روش اموى براى جنگ اعصاب
ابن زياد عهد يزيد را مبنى بر امارت كوفه به نعمان نشان داد تا او را بى سروصدا از قصر دور سازد؛ همانكه تسليم قصر را به فرزند رسول خدا خيانت مى شمرد، اينك براى حفظ امانت! و نشان دادن صداقت خود، آن را به ابن مرجانه تحويل مى دهد!.
والى جديد بيت المال را در اختيار خود مى گيرد تا پول پرستان صاحب موقعيت را به خود جلت كند. آنان نيز حاضر مى شوند و يكايك به او مرحبا گفته همبستگى خود را با حكومت محلى جديد اعلام مى دارند و اطلاعات خود را در اختيار امير قرار مى دهند. در همان حال از والى سابق، نعمان و ضعف وى بدگويى مى كنند و معايب او را بر مى شمارند.
ابن مرجانه آن شب را در كنار دختر
عماره بن عقبه بن ابى معيط، بسر مى برد. اين زن از خانوادهاى استكه در مدينه، مكه و كوفه و انواع كارهاى پست و دون پرداخته اند، و در فسق و فجور، يد طولايى دارند. صبح روز بعد همچون فرد تبدارى از خواب بر مى خيزد، و درونش را آتش غدر، ترور و فريب مؤمنان و صالحان پر كرده است.
او آماده مى شود تا آمدنش را به شكل رسمى اعلام كند و با اعصاب مردم بازى كند. و با ارعاب و ايجاد وحشت مانع از آن گردد كه آنان از مجاهدان و مؤمنان برگزيده و راه شناس، تبعيت كنند. لذا تحت تدابير امنيتى شديد، اولين خطابه خود را شروع مى كند:
اما بعد: اميرالمؤمنين (يزيد!) مرا امير شهر، حدود و دارايى شما قرار داده است، و به من دستور داده است با مظلومانتان به انصاف رفتار كنم، و محرومان را نوازش كنم، و نسبت به افراد مطيع و حرف شنو، احسان و نيكى كنم. اما با عصيانگران و مرددان با سختى رفتار نمايم... من نيز دستورات او را به كار خواهم بست و خواسته هاى وى را برآورده خواهم ساخت و با نيكان شما چون پدرى نيكوكار، و با مطيعان، همچون برادرى مهربان خواهم بود. و شمشير و تازيانه ام را براى سركوب مخالفان و كسانى كه با عهد من منازعه كنند، آماده ساخته ام، پس هر كس جان خود را حفظ كند
.
روشن است كه ابن زياد براى دادخواهى مظلومين! همچون ديگر حكام جديد و ادعاهايشان آمده است! ليكن آمده او در اوج تحركات مظلومين و اشاره هاى وى به شمشير و تازيانه دلايل نيرومندى بودند براى هشدار دادن و ترساندن ضعيفان؛ مخصوصا كه وى بزرگان و صاحب منصبان شهر را فرا خوانده، با آنان جلساتى تشكيل داد. و عرفا و ديگر كارگزاران حكومتى كه شبكه وسيعى را در شهر براى حفظ مصالح حكومت تشكيل مى دادند و نقشى را ايفاء مى نمودند كه امروزه سيستم امنيت و اطلاعات ملى و داخلى ناميده مى شود گرد آورده، سازماندهى جديد به آنان داد.
اين شبكه در بالاترين مرتبه خود عرفاء (جمع عريف) سپس مناكب (جمع منكب) و بالاخره نقباء (جمع نقيب) را جاى مى داد؛ اما نقش اين افراد بطور خلاصه عبارت بود از:
۱- هر عريف، نام افراد تحت مسئوليت خود را كه از ده نفر نا پنجاه تن مى رسيد اعم از مزد، زن و كودك در ليستى خاص تنطيم مى كرد، و آمار آنان را هميشه داشت.
۲- عريف، مسئول پرداخت عطايا و حقوق به افراد تخت منطقه مسئوليت خود و اخذ ماليات از آنان بود.
۳- ثبت نام مردگان و حذف عطاياى آنان و درج نام نوزادان و حقوق آنان از وظايف عريف بود.
۴- تشويق و برانگيختن مردم براى جهاد و بسيج افراد منطقه، توسط عريف همان حوزه و منطقه صورت مى گرفت.
۵- عريف، هر كس را كه از رفتن به جنگ خوددارى مى كرد يا مخالفت مى نمود به حاكم معرفى مى كرد، تا حقوق او و خانواده اش از بيت المال و عطاياى آنان قطع شود.
۶- آنان نقش رابط و هماهنگ كننده را ميان مردم تحت عرافت و مسئوليت خود و حكومت را ايفا مى كردند و دستورات و تعاليم حكام را ميان مزدم پخش مى نمودند و به كار مى بستند.
۷- آنان مسئوليت مراقبت از افراد تحت مسئوليت خود و گاهى افراد ديگر را به عهده داشتند، و عاملان انقلاب يا هواخواهان نهضت را مشخص كرده، نامشان را ثبت مى كردند، و به حكام درباره آنان گزارش مى دادند؛ همچنين گاهى مسئوليت دستگيرى و تحويل اين مخالفان به حكومت نيز بر عهده عرفا بود.
شبكه عريفان از اهميت بسيارى برخوردار بود؛ زيرا گاهى از ميان بردن شورشها و جنبشهاى تازه پا گرفته به آنان واگذار مى شد. تا با اتخاذ تدابير و ايجاد عوايقى آنها را در نطفه خفه كنند لذا تعيين عريفان، معمولا از جانب امير صورت مى گرفت. و عريف تا وقتى كه مورد رضايت او قرار داشت، به انجام وظيفه مى پرداخت و ناراحتى مردم از عريف در اين ميان نقشى نداشت
.
ابن زياد نيز شبكه عريفان را گسترش داد. و هنگامى كه مى خواست تحركات كوفه را خنثى كند، به تقويت اين شبكه پرداخته، براى هر عريفى منكبى قرار داد تا وى را در كارها كمك و يارى كند.
عريف به سبب ستم، زورگويى، حق كشى و استثمار بيش از حد از ديگران و سوء استفاده از موقعيت خود، مورد نفرت و مذمت مردم بود
.
عريف، حقوق و عطاياى مردم را در دست خود داشت، به هر كس كه مى خواست كمتر يا زيادت مى داد
.
گاهى نيز نقش دزد و قاتل غير مباشر را بازى مى كرد؛ زيرا نام قربانى را در اختيار حكومت قرار مى داد تا از او انتقام بگيرد. براى همين است كه در شرع شريف اسلام از اطاعت حكام جور و انجام دستورات آنان و در سنگر آنان قرار گرفتن، و انجام وظايف، در سايه خواستهاى سلطان و به ضرر مظلومين بشدت نهى شده است، و در اين باره هشدارهاى متعدد صادر شده است.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
در حديثى درباره انحراف سياسى، هشدار داده است. و كارگزارانى چون عريفان را مذمت فرموده است ايشان مى فرمايند:
«افلحت يا قديم ان مت و لم تكن اميرا ولا كاتنا و لا عريفا
»
.
اى قديم اگر مرگت فرار رسد و او نه امير باشى، نه كاتب و نه عريف، آن وقت رستگار شده اى.
لذا عجيب نيست كه مجاهد نيست كه مجاهد شهيد ابوذر غفارى كراهت دارد از اينكه جسدش به وسيله يكى از اين كارگزاران عهد عثمانى شود. و در وصيت خود مى گويد:
«انشدكم الله ان لايكفننى رجل منكم كان اميرا او عريفا او بريداع
»
.
شما را به خدا قسم مى دهم مبادا از شما اميرى، يا عريفى و يا بريدى، مرا كفن نمايد.
و حضرت علىعليهالسلام
در شبى از شب ها، يكى از اصحاب خود را مخاطب قرار داده مى فرمايد: اى نوف! داوودعليهالسلام
در چنين ساعتى از شب بپا خاست، پس گفت: اين ساعتى است كه دعاوى هر بنده اى پذيرفته مى شود و خواسته اش مستجاب مى گردد، مگر آنكه عشار (ماليات بگير) باشد، يا عريف، يا شرطى (ماءمور شهر) يا صاحب عرطبه (طنبور نوعى ساز زهى) و يا صاحب كوبه (طبل)
.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
پذيرفتن كارهايى كه دوام حكومت ظلم و تضعيف مظلومين را در پى داشت، مكررا مذمت مى فرمود. و از وارد شدن به چنين مشاغلى نهى مى كرد، تا آنجا كه فرمودند: «ان العرفاء فى النار
؛ عريفان، در آتش دوزخ هستند.»
آرى، والى جديد، عرفاء را بشدت بازخواستى كرده سپس گفت: نام غريبان اين شهر، مخالفين اميرالمؤمنين (يزيد) حروريه (خوارج) اهل شك و كسانى كه خواستار ايجاد خلاف و شقاق جامعه هستند را برايم بنويسند؛ پس هر كس اين افراد را معرفى كرد، از هر پيشامدى مبرا خواند بود. و بايد ضمانت كند كه در منطقه تحت نظرش كسى با ما مخالفت نخواهد كرد. و كسى بر ما شورش نخواهد نمود... هر كس اين كار را نكند، ذمه خود را از او برى كرده مال و جانش بر ما حلال است و خونش هدر.
و هر عريفى كه در منطقه عرافت (مسئوليت) خود كسى از مخالفين اميرالمؤمنين را ببيند و او را به ما تحويل ندهد، او را بر در خانه اش به دار آويخته، سپس جسدش به عمان الزاره انداخته خواهد شد و تمام افراد تحت مسئوليت آن عريف، از مزاياى ما محروم خواهند گشت
.
ابن زياد مى دانست از جمله استقبال كنندگان ديروزى خود! كسانى بودند كه در عين دشمنى با امام حسين، هنگامى كه احساس كردند امام وارد كوفه مى شود، از ترس يا فرصت طلبى به امام مرحبا مى گفتند، و مقدم امام را گرامى مى داشتد؛ لذا براى ريختن ترس آنها و راحت كردن خيالشان گفت:
اى مردم! من ميدانم كسانى مرا همراهى كردند و به من خوشامد گفتند كه دشمن حسين بودند، ليكن پنداشتند او بر شهرشان وارد شده و آنجا را تصرف كرده است لذا از ناچارى اظهار طاعت كردند. اى مردم به خدا من هيچ كس را نشناختم
.
عريفان عادتا افرادى بزدل بودند و با حكام همكارى مى كردند. و مى دانستند آنان با قساوت و سنگدلى، انواع مجازات هاى سخت، از جمله: به دار آويختن بر در خانه را اعمال مى كنند لذا هر كدام ليست بلند بالايى تهيه كرده و ناراحتى و نگرانى خود را بر افراد زير دست و تحت نظارت خود ابزار داشتند.
در تاريخ آمده است كه والى جديد؛ ابن مرجانه، در همان روز اول، عده اى از كوفيان را بازداشت كرده در دم، آنها را به قتل رساند
.
فرقى نمى كند كه اين حركت سر آغاز حكومت جائراه وى بوده باشد يا نه. او بى اعتبارى به موازين شرعى را در مجازات و تنبيه و سياست اعلام داشته بود. و هنگامى عدم تقيد وى به موازين شرعى آشكارتر شد كه او در دومين خطابه خود پس از حمد و ثناى الهى، از مجازاتها و سركوبهاى شديد سخن گفت:
اما بعد: اين مشكل حل نخواهد شد و اين كجى اصلاح نخواهد گشت مگر به قدرتى بدون زورگويى و نرمشى خالى از ضعف. و اينكه بى گناه را به جاى گناهكار، حاضر را به جاى غايب، و دوست را بجاى دوست مؤاخذه كنم
.
مردى به نام اسد بن عبدالله المرى، از جا برخاست و گفت: اى امير، خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «و لاتر وازره ورز اخرى
؛ كسى بار ديگرى را به دوش نخواهد كشيد.»
مرد به كوشش خود است و شمشير به دم تيز آن، و اسب به بستن. بر تو گفتن است، و بر ما شنيدن، پس قبل از حسنه و نيكى، بدى را ميان ما به كار مبر
.
ابن زياد در برابر اين انتقاد ناگهانى مبهوت شد. و زبانش بند آمده از منبر فرود آمد و به دارالاماره رفت
.
هر چند كه اين انتقاد وى را از عمل طبق مقتضاى طبيعت خود باز نداشت و مانع از خونريزى بيمارگونه وى و غريزه انتقامگيرى او نگشت؛ زيرا او موجودى بود تشنه خون و در صدد ارضاى ميل خونريزى در زندگى خويش.
براى وى اهميتى نداشت كه آيا بحق، خون مى ريزد يا به ظن، تهمت، شبه و يا غير: او كمترين پايبندى به قانون، شرع و ارزشهاى اخلاقى نشان نمى داد لذا درسهايى را كه از پدرش آموخته بود به كار بست و شروع به ايجاد عده و عده، براى سركوب نهضت محرومين كوفه نمود.
وى اموال بسيارى را براى جلب قلوب و خريدن پيمان پول پرستان بذل كرد، و شيوه هاى گوناگونى براى فريفتن، ترساندن و متوهم ساختن مردم اتخاذ نمود.
(
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
)
.
سنت ما بر آن است تا در هر تمدنى، مجرمين بزرگى، قرار دهيم تا به خيال خود در آن مكر و تزوير به كار گيرند، ليكن آنان به حقيقت، خود را فريب مى دهند، اما شعور درك اين مطلبى را ندارند.