گفتار دهم «حاوی مباحث» :
هر چه انسان را به غیر خدا مشغول کند دنیا است
تشخیص صراط مستقیم سخت و پیمودن آن هم دشوار است
ببینید در دریای دل چه می گذرد
دوست و دشمن فهمیدند امام خمینی برای خدا کار می کند
ما انقلاب کردیم تا جز خدای سبحان کسی بر ما مسلط نشود
قرآن دو اصل کلی نجات بخش به ما ارائه می دهد
طریق سبک شدن از بار سنگین گناه
گاهی انسان گرفتار دنیا است و نمی داند که گرفتار دنیا است. گاهی گرفتار تکاثر است و نمی داند که مبتلا به تکاثر است. شیطان وقتی که بخواهد یک عالم و یک روحانی را بفریبد، او را با تکاثر مناسب با رشته اش می فریبد. مثلاً می گوید من اینقدر شاگرد دارم، من اینقدر مأمور دارم، من اینقدر کتاب نوشته ام، من اینقدر درس گرفته ام، من اینقدر مقلد دارم، مقلد من بیش از مقلد او هستند، کتابهائی که من نوشته ام بیش از کتابهائی است که رقیب من نوشت، شاگردهائی که من تربیت کردم بیش از شاگردهائی است که او تربیت کرده است.
هرچه که انسان را به غیر خدا مشغول کند تکاثر و دنیا است. یک رزمنده می گوید من چند بار و بیش از دیگران به جبهه رفته ام. تشخیص راه آنقدر دقیق و دشوار است که گفته اند پل صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است تشخیصش اینقدر سخت است.
مرحوم محقق طوسی - قدس سره - رساله ای بنام آغاز و انجام
دارد. این رساله در مبدء و معاد است، که انسان از کجا آمد و به کجا می رود و در چه مسیری است. در آنجا وقتی معاد را تبیین و صراط را معنا می کند، می فرماید: اینکه صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است، یعنی هم تشخیص دادن وظیفه این چنین است و هم رفتن راه وظیفه اینقدر سخت است. انسان تا بخواهد بفهمد وظیفه اش چیست، مثل اینکه از راهی که از شمشیر تیزتر و از مو باریک تر است، می گذرد. و بعد از آن که وظیفه را تشخیص داد وقتی بخواهد به آن وظیفه درست عمل کند، مثل آن است که می خواهد از راهی که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است عبور کند.
اینطور نیست که اگر انسان به خواهد به سر عبادت برسد کار آسانی باشد. هم در تشخیص راه بسیار مشکلات هست و هم در پیمودن. اگر خدای سبحان با تکاثر زمین و مانند آن نمی فریبد. او نمی گوید من اینقدر زمین یا خانه دارم. شیطان هر کسی را با رشته خاص او می فریبد. گاهی به تعبیر مرحوم استاد علامه طباطبائی - رضوان الله علیه - انسان عمری در تحت ولایت شیطان است و نمی داند، این است که هر روز باید حساب کند.
این صراط مستقیمی که می گوئیم اهدنا الصراط المستقیم از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است، هم تشخیصش سخت است و هم پیمودنش دشوار است. البته وقتی انسان تشخیص داد و پیمود دیگر از هر فرشته ای فرشته خوی تر می شود و همه فرشتگان خدمتگذار او خواهند بود. درهای بهشت را ملائکه باز می کنند و به استقبال مؤمن می آیند و می گویند: سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین
. این که این چنین ملائکه به استقبال مؤمن می آیند و آن همه فرشتگان خدمتگذار انسان اند، رایگان نیست، این همه فرشتگان که روزه دار را دعاء می کنند رایگان نیست. این همه فرشتگان که از زمین تا عرش نمازگزار را در بر می گیرند رایگان نیست. چون تشخیص و انجام این وظیفه بسیار سخت است آن هم اگر بخواهد خالص باشد.
دین که صراط مستقیم است در قیامت به صورت پل در می آید و آن پل روی جهنم استوار است و دو طرف و زیرش آتش است که باطن و سر همین دین است. دینداری برای بعضی بسیار آسان است و برای بعضی بسیار سخت است.
در دعای روزه سیزده
ماه مبارک رمضان از خدای سبحان مسئلت می شود که: خدایا ما را از هر چه آلودگی است تطهیر کن. به ما نگفته اند مال مسکن بخواهیم، آن را که خداوند می دهد. خدا هیچ کس را بدون روزی نمی گذارد، باید تلاش کرد و گرفت. در دعاهای ماه رجب هست که: خدایا با این همه منافقین و کفار که تو را نمی شناسند و قبول ندارند و از تو نمی خواهند، روزی می دهی؛ روزی به ما هم می دهی: یا من یعطی من لم یسئله ومن لم یعرفه تحنناً منه ورحمه، اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخرة، واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شرالدنیا و شرالاخره فانه غیر منقوص ما اعطیت وزدنی من فضلک یا کریم
.
در تعبیرات دینی، آمده است که اگر خواستید بفهمید دنیا و ثروت چقدر می ارزد، ببینید پیش چه کسانی است. اگر دیدید نزد افراد خوب است بفهمید ثروت و دنیا می ارزد اما اگر دیدید پیش افراد خوب نیست معلوم می شود چیز خوبی نیست وگرنه خدای سبحان آن را به خوب ها می داد.
حضرت امیر - سلام الله علیه - استدلال می فرماید
آیا رسول خدا پیش خدا معزز و مکرم و محترم هست یا خیر؟ آیا خدای سبحان پیامبرش را گرامی داشت یا خیر؟ یقیناً گرامی داشت: ورفعنا لک ذکرک. در اینکه پیامبر پیش خدا معزز و مکرم است حرفی نیست. در این که خدای سبحان رسول گرامی اش را تکریم و تعظیم کرد و محترم داشت حرفی نیست. در اینکه زندگی پیامبر - علیه آلاف التحیه والثناء - یک زندگی ساده فقیرانه بود این هم حرفی نیست. بعد می فرماید پس دنیا پیش پیامبر نبود؛ حال یا باید بگوئیم ثروت کمال است و ثروتمند از این جهت در سعادت است، یا باید بگوئیم ثروت کمال نیست. اگر ثروت کمال است پس معنایش آن است که معاذالله خدای سبحان رسولش را گرامی نشمرد و این کمال و عزت و حرمت و مقام را به او نداد. آنگاه حضرت می فرماید: کسی می تواند بگوید که خدا پیامبرش را گرامی نشمرد و او را تحقیر کرد؟ اگر بگوئید هر چه که در کرامت و گرامی داشتن و حرمت دخیل بود خداوند به پیامبرش مرحمت کرد و چیزی را فروگذرا نکرد، معلوم می شود که دنیا و ثروت جزء کمالات نبوده وگرنه به پیامبرش می داد
. این معنا را بصورت یک حساب ریاضی روشن استدلال می کند.
هرچه که انسان را به غیر خدا مشغول می کند، دنیا است. گاهی شیطان یک رزمنده یا سپاهی را به این می فریبد که می گوید: بگو من ده بار به جبهه رفته ام و دیگری یکبار و به این افتخار کن. به روحانی می گوید: بگو من ده تا کتاب نوشته ام و دیگری پنج تا و به این کثرت مباهات نما و به دیگران از راه های دیگر. اینطور نیست که اگر ما آنی غافل باشیم او ما را رها بکند.
در مجلس هفتم کتاب امالی
شیخ صدوق این چنین آمده است: امام صادق - سلام الله علیه - فرمود: تبحروا قلوبکم فان انقاهاالله من حرکة الواجس لسخط شی ء من صنعه فاذا وجدتموها کذلک فاسئلوه ماشئتم. شما در دریای دلتان غواصی کنید و ببینید چه چیزی در آن است. در این بحر دل آیا ماهی های حلال هست یا ماهی های حرام. ببینید در این دریای دل چه می گذرد. اگر برای مؤمن مقام بسیار بلند است که همه فرشتگان به استقبال او می آیند، کار هم کار سنگین است. در دریای دل تبحر و تعمق کنید ببینید چه خاطراتی هست. به چه چیزی بیشتر علاقه مند هستید. شب و روز دلتان نگران چیست. به اینکه شما مطرح بشوید، یا به اینکه دین خدا به دست تان احیاء بشود، چه ما مطرح شدیم چه نشدیم. اگر خواستیم ضمن اینکه ما مطرح می شویم دین خدا بدست ما مطرح و احیاء بشود در حقیقت خواسته ایم خودمان را مطرح کنیم این شرک می شود. اگر در قلب ما جز رضای حق و احیاء دین او چیز دیگر نبود این قلب طاهر است. رسول خدا در خطبه شعبانیه دستور فرمود که: فاسئلوا الله ربکم بنیات صادقة و قلوب طاهرة، در این بیان امام صادق - سلام الله علیه - به ما دستور می دهند: فاسئلوه ماشئتم، هرچه خواستید مسئلت کنید.
امام مجتبی حسن بن علی - علیه السلام - فرمود:
اگر کسی مواظب قلبش باشد که هواجس و خاطراتی که مورد رضای خدا نیست، در آن خطور نکند، من ضامنم که او مستجاب الدعوه باشد و دعاهای او مستجاب بشود: واناالضامن لمن لم یهجس فی قلبه الا الرضا بما قضی الله ان یدعو الله فیستجاب له عمده آن است که انسان خودش را نخواهد.
گفتم که کی ببخشی برجان ناتوانم
|
|
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
|
گفتم خدایا کی به من می دهی؟ گفت آن وقت که تو نباشی. تا من مطرح است انسان فیض نمی برد. اگر این چنین شد انسان راحت است وگرنه همیشه در زحمت است. در درجه اول از دست خودش خسته است، بعد از دیگران همیشه در عذاب الیم است. مگر این نفس انسان را رها می کند.
در نجف از امام خمینی - دام ظله - اجازه می خواستند که رساله ایشان را به اردو ترجمه کنند تا برای پاکستان بفرستند. فرمودند: مگر آنجا رساله نیست؟ گفتند چرا رساله بعضی از مراجع هست. فرمودند: بس است دیگر.
اگر انسان این جور شد خدا او را یاری می کند. لذا دوست و دشمن فهمیدند که او برای خدا کار می کند. هر کسی این چنین باشد خدا هم بدون تردید یارش هست. اینطور نیست که اگر رسیدن به مقام شامخ امام معصوم محال باشد رسیدن به مقام شاگردانشان هم سخت باشد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی آملی - رضوان الله تعالی علیه - حکیم و فقیه و متأدب به آداب اسلامی و متواضع بود
. بزرگوار و کریم بود. یک وقت می فرمود: در خواب دیدم دشمنی به من حمله کرد. من با آن دشمن درگیر و گلاویز شدیم.این دشمن من را رها نمی کرد. من برای اینکه از شر او نجات پیدا کنم هیچ چاره نداشتم جز آن که دست او را بشدت گاز بگیرم، تا مرا رها کند و در این حال بیدار شدم دیدم دستم در دهان خود من است و بشدت دستم را گاز گرفته ام. در همان عالم خواب به من فهماندند که دشمن تو کسی جز خودت نیست؛ از خودت نجات پیدا کن.
کسی که کاری به انسان ندارد اگر دشمنی هست از خود ما است. این گونه از خواب های خوب را هم خداوند نصیب هر کسی نمی کند تا به انسان بفهماند که دشمن تو خود تو هستی. خیلی شرط دارد تا انسان خواب های خوب ببیند. در بعضی از تعبیرات روائی ما ائمه -عليهمالسلام
- فرمودند: اگر یک بنده ای مورد عنایت خدواند شد: بصره عیوبها وداءها
خداوند عیب و بدی دنیا را به نشان او می دهد. انسان اگر مواظب بیداری های خود نباشد خواب های خوب نصیب او نمی شود.
وارفعوا الیه ایدیکم بالدعاء فی اوقات صلواتکم فانها افضل الساعات ینظرالله تعالی فیها بالرحمه الی عباده. پس ماه مبارک رمضان که ساعت های او بهترین ساعت های ایام سال است، آن لحظه نمازش بهترین لحظه های ایام ماه مبارک رمضان است، خدای سبحان با نگاه رحمت بندگانش را در حالت نماز می نگرد.
یجیبهم اذاء ناجوه. اگر کسی خدا را مناجات
کرد، خداوند هم جواب می دهد. ویلبیهم اذا نادوه. و اگر بنده احساس دوری کرد و ندا داد خداوند لبیک می گوید. نظیر آنچه که درباره حضرت یونس - سلام الله علیه - آمده است:(
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
)
. انسان وقتی در خطر افتاد، احساس دوری می کند.
ویستجیب اذا دعوه. استجابت می کند هنگامی که او را بخوانند. آنگاه فرمود: ایها الناس ان انفسکم مرهونه باعمالکم ففکّوها باستغفارکم. مردم شما آزاد نیستید، جانتان در گرو کارهای شما است. یعنی این کارهائی که انجام دادید یک قفسی و طنابی از کارهایتان ساخته اید که دست و بال خود را با آن قفس و طناب بسته اید؛ پس شما در رهن و گرو هستید.
کسی که بدهکار است گرو می سپارد. در دیون مادی اگر کسی مالی به کسی بدهکار باشد، متاعی مثلاً خانه و فرش را گرو می دهد، اما اگر کسی از لحاظ عقیده و اخلاق و عمل صالح بدهکار باشد، دیگر با مال قابل گرو نیست، این جا خود شخص را گرو می گیرند.
آزاد آن انسانی است که علی - علیه السلام - فرمود: من ترک الشهوات کان حراً. کسی که شهوت ها را ترک بکند آزاد است. نعمتی به ارزش نعمت آزادی بسیار کم است.
فرمود: در این ماه خودتان را آزاد کنید، فک رهن کنید و فک رهن به استغفار و طلب مغفرت است. در قرآن کریم هم فرمود: کل امرء بما کسب رهین
؛(
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ
*إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ
)
. آنها که با میمنت کار کردند، آزادند. آنها که گرفتار شهوت و غضب نبودند، آزادند. این که می بینیم گاهی می شود اگر فلان شخص یک ستم به من کرد من چند برابر جواب می دهم، معلوم می شود که این گوینده براساس غضب کار می کند نه براساس عقل. این که می بینیم گاهی می گویند من هرچه دلم بخواهد می گویم، هرچه دلم بخواهد می کنم، هرجا دلم بخواهد می روم، معلوم می شود صاحب این مقال در گرو شهوت است نه در اختیار عقل. انسان برای این که ببیند آزاد است یا در قفس، ببیند چه گونه می اندیشد.
انقلاب برای این نبود که انسانها از بندگی حق آزاد بشوند. ما انقلاب نکردیم برای اینکه از عبادت خدا آزاد بشویم، ما بنده ایم، انقلاب کردیم برای این که جز خدای سبحان کسی بر ما مسلط نشود.
در نامه ای که امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - برای مالک اشتر مرقوم فرمودند، آورده اند: ان هذا الدین کان اسیراً فی ایدی الاشرار. یعمل فیه بالهوی ویطلب به الدنیا
. فرمود مالک تمام کوشش ما برای این است که دین را آزاد کنیم. این دین در دست اشرار اسیر بود. یعنی قرآن و نماز و روزه اسیر بود. حرمین اسیر بودند. الان مگر حرمین اسیر آل سعود نیستند؟ الان نماز جمعه ای که در مکه و مدینه خوانده می شود آیات در اسارت سعودی نیست؟ حداقل یک میلیون جمعیتی که می توانند محصول نماز جمعه مکه را به سراسر عالم منتشر کنند به چهار تا مسئله ساده مناسک حج خلاصه می شود. آیا این نماز جمعه در اسارت نیست؟ آن کعبه مقدسه در اسارت آل سعود نیست؟ مثل اسلام قبل از انقلاب در ایران که در اسارت رژیم ننگین پهلوی بود؛ این دین در اسارت اشرار بود؛ به میل خود عمل می کردند و به میل خود آن را تفسیر می نمودند.
این انقلاب برای آزاد کردن دین از دست اشرار بود وگرنه انقلاب نکردند تا انسان یله و رها باشد، هرچه خواست بکند. انقلاب برای این بود که ما بنده خدا بشویم ولاغیر، و دین را از حکومت دیگران نجات بدهیم تا فقط در اختیار خداوند باشد.
از برجسته ترین وظائف ماه مبارک رمضان این است که انسان آزادی خود را در این ماه تأمین کند. فرمود: شما در گرو هستید. این همه حرفها زدید، این قفس ها و این میله های پولادین را با دست خود درست کردید و خود را پشت این قفس های پولادین اسیر کردید. آیا نمی خواهید در ماه مبارک رمضان آزاد بشوید؟! فقط آنها اصحاب یمین اند که آزاد مردان عالم اند و آزادانه زندگی می کنند، و الا دیگران در گرفتاری اند. راه آزادی استغفار و طلب آمرزش است. با طلب مغفرت خودتان را آزاد کنید. اینکه گفتند چندین بار در شبانه روز بگوئید استغفرالله ربی واتوب الیه در نماز و در غیرنماز برای خود و برای دیگران طلب مغفرت کنید برای آن است که این میله های فولادین را یکی پس از دیگری بشکنید و از بین ببرید.
سخن این نیست که یک کاری کنیم تا جهنم نرویم. سخن این نیست که کاری کنیم به بهشت برویم و میوه بخوریم. هدف از این ها بالاتر است: تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن.
چون خدا می دهد، حرفی در آن نیست. اما عبادت برای این نباشد که انسان به بهشت برود و میوه بخورد. فرمود خود را آزاد کنید آنگاه چیزی نمی تواند انسان را بترساند؛ یا چیزی نمی تواند انسان را بخود جذب کند. آنها که در جنگها شکست می خوردند گرفتار دو اصل بودند و اسلام که عامل پیروزی رزمنده های خود را به آنها نشان داد دو اصل دیگر آورد. آنها که شکست می خورند و گرفتار می شوند و بردگی هیئت طاغوت را تحمل می کنند، برای این است که مایلند در دنیا بمانند و از رها شدن می ترسند. در تعبیرات دینی می بینیم این دو اصل را محکم کرده اند و دو اصل دیگر را به ما نشان داده است: یکی این که به طبیعت دل نبندید؛ و دیگر آنکه از ماوراء طبیعت نترسید، که اینها خطوط کلی قرآن کریم است.
وظهورکم ثقلیه من اوزارکم
فخففوا عنها بطول سجود کم
. پشت های شما پر از بار گناه است و خیلی سنگینی می کند سبک کنید آن را بطول سجده هایتان.
امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی جریان برخاستن از قبر و صحنه قیامت به خوبی ترسیم فرموده است
: خدایا روزی که ما از قبر برخاستیم و بار سنگین گناه مم بر دوشمان است، گاهی چپ را نگاه می کنیم، گاه طرف راست را نگاه می کنیم تا ببینیم یک باربری پیدا می شود که این بار را ببرد، می بینیم کسی نیست. افتادن و خیزان این بارها را خودم باید بدوش بکشم. گناه سنگین است سجده های طولانی بار گناه را کم می کند و پشت را سبک می کند.
یک بیانی از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - رسیده است که آن بیان را امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - با یک بیان رقیق و لطیفی تبیین کرد. از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - رسیده است: نجی المخففون. آنها که بارشان سبک است نجات پیدا می کنند: کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها.
اینها که در ساحل ایستاده اند دو قسمت اند: یک عده افراد سنگین بار ترسو که در این لبه دریا هستند که سیر دریائی نکرده اند؛ و یک عده افراد سبک بار آشنای شجاع که دل به دریا زدند و دریا را پشت سر گذاشتند و به آن طرف ساحل رسیدند. آنها هستند که از حال دریا افتادگان باید با خبر باشند و دست آنها را بگیرند و الا گروهی که در این لبه ساحل ایستاده اند چه می دانند کسی که در دریا شنا می کند، چه می کشد. همین بیان را علی بن ابیطالب - سلام الله علیها - با یک آهنگ موزونی تبیین کرد فرمود؛ تحففوا تلحقو
. سبک بشوید تا برسید و ملحق بشوید، شهداء از همراهی دیگران است:(
وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
)
که هنوز محق نشده اند خوشحال اند. جمله لم یلحقوا بهم عدم ملکه است. یعنی به کسانی که در راه هستند و شأنیت رسیدن دارند و باید می رسیدند و تاکنون نرسیده اند، می گویند هنوز نرسیده اند. و اما اگر کسی اصلاً در راه نیست، او به نحو سلب تحصیلی است. او را نمی گویند لم یلحق. یک اتومبیلی که در منزلش پارک کرده است به او نمی گویند هنوز نرسیده است. اما دو تا اتومبیلی که هر دو در راه اند یکی تند و یکی متوسط، می گویند تند به مقصد رسیدن آن متوسط هنوز نرسیده است.
شهداء که برای هر کسی پیام نمی دهند. برای آنان که در راه هستند پیام می دهند که نترسید بیائید. حالا اینها که نرسیده اند، اگر بخواهید برسند راهش این است که تحففوا تلحقوا، سبک بار شوید تا برسید.
سبک بار شدن عامل رسیدن است. گاهی انسان آن چنان سبک بار می شود که هم می رسد و هم می رساند. براساس این بیان ها مرحوم شیخ بهائی - رضوان الله علیه - نقل می کند که: حریقی در مدائن اتفاق افتاد. استاندار رسمی آن روز سلمان فارسی - رضوان الله علیه - بود. او یک قرآن و یک شمشیر داشت. فوراً قرآن و شمشیرش را برداشت و حرکت کرد و نجات یافت، اما دیگران تا آمدند خود را جمع کنند آسیب دیدند. سلمان فرمود: هکذا ینجو المخففون، یعنی در روز حریق انسانهای سبک بار این گونه نجات پیدا می کنند.
این همه بار سنگین آوردید بالاخره در روز خطر حملش دشوار است. راه سبک شدن از بار سنگین گناه را رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - طولانی کردن سجده می دانستند. گاهی انسان که مقدورش نیست در نمازهای واجب سجده های طولانی کند اما اصل سجده کردن، چه در نماز و چه در غیر نماز، این خاصیت را دارد که بار را سبک می کند. آنگاه انسان وقتی از شر خودش نجات پیدا کرد چیزی او را نمی رنجاند. انسان همواره از دست خودش نیش می خورد. هرچه می بیند، می خواهد. هرگاه خانه خوب، فرش خوب، اتومبیل خوب، غذای خوبی دید، می خواهد. چون ندارد، نداشتن را تحمل می کند، نق می زند؛ یا وقتش را صرف می کند که تحصیل کند. محصول کار یک چنین انسانی را علی - علیه السلام - بیان فرمود که اینها تمام زندگی شان بین آشپزخانه و دستشوئی خلاصه می شود
عده ای که اموال مسلمین را به غارت برده بوده حضرت علی (علیه السلام) خطوط زندگی آنان را چنین ترسیم فرمود: آنها بین نسیل و معتلف
رفت و آمد می کنند. فرمود خلاصه زندگی یک عده بین آشپزخانه و محل قضاء حاجت خلاصه می شود، نتیجه دیگری ندارند. نه مطلبی فهمیدند، نه خدمتی کردند، نه فهمیدند برای چه آمده اند، و نه فهمیدند چکار باید بکنند
.
اگر بار سبک شد، دیگر از دست این دشمن این همه آسیب نمی بیند. اولین لذتش آن است که از دشمن درونی نجات پیدا می کند تا برسد به لذائذ بعدی.