دستورات و نامه
او را به: تقواى خدا، پنهانكارى و نرمش، دستور داد.
آنچه ذكر شد تمام آن چيزى است كه منابع تاريخى ثبت كرده اند. گويا امام به سفير خود دستورى نداده است و يا آن كه در حقيقت وى را به همه چيز دستور داده است و اين دستورات كوتاه، در بردارنده تمام وظايف سفير است.
حقيقتا چقدر اين دستورات مختصر و در عين حال عظيم و والاست. و شايد مختصرترين دستور با جوهره اى باشد كه طى تاريخ، در پى فشارهاى سياسى و در مراحل سرنوشت ساز براى چاره جويى مشكلات صادر شده باشد.
خردمند بينادل، از پس اين متن كوتاه درمى يابد كه: فرستنده و فرستاده پيشاپيش درباره ديگر مسائل مسلمين اتفاق نظر دارند، و درباره تمام حوادث و رويدادهاى قبلى، يكسان مى انديشد و موافقت كامل با يكديگر دارند و لذا خود را بى نياز از پرگويى پيرامون امور مختلف مى يابند.
و اين استنباط كاملا منطقى است؛ زيرا فراموش نمى كنيم كه امام، مسلم را از جايى دور به نزد خود خوانده است و او حاشيه نشين نبوده و قبلا فاصله اى ميان اين دو نبوده است تا با اين انتخاب، اين خلاء پرگردد... بلكه پيوند آنان از محبت خويشىگذشته به ميثاقى استوار درباره مسؤوليت هاى آنان درباره اسلام و آينده بدل شده است.
كسى كه روزگارى با امام بسر برده و همدرد وى بوده است، مى تواند در برنامه ريزى حركت كوفه تصميم بگيرد و متصدى درمان جراحت هاى خونين آنان گردد.
وى از تمام آراى مخفى و علنى امام، باخبر است و پيچ و خم سياسيت حسينى را درك كرده است لذا وى را نيازى به دستورات اساسى مرسوم بين مردم در اين گونه مسائل نيست، و احتياجى نمى باشد تا از او عهد گرفته شود، يا پيمانى استوار گردد و يا سوگند خورد؛ زيرا او مورد اعتماد مطلق و امانتدار برنامه هاى سرنوشت ساز حسينى است.
او را به تقواى خدا دستور داد؛ نيرويى كه با تلاش، توانمندتر مى گردد و مهمترين معيار حركت بر اساس اعتقادات پيكارگران در راه خداست.
تقواى خداچونان ضمانى براى هر گفتار و كردار، چه كوچك و چه بزرگ.
تقواى خدابر تمام زواياى نفس انسانى و انگيزه هاى ناخودآگاه وى سايه مى افكند و آنها را در جهت دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا به حركت درمى آورد.
تقواى خدا انسان را بر آن مى دارد تا جنگ، صلح، به حركت درآمدن و ايستادن وى با انگيزه هايى پاك، اهدافى والا و مقاصدى صالح باشد.
تقواى خدا در همه چيز؛ چه سلامت شخصيتى و چه پيروزى آينده دنيوى زودگذر.
مهم به دست آوردن رياست، يا رهبرى، و يا تسلط بر مقدورات مردم و يا گسترش نفوذ در برخى ولايات نمى باشد، بلكه آنچنان كه مهم و مهمتر است انجام رسالت الهى و نشر دين و شريعت خدايى و يارى امت مظلوم و مغلوب پيامبر خدا، و به دست آوردن رضاى الهى كه بدون تقوا هرگز به دست نخواهد آمد.
او را به پنهانكارى دستور داد؛ براى ريشه كن ساختن فريبكارى و سياست شيطانى، بايستى در برابر مقتضاى حكمت و اصول سياست خضوع كرد از جمله اصول برجسته و مهم كار سياسى پنهانكارى است هر عمل پيروز و تلاش هوشيارانه در تمام مراحل و قضايا، نيازمند به كار گرفتن اصل پنهانكاری مى باشد.
و به نظر مى رسد كه انتخاب و فرستادن مسلم به كوفه در منطقه حجاز و مدينه، مكتوم و مخفى ماند، تا فرصت طلبان و منافقان كه پيوسته مترصد استفاده از چنين فرصت هايى مى باشند، از واقع مطلب بى خبر باشند و نتوانند از آن سوء استفاده كنند.
يكى از ديگر از اهداف پنهان نگهداشتن سفارت مسلم در آن منطقه؛ منتفى ساختن خطر ارسال اخبار به كوفه و حكام آن قبل سفارت از رسيدن سفيربه آن ديار، توسط اين منافقين و فرصت طلبان بوده است.
قضيه مسلم مدت قليلى نيز در كوفه مخفى بود، ليكن با گسترش عمليات پرشور ولى غير منضبط توده ها، برملا گشت.
او را به نرمش دستور داد براى رعايت گروههاى اجتماعى، و مدارا با طبقات مختلف اين ملت ستمديده، محور تجمع همه مردم واقع شدن، اين خصيصه (نرمش) ضرورى است.
بايستى شايسته ترين روش درباره آنان به كار گرفته شود با خفض جناح، برخورد ملايم، مهربانى و شفقت است كه توده محروم، براه مى آيد:
«وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ
»
اى پيامبر! اگر تو درشت سخن و سخت دل بودى، هرآينه مردم از گرد تو پراكنده مى شدند.
روحيات مختلف، سطوح زندگى و تربيتى گوناگون، خواستهاى اجتماعى غيرمنتظره و عوامل ديگر، بكارگيرى نرمش، ملايمت و گذشت را اجتناب ناپذير مى سازند:
«خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ
»
گذشت را شعار خود قرار ده، و معروف امر كن و از جاهلين، روى گردان.
اين اشاره كوتاه در اين جا ما را بس است؛ زيرا در صدد بررسى متن نفيس و والاى دستورات حسينى نمى باشيم.
و اما نامه اى كه امام؛ سبط گرامى پيامبر اكرم آن را مى نگارد، بهترين چيزى كه مى توانيم درباره آن بگوييم، خود تعابير حسينى است كه پرده ها را از انديشه اصيل اسلامى مخصوص به ولايت و امامت، كنار مى زند و دور مى كند اين تعابير با دقت و روشنى مشخص مى كند كه: امامهمان دستى است كه به كتاب خدا عمل مى كند و مجراى دستورات كتاب آسمانى مى باشد. اين مجرا تنها در اختيار امام است و لاغير.
امامكسى است كه هستى خود را وقف راه خدا كرده، و ماءمور آن ذات مقدس است وى نه اسير خود است و نه اسير ديگران از واليان و طاغيان. كمتر امكان دارد به تعبير دقيقتر و بليغتر- از وظيفه امام و بيان جهات آن بهتر از پايان نامه معروف حضرت بر بخوريم ما در ذيل، متن كامل نامه جاويد تاريخى امام را ذكر مى كنيم:
بسم الله الرحمن الرحيم
«از حسين بن على، به بزرگان و انبوه مؤمنان و مسلمانان اما بعد: هانى و سعيد، نامه هاى شما را نزد من آوردند آنان آخرين فرستادگان شما بودند كه بر من وارد شدند همه آنچه را كه گفتگو ذكر كرده بوديد دريافتم، و خواسته همگى شما را دانستم كه:
بر ما امامى نيست، پس به سوى ما بيا، چه بسا كه خداوند به وسيله تو ما را برحق و هدايت جمع كند و من برادر، پسر عم و فرد مورد وثوق از خانواده ام را به سوى شما فرستادم و به او دستور دادم تا احوال آراء و خواسته هاى شما را برايم بنويسد پس اگر برايم نوشت كه رأی انبوه و بزرگان شما، و صاحبان فضل و خرد همان است كه نمايندگان شما مرا از آن با خبر ساخته اند و در نامه هايتان خوانده ام بزودى به سوى شما خواهم آمد- انشاءالله.
به جانم قسم! كه تنها كسى امام است كه: عامل به كتاب، پاينده به قسط و عدالت، متدين بحق و واقف نفس خود در ذات پروردگار باشد و السلام»
لازم به تذكر است كه- آنچنان كه روايت متعدد مى گويند- اين نامه را طبق روايت- هانى و سعيد با خود به كوفه نياورند، بلكه حامل آن شخص سفير بود، به دليل آنكه خود مسلم، متن نامه را بر اهل كوفه خواند.
و خوارزمى هم چنين نقل مى كند: سپس امام نامه را در پيچيد و بر آن مهر زد و مسلم بن عقيل را خواسته، نامه را به او داد.
امام حسينعليهالسلام
پس از سپردن نامه خطى خود به مسلم، با كلامى گرانبها و نفيس به سفير بزرگ خود اين ديدار را به پايان برد؛ سخنان عبيرآميز، سرشار از زهد، عرفان، و يقين، با اشاره به هدفى دوردست و آرمانى والا، در پيچيده با احساسى از شهيدان قدسى و پيكارگران بزرگ.
در آخرين لحظات، امام حسينعليهالسلام
چنين سفير خود را مخاطب قرار مى دهد:
من تو را به سوى اهل كوفه مى فرستم و خداوند آنچه را كه درباره تو دوست مى دارد و مورد رضايت اوست انجام خواهد داد اميداوارم كه من و تو در درجه شهدا قرار گيريم. پس با بركت و يارى خداوند براه بيفت... وبعد امام چنين فرمود: پس از ورود به كوفه نزد معتمدترين افراد، منزل اختيار كن