اجراى سياست نوين و نتايج آن
امويان در كوفه اقليت نيرومندى را تشكيل مى دادند، بخصوص آنكه حكومت در دست آنان بود، و خود را نيرومندتر حس مى كردند. لذا به حاكم شهر فشار آوردند تا موضع مناسبى اتخاذ كند. و از لاك سكوت و بى تفاوتى بيرون آيد. حاكم شهر هر قدر ملايم و نرمخو باشد، شايسته نيست دست به دامان خاموشى زده، نظاره گر جريانات باشد.
امير تيز مهيا مى گردد تا حضور خود را پس از غيبت سياسى اعلام كند، و رداى صولت و مسئوليت را بر دوش افكند، لذا از جا برخاسته روانه مسجد جامع كوفه مى گردد. و بر منبر مى رود و به سبك ديگر امرا خداوند را سپاس و ثنا مى گويد. و به دنبال آن مى گويد:
اما بعد: اى بندگان خدا! از خدا بترسيد و به سوى فتنه و تفرقه مشتابيد كه در پى اين دو، مرگ مردان، ريختن خونها و به غارت رفتن اموال است.
من با كسى كه سر جنگ نداشته باشد نمى جنگيم. و هر كه بر من نتازد بر او نخواهم تاخت. و به شما دشنام نمى دهم. و متعرضشان نمى گردم. و كسى را به دروغ، گمان و تهمت، مجازات نمى كنم؛- يعنى شيوه حكام پيش از وى- ليكن اگر شما رو در رويم بايستد و بيعت شكند كنيد و با امام خود (مقصودش يزيد است اما نام نمى برد) مخالفت نماييد، به خدايى كه جز او خدايى نيست، تا آنجا كه نيرو در بدن دارم و شمشير در كفم باشد با شما خواهم جنگيد، اگر چه هيچيك از شما مرا يارى نكند. اما من اميد وارم حق شناسان شما بيش از گمراهان و از پا در آمدگان باطل باشند
.
در فقرات زير مختصرا ويژگيها و نتايج اين سخنرانى را بيان خواهيم كرد:
۱- نعمان در سخنان خود كمترين اشاره اى به آمدن سفير حسينى و فعاليتهاى وى نكرد، و نامى از رهبران نهت نبرد؛ لذا اين اتخاذ موضع، را ياران خاص و پيشاهنگان قيام اثرى نگذاشت. و موضع آنان را تغيير نداد. آنان حاكم و سياستهاى او را به خوبى مى شناختند، و درستى تهديدهاى وى را درك مى كردند و درجه پيوند ميان گفتار و كردار او را مى دانستند. نعمان اگر چه سخنان خود را متوجه جريان خاصى نگرد، و مقصود خود را صراحتا بر زبان نياورد؛ ليكن نفس اين موضع گيرى جديد، يك حادثه قابل تأمل تلقى مى گشت و رهبران جنبش آن را با دقت مورد ارزيابى قرار مى دادند.
۲- ليكن اين سخنرانى بر عامه مردم تاءثير قابل اهميتى نگذاشت؛ زيرا كار آنان از اين مراحل گذشته بود. و نه تنها از زير بار حكومت شانه خالى كرده بودند بلكه با مكاتبات و مراسلات خود با سبط پيامبرصلىاللهعليهوآله
و استقبال از نايب رشيد وى، عملا يزيد را خلع كرده بودند.
جالب توجه آنكه سحنرانى از مزدم مى خواهد از وى و يزيد اطاعت كنند و خروج كنندگان بر خلافت يزيد را تهديد مى كند. اما مردم شبانه روز خود را تقديم امام حسينعليهالسلام
مى كنند و اين كار را به معناى خلع يزيدبن معاويه و هر كس ديگرى است.
البته عجيب نيست مه بينش مردم در برابر منطق حاكم را متفاوت ببينيم؛ مثلا گروهى سخنان او را از موضع ضعف و صرفا هشدارهايى از باب اسقاط تكليف، تصور مى كنند. و گروهى پا فراتر گذاشته، او را تحقير مى كنند، و سخنانش را سبك مى شمارند.
و عده اى تيز او را احمق دانسته گفته هايش را مسخره مى كنند و در كنار آنها گروه ديگرى نيز بيمناك گشته، خود را از وسط معركه بيرون مى كشند. اما همه اين گروه ها در يك نكته مشترك هستند، آنان مى پندارند آخرين تير در تركش نعمان همين است و مرحله دشوارترى در پيش رو نخواهد داشت؛ لذا مسئله را ساده انگاشته، سستى و فتور در آنان ريشه مى دواند.
و شايد بخاطر در نظر نگرفتن بدترين احتمالات اين درگيريها و رودررويى با حكومت، بطور غيرمستقيم، انديشه ها و معنويات آنان متاءثر گشته، مشكلات و خطرهاى مبارزه را دست كم گرفته باشند.
۳- باند اموى از اين سخنان سرد و بدون تدبيرات نظامى به جوش آمده، موضع تندى را از حاكم خواستار مى گردد.
هم پيمان بنى اميه عبدالله بن مسلم حضرمى پس از پايان سخنرانى حاكم، و پيش از آنكه وى از منبر فرود آيد، از جا برخاست، مى گويد:
شرايط دشوار كنونى را تنها با زور مى توان پشت سر گذاشت؛ و سياستى را كه تو ميان خور و دشمنت پيش گرفته اى، سياست ضعيفان و ناتوانان است
.
حاكم چنين پاسخ مى دهد: در راه طاعت خداوند ضعيف به حساب بيايم بهتر از آن است كه در راه معصيت خداوند نيرومند و توانا به شمار آيم
.
ليكن اين مجادله تمام آن چيزى نيست كه به دنبال اين سخنرانى اتفاق مى افتد. بسيار واضح است كه نعمان هر قدر از سياست مسالمت جويانه خود براى حل مشكل شورش مردم كوفه دفاع كند، توانايى قانع ساختن هواداران تندرو بنى اميه را كه موقعيت خوب فعلى خودشان را مديون اين شجره خبيثه مى دانند، نخواهند داشت.
در شهر كوفه كشانى وجود دارند كه در صدد نزديك شدن به پادشاه جديد، و منتظر فرصت طلايى انجام خدمتى شايسته براى يزيد مى باشند.
در راستاى تقويت بنيه حكومت، وليعهد تازه به قدرت رسيده، كسانى چون حضرمى كه با نعمان مجادله مى كند عماره بن ابى معيط و عمرسعد، از تغيير دادم سياست نعمان ماءيوس گشته اند، و تنها مخالفت با او را كافى نمى دانند، راه حل مشكل را مكاتبه با شام مى دانند. و عبدالله بن مسلم بن سعيدحضرمى، پيشقدم شده، براى اداى نقش مخلصانه خود نامه اى چنين به يزيد مى نگارد:
اما بعد: مسلم بن عقيل به كوفه آمده است، و شيعيان با وى به عنوان نماينده حسين بيعت كرده اند. پس اگر كوفه را خواهانى، مرد نيرومندى را به سوى اين ديار بفرست، تا حكومت تو را در اين شهر تثبيت كند. و با دشمنان تو مانند خودت بر خورد نماند. اما نعمان بن بشير مردم است ضعيف و ناتوان. يا آنكه خود را به ناتوانى زده است
.
دومين نامه را شخص دوستدار امويان، به نام عماره بن عقبه بن ابى معيط
به يزيد مى نويسد. و اين عمره از كسانى است كه خود، پدر و برادرانش مغضوب پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
واقع شدند. و هنگامى كه پدر مشرك و محاربش را نزد حضرا رسول آوردند، فرمود: تا او را به هلاكت رسانند. پس گفت: اى محمد! پس سر پرستى فرزندانم را چه كسى به عهده مى گيرد؟ فرمود آتش
.
و در گفتگويى، عمرو بن حجاج زبيدى با تحقير به او گفت: تو بكى از همان فرزندانى و تو در دوزخ خواهى بود، پس اين زياد بخنديد
... اين سابقه اختصاص به عماره ندارد، عبدالله بن مسلم حضرمى نيز دست پرورده قومى است كه با پيامبر و قرآن، چه بر سر نبوت وى و چه بخاطر وصايت و به تعبيد ديگر بر تنزيل و تاءويل، با اسلام و مسلمين جنگيدند.
سومين نامه از طرف سومين فرد باند امويان عمر بن سعد بن وقاص كه در مخالفت با علىعليهالسلام
و اهل بيت، دست كمى از پدرش ندارد و هموست كه پيش قراولان لشكر ابن زياد را براى كشتن ريحانه رسول خداصلىاللهعليهوآله
رهبرى مى كند
به سوى يزيد فرستاده مى شود.
منابع تاريخى، متن نامه عمر، و عماره را ضبط نكرده اند و تنها گفته اند اين دو نيز مانند حضرمى به يزيد نامه نوشته اند. پس مضمون نامه هاى اين دو تن نيز، بايد در محدوده هشدار دادى به يزيد پيرامون آنچه كه در كوفه مى گذرد و مخالفت با سياست نعمان، و بى كفايتى وى خواستار عزل وى شدن، و اعزام يك فرد نيرومند بايد باشد.
حاكم توانايى كه مجددا سياست وحشت و تصفيه هاى فيزيكى را مانند قبل بر قرار سازد. و افراد را با گمان، دروغ و تهمت به قتل برساند... و مانند تو با دشمنانت رفتار كند.
اين نامه پراكنان، از جمله مخالفين سبط پيامبرصلىاللهعليهوآله
بودند. و هواخواهان بت و طاغوت كه طبق معتقدات قبلى خود رفتار كردند:
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
|
|
هر كس بر طينت خود مى تند
|
آنان با انگيزه دنيا خواهى به حركت در آمدند و اعتقادات خود را چنان عيان كردند:
(
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ
)
بزرگان كفر پيشه گفتند: همچنان طريق شرك و كفر را دنبال كنيد. و خدايان خود را حفظ نماييد كه اين وظيفه اصلى ماست
.