انسان کامل
مرحوم كلينى رحمة الله عليه در اصول كافى اين روايت را نقل مى كند كه :
محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن اسماعيل ، عن صالح بن عقبد، عن عبد الله بن محمد بن الجعفى عن ابى جعفر و ابى عبدالله عليهما السلام قالا: ان فاطمة عليها السلام لما ان كان من اءمرهم ما كان اءخذت بتلابيب عمر فجذبته اليها ثم ، قالت : اءما و الله يا ابن الخطاب لولا اءنى اءكره اءن يصيب البلاء من لاذنب له لعلمت انى ساءقسم على الله ثم اجده سريع الاجابة .(١٢٠)
بعد از جريان سقيفه و آن هتك حرمتها نسبت به خاندان وحى و رسالت مظهر عظمت الهى زهراى مرضيه صاحب عصمت الله كبرى عليها السلام گريبان عمر را گرفت و او را پيش كشيد و فرمود همانا بخدا اى پسر خطاب اگر من از رسيدن بلا به بى گناهان كراهت نداشتم مى فهميدى كه خدا را سوگند مى دادم و او دعاى مرا سريعا اجابت مى كرد.
آنچه كه مربوط به مرحله چهارم است اين كه وجود مبارك امام باقر (عليه السلام) بعد از زحمات ٣٥ ساله امام سجاد (عليه السلام) در يك وضع مناسب ترى مبارزه را شروع كردند در زندگى امام باقر (عليه السلام) دنباله همان خط سياسى مبارزاتى را مشاهده مى كنيم منتهى اين حركت تندتر مى شود آن چنان كه هشام بن عبدالملك احساس وحشت مى كند و مى بيند كه بايد آن حضرت را زير نظر قرار دهد و اين حركت تداوم مى يابد تا هنگامى كه دوران زندگى آن حضرت به پايان مى رسد مى بينيم آن امام همام حركت مبارزى خود را با ماجراى عزادارى در منى ادامه مى دهد. وصيت مى كند و ٨٠٠ درهم از مال خودشان را مى گذارد كه ده سال در منى براى ايشان گريه كنند. اين ادامه همان مبارزه است گريه براى امام باقر (عليه السلام) آن هم در منى آن هم تا ده سال ، اين يك حركت كاملا سياسى و جهت دار و معنى دار بود، منى با عرفات و مشعر و خود مكه فرق دارد، در مكه مردم متفرقند و هر كسى مشغول كار خود است عرفات يك صبح تا عصر بيشتر نيست مشعر چند ساعتى در شب است اما منى سه شب متوالى است كه غالبا روزها را هم مى مانند يعنى سه شبانه روز، مناسب ترين جاى ابلاغ پيام به سراسر دنياى اسلام منى است وقتى عده اى بر يكى از اولاد پيامبر گريه مى كنند قاعدتا همه سوال خواهند كرد كه چرا گريه مى كنى ؟ بر مرده اى پس از گذشت سالها آن همه گريه نمى كنند! مگر به او ظلم شده است ؟ مگر كشته شده است ؟ چه كسى به او ظلم كرده ؟ چرا بر او ظلم شده است ؟... اين همان حركت سياسى مبارزى بسيار دقيق حساب شده است .
تبيين و ترسيم استراتژى امامت در تمام اين دوران از سوى ائمه معصومين عليهم السلام يك امر قابل دقت و تامل است از جمله اين موارد گفتگوى حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام) با هارون درباره فدك است ،(١٢١) هارون روزى به امام كاظم (عليه السلام) گفت حد فدكا حتى اردها اليك يعنى حدود فدك را معين كن تا آن را به تو برگردانم ، حضرت ابتداء امتناع كردند و سپس كه او اصرار كرد، فرمود: «لا آخذها الا بحدودها» اگر قرار است فدك را برگردانى بايد با محدوده واقعى اش آن را بدهى ، هارون قبول كرد، اما شروع كردند حدود فدك را معين كردن فرمود: «اما الحد الاول فعدن» يك سوى آن عدن است ، اين گفتگو در مدينه يا بغداد انجام مى گيرد امام منتهى اليه جزيرة العرب يعنى عدن را يك حد فدك معرفى مى كند فتغير وجه الرشيد و قال : ايها! رنگ هارون تغيير كرد و بى اختيار گفت : اوه !
حضرت فرمود: «والحد الثانى سمرقند» يعنى يك سوى ديگر آن سمرقند است ، يعنى منتهى اليه شرقى قلمرو حكومت هارون «فاربد وجهه » رنگ هارون تيره شد، حضرت ادامه داد: «و الحد الثالث آفريقيه» مرز سوم آن تونس است ، يعنى منتهى اليه غربى كشور «فاسود وجهه و قال : هيه !» صورت هارون از خشم سياه شد و گفت : عجب ؟! بعد حضرت فرمود: و الحد الرابع سيف البحر مما يلى الجزر و ارمنية مرز چهارم آن ، كناره درياست ، پست جزيره ها و ارمنستان ، يعنى منتهى اليه شمالى كشور، هارون از روى عصبانيت گفت فلم يبق لنا شى ء فتحول الى مجلسى يعنى در اين صورت پس چه چيزى براى ما ماند! برخيز بر سر جاى من بنشين !
قال موسى (عليه السلام) قد اعلمتك اننى ان حددتها لن تردها حضرت فرمود: به تو گفته بودم كه اگر مرزهاى فدك را بگويم آن را برنخواهى گردانيد! در پايان حديث آمده است كه فعند ذلك عزم على قتله يعنى اين جا بود كه هارون تصميم گرفت امام را به شهادت برساند. (پايان مقاله)
مطلب پانزدهم : «مفروض الطاعة» اطاعت از امام واجب است ، قرآن كريم در اين رابطه مى فرمايد يا اءيها الذين آمنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الاءمر منكم (١٢٢) از اين كريمه معلوم مى شود كه اطاعت از رسول و اولى الامر، دستور و امر خداست . اين آيه دلالت بر عصمت اولى الامر مى نمايد به جهت اين كه در اين آيه بالقول المطلق امر به اطاعت آنها كرده و هيچ گونه قيدى نياورده . نفرموده : اگر شما را به خداى متعال دعوت كردند، اطاعت نماييد زيرا ولى امر امت اگر معصوم نباشد و احتمال اشتباه و سهو و نسيان و خطا در قول و فعل و تقرير او داده شود نمى توان به طور مطلق از او اطاعت كرد.
مويد اين مطلب آيه ٧ سوره حشر است كه به طور مطلق ، امر به اطاعت او وجود مبارك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا هرچه كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) امر كرد انجام دهيد و از هر چه كه نهى كرد دورى كنيد از اينجا مى فهميم كه پيغمبر اكرم و اولى الامر بايد داراى عصمت باشد تا امر به اطاعت على الاطلاق نسبت به آنها داشته باشد. پس هر كسى را مرم نمى توانند به عنوان امام انتخاب كنند. امام بايد داراى عصمت باشد.
مطلب شانزدهم : «قائم باءمر الله عزوجل» امام به امر خدا قائم است . حال يا به اين معنا كه قائم به اجراى امر الهى براى مردم است اوامر الهى را اجر مى كند يا به اين معنا كه به امر الهى و نص و نصب الهى در مسئله امامت ، قائم است . يعنى خدا امر فرموده كه امامت او قائم است . هر دو معنا درست است .
مطلب هفدهم : «ناصح لعباد الله» امام ، خير خواه بندگان خداست . نسبت به آنها مهربان است . قرآن كريم درباره وجود مبارك رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد لقد جاءكم رسول من اءنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رؤ ف رحيم .(١٢٣)
رحمة للعالمين بودن ، ويژگى پيامبر و جانشينان اوست . اگر امام بخواهد نسبت به بندگان خدا با قهر، رفتار كند و هميشه غلظت و شدت داشته باشد، با امامت او منافات دارد. اءشداء على الكفار است و رحماء بينهم . امام خود را در سختى قرار مى دهد تا بندگان خدا نجات يابند. بر همين اساس در توقيع شريفى از وجود مبارك حضرت صاحب (عليه السلام) آمده است كه : بندگان خدا كه گناه مى كنند، گناه كردن آنها موجب آزار و اذيت ماست . به اين جهت كه مى بينيم آنها با گناه كردن ، خود را به مهلكه مى اندازند و ما از گناه آنها ناراحتيم . اين ، نشانه ناصح بودن نسبت به عباد خداست .
مطلب هجدهم : «حافظ لدين الله» امام كسى است كه حافظ دين خداست . امام هم مبين و مفسر وحى الهى است و هم حافظ دين الهى و هم مجرى احكام الهى . كه بحث آن به طور مبسوط، گذشت .
مطلب نوزدهم : ان الاءنبياء و الاءئمة صلوات الله عليهم يوفقهم الله و يوتيهم من مخزون علمه و حكمه ما لايؤ تيه غيرهم ، فيكون علمهم فوق علم اءهل ازمانهم خداوند سبحان انبياء و ائمه عليهم السلام را توفيق بخشيد از خزانه علم و حكمت خود به آنها چيزى كه به ديگران نداده بود، اعطاء فرمود. از اين جهت علم آنها برتر از علم مردم زمانشان است . بحث علم ، قبلا گذشت كه علم امام ، لدنى است و ائمه عليهم السلام خزائن و معدن و كانون علمند نه تنها در زمان خودشان بلكه در همه زمانها.
اما اين كه فرمود: خدا به ائمه و انبياء عليهم السلام توفيق داد و به ايشان چيزى اعطاء كرد كه به ديگران نداد، در جامعه كبيره هم داريم كه آتاكم الله مالم يوت اءحدا من العالمين خداى متعال به شما مقامى عنايت فرمود كه به احدى از عالميان چنين چيزى اعطاء ننمود.
اين فراز زيارت ، اشاره به همين بخش از حديث دارد. يعنى آن علم مخصوص را به آنها داد. از مخزن علم خودش به آنها داد. در نتيجه علم آها فوق علم اهل زمانشان است .
حضرت (عليه السلام) نسبت به اين كه خداى سبحان به آنها توفيق عنايت فرموده و از خزائن غيبى خود و علم و حكمت لدنى به آنها افاضه فرموده به آياتى استدلال مى فرمايند:
آيه اول : اءفمن يهدى الى الحق اءحق اءن يتبع اءمن لا يهدى الا اءن يهدى فما لكم كيف تحكمون (١٢٤) آنچه از آيه شريفه مورد استدلال است اين كه : ما سوى حق تعالى نسبت به علم و حكمت و همه كمالات بعضى بدون واسطه از خزائن غيبى علم و حكمت الهى بهره مند مى شوند و داراى علم و حكمت لدنى هستند و برخى ديگر با واسطه . اگر بنا باشد كسى عهده دار رسالت و هدايت مردم بوده باشد آنكه از سرچشمه زلال هدايت نوشيده بر آنكه از آب آلوده جوى لبى تر كرده يقينا سزاوارتر و اولى مى باشد. علم انبياء و ائمه عليهم السلام علم لدنى است نسبت به ديگران احق به اين مقام اند.
آيه دوم : و قوله تبارك و تعالى : و من يؤ ت الحكمة فقد اءوتى خيرا كثيرا(١٢٥) در مورد «حكمت» كه فرموده بود: «من محزون علمه و حكمه» به آيه ذيل استدلال فرمود: و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا. خداوند متعال به هر كسى حكمت عنايت فرمود آن حكمت خير كثير است . آنچه خداوند متعال بفرمايد «كثير» واقعا كثير خواهد بود. و اين حكمت را خداوند سبحان عنايت مى كند كه فرمود و لقد آتينا لقمان الحكمة حكمت كسبى نيست . آنچه كسب است معدات است . حقيقت حكمت موهبت است كه از طرف خداى سبحان افاضه مى گردد.
آيه سوم : و قوله فى طالوت : ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم و الله يوتى ملكه من يشاء والله واسع عليم (١٢٦) از اين آيه مى فهميم كه وقتى خداى سبحان كسى را برگزيند (اصطفاء) و براى نصب منصب هدايت جامه (اعم از نبوت و رسالت و امامت) قرار دهد در او ويژگيهايى قرار مى دهد. ويژگى و شرط امامت و هدايت ، هم توانايى علمى است ، هم نيروى جسمى و زاده بسطة فى العلم و الجسم . آنكه از جهت علمى يا توانايى جسمى ، جهت امر امامت و هدايت كامل نيست او حد نصاب اين امر را نخواهد داشت . و الله يؤ تى ملكه من يشاء و اين امر هم دست كسى جز خداى سبحان نيست .
آيه چهارم : و قال لنبيه : اءنزل الله عليك الكتاب والحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما(١٢٧) به وجود مبارك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود كه خداوند متعال كتاب و حكمت را بر تو نازل كرده است . يعنى كتاب و حكمت موهبت و عنايت است . فرمود و علمك ما لم تكن تعلم خداوند به تو چيزى داد كه تو از آن جهت كه بشرى ، آن نبودى كه ياد بگيرى ، يعنى چيزى عنايت فرمود كه در مكتب بشرى پيدا نمى شود. و فرمود و كان فضل الله عليك عظيما فضل الهى نسبت به تو عظيم است چون حقيقت ختمى چنين اقتضايى دارد. اين كه فرمود و كان فضل الله عليك عظيما همان فرمايش وجود مبارك ختمى است كه فرمود: اوتيت جوامع الكلم و اوتيت جوامع العلم .
آيه پنجم : و قال فى الاءئمة من اهل بيت نبيه و عترته و ذريته عليهم السلام : اءم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا... بله ، مردم به آنچه خداوند سبحان به آنها عنايت فرموده حسادت ورزيدند! يعنى از سقيفه تا امتداد غيبت كبرى حضرت ولى عصر (عليه السلام) هر چه مى كشيم و مى چشيم از حسادتهايى است كه نسبت به عترت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) روا داشتند.
على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة و آتيناهم ملكا عظيما در نوع اين آيات حكمت همراه كتاب ذكر شده است . چون كتاب بدون حكمت آن نقش انسان سازى را در جامعه نخواهد داشت .
از ميان آل ابراهيم - كه مورد عنايت الهى واقع شدند فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه وقتى مساءله امامت بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) عرضه شد و آن حضرت اين مقام را براى فرزندش درخواست نمود و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين حق تعالى فرمود كه اگر فرزندان تو صالح باشند و اهل ظلم نباشند ما به آنها هم اين مقام را افاضه مى كنيم . و چون همه فرزندان آن حضرت صالح نبودند كه مشمول دعاى آن حضرت شوند فرمود فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه و كفى بجهنم سعيرا چه اين كه برخى از ذريه آن حضرت مشمول دعاى مستجاب ايشان شدند كه فرمود فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما.
در ادامه مى فرمايد: و ان العبد اذا اختاره الله عزوجل لاءمور عباده شرح الله صدره لذلك .
اين مطلب اصل است در مبحث اممت كه از جمله شروط اساسى امر خطير رسالت و نبوت و امامت ، «شرح صدر» است . اين كه قبلا فرمودند كه «مضطلع بالامامة» آن قوتى كه در امامت شرط است بايد همراه با «شرح صدر» باشد. كلمه «العبد» در فرمايش حضرت خيلى شيرين و حائز اهميت است .
و اينكه فرمود: آرى بنده اى كه خداوند سبحان براى امور بندگانش اختيار بفرمايد خداى سبحان به او شرح صدر عنايت مى فرمايد. اين عنايت اختصاص به منصب رسالت ، نبوت و امامت ندارد، جانشينان آنها نيز اين گونه اند. لذا چون اين يك اصل است ذات اقدس اله وقتى نعمت هاى خود را به وجود مبارك پيغمبر متذكر مى شود نعمت «شرح صدر» را نيز ذكر مى فرمايد كه (اءلم نشرح لك صدرك) و به جهت اهميت اين نعمت به صورت استفهام انكارى آن را متذكر مى شود. بعد حضرت مى فرمايد: و اودع قلبه ينابيع الحكمة از شرايط ديگر اين منصب «حكمت» است . امام بايد «حكيم» باشد و حكمت را خداى سبحان بايد به او عنايت فرمايد. در قلب امام چشمه هاى حكمت مى جوشد. و از فرمايش قبل حضرت استفاده مى شود كه قلبى سرچشمه حكمت مى شود كه نعمت «شرح صدر» داشته باشد. وقتى شرح صدر آمد و سينه منشرح و گشاده گرديد آمادگى دريافت حكمت را پيدا مى كند تا قلب او براى هدايت و ارشاد مردم آماده شود. در روايتى از وجود مبارك امام مجتبى (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: خداى سبحان وقتى ديد كه قلب مطهر ختمى (صلى الله عليه و آله و سلم) وسيع ترين قلبهاست قرآن را بر قلب او نازل فرمود! و آن قلب به قدرى وسيع است كه توان آن را داشته كه كلمات نظام هستى به نحو انزال بر او نازل شود. كه اين مطلب را در رساله «انسان كامل» همراه برخى اصول متذكر شده ايم . و اودع قلبه ينابيع الحكمة و الهمه العلم الهاما! حكمت به تنهايى ذكر نشد بلكه همراه با علم . و مكررا عرض شد كه هر جا بحث از علم لدنى از طرق حق تعالى مطرح مى شود نوعا حكمت نيز با آن مى باشد. و براى تاكيد اين كه علم بشرى نيست و از سنخ و علمك ما لم تكن تعلم است ، فرمود: «الهمه العلم الهاما» گرچه همه علوم به نحوى «الهام» است . در رساله علم الوراثة و علم الدراسة اين مطلب را بيان كرده ايم كه انسان صرفا مبداء قابلى است و آنچه به او مى رسد يا الهام الهى است از طريق فرشتگان و يا وسوسه خناسان است از طرف شياطين . چون انسان صرفا مبدا قابلى است ، اگر زمينه را با طهارت قلب آماده كرد قلب او مى شود بيت المعمور و محل نزول فرشتگان ، و چون فرشتگان ملقيات ذكرند و ذكر همان علم و اعتقاد است ، در دل انسان پاك علم و معرفت الهام و القاء مى كنند و اگر زمينه آماده نبود و طهارت نداشت چون صرفا مبدا قابلى است آنها كه دائما (يوسوس فى صدور الناس) وسوسه مى كنند. شياطين مغالطه و شبهه و وسوسه مى آورند بخلاف ملائكه كه علم و حكمت مى آورند. لذا مى فرمايد: «و الهمه العلم الهاما».
و افاده مى كند كه علم الهامى در مورد آن ذوات مقدسه بى واسطه و لدنى افاضه مى گردد. وقتى خداى سبحان به آنها شرح صدر عنايت فرمود و قلب آنها را سرچشمه هاى حكمت و علم خود قرار داد: فلم يعى بعده بجواب و لا تحير فيه عن الصواب هيچ گاه در جواب درمانده نمى گردند و هيچ زمان در يافتن حق متحير نمى شوند چرا كه حيرت وقتى است كه علم و حكمت نباشد و حال آنكه آنها سرچشمه هاى حكمت و علم لدنى هستند. بر اين اساس در طول تاريخ پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تا وجود مبارك حضرت صاحب (عليه السلام) هيچ گاه نقل نشده كه از آن حضرات سوالى شده باشد و آنها از جواب آن عاجز شده باشند. و اين از خصوصيات «معصوم » است . آن بزرگواران قبل از امامت نيز در مقابل سؤ الات عاجز نبودند.
نقل نشده است كه از امامى (عليه السلام) قبل از امامت سوالى شده باشد و آنها در جواب آن مانده باشند. بلكه از ائمه عليهم السلام نقل گرديده كه سوالات را به فرزندانشان - قبل از امامت - ارجاع مى دادند و آنها چون معصوم بودند در هيچ سوالى نمى ماندند. و اگر در روايت كه در پاسخ مقدارى با تامل جواب مى فرمودند براى اهميت دادن به مطلب بود نه اين كه آنان نياز به تروّى و فكر داشتند بى حوصله حرف زدن و زود پاسخ دادن باعث عدم توجه شنونده به مطلب مى شود و اگر كسى بخواهد حرفش را با اهميت مطرح كند بايد همراه با طماءنينه و تاءنى و مكث مطرح كند.
پس امام بايد فهو معصوم مؤ يد موفق مسدد باشد، قبلا در بحث از حضرت صديقه طاهره عليها السلام كلامى درباره عصمت عنوان شد و اين كه عصمت به معناى عرفى مراد نيست كه آنها گناه نمى كنند چرا كه در ميان شاگردان و فرزندان آن بزرگواران نيز كسانى بودند كه گناه نمى كردند.
پس معصوم به معناى گناه نكردن نيست . معصوم همان است كه قبلا تعريف شد كه از هر چه نقص (خطا، سهو، فراموشى و...) مبرا است . هم معصومند و هم مؤ يد به تاءييدات الهيه و هم مسدد و استوارند.
در ادامه حضرت (عليه السلام)، معصوم را تشريح مى فرمايند: قد اءمن الخطايا و الزلل و العثار خطا و لغزش در معصوم راه ندارد. وقتى مسدد و استوار باشند ديگر لغزش نخواهد بود.
قبلا عرض شد كه كسى نقل نكرد كه پيغمبر اكرم يا امام (عليه السلام) پس از انجام كارى پشيمان شده باشند يا گفته باشند اگر اين كار را نمى كرديم بهتر بود.
يخصه الله بذلك ليكون حجته على عباده و شاهده على خلقه خداى سبحان اين ويژگى ها را به امام داد تا آنها حجت الهى بوده باشند. انسان كامل و امام معصوم (عليه السلام) هم حجت است بر مردم و هم شاهد است بر خلق . يعنى انسانها هر چه انجام دهند چه در خفايا و چه در عيان در محضر و مشهد امام (عليه السلام) است . نه تنها هر كارى بلكه هر نيتى كه در قلب آنها خطور مى كند در مشهد امام زمانشان (عليه السلام) است . اگر در روايت فرمودند كه در هفته يك يا دو بار اعمال انسانها را خدمت ولى عصر امام زمان (عليه السلام) مى برند مطلبى است حق ؛ لكن عرضه اعمال بايد ويژگى و جهت خاصى داشته باد و الا اين گونه نيست كه اعمال انسانها در محضر و مهد آن حضرت (عليه السلام) نبوده باشد. لذا عرضه اعمال جهت اطلاع آن حضرت (عليه السلام) نيست بدليل اين كه همه چيز در مهد و محضر ايشان است و از همه چيز خبر دارند. واقعا جاى بسى شرمندگى است كه انسان به اين مطلب يقين پيدا كند و معتقد بود كه همه چيز در مهد و محضر امام زمان (عليه السلام) است و از آن طرف جراءت كند و دست به هر كارى بزند. آنها كه مؤ دب به آداب الهى اند و باور كرده اند كه در مشهد و محضر امام زمان (عليه السلام) هستند. اين كه حضرت امام خمينى قدس سره فرمودند: «عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكنيد» وقت عالم محضر خداى تعالى بود محضر خليفه و جانشين او نيز هست . لذا گناه نمى كنند.
«و شاهده على خلقه» خداوند سبحان در سوره مباركه مطففين فرمود كلا ان كتاب الاءبرار لفى عليين # و ما اءدراك ما عليون # كتاب مرقوم # يشهد المقربون كتاب ابرار در مشهد مقربان است ، يعنى مقربان كتاب ابرار (نامه اعمال ابرار) را شاهدند.
شاهد آن نيست كه به او اطلاع بدهند شاهد كسى است كه در صحنه حضور داشته باشد. اگر در صحنه نباشد كه شاهد نيست و شهادتش مقبول نيست . امام زمان (عليه السلام) شاهد اعمال ما است نه مطلع . يعنى ما در مرآى و منظر و مشهد ايشان هستيم . كتاب ابرار (نامه اعمال ابرار) در مشهد مقربان است . يعنى مقربان شاهد اعمال ابرار و غير ابرارند.
ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم اين چيزى است كه خداى سبحان به آنها عنايت فرموده است . فهل يقدرون على مثل هذا فيختارونه ؟ او يكون مختارهم بهذه الصفة فيقدمونه ؟ آيا مردم چنان قدرتى دارند كه چنين كسى را انتخاب كنند؟ (استفهام انكارى) مردم نمى توانند چنين شخصى با چنين اوصافى انتخاب كنند. آيا مردم مى توانند بفهمند كه چه كسى معصوم است ؟ او يكون مختارهم بهذه الصفة آنها كه در سقيفه آمدند چون فهميدند كه چنين شخصى را نمى توانند انتخاب كنند براى اين كه رسوا نشوند پيامبر را پايين آوردند و سهوالنبى را درباره ايشان مطرح كردند تا عصمت آن حضرت را زير سوال ببرند و بتوانند هر كسى را جاى آن حضرت قرار دهند. آن كه سهو دارد معصوم نيست ، سهوالنبى يعنى انكار عصمت نبى و اين كار را كردند تا بتوانند ديگران را جاى پيامبر بنشانند.
بعد مى فرمايد: «تعدوا - و بيت الله - الحق» به خانه خدا سوگند اين مردم از حق تجاوز كردند. «تعدوا و بيت الله» از سقيفه با دموكراسى جلوى حق را گرفتند. و نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم اينها كتاب الهى را پشت سر انداختند يعنى عمل نكردند. (كاءنهم لا يعلمون) مثل اين كه كتاب را نمى دانستند. قضيه امامت را نمى دانستند مثل اين كه در قرآن اشاره اى به آن نشده . در حالى كه و فى كتاب الله الهدى و الشفاء در اين كتاب همه چيز است هم رسالت هم امامت . وجود مبارك حضرت (عليه السلام) تا كنون چقدر بر آيات قرآن در مساءله امامت استشهاد فرمودند: «فنبذوه و اتبعوا اهواءهم» كتاب خدا را پشت سر انداختند و از هواى نفس تبعيت كردند. در نتيجه فذمهم الله و مقتهم و اءتعسهم خداى سبحان آنها را نكوهش كرد و دشمن داشت و تباهى داد. و من اءضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله ان الله لا يهدى القوم الظالمين (١٢٨) آنان كه تابع هواى خود هستند اين آيه آنها را مذمت مى كند. و نسبت به امر دوم فرمود فتعسا لهم و اءضل اءعمالهم يعنى آنها را دشمن داشت . و قال عزوجل كبر مقتا عندالله و عندالذين آمنوا كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار اين گونه نكوهش ها به جهت آن است كه به آيات قرآن عمل نكردند.
آنها از مسير حق منحرف شدند و در حقيقت با از بين بردن امامت ، رسالت را نيز از بين بردند. چون اگر امامت تثبيت نشد يقينا رسالتى نيز نخواهد ماند. چون قرآن كريم فرمود: يا اءيها الرسول بلغ ما اءنزل اليك امر امامت را براى مردم بيان كن كه اگر امامت تثبيت نشود رسالت تو نيز از بين مى رود. در اوايل حديث نيز مطرح شد كه اصلى ترين و عمده ترين دليل بر خاتميت دين اسلام ، امامت است ، استمرار حركت امامت اصلى ترين دليل بر خاتميت دين اسلام است .
اگر امامت در اسلام نباشد دليل بر خاتميت آن نخواهيم داشت . آنها كه امامت را نپذيرفتند و از مسير منحرف شدند دليلى بر خاتميت اسلام ندارند. يعنى آنان هم اكنون نيز در مقابل ادعاى قرآن مبنى بر اين كه دين اسلام خاتم اديان و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) خاتم الانبياء عليهم السلام است حرفى ندارند. البته بايد گوشزد كرد كه برخى ناآگاهانه در پاسخ به اين مطلب ، بحث پيشرفت عقلى جامعه بشرى و رشد عقلى مردم را دليل بر عدم نياز به ارسال رسل و دين آسمانى ديگر دانسته اند، كسانى كه اين گونه مى انديشند سخت در اشتباهند و ناآگاهانه به اصل ضرورت دين و نبوت اشكال مى كنند و بلوغ عقلى بشر را در عدم احتياج بشر به دين مطرح مى كنند. ما به عنوان شيعه كه الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمومنين (عليه السلام) و الائمة المعصومين سرفرازانه در جامعه علمى اين مطلب را اثبات مى كنيم كه قائل به خاتميت هستيم و مستند ما آيه قرآن در خاتميت دين است و فى زماننا هذا اصلى ترين دليل بر خاتميت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) وجود عنصرى خاتم الاوصياء (صلى الله عليه و آله و سلم) است .
و صلى الله على محمد و آله و سلم
انسان کامل
1- سوره طلاق (65)، آيه 1.
2- سوره يس (26)، آيه 12.
3- سوره جن (72)، آيه 26.
4- شرح فصول الحكم ، ص 46.
5- شرح فصول الحكم ، ص 117.
6- سوره يس (36) آيه 83.
7- شرح فصول الحكم ، فصل هشتم ، مقدمات ص 118.
8- شرح فصوص الحكم ، ص 802.
9- سوره طه (20)، آيه 5.
10- سوره احزاب ، (33)، آيه 46.
11- سوره ابراهيم (14)، آيه 24.
12- سوره جن ، (72)، آيه 27.
13- بحث پيرامون اين روايات در مبحث علم امام در همين كتاب مطرح مى شود.
14- سوره انشراح (94)، آيه 1.
15- سوره حديد (75)، آيه 3.
16- سوره اعلى 877 ، آيه 6.
17- سوره احزاب (33)، آيه 6.
18- سوره مريم (19)، 12.
19- سوره بقره (2)، آيه 30.
20- سوره مريم (19)، آيه 12.
21- سوره شورى (42) آيه 11.
22- سوره قمر (54)، آيه آخر.
23- سوره كهف (11)، آيه 110.
24- سوره ذاريات (51)، آيه 56.
25- سوره اعراف (7)، آيه 29.
26- زيارت نورانى جامعه كبير.
27- سوره واقعه (56)، آيه 77.
28- اصول كافى ، ج 1، ص 401.
29- ج 3، ص 481، باب 54.
30- منسوب به مرو.
31- الدقاق : بائع الدقيق الطحين (آرد فروش ). اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال ، ص 78: الدقاق نسبة الى الدقيق و عمله و بيعه و اشتهر به جماعة منهم . على بن احمد محمد بن عمران من مشايخ الصدوق .
32- سوره انعام (6)، آيه 38.
33- سوره مائده (5)، آيه 3.
34- سوره توبه (9)، آيه 93.
35- سوره انعام (6)، آيه 38.
36- سوره قيامه (75)، آيه 16.
37- سوره نجم (53)، آيه 3.
38- سوره تكوير (81) آيه 24.
39- سوره انعام (6)، آيه 38.
40- سوره بقره ، آيه 239.
41- سوره مائده ، آيه 3.
42- سوره مائده ، آيه 68.
43- خطبه قاصعه ، نهج البلاغه فيض الاسلام ، ص 803.
44- سوره انعام (7)، آيه 124.
45- سوره صف (61)، آيه 8.
46- سوره جمعه (62)، آيه 2.
47- سوره قصص (28)، آيه 5.
48- سوره احزاب (33)، آيه 33.
49- سوره بقره ، آيه 31.
50- سوره نحل ، آيه 125.
51- سوره يس ، آيه 69.
52- نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .
53- سوره يوسف ، آيه 94.
54- سوره كهف ، آيه 110.
55- آيه 46.
56- سوره فرقان (25)، آيه 61.
57- سوره يوسف ، آيه 88.
58- سوره فرقان (25)، آيه 43.
59- تفصيل اين مطلب را در كتاب ((نجات جامعه از ضلالت و جهالت در پرتو نهضت حسينى (عليه السلام ))) بيان كرده ايم .
60- سوره كهف ، آيه 6.
61- سوره ص ، آيه 26.
62- دعاى جوشن كبير.
63- نهج البلاغه ، خطبه 189.
64- اصول كافى كتاب الحجة باب 46، ص 258.
65- سوره مريم ، آيه 12.
66- تحليل قضاياى عاشورا را در كتاب ((نجات جامعه از جهالت و ضلالت در پرتو نهضت حسينى عليه السلام )) بيان كرده ايم .
67- اصول كافى ، ج 1، ص 192.
68- اصول كافى ، ج 1، ص 212.
69- اصول كافى ، ج 1، ص 213.
70- اصول كافى ، ج 1، ص 213.
71- اصول كافى ، ج 1، ص 221.
72- آيه 30.
73- ج اول ، ص 380.
74- تمهيد القواعد با تصحيح عارف فرزانه آية الله حسن زاده آملى ، ص 176.
75- تحرير تمهيدالقواعد، تلخيص شده ، ص 562.
76- سوره كهف ، آيه 65.
77- نهج البلاغه ، خطبه 233.
78- آيه 4.
79- سوره جمعه آيه 2.
80- سوره كهف ، آيه 18.
81- بقره ، آيه 151.
82- اين بحث را در مبانى كلامى ولايت فقيه ، به طور مبسوط تبيين كرده ايم .
83- امالى مرحوم صدوق .
84- سوره انفاق (8)، آيه ، 24.
85- نهج البلاغه ، نامه 53 خطاب به مالك اشتر.
86- سوره قصص (28)، آيه 68.
87- سوره احزاب (33)، آيه 36.
88- سوره قلم (68)، آيه 41.
89- سوره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) (47)، آيه 24.
90- سوره انفال (8)، آى ء 21.
91- سوره بقره (2)، آيه 93.
92- سوره فاطر (35)، آيه 28.
93- من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 272.
94- تهذيب الاخلاق ، ص 105.
95- نهج البلاغه ، خطبه 123.
96- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، ص 294.
97- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، ص 288.
98- شرح مناقب ، ص 68.
99- شرح فص حكة عصمتيه ، ص 151.
100- اصول كافى ، ج 1، كتاب الحجة باب مولد الزهراء، ص 461.
101- كتاب وحى و رهبرى ، ص 214.
102- اعيان الشيعه ، ج 12، ص 541.
103- كتاب صحيفه فاطمة ، ص 16.
104- اصول كافى ، ج 2، كتاب قصص القرآن ، ص 609.
105- اليواقيت ، ج 2، ص 198.
106- سوره علق (96)، آيه 5.
107- سوره كهف (18)، آيه 65.
108- بحارالانوار، ج 75، ص 2 و 3.
109- بحارالانوار، ج 68، ص 414.
110- سوره اءعلى ، آيه 14.
111- سوره طه ، آيه 64.
112- مقتل الحسين ، خوارزمى ، ج 1، ص 234.
113- نهج البلاغه ، نامه 10.
114- نهج البلاغه ، حكمت 176.
115- سوره طه ، آيه 25.
116- بحار، ج 14، ص 393.
117- سوره قلم ، آيه 48.
118- سوره حشرة آيه 59.
119- از اين مرحله به بعد تا مرحله ششم اقتباس از تحقيقات محقق فرزانه رهبر عظيم الشاءن انقلاب اسلامى حضرت آية الله جناب آقاى خامنه اى دامت بركاته مى باشد كه تحقيقات اين انديشمند عالى مقام شيعى در موضوع زندگى سياسى ائمه معصومين عليهم السلام حقيقتا عميق و دقيق است كه با يك ژرف نگرى مخصوص تحليل شده است .
120- اصول كافى ، ج 1، ص 460.
121- اقتباس از، عنصر مبازه در زندگى ائمه عليهم السلام ، حضرت آية الله جناب آقاى خامنه اى دامت بركاته .
122- سوره نساء (4)، آيه 59.
123- سوره توبه (9)، آيه 128.
124- سوره يونس (10)، آيه 7.
125- سوره بقره (2)، آيه 269.
126- سوره بقره (2)، آيه 247.
127- سوره نصاء (3)، آيه 113.
128- سوره قصص (28)، آيه 50.