مرد پيكار و قهرمان پيروزي ها
دليرى خارق العاده مسلم كه يكى از برجسته ترين ويژگيهاى شناخته شده اوست صرفا برخاسته از آموزشهاى نظامى و بدنى وى نبوده است اين ويژگى مانند صفات وى نتيجه تعلم در مدرسه اى است كه در آن از تمام آزمون هاى نظرى و علمى سرافراز بيرون آمد مدرسه اى كه ممتاز به داشتن معلمينى فوق العاده نيرومند و مسلط در زمينه هاى علم و عمل بود.
اين معلمين و اساتيد كه تعليم مسلم را برعهده گرفتند چه كسانى بودند؟!
آنان معلمان انسانيت و امت اسلامى هستند همانها كه سيد رسولان حكمت و علم خود را تنها در اختيار آنان گذاشت و آنان را بر ديگران برترى بخشيد؛ برادر پسر عم پيامبر و دو ريحانه وى امام حسن و حسين-عليهماالسلام
- در دنيا
وى در راه آموزش و فراگيرى از باب مدينه علم علىعليهالسلام
وارث خاتم پيامبران-صلىاللهعليهوآله
- راه را بر همسالان خود تنگ كرد و آنان پيشى گرفت. از علم تقوا و يقين عم خود سيراب گشت و صفات حيدرى را از او الهام گرفت.
مسلم در صفاتى مانند: هيبت، شمايل بردبارى، صبر، بزرگى، مناعت، طبع و شهامت با بنى هاشم شريك بود. براى دريافتن آگاهى بيشتر، عرفان و علم بدون نقص، مانند شعله اى سركش به هر سو مى رفت، تا آنجا كه سخن يكى از معاصرين ايشان درباره وى صادق شد كه: آنان خاندانى هستند كه به عمق و قعر دانش رسيده اند و آن را بدون زوايد در خود جمع كرده اند.
و حديث پيامبر-صلىاللهعليهوآله
- بر قامت او راست آمد كه در سخنى با مردم فرمود:
«لاتعلموهم و تعلموا منهم فانهم اعلم منكم
»
به اهل بيت من تعليم ندهيد و از آنان تعليم گيريد؛ زيرا كه آنان از شما آگاهتر و داناتر مى باشند
آرى، اين مدرسه مسلم است كه چون دانش آموزى در آن درس خواند و مانند استادى از آن خارج گشت، پرعظمت ترين مدرسه اسلامى و انسانى كه درس شجاعت و استوارى در ميدانهاى نبرد و معانى مردانگى و قهرمانى را نيز مى آموخت.
مسلم بن عقيل طالبرضياللهعنه
مردى بود دانا جنگجو و رهبرى از پرجرأت ترين مردم، شجاعترين دلاوران بنى هاشم و يكى از قهرمانان برجسته و مبرز آل ابى طالب بود. مردى با عهدى راستين هنگام صلح و شمشيرى بران به هنگام جنگ- آنچنان كه شرايط ايجاب مى كرد- بود.
وى يكى از نيرومندترين و غيورترين پيكارگيرى بود. در صف مقدم از سابقون الاولون- كه از مدرسه اعتقاد و جهاد خارج شده بود.
كسانى چون بلاذرى در شاءن چنين مى گويند: مسلم بن عقيل از مردترين فرزندان عقيل و شجاع ترين آنان بود.
البته اين برترى تنها در ميان اين خاندان مطرح گشته است ليكن ابن قتيبه دايره برترى را گسترش داده در سطح وسيعتر از محيط خانوادگى چنين سخن مى گويد:
وى از شجاعترين مردم بود.
به نظر مى رسد سخن بلاذری ابن قتيبه را فريب نداده است و او در بيان ادعاى خود مبالغه نكرده است؛ زيرا هر كدام از اين دو مورخ، به قهرمانان مسلم از زاويه خاصى- آن قدر كه توجه داشته اند- نگاه كرده اند.
مورخ اول، مسلم را در ميان ديگر دلاوران خاندان عقيل نگريسته است و او برتر ديده است، در حالى كه مورخ دوم دلاورى مسلم را در ديگر ميادين نيز مورد بررسى قرار داده است، چه ديگر مورخان اين قهرمانى ها را ثبت كرده باشند و چه در ثبت آنها سستى ورزيده باشند.
در اين جاست كه واقدىبا اشاره به گوشه اى از حضور مسلم در يكى از فتوحات در مصر مى گويد: هنگامى كه مسلمانان- پس از محاصره طولانى- وارد شهر بهنسا
شدند، مسلم بن عقيل نيز در ميان گروهى از هاشميين وارد شهر شد و اين رجزا را بر زبان داشت:
صنانى الهم مع حزنى الطويل
|
|
لفقد صاحبى مجد اثيل
|
فواثارا لجعفر مع على
|
|
ليوث الحرب آل بنى عقيل
|
ساقتل بالمهند كل قرم
|
|
عسى بالثاران يشفى الغليل
|
«غم و اندوه طولانى، از دست دادن دوست و بزرگوار اصيل، مرا رنجور و لاغر ساخت»
من خواستار خون جعفر و على، شيران جنگ از خاندان بنى عقيل هستم. با شمشير خود هر نيرومندى را خواهم كشت، شايد با قصاص، گرفتن، عطش انتقام فرو بنشيند.
مسلم جوان دلاور، فاتحانه همراه فاتحين وارد شهر مى شود و همان طور كه مى بينيم از دلتنگى و تحمل دشوارى خود سخن مى گويد؛ زيرا محاصره شهر به درازا انجاميده است و او جزء محاصره كنندگان، براى فتح شهر و ورود به آن لحظه شمارى مى كند تا آن را با سربلندى بازگشايد و سرود افتخار را بر بلنداى شهر بسرايد...
اين فتح در ايام خلافت عمر بن خطاب اتفاق افتاد... و آشكار مى گردد كه جعفر و على در ابيات فوق برادران مسلم هستند، نه دو عموى او. اين دو از جمله بنى هاشم و شركت كننده در اين فتح مى باشد.
واقدی در اين موارد مى گويد: جعفر بن عقيل در فتح بهنسا حضور داشت. و از سرداران و اميران شجاع اين فتح بود و رجزى نيز در اين باره دارد.
همچنين مسلم برادرى به نام على داشت است كه ظاهرا در فتح اين شهر حضور پيدا كرده است و اين دو از جمله مجروحان جنگ بوده اند.
اين حادثه، روح حماسى مسلم را به جوش مى آورد و او را از جا مى كند تا انتقام بيت دوم آن را چنين مى كند:
فواثارات جعفر مع على
|
|
و ما ابدى جوابك يا عقيل
|
من خواستار خون جعفر و على هستم و خواسته ات را اى عقيل برآورده خواهم ساخت.
به نظر مى رسد آن دو را مجروح ديده است نه كشته؛ زيرا ديگر مورخان و محقيقن اتفاق نظر دارند كه: جعفر و على از شهداى كربلا، و همراه ريحانه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
بوده اند.
اگر سرزمين مصر شاهد يكى از جهادهاى مسلم بوده باشد او در جهادهاى
ديگرى نير در جزيرة العرب بوده است. همچنان كه وى در سرزمين عراق، بصره، صفين، نهروان و كوفه جهاد كرده است.
نكته قابل توجه در اين ميان آن است كه مسلم در صفين يكى از فرماندهان نظامى بوده و اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
بر او اعتماد ورزيد و فرماندهى لشكرى از ميمنه را بدو سپرده بود؛ لشكرى كه بزرگانى چون: حسين و حسين دو سبط رسول خدا و عبدالله بن جعفر- چنانكه ابن شهرآشوبثبت كرده است- را در خود داشت. طبيعى است كه انتخاب فرمانده براى چنين لشكرى به گزاف صور، نمى گيرد و سهل انگارى در آن راه ندارد بلكه اين انتخاب اعتراف كاملى است به توانايى و استوارى ابن عقيل در جنگ و دليل روشنى است بر صلاحيت مسلم براى اين لشكر كه به فرماندهى آن انتخاب شده است.
بياسى به سند خود دردالاعلاممى گويد: مسلم بن عقيل مانند شير چنان نيرومند بود كه مردى را با دست خود مى گرفت و او را به بالاى خانه پرت مى كرد.
تنها اين بياسی نيست كه تحت تأثير شخصيت مسلم قرار گرفته او را مانند شير مى داند بلكه دشمنان كينه توزى نيز كه در ميدان كارزار و در روى او قرار گرفته اند از شجاعت و رشادت او دهشت زده شده محتاطانه رفتار مى كنند. و فرمانده آنان است كه بر ياران خود بانگ برمى دارد كه:
«... او شيرى است صف شكن، و شمشيرى برنده در دست قهرمانى شايسته از بهترين خاندان خلق.»
دشمنانش اعتراف مى كنند كه وى: شيرى است صف شكنو عامه مورخين او را مانند شير مى دانند. بنابراين همه اينها مردانگى پرعظمت مسلم را تأييد مى كنند.
زركلى درباره وى مى گويد: او از صاحبان نظر دانش و شجاعت بود
و يكى از معاصرين وى در شعرى برنهايت قوت او چنين تصريح مى كند:
فتى كان احيى منت فتاة حيية
|
|
واقطع من ذى شفرتين صقيل
|
واشجع من ليث بخفان مصر
|
|
واجراء من ضار بغابة غيل
|
«او جوانمردى بود از دختر جوانى با حيا شرمگين تر و از شمشير دولبه تيزتر و برنده تر از شيران بيابانى شجاعتر و از درندگان بيشه ها پرجرأت تر بشمار مى رفت»
مسلم گذشته از آنكه از تهذيب والايى برخوردار بود و مملو از شور زندگى و برخوردهاى اجتماعى بود از متخلصين برجسته به اخلاق اسلامى و ادب آن بشمار مى رفت.
شاعر، آرامش و حياى او را به شرم و حيا و آرامش دختر جوانى تشبيه مى كند. از سوى ديگر او را به شمشير تيز دولبه اى مانند مى كند كه با هر طرف خود فضا را مى شكافد و دشمن را به دو نيم مى كند... در حالى كه او از شير نيرومندتر و شجاعتر است.
در مورد مسلم دوست و دشمن به اتفاق او را به شير مانند مى كنند و از حيوانات مفترس و درنده بيشه ها پرچرأت تر مى شمارند؛ درندگانى كه بيشه هاى پرخطر را بدون هراس در مى نوردند.
توصيف كننده هنگامى دست به چنين تشبيهى مى زند كه به قهرمانى مجسم در شخص مورد وصف يقين داشته باشد.
شاعر او را به عنوان يكى از نادرترين دلاوران ديده است كه به تنهايى دست به شمشير مى برد و به دشمنان طغيانگر تا بن دندان مسلح و به بيشه هاى پرخار و خس انسانى حمله مى كند.
مسلم بدون هراس از اين جنگل انسانى، بر آن يورش مى برد و خود را در گرداب پرتلاطم آن تبديل به حماسه و شعرى مى كند كه از دهان شاعر مى تراود و شاعرى كه معاصر با اوست و در كوفه زير چكمه هاى حكومت امويان زندگى مى كند.
به هر حال سخن از پيشاهنگان نبوت و رسالت بسيار دراز است و اين مجال را فرصت آن نمى باشد. و در آن چه بسيار فضايل و مناقب وجود دارد كه زندگى ديگران به آنها وابسته است- اگر درست باشد كه براى ديگران از مناقب و فضايل نصيبى قائل باشيم.