مقدمه مؤلف
اهميت فرستادن نماينده به كوفه (اواخر سال ۵۹ هجرى) توسط امام حسينعليهالسلام
هنگامى آشكار مى گردد كه به اهميت قيام ضد ظلم نواده سرور پيامبران حسين بن على- پى ببريم و موضعگيرى مقدس امام را در برابر فشارهاى سياسى فكرى و اعتقادى كه امت جدش-صلىاللهعليهوآله
- از آن رنج مى برد، درك كرده باشيم.
سبط پيامبر با موضعگيرى منجر به واقعه كربلا و نقش تعيين كننده خود در دنياى قيام ها، تحول عميقى در قبال نقد واقعيت سياسى حاكم و سياستى كه در آينده حاكم خواهد بود ايجاد كرد و با خون پاك خود، آتش انقلابات آينده را روشن كرد و نهال عدالت را آبيارى نمود.
حيات خونين امام، نقطه عطف تعيين كننده در حركت تاريخ اسلام محسوب مى گردد و در تمام حوادث پس از خود، تأثير روشنى به جا گذاشت و در حوادث اسلامى و انسانى اثرات خود را حفظ كرد؛ زيرا حركت امام با قوانين ازلى انسان و اسلام پيوند استوارى دارد و اين دو، با يكديگر داراى يك خط سير مى باشند.
امام روزى كه تكليف خود را انجام داد واقعيت وجودى خود را به نمايش گذاشت و يكى از پرده هاى شگفت هستى خود را عيان ساخت، و به تمام تاريخ و انسانها معنا و مفهوم نبوى جاويد خود را نشان داد.
امام با اداى تكليف خود، تمامى تلاشهاى بنى اميه را در جهت تبديل نبوت به افسانه اى كه در غيبت يا غفلت آنان در صحنه عربيت رخ داده بود خنثى ساخت.
اين مقدمه براى بيان واقعيت حركت بنى اميه در جهت تجديد عهد جاهليت كه آن را بر خود فرض كرده بود و در صدد الغاى نبوت خاتم پيامبران برآمده بود- همچنان كه خود معاويه در بيان كينه توزانه خود با دوست و عامل وى بر كوفه؛ مغيرة بن شعبه بدان اعتراف مى كند- كافى نمى باشد.
سياست بنى اميه بر آن بود تا كتاب خدا را به افسانه هايى براى سلطه گرى سياسى و نظامى بدل كند و هنگام نياز و بازى، قرآن به سرنيزه برود ونهايتا برنده اى باشد در آستين قماربازان سياست و بردگان آزاده شده به دست رسول خدا.
كافى است به اين نكته اشاره كنيم و نهضت فرزند رسول الله-صلىاللهعليهوآله
- صرفا قيامى براى سرنگونى حكومت و ابطال نظام ادارى آن- چنان كه از گذشته تا كنون عده زيادى چنين پنداشته اند- نبود بلكه قيام سبط رسول خدا-صلىاللهعليهوآله
- براى مبارزه و مقابله با سياست تبديل نبوت به افسانه اى بيهوده و حركتى بود عليه عملكرد معاويه كه قرآن را چنان تدوين مى كند تا بتواند به سود خود، آن را تاءويل كند و در مقام بازيهاى سياسى از آن استفاده كرده اعتبار قرآن را به پايان برساند.
قيام امام عليه تمام اين سياستهاى دراز مدت اموى براى تهى ساختن نبوت از مفاهيم حقيقى خود بود و بايد قيام امام را در اين راستا تجزيه و تحليل كرد.
جنبش اموى از يزيد فعاليت بيشترى را عليه اسلام و مسلمين پس از پدرش معاويه انتظار داشت و بى شرمى افزونى را متوقع بود، ليكن اين تلاش نوين در راستاى احياى جاهليت ناكام ماند و مجريان آن رسوا گشتند و توان تحقق آرمان جاهلى كفرآميز را نيافتند؛ زيرا قرآن ناطق، عصاره نبوت و رسول خاتم و سيدالمرسلين-صلىاللهعليهوآله
- بر آنان شوريد و مواضع اصيل اسلامى را آشكار كرد.
خون حسين شهيد و سبط رسول اكرم-صلىاللهعليهوآله
- مصداق اين آيه قرآن بود كه:
(
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
)
.
البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم او را محققا (آسيب حسودان و منكران) نگاه خواهيم داشت.
بنابراين، ما قيام و انقلاب بزرگ امام را در مقياس هستى درك مى كنيم و خود را ملزم به تن دادن و پذيرش چهارچوبهاى تنگ نظرى و افق هاى محدود نمى دانيم و كمترين احتياجى به اين گونه چهار نداريم، در حالى كه در برابر ما آسمان وسيع و افقهاى روشن اين قيام آشكار است.
بنابراين در مقياس هستى، قيام امام يك حادثه علوى و بالايى تلقى مى گردد و آن را بايد متصل به آسمان و اراده مطلقه بارى تعالى و ملهم از خواست خداوندى دانست كه: ان الله شاء ان يراك قتيلا؛ اراده الهى بر شهادت تو قرار گرفته است.
مهمترين مرحله ترك و قيام حسينى كه منجر به انفجار بزرگ كربلا گشت، مرحله فرستادند نماينده از سوى حضرت به كوفه بود. اين حركت از امام، يكى از جلوه هاى فرزانگى رهبر قيام، امام حسينعليهالسلام
را نشان مى دهد و روشن مى سازد كه برخلاف تصور تخطئه گران، اين قيام يك حركت بى مقدمه و خودبخودى نبوده است بلكه از آگاهى و بصيرت كامل و درك تمام جوانب مطلب برخاسته است و بالاءخره برخى تصورات نادرست را درباره قيام، تصحيح مى كند.
قيام امام بدون انديشه و تعيين راهى آزموده و بررسى نتايج، صورت نگرفت و امام برخلاف نوشته هاى سطحى و القاآت زودگذر، با تاءثير از نامه هاى اهل كوفه فورا عكس العمل نشان نداد.
اين قيام بالاتر از قيامهاى خودبخودى و بدون برنامه بوده است. بررسى مرحله فرستادن سفير به كوفه، دليل روشنى به دست ما مى دهد تا ظرافت و دقت برنامه ريزى آن را درك كنيم و سستى اعتقاد به حركت خودبخودى را دريابيم و گمانهاى بى برنامه بودن نهضت را درهم بكوبيم. از اينجاست كه به اهميت بررسى اين مرحله بيشتر پى مى بريم و خود را ناگزير از طرح جنبه هاى مختلف سفارت سفير حسينعليهالسلام
به كوفه مى دانيم.
با وجود آنكه مؤلفين مسلمان- شيعه و سنى- به بررسى قيام امام حسينعليهالسلام
پرداخته اند، ليكن غالبا از اين مرحله به آسانى گذشته اند. همچنانكه از جامعه كوفه به راحتى رد شده اند. آنان لازم ندانسته اند اندكى تأمل كنند و به مردم پرجنبش، مظلوم و پرحماسه كوفه بپردازند و به كار بردن تعابير كلى و پيشداريهاى منبعث از تصورات قديمى و جديد در مورد مردم شهرها را كافى ديده اند و بدين ترتيب انسان مسلمان را- حتى تا امروز- از درك واقعيت مردم و اهل كوفه، محروم داشته اند.
البته فكر نمى كنيم علت كم توجهى محققين به اين مرحله، كوتاهى زمان آن و بسرآمدن سفارت در مدت كم بوده باشد، زيرا اهميت اين حوادث در طول زمان آنها نيست، بلكه در ارتباط تنگاتنگى است كه با انقلاب اسلامى حسينى داشته اند؛ همچنان كه در طول تاريخ نقش فعالى را به عهده گرفته اند.
به نظر ما علت كم توجهى محققان و مورخان به اين مقطع مهم تاريخى، انگيزه هاى درونى و روش بررسى هاى تاريخى آنان بوده است. مورخان در اين گونه موارد بدون داشتن دركى و استنباطى از اسرار صعود و افول نهصت ها، به تكرار مكررات اكتفا كرده اند و روايات متناقص، آنان را از فرورفتن در باطن امر و گذر از سطح به عمق، بازداشته است. لذا اكثر آنان به چنين تصورى، قيام سيدالشهداء را بدون طرح مساءله سفارت مسلم بن عقيل ترسيم نموده و نيازى به درك شرايط آن روز مردم، مخصوصا اهل كوفه نديده اند.
اين شيوه از خلف تا سلف همچنان ادامه داشته و ما را از دريافت حقيقت امر بازداشته و خورشيد واقعيت را در پس ابرهاى تصورات ظاهرى پنهان داشته است.
و اين نوع نگرش مورد قبول اكثر نويسندگان شيعه و اهل سنت بوده است و كتب آنان تنها وقايع را ذكر مى كنند و حالت روايت گونه خود را حفظ كرده، به نقل سيره، اقوال، قرار گيرند، به طور خلاصه عبارتند از:
۱- جنبه هايى از مهترين جوانب سبط پيامبر بزرگ-صلىاللهعليهوآله
-
۲- مهمترين جلوه هاى پيكار قهرمان مدافع آيين محمدى-صلىاللهعليهوآله
- مسلم بن عقيل، و رهبرى تحركات مردم كوفه
۳- آشكارترين جنبه هاى ظلم بر مسلمانان- مانند كوفيان- و شدت رنج آنان و آگاهى از آزادى و حق خواهى مردم.
۴- روشن ترين جلوه هاى رعب و وحشت ايجاد شده توسط امويان...
به زودى بيان خواهيم كرد كه سياست بنى اميه انواع وسيله ها را به كار مى گيرد تا فرد مسلمان و جامعه اسلامى را از التزام عملى به مبادى دين اصلح و طريق اقوم، بازداشته و همه استعدادهاى مردم را سركوب كرده و جوهر عمل را از آنان گرفته بود. تمام اين سياستها در جهت آن بود كه تنها نام اسلام و انتساب اسمى به اين دين مبين باقى بماند- بدون تمسك به هدايت اين دين بزرگ- و بنى اميه بتوانند تحت نام خلافت رسول الله-صلىاللهعليهوآله
- مدت بيشترى بر مردم حكومت كنند.
اين بررسى، در تلاش بحث تفصيلى نمايندگى مسلم برآمده، سعى نموده است اقوال و روايات را از منابع تاريخى مورد قبول تمام مسلمانان، اخذ كند.
اين بحث در چند بخش صورت گرفته و هر بخش به سه فصل تقسيم گشته كه فصل اول آن تقريبا سه موضوع را بررسى مى كند.
فهرست كتاب گوياى مطلب است و ما را از طرح جزئيات در اين مقدمه كوتاه بى نياز مى كند. از خداوند متعال قبول اين عمل اندك را اميد داريم و از او مى خواهيم تا ما را در احياى معالم هدايت و نشانه هاى دين خود يارى فرمايد.
(
قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي
)
بگو: اين راه من است كه من و پيروانم آگاهانه به سوى راه خدا دعوت مى كنيم.
محمد على عابدين ۱۳۹۶ ه- قمرى. ۱۹۷۶ م.