سخن محبت آميز
گفتگو و سوال و جواب زن و شوهر بايد مودبانه و محبت آميز باشد، نه خصمانه و نفرت انگيز. يك مطلب مخصوص را مى توان طورى ادا كرد كه شنونده را خوش آيد و پاسخ نيكو دهد و همان مطلب را مى توان به نحوى ادا كرد كه شنونده يا جواب ندهد يا جواب زشت و تند بدهد - در اينجا مثال « بنشينيد، بفرماييد و بتمرگيد» را فراموش نفرماييد.
خانم محترمه ، ليوانى براى خانه لازم دارد، او مى تواند به شوهرش بگويد:
١- اگر به بازار بلور فروشها رفتيد، ليوانى بخريد.
٢- ليوان نداريم ، عيب ندارد، توى چيز ديگرى آب مى خوريم
٣- چرا براى خانه ليوان نمى خرى
٤- مرد بايد عاقل باشد، وقتى ديد ليوان نداريم خودش بخرد.
براى خريد يك ليوان ، ده ها جمله زشت تر و مودبانه تر از اين مى توان به زبان آورد. ولى توصيه اسلام اين است كه بانوى محترم بايد جمله اى را كه از همه زيباتر و مودبانه تر است ، انتخاب كند و به شوهرش بگويد، تا جوابى همانگونه زيبا و مودبانه بشنود.
همچنين شوهر براى دوختن دكمه لباسش بگويد: مريم جان يا مريم خانم ، نخ و سوزن را لطف كنيد تا دكمه ام را بدوزم ، در آن صورت بانوى محترمه خواهد گفت : عزيزم لطف كنيد، من بدوزم ، ولى اگر شوهر بگويد: زن مگر كورى ؟ دكمه افتاده لباس مرا نمى بينى ؟ زن هم خواهد گفت : مگر قانون اسلام را نخوانده ئى و نميدانى كه زن وظيفه ندارد دكمه بدوزد؟
و نيز در تقاضاى ليوان اگر چند روز گذشت و شوهر ليوان نخريد، بانوى مسلمان مى گويد: مثل اينكه اين روزها گرفتارى شما زياد است و يا هنوز از بازار بلور فروشها گذر نكرده ايد و جملاتى از اين زيباتر كه شما خواننده محترم بهتر از نويسنده مى دانيد، نه آنكه بگويد: چند بار بايد بگويم ليوان ، تو كه مرا خسته كردى ، چرا وظيفه شناس نيستى و امثال اين كلمات كه زن مسلمان متعهد هيچگاه بر زبان نمى راند.
گاهى ضمن صحبت ، زن يا شوهر كلمه اى از دهنش مى پرد و به همسرش مى گويد كه اثر بدش تا سالهاى متمادى در ذهن او باقى مى ماند؛ مثل اينكه زنى به شوهرش بگويد: اگر مى دانستم سوادت كم است ، همسر تو نمى شدم ، يا مردى به زنش بگويد: اگر مى دانستم پستانت كوچك است ، با تو ازدواج نمى كردم
اينها بايد بدانند كه با گفتن اين كلمات سالهاى متمادى همسر خود را ناراحت كرده اند، بلكه افسرده و دلسرد از زندگى نموده اند.
آن زن خيال كرده است كه با گفتن آن جمله ، دانش دوستى خود را به شوهرش فهمانيده است يا آن مرد گمان كرده است ، كه ذوق سرشار خود را به همسرش نشان داده است ، ولى هر دو در اشتباهند. نخستين اثرى كه اين گونه جملات ، در روح همسر باقى مى گذارد، كدورت و انزجار است ، تنفر و دلسردى است رفتن صفا و صميميت است گوينده اين كلمات بعدا خود را ملامت مى كند و مى گويد: اين چه غلطى بود كه كردم و نسنجيده و فكر نكرده سخنى گفتم ، كاش زبانم لال مى شد و اين جمله را نمى گفتم البته ما به شنوندگان اين سخنان هم توصيه مى كنيم كه بلند همت باشند و سعه صدر داشته باشند و اين كلمات را در فكر خود نگه ندارند. نشنيده انگارند و به كار خود مشغول باشند.
زن و شوهر بايد در برابر كلمات تند و خشنى كه از همسر خود مى شنوند متانت و سعه صدر نشان دهند و صحنه نزاع را به مجلس مزاح تبديل كنند. مثلا اگر زن عصبانى شود و بگويد: « من از كار زياد اين خانه خسته شدم ، زانوهايم رمق ندارد، چادرم را بر مى دارم و مى روم به خانه پدرم » شوهر بگويد « شما زنان به قدرى قدرت داريد كه پهلوانان و قهرمانان جهان از مكيدن پستانتان نيرو گرفته اند!! تو مى خواهى از خانه خودت بروى به خانه پدر زن من ؟!» و امثال اين كلمات و اگر شوهر عصبانى شود و بگويد « من از دست تو خانم مى خوام سرم را به ديوار بزنم و يقه ام را پاره كنم » خانم جواب دهد اما سرت را به سر سخت من بزن كه شوهرم را عصبانى مى كنم و اما يقه ، اول برو يك پيراهن كهنه و دور افتاده بپوش تا زحمت دوختنش به گردن من نيفتد» خلاصه طرف مقابل بايد با حوصله و متين باشد تا بتواند همسر عصبانى خود را كه بر خر شيطان سوار شده است ، پياده كند و او را خلع سلاح نمايد، از همان الفاظ درشت او جملاتى ملايم و محبت آميز بسازد و تحويل دهد تا ميدان رزم به حجله بزم تبديل شود و شخص عصبانى شده نتواند به خشونت خود ادامه دهد.
٢٠- اياك و مستهجن الكلام فانه يوغر القلب
از گفتن سخن زشت بپرهيز كه دل را پر از خشم و كينه كند.
٢٢- عود لسانك لين الكلام و بذل السلام ، يكثر محبوك و يقل مبغضوك
زبانت را به سخن ملايم و سلام كردن عادت بده تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
كسى كه با مردم خوشرويى داشته باشد. مردم با او رفت و آمد دارند، راهنمائيش مى كنند، پرسشش را پاسخ مى گويند. در نتيجه معلوماتش زياد مى شود و اين همان نصف عقل است كه شخص گشاده رو، از راه اكتساب و تجربه به دست مى آورد و نصف ديگرش ذاتى و خدادادى است يا اكتساب از راهى ديگر است
٢٤- و قالعليهالسلام
و تبسمك فى وجهه حسنه
و فرمود: برخورد كردن با لب خندان ، با برادر مسلمانت ثواب يك حسنه دارد.
آنها مى گويند: دستور اسلام اين است كه زن در خانه شوهر وظيفه ندارد، هيچگونه كارى انجام دهد: نه بر او واجب است غذائى بپزد، نه ظرفى بشويد، نه دكمه اى بدوزد و نه نظافتى بكند، حتى براى شير دادن كودكش هم مى تواند، تقاضاى دايه يا اجرت نمايد و شوهر هم مى تواند به زن بگويد: راضى نيستم بدون اجازه من ، پايت را از خانه بيرون گذارى ، اگر چه پدرت بميرد يا مادرت فلج شود، يا بيشتر از دو دست لباس تابستانى و زمستانى وظيفه ندارم برايت بخرم سپس مى بينيد اگر اين دستور اسلام در خانواده ها عملى شود، زن در ميان خانه اسيرى در قفس مى گردد و مرد رئيسى بدون خوراك و پوشاك و خانه مزبله يى غير قابل زيست
درست است : حكم اسلام همين است ؛ ولى اين حكم در مرحله دوم است و به اصطلاح حكمى است ثانوى و در مورد تخطى زوجين از حكم اول در زمان درگيرى و نزاع است
حكم اول اسلام كه براى همگان است و حكمى است اصلى و قاطع و طبق عدالت و فطرت ، اين است كه : خود زن و شوهر با آزادى و رضايت كامل ، امور خانه را ميان خود تقسيم كنند و هر يك قسمتى را به عهده بگيرد.
على و فاطمهعليهماالسلام
كه اين موضوع را مطرح كردند، پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
حاضر بود و اين گونه تقسيم نمود كه كارهاى بيرون خانه به عهده علىعليهالسلام
و كارهاى درون خانه به عهده فاطمه (س) باشد. هر دو راضى شدند و فاطمه (س) فرمود: بسيار خوشحال شدم كه پدرم ، كارهاى مربوط به مبارزه زندگى و درگيرى با مردان را از گردن من برداشت ، ولى اسلام نظر به آنكه آزادى و رضايت زوجين را در مرحله اول دستورات خود قرار داده است ، اين تقسيم را حتمى و الزامى نفرموده است اگر زن و شوهرى بر عكس كنند و مرد متصدى كارهاى درون خانه شود و زن كارهاى بيرون خانه را با رعايت عفت بر عهده گيرد، از نظر اسلام مانعى ندارد و عقد مزاوجت آنها باطل نمى شود، همچنين نسبت به بيرون رفتن زن از خانه ، هر گاه شوهرى عاقل باشد و زن خود را عفيف بيند و به او بگويد: در بيرون رفتن از خانه آزادى ، از نظر اسلام مانعى ندارد؛ بلكه بايد چنين كند تا صفا و يكرنگى باقى بماند.
فرض كنيد چند نفر رفيق به مسافرت مى روند. آنها كارهاى چند روز مسافرت خود را به دو گونه مى توانند انجام دهند:
اول آنكه در كمال خلوص و صفا، هر كس هر كارى كه پيش آمد و معطل مانده بود، انجام دهد.
دوم اينكه از اول كارها را تقسيم كنند كه يك نفر مثلا بايد خريد كند، ديگرى غذا بپزد، سومى ، ظرفها را بشويد و چهارمى مركب را آماده كند و براند. اسلام به زن و شوهر اختيار داده است كه نسبت به كارهاى خانه هر يك از اين دو طريق را كه بخواهند انتخاب كنند.
اسلام هيچگاه به شوهر نمى گويد: تو بايد زن خود را در خانه محبوس كنى و به او اجازه ندهى ، از خانه بيرون رود.
حال اگر زن يا شوهرى از اين آزادى و حكم متين اسلام ، سوء استفاده كند و مثلا شوهر بگويد راضى نيستم به عروسى خواهرت بروى با وجود اينكه هيچ اشكالى هم در بين نباشد در آن صورت مقررات اسلام در ١٤٠٠ سال قبل ، چاره اين اشكال را نموده و ضامن اجرائى محكم و قاطع و فورى برايش معين كرده است ، يعنى به زن اجازه داده است كه بگويد: به عروسى خواهرم نمى روم ، ولى از فردا نه وظيفه دارم غذا بپزم ، نه جارو كنم ، نه لباس بشويم ، نه نظافت كنم و نه بچه ات را شير دهم آنجاست كه مرد خام و مغرور سيلى مى خورد و فورا مى گويد: من شوخى كردم كه گفتم به عروسى نرو!
خلاصه آنچه فقهاء عظام در رساله ها مى نويسند كه شوهر به زن اجازه ندهد از خانه بيرون رود يا زن مى تواند، در خانه هيچ كارى انجام ندهد. قانون و دستورى است كه حق و اختيارى به زن و شوهر مى دهد و اين گونه قوانين براى زمان اختلاف و نزاع است ، نه براى هميشه ، مانند قوانين جزائى و كيفرى دادگسترى يا قوانين حدود و قصاص و ديات كه در رساله ها نوشته مى شود، همگى براى زمان تخلف و جنايت است ، براى زمان درگيرى و نزاع است و براى چاره جويى و حل اختلاف است ، نه به عنوان برنامه زندگى و وجوب شرعى ، فقهاء مى گويند: « حق دارد، مى تواند» نه آنكه واجب است و حتما بايد چنين كند.
به نظر اينجانب بعضى از مردان كه به همسرشان اجازه نمى دهند، از خانه بيرون برود، به خاطر عقده حقارتى است كه در وجود ايشان است آن گونه مردان در خانواده پست و كم سوادى بزرگ شده اند هيچگاه آقايى و بزرگوارى نديده اند، از اينرو به محض اينكه زن ضعيفى تحت اختيار آنها درآمد، مى خواهند بر او تحكم و زورگويى كنند؛ لذا گاهى باد به غبغب مى اندازند و مى گويند بدون اجازه من حق ندارى پايت را از در خانه بيرون گذارى ، آنها حقارت خويش را با اين سخن نشان مى دهند.
مردانى ديگر، دل چركين و بدگمانند و خيال مى كنند، همه مردان هرزه و همه زنان سست و ضعيفند. و به زودى فريب مى خورند؛ ولى در بيرون رفتن از خانه در دو صورت تقصير با زن است
اول : در جائى كه شهر شلوغ است در محل رفت و آمد زن ، جوان يا جوانان هرزه اى هستند يا كوچه تاريك و خلوت است و زن جلف و سبك است وقار و سنگينى ندارد، در اينجا عقل هم مى گويد: مرد حق دارد، زن خود را از بيرون رفتن جلوگيرى كند يا خودش همراه او برود و خلاصه به نحوى او را كنترل كند.
دوم : زنى كه بعد از ازدواج مى خواهد مانند قبل از ازدواج آزاد باشد، هر روز به خانه پدر و مادر و فاميل خود برود، چنين زنى بايد بداند كه زمان كودكى گذشته و اكنون كدبانو شده است ، او بايد بعد از اين مادر شود، او با همسرى قرارداد بسته است كه طبق مقررات اسلام زندگى كند، تمام مخارجش را شوهر تحمل كند و او هم وظائفى به عهده گرفته است كه يكى از آنها جلب رضايت شوهر در بيرون رفتن از خانه است حفظ مال شوهر و حتى مال خودش در خانه محتاج به مراقبت و تحفظ است و نمى شود هر روز به بهانه اى از خانه بيرون رفت
در هر حال ، تا زمانى كه زن بدون اجازه شوهر در خارج خانه است ، حق نفقه ندارد.