: هنگاميكه كف پاى پدرم را بوسيدم: ايشان از خواب بيدار شدند وچون متوجه شد كه كف پاى اورا مى بوسم: با يك حالت خاصى فرمود: خداوند تورا مرجع كند (٣٧).
اى پسر تويادگار پدر
از وفا باش دوستار پدر
هر چه گويد پدر را طاعت كن
همچوگل باش در كنار پدر
با سلام ودرود اى فرزند
بوسه زن دست وبر عذار پدر
از دعاى شوى سعادتمند
باش در تحت اختيار پدر (٣٨)

دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسير راه به چادرى از چادر نشينان كه مربوط به زنى بنام « ام معبد خزاعى » بود رسيد، حضرت خواستند از اوگوشت يا شير خريدارى كنند، ولى بر اثر خشكسالى: نه گوشتى بود نه شيرى.
حضرت به يك گوسفند نگاه كردند واز ام معبد اجازه خواستند كه از شير آن بهرمند شود.
ام معبد اجازه داد وگفت: اگر آن گوسفند شير مى داشت از آن استفاده مى كردم وبه تومى دادم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به پستان آن گوسفند دست كشيدند و دعا كردند كه خداوند آن را پر از شير كند، ناگهان شير از پستان آن گوسفند جارى شد به طورى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وهمه افراد آن خانواده آن زن خوردند وسير شدند وسپس پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) از شير آن دوشيد وظرفها را پر كرد وبه اين ترتيب از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) يك معجزه آشكار، در آنجا سر زد، سپس آن حضرت از آنجا رفتند
ابومعبد « شوهر ام معبد » از بيابان آمد، شير فراوان در ظرفها ديد بسيار تعجب كرد وپرسيد: اين شيرها از كجا آمده؟ با توجه به اين قبلايك قطره شير براى پسرانش وجود نداشت.
ام معبد گفت: مردى شريف ومبارك وچنين وچنان از اينجا عبور كرد واين بركات از اوست (٣٩).
از مطلع هستى وظهور ذرات
تا مقطع عالم وقيام عرصات
يك يك ز لسان جمله موجودات
بر عارض پر نور محمد صلوات (٤٠)

فقير در حق حضرت دعا كرد روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز جماعت را با مسلمانان به جماعت مى خواندند، پس از نماز جمعى در محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشستند، در اين هنگام پير مرد بينوائى نزد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد واحضار داشت « گرسنگى در جگرم اثر گذاشته: وبرهنه ام به من غذا ولباس بده كه سخت تهى دست مى باشم » پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در آن هنگام چيزى نداشتند، به بلال حبشى فرمودند: اين پيرمرد را به خانه حضرت فاطمه (عليه السلام)بر سان.
بلال اورا به خانه حضرت زهرا (عليه السلام) آورد واوجريان تهى دستى خود را به حضرت فاطمه (عليه السلام) گفت.
مدت سه روز بود، غذا نرسيده بود وفاطمه وعلى (عليه السلام) گرسنه بودند، در اين بحران فاطمه (عليه السلام) در فكر پيرمرد بود كه جواب مثبت به اوبدهد...
حضرت زهرا يك عدد گردنبند نقره اى داشت كه دختر عمويش دختر حضرت سيد الشهدا به اويادگارى داده بود، آن را از گردنش درآورد وبه پير مرد داد، وبه اوفرمود: « آن را بفروش وپولش را رفع نيازهاى خود مصرف كن » .
پيرمرد با خوشحالى از خانه حضرت فاطمه (عليه السلام) بيرون آمد، وبه حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد وجريان را گفت: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) منقلب شد واشك در چشمانش حلقه زد...
پيره مرد آن گردن بند را در معرض فروش قرار دادند.
عمار به اوفرمودند: آن را چه قيمتى مى فروشى؟
پيرمرد گفت: به اندازه يك وعده غذا كه مرا سير كند، ويك لباس كه با آن نماز بخوانم: ويك دينار پول: كه با آن مخارج سفربه خانه ام را تامين كنم.
عمار از سهميه غنيمت جنگ كه به اورسيده بود وآن را فروخته بود، مقدارى پول داشت: ٢٠ دينار و٢٠٠ درهم به پيره مرد داد، ويك دست لباس نيز به اوداد ومركب خود را نيز در اختيار اوگذاشت: ويك وعده غذاى نان وگوشت نيز به اوعطا كرد.
پيرمرد، شاد شد واز عمار ياسر تشكر كرد وپس چنين دعا كرد:
« خدايا به فاطمه (عليه السلام) آنقدر ببخش كه نه چشم آن را ديده ونه گوش آنرا شنيده باشد » .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: آمين آنگاه پيرمرد رفت...
عمار ياسر آن گردنبند را با مشك: خوشبوكرد ودر ميان يك لباس يمانى نهاد وبه غلامش داد وگفت: نزد فاطمه (عليه السلام) بروواين گردنبند را به اوبده: تورا نيز به فاطمه بخشيدم: از اين پس توغلام فاطمه (عليه السلام) هستى.
غلام دستور عمار را انجام داد، فاطمه (عليه السلام) گردن بند را گرفتند و غلام را آزاد كردند.
غلام كه از آغاز تا پايان جريان را اطلاع داشت: خنده اش گرفت: حضرت فاطمه (عليه السلام) پرسيدند: « چرا مى خندى؟ » .
غلام گفت: بركت اين گردنبند مرا به خنده آورد، چرا كه گرسنه اى را سير كرد، وبرهنه اى را پوشانيد، وفقيرى را بى نياز نمود، وبرده اى را آزاد نمود وسر انجام به صاحبش داده شد (٤١).
بر عالمان رحمت رحمن زهرا است
در هر دوجهان سرور نسوان زهرا است
نورى كه دهد شاخه طوبى از اوست
كوثر كه خدا گفته به قرآن زهرا است (٤٢)

گناهان ٤٠ ساله اوآمرزيده مى شود روايت شده هر كس اين دعا را در هر شب ماه مبارك رمضان بخواند گناهان چهل ساله اوآمورزيده مى شود.
الهم رب شهر رمضان الذى انزلت فيه القرآن وافترضت
على عبادك فيه الصيام صل على محمد وآل محمد وارزوقنى حج بيتك الحرام فى عامى هذا وفى كل عام واغفر لى تلك الذنوب العظام فانه لا يعفرها غيرك يا رحمان يا علام
خدايا پروردگارا ماه رمضان كه در آن قرآن را را فرستادى وروزه در آن ماه بر بندگانت واجب كردى بر محمد وآل محمد درود فرست وحج خانه محترم خود را در اين سال ودر هر سال روزيم گردان وگناهانم بزرگ را از برايم بيامرز كه غير از توكسى آنرا نمى آمرزداى بخشنده: اى دانا. (٤٣)
يا رب مكن از لطف پريشان ما را
هر چند كه هست جرم وعصيان ما را
ذات توغنى بوده ومه محتاجيم
محتاج به غير خود مگردان ما را

دعاى پيامبر وآمين گفتن زهرا س ابن جوزى كه از علماى اهل سنت است نقل كرده كه پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى جهيزيه حضرت زهرا (عليه السلام) پيراهنى تهيه نمود وشب زفافش آنرا برداشت در بين راه « وبه روايت ابن جوزى در خانه على (عليه السلام » ) سائل وگدائى برهنه از حضرت زهرا (عليه السلام) لباسى خواست حضرت پيراهن نوخود را در آورده وبه اودادند و خود پيراهن كهنه پوشيدند.
فردا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر اووارد شدند آن پير اهن را در بر زهراى اطهر نديدند حضرت فرمودند: پيراهنت را چه كردى؟ زهراى اطهر فرمودند: سائلى آمد وآنرا به اودادم.
حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: چرا پيراهن كهنه را ندادى؟
حضرت زهرا (عليه السلام) فرمودند: پدر جان وقتى كه سائلى آمد نزد شما لباس منحصر به خودتان را به اوداديد وخود را با حصير پوشانديد، خواستم به شما تشابهى پيدا كنم.
لقد كان لكم فى رسول الله اوسوه حسنه (٤٤).
وبراى شما است در فرستاده تقليد نيكو.
وبه روايت ديگر حضرت زهرا (عليه السلام) عرض كردند: خواستم به اين آيه عمل كنم.
« هرگز به نيكى نمى رسيد تا از آنچه كه دوست داريد انفاق كنيد » (٤٥).
حضرت جبريل همان صبح نازل شد وبه پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) عرض كرد: خداوند به شما سلام ميرساند وبه زهرا سلام ميرساند و مى فرمايد:
هر چه زهرا (عليه السلام) بطلبد « ما به » اومى دهيم.
حضرت زهرا عرض كرد: من هيچ نمى خواهم جز خدمتش وبقاى رحمتش ‍ را.
پسامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: من دستم را بلند مى كنم تو هم دستت را بلند كن وحضرت اينگونه دعا كردند: « اللهم اغفر لا متى » .
خدايا امتم را بيامرز.
حضرت زهرا فرمودند: آمين.
وحى نازل گرديد كه بشارت با تورا كه خداوند دوستان زهرا ودوستان فرزندانش را بخشيد.
حضرت زهرا (عليه السلام) به پدرشان فرمودند: در اين مورد از خدا سجلى « عهد نامه اى » بخواه كه ناگاه قطعه حريرى نازل شد كه به قلم قدرت اين آيه به آن نقش بسته بود « كتب ربكم على نفسه الرحمه » .
پروردگار رحمت را بر خودش واجب كرده است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اين را در كفنت بگذار.
اين جوزى مى نويسد كه از جمله وصاياى زهراى اطهر به امير المومنين (عليه السلام) اين بود كه اين قطعه حرير را در كفنم بگذار تا وقتيكه روز قيامت شراره هاى از آتش دوزخ زبانه مى كشد.
براى نجات دوستانم اين سجل وعهد نامه الهى را ارائه دهم. (٤٦).
عالمى را كردى از نورت مسخر فاطمه
بحر علم حق ندارد چون تو گوهر فاطمه
جز تونبود هيچ كس در پيشگاه ذوالمنن
ما سوى را دادرس در روز محشر فاطمه

دعا كن ونگوكار از كار گذشته حماد ابن عيسى ميگويد: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيده ام كه فرمودند: دعا كن ونگوكار از كار گذشته: زيرا دعا همان عبادت است و خداى عزوجل مى فرمايد:ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين. (٤٧)
آنان كه از عبادت من تكبر ورزند زود است كه سر افكنده به دوزخ درآيند.
وقال:ادعونى استجب لكم.
ونيز فرموده است مرا بخوانيد تا اجابت كنم.
مرحوم علامه مجلسى سلام الله عليه مى فرمايد: مقصود اين است كه دعا بخودى خود عبادت است زيرا در اين آيه آنرا عبادت دانسته وخداى تعالى به آن فرمان داده: پس بر فرض كه به اجابت نرسد به خاطر اطاعت امر اوبايد انجام شود، مانند ساير عبادات وترك آن موجب خوارى و كوچكى است: علاوه بر آن خداى سبحان وعده اجابت داده ودر وعده خويش تخلف نمى ورزد. (٤٨)
الهى اى خداى مهربان
رهى به هر نجات خود ندانم
مريض ومبتلاوبينوايم
نيم بيگانه يا رب آشنايم


۲
داستانهايي از دعا ٢


بهترين كار روى زمين دعا است امام صادق (عليه السلام) فرمودند: اميرالمومنين (عليه السلام) مى فرمايد: محبوب ترين كارها در روى زمين براى خداى عزوجل دعا است وبهترين عبادت پرهيز كارى وپارسائى است.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند امير المومنين (عليه السلام) مردى بودند كه بسيار دعا مى كردند.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: رسول خدا فرمودند: دعا سلاح مومن و ستون دين ونور آسمان ها وزمين است.
امام صادق از اميرالمومنين روايت نمودند كه فرمودند: دعا كليد نجات و گنجينه رستگاريست وبهترين دعاء آن دعائى است كه از سينه پاك ودلى پرهيزكار برآيد ووسيله نجات در مناجات است.
وخلاصى به اصلاح آيد وچون فزع وبى تابى سخت شود.فزع وپناهگاه خدا است. (٤٩).
نجاتم ده گرفتارم الهى
غريب وبى پرستارم الهى
از آن ترسم كه در روز قيامت
خورم از كرده هاى خود ملامت
مقرم (٥٠) اى خدا بر جرمهايم
به بخشايم الهى بينوايم

آيا توگفتى خدايا من چشم مى خواهم محمد ابن عجلان ثروتش را از دست داد وبه شدت فقير شد ومقدار زيادى نيز بدهكار گرديد، بالاخره به فكر افتاد كه نزد حاكم مدينه كه از خويشاوندان بود برود واز نفوذ وموقعيت اواستفاده كند.
در بين راه اوبه پسر عموى امام صادق (عليه السلام) رسيد پس از سلام و احوال پرسى: پسر عموى امام از اوپرسيد: « كجا مى روى؟ » .
محمد گفت: مقدار زيادى بدهى دارم: بنابر اين نزد امير مى روم تا كارم را اصلاح كند.
پسر عموى امام گفت: از پسر عمويم امام صادق (عليه السلام) چند حديث قدسى شنيدم كه مى خواهم برايت نقل كنم.
گفت: خداوند مى فرمايد: به عزت وجلالم سوگند، كسى كه به غيرمن اميدوار باشد، اميدش را قطع مى كنم.
ونيز مى فرمايد: واى بر اين بنده: اوبدون اينكه ما را بخواند واز ما بخواهد نعمت هاى خود را به اوعطا نموديم: آيا اگر ما را بخواند ودر خواستى نمايد خواسته اش را رد مى كنيم؟
ما عدم بوديم: تقاضامان نبود
لطف حق: ناگفته مامى شنود
آيا وقتى خداوند به توگوش ودهان ودست وپا داد توآنها را از خداوند خواسته بودى؟
محمد كه اين احاديث را براى اولين مرتبه مى شنويد، با اشتياق گفت: دوباره آنها را برايم بخوان.
پسر عموى امام (عليه السلام) دوباره احاديث را خواند ومحمد با دقت به آنها گوش فرا داد بالاخره فرمايش خداوند در اواثر كرد وگفت: به خدا اميد وار شدم وكارم را به اوواگذار كردم.
اين را گفت ورفت وبه خانه برگشت: طولى نكشيد كه گرفتارى هايش ‍ برطرف گرديد وقرض هايش پرداخت شد. (٥١)
شدم مغرور از غفارى تو
ز يادم رفته بود قهارى تو
الهى وقت بيدارى رسيده
ز لطف تومرايارى رسيده
پناهم ده الهى بى پناهم
مسوزان لاله هاى اشك آهم

دعا را در چهار جا غنيمت شماريد حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: اميرالمومنين (عليه السلام) فرمودند: دعا را در چهار جا غنيمت شماريد:
١- نزد قرائت قرآن.
٢- نزد گفتن اذان.
٣- نزد آمدن باران
٤- نزد بر خورد كردن دوتن از مومنين وكفار براى جنگ.
حضرت صادق فرموند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: بهترين وقتى كه در آن عزوجل را بخوانيد ودعا به درگاهش كنيد سحرهااست وآن آيه را كه در باره گفتار حضرت يعقوب (عليه السلام) است تلاوت فرمودند نه حضرت يعقوب فرمود: بزودى از پروردگار خود براى شما آمرزش خواهم (٥٢).
حضرت فرمودند: دعا كردن براى آنها را به سحر تاخير انداخت وموكول به وقت سحر كرد. (٥٣)
بود ورد زبان من خدايا
نجاتم ده مرا از اين بلايا
همين امشب نجاتم ده الهى
شفايم ده از اين حال تباهى

اى خدا به فريادم برس روزى: زنى بچه شير خوارش را در بغل گرفته بود واز روى پلى كه بر روى رود خانه احداث شده بود، مى گذشت: ناگاه بر اثر ازدحام مردم ، زن به زمين افتاد وبچه از دستش رها شده در رودخانه افتاد.
جريان آب رودخانه تند بود وآب بچه را با سرعت خود برد.
زن خود را به ساحل رساند ودر حالى كه دنبال فرزندش مى دويد، از مردم كمك مى خواست ولى جريان آب به قدرى تند بود كه نمى توانستند كودك را از آب بگيرند.
بالاخره جريان آب: كودك را به قسمتى از رودخانه برد كه آب رودخانه چرخ آسيابى را به حركت درمى آورد، تصادفا كودك وارد اين جريان گرديد وبه سرعت به طرف چرخ آسياب برده شد.
در آخرين لحظه كه زن يقين كرد هيچ كس نمى تواند به فريادش برسد و فرزندش را نجات دهد.
زن سر به آسمان بلند كرد وگفت:
اى خدا به فريادم برس!
در همان لحظه آب از رفتن ايستاد واز حركت باز ماند.
زن دست دراز كرد وكودكش را از روى آب برداشت وشكر الهى را به جاى آورد.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: خداوند تبارك وتعالى مى داند كه بنده اش چه مى خواهد هر گاه به درگاهش دعا كند، ليكن دوست دارد كه حاجتها به درگاهش شرح داده شود، پس هر گاه دعا كردى حاجتت را نام ببر.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: خداى عزوجل اجابت نكند دعائى كه از روى دل غافل باشد، پس هر گاه دعا كردى به دل توجه كن ويقين داشته باش كه اجابت شود. (٥٤)
نجاتم ده خداوندا كه مردم
به زير بار محنت جان سپردم
اگر دستم نگيرى زين بلايا
من دوست على وآل طاها

نام هاى خدا بسيار است حضرت صادق (عليه السلام) فرموده اند: هر گاه يكى از شما حاجتى مى خواهد، پس پروردگار را ستايش كند واورا مدح گويد، زيرا هرگاه مردى از سلطانى حاجتى خواهد بهترين سختى كه توانائى آن را دارد براى اوآماده مى سازد، پس چون حاجتى خواستى خداى عزيز را تمجيد وستايش كنيد وبا اين بيان.گوئى:
يا اجود من اعطى
يا خير من سئل
يا ارحم من استرحم
يا احد يا صمد
يا من لم يلد ولم يولد
ولم يكن له كفوا احد
يا من لم يتخذ صاحبه ولاولدا
يا من يفعل ما يشا ويحكم ما يريد
ويقضى ما احب
يا سميع ويا بصير
واز نامهاى خداوند عزوجل بسيار بگومثل دعاى جوشن كبير زيرا نام خدا بسيار است وصلوات بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وآلش ‍ بفرست و...
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: مردى وارد مسجد شد وپيش از ستايش خداوند وصلوات بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شروع به دعا كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند اين بنده در دعا ودرخواست از پروردگارش شتاب كرد، سپس مرد ديگرى وارد شد ونماز خواند وخداى عزوجل را ستايش كرد وبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) صلوات فرستاد، پس رسول خدا به اوفرمودند: بخواه تا به توداده شود.
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند:هر كس دوست دارد دعايش به اجابت برسد بايد كسب خود را پاك وحلال كند. (٥٥)
بنده عاصى اگر در تونيايد
پس به كجا رهسپار گردد گران
اى در توآزادى بنده مظلوم
موجب آرامش وهم سر وسامان

اول براى خود دعا نكن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
من صلى به قوم فاختص نفسه بالدعاء دونهم فقد خانهم
هر كس با مردم نماز بخواند وبراى خودش دعا كند به ديگران جفا كرده است.
١- امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند: مادرم زهرا (عليه السلام) شب هاى جمعه اصلانمى خوابيدند. از اول شب تا صبح در محراب عبادت خود پيوسته براى مومنين ومومنات دعا مى فرمودند.
يك با از اوپرسيدم: اى مادر! چرا براى خود دعا نمى كنى همانگونه كه به ديگران دعا مى كنى.
مادرم فرمودند: فرزندم اول همسايه سپس براى خود (٥٦).
٢- امام صادق (عليه السلام) فرمودند: هر كس چهل نفر از برادرانش را در دعا بر خود مقدم بدارد، سپس درباره خود دعا كند، دعايش درباره آنان. درباره خودش مستجاب مى شود (٥٧).
٣- خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) وحى كرد كه با دهانى پاك كه با آن گناه نكرده اى: دعا كن ومرا بخوان.
حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد: چگونه؟
خداوند متعال فرمود: توبه وسيله دهان ديگران گناه نكرده اى: با دهان ديگران مرا بخوان ا يعنى به گونه اى رفتار كن تا مردم: شب وروز تورا دعا كنند. (٥٨).
اى خدا از كرده هاى خويش پشيمانم دگر
طالب داروى عف وفكر و درمان دگر
آب بخشش بر سر وروى من لب تشنه ريز
چونكه از گرماى عصيان سخت عطشانم دگر

اين دعا را بخوان شخصى به نام يونس بن عمار « كه لكه هاى از بيمارى در صورتش پيدا شده بود » مى گويد: به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتم وبه آن حضرت گفتم: « اين لكه هايى كه در چهره ام پيدا شده: مردم مى گويند هرگاه خداوند به بنده اى توجه ولطف ندارد، اورا به چنين بيمارى مبتلا مى نمايد » .
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: مومن آل ياسين داراى انگشتان شل و بى حس وبى حركت بود وبا همان انگشتان به مردم اشاره مى فرمود: اى مردم از رسولان خدا پيروى كنيد (٥٩).
بنابر اين مومن به هر بلائى مبتلامى شود.
يونس مى گويد: آنگاه امام صادق: (عليه السلام) براى رفع آن بيمارى: به من دستور العملى داد وفرمود:
هنگامى كه ثلث آخر شب فرا رسيد در آغاز آن وضوبگير وسجده دوم و ركعت اول نماز « شبى » اين دعا را بخوان:
يا على يا عظيم يا رحمان يا رحيم يا سامع الدعوات يا معطى الخيرات: صل على محمد وآل محمد واعطنى من خير الدنيا والاخره ما انت اهله و اصرف عنى من شرالدنيا والاخره ما انت اهله واذهب عنى بهذاالوجع فانه قد غاظنى واحزننى.
اى خداى بزرگ وبزرگوار، اى مهربان وبخشنده: اى شنونده دعاها، اى بخشنده نيكى ها، بر محمد وآلش درود بفرست: وخير دنيا وآخرت را از من عطا فرما، آنگونه كه شايسته رحمت تواست واين درد را از من دور ساز، كه اين درد مرا خشمگين وغمگين نموده است.
آنگاه امام صادق (عليه السلام) فرمودند: « در دعا ونيايش: پافشارى و اصرار كن » .
يونس مى گويد: طبق دستور امام عمل كردم هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خداوند همه آن بيمارى ونشانه هايش را از من زدود. (٦٠)
يا رب به اشك چشم اسيران دربدر
يارب به آه وناله اطفال بى پدر
يارب به نور چهره نورانى رسول
آن چهره كه خون جبينش نموده تر
يا رب تشنگان بيابان كربلا
از جرم ما وكرده صديق در گذر

اين گريه از شادى وخوشحالى است حكايت كرده اند كه پيامبرى به بيابانى رسيد، ديد سنگ كوچكى آب زيادى كه خيلى بيش از اندازه وتناسب سنگ است بيرون مى آيد.
پيامبر ايستاد وحيران شد ودر شگفت شد وبا خود گفت: اين چه سنگ و آبى است.
خداوند سنگ را به سخن در آورد وگفت: اى پيغمبر اين آبى كه تومى بينى گريه من است كه از آن روزى كه خداوند فرمود: دوزخ وآتش جهنم را به سنگ گرم وسوزان كنند من از حسرت وترس مى گريم...
پيغمبر كه اين را از سنگ شنيد دعا كرد وگفت: خداوندا اين سنگ را از آتش ‍ ايمن گردان: ندا رسيد كه ما اورا از آتش ايمن كرديم مدتى گذشت باز گذر پيغمبر به آن سنگ افتاد، ديد باز سنگ مى گريد گفت: خداوندا اورا از آتش ‍ ايمن كردى ولى باز سنگ مى گريد؟
سنگ به فرمان خدا به سخن در آمد وگفت: اى پيامبر گريه اولى من غم و حسرت بود، ولى اين گريه از شادى وخوشهالى است. (٦١)
جز توكسى نيست رئوف رحيم
هم توئى ببخشاى به ما اى كريم
گربكنى رانده مرا از درت
دست من دامن پيغمبرت
تا كه بود مهر على در دلم
حل شده بينم همه مشكلم

دعا ناتمام بود كه... زاهد مجاهد مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى آنچنان علاقمند زياد شدن طلاب علوم دينى كه وقتى در قم طلاب ومحصلين زياد شدند مرحوم آيه الله حائرى از پذيرفتن طلاب تازه وارد خوددارى كرده بلكه جواب مى فرمايد، آنها مايس شده مراجعه به معظم له يعنى شيخ بافقى مى كردند، ايشان آنها را تسلى وتسكين داده وحتى الامكان وسائل ماندن و تحصيل آنها را فراهم مى نمود وبه آيه الله حائرى مى گفت: مگر نان ده و رزاق اينها شما هستيد كه از زياد شدن آنها استنكاف دارى ومانع مى شويد هر آن كس كه دندان دهد نان دهد.
مرحوم حائرى مى فرمايد: اول ماه كه پول نرسيد چه بايد نمود مى فرمود: آن به عهده من: اگر در هنگام پرداخت نرسد مرا خبر كنيد تا از رزاق ذوالقوه المتين وصول ودريافت رزق نوكران وليش صاحب الامر نمايم.
از قضا بعضى از اوقات كه دير مى شد به ايشان خبر مى دادند ومرحوم حائرى مى گفت: حالاتوجواب طلاب را بده: بدون تامل مى گفت: اگر تا بعد از ظهر از خدا وصول شهريه نكنم بنده اونباشم: سپس مى آمد در مدرسه دار العلم قم ومحصلين دينى را جمع كرد وگفت: با من به مسجد بالاى سر حضرت بيائيد كه با خدا كارى دارم.
طلاب قم كه از دل به اومعتقد واز صميم قلب اورا دوست مى داشتند پشت سر به مسجد رفتند، ايشان در جلوى آنها مشغول دعا وصلوات بر پيغمبر وآل اوشده ومى گفت: خدايا اينان نوكران وسربازان ولى وحجت تواند وغير از تويار ومولاوآقائى ندارند يا الان شهريه اينها را بده ويا آنقدر در اين مسجد با اين ها دعا كرده وصلوات فرستاده تا عنايت بفرمائى.
اتفاقا دعا ناتمام بود كه باب فرج بر رخ آنها گشود وپول وشهريه طلاب رسيد حتى گاهى مى گفت: خدايا يا آخوند بافقى را مرگ ويا طلاب را نان بده وآنقدر نزد خدا عزيز بود كه فورا دعايش مستجاب مى شد وبراى محصلين شهريه مى رسيد. (٦٢)
جمله غريقيم به بحر فنا
ذات توپاينده بود در بقا
چشم اميد توبر فضل تواست
خود كژى كرده ماكن درست

مناجات موسى با خدا حضرت باقر (عليه السلام) فرمودند: در تورات اصلى كه تغيير نكرده نوشته شده است همانا موسى (عليه السلام) از پروردگار خود سؤ ال كرد وگفت: اى پروردگار من! آيا توبه من نزديكى تا تورا مناجات كنم ويا دورى تا صدا زنم تورا؟
به حضرت موسى (عليه السلام) وحى شد، اى موسى! من هم نشين كسى هستم كه مرا ياد كند.
موسى (عليه السلام) سؤال كرد: خدا در پناه تووكيست روزى كه پناهى نيست مگر پناه تو؟
خطاب رسيد، اى آنها كه مرا ياد مى كنند من هم آنها را ياد مى كنم وبا هم در راه من دوستى مى كنند، پس من آنها را دوست دارم: اينها آنانند كه وقتى بخواهم به اهل زمين بدى وعذاب برسانم آنها را ياد مى كنم وعذاب را به بواسطه آنها بر طرف مى كنم.
مرحوم مجلسى رحمه الله عليه مى فرمايد: گويا غرض حضرت موسى حضرت موسى از اين سؤ ال اين بوده است كه آداب دعا را سؤال كند با علمش به اينكه حق تعالى نزديك وقريب است به ما از حبل وريد به احاطه علمى وقدرت وعليت: يعنى آيا دوست دارى تورا مناجات كنم چنان كه شخصى نزديك مناجات مى كند ويا صدا زنم تورا چنانكه شخص ‍ دور وبعيد صدا مى زند وبه عبارت ديگر وقتى به سوى تونظر مى كنم تواز هر نزديك نزديك ترى: ووقتى به سوى خودم نظر مى كنم خود را در غايت دورى مى بينم نمى دانم در دعا حال تورا ملاحظه كنم يا حال خود را. (٦٣)

پانزده شرط در استجابت دعا هر عادتى آداب وشرايطى دارد كه منهاى آن آداب وشرائط اثر بخش ‍ نخواهد بود، بنابراين بايد آداب وشرايط دعا را شناخت وآن را فراهم كرد تا اثر بخش باشد، در چنين صورت قطعا اثر به سزائى در خودسازى و بهسازى خواهد داشت: به عنوان مثال: تصميم بر ترك گناه صاف نمودن قلب: غذا وكسب حلال: امر به معروف ونهى از منكر، پذيرفتن رهبر عادل وشايسته از شرايط دعا است: آداب دعا نيز بسيار است از جمله:
١. آغاز كردن دعا با نام خدا وذكر صفات الهى.
٢. صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وآلش.
٣. شفيع قرار دادن اولياء خدا مانند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليه السلام) هنگام دعا.
٤. اقرار به گناه.
٥. تضرع وزارى هنگام دعا.
٦. دوركعت نماز حاجت: قبل از دعا.
٧. كوچك نشمردن دعا.
٨. ناچيز دانستن خواسته ها ونيازها در برابر عظمت خدا.
٩. همت عالى وبلند نظرى در دعا.
١٠. عمومى كردن دعا.
١١. دعاى پنهانى كه ارزش آن معادل هفتاد دعاى آشكار است.
١٢. دعاى دسته جمعى.
١٣. دعا در وقتها ومكانهاى مناسب ومقدس.
١٤. دعا در وقتها ومكانها مناسب ومقدس.
١٥. اصرار ورزيدن در دعا. (٦٤)
جز در توهيچ درى نيست باز
تشنه لطفيم به وقت نماز
كافر ومومن همه: مهمان تو
ريزه خور سفره احسان تو

من شما را وكيل كردم براى من دعا كنيد عالم محقق شيخ توسير كانى فرمود:
اوايل جوانى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم: امر معيشت و زندگى بر من سخت مى گذشت: بنا گذاشتم فقط به قصد دعا براى توسعه حال به كربلامشرف شوم.
ابتداء كه وارد شدم: شب را خوابيدم: در حالى كه هنوز به حرم حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) مشرف نشده بودم در خواب به حضور حضرت بقيه الله ارواحنافداه رسيدم: حضرت فرمودند: فلانى دعا كن: عرض كردم: مولاجان: من فقط به قصد دعا كردن مشرف شده ام.
حضرت حضرت فرمودند: اين جا بالاى سر است دعا كن. من دست به دعا برداشتم وبا تضرع وزارى دعا كردم.
حضرت فرمودند:نشد.
دوباره بهتر از اول مشغول به دعا كردن شدم.
بار ديگر حضرت فرمودند: نشد.
مرتبه سوم: به جد جهد آنگونه كه كه بلد بودم: در دعا اصرار نمودم.
باز حضرت فرمودند:نشد.
در اينجا من عاجز شدم وعرض كردم: آقا جان دعا كردن وكالت برادر هست يا نه؟
حضرت فرمودند: بله هست.
عرض كردم: من شما را وكيل كردم كه براى من دعا بفرمائيد.
حضرت فرمود: خيلى خوب:اينجا حضرت دست به دعا برداشتند براى من دعا كردند، ومن در اينجا از خواب بيدار شدم.
چون به نجف اشرف برگشتم: شخص تاجرى از اهل توسيركان: كه ساكن تهران بود، به زيارت عتبات مشرف گرديد وبه حضور مبارك حجه الاسلام ميرزاى رشتى عليه الرحمه رسيد وچون شيخ حسن توسيركانى از شاگردان مبرز ايشان بود، به همين جهت مرحوم ميرزاى رشتى توصيف او را از نزد تاجر توسيركانى بسيار نمودند وبالاخره فرمودند: دختر را به اوبده حاجى تاجر فورا قبول كرد پس از چند روز جناب شيخ حسن: صاحب عيال وثروت وخانه وزندگى گرديد. (٦٥)
در همه جا لطف توهمراه ماست
حافظ وروح دل گمراه ماست
لطف توخواهى كه مسلمان شويم
تن بگذاريم همه جان شويم
صانع مخلوق توئى بى مدد
صنع توتابد به حساب وعدد

حضرت در دعا مى فرمود بعضى از دانشمندان در وصف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چنين. مى گويند: آن حضرت بسيار در درگاه خدا گريه وزارى كرد ودعامى كردند، وهمواره از خدا مى خواستند كه اورا داراى اخلاق نيك كند وروح و جانش را با ارزشهاى عالى اخلاقى بيارايد ودر دعا مى فرمود:
اللهم حسن خلقى وخلقى.
خدايا ظاهر وباطن من را نيكوگردان.
باز در دعا چنين مى فرمود:اللهم جنبى منكرات الاخلاق.
خدايا زشتيهاى اخلاقى را از من دور گردان.
خداوند دعاى حضرت را به اجابت رسانيد وقرآن را بر حضرت نازل كرد و اورا به وسيله قرآن تربيت نمود. (٦٦)
نور تودر هر كس بتافت
عزت وشخصيت جاويده يافت
هر كه به جز توبگزيند خداى
مى نشود هيچ كسش رهنماى

حساب: حساب گدائى كردن است بزرگان گفته اند: گدائى كه مايه نمى خواهد گدا مجانى طلب است: مايه اش ‍ پروبودن است وسماجت داشتن.
گدا، اگر سمج باشد ومحكم بچسبد، حتما مى گيرد، اگر بيرونش كنند از اين در مى رود واز آن در برمى گردد، مى گويد:
نمى روم ز ديار شما بكشور دگر
برون كنيدم از اين در، درآيم از در دگر
من از هيچ نيم: هر چه هستم آن توام
مرا مران كه سگى سر به آستان توام
عارفى را پرسيدند، بدين در، آمده اى چه آورده اى؟ گفت: گدائى كه در بر خانه سلطان آيد، از اونمى پرسند چه آورده اى؟ بلكه مى گويند اى گداى بينوا چه مى خواهى؟
آرى دستى كه به درگاه شاهان دراز مى شود، خالى مى آيد وپر بر مى گردد نه اين كه چيزى مى آورد وچيزى مى برد.
حساب: حساب گدائى كردن است: نه معامله وداد وستد انجام دادن. (٦٧)
قمرى وبلبلى كه نوا مى زنند
عشق توبر خلق: صلامى زنند
خالق بخشنده سبحان توئى
رزاق ذوالمننى ورحمان توئى

چهل مرتبه دعاى عبرات را خواند سيد رضى الدين محمد مدت زيادى نزد يكى از سلاطين مغول بود ودر نهايت سختى وتنگى بسر مى برد.
در عالم رويا حضرت بقيه الله ارواحنا فداه را مشاهده كرد ونزد ايشان گريه كرد وعرضه داشت: مولاى من براى رها شدن از اين گروه ظالم مرا شفاعت فرمائيد.
حضرت فرمود: دعاى عبرات را بخوان.
عرض كرد: دعاى عبارات كدام است؟
حضرت فرمودند: آن دعا در كتاب مصباح توآمده است.
سيد گفت: مولاى من چنين دعائى: در مصباح من نيست.
حضرت فرمود: مصباح را نگاه كن: آن را خواهى يافت: در اينجا سيد از خواب بيدار شد وچون صبح شده بود، نماز خواند وكتاب مصباح را باز نمود ورقه اى در ميان اوراق آن كتاب ديد كه دعا در آن نوشته شده بود، چهل مرتبه آن دعا را خواند.
اميرى كه يكى از سلاطين بود وايشان را زندانى كرده بود، دوزن داشت يكى از آن دو، عاقل واهل تدبير بود كه بر اواعتماد داشت.
وى « زن با تدبير » امير را مخاطب قرار داد وگفت: از اولاد اميرالمومنين (عليه السلام) كسى را زندانى كرده اى؟
گفت: منظورت از اين سؤال چيست؟
زن گفت: در عالم رويا، شخصى را كه گويا نور آفتاب از رخسارش ‍ مى درخشيد، ديدم: اوگلوى مرا ميان دوانگشت خود قرار داد و فرمود:
شوهر تويكى از فرزندان من را دستگير كرده ودر خورد وخوراك بر او سخت گرفته است.
به ايشان عرض كردم: مولاى من شما كيستيد؟
فرمودند: من على ابن ابى طالب هستم: به شوهرت بگواگر اورا آزاد نكند خانه اش را خراب خواهم كرد.
جريان اين خواب منتشر شد وبه گوش سلطان رسيد، اوگفت: من راجع اين موضوع اطلاعى ندارم واز زير دستان خود پرسيد:چه كسى نزد شما زندانى است؟
گفتند: همان سيد وپيرمرد علوى كه دستور داده بودى.
سلطان گفت رهايش كنيد واسبى به اوبدهيد كه سوار آن شود وراه نشان دهيد تا به خانه خود برود. (٦٨)
خالقى رحمانى وبا لطف ووجود
بهر توآرند خلائق سجود
اين همه آئينه رخسار تو
عاشق ديوانه بيمار تو


۳
داستانهايي از دعا ٢


آيا دعا كننده اى هست تا دعايش رابپذيرم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند خداوند مى فرمايد: هر كس ‍ حدثى از اوسر زد ووضونگرفت: به من جفا كرده وكسى كه حدثى از او سر بزند ووضوبگيرد ودوركعت نماز بخواند ومرا صدا نزند، به من جفا كرده وكسى كه پس از خروج حدث: وضوگرفت ودوركعت نماز خواند و به درگاه من دعا كرد ومن به اوپاسخ مثبت ندهم: ودعايش را در مورد دنيا وآخرتش مستجاب نكنم: من به اوستم كرده ام ومن هيچ گاه خداى ستم كارى نيستم « ودعاى اورا مستجاب مى كنم » .
در روايت آمده كه در اواخر شب: خداوند مى فرمايد:
١-هل من داع فاجبه.
٢-هل من سائل فاعطيه سئواله.
٣-هل من مستغفر فاغفرله.
٤-هل من تائب فاتوب عليه.
١- آيا دعا كننده هست تا دعايش را بپذيرم.
٢- آيا سائلى هست: تا به اوبه بخشم.
٣- آيا آمرزش خواهى هست تا اوتا اوبيامرزم.
٤- آيا توبه كننده اى هست: تا توبه اش را قبول كنم؟ (٦٩)
اى احد ولم يزل ولايزال
وى صمد وذوالمنن وذوالجلال
حمد وثنا جمله سزاوار تواست
اين همه آيات نمودار توست

اى موسى خودم سبب دعايشان هستم خداوند به داود (عليه السلام)وحى نمود وفرمود: هر كس كسى را دوست بدارد با اوراست مى گويد وهر كس با دوستى انس بيابد سخن اورا مى پذيرد وبه كارهاى اوخوشنود مى شود وكسى به دوستش اعتماد پيدا كرد، به اوتكيه مى كند وهر كسى مشتاق ديدار دوستى باشد تلاش مى كند كه هرچه سريع تر به اوبه اوبرسد.
اى داود! ياد من براى ذاكران وبهشتم براى طاعت كنندگان ووصالم براى شيفتگان وخودم مخصوص دوستدارانم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: هر دلى شيطانى دارد وتلاش ‍ مى كند تا اورا فريب دهد، پس اگر خدا را ياد نمود، از اودور مى شود واگر ياد خدا را كنار گذاشت: آن شيطان به اونزديك مى شود واورا متوجه او مى سازد وگمراهش مى كند وبه لغزش وامى دارد، تا كم كم اورا به طغيان وا دارد.
ونقل شده كه خداوند به موسى فرمود: اى موسى! هر كس مرا دوست بدارد فراموشم نمى كند وهر كس به رحمت ونعمت من اميدوار باشد. در سؤ ال وخواستن پا فشارى مى كند. اى موسى! اگر چه من از حال بندگان هيچگاه غافل نيستم: اما دوست دارم: فرشتگانم: گريه وزارى بندگانم رابشنود ونگهبانان من مى بينند كه چگونه فرزندان آدم به من تقرب پيدا مى كنند، در حالى كه خودم به آنان نيروى آن را مى بخشم وخودم سبب دعايش هستم.
اى موسى! به بنى اسرائيل بگوكه به داشتن نعمتها مغرور نگردد، كه در نتيجه از آنها گرفته شود واز ياد وشكر من غافل نشود كه نعمتها گرفته مى شود وبه خوارى مى افتد ودر دعا پافشارى كنند تا مستجاب شود و نعمت وسلامتى بر آنان گوارا كنم. (٧٠)
كى شود ياد تواى دوست فراموش مرا
نغمه مهر توكى مى رود از گوش مرا
من كه بى حالم واز خويش ندارم خبرى
كى روى با همه بى حاليم از هوش مرا

دعا در اثر اطاعت از خدا قحطى وخشكسالى شديدى در مدينه رخ داد ومردم مجبور شدند براى آمدن باران جمع شوند ودعا كنند در آن وقت مردى جلوآمد ودوركعت نماز خواند ودستش را به دعا بلند كرد وگفت: خدايا تورا به حق خودت قسم مى دهم كه باران رحمت را بر ما فروفرستى آن مرد هنوز دستش را پائين نياورد ودعايش تمام نشده بود كه ناگهان ابر تيره اى آسمان را در بر گرفت وباران تندى شروع به باريدن كرد به طورى كه مردم مدينه بيمناك شدند وترسيدند.
آن شخص دوباره دستش را بلند نمود وعرضه داشت:
خدايا اگر ميدانى كه همين قدر باران براى اين مردم كافى است آن را قطع كن: كه ناگهان باران قطع شد.
شخصى مى گويد من آن مرد را دنبال كردم تا خانه اش را ياد گرفتم: صبح روز بعد نزد اورفتم وگفتم مرا دعا كن!
اوگفت: پناه بر خدا! من تورا دعا كنم؟
گفتم: چه شد كه دعاى توبراى آمدن باران مستجاب شد؟
اوگفت: آنچه كه ديدى به سبب اطاعت از خدا بود وخداوند هم درخواست من را مرحمت نمود. (٧١)
در وادى عشق ترك سر بايد كرد
بر قبله گه دوست نظر بايد كرد
راهى است دراز وپر خطر راه خدا
زين راه به ياد حق گذر بايد كرد (٧٢)

دعا مى كردم اعمالم قبول شود در روايت آمده است كه سبب بردن ادريس به آسمان اين بود كه: فرشته اى به اوبشارت قبولى اعمال وآمرزش لغزشها داد، اونيز آرزوكرد زنده بماند.
فرشته پرسيد: براى چه آرزوى زنده بودن را دارى؟
حضرت ادريس فرمود: براى اين كه سپاس وشكر خداى را جاى آورم.
زيرا در اين مدت وزندگانيم دعا مى كردم اعمالم قبول شود حال كه به مقصود خود نائل گشته ام مى خواهم شكر خدا را به جاى آورم.
در قرآن كريم آمده در سوره مريم (عليه السلام) آيه ٥٧ مى فرمايد:
ورفعناه مكانا عليا
ما اورا به مكان بسيار بلندى برديم.
كه در تفسير اطيب جلد ٨ ص ٢٥٨ مى فرمايد: بعضى گفته اند مراد از مقام على يعنى شان و. مقام است وبعضى گفته اند اورا به آسمان اول وبعضى گفته اند به آسمان چهارم وبعضى گفته اند به آسمان ششم وبعضى گفته اند اورا به بهشت برداند واين قول نزديك واقراب است: اورا به آسمانها برده وچون بهشت را به اونشان نمودند تقاضا كرد كه در آن ساكن باشد به او اجازه دادند تا زمان ظهور حضرت بقيه الله عجل الله تعالى فرجه الشريف در بهشت باشد وچون در بهشت مرگ نيست در آنجا هست: پس از ظهور نازل مى شود واز ياوران آن حضرت است.
در اطيب مرحوم آيه الله طيب مى فرمايد: ادريس يكى از اجداد نوح بود و در زمان حيات وزندگانى آدم به دنيا آمده: چون حضرت آدم تا زمان ولايت نوح حيات داشته وزنده بود.
ادريس ٣٦٥ سال روى زمين عمر كرد وبعد از اين مدت به عالم بالارفت و تاكنون زنده است وزمان ظهور حضرت بقيه الله ارواحنافداه روى زمين نازل مى شود واز ياران حضرت ولى عصر (عليه السلام) مى شود كه چهار پيامبر از انبيا قبل در ركاب حضرتش حاضر مى شوند:
١- حضرت ادريس (عليه السلام).
٢- حضرت عيسى (عليه السلام).
٣- حضرت خضر (عليه السلام).
٤- حضرت الياس (عليه السلام).
واولين كسى كه علم خياطى را به اوافاضه شد ولباس چرمى مى پوشيد او بود.
واولين كسى بود كه علم خط ونوشتن وكتابت را تعليم نمود و٣٠ صحيفه بر اونازل شد.
واولين كسى بود كه علم نجوم وحساب را دارا داشت. (٧٣)
يا الهى سيدى انت غياثى ملجاى
نجنى زين بحر غم در دست طوفانم دگر
اى پناه بى پناهان يا اله العالمين
بى پناهم عفوكن يا رب پشيمانم دگر
در صف محشر من ودامان آل مصطفى
با دلى سوزان خدايا دست دامان دگر (٧٤)

دعائى كه به توداديم بخوان شخصى به نام حاج شيخ على مكى مى گويد: من به تنگى وسختى معيشت وبدهى هاى زياد مبتلاشدم تن به حدى كه ترسيدم طلب كارها مرا بكشند، يا از تنگ دستى وغصه بميرم: ناگاه دست به جيب خود كردم دعاى در آن ديدم: بدون آن كه خود گذاشته باشم يا كسى اورا ديده باشم: در جيبم گذاشته باشد، از مشاهده آن دعا خيلى تعجب كردم ومتحير گرديدم!
در خواب مردى را به هيات خوبان ديدم كه به من مى گويد:
فلانى دعاى مربوط به خودت را به تودادم: آن را بخوان تا از تنگى وشدت رها شوى: من اورا نشناختم وتعجبم زياد شد!
مرتبه دوم حضرت حجت (عليه السلام) را در خواب ديدم كه فرمودند: آن دعاى كه به توعطا كرديم بخوان وبه هر كس مى خواهى تعليم بده.
شيخ على مكى مى گويد: آن دعا را چند بار تجربه كردم كه گشايش وفرج را به زودى مشاهده نمودم: ولى پس از مدتى گم شد وچند وقتى هم مفقود بود. در اين مدت به خاطر از دست دادن آن تاءسف مى خوردم واز بدى عمل خود استغفار مى كردم: اما بدها شخصى نزد من آمد وگفت: اين دعا را فلان مكان از توگم شده بود وآن را به من داد، دعا را گرفتم وسجده شكر بجاى آوردم: دعا اين است:
بسم الله الرحيم: رب انى اسئلك مددا روحانيا تقوى به قوى الكليه و الجزئيه حتى اقهر بمبادى نفسى كل نفس قاهره فتنقبض لى اشاره دقائقها انقباضا تسقط به قواها حتى لايبقى فى الكون ذوروح الاونار قهرى قد احرقت ظهوره يا شديد يا ذاالبطش الشديد يا قهار اسئلك بما اودعته عزرائيل من اسمائك القهريه فانفعلت له النفوس بالقهر ان تودعنى هذا السر فى هذه الساعه حتى الين به كل صعب واذلل به كل منيع بقوتك يا ذاالقوه المتين.
وكيفيت آنان اين است كه در سحر سه مرتبه « در صورت امكان » صبح سه مرتبه ودر شب هم سه مرتبه خوانده شود وهرگاه كار سخت شود، بعد از خواندن آن سى بار بگويد:
يا رحمن يا رحيم يا ارحم الراحمين اسئلك الطف بماجرت به المقادير. (٧٥)
دردمندم ودوا مى طلبيم
در فغانيم وبقا مى طلبيم
هر سحرى بوى تورا تا دم صبح
از مسيحاى صبا مى طلبيم
جان به راه تونهادم به شوق
از تواى دوست تورا مى طلبيم
سائل كوى نيازم به جان
مد از دست دعا مى طلبيم

دعاى حضرت ابراهيم براى سه كس ربنا اغفرلى ولوالدى وللمومنين يوم يقوم الحساب. (٧٦)
اى پروردگار ما! من ووالدينم ومومنين را در آن روزى كه حساب به پا مى شود بيامرز.
حضرت ابراهيم در آيه مباركه براى سه دسته دعا وطلب ومغفرت نمودخ است:
١- براى وجود مبارك خودش رب اغفرنى واين خود بيانگر اينست كه اگر انسان قبل از ديگران در حق خويشتن دعا كند اشكالى ندارد چون انبيا (عليه السلام) به عقيده شيعه معصوم بودند ومرتكب گناه چه گناه كبيره و چه گناه صغيره نمى شدند، بنابراين معلوم مى شود دعا وطلب آمرزش كه حضرت ابراهيم براى خويشتن كرد به علت گناهش نبود است بلكه پيامبران (عليه السلام) طلب آمرزش را كه خود يك نوعى عبادت مى باشد دوست مى داشتند، لذا پيامبر اعظم اسلام (عليه السلام) هر روز هفتاد مرتبه استغفار مى كرد در صورتى كه هيچ گناهى از آن بزرگوار سر نزده بود.
٢- حضرت ابراهيم (عليه السلام) براى والدين خود طلب آمورزش مى كند والدين يعنى پدر ومادر كخ به قول علامه طباطبائى در ذيل اين آيه در الميزان ميفرمايد: منظور حضرت از اين دعا، دعا براى پدر حقيقى خودش ‍ يعنى « تارخ » بوده كه مومن از دنيا رفته است نه آزر.
٣- سومين دسته اى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) براى آنان دعا مى كند ودعايشان در حق ايشان مستجاب شده است مومنين است « وللمومنين » اين جمله مباركه از هر نظر عموميت دارد، به اين معنى كه از زمان دعاى حضرت ابراهيم تا قيامت: كليه مومنين ومومنات را در بر مى گيرد، اين دعا حضرت ابراهيم يك درس بزرگ را به ما مى دهد وآن اين اينكه ما هم موظفيم در حق مومنين ومومنات دعا كنيم. (٧٧)
آمدم با بار عصيان تا ببخشائى مرا
گر نبخشائى يقين در نار سوزم
خود تودانى قصد نافرمانيت بر سر نبود
حاليا در پيشگاهت اشك ريزم دگر

بيدار شد ولى دعا يادش مانده بود عالم ربانى حاج ملافتحعلى عراقى فرمود: كه: آخوند ملامحمد صادق عراقى در نهايت سختى وپريشانى بود وبه هيچ وجه براى اوگشايشى واقع نمى شد شبى در عالم خواب ديد، در بيابانى خيمه بزرگى بر پا است: پرسيد: اين خيمه مربوط به كيست؟
گفتند: اين خيمه امام زمان (عليه السلام) است: با عجله خدمت آن حضرت مشرف شد وسختى حال خود را به آن سرومشكلات خويش ‍ خواست.
حضرت اورا به سيدى از اولاد خود حواله دانند واشاره به اووخيمه اش ‍ فرمودند.
آخوند از محضر آن حضرت خارج شد وبه همان خيمه اى كه اشاره فرموده بود رفت: ديد عالم مورد اعتماد، جناب آقا سيد محمد سلطان آبادى كه روى سجاده نشسته ومشغول دعا خواندن است: در آن خيمه حضور دارد، به سيد سلام كرد وكيفيت جريان را نقل كرد، ايشان جهت وسعت رزق: دعايى به اوتعليم نمود.
در اينجا آخوند از خواب بيدار شد ودر حالى كه دعا يادش مانده بود، به طرف خانه عالم بزرگوار به راه افتاد، از طرفى قبل از ديدن اين خواب رابطه آخوند عراقى با سيد قطع بود وعلتش را اظهار نمى كرد وقتى خدمت سيد رسيد اورا به همان شكلى كه در خواب بود ديد، روى سجاده خود نوشته: مشغول ذكر واستغفار مشاهده نمود وسلام كرد.
سيد جواب سلامش را داد وتبسمى نمود، مثل اينكه از قضيه مطلع باشد، آخوند براى گشايش كار خود دعاى خواست: مرحوم سلطان آبادى همان دعاى را كه در عالم تعليم فرموده بود بيان كرد.
آخوند عراقى مقيد به خواندن آن دعا شد وبه اندك زمانى دنيا از هر طرف اوروآورد واز سختى وتنگدستى راحت باشد.
بعد از اين اتفاق: مرحوم حاج ملافتحعلى: سيد را خيلى ستايش مى كرد و مدتى هم نزد ايشان درس خوانده بود.
اما آنچه را سيد به آخوند در عالم خواب وبيدارى تعليم داده بود، سه چيز است.
اول: آنكه بعد از نماز صبح دست به سينه گذاشته و٧٠ مرتبه يا فتاح بگويد.
دوم: دعاى در كتاب كافى است هميشه بخواند كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را به مردى از صحابه كه مبتلابه مرض و پريشانى بود تعليم دادند واز بركت خواندن اين دعا به اندك زمانى مشكلاتش بر طرف شده: دعا اين است:
لاحول ولاقوه الابالله توكلت على الحى الذى لايموت والحمدالله الذى لم يتخذ ولدا ولم يكن له شريك فى الملك ولم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا
سوم: دعاى كه ابن فهد حلى از حضرت امام رضا (عليه السلام) نقل كرده كه بعدا از نماز صبح خوانده شود وهر كس آن را بخواند حاجتش برآورده و مشكلاتش حل شود وآن دعا اين است:
بسم الله الرحمن الرحيم وصل على محمد وآله وافوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد فوقيه الله سيئات ما مكروا لااله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجى المومنين حسبنا الله ونعم الوكيل فانقلبوا بنعمه من الله وفضل لم يمسسهم سوء ماشاء الله لاحول ولاقوه الابالله: ماشاء الله لاما شاء الناس: ما شاء الله ان كره الناس: حسبنى الرب من المربوبين: حسبى الخالق من المخلوقين: حسبى الرزاق من المرزوقين: حسبى الله رب العالمين حسبى من هو حسبى: من لم يزل حسبى حسبى من كان مذ كنت حسبى حسبى الله لااله الاهوعليه توكلت وهورب العرش العظيم. (٧٨)
بنده نوازا ملكا اى كريم
داور من ياور من اى رحيم
اى تواميد همه جويندگان
اى هدف ومقصد پويندگان

دعا كردن سخن گفتن بندگان با خداست همان طور كه تلاوت قرآن سخن گفتن با بندگان است: دعا كردن سخن گفتن بندگان با معبود يكتا است واين همان چيزى است كه به دعا ارزش مى دهد وحال دعا را از تمام حالات برتر مى كند، مخصوصا اگر دعاهاى باشد كه از لبهاى گهربار معصومين (عليه السلام) صادر شده باشند كه امام خمينى رحمه الله عليه آنها را قرآن صاعد ناميد.
معلوم است كه چنين حالتى داراى آدابى است.
مهمترين مساله در آداب دعا « توجه قلب است به مبدااعلى » چه اگر قلبت روبه خدا نباشد دعايت سزاوار استجابت نيست بلكه با دارد كه توجهى به تونشود، همانطور كه كه در زندگى دنيا اگر كسى به سوى تورو نكند سزاوار نيست كه تومتوجه اومتوجه اوباشى: مثلاچون با كسى مواجه شدى كه بدانى از صحبت كردن با توغافل است واز ماندن در كنار توروى بر مى گرداند سزاوار است كه از صحبت كردن با اوروى برگدانى و جوابش را نگوئى.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: هركس مى خواهد من منزلت خود را نزد خدا بداند منزلت خدا را نزد خود بنگرد، زيرا خداى تعالى همان منزلتى را نزد خود به بنده مى دهد كه بنده اش آنرا در نزد خود به خدا داده است.
وعلى (عليه السلام) مى فرمايد: خدا به دعاى شخص غافل توجه نمى كند.
آن روز اگر خوانده شوم واى بر من
در كار تودرمانده شوم واى بر من
گواز همه جا مرابرانند چه پاك
گر از در تورانده شوم واى به من

اثر دعا مرحوم شهيد در « مسكن الفواد » نوشته شده است: يك خانمى هر سال بچه سقط مى كرد، حدود ده تا بچه سقط كرد، يك شبى با خدا راز و نياز كرد، گفت: اى خدا! من ده تا بچه زائيدم اما يكى را هم ندارم: درد زائيدن وسقط شدن بچه را دارم اما بچه ندارم: مقدارى از خدا گله كرد، آن خانم شب خواب ديد كه مى خواهد وارد يك قصر فوق العاده زيباى بشود، اما راهش نمى دهند، گفتند، اين قصر مال تواست: اما نه حالابلكه بعد از مردنت.
مامور قصر گفت: كه خداوند اين قصر را براى رياضت هاى كه كشيده اى براى توخلق كرده است.
محوم شهيد مى فرمايد: چون خانم از خواب بيدار شد، از فرط خوشهالى مى گفت: خدا! من حاضرم در سال دوسه مرتبه سقط كنم.
ما متوجه نيستيم والامى گفتم اى كاش اصلادعاهاى ما مستجاب نمى شود تا اينكه اجرش را در روز قيامت به ما مى دادند، با اينكه در روز قيامت مى گوئيم خدايا اى كاش مصيبت ما در دنيا بيشتر بود يا بلاهاى ما بيشتر بود. (٧٩)
اى ياد توام شفاى بيمارى دل
وى در شب غم چراغ بيدارى دل
روزم به شب وشبم به روز آوردى
اى دوست بيا بيا به غم خوارىدل (٨٠)

دعاى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در روايت است پيامبر با اصحاب مى رفتند، رسيدند به يك چوپان از اوشير خواستند آن چوپان شير نداد. حضرت فرمودند: خدا آنقدر به توبدهد كه نتوانى حساب آن را بكنى.
حضرت رسيدند به يك چوپان ديگر ودر خواست چوپان شير كردند چوپان دومى خيلى محترمانه به همه شير داد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: خدا به اندازه كفاف به تو بدهد.
اصحاب گفتند: يا رسول الله! آن دعاى اول كه بهتر از اين دعا بود.
حضرت فرمودند: نه: آن دعاى اول دردسرى بيش نبود، آنچه كه انسان مى تواند در اين دنيا به آن خوش باشد زندگى ساده رفاهى بى غل وغش ‍ است زندگى بى دردسر است. (٨١)

آداب دعا را مراعات كن امام صادق (عليه السلام) به شخصى فرمودند: آداب دعا را مراعات كن و توجه كن كه چه كسى را مى خوانى وچگونه مى خوانى وبراى چه مى خوانى وعظمت وكبرياء خدا را تصديق كن ويقين داشته باش كه بر آنچه در درون تومى گذرد وآن چه از حق وباطل در ضمير تونهفته است آگاه است وراههاى نجات وهلاكت را بشناس مبادا كه چيزى را از خدا بخواهى كه مى پندارى مايه نجات توست در حالى كه باعث هلاكت و نابوديت مى شود زيرا خداى متعالى مى فرمايد:
ويدع الانسان بالشر دعاء ه بالخير وكان الاانسان عجولا (٨٢) .
انسان در درخواست نيكيها شر طلب مى كند وانسان بسيار عجول است پس تفكر كن چه مى خواهى وبراى چه مى خواهى.
ودعا اين است كه تمام وجودت اجابت پروردگار باشد، دلت در راه ديدن اوآب شود واختيار از كف دهى وبه طور كلى ظاهر وباطن امور را به خدا تسليم كنى. (٨٣)
پرواز به بام روشن دل بيايد
در جنت وصل دوست منزل بايد
اوناظر وحاضر است ما را همه حال
ليك آينه حضور، قابل بايد (٨٤)

دعاى توسل خواند وخوابيد شيخ ابراهيم وحشى كه از طايفه رماحيه است نابينا بود، زمستانها نزد طايفه خود بود وتابستانها به نجف اشرف مى آمد، هر شب پيش از آنكه در حرم مطهر را باز كنند مى آمد وانتظار مى كشيد تا وقتى در باز شود، تا آخر وقت هم همان جا مى ماند.
شبى با اهل بيت خود بحث كرد، لذا حوصله اش سر رفته: همان جا دعاى توسل را خواند وخوابيد، در عالم رويا مشاهده كرد كه در حرم مطهر مى باشد وآنجا كاملاروشن است.
شيخ ابراهيم مى گويد: هر قدر نگاه كردم شمع وچراغى ديده نمى شد، متوجه شدم كه ضريح مقدس حضرت (عليه السلام) در جاى خود نيست و در محل دوانگشت مبارك (٨٥) دريچه اى است كه روشناى آن خارج مى شود، آهسته آمدم ودستم را بر صندوق گذاشته: سرم را خم كردم: نگاه كردم وديدم كه يك كرسى گذاشته شده وحضرت روى آن نشسته اند واز نور چهره مباركشان: بيرون روشن شده است: خود را بر پاى آن حضرت انداختم: در اينجا دستم به دست ايشان رسيد وسه نوبت دستشان را بر سرم كشيدند، سپس فرمودند:تواجر شهدا را دارى: بيدار شدم: ديدم چشمم هنوز نابينا است: تاسف خوردم كه اى كاش دست مبارك را بر چشمم من مى ماليدند.
شبى ديگرى نيز دعاى توسل را خواندم وبه خواب رفتم: ديدم در صحرايى هستم وجمعى نزديك به سيصد نفر به طرفى مى روند ويك نفر جلوى آنها بود ناگاه آنكه جلوتر بود، ايستاد، ديگران هم ايستادند وجا نماز را انداختند ومشغول نماز شدند، من نيز خود را داخل صف كردم.
وقتى نماز تمام شد اسبى آوردند، آن بزرگوار سوار شد وتند رفت: پرسيدم اين مرد كيست؟ گفتند: قائم آل محمد حضرت حجت (عليه السلام) است.
من چشم خود را فراموش كردم وفرياد بر آوردم يابن رسول الله آيا من اهل بهشتم يا اهل يا از اهل جهنم؟ تا سه نوبت جواب ندادند.
نا اميد شدم وفرياد برآوردم: قسم به اجداد طاهرينتان من از اهل بهشتم يا از اهل دوزخ؟
آن حضرت نظرى به من انداختند وتبسم نمودند، در اين هنگام من هم به ايشان رسيدم: حضرت سه بار دست بر چشم وسر من كشيدند وفرموند: از اهل بهشتى.
بيدار شدم: ديدم آب بسيار غليظى از چشمم خارج به طورى كه صورتم تر شده بود، با خود گفتم چه معنى دارد؟ چشم من چنان خشك بود كه هيچ وقت نم نمى داد، آن آب را پاك كردم وچون سرم را از لحاف بيرون آوردم: ديدم ستاره اى از روزنه خانه ام نمايان وچشمم بينا شده است. (٨٦)
اى از لطف سراسر جانى
جان چه باشد؟ كه توصد چندانى
به دمى زنده كنى صد مرتبه
عيسى: آب حياتى: جانى
به تماشاى توآيد همه كس
لاله زارى: چمنى: بستانى
رودر روى توآرند همه
قبله اى: آينه اى: جانانى
آرزوى دل بيمار منى
صحتى: عافيتى: درمانى (٨٧)

ازمحمدحسين طباطبائى درخواست دعاكردم آقاى محسن قرائتى به حافظ كل قرآن محمد حسين طباطبائى مى گويد:
پدرت را بيشتر دوست دارى يا مادرت را؟
آقا محمد حسين در پاسخ آقاى قرائتى فرمود:
وقضى ربك ان لاتعبدوا الااياه وبالوالدين احسانا (٨٨)
پروردگارت فرمان داده است كه جز ذات پاك وبى همتاى اورا نپرستيد وبه پدر ومادر نيكى كنيد.
از اودرخواست دعا كردم وگفتم: « در اين مكان مقدس شايد مكه باشد در حق ما دعاكن » .
در پاسخ اين آيه را تلاوت كرد:
ربنا اغفر لنا ولاخوانناالذين سبقونا بالايمان ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوربنا انك رئوف رحيم (٨٩)
پروردگار! ما وبرادرانمان را كه ايمان به خدا بر ما پيشى گرفتند!بيامرز ودر دلهاى ما حسد وكينه اى نسبت به ايمان آورندگان قرار مده كه توپروردگارا، رئوف ومهربانى! (٩٠) .
به كودكى اگر عيسى سخن به معجزه گفت
در اين زمانه توبه قرآن كنى مسيحايى
به حافظين نه به قراء سبعه بايد گفت
-كنند درك حضورت به كسب دانايى

دعا وسيله كينه زدايى است كسى كه اولاد دارد، اگر به اولادش بگوئيد، الهى بميرى واين را پدرش ‍ بشنود، چقدر ناراحت مى شود، اما اگر بگوئيد: هدايتش كند، خداوند اصلاحش كند، خدا خوبش كند، خدا ببخشدش چقدر پدر از اين اخلاق خوشش مى آيد.
از كسانى هم كه گله داريد، بشماريد ويكى دعايشان كنيد، اولين اثراين دعااين است كه يك حبه آتشى را كه در دلتان بوده: بيرون مى اندازيد، جلوترها كه قليان مى كشيدند، گاهى آتش قليان از سر قليان روى زمين مى افتاد وديگر فرصت اين كه بروند انبر بى آورند نبود، ناچار آن آتش را با دستشان بر مى داشتند ور دور مى انداختند، اگر كسى غيبتى از توكرده: يا نسبتى به توداده اين آتش افتاده روى دلت؟ كه از قالى گرانبهاتر است:، تا بخواهى بيايى برايش ثابت كنى كه تقصير كار نبوده اى: سوخته اى: پس ‍ دعايش كن: اول خودت را نجات بده تا دلت بيشتر از اين تاول نرند، بعدش ‍ خدا خودش جور مى كند كه چه جورى مساله را حل كند. (٩١)
مفلس بينوا بيا از در ما بجونوا
صاحب مدعا بيا از در ما دعا طلب
چند ز پست همتى فرش شوى برين زمين
روى بروى عرش كن راه سوى اسماء طلب (٩٢)


۴
داستانهايي از دعا ٢


شما كسى را كه مى خوابد نمى شناسيد امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
اگر انسان شرايط دعا را به جا نياورد انتظار اجابت نداشته باشد زيرا خداوند به اندرون ما وپنهانى ترين اشياء آگاه است چه بسا خدا را به چيزى خوانده اى كه اوخلافش را در تومى داند.
بدان كه اگر خدا به ما دستور دعا كردن نداده بود وما مخلصانه دعا مى كرديم با رحمت خود دعاى ما را مستجاب مى كرد، آيا مى توان گفت اكنون كه اجابت دعا را براى كسانى كه با شرايط دعا را براى كسانى كه با شرايط دعا مى كنند ضمانت كرده اجابت نمى كند.
حضرت چنين اضافه مى فرمايند: اگر اين شرايطى را كه برايت گفتم را فراهم كردى ومخلصانه دعا خواندى: تورا به يكى از اين سه هديه مژده مى دهم.
١- يا به زودى آنچه كه خواستى به تومى دهد.
٢- تا براى آخرت توبيشتر از آنچه خواستى ذخيره مى كند.
٣- يا بلاى را از توبر مى گرداند كه اگر آن بلابه تومى رسيد تومى رسيد تورا هلاك مى كرد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه وقتى آيهامن يجيب المضطر اذا دعاه ويكشف السوءرا تلاوت فرمودند: از حضرت سؤ ال شده چرا ما دعا مى كنيم ودعايمان مستجاب نمى شود.
حضرت فرمودند: چون شما كسى را مى خوانيد كه اورا نمى شناسيد و چيزى مى خواهيد كه آن را درك نمى كنيد. (٩٣)
آمدم سوى توراهم بده
شدم پناهنده پناهم بده
پشت مرا شكست بار گناه
ايمنى از جرم وگناهم بده
ناله وآهم بود از شوق وصل
اثر برين ناله وآهم بده (٩٤)

با يك حال بكاء وگريه دعا مى خواند يكى از افراد متدين تهرانى براى كارى به اراك رفته بود، اتفاقا در مجلسى ذكر فضيلت از مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى شد هر كدام فضيلتى گفتند، آن آقا گفت: فضيلتى را من مى دانم كه شما نمى دانيد وآن اين اينست كه وقتى ايشان تازه به حضرت عبدالعظم حسنى تبعيد شده بود، من شب جمعه اى به عادت هر شب جمعه ام كه جهت احياء وبيتوته مشرف مى شدم ودر مسجد سرداب صحن كه مجلس احياء بود شركت مى كردم: رفتم ودر آخر مسجد وانتهاى جمعيت نشسته ومنتظر مدير وبرنامه ريز دعاى كميل بودم تا ثلثى از شب گذشت: ديدم مردم زيادى از تهران و حضرت عبد الظيم (عليه السلام) براى دعا واحياء آمده بودند صلوات فرستاده: واز جا برخواستند.
ديدم شيخ كرباس پوشى وارد شد وبه منبر رفت: پرسيدم اين آقا چيست؟
گفتند همان است كه شاه تبعيدش نموده واورا اصلانديده ونمى شناختم تصور كردم كه اينهم بعضى از اين آخوند نماها است: مشغول موعظه و صحبت شد وبعد شروع به دعاى كميل نمود، ديدم با يك حال بكاء وگريه وانقلابى دعا مى خواند كه هيچ آخوند وغير آخوندى را بدان حال نديده بودم: شيطان مرا به وسوسه انداخت ودر خاطر خود خطور دادم كه اين آخوند عجيب دكان خوب عوام فريبى براى خود باز نموده واصلابه زبان نياورده وبراى كسى ابراز نكردم تا مجلس دعا ختم شد وايشان از منبر شان پايين آمده ومردم دسته دسته خارج مى شدند وايشان را هم جمعى احاطه نموده ومصاحفه كرده ومسئله مى پرسيدند.
من آمدم از كنارش بگذرم مرا نزد خود خواند با خود گفتم من كه با ايشان سابقه اى ندارم: چكار دارد. ناچار نزديك شد وسلام كرد جواب گفته و آهسته در گوش من فرمود: من تورا حلال مى كنم وبخشيدم ولى ديگر اين خيال ها را درباره هر كس نكن: به مجرد رسيدن اين كلمه فورا متنبه شده وبا خود گفتم من كه به كسى ابراز اين وسوسه را نكردم بودم وجمعت هم زياد بود ومسجد هم كه چراغ خوبى نداشته ومن هم نزديك منبر نبوده وايشان هم كه مرا نمى شناسد، از كجا در اين جمعيت زياد مسجد تاريك وكم روشنائى وانتهاى مردم مرا ديد واز سر من مطلع شده: دانستم كه نيست مگران ينظر بنور اللهيعنى با چشم خدائى مى بيند وبراى او حجابى نيست. (٩٥)
خداوند! گدايت آمده امشب
گداى آشنايت آمد امشب
الهى بنده ات بر در نشسته
ز باد معصيت پشتش شكسته

دعاى براى پسر دار شدن از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه هر زن حامله گشت وچهار ماه حمل اوبگذرد روى اورا به قبله كن وايه الكرسى بخوان ودست بر پهلوى اوبزن وبگو:
اللهم انى قد سميته محمدا
يعنى خدايا من اورا محمد نام گذاردم: چون چنين كردى خدا آن فرزند را پسر گرداند، بنابر اين اگر محمد نام كنى مبارك باشد واگر نام اورا محمد نگذارى خدا اگر بخواهد اورا بگيرد واگر بخواهد مى بخشد. (٩٦)
چون بلرزيد از نداى محمد (ص)
خم شد و ساييد سر به پاى محمد (ص)
خم شد قد بتان زور وزر تزوير
پيش قد دل كش ورساى محمد (ص)
گهنه شده نغمه هاى نغمه سرايان
نغمه تازه شنوز ناى محمد
درد توانسوز اجتماع بشر را
نيست دوايى: مگر دواى محمد (ص)
از چه هراسى به رستخيز اگر شد
سايه فكن بر سرت لواى محمد (ص) (٩٧)

بعد از دعا شفا يافتم ملامحمد تقى مجلسى از احمد ابن اسحاق قمى نقل نموده كه روزى خدمت امام حسن عسگرى (عليه السلام) مشرف شدم وعرضه داشتم كه من هر چه تلاش مى كنم بر دست راست بخوابم: نمى توانم بر اين حالت به خواب روم! امام (عليه السلام) دست مبارك خود را بر پهلوى راست او كشيدند واوبعد از آن هميشه بر دست راست خوابيد.
سپس ملامحمد تقى مجلسى ادامه مى دهد كه من هم مدت زيادى بود كه دچار ضعف معده بودم واگر بر دست راست مى خوابيدم معده ام به درد مى آمد لذا بر روى دست چپ مى خوابيدم وقتى اين روايت را ديدم به فكر رسيد كه خوشا به حال آنهاى كه محضرائمه معصومين (عليه السلام) را درك كردند واگر دردى داشتند دست آنها شفا مى يافتند! سپس به خودم گفتم: توهم دعا كن! دعا كردم كه خدايا به حق امام حسن عسگرى (عليه السلام) اين بلارا از من دور كن! من بعد از دعا شفا يافتم وچهل سال است كه اين مرض در من از بين رفته است.
گفت خدا كه اولياء روى من وره منند
هر چه بخواهى از خدا بر در اوليا طلب
سرور اولياء نبى است وز پس مصطفى على است
خدمت مصطفى كن وهمت مرتضى طلب
پيروى رسول حق دوستى حق آورد
پيروى رسول كن دوستى خدا طلب
شرح سفينه نجات آلرسول نا خدات
ساكن اين سفينه شودامن ناخدا طلب
خسته جهل را بگوى خيز وبيا بجستجوى
از بر ما شفا بجواز در ما دوا طلب (٩٨)

اگر بنده اى در ميان امتى گريه كند... شرايطى در روايات براى دعا ذكر شده:
١- حضور قلب با توجه به اين كه دعا عبارت است از خواستن وخواستن امرى باطنى است: نتيجه مى گيريم كه دعاى بدون حضور قلب دعا نيست.
٢-خضوع وفروتنى.
٣-اميدوارى: چون خواستن بدون اميد وارى تحقق نمى يابد، اميدوارى تحقق نمى يابد. اميد وارى نيز از شرايط دعا است.
٤- شناخت خدا واعتقاد به قدرت اووعلم اوبه نياز، زيرا اميدوارى كه يكى از شرايط دعا را دارا مى باشد در صورتى تحقق مى يابد كه دعا كننده خداند را شناخته وعلم وقدرت اورا نسبت خواسته خود باور داشته باشد.
٥- پرهيز از گناه به ويژه ستم مالى وآبروى به مردم: در حديث قدسى آمده است: دعا از تو، اجابت از من: زيرا دعاى از من پوشيده نمى ماند مگر دعوت حرام لقمه.
از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده: كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود، بايد كسب وخوراكش را حلال نمايد.
از جمله نصيحت هاى كه خداوند به حضرت عيسى (عليه السلام) نمود اين بود كه: به ستم گران: بنى اسرائيل بگو: در حالى كه مال حرام زير پايتان وبتها در خانه هايتان است به درگاه من دعا نكنيد، زيرا سوگند ياد كرده ام كه دعاى هر كسى را كه مرا بخواند اجبابت نمايم واجابت اينان تا موقعى كه كه پراكنده گردند جز لعنت چيزى نيست.
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده است كه خداوند به من وحى كرد: قوم خدا را بر حذر بدار از اينكه وارد يكى از خانه هاى من شوند در حالى كه مظلمه اى از يكى از بندگان نزد آنان باشد، زيرا تا زمانى كه ايستاده ومشغول نماز هستند، آنان را لعنت مى كنم: مگر اين كه مظلمه را رد كنند كه در اين صورت گوش آنان هستم كه با آن مى شنود، چشم آنان هستم كه با آنان مى بيند واز اولياء وبر گزيدگانم خواهند بود وبه همراه پيامبران و راستگويان وشهيدان در بهشت همسايه من مى باشند.
٦- گريستن: روايت شده است: بين جهنم وبهشت: گردنه اى است كسى از آن عبور نمى كند مگر كسانى كه از ترس خدا، خيلى گريه كرده باشند.
رسول خدا مى فرمايد كه خداوند به من فرمود: قسم به عزت وجلالم عبادت كنندگان اصلاارزش گريه را نزد من نمى دانند،من براى آنان قصرى در رفق اعلى بنا مى كنم كه كسى با آنان شريك نيست.
هم چنين روايت شده است: روز قيامت تمام چشمها گريان است مگر چشمى كه از ترس خدا گريه كرده باشد وهر چشمى كه از ترس خدا گريه كرده باشد وهر چشمى كه از ترس خدا پر اشك شده باشد خداوند بقيه بدنش را بر آتش حرام مى كند واگر اين اشك روى صورتش بريزد هيچگاه به اين صورت ندارى وخوارى نمى رسد، هر چيزى پيمانه وچيزى دارد مگر قطره اشكى: زيرا خداوند با كمى از آن درياى از از آتش را خاموش ‍ مى نمايد واگر بنده اى در ميان امتى گريه كند خداوند به اين امت به خاطر گريه اورحم مى كند. (٩٩)
گنهكاران: گنهكاران كجائيد
گشوره شد در رحمت بيايد
ضيافتخانه حق باز گشته
خدا مهمانيش آغاز گشته
مشونوميد هرگز عبد عاصمى
كه مى بخشد خداوند معاصى
بيائيد اى گنهكاران ايزد
به حق: حق شما را دوست دارد

هنوز لبهاى عارف از دعا فراغت نيافته بود در ايام حكومت عثمانيها بر بغداد مدتى خشكسالى شد، به پسشنهاد سعيد پاشا حاكم بغداد مردم سه روز روزه گرفتند وسپس براى براى نماز طلب باران از شهر بيرون رفتند وبه تضرع ودعا پرداختند، ولى خبرى از باران نشد.
سيد محمد رضا شبر كه از ناكامى كاخ نشينان بغداد آگاهى يافت به مردم فرمود: كه به اميد ريزش باران رحمت الهى با دلى پيراسته از تباهى ها سه روز روزه گرفته: براى نماز طلب باران آماده شوند، مردم كاظمين به دستور سيدمحمد رضا شبر با پاى برهنه ولى دلى شكسته: شهر را ترك كرده وبه سوى مسجد براثا رفتند در آن وادى مقدس: مردم به پيشواى سيد محمد رضا شبر، نماز باران به جاى آوردند، سيد پيشاپش مردم دل به پروردگار سپرده وچشم به آسمان دوخته بود ورحمت خداوند را به يارى مى طلبيد، هنوز لبهاى عارف كهن سال كاظمين از دعا فراغت نيافته بود كه ابرهاى تيره غرش كنان بر بام آسمان فرود آمده: برق اصابت تيرهاى دعاى پرهيز كاران حريم پيشوايان پاك امام موسى كاظم (عليه السلام) وامام جواد (عليه السلام) به هدف اجابت در دور دست افق پديدار گشت ودر پى آن قطره هاى درشت شروع به آمدن كرد، اين حادثه نشدنى سبب شد تا مردم پاكدل كاظمين: سيد پارساى خاندان شبر را با عنوان صاحب الدعوه المستجابته بستايد وپيش از پيش مورد احترام قرار گيرند. (١٠٠)
سالك راه حق بيا همت از اوليا طلب
همت خود بلندى كن سوى حق ارتقا طلب
فاش ببين گه دعا روى خدا در اولياء
بهر جمال كبريا آئينه صفا طلب (١٠١)

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دستها را به دعا بلند نموده بودند در حالى كه... از ام سلمه همسر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ويكى از زنان صدر اسلام روايت شده است كه: نيمه شبى از خواب بيدار شدم ورسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدم كه در تاريكى: در گوشه اى از خانه ايستاده ودستها را بلند نموده ودر حالى كه نالان وگريان است: اين جملات را تكرار مى فرمايند:
خدايا، نعمتى را كه به من عطا فرمودى باز مگير.
خدايا مرا دچار شماتت دشمن وحسود مفرما.
خدايا مرا به بديهائيكه از آن بيرون آوردى باز مگردان.
خدايا مرا يك لحظه به خود وا مگذار.
ام سلمه مى گويد: من از ديدن حال آن حضرت وشنيدن اين كلمات گريان شد. آن حضرت صداى گريه مرا شنيدند وپرسيدند: چرا گريه مى كنى؟
عرض كردم: چگونه گريان نشوم در حالى كه شما با آن مقام ومرتبه اى كه داريد. اين گونه سخن مى گوئيد واز كارهاى خود مى ترسيد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: چگونه نترسم در حالى كه خداوند، يونس را يك لحظه به خودش واگذار كرد پس شد آنچه شد نزديك بود اوگمراه گردد.
يعنى مورد تنبيه خدا واقع گرديد ومدت طولانى در شكم ماهى زندانى بود. (١٠٢)
الهى چنان كه اين عبد مسكين
براى توخواهد وبراى توباشد
الهى عطا كن بر اين بنده چشمى
كه بينائيش از ضياى توباشد
الهى چنانم كه از فضل ورحمت
كه دايم سرم را كه هواى توباشد (١٠٣)

اى عيسى به درگاه من دعا ودلت را برايم خواركن در داستان ١٤١ چند شرط راجع به اجابت گفتيم چند شرط ديگر را مى گوئيم كه شرط هفتم سپاس وستايش از خداوند است: راوى مى گويد: از امير المومنين سؤال كردم چگونه تمجيد كنم؟ حضرت فرمودند: مى گوئى.
ويا من اقرب الى من حبل الوريد! يا من يحول بين المرء وقلبه يا من هو بالمنظر الاوبالافق المبين
اى كسى كه از رگ گردن به من نزديكترى! اى كسى كه بين شخص ودلش ‍ حايل مى شوى! اى كه در چشم اندازى بالاتر از هر چيز ودر افق اشكارى هستى! در بعضى از روايات عبارات ديگرى نقل شده است.
٨ - ذكر نامهاى خدا كه مناسب دعا مى باشد ونيز گفتن نعمت هاى خداوند وشكر آن: بيان گناهان وآمرزش خواستن بر آنها.
٩ - درنگ وعجله نكردن واصرار وپا فشارى در دعا، زيرا كه خداوند درخواست كننده لجوج را دوست دارد، وحد اقل پافشارى اين است كه دعاى خود را سه بار تكرار كرده وخواسته ود را سه بار بگويد.
١٠- پنهان دعا كردن: زيرا هم فرمان خداوند هم در پنهان دعا كنيد را اجابت كرده وهم از آفت ريا دور مى ماند وروايت شده است دعاى پنهانى برابر با هفتاد دعاى آشكار است.
١١- تضرع در دعا به همراه قلب خاضع وبدون متواضع وچاپلوسى. خداوند به حضرت عيسى (عليه السلام) وحى نمود: عيسى! مانند غريق غمزده كه ياورى ندارد: به درگاه من دعا ودلت را برايم خوار كن ودر خلوت بسيار به ياد من باش وبدان من با چاپلوسى كردن توخوشحال مى شوم با زنده دلى ونشاط اين عمل را انجام بده وصداى غمناك خود را به من برسان.
وبه موسى (عليه السلام) وحى شد: هنگامى كه مرا مى خوانى ترسان باش ‍ صورت خود را خاك آلود كن وبا اعضاى مهم بدنت برايم سجده كن وبا ايستادن در مقابل من به اطاعت من مشغول شووبا ترسى كه از قلبى ترسان برخواسته است: با من مناجات كن... قلبت را با ترس از من بميران: زنده دل وكهنه لباس باش: در ميان زمينيان ناشناس ودر آسمان معرف: همنشين خانه وچراغ شب باش: مانند صابرين از من اطاعت كن:. از زيادى گناهان فرياد بزن: مانند فرياد كسى كه از دشمن فرار مى كند ودر اين امور از من كمك بخواه كه من كمك وياور خوبى هستم. (١٠٤)
الهى دلي دهى كه جاى توباشد
لسانى كه در وى ثناى توباشد
الهى بده همتى آن چنانم
كه سعيم وصول لقاى توباشد
الهى چنانم كن از عشق خود مست
كه خواب وخورم از براى توباشد
الهى عطا كن به فكر تو نورى
كه محصول فكرم دعاى توباشد
الهى عطا كن مرا گوش وقلبى
كه آن گوش پر از صداى توباشد (١٠٥)

امام زمان عليه السلام براى شيعيان خود دعا مى كردند سيد ابن طاووس عليه الرحمه مى فرمايد:
سحر گاهى در سراب مقدس امام زمان (عليه السلام) بودم ناگاه صداى مولايم را شنيدم كه براى شيعيان خود دعا مى كردند وعرضه مى داشتند:
اللهم ان شيعتنا خلقوا من شعاع انوارنا وبقيه طينتنا وقد فعلوا ذنوبا كثيره اتكالاعلى حبنا وولايتنا فان كانت ذنوبهم بينك وبينهم فاصفح عنهم فقد رضينا وما كان منها فيما بينهم فاصلح بينهم وقاص بها عن خمسنا و ادخلهم الجنه فزحزحهم عن النار ولاتجمع بينهم وبين اعدائنا فى سخطك .
خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما وبقيه طينت ما خلق گرديده اند « خلق كرده اى » آنها گناهان زيادى را با اتكاء بر محبت به ما وولايت ما كرده اند، اگر گناهان آنان گناهى است كه در ارتباط با تواست از آنها بگذر كه ما را راضى كرده اى وآنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان هست: خودت بين آنها را اصلاح كن واز خمسى كه حق ماست به آنها بده تا راضى شوند، وآنها را از آتش جهنم نجات بده وآنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.
وباز عالم بزرگوار وسيد جليل رضى الدين على ابن طاووس عليه الرحمه مى فرمايد:
سحر گاهى در سامراء دعاى از حضرت قائم (عليه السلام) شنيدم وكلماتى از آن حفظ كردم: كه حضرت براى زندگان ومردگان شيعيان دعا مى فرمودند واز جمله كلمات آن حضرت اين بود كه عرضه داشتند:
وابقهم واحيهم فى عزنا وملكنا وسلطاننا ودولتنا.
خدايا شيعيان را حفظ كن وآنها را در دولت وسلطنت ما حيات ده. (١٠٦) .
دل ما شده ز حجرت همه داغدار ومحزون
بنگر كه شيعه باشد همه جا به جستجويت
بگشا از چهره مولاتودگر حجاب خود را
كه مگر شود منور همه ديده ها به رويت
توطبيب دردمندان: توپناه مستمندان
توغنى وما گدايان: همه چاكران كويت
نظرى به سوى ما كن كه بود ز غمگساران
همه ديده ها به لطفت همه دستها بسويت (١٠٧)

به دعا وتوجه خيلى اهتمام مى ورزيدم خبر نگار از مقام معظم رهبرى سؤال مى كند كه: شما در دوران نوجوانى چه تصورى از خدا داشتيد؟ حالت وروحيات شما در اين دوره چگونه بود؟
شما به نوجوانان توصيه مى كنيد كه چگونه با خدا حرف بزنند، چه چيزى هاى از خداوند بخواهند ورابطه شان با خدا چگونه باشد.
ايشان فرمودند: عرض كنم كه من دوره نوجوانى - يعنى همان دورانى كه تازه از دبستان بيرون آمده وطلبه شده بودم - به دعا وتوجه خيلى اهتمام مى ورزيدم.
آنچه كه آن وقت براى من مطرح بود وعملاوجود داشت: اين بود كه اهل دعا وذكر ودعاهاى ماثور واعمالى كه وارد شده بود، بودم مثلايادم است هنوز بالغ نبودم كه اعمال روز عرفه را بجا آوردم: اعمال آن روز، طولانى هم هست چند ساعت هم طول مى كشد، اعمال بعد از نماز ظهر شروع مى شود واگر انسان بخواهد به همه آن اعمال برسد شايد تا نزديك غروب: روزهاى نه چندان بلند به طول مى انجامد.
آن وقت من يادم است كه با مادرم چون مادرم هم خيلى اهل دعا وتوجه و اعمال مستحبى واينها بود مى رفتيم يك گوشه حياط كه سايه بود، منزل ما حياطى كوچك داشت آنجا فرش پهن مى كرديم هوا گرم بود ودر آن سايه مى نشستيم وساعتهاى متمادى اعمال روز عرفه را انجام مى داديم هم دعا داشت هم ذكر وهم نماز كه در دوره جوانى ونوجوانى من دوره انس با معنويات وبا دعا بود.
اگر كسى معناى دعا، مثلادعاى ابوحمزه ثمانى: يا دعاى امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه را بفهمد وتوجه كند امكان ندارد از اين دعا به اين بلندى خسته بشود يعنى اين گفتگويى كه در اين دعا انجام گرفته بيت اين بنده برگزيده وشايسته وبا معرفت وخدا اين قدر پر جاذبه ونافذ و حقيقى است يعنى بيان كننده آن خواست هاى فطرى انسان است كه امكان ندارد كسى هيچ وقت از آن خسته بشود.
بد نيست شماها اين را بدانيد، من با ديد ادبى كه به اين دعاها نگاه مى كنم: جزوزيباترين سخنان زبان عربى است: همين دعاى كميل: يا دعاى امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه: يا همين دعاى ابوحمزه: يا آن مناجات شعبانيه اينها در زبان عرب: جزوزيباترين متن هاى عربى است.
اين مفاهيم ومعارفى كه در صحيفه سجاديه است به قدر زيبا است: انسان گاهى اوقات حيرت مى كند كه اين چه ذهنى است: چه مغزى است كه اينها را توانسته است كنار هم بنشاند.(١).(٢) (١٠٨) .
ما در دوجهان غير خدا يار نداريم
جز ياد خدا هيچ دگر كار نداريم
ما مست صبوحيم ز ميخانه توحيد
حاجت به مى وخانه خمار نداريم
گر يار وفا دار نداريم وليكن
ما يار بجز حضرت غفار نداريم (١٠٩)

اى خدا به فريادم برس روزى: زنى بچه شير خوارش بغل گرفته بود واز روى پلى كه بر روى آن رودخانه احداث شده بود مى گذشت: ناگاه بر اثر ازدحام مردم زن به زمين خورد وبچه اش از دستش رها شد ودر رودخانه افتاد.
جريان آب رودخانه تند وسريع بود وبچه را با سرعت با خود مى برد، زن خود را به ساحل رسانيد ودر حالى كه دنبال فرزندش مى دويد، از مردم كمك مى خواست ولى جريان آب به قدرى تند بود كه مردم نمى دانستند، كودك را از آب بگيرند.
بالاخره جريان آب كودك را به قسمتى از رود خانه برد كه آب رودخانه: چرخ آسيابى را به حركت در مى آورد، تصادفا كودك وارد اين جريان گرديد وبه سرعت به طرف چرخ آسياب برده شد.
در آخرين لحظه كه زن يقين كرد هيچ كس بجز خدا نمى تواند به فريادش ‍ برسد وفرزندش را نجات دهد، سر به آسمان بلند كرد وگفت:
اى خدا به فريادم برس.
در همان لحظه آب از رفتن ايستاد واز حركت باز ماند، زن دست دراز كرد و كودكش را از روى آب برداشت وشكر الهى را به جاى آورد.
آرى اين ارتباط معنوى با خدا است كه به دلها آرامش وتسكين وحوادث را به نفع انسان خاتمه مى دهد. (١١٠)
روز وشب پيروفرمان توام مادر جان
چونكه پرونده دامان توام مادر جان
گرچه امروز قوى پنجه ونيرومندم
من همان كودك گريان توام مادر جان
چكنم در عوض آن همه خوبى هايت
من كه شرمنده احسان توام مادر جان (١١١)

بر احمد وآل اوهميشه صلوات يكى ديگر از از شرايط دعا كه در داستان ١٤٤ دوازدهمين شرط صلوات فرستادن بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وآل او(عليه السلام) ونيز در اول وآخر دعا باعث اجابت دعا است.
روايت شده كه در ترازوى خدا چيزى سنگين تر از صلوات بر محمد وآل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست.
هشام ابن سالم از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است: تا زمانى كه صلوات بر محمد وآل محمد فرستاده شود، دعا پشت حجاب خواهد ماند.
صلوات مانند ساير اعمال شكل وروحى دارد، روح آن اين است كه مقام آنان را نزده خدا فهميده وبفهميم كه آن ها وسيله ها وشفيعهاى نزد خداوند بوده وخداوند كسى را بدون توسل به آنان نمى پذيرد وآنگاه كه اين شناخت واقعى تحقق يافت وبنده با اين شناخت يك بار صلوات فرستاده: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ده بار يا بيشتر يا بى نهايت بر او صلوات مى فرستد واگر اين صلوات در دعا باشد، دعا مستجاب مى گردد.
در محضر آقا امام صادق (عليه السلام) اسمى از پيغمبر (صلى الله عليه و آله وسلم) برده شد، آقا فرمودند: براى آن حضرت زياد صلوات بفرستيد چون هر كسى يك صلوات بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بفرستد: خداوند عالم وفرشته ها هزار بار، در هزار صف: بر اوصلوات مى فرستند و از مخلوقات وآفريده هاى خدا كسى وچيزى نمى ماند مگر همه آنها بر اين بنده: رحمت ودرود مى فرستند وهر كس با آن همه پاداش وجايزه و مژدگانى از خودش تمايل نشان ندهد حقيقتا آدم نفهم ونادان ومتكبر و مغرور وخود خواهى است وخدا ورسول واهلبيت از اوبيزارند.
ابوبصير مى گويد: از آقا حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه حضرت فرمودند: جايزه وپاداش ومژدگانى كسى كه ككه بين نماز ظهر وعصر صلوات بر محمد وآلش صلوات الله عليهم اجمعين بفرستد، معادل با پاداش هفتاد ركعت نماز است. (١١٢)
ونيز فرمودند: كسى كه بعد نماز صبح وظهر بگويد:
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم.نمى ميرد تا اين اينكه حضرت مهدى قائم آل محمد عجل الله تعالى فرجه الشريف را زيارت كند. (١١٣)
از اول دهر تا قيامت بركات
تعداد همه خلق وذرات
از اهل بهشت وقدسيان وملكوت
بر احمد وآل اوهميشه صلوات


۵
داستانهايي از دعا ٢


عوامل عدم استجابت دعا ١- در زمان حضرت موسى (عليه السلام) قحطى شديدى بر مردم پيش ‍ آمد وخشكسالى شد، پس موسى (عليه السلام) با بنى اسرائيل از شهر خوارج شدند تا طلب باران كنند وسه روز اين عمل را تكرار كردند، اما باران نيامد، خداوند به موسى (عليه السلام) وحى فرستاد كه من دعاى توو همراهانت را تا وقتى كه شخصى نمام وسخن چين در بين شما هست مستجاب نمى كنم.
٢ - گفته اند كه مدت ٧ سال بنى اسرائيل در خشكسالى عجيبى بسر بردند به حدى كه به خوردن مردار وزباله ها وحتى به خوردن بچه ها روى آوردند وهرچه به كوه وصحرا رفته ودعا مى كردند باران نباريد.
خداوند به پيامبر آنان وحى فرستاد كه به آنان بگوهر چه به سوى من راه بروند ودست به دعا بردارند وگريه وزارى كنيد من دعاى شما را مستجاب نمى كنم تا اينكه حقوق به ظلم گرفته شده مردم به آنها باز گردانيد.
٣- نقل شده كه قومى از بنى اسرائيل گرفتار قحطى شده وهر چه دعا مى كردند مستجاب نمى شد، خداوند به پيامبر آنها وحى فرستاد كه به اين مردم بگوكه شما با بدن هاى نجس به سوى من مى آئيد ودست ها را كه به خون ديگران « وبرداشتن حق الناس » آلوده است به طرف من بلند مى كنيد وشكمهايتان از حرام پر شده است به همين جهت من نسبت به شما خشمگين هستم.
از اين سه داستان عوامل عدم استجابت را مى يابيم:
١- نمامى وسخن چينى.
٢- با بدن نجس نمى شود دعا كرد.
٣- لقمه حرام.
٤- حقوقى به گردن ديگران باشد. (١١٤)
در گذر باز كه نزد توپناه آورديم
سينه سوخته از آتش آه آورديم
عمرى اندر پى دل گرد هوس ها گشتيم
عاقبت اين دل گمراه به راه آورديم
هر كجا ديد سرابى دل ما پر زد ورفت
اينك به اين مرغك وحشى سر چاه آورديم
باز كن در كه به درگاه تواندر كف خويش
دل بشكسته وخون غرق گناه آورديم
گرچه اين توبه شكستيم به صدر بار دلى
در گذر باز به نزد توپناه آورديم

دعا براى زنده شدن دل شخصى در عالم خواب شرفياب حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شد واز آن حضرت خواست كه مرا دعائى تعليم فرمائيد كه دلم را زنده گرداند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين كلمات را تعليم اوفرمودند:
يا حى يا قيوم
يا لااله الاانت
اسئلك ان تحيى قلبى
اللهم صل على محمد وآل محمد
اى زنده واى پاينده
اى كه نيست معبودى جز تو
از تومى خواهم كه دلم را زنده گردانى
خدايا بر محمد وآل محمد درود فرست. (١١٥)
يا رب من اگر گناهى بى حد كردم
ابواب كرم به روى خود سد كردم
با اين همه مايوس نيم از كرمت
برگشتم وتوبه كردم وبد كردم

خدايا مرگ جوانم برسان در يكى از ديدارهاى كه ميرزاى قمى با فتحعليشاه داشت: شاه از ميرزا خواست كه اجازه دهد تا دخترش را به ازدواج پسر ميرزا درآورد و بدينوسيله رابطه خانوادگى بين ميرزا از اين پيشنهاد سخت ناراحت ونگران شد واز قبول آن خوددارى نمود، بعد از جلسه چون احتمال داشت كه با اصرار شاه: مجبور به قبول گردد، دست به دعا برداشت وگفت:
خدايا اگر بنا است شاهزاده به همسرى پسر من درآيد، مرگ جوانم را برسان: طولى نكشيد كه پسر ميرزا در آب غرق شد ودر اثر اين سانحه از دنيا رفت. (١١٦)
تا به دنيا ميگرائى فكر عقبى نيستى
تا به صورت قانعى آگه ز معنا نيستى
خوشه را يكسره بود ارباب دانش گفتند
تا پى فسخ وفجورىاهل تقوا نيستى
ميزنى دم از شريعت وز طريقت غافلى
مى برى اسمى وواقف بر مسمى نيستى
شومصاحب روزه وشب با مردم روشن ضمير
باش از احمق گريزان گرچه عيسى نيستى (١١٧)

به علم الهدى بگوبراى تودعا كند حكايت شده كه وزير القادر باالله بنام ابوسعيد محمدابن حسين در سال ٤٢٠ ه. ق بيمار شد، شبى اميرالمومنين على (عليه السلام) در خواب ديد امام به اوفرمود به علم الهدى بگوبراى تودعا كند تا شفا يابى وزير پرسيد: يا على علم الهدى كيست؟
من اورا نمى شناسم.
امام على (عليه السلام) فرمودند: اوعلى ابن الحسين موسوى است.
وزير وقتى از خواب بيدار شد به سيد مرتضى به عنوان علم الهدى نامه نوشت وتقاضاى دعا جهت بهبودى خود كرد.
سيد در پاسخ اونوشت به خدا پناه مى برم! از اين لقبى كه مرا با آن خطاب كردى: اين بى ادبى است كه من اين نام را بپذيرم!
وزير با دعاى اواز خواب بيدار شد ودر پاسخ نوشت: به خدا قسم من اين لقب را پيش خود براى توانتخاب نكرده ام بلكه آن لقبى است كه جدت على ابن ابى طالب به توداده است. (١١٨)
مرد حق هرگز نمى ميرد گر به ظاهر جان دهد
هستى جاويد يابد جان چوبر جانان دهد
مرد حق آن است كاودر مكتب وارستگى
درس بر ابناء نوع خويش در دوران دهد
راه انسانى بپويد بنده از علم وعمل
تا خدايش افتخار علم الاسماء دهد

در مقابل گناه دست به دعا برداريد جوانى عزب وبدون زن است: زيبا هم هست: آن هم در نهايت زيبائى به جاى اينكه اوبخواهد اوبه سراغ زنها برود،زنها به سراغ اومى آيند، روزى نيست كه صدها نامه وصدها پيغام بر اونيايد، از همه بالاتر برجسته ترين زنان مصر صد درصد عاشق اوشده اند، شرايط كامجوئى برايش فراهم است: تمام امكانات آماده: درها همه بسته: خطر جان برايش درست كرده است: زن به اومى گويد:
يا كام مى دهى: يا به كشتنت خواهم داد وخون تورا خواهم ريخت با اين شرط يوسف چه مى كند؟ دست به دعا برمى دارد وعرض ‍ مى كند:
رب السجن احب الى يدعوننى اليه والاتصرف عنى كيدهن اصب اليهن. (١١٩)
پروردگا را! زندان براى من از آنچه كه اين زنها دارند مرا به سوى آن دعوت مى كنند بهتر است: خدايا مرا به زندان بفرست وبه چنگال اين زنها گرفتار نكن. (١٢٠)
يارى به جهان جز اوندارم
جز ديدنش آرزوندارم
هر سونگرم بود پديدار
جز ديده بروى اوندارم
جز با تومدام از سر صدق
با كس سر گفتگوندارم (١٢١)

خداوند مى فرمايد مرا با اين دعا بخوان از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده: چون برادران يوسف حضرت يوسف را در چاه افكندند، جبرئيل (عليه السلام) نزد حضرت يوسف (عليه السلام) آمد وگفت:
در چاه چه مى كنى اى پسر؟
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: برادرانم مرا در اين چاه افكندند.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: دوست دارى كه از چاه بيرون بيايى.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: اين امر به مشيت خداوند عزوجل بستگى دارد اگر خدا بخواهد مرا بيرون خواهد آورد.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: خداوند مى فرمايد: با اين دعا مرا بخوان تا تو را ازچاه بيرون آورم.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: آن دعا كدام است.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: بگو:
الهم انى اسئلك بان لك الحمد لااله الاانت المنان بديع السموات و الارض وذوالجلال والااكرام ان تصلى على محمد وآل محمد وان تجعل مما انا فيه فرجا ومخرجا
خدايا! بدان جهت از تومى خواهم كه حمد از آن تواست: معبودى جز تو نيست: صاحب نعمت وپديد آرنده آسمان ها وزمين اى صاحب جلالت و بزرگوارى ، كه درود فرستى بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وآل محمد،وبرايم فرج گشايشى قرار دهى از آنچه من در آنم.
پس كاروان آمد واورا بيرون آمد. (١٢٢)
خوشا دردى كه درمانش توباشى
خوشا راهى كه پايانش توباشى
خوشا چشمى كه رخسار توبيند
خوشا ملكى كه سلطانش توباشى
خوشا آن دل كه دل دلدارش توگردى
خوشا جانى كه كه جانانش تو باشى
خوشى وخرمى وكامرانى
كسى دارد كه خواهانش توباشى
چه خوش باشد دل اميد وارى
كه اميد دل وجانش توباشى

دعاى معروف ابوذر در آسمان ها روزى ابوذر غفارى به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، جبرئيل به صورت « دحيه كلبى » درمحضر پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) بود وبا آن حضرت خلوت كرده بود، وقتى ابوذر آن دورا ديد، بازگشت وگفتگوى آنها را قطع ننمود، جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) گفت اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اين ابوذر بود، كه از اينجا عبور كرد وبر ما سلام نكرد. اگر بر ما سلام مى كرد، جواب سلام اورا مى داديم: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اين اباذر دعائى را مى خواند كه نزد اهل آسمان معروف مى باشد، آنگاه كه من به آسمان رفتم آن دعا را را از اوبپرس.
هنگامى كه حضرت جبرئيل (عليه السلام) به آسمان رفت ابوذر به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، حضرت به اوفرمودند: اى ابوذر چرا آن هنگام كه از كنار ما عبور كردى نزد ما نيامدى وسلام نكردى؟
ابوذر گفت: گمان كردم كه دحيه كلبى نزد شما براى امور شخصى با شما خلوت نموده است: از اين ونزد شما نيامدم. پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) فرمودند، اوجبرئيل بود وگفت: اگر ابوذر بر ما سلام مى كرد جواب سلام اورا مى داديم.
وقتى ابوذر دريافت كه اوجبرئيل بود. بسيار متاثر وپريشان گرديد و افسوس خورد كه چرا از توفيق سلام كردن بر جبرئيل محروم شده است آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اوفرمودند:
آن دعائى كه مى خوانى چيست؟ كه جبرئل به من خبر داد كه دعاى ابوذر در آسمان ها نزد اهل آسمان معروف است.
ابوذر گفت: آرى اى رسول خدا، من اين دعا را مى خوانم:
الهم انى اسئلك الامن والايمان بك والتصديق بنبيك والعافييه منم جميع البلاوالتشكر على العافيه والغنى عن شرار الناس.
خدايا! از درگاهت در خواست دارم: امنيت وايمان به تور اوتصديق نمودن به پيامبرت وعافيت از همه بلاها وشكر گذارى در برابر عافيت وبى نيازى از مخلوقات بدت را. (١٢٣)
غم دل با كه بگويم: كه غم خوارى نيست
با توگويم كه مرا جز دگر يارى نيست
عقد دل نگشايد بجز از تودگرى
من دل سوخته را با ديگران كارى نيست
نظر لطف توبايد بشود شامل حال
ورنه ما بسوى هيچ دردى راهى نيست
بى كسان را توپناهى: وتواى بنده: نواز
زانكه جز درگه تو، هيچ پناهگاهى نيست (١٢٤)

سند دعاى ندبه به امام صادق عليه السلام منتهى ميشود علامه مجلسى با دقت وتتبع واحاطه واطلاع وسيع وفوق العاده ى كه در اخبار واحاديث ورجال روايات ومعرفت اساتيد دارد وتحفه الزائر كه در مقدمه به اعتبار سند ادعيه آن شهادت داده است: نقل فرموده: صريحا و بالخصوص اعتبار سند دعاى دعاى ندبه را كه منتهى به حضرت امام جعفر (عليه السلام) مى شود وتصديق فرموده است وعبارت اين افتخار عالم اسلام ونابغه جهان علم در كتاب مسطاب « زاد المعاد » اينست.
امام كه دعاى ندبه مشتمل است بر عقايد حقه وتاسف بر غيبت حضرت قائم (عليه السلام) به سند معتبر از امام جعفر صادق (عليه السلام) منقول است كه سنت است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند يعنى جمعه: عيد فطر، عيد قربان: عيد غدير، دعاى ندبه در سه كتاب ديده مى شود:
١- « مصباح الزائر » از على ابن طاووس.
٢- « مزار كبير » از شيخ محمد بن المسهدى.
٣- « مزار قديم » از شيخ ابوالفرج.
امام در كتاب انتشارات نسل جوان جلد دوم كه در اين كتاب در ارديبهشت ماه سال ١٣٥٤ انتشار يافته ودر آن پرسشها وپاسخ ‌هاى مذهبى توسط آيت الله مكارم شيرازى واستاد محقق جعفر سبحانى داده شده اضافه كرده در هر سه كتاب دعا از محمد ابن حسين ابن سفيان البزوفرى نقل شده كه در زمان غيبت صغرى مى زيسته است وقاعدتا وسيله مكالمه از طريق نواب امام (عليه السلام) تماس گرفته واز حضرت مهدى صاحب الامر عجل الله تعالى فرج الشريف نقل مى كند: دستور فرمود اين دعا را بخوانيد.
ولى نويسنده كتاب شرحى بر دعاى ندبه ونشاط وغم زمرديان مى گويد مى گويد: به فرض اين كه اين دعا از ناحيه امام زمان (عليه السلام) به يكى تز نواب مكاتبه شده باشد، اين دليل بر آن نيست كه انشاء اين دعا از امام صادق (عليه السلام) نباشد بلكه امكان بر تاييد آن بزرگوار واستحكام بيانات آن حضرت است.
ووجه تسميه دعاى ندبه را از بيانى مى باشد كه در سياق كلام دعاى به آن اشاره شده مى فرمايد:
فعلى الاطائب من اهل بيت محمد وعلى صلى الله عليهما وآلهما فلبيك الباكون واياهم فليندت النادبون.
پس بر پاكان از خاندان نبوت محمد وعلى كه درود خدا بر آن دوبزگوار و آل اطهارش باد، بايد گريه كنند گريه كنندگان وبراى ايشان زارى وفغان نماينده ندبه كنندگان. (١٢٥)
پس جاى بسى ندبه وافغان باشد
دلها همه بى تاب وپريشان باشد
هم ناله كند هر آنكه اونالان است
هم گريه كند هر آنكه نالان است

دعا به وسيله امام زمان عليه السلام مستجاب است در دعاى ندبه مى خوانيم:
واجعل صلواتنا به مقبوله وذنوبنا به مغفوره ودعائنا به مستجابا.
به وسيله وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) نماز ما را مورد پذيرش قرار ده وگناهان ما را به شفاعت اوببخش ودعاى ما را مستجاب بفرما يا به اعتبار ديگر: خدايا بواسطه توسل به آن حضرت نماز ما را مقبول
وگناهان ما را آمرزيده ودعاى ما را به اجابت رسان.
واين امرى مسلم است كه راه اطاعت وپيروى از ائمه هدى (عليه السلام) وتمام طاعتهاى واجبه ونيكووبا اخلاص مورد پذيرش حق تعالى قرار گرفته ومقبول مى گردد همان طور كه در زيارت جامعه كبيره مى خوانيم:
بموالاتكم تقبل الطاعه المفترضه ولكم الموده الواجبه.
به سبب اعتقاد به مقام ولايت بى ثمر وبى نتيجه است. (١٢٦)
آن كس كه بود تكه گهش آل رسول
باشد همه طاعات ونمازش قبول
هر كس كه برد توسل خود به امام
هر نوع اجابتش بر آن گشت وصول

دست بر دندانم گذاشت ودعائى خواند شهيد اندرزگودر سيزده سالگى در خيابان فرياد مى زد اين چه مملكتى است اين چه شاهى است.
در تمام عمر يك روز نمازش قضا نشد: از كودكى عشق منبر وروضه خواندن داشت در شانزذه سالگى فعاليت هاى سياسى را شروع كرد ودر ٢٠ سالگى عمل ترور منصور نخست وزير شاه را انجام داد.
همسرش مى گويد يك بار نيمه شب دندانم درد گرفت: وقتى شهيد اندرزگو متوجه شد، دست بر دندانم گذاشته ودعائى خواند ودرد دندانم بر طرف شد، براى تب ٧٠ بار حمدى خواند فورا تب پايين آمد. (١٢٧)
اى دست غمت پشت وپناه دل من
اين است هماره رسم وراه دل من
در شعله غم: شب همه شب مى سوزد
با ياد رخت شمع نگاه دل من

آن شخص دعا كرد وعيسى آمين گفت باران باريد حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) ويارانش به طلب باران از شهر خارج شدند ووارد صحرا گشتند، در آن جا حضرت عيسى به آنها فرمود: هر كس ‍ از شما گناهى انجام داده به شهر باز گردد، پس همه مردم به غير از يك نفر مراجعت كردند به شهر برگشتند،
حضرت عيسى (عليه السلام) به اوفرمودند:
آيا توگناه مرتكب نشده اى؟
آن شخص عرض كرد: چيزى به خاطر ندارم: جر اينكه روزى به نماز ايستاده بودم كه زنى از مقابل من عبور كرد من به اونگاه كرده وچشمم به سوى اوچرخيد، پس همينكه آن زن رفت انگشت خود را داخل چشمم كرده وآن را بيرون آوردم وبه همان طرفى كه زن رفت پرتاب كردم.
حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: دعا كن من آمين مى گويم: اودعا كرد وباران باريد. (١٢٨)
مردان خدا پرده پندار دريدند
يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند
هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
هر نكته كه گفتند همان شنيدند
يك طايقه را بهر مكافات سرشتند
يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند (١٢٩)

سه مطلب براى استجابت دعا در زمان حضرت داود (عليه السلام) قحط سالى پديد آمد، مردم سه نفر علماء خود را انتخاب كردند وآنها از شهر خارج شدند تا از خدا طلب باران نمايند.
يكى از آنها گفت: خدايا توبه ما فرمان دادى تا كسى كه به ما ظلم كرده است مورد عفووبخشش قرار دهيم: اينك ما به خود ظلم كرده ايم توما را عفو كن.
دومى گفت: خدايا توبه ما دستور داده اى كه بندگان را آزاد كنيم واينك ما بندگان توئيم ما را آزاد فرما.
سومى گفت: خداوندا تودر تورات خود ما را حكم كرده اى فقير ومسكين را از خود نرانيم وما مساكين هستيم در خانه ات ايستاده ايم توما را محروم مكن.
در اين لحظه باران نازل شد. (١٣٠)
نشستن به جمع محبان عشق
دعا ونيايش شنيدن خوش است
گل عشق در باغ صاحب دلان
گهى كاشتن گاه چيدن خوش است
دل از آرزوهاى بى انتها
مصفا وپاكيزه ديدن خوش است
تورا گر سعادت بود آرزو
ز هر قيد ولذت بريدن خوش است
به درگاه پروردگار حكيم
همى ناله از دل كشيدن خوش است (١٣١)

دعاى بى اثر امام صادق (عليه السلام) فرمودند: خداوند دوملك را به سوى شهرى فرستاد تا اهل آن شهر را نابود كنند، وقتى آنها به شهر رسيدند شخصى را ديدند كه با گريه وزارى دعا مى كند.
يكى از ملائكه به ديگرى گفت: آيا اين دعا كننده را مى بينى؟
ملكه دوم گفت: آرى: ولى دستور خدا را بايد اجرا كنيم.
ملكه اولى گفت: نه: توصبر كن تا من برگردم: اين را بگفت وبه سوى حق تعالى بازگشت وگفت: خدايا ما در شهر فلان بنده ات را ديديم كه تورا مى خواند وتضرع بر تومى كرد.
خداوند فرمود: آنچه به شما گفته ام اجرا كنيد، آن شخص حتى يك بار هم به خاطر من خشمگين نشده است ودر برابر خلافكارى هاى ديگران موضع نگرفته وبرخورد تند نكرده است. (١٣٢)
چون خلق در در آينده به بازار حقيقت
ترسم نفروشند متاعى كه خريدند
كوتاه نظر غافل از آن سروبلند است
كاين جامه به اندازه هر كس ‍ نبريدند
يك جمعى نكوشيده رسيدند به مقصد
يك قوم دويدند وبه مقصد نرسيدند (١٣٣)

دعاى مستجاب امام حسن عليه السلام امام صادق (عليه السلام) فرمود: امام حسن (عليه السلام) با شخصى از فرزند زبير با كاروانى به سوى مكه حركت كردند. در بين راه كنار درخت خشك شده خرمائى فرش انداختند ونشستند، آن شخص گفت: اگر به اين درخت: خرماى تازه بود ما از آن مى خورديم.
امام حسن (عليه السلام) فرمود: آيا به رطب ميل دارى؟
آن شخص گفت: آرى.
حضرت سر مباركش را به سوى آسمان بلند كردند ودعائى خواندند كه ناگهان درخت خرما سبز شد ورطب تازه داد.
صاحب شترها كه شترهايشان را به امام حسين (عليه السلام) كرايه داده بود از ديدن اين معجزه ملتهب ومبهوت شد وفرياد زد:
اوسحر كرد
حضرت فرمودند: واى بر تو! اين سحر نيست بلكه دعاى فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مستجاب شده: پس دستور فرمودند از درخت بالارفته وخرماى تازه چيدند وهمه آن خورند.
مددى خواهم از خداى حسين
تا شوم منقبت سراى حسين
بسته شد رشته محبت من
در همه عمر باى ولاى حسين
جان صفا يابد آن زمان كه رود
بر زمان نام دلرباى حسن
تاج ومجد وشرف نهد بر سر
پادشاهى كه شد گداى حسن
در همه عمر خويش دوخته ام
چشم بر بخشش وعطاى حسن (١٣٤)

دعاى امام سجاد از غلام امام سجاد (عليه السلام) شخصى به نام اصمعى نقل شده است: شبى در مسجد الحرام صداى ناله جان گذارى به گوشم رسيد، نزديك حجر اسماعيل رفتم. در آنجا آقاى ديدم كه پره كعبه را چنگ زده بود وراز ونياز مى كرد.
اومى فرمود: اى كسى كه در تاريكى ها دعاى بيچارگان را پاسخ مى فرمائى: اى كسى كه ناراحتى ها را برطرف مى نمائى: ميهمانان تواطراف خانه ات خوابيده اند، اما تواى تنها قيوم: هرگز نمى خوابى.
آن آقا صدايش گرفته وگوى لبانش ديگر قادر به تكلم نشد. روى زمين افتاد وچند لحظه بى حركت ماند. پس از مدتى باز دوباره برخواست وبه مناجات خويش ادامه داد:
خدايا، كيست از من مقصرتر؟
كيست از من روسياه تر؟ خدايا آيا آخر مرا به آتش مى سوزانى؟ پس اميد به توچه مى شود؟ خوف من چه مى شود؟ توخودت وعده دادى هر كس ‍ اميدى به تودارد، نا اميدش نمى كنى: من اميد دارم تومرا بيامرزى: آمرزش ‍ تومورد رجاء واميد من است.
پس از آخرين جمله: ديگر صدائى نيامد، جلورفتم ديدم مولايم امام سجاد (عليه السلام) است: سر حضرت را به دامن گرفتم: با ديدن حال حضرت اشك از چشمانم جارى شد، اشكم بر رخسار نورانى حضرت ريخت و ايشان چشم باز كرد وفرمود: كيستى؟
گفتم: اصمعى غلام شما هستم: آقا جان شما چرا با اين پاكى وعصمت و طهارت چنين ناله سر مى دهيد، آقا، شفاعت از آن جد شما پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) واز آن خاندان شما است مگر نه اين است كه آيه تطهير در شان شما نازل شده است: ديگر چرا چنين اظهار ندامت مى نمائيد؟
امام (عليه السلام) فرمودند: آيا مگر نمى دانى خدا بهشت را آفريده است براى هر كس كه بندگى كند، هر كه تقوى داشته باشد، رستگار است هر چند غلام سياهى باشد وجهنم را آفريده است براى هر كس كه گناه كند هر چند سيد قريش واز شريفترين مردم روزمين باشد. (١٣٥)
اى در طلب صد چاك از غصه گريبانها
خونها ز غمت جارى از ديده به دامانها
در زاويه هجرت بنشسته به خون دلها
در باديه عشقت سر كرده قدم جانها (١٣٦)



داستانهايي از دعا

1-
2- بدكار.
3- حجه الاسلام صديق عربانى.
4- كتاب روايت هاوحكايت ها
5- خزينه الجواهر 42، ص 677.
6- اخلاق واحكام مرحوم شهيد دستغيب: ص 37.
7- اقبال.
8- داستان شگفت انگيز از محجه البيضا. ج 2، ص 299تجلى سعادت: ص 27.
9- سفينه البحار: ج 3، ص 94.
10- فوائده الرضويه. ص 73 شيخ عباس قمى رحمه الله عليه:
11- قارى زاده كاشانى
12- فوائد الرضويه. ص 623.
13- به عشق مهدى: ص 128.
14- سوره نوح: آيه 26.
15- كحل البصر: ص 144.
16- جمال الدين محمد ابن عبد الرزاق اصفهانى
17- مردان علم در ميدان عمل. ص 353 از قصص العلماء: ص 208.
18- امام خمينى رحمه الله عليه.
19- داستان هاى مثنوى: ج 2، ص 47.
20- داستانهاى مثنوى: ج 2، ص 48.
21- سرگذشتهاى عبرت انگيز: ص 199.
22- گلواژه:ج 13، ص 29.
23- شايد منضور نفرين كردن بدتر از طلاق باشد.
24- كتاب تفسير آسان: ج 15، ص 97.
25- بهارالانوار: ج 47، ص 173 و174، ح 20.
26- تجلى سعادت: ص 190.
27- 1- بحارلانوار: ج 47، ص 122 ش 170.
28- حاشيه مفاتيح الجنان دعاهاى آلام واسقام: ص 537.
29- سعيد بيابانكى.
30- نژد بر وزن كمند يعنى ناچيز.
31- داستانهاى مثنوى: ج 2، ص 7.
32- تفسير نمونه: ج 20، ص 152.
33- داستانهاى مثنوى: ج 3، ص 24
34- تفسير نمونه از روح المعانى: ج 27، ص 83.
35- داستانهاى مثنوى: ج 3. ص 101.
36- محمد رضا فرجى:
37- لطيفه ها وخاطره ها: ج 2، ص 167.
38- تجلى سعادت: ص 41.
39- كحل بصر: ص 137.
40- گلواژه: ص 24.
41- داستان هاى شنيدنى از كتاب بشارت المصطفى: ص 167.
42- حسان.
43- مفاتيح دعاهاى ماه مبارك رمضان: ص 396.
44- سوره احزاب: آيه 22.
45- سوره آل عمران: آيه 22.
46- زندگى فاطمه زهرا (عليه السلام): ص 97 شهيد دستغيب.
47- سوره مومن آيه 60.
48- اصول كافى: ج 4، ص 212، شماره 5.
49- اصول كافى: ج 4 ص 213 وص 214.
50- اقرار مى كنم
51- كتاب استعاذه: ص 186.
52- سوره يوسف: آيه 98.
53- اصول كافى: ج 4، ص 227، شماره 3و6.
54- داستانهاى شگفت انگيز: ص 81.
55- اصول كافى: ج 4، ص 283، 239، 240.
56- كتاب عون الكلام محمد باقر فشاركى: ص 319.
57- خصائص شيخ صدوق: ج 2، ص 315 وكتاب روايتها وحكايتها.
58- اصول كافى: ج 4، ص 238، 239، 240.
59- سوره يس: آيه 20.
60- داستانهاى اصول كافى: ج 2، ص 250.
61- كشف الاسرار خواجه عبدالله انصارى: ج 1، ص 35 وداستانهاى عرفانى: ص 99.
62- دين ما، علماى ما ص 57.
63- كتاب چهل حديث حضرت امام خمينى رحمته الله عليه.
64- معارف در مناسبتهاى اسلامى: ص 105 ميزان الحكمه: ج 3، ص 260 تا 267.
65- عبرى الحسان: ج 1، ص 97، يا كتاب خلاصه عبقرى: ص 292.
66- كحل البصر: ص 142.
67- اسرار العبادات قاضى سعيدقمى: ص 243 وكتاب حج برنامه تكامل: ص 241.
68- عبقرى الحسان: ج 2، ص 171.
69- ارشاد القلوب: ج 1، ص 160 ترجمه فارسى
70- ارشاد القلوب: ص 1، 160، 161،
71- اخلاق اسلامى: ص 48.
72- احيم مرطوبى.
73- ارشاد القلوب: 326. تفسر نمونه: ج 13، ص 102. تفصير اطيب البيان: ج 8، ص 457
74- حجت الاسلام صديق عربانى.
75- عبقرى الحسان: ج 2، ص 171 وص 295.
76- سوره:ابراهم: آيه 40.
77- تفسير آسان: ج 8 ص 378.
78- عبقرى: ص 297.
79- پندها وحكايت هاى اخلاقى: ص 43.
80- ارج قنبرى:
81- پندها وحكايت هاى اخلاقى: ص 44.
82- سوره اسراء: آيه 11.
83- اخلاق شبر: ص 104.
84- ايرج قنبرى
85- اين قسمت از روى صندوق قبر مطهر اميرالمومنين (عليه السلام) قرار دارد مربوط به معجزه اى است كه از آن حضرت ظاهر شده است.
86- بركات حضرت ولى عصر (عج)ت خلاصه عبقرى الحسان: ص 299.
87- فخرالدين عراقى.
88- سوره اسراء آيه 23.
89- سوره حشر: آيه 10.
90- نور ولايت ص 99.
91- مثاها وپندهاى حائرى شيرازى: ج 2، ص 33.
92- ملامحسن فيض كاشانى.
93- اخلاق شبر: ص 104- مصباح الشريعه باب 62 ص 132.
94- قاسم سروبها.
95- دين ماه علماى ما: ص 67 از كتاب والتقوى وما ادراك ما التقوى: ص 99.
96- حاشيه مفاتيح هاى بزرگ: ص 1087.
97- گلواژه: ج 3، ص 163.
98- ملامعسن فيض كاشانى:
99- المراقبات: از ص 231 الى ص 241.
100- ديدار با ابرار: ص 7 وداستنهائى از زندگاى علماء ج 3.
101- ملامحسن فيض كاشانى
102- توحيد ونبوت: ص 198.
103- طوطى همدانى
104- المراقبات: ص 241، 242، 243.
105- طوطى همدانى
106- 1 -عبقرى الحسان: ج 2 ص 149 ودر كتاب بركات حضرت ولى عصر خلاصه عبقرى: ص 307.
107- 2-ديوان خسرو: ص 138.
108- 1- البته گزيده اى از سخنان مقام معظم رهبرى را از كتاب خاطرات وحكايت ها آورده ايم. لطفا به متن مصاحبه با ايشان را مراجعه فرمايد.
109- خاطرات وحكايتها از زبان رهبر معظم انقلاب اسلامى: ج 1، ص 19.
110- شمس تبريزى مولانا.
111- داستانهاى شگفت انگيز: ص 81.
112- عبدالحسين رضائى خراسانى.
113- المراقبات: ص 243 وكتاب صلوات: ص 18.
114- سفينه البحار: ج 5 170 و173.
115- شنيدنى هاى تاريخ: ص 20 و21 فيض كاشانى.
116- مفاتيح: حاشيه: ص 1056 دعاى زنده شدن دل.
117- ديدار با ابرار، ص 16 وزندگى علماء ج 3، ص 69.
118- اسدالله ضيعيان صابر همدانى.
119- زندگى علماء: ج 3، ص 100.
120- سوره يوسف آيه 33.
121- حكايتها وهدايتها شهيد مطهرى: ص 85.
122- حيدر آقا تهرانى.
123- حاشيه مفاتيح ادعيه اندوه وخوف: ص 761.
124- داستانهاى از اصول كافى: ج 1 ص 89.
125- مرحوم حسن منصب دار.
126- كتاب ندبه ونشاط: ص 19 و20.
127- ندبه ونشاط: ص 754.
128- زندگى علما: ص 104.
129- شنيدنى هاى تاريخ از مرحوم فيض كاشانى: ص 22.
130- فروغ بسطامى
131- شنيدنى هاى تاريخ از مرحوم فيض كاشانى: ص 22.
132- عبد الغفور ذوقى
133- شنيدنيهاى تاريخ: ص 108.
134- فروغى بسطامى
135- آقاى محسن حافظى
136- آذابى از قرآن: ص 362.


۶