تربيت در سيره و سخن امام حسن مجتبى عليه السلام
پنج : مشورت با فرزندان
از ديگر شيوه هاى شخصيت دادن به فرزندان مشورت با آن ها است . امام مجتبى عليه السلام ضمن توصيه به اين شيوه پسنديده تربيتى ، در موارد مختلف با فرزندان خويش مشورت مى نمود و بدين وسيله عزت نفس و روحيه خود باورى را در آنان تقويت مى كرد.
روزى معاويه بن خديج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمده بود. امام مجتبى عليه السلام در ضمن مذاكرات به وى چنين فرمود:
انا قوم لانزوج نسائنا حتى نستامرهن ؛ (١٠٣) هيچ گروهى مشورت نكرد؛ مگر اين كه به اين وسيله به سوى رشد و كمال هدايت شدند.
شش : اجتناب از تحقير
پدران و مادران برتر با فرزندانشان برخوردهاى ناشايست و زننده ندارند و آنان را با القاب و كلمات ركيك تحقير نمى كنند و در قبال اشتباهات و خطاها به باد فحش و ناسزا و كتك نمى گيرند. مربيان و معلمان آگاه از به كار بردن عبارات سبك و ناپسند در برخورد با شاگردان اجتناب مى كنند.
تحقير نونهالان و نوجوانان علاوه بر اين كه از عظمت و اقتدار والدين و مربيان مى كاهد، نشانگر بى تجربگى ، عدم شايستگى و نداشتن تسلط بر نفس آنان در امر تربيت مى باشد.
مهمتر از همه نتايج زيانبار آن در روح و روان كودكان است . چرا كه تحقير و توهين به فرزندان موجب ايجاد عقده حقارت و خود كم بينى و تزلزل شخصيت در آنان مى شود و علل برخى از ناكامى ها، نااميدى ها در زندگى آينده آنان خواهد شد. حضرت مجتبى عليه السلام در ضمن شمارش خصوصيات انسان هاى با ايمان مى فرمايد:
آنان همديگر را با القاب زشت و ركيك صدا نمى كنند. (١٠٥) به كار بردن كلمات ناپسند و سخنان اهانت آميز و نيش دار همانند سمى مهلك روح كودك را مى آزارد و هرگاه در مورد آن فكر كند، احساس رنج و عذاب مى كند و اصولا نوعى ستم به فرزندان و همسر محسوب مى شود كه رشته محبت و دوستى را پاره نموده و دل ها را جريحه دار مى كند.
براى روشن تر شدن سخنان مطروحه فوق ، داستانى را در اين جا نقل مى كنيم :
داستان تحقير يك دانش آموز
او مدير دبستان دخترانه بود. ٢٢ سال بود كه عمرش را در معلمى و معاونت و مديريت سپرى كرده بود، مهربان و دلسوز بود. عشق و سوز داشت . راحتى و آسايش خود را به خاطر ساختن و پرداختن شاگردان فدا مى كرد. مديريتش مورد قبول همگان قرار گرفته بود.
صبح ها ساعت ٥/٦ در محيط مدرسه حضور مى يافت و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد، او هم راهى خانه اش مى شد. همه شاگردان شيفته او بودند، زيرا احترام و شخصيت همه شاگردان را نگه مى داشت . مهر و محبت ، مدير آنچنان جوشان بود كه هر دانش آموزى خود را پيش مدير محبوب ترين فرد محسوب مى كرد. آرى او شمع سان مى سوخت تا در پرتوش انسان هاى شايسته اى پرورده شوند.
آن روز زودتر از هميشه در مدرسه حاضر شده بود، تازه از سركشى به كلاس ها و نظارت بر نظافت اطاق هاى كلاس و راهروها فراغت پيدا كرده بود و مى خواست وارد اطاق كار شود كه ناگهان صداى زنگ تلفن نواخته شد.
مدير فورا گوشى را برداشته گفت :
الو، سلام عليكم ، بفرماييد.
در مقابل صداى زنى شنيده مى شد كه گفت :
سلام عليكم ، معذرت مى خواهم كه اين موقع صبح براى شما مزاحمت فراهم كرده ام ببخشيد. من مادر مريم ، دانش آموز كلاس پنجم اين دبستان هستم . خانم مدير! با كمال صراحت عرض مى كنم ، همه ما اولياء از رفتار و كردار شما راضى هستيم ولى براى دخترم مشكلى به وجود آمده كه متاسفانه نمى تواند امروز به مدرسه بيايد. مدير با شتابزدگى پرسيد: مگر چه حادثه اى پيش آمده كه نمى تواند به مدرسه بيايد، خداى نكرده دچار بيمارى شده است ؟ مادر مريم در حالى كه صدايش داراى لرزه و ارتعاش بود، چنين گفت :
از ديروز كه وقتى مريم به خانه آمده ، به جاى اين كه به انجام تكاليف خود بپردازد در گوشه اى از اتاق نشسته ، سر خود را در ميان دست هاى لاغراندام خود قرار داده با هيچ كس حرف نمى زند، وقتى علت را از او جويا شدم ، ناگهان بغضش تركيد و چنين گفت :
ديروز كه به مدرسه رفته بودم ، در سر كلاس معلم سوالى را مطرح كرده بود بدون اين كه از معلم اجازه بگيرم ، جواب صحيح را ارائه دادم ، معلم به جاى اين كه مرا تشويق كند، در برابر همه شاگردان رو به من كرد و با عصبانيت تمام گفت :
احمق ! خفه شو، بنشين !
از وقتى كه به منزل آمده دائما مى گويد: چرا معلم آبروى مرا در ميان شاگردان به باد داده و چنين جمله تحقيرآميزى را به من گفت ؟ اگر به من نمره صفر مى داد برايم از شنيدن اين جمله گواراتر بود، چرا معلم درك نكرد كه من در ميان شاگردان آبرو و شخصيت دارم چرا آبروى مرا به باد داد، چرا مرا خرد كرد، چرا و چرا ... خانم مدير! به خدا، من و پدرش امروز صبح هر كارى كرديم كه او را به مدرسه بفرستيم ، در اين كار موفق نشديم . دائما گريه كرده ، مى گويد: من مدرسه نمى روم ، من مى خواهم در خانه بمانم ، براى من شخصيت و اخلاق از درس خواندن مهم تر است ، اميدوارم مرا ببخشيد.
صداى تلفن قطع شد.
مدير مدرسه مثل اين كه از بالاى قله به زير افتاده باشد، تمام بدنش خرد و خمير شده بود، پيوسته با خود مى گفت : چرا بايد شاگردى مثل مريم ، در مدرسه تحقير شود. چرا در فضاى تعليم و تربيت دانش آموز دخترى كه قلبش مالامال از عشق و آبرو بوده و همه وجودش سرشار از قداست و طهارت است ، اين طور مورد تحقير و توهين قرار گيرد.
سه روز بود كه مريم به مدرسه نيامده بود، مدير مدرسه نگران و مضطرب به نظر مى رسيد، همه شاگردان مى ديدند كه اثرى از تبسم هميشگى در سيماى مدير ديده نمى شود، برعكس غبارى از تشويش و ناراحتى همه وجودش را احاطه كرده بود.
صبح روز چهارم ، يكى از همكلاسى هاى مريم به دفتر مدرسه آمده و پاكت نامه اى را از طرف مريم به مدير مدرسه تقديم كرد. مدير بلافاصله پاكت را باز كرد. دو نامه در ميان پاكت وجود داشت يكى براى مدير و ديگرى براى معلم كلاس پنجم نوشته شده بود.
نامه اول
در نامه مدير چنين آمده بود: خانم ... سلام عليكم ، مدير عزيزم ، خدا مى داند دلم براى شما تنگ شده است . ديروز لحظاتى در دورى از شما گريه كردم . من هرگز محبت هاى انسانى و خالصانه شما را فراموش نخواهم كرد.
هرگز چهره متبسم و گشاده شما، نرمش و ملايمت شما، روح بزرگ و اخلاق زيباى شما را فراموش نخواهم كرد. نصايح مشفقانه و اندرزهاى مادرانه شما هميشه آويزه گوش من خواهد بود. از دور دست هاى شما را مى بوسم .
خداحافظ مريم ...
نامه دوم
خانم ... معلم كلاس پنجم ، سلام عليكم ، از زحمات شما تشكر نموده از شما مى خواهم به من اجازه دهيد، براى آخرين بار سخنانم را بگويم . معلم عزيز! يقين داشته باشيد كه شما با جمله اى كه درباره من در برابر شاگردان بيان كرديد، روح ابتكار، جرات ، پويايى و تحقيق را در من كشتيد. شما به جاى اين كه مرا تشويق كنيد به من گفتيد: احمق . من تا آخر عمرم هميشه در شك و ترديد به سر خواهم برد. زيرا در عاقل بودن و يا احمق بودن خود ترديد خواهم داشت . معلم عزيز! من اشتباه كرده بودم شما مى توانستيد در زنگ تفريح مرا توبيخ كنيد، ولى آبروى مرا پيش هم كلاسى هايم از بين نمى برديد. شما نمى دانيد ما كودكان چقدر به آبرو و حيثيت خود پاى بنديم .
معلم محترم ! شما با گفتن اين جمله كارى كرديد كه من بعد از اين ، براى ديگران نيز شخصيت قائلى نشوم ، زيرا وقتى كه انسانى طعم حيثيت را نچشيده باشد نمى تواند آن را به ديگران منتقل كند. اى معلم گرامى ! شما با گفتن اين جمله مرا از درس خواندن و از مدرسه بيزار نموديد، زيرا ذهن كوچك و ناتوان من قادر نيست ، عمل نازيباى شما را از ساير معلمان و محيط مدرسه جدا سازد.
خداحافظ شاگرد شما مريم ...
صبح روز بعد زنگ منزل مريم به صدا درآمد. مدير مدرسه به اتفاق معلم پنجم در انتظار بودند، تا مريم را به مدرسه ببرند. آرى ، آن ها آمده بودند تا از خانواده مريم و خود او عذرخواهى نمايند. ناگهان درب منزل باز شد اين مريم بود كه درب منزل را باز كرده بود؛ مثل اين كه قلبش اين را به او گفته بود.
مريم با ديدن مدير مدرسه خود را به آغوش او افكنده با صداى بلند به گريه پرداخت .
مدير مدرسه صورت او را به همراه اشكهايى كه از ديدگانش فرو مى ريخت ، غرق بوسه ساخت .
مادر مريم در همين حال فرا رسيد، از مدير به عذرخواهى پرداخت . مريم كه لحظه اى خود را فارغ ديده بود، خود را به كنار معلم كلاس پنجم رساند، با اصرار مى خواست دست هاى لاغر و رنگ پريده معلم را بوسه زند. ولى معلم او را در آغوش گرفته ، هر دو با صداى بلند گريه كردند. از اين منظره مادر مريم و مدير مدرسه اشك شوق و شادمانى فرو مى ريختند. شايد ملكوتيان هم از ديدن اين همه عشق و عاطفه به شگفت آمده به ظرافت و لطافت انسان ها ايمان مى آوردند. (١٠٧)
وقتى اين اشعار را خواندم . آقا شيخ محمد شميرانى با صداى بلند گفت : آفرين ! به راستى اين يك كلمه آفرين در آن روزگار به من چنان قدرتى داد كه هر وقت بشنوم يا در كتابى بخوانم ، كه تشويق چه قدر موثر است ، اين آفرين او مثل آفتابى در ضمير من مى درخشد. شايد در آن موقع ١٥ ساله و يا ١٦ ساله بودم . آن شب وقتى به منزل آمديم ، پدرم فرمود: با اين كه اولين منبر تو بود، خوب صحبت كردى و مطالب را بدون وحشت و نگرانى و اضطراب ، خوب بيان داشتى ، من هم صادقانه گفتم : آن آفرين آقا شيخ محمد شميرانى اين اثر را در من گذاشت . (١٠٩) هرگاه كسى به شما تحيت گويد، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد. سپس فرمود: پاسخ بهتر همان آزاد كردن اوست . (١١١)
ج : روزى آن حضرت تكه نانى را كه در جاى كثيف افتاده بود برداشته و تميز شسته و پاك نمود. سپس به غلامش داده و فرمود: اى غلام ! آن را نگهدار و بعد از وضو آن را به من ده . هنگامى كه از وضو فراغت يافت به غلامش فرمود: تكه نان را به من بده . غلام گفت : سرورم ! من آن را خوردم .
حضرت مجتبى عليه السلام از اين رفتار زيباى غلام كه از صفاى باطن و شكسته نفسى او نشات مى گرفت خوشحال شد و از اين كه او نعمت الهى را ارج نهاده بود، خواست كه عمل مثبت وى را تشويق نمايد؛ براى همين به وى گفت :
من تو را در راه خدا آزاد كردم . غلام گفت : براى چه مرا آزاد نمودى ؟
حضرت مجتبى عليه السلام فرمود: از مادرم فاظمه عليها السلام دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيده ام كه از پدرش رسول خدا ياد گرفته بود كه آن حضرت مى فرمود: هر كس لقمه نانى را از جاى كثيف بردارد و آن را بعد از شستن و پاك نمودن بخورد، هنوز در معده اش هضم نشده خداوند او را مى بخشد. من فردى را كه خداوند بخشيده و از اهل بهشت قرار داده است ، ديگر در تحت فرمان خودم نگه نمى دارم . (١١٣) فرومايگى آن است كه در مقابل نعمت شكرگزارى نكنى .
رفتارهاى مثبت و كارهاى نيك نوعى نعمت است و بايد تشكر و قدردانى شود و معمولا انسانى كه كار خيرى انجام مى دهد، منتظر تشكر مخدوم است و اگر او از چنين كارى سرباز زند، فرد نيكو رفتار، اگر چه در ظاهر هم به زبان نياورد در باطن خويش او را به پستى و لئامت متهم خواهد نمود.
٣. تقدير: قدردانى از زحمات كودك و نوجوانى كه در بالاترين ظرفيت توانايى خود تلاش مى كند موجب تداوم فعاليت هاى وى گرديده و انگيزه و شوق بيشترى در او ايجاد خواهد كرد.
٤. تحريص و ترغيب : نوعى تشويق محسوب مى شود. مثلا به متربى گفته مى شود: تو ديگر بزرگ شده اى و به حدى رسيده اى كه مى توانى كارهاى خودت را به تنهايى انجام دهى !
به اين ترتيب زمينه رغبت را در او فراهم مى كنيم و همچنين در بيان هاى استدلالى و منطقى ، كودك را به سوى رفتار مطلوب و مورد نظر با ميل و رغبت هدايت مى كنيم .
چند نكته مهم
تشويق آن گاه نتيجه دلخواه را خواهد داد كه با اصول صحيح و موازين منطقى انجام شود و مهم ترين آن ها عبارتند:
١. تشويق و ترغيب بايد به جا و در مورد خودش به كار رود.
٢. ميزان آن بايد مناسب با كار و تلاش ها و نوع رفتار طفل باشد.
٣. شرايط سنى و جنسى كودكان در اين امر مورد نظر قرار گيرد.
٤. كودكان را نبايد به تشويق و تقدير وابسته نمود و از افراط و تفريط پرهيز كرد.
٥. هدف اصلى از تشويق فراموش نشود كه جنبه اصلاح و سازندگى است نه تخريب و آلودگى كودك . (١١٥)؛ شستن دست ها قبل از طعام فقر را از بين مى برد و شستن دست ها بعد از صرف غذا غصه را زايل مى كند.
آن حضرت در گفتار ديگرى به آداب و روش هاى صحيح غذاخوردن اشاره نموده و برخى از ضوابط معنوى و مادى آن را بيان مى كند كه برخى از آن ها عبارتند:
١. شناخت و توجه به روزى دهنده .
٢. رضايت باطنى از غذايى كه مى خورد و ميل و رغبت به آن .
٣. بردن نام خداوند.
٤. شكر به جا آوردن .
٥. وضو گرفتن و شستن دست ها پيش از خوراك .
٦. تمايل بر جانب چپ بدن ، هنگام غذاخوردن .
٧. در كنار سفره هر كس از مقابل خود غذا بخورد.
٨. به صورت ديگران در كنار سفره كمتر نگاه كند.
٩. لقمه ها را كوچك بردارد.
١٠. لقمه را كاملا جويده بعد ببلعد.
١١. اگر دست هاى خود را قبلا به صورت پاكيزه شسته باشد، بهتر است با سه انگشت غذا بخورد و انگشتانش را بليسد. (١١٧)
٩. توجه به ورزش و شادى
شادى هاى سالم ، حركات شادى آفرين و ورزش هاى نشاط بخش ، كودكان و نوجوانان را پرتوان ، فعال و كارآمد مى سازد. جامعه سالم هم جامعه اى است كه افرادى پرنشاط، شاداب و با روحيه هاى قوى داشته باشد.
امام مجتبى عليه السلام يكى از نشانه هاى مومنين را پرنشاط و با روحيه بودن آنان مى داند و مى فرمايد:
ان من اخلاق المومنين ... نشاطا فى هدى و نهيا عن شهوه ؛ (١١٩)
مربيان و والدين آگاه در ايجاد نشاط و شادمانى براى فرزندان و نونهالان خود از مرز و اعتدال عبور نمى كنند و در اين زمينه راه هاى غير صحيح را نمى پيمايند. از شوخى هاى بى مورد، بازيهاى بدآموز، برنامه هاى غير اخلاقى ، مزاح هاى زشت و ناپسند براى ايجاد شادى در كانون خانواده پرهيز مى كنند. آنان در عين حالى كه با ايجاد فضايى شاد در تحكيم روابط عاطفى در ميان اعضاى خانواده مى كوشند هيبت و شكوه و ارزش خود را در ميان فرزندان محفوظ مى دارند زيرا در غير آن صورت تربيت نتيجه مطلوبى نخواهد داشت ، امام مجتبى عليه السلام فرمود:
شوخى هاى بى مورد و زننده ، شكوه و عظمت و اقتدار آنان را از بين مى برد و انسان خاموش از هيبت و عظمت بالاترى برخوردار است . (١٢١)
به هر حال استفاده از روش هاى غيرمستقيم هنرى ، در سيره تربيتى ائمه معصومين عليهم السلام به ويژه امام حسن مجتبى عليه السلام يكى از شيوه هاى موثر است كه در موارد لازم از آن بهره مى گرفته اند. در اينجا مواردى از بهره گيرى آن حضرت را از جاذبه هاى هنرى مرور مى كنيم :
شعر و سرود
از دير زمان شعر و سرود در خدمت تعليم و تربيت بوده و متوليان و مربيان و حكيمان و عقلاى جامعه و سخنوران نامدار از آن به عنوان يكى از روش هاى جذاب و دلنشين تربيتى بهره گرفته اند. آنان به وسيله اشعار مثبت و سروده هاى گويا و زيبا، مضامين و پيام هاى تربيتى را هر چه شيرين تر و دلپذيرتر به مخاطبين خود منتقل نموده اند. امام مجتبى عليه السلام نيز بعضى از گفتارهاى تربيتى خويش را در قالب شعر ارائه نموده است كه برخى از آن اشعار حكيمانه عبارتند از:
لكسره من خسيس الخبر تشبعنى
و شرنه من فراح الماء تكفينى
مقدار كمى نان نامرغوب مرا سير مى كند و اندكى آب مرا بس است .
و طمره من رقيق الثوب تسترنى
حيا و ان مت تكفينى لتكفينى .
و پاره اى از جامه نازك در صورت زنده ماندن مرا مى پوشاند و چنانچه بميرم ، كفنم براى پوشش من كافى است .
و در جاى ديگر مى فرمايد:
يا اهل لذات دنيا لا بقاء لها
ان المقام بظل زائل حمق
اى مردم ! لذت هاى دنيا پايدار نيستند، نشستن در زير سايه اى كه ناپايدار است حماقت و سبكسرى است .
و در شعر ديگرى مردم را به سخاوت ترغيب مى كند:
ان السخاء على العباد فريضه
لله يقرا فى كتاب محكم
سخاوت و احسان كردن بر بندگان يك فريضه خدايى است . اين خصلت زيبا در كتاب محكم خداوند تلاوت مى شود.
وعد العباد الاسخياء جنانه
و اعد للبخلاء نار جهنم
خداوند بر بندگان نيكوكار وعده بهشت داده ، چنان كه براى افراد بخيل و تنگ نظر وعده جهنم داده است .
من كان لا تندى يداه بنائل
الراغبين فليس ذاك بملسم (١٢٣)
خداوند بخشنده را ستايش نما و با كينه توزان و ستمگران دوست مباش .
نمايش
امام حسن عليه السلام روزى با برادر گرامى اش حضرت امام حسين عليه السلام در ايام كودكى پيرمردى را مشغول وضو گرفتن ديدند. آنان متوجه شدند كه وى روش صحيح وضو را نمى داند. امام حسن عليه السلام با هماهنگى برادرش امام حسين عليه السلام خواستند وضوى صحيح را به او ياد بدهند. اما اگر مستقيما به وى مى گفتند، گذشته از اينكه رنجيده خاطر مى شد و ذهنيت تلخ احساس حقارت و سرشكستگى در مورد وضو برايش تا آخر عمر مى ماند، احتمال داشت اصلا قبول نكند. زيرا تذكر اين دو كودك را براى خود نوعى تحقير تلقى مى نمود. آنان در يك حركت نمايشى با يكديگر به مباحثه پرداختند به طورى كه پيرمرد صداى آنان را مى شنيد، آنان به همديگر مى گفتند:
وضوى من از وضوى تو كاملتر و بهتر است .
بعد توافق كردند كه در حضور پيرمرد هر دو نفر وضو بگيرند و قضاوت نهايى را به عهده پيرمرد بگذارند. طبق قرار هر دو نفر وضوى صحيح و كاملى را در مقابل پيرمرد انجام دادند، پيرمرد با مشاهده اين صحنه متوجه شد كه وضوى هر دوى آنان صحيح است و با فكر نافذ خود مقصود واقعى آن دو كودك را دريافت و شديدا تحت تاثير بزرگوارى و محبت و هوش و فطانت آنان قرار گرفت . سپس خاضعانه به آنان گفت : فرزندانم ! وضوى هر دوى شما كاملا صحيح است . من پيرمرد نادان ، هنوز وضوى صحيح را نمى دانم و به بركت محبتى كه به امت جدتان داريد، وضوى صحيح را الان از شما آموختم . (١٢٥).
١١. ايجاد ارتباط صميمانه
ارتباط قلبى و عاطفى بين مربى و متربى يكى از ضرورى ترين اصول تعليم و تربيت مى باشد. اين رابطه هر قدر محكم تر و ريشه دارتر باشد مربيان در تربيت توفيق بيشترى به دست خواهند آورد. در واقع نزديكترين پيوند ميان مربيان و شاگردان و بين والدين و فرزندان همان ارتباط محبت آميز قلبى است و اين غير از ارتباط رسمى و تشريفاتى است كه با ادب و احترام ظاهرى توام است ، اما خشك و بى روح و عارى از صفا و صميميت مى باشد و بيشتر به روابط رئيس و مرئوس نزديكتر است . ما با كسانى كه روابط صميمانه داريم به راحتى ارتباط برقرار نموده و از معاشرت آنان لذت برده و تاثير مستقابل روى همديگر مى گذاريم و از همديگر تاثير مى پذيريم . امام مجتبى عليه السلام گفتارى نغز در اين زمينه دارند كه اين سخن را كاملا روشن مى كند.
آن حضرت مى فرمايد:
القريب من قربته الموده و ان بعد نسبه ، و البعيد من بعدته الموده و ان قرب نسبه ، و لا شى ء اقرب الى شى ء من يد الى جسد، و ان اليد تغل فتقطع و تقطع فتحسم (١٢٧)
هديه دادن يكى از خصلت هاى زيباى انسانى است كه موجب تقويت و استحكام دوستى ها و روابط صميمانه طرفين مى شود. هديه دادن به ويژه آن كه توقع قبلى هم در ميان نباشد ديگران را جذب مى كند. امام مجتبى عليه السلام در طول زندگى پربركت خويش از اين شيوه در جذب و تربيت افراد بهره مى گرفت تا اينكه آن حضرت را كريم اهل بيت عليهم السلام لقب دادند. هديه دادن احترام به شخصيت ديگران است و هديه شونده از اينكه مورد توجه و عنايت قرار گرفته احساس لذت و نشاط مى كند و به اين طريق مربى به راحتى ، در شخصيت طرف مقابل نفوذ مى كند و در منظر او جايگاه رفيعى براى خود باز مى كند. خيلى از كدورت ها و دشمنى و كينه و عداوت ها را مى شود با هديه و بخشش برطرف كرد.
در مورد هديه ، عطيه و هبه بحث هاى مفصلى در كتب فقهى آمده و روايات زيادى در متون دينى ما در اين زمينه وارد شده است كه در صورت تمايل مى توان به كتاب هاى مربوطه مراجعه نمود.
ب : مربى در جايگاه دوست صميمى
در حاشيه كتاب ارزشمند تحف العقول آمده است : در مواردى كه امام حسن عليه السلام در گفتارهاى خويش از يك دوست شايسته و داراى سجاياى پسنديده و ستودنى ياد مى كند، مقصود آن بزرگوار، پدر ارجمندش مى باشد.
اين سخن اشاره به يك نكته مهم در امر تربيت است ، و آن اين كه فرزند به پدر و مادر خويش به عنوان دوست صميمى بنگرد. همچنان كه انسان دوست صميمى خويش را محرم راز خود مى داند و او را آيينه خويش مى انگارد.
همين طور پدر و مادر و مربى را محرم اسرار و تكيه گاه امن خود بداند و ارتباط بين مربى و متربى همان ارتباط دوست صميمى و حقيقى قوى ، محكم و ريشه دار باشد.
آرى پدر و مادر آگاه ؛ دلسوز، بصير، مهربان ، صبور، عاطفى ، منطقى و مطلع از اصول فرزند پرورى آنچنان در دل و جان نوجوان خود نفوذ كرده و جايگاه خود را باز مى كند، كه كودك او را همانند يك دوست صميمى و رفيق شفيق مى شناسد. ناگفته پيداست كه مراد اين نيست كه كودك و نوجوان وابسته به پدر و مادر بوده و از خود شخصيت مستقلى نداشته باشد چنان كه در بعضى خانواده ها به جهت كثرت محبت و افراط در مهرورزى به فرزندان ، كودكانى عاجز و بى اراده و بى هويت به وجود مى آيند. بلكه مقصود ارتباط معقول و متوسطى است كه بتوان از آن به عنوان پلى براى انتقال ارزش ها و سجاياى پسنديده اخلاقى و انسانى به وجود كودك و نوجوان بهره گرفت .
با توجه به گفتار بالا، مربيان و والدين آگاه ، همدم امين ، تكيه گاه امن و استوار و دوستان صميمى براى فرزندان نوجوان خود محسوب مى شوند.
نتيجه يك بررسى آمارى نشان مى دهد، آن دسته از دانش آموزانى كه مايل بودند در صورت نياز، راز دلشان را با پدر و مادر و يا معلم محبوب خود در ميان بگذارند، عمدتا از سالم ترين ، متعادل ترين و موفق ترين دانش آموزان مدرسه به شمار مى آمدند (١٢٩).
و به قول معروف :
نازپرورده تنعم ، نبرد راه به جاى
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
همچنان كه تفريط در محبت و اعتنا نكردن به نيازهاى عاطفى و قلبى فرزندان و بى توجهى در بذل محبت صدمات جبران ناپذيرى به شخصيت كودكان و نوجوانان وارد مى سازد.
ج : مشاركت در بازى
قبلا در مورد ايجاد عزت نفس و خودباورى سخنى در مورد بازى كردن كودكان بيان كرديم . در اين جا نيز به مناسبت ايجاد ارتباط صميمانه سخنى ديگر داريم . بازى با كودكان و مشاركت والدين و مربيان در بازى آنان يكى از راه هاى ارتباط نزديك با كودكان است . والدين آگاه و برتر در حين بازى رفتارهاى مطلوب و دلخواه خود را به كودك منتقل مى كنند. آنان با مشاركت در بازى و ايجاد نشاط در كودكان در دل آنان نفوذ كرده و ارتباط قلبى و عاطفى قوى ترى برقرار مى نمايند. جابر مى گويد:
روزى به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله وارد شدم ديدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله با حسن و حسين عليهم السلام كه كودكى بيش نبودند، مشغول بازى است . و حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله چهاردست و پا راه مى رود و آنان بر پشت آن بزرگوار سوار شده اند و مى فرمايد: فرزندانم ! مركب شما چه زيباست و شما چه سواران خوبى هستيد (١٣١)
د: جبران فقر عاطفى
امروزه با صنعتى شدن اكثر جوامع ، فقر اقتصادى به وسعت زمان هاى ديگر، دامنگير خانواده ها نيست . بلكه عمده ترين فقر و تشنگى بشريت فقر فرهنگى و خلا عاطفى است . كودكان و نوجوانان امروزى از كمبود محبت و فقدان روابط عاطفى رنج مى برند. عمده ترين دليل ناسازگارى در خانواده ها، فرار كودكان از خانه ها، فروپاشى اركان خانواده ، ناپيوستگى اعضاى خانواده ، نااميدى و ياس و نگرانى فرزندان ، ريشه در فقر عاطفى و فرهنگى دارد. چرا كه نياز انسان به محبت و عطوفت كمتر از نياز وى به آب و غذا نيست ، بلكه بيشتر هم هست . روح لطيف و روان ظريف و حساس آدمى ، قابل مقايسه با جسم مادى وى نيست و فرق اساسى انسان با حيوان در داشتن همين روح متعالى است كه از روح الله نشات گرفته است (١٣٣).
حضرت مجتبى عليه السلام به عنوان مربى و الگوى كامل بشر، با كودكان آن چنان انس و الفت برقرار كرده بود و ارتباط مستحكمى با نسل جديد داشت كه آنان در موارد گوناگون به حضرت رجوع كرده و رازهاى درونى خويش را ابراز مى داشتند. چنان كه روزى دو كودك خردسال ، هر كدام خطى نوشته بودند و براى داورى در ميان آن ها و انتخاب بهترين خط، به حضور امام حسن عليه السلام آمدند. على عليه السلام كه ناظر اين صحنه بود به فرزندش امام حسن عليه السلام گفت :
يا بنى انظر كيف تحكم فان هذا حكم الله سالك عنه يوم القيامه ؛ فرزندم ! دقت كن كه چگونه داورى مى كنى ؟ چرا كه اين خود يك نوع قضاوت است و خداوند در روز قيامت درباره آن از تو سوال مى كند. (١٣٥).
ه : تكريم فرزندان
هر كس خودش را دوست دارد و طبيعتا انسان به سوى كسى مايل مى شود كه به شخصيت و آبروى او بيشتر ارزش قائل شود. كودكان و نوجوانان هم بيشتر افرادى را دوست دارند و به سويشان جذب مى شوند كه به آن ها احترام كرده ، و تكريم نمايند. كسانى كه آنان را مورد توجه و عنايت قرار مى دهند، جايگاه ويژه اى در قلب آنان كسب مى كنند. كودكان دوست ندارند كه كسى دائما آنان را سرزنش كرده و در زير رگبار دستورات و فرامين خشك قرار بدهد و او را مانند يك رباط و آدم آهنى فرض كرده ، و هر لحظه بايدها و نبايدها و اين را بكن و آن را نكن نثارش كند، با توجه به اين ويژگى مربيان و والدينى در ارتباط سالم و عميق با كودكان و نوجوانان موفق مى شوند كه شخصيت آنان را مورد توجه قرار داده ، و بر اساس اصل كرامت و حرمت انسان با آنان رفتار كند.
احترام به كودكان و تكريم شخصيت آنان يكى از شيوه هاى تربيتى آيين حيات بخش اسلام است . رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روزى با مردم نماز مى خواند. امام حسن عليه السلام طفلى خردسال بود. پيامبر طفل را پهلوى خود نشاند و به نماز ايستاد. آن حضرت يكى از سجده هاى نماز را خيلى طول داد. راوى حديث مى گويد: من سر از سجده برداشتم ، ديدم حضرت حسن عليه السلام از جاى خود برخاسته و روى شانه پيامبر نشسته است . وقتى نماز تمام شد، نمازگزاران گفتند: يا رسول الله ! چنين سجده اى از شما نديده بوديم ، گمان كرديم وحى به شما رسيده است . فرمود: وحى نرسيده بود، فرزندم حسن در حال سجده بر دوشم سوار شد، نخواستم تعجيل كنم و كودك را به زمين بگذارم ، آنقدر صبر كردم تا طفل ، خودش از دوشم پايين آمد (١٣٧).
١٢. ايجاد محبت اهل بيت عليهم السلام در كودكان و نوجوانان
افرادى كه وابستگى معنوى داشته و به مظاهر دينى و گفتار و رفتار ائمه اطهار عليهم السلام دلبسته باشند، زمينه بهترى براى تربيت صحيح و كسب سجاياى اخلاقى و انسانى دارند. آنان كه پاى بند روش هاى مذهبى و عامل به احكام دينى هستند به مراتب كمتر در معرض انحراف و كارهاى خلاف و خصلت هاى ناپسند، آلودگى هاى اخلاقى قرار مى گيرند. بنابراين ايجاد و تقويت ايمان و عشق اهل بيت عليهم السلام در دل هاى كودكان و نوجوانان مى تواند، زمينه تربيت را در وجود آنان شكوفا نموده و از انحرافات و كجروى ها باز دارد. اگر اين عشق و محبت در دل هاى نسل نو عميق و ريشه دار باشد، در هدايت صحيح و تربيت مطلوب نقش بسزايى خواهد داشت . در مقابل با سست شدن ايمان در وجود آنان و گسسته شدن ارتباط قلبى را ائمه اطهار عليهم السلام ، آنان آسيب پذيرترين قشر جامعه در برابر فسادهاى اخلاقى و انحرافات اجتماعى خواهند بود.
ما عشق به اهل بيت عليهم السلام را از ديدگاه پيشواى دوم در اين فراز و ايمان مذهبى را در فراز بعدى مطرح مى كنيم . حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در تربيت افراد بر ايجاد عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام توجه خاصى داشته و از فرصت هاى بدست آمده در اين مورد كمال استفاده را مى نمود. چند نمونه از سخنان آن حضرت را در اين رابطه مى خوانيم :
١. الزموا مودتنا اهل البيت فانه من لقى يوم القيامه و هو يودنا دخل الجنه بشفاعتنا و الذى نفسى بيده لا ينفع عبد عمله الا بمعرفتنا و آداء حقنا (١٣٩) ؛ فرقى نمى كند شيعه ما چطور از دنيا برود، درنده اى او را بخورد، يا در آتش بسوزد، يا در دريا غرق شود، يا به دار آويخته گردد؛ به خدا سوگند او صديق و شهيد است .
٣. من احبنا بقلبه و نصرنا بيده و لسانه فهو معنا فى الغرفه التى نحن فيها، و من احبنا بقلبه و نصرنا بلسانه فهو دون ذلك بدرجه ، و من احبنا بقلبه و كف بيده و لسانه فهو فى الجنه (١٤١).
و به اين طريق حضرت مجتبى عليه السلام عشق و محبت اهل بيت عليهم السلام در دل هاى مردم جاى داده و آنان را از راه هاى انحراف و پيروى از افراد منحرف و پست باز مى دارد.
والدين و مربيان شايسته مى توانند از راه هاى مختلف ، زمينه دوستى اهل بيت عليهم السلام را در كودكان و نوجوانان به وجود آورند و از اين طريق فرزندان خود را به سوى فضائل و سجاياى ستوده اخلاقى سوق داده و از آلوده شدن آنان به خصيصه هاى ناپسند و رذائل و مفاسد و انحرافات اجتماعى ممانعت به عمل آورند.
نامگذارى كودك با نام هاى زيباى اهل بيت عليهم السلام ، بردن به زيارت و مجالس آن بزرگواران ، دقت در غذاى كودكان ، ذكر فضائل و آشنا نمودن فرزندان با مقام والاى اهل بيت عليهم السلام ، ارتباط دادن خاطرات خوش زندگى با خاندان نبوت و ساير مواردى كه مى توانيم به وسيله آن خود و فرزندانمان را در رديف ارادتمندان آل پيامبر صلى الله عليه و آله و شيفتگان حضرات معصومين عليهم السلام قرار دهيم (١٤٣) خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگيريد.
اين رفتار تربيتى امام حسن عليه السلام به عنوان يك مربى كامل و شايسته ، اين نكته روانى را به عموم القاء مى كند كه بايد فضاى عبادت را جذاب و دوست داشتنى نمود و پاكيزگى والا و تربيت صحيح نشات مى گيرد، و انسان ها به طور فطرى زيبايى و پاكيزگى را دوست دارند. نظافت ظاهرى و پوشيدن لباس پاكيزه دعوت عملى و تربيت عينى است . امام مجتبى عليه السلام با پوشيدن لباس زيبا مردم را به نماز و مسجد ترغيب مى نمود و به ديگران مى فهمانيد كه يك مسلمان در موقع نماز بايد خود را معطر كرده و با روى خوش و گشاده با فرزندان برخورد نمايد. بايد فضايى به وجود آورد كه در هنگام نماز و ايام مذهبى و در ساعت هايى كه متعلق به امور دينى و معنوى است فرزندان به راحتى بتوانند با والدين ارتباط برقرار نموده و والدين خود را صميمى تر و نزديك تر به خود احساس كنند و خاطرات خوشى از آن لحظات داشته باشند.
١٤. ايجاد فضاى تربيتى
ايجاد فضاى سالم تربيتى ، مى تواند شاگردان و فرزندان را ناخودآگاه به سوى اهداف مطلوب سوق دهد، و بدون اينكه مربى سخنى بگويد و يا عملى را مستقيما انجام دهد، از محيط خانه و يا مدرسه و يا مسجد متاثر مى شود و بدون اينكه خودش بداند كه علت تمايل او به صفات خوب و اخلاقيات چيست به سوى آن مى رود. نوشتن بعضى از سخنان و اشعار تربيتى و كلمات حكمت آميز با خط زيبا و نصب آن در محل هاى مناسب ، در ديوار اطاق ، بالاى درب ها، آويختن تابلوهاى نفيس در مورد مناظر دينى و نشان دادن قدرت الهى در بعضى مناظر زيباى طبيعت ، نصب سخنان ساده و قابل فهم ائمه اطهار عليهم السلام براى كودكان و نوجوانان در معرض ديد آنان ، در منازل و مدارس و وسائل نقليه عمومى و خصوصى ، نصب پرچم هاى سياه در روزهاى عزاى اهل بيت و چراغانى و نورافشانى و نصب پرچم هاى رنگارنگ در روزهاى شادى و اعياد مسلمانان ، فضاى جامعه ، شهر، محله ، مدرسه ، كوچه و خانه را تغيير مى دهد و كودكان و نوجوانان احساس ديگرى در آن موقع خواهند داشت و اين شيوه نسل جديد را خود به خود با اهداف و ايده هاى تربيتى آشنا خواهد نمود. آوردن كتاب هاى مفيد و در دسترس قرار دادن سجاده هاى زيبا و لباس هاى مناسب و چادرهاى خوب براى كودكان و نوجوانان دختر فضاى ذهن آنان را تغيير مى دهد. نوارها، سرودها، و تابلوهاى نفيس مذهبى و دل انگيز، عكس هاى بزرگان دينى ، و فيلم هاى آموزنده ، اگر در اختيار كودكان و نوجوانان قرار گيرد و آنان در چنين فضا زندگى كنند، بى ترديد در روح و روان آنان موثر است .
نقل شده است كه استاد شهيد آيه الله مطهرى در اطاق شخصى خود يك تابلوى الله با نئون سبز يا با اين شب نماها نصب كرده بود و آن كلمه الله هميشه در منظر ديد استاد روشن بود، اين رفتار نشانگر توجه آن استاد شهيد به اين نكته بوده ، و نصب العين قرار دادن كلمه جلاله الله در تاريكى هاى شب جلوه اى خاص داشته و او را در يك فضاى معنوى قرار مى داد (١٤٥)
هر قدر مى توانى تقوا و پاكدامنى را بر هواى نفس خويش مقدم بدار، مطمئنا روزى پيك اجل به سراغت خواهد آمد، اى جوان !
تو با شادكامى زندگى مى كنى (و سرمست لذت هاى زودگذر دنيا مى باشى)، گويا نمى بينى كه دوستان صميمى و قلبى تو در قبر و بلاها گرفتارند.
گفتنى است هم چنان كه ايجاد فضاى تربيتى و محيط اخلاقى تاثير مطلوبى در اخلاق و رفتار و منش فرزندان دارد. همان طور به وجود آوردن فضا و محيطى فاسد و ناپسند كودكان و نوجوانان را در منجلاب زشتى ها و صفات ناستوده و فساد، گرفتار خواهد كرد. افرادى كه عكس هاى متسهجن و تابلوهاى فسادانگيز در منزل و محل كار و وسائل نقليه خود نصب مى كنند و يا نوارهاى مبتذل و فيلم هاى آنچنانى را در اختيار خانواده و فرزندان خود قرار مى دهند، دانسته يا ندانسته ، فرزندان خود را به دره هاى هولناك هواى نفس و فساد و خودپرستى و شهوت رانى سوق مى دهند و به زودى نتيجه اين رفتار نامطلوب را ديده و مزه تلخ آن را خواهند چشيد.
١٥. تربيت عقلانى
تجربه زندگى بشر نشان مى دهد كه آگاه بودن از نتايج امور و تفكر در عواقب بسيارى از كارها انسان را در تصميم گيرى ها يارى مى كند. تقويت نيروى فكر و انديشه در راهيابى به هدف ها يكى از مناسب ترين و معقول ترين راه ها است . زيرا اگر قوه تعقل در انسان فعال باشد و در تصميم به انجام كارها بيشتر از هر چيز به نيروى خرد تكيه شود، درصد خطا و اشتباه در امور زندگى به حداقل ممكن خواهد رسيد. در مساله تربيت هم مى توان از نيروى فكر و انديشه كودكان بيشترين بهره را برد. به اين ترتيب فهماندن نتايج رفتارهاى خوب و بد و واداشتن اطفال به تفكر و انديشه در عواقب آن ، در تغيير رفتار موجود به رفتار مطلوب ، موثر خواهد شد. زيرا علم و آگاهى در حد خود مى تواند، مانع از انجام كارهاى خلاف باشد، دانش و آگاهى در موارد بسيارى انسان ها را از قانون شكنى ، گناه و تجاوز به حقوق ديگران ، مصون مى دارد.
در اكثر كشورهاى پيشرفته جهان ، با اينكه مقررات كيفرى شديدى براى خلافكاران و قانون شكنان وجود دارد و آنان از آن به عنوان نيروى بازدارنده استفاده مى كنند، ولى تاكيد بيشتر انديشمندان جهان بر تمركز فعاليت هاى سازنده و اصلاحى بر روى نيروهاى فرهنگى و تربيتى است .
تجربه تاريخى بشر نشان مى دهد كه شكوفايى نيروى تعقل و حس وظيفه شناسى و تربيت صحيح افراد، در اجراى قوانين و مقررات كشورها به مراتب بيشتر از تاثير مقررات كيفرى و مجازات هاى سنگين است .
بر اين اساس پيشنهاد مى شود كه مربيان ، مهم ترين فعاليت خود را بر روى شكوفايى و به فعليت رساندن نيروى تفكر و انديشه كودكان و نوجوانان متمركز نمايند. اگر ما بتوانيم با زبان كودكانه و منطق نوجوان پسند، آنان را به تفكر و انديشه واداشته و از عواقب زيانبار رفتارهاى ناپسند آگاه سازيم و يا آنان را به منافع و ثمرات بى شمار خصلت هاى پسنديده راهنمايى نماييم ؛ بى ترديد آنان در اين صورت با عشق و علاقه ، خواسته هاى مربى را خواهند پذيرفت . امام حسن مجتبى عليه السلام در يك گفتارى مى فرمايد:
صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به (١٤٧)؛ سعادت هر دو جهان در گرو بهره گيرى از نيروى عقل و انديشه است . در سخن ديگرى آن حضرت افراد را به كسب دانش و تعليم آن به ديگران ترغيب نموده و آثار مثبت آن را يادآور مى شود و مى فرمايد:
علم الناس علمك و تعلم علم غيرك فتكون قد اتقنت علمك و علمت ما لم تعلم (١٤٩)؛ كسى كه از نيروى خرد برخوردار نباشد ادب نخواهد داشت . طبق اين سخن حكيمانه ، مبناى تربيت بر قوه تعقل و انديشه استوار است .
آن حضرت بر اين باور است كه انسان هاى تربيت يافته اساسا كسانى هستند كه از نيروى فكر و انديشه برخوردارند. چنانكه در حديث ديگرى مى فرمايد:
اوصيكم بتقوى الله و ادامه التفكر فان التفكر ابو كل خير و امه