اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34908 / دانلود: 3551
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار یازدهم «حاوی مباحث» :

انسان وقتی به سر عبادت رسید معبود را مشاهده می کند

دیو نفس و شیطان را رام کردن سخت است

مرگ در حقیقت همان مرگ روح است

تربیت مرحوم شیخ انصاری و بحرالعلوم

آنچه که بعنوان یک اصل مشترک در تمام عبادات مطرح است، آن است که انسان وقتی به سر عبادت می رسد که معبود را مشاهده کند. سر یعنی باطن، باطن پرستش معبود مشاهده معبود است. انسان برای اینکه بفهمد از نظر عبادت فقط احکام و آداب را رعایت می کند یا از احکام و آداب عبادات گذشته به اسرار عبادات هم رسیده است، یا خیر؛ ببیند معبود را مشاهد می کند یا نه. برای اینکه انسان بفهمد معبود را مشاهده کرد یا نه راه دارد. چون مشاهده معبود درجاتی دارد. آن درجات ابتدائی را انسان می تواند محاسبه کند. درجات نهائی مشاهده معبود، حساب را از دست انسان می گیرد. انسان وقتی به آن مرحله رسید دیگر حساب و کتابی در اختیار او نیست. درجات ابتدائی مشاهده معبود آن است که انسان سری به قلبش بزند و تأمل در قلب کند که آیا در این قلب غیر از خدا احدی هست یا خیر. به چه چیزی علاقه مند است. اگر به خودش و لذائذ شخصی خود علاقه مند است و به تعلقات جزئی خود دل سپرده است، معلوم می شود در قلب او خدا خالصاً نیست و این به سر عبادت نرسیده است زیرا سر عبادت وقتی است که عابد معبود را مشاهده کند و در ضمیر عابد جز معبود چیزی حضور و ظهور نداشته باشد.

آن مراحل نهائی مشاهده معبود همان است که از علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - رسیده است: ما کنت أعبد ربا لم اره. من آن نیستم که خدائی را که با چشم جان و باطن نبینم، عبادت کنم. درجات ابتدائی آن است که ببیند چه می خواهد. آیا خدا را برای خود می طلبد یا خود را برای خدا می خواهد؟ خدا را عبادت می کند که خدا وسیله رفاه او را فراهم بکند و خدا و عبادت او را وسیله قرار می دهد که به بهشت برود و متنعم بشود یا خود و عبادتش را برای رضای خدا می طلبد و دوست دارد؟

این که در خطبه شعبانیه از رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - رسده است که خدا را با نیت های صادق و قلب طاهر بخوانید، قلب طاهر را امام ششم تبیین فرمود که آن قلبی است که در آن خاطره ای غیر از خاطره الله نباشد. و همین معنا نیز از امام صادق - علیه السلام - در تبیین این آیه کریمه نقل شده است، فرمود:( الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ) (۳۳۰) مرگ و زندگی هر دو وسیله آزمایش اند تا روشن بشود که کدامیک از شما از نظر اعمال احسن از دیگران هستید عملاً نه این به معناست که کدامیک از شما بیش از دیگران عبادت می کنید. سخن از کمیت نیست. سخن این نیست که معلوم شود که چه کسی بیش از دیگران عبادت کرده است: قال: لیس یعنی اکثرکم عملاً، ولکن اصوبکم عملاً وانما الا صابة خشیه الله والنیه الصادقه ثم قال: العمل الخالص الذی لاترید ان یمدحک علیه احد الا الله - عزوجل - والنیه افضل من العمل(۳۳۱) . آفرینش مرگ و زندگی برای آن است که روشن بشود که چه کسی از دیگری عملش اصوب(۳۳۲) است، یعنی به صواب و مصلحت نزدیک تر است.

فرمود کسی اهل صواب و حقیقت است که بیشتر از خدا هراسناک و دارای قلب خالص باشد. عمل خالص آن است که منظور انسان در عمل این نباشد که کسی از او تعریف بکند. نگویند که از ما تشکری نکردند. حیف است انسان عمل عبادی خالصی انجام بدهد و از دیگران توقع تشکر داشته باشد. حیف است که انسان آن مقام عظیم و بلند را با این توقع پست تنزل بدهد. البته مدح و ثنای خدا مطلوب بندگان خالص خداوند است. نیت از کار بهتر است، چون نیت اگر خالص و قوی بود انسان را به کاروادار می کند. نیت مشکل تر از کار است

اینکه گفته اند: نیة المؤمن خیر من عمله(۳۳۳) ، نیت انسان مؤمن از عمل او بالاتر است. یا این که گفته اند: أفضل الاعمال أحمزها(۳۳۴) ، هر عملی که دشوارتر باشد ثوابش بیشتر است. این نه برای آن است که نیت با این که آسان هست از ثوابش از ثواب عمل بیشتر است. این دو اصل دینی را وقتی کنار هم بررسی می کنیم می بینیم نتیجه اش آن است که نیت مشکل است. اگر بهترین عمل دشوارترین اعمال می باشد، پس نیت چگونه بهتر از عمل است آیا مگر نیت آسان نیست؟ می فرمایند: نه. نیت احمز الاعمال است یعنی نیت از همه اعمال سنگین تر است.

انسان ممکن است در جبهه ها شرکت بکند و کشته هم بشود. کشته شدن خیلی سخت نیست. آن اخلاص العمل لله سخت است. دیونفس و شیطان را رام کردن سخت است، لذا در این روایت حضرت فرمودند نیت افضل از عمل است. چون نیت جان عمل است. این که می گویند در هنگام عبادت نیت کنید نه یعنی هنگام نماز مثلاً این معنا را در ذهن ترسیم کنید که چهار رکعت نماز ظهر بجا می آورم قربة الی الله. این به تعبیر اهل معنا نیت است به حمل اولی و غفلت است به حمل شایع. این که نیت نیست. نیت آن انبعاث و پرش روح است. اگر انسان از طبیعت پر کشید و بالا آمد می گویند نیت کرد چون به حمل شایع نیت است وگرنه این یک اخطار حصولی و مفهوم ذهنی است؛ و این برای همین حداقل عبادت ما است که واجب اداء بشود و اعاده و قضاء نخواهد، بس است. اما آن نیتی که باطن عمل به او بسته است و از عمل بالاتر است انبعات روحی است که روح پرواز می کند؛ آن را نیتی می گویند که افضل از عمل است. گفتند خدای سبحان را با نیت مسئلت کنید. اگر انسان قرآن می خواند که تلاوت قرآن عبادت است اگر متکلم را در این کلامش مشاهده کرد، به سر تلاوت رسیده است. اگر معبود را در عبادت هایش با جان مشاهده کرد، به سر عبادت رسیده است.

امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمود: فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رآوه(۳۳۵) . یعنی خدای تعالی در این کتاب برای بندگانش تجلی کرد و اینها کتاب خدا را می نگرند و می خوانند، اما خدا را نمی بینند.

پس تلاوت یکی سری دارد که مشاهده متکلم است. در این کلام یک حکم و ادبی هم دارد که انسان چگونه این حروف را از مخارج اداء کند؛ کی وقف و کجا وصل کند. اینها جزء احکام و آداب تلاوت است. اما سر تلاوت قرآن این است که انسان خدا را مشاهده کند. پس انسان می تواند طرزی قرآن را بخواند که متکلم را مشاهده کند. طرزی عبادت کند که معبود را مشاهده کند. و مرحله نازله مشاهده معبود آن است که در صحنه ضمیر و قلب عابد چیزی جز علاقه به معبود نباشد. انسان می تواند بخوبی تشخیص بدهد که آیا در قلبش چیزی جز خدا هست یا خیر.

امام سجاد - سلام الله علیه - فرمود: لومات من بین المشرق والمغرب لما استوحشت بعد أن یکون القرآن معی(۳۳۶) . اگر همه مردمی که بین مشرق و مغرب عالم سیر می کنند از بین بروند و کسی روی زمین نباشد و من تنها باشم اگر قرآن با من باشد هرگز احساس وحشت نمی کنم.

وکان - علیه السلام - اذا قرء( مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ) یکررها حتی کاد ان یموت(۳۳۷) . - مالک یوم الدین را وقت قرائت آنقدر تکرار می کردند که نزدیک بود جان از بدنشان مفارقت کند.

این که حضرت فرمودند اگر همه مردم بین مشرق و مغرب عالم بمیرند و کسی روی زمین نباشد و من تنها باشم اگر قرآن با من باشد من احساس وحشت نمی کنم، به چه معنا است؟ یک وقت انسان از تنهائی خسته می شود چون مونس ندارد لذا از تنهائی خسته می شود؛ یک وقت منظور از این که همه مردم عالم بمیرند یعنی همه کافر بشوند، که مرگ حقیقی او است، امام سجاد می فرماید ما احساس وحشت نمی کنیم.

مرگ در حقیقت همان مرگ روح است. وقتی انسان کافر می شود مرده است از نظر قرآن کریم کسانی زنده اند که دین خدا را قبول کنند،( لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ ) (۳۳۸) . یک وقت هم کفر زمین را گرفته بود، خدای سبحان به رسولش فرمود به اینکه اگر احدی تو را یاری نکرد، تو تنها قیام بکن:( لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ) (۳۳۹) . اگر کسی در جبهه حاضر نشد و در جنگ نا برابر با کفر جهانی تنها شدی اینطور نباشد که بگوئی من تنها هستم. تو اگر تنها هم ماندی مبارزه کن چون متکلمی که کلامش قرآن است، با تو است. چه کسی شیرین گوتر از خدا. الان هم خداوند با انسان سخن می گوید. چرا؟ چون جزء آداب تلاوت قرآن این است که وقتی جمله یا ایهاالذین آمنوا رسیدیم بگوئیم: لبیک. معلوم می شود خطاب فعلی است، الان هم خطاب با ما است.

انسان لبیک را به یک منادی می گوید. اگر کسی ندا داد و انسان را خواست، انسان می گوید: لبیک. معلوم می شود الان هم یا ایها الذین آمنوا کلام الله است. الان هم خدا در این کلام ظهور می کند که اگر به رسولش فرمود:( وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّـهِ ) (۳۴۰) ، نشان می دهد که آنچه که انسان الان می خواند کلام الله است که از این زبان و دهان شنیده می شود.

چگونه گاهی خداوند سبحان می فرماید شما با کفار بجنگید، خدا کفار را به دست شما عذاب می کند. تعذیب، تعذیب خدا است؛ منتها شما مجرای قهر او هستید. او عذاب می کند، دست شما دست خداست: قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم(۳۴۱) . پس عذاب، عذاب خدا است و انسان ها دست فعلی حق اند.

اگر کسی قرآن می خواند این کلام خداست که او زبان او شنیده می شود، ادتکلم می کند؛ لذا فرمود گر کافری خوگاست آیات را بشنود به او امان بدهید تا کلام خدا را بشنود، اگر چه که گوینده و خواننده یک مؤمن باشد. همانطوریکه دست مؤمن دست خدا است(۳۴۲) کلام مؤمن هم کلام خدا است، در صورتی که جز حق نگوید و جز حق نطلبد. لذا وقتی کسی شنید که می گویند یا ایها الذین آمنوا ادب تلاوت این است که بگوید لبیک. انسان لبیک را به منادی می گوید. اگر ندائی نباشد که لبیک معنا ندارد. معلوم می شود الان هم او را می خوانند و کلام هم کلام الله است.

قرآن مانند کتابهای دیگر نیست بلکه،( إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا ) (۳۴۳) ، یعنی جمله اعضا چشم باید بود و گوش.

وقتی قرآن می خوانند هیچ حرف نزنید. نه تنها خاموش باشید، بلکه گوش دهید. انسان تا نفهمد که استماع نمی کند، پس باید بفهمد. استماع باشد نه سماع، خاموش بودن نباشد، فهمیدن باشد.

خدای سبحان وقتی با دیگران حرف می زند به پیامبرش می فرماید تو به اینها بگو:( قل یا ایها الکافرون ) . اما وقتی به مؤمنین خطاب می کند در بسیاری از موارد بلاواسطه است. در سوره انعام فرمود:( وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ) (۳۴۴) . این ادب مجلس علم تفسیر است که خدای سبحان پیامبرش را به این ادب مؤدب نموده است. فرمود: وقتی شاگردان، دوستان و اصحاب در مجلس درس تو حضور پیدا کردند که احکام الهی را یاد بگیرند، بگو سلام علیکم. آنان که اوساط محضرند سلام را از تو دریافت می کنند و آنها که جزء اوحدی از شرکت کنندگان اند، سلام من را تحویل می گیرند، کلام الله را تحویل می گیرند، نه فقط کلام رسول الله را. تو به آنها سلام بکن، یا سلام مرا به آنها برسان.

معلوم می شود کسانی که در جلسه قرآن می نشینند درجات گوناگونی دارند بعضی کلام رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را می شنوند و برخی کلام الله را تحویل می گیرند، لذا امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: اگر قرآن با من باشد من هرگز احساس ترس نمی کنم خواه همه مردم دنیا به مرگ حقیقی، که همان کفر است، بمیرند، ، اگر همه کافر بشوند، برای ما تفاوتی ندارد.

ما از هیچ کس وحشت نداریم. چون انسان در نبرد با کافر چیزی را از دست نمی دهد که جبران پذیر نباشد. جز آن است که از یک عالم محدودی به جهان ابد پر می کشد؟ این که نگرانی ندارد. اگر کسی از انتقال از عالم طبیعت به ماوراء طبیعت هراسی ندارد، از کفر جهانی هم هراسی ندارد.

سر عبادت آن است که عابد معبود را در ضمیر خود مشاهده کند و این راه، راه محالی نیست، بلکه شرائط و آداب و احکامی دارد. برای این که تشخیص بدهیم آیا در ضمیر ما جز معبود احدی هست یا خیر روایتی که گذشت، سند گویائی است. چه کنیم که به این جا برسیم؟ انسان تا می تواند مواظب چشم و گوشش باشد. مواظب باشد که جز وظیفه شرعی چیزی در محل کار و اتاق کارش یافت نشود. در خانه هم بکوشد که آنجا جای غفلت نباشد.

مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین جبل عاملی - رضوان الله تعالی علیه - در کتاب شریف المراجعات در شرح حال بعضی از صحابه و بزرگان این چنین نقل می کند که بعضی از اصحاب و بزرگان دینی و بزرگان علم و سیر و سلوک، برنامه ها را در منزل تقسیم می کردند. یعنی اعضاء خانواده در کل شبانه روز این خانه را روشن نگاه می داشتند. در شب اینطور نبود که همه اعضای خانواده بعد از خوردن غذا تا صبح بخوابند؛ بلکه نگهبانی می دادند. مثلاً فلان مقدار از شب را یکی مشغول عبادت و درس و بحث و تلاوت و دعاء بود و دیگری می خوابید؛ سپس دیگری برمی خاست و به عبادت می پرداخت و اولی می خوابید بدنبال آن سومی برمی خاست و به عبادت می پرداخت. منزل را شب تا صبح روشن نگاه می داشتند، که جز نام حق در این خاده چیز دیگری برده نشود و این خانه خاموش نشود.

اگر شما ملاحظه می فرمائید که از یک خانواده چون شیخ انصاری تربیت می شود، یک انسان کاملی چون بحرالعلوم و مانند آن تربیت می شود، این محصول زحمات چندین ساله گذشتگان است و نیاکان آنها است. اینطور نیست که خدای سبحان رایگان فردی ممتاز را به یک خانواده مرحمت کند. آنها سعی می کردند که خانه را روشن کنند و چیزی که خلاف رضای حق است در آن خانه انجام نشود تا کم کم آن خانه بتواند مرکز نورانیت باشد، یک شهری را روشن کند. خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود و دین در آن خانه حاکم است آن خانه برای ملائکه آسمان آن طور نور می دهد که ستاره های آسمان برای اهل زمین نورافشانی می کنند. همانطور که انسان وقتی فضای باز را نگاه می بیند که بعضی از جاها تاریک بعضی از جاها روشن است؛ بعضی جاها ستاره دارد و بعضی جاها ستاره ندارد؛ یا ستاره ای کوچک و دیگری بزرگ است؛ ملائکه آسمانی هم وقتی زمین را نگاه می کنند بعضی از جاها را تاریک و بعضی جاها را روشن می بینند. علی ای حال خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود و دین در آن خانه حاکم است برای اهل سماء نور می دهد.

صدیقة کبری - سلام الله علیها - را که زهراء نامیدند برای این است که زهراء یعنی تابناک. خانه و محراب و مرکز عبادت او برای اهل آسمان تابناک بود. انسان کامل برای اهل آسمان نور می دهد.

دو آیه در قرآن کریم است یکی اینکه فرشتگان و حاملان عرش برای مؤمنین طلب مغفرت می کنند، و دیگر این که حاملان عرش برای من فی الارض عبادت می کنند(۳۴۵) :( الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا ) (۳۴۶) . حاملان عرش الهی برای مؤمنین طلب مغفرت طلب مغرفت می کنند و در آیه دیگر می فرماید: آن فرشتگان الهی برای هر که در زمین است طلب معفرت می کند.

گفته اند مراد این دو آیه یکی است آنجا که خدا فرمود: فرشتگان رحمت، حاملان عرش برای مؤمنین طلب مغفرت می کنند، آنجا که خدای می کنند؛ منظور از این آیه کریمه ویستغفرون لمن فی الارض، همان مؤمنین اند. برای این که غیر مؤمن را نمی بینند. غیر مؤمن تاریک است. هر خانه ای را که فرشته می بیند برای اهل آن خانه طلب مغفرت می کند. آن خانه ای که دین در آن خانه حاکم است. روشن است لذا فرشتگان آن خانه را می بینند و برای آن خانه طلب مغفرت می کنند. کافر تاریک است، فرشته او را نمی بیند. خدا هم در روز قیامت آنها را نمی نگرد:( وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ (۳۴۷) وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ) (۳۴۸) . خدا هم او را نگاه نمی کند، گر چه بکل شئی علیم است.

پس معلوم می شود همانطوری که ستاره های آسمان روشن است و برای اهل زمین بعنوان یک موجود نورانی مطرح است؛ خانه هائی که در آن عبادت و اطاعت و تلاوت قرآن مطرح است، برای اهل آسمان نورانی است. اگر انسان توانست خانه و مرکز کار و محیط زیست اش را این چنین روشن کند، کم کم نیل بمقام عالی آسان می شود. اوائل سخت است اما بعد که انسان راه افتاد می بیند حرف های باطل زدن او را می رنجاند. وقتی انسان یک سلسله مسائل عقلی و معارف و امثال ذلک را با کسانی درمیان می گذارد، چهره اینها گرفته می شود، چون در ذائقه اینها تلخ است.

وقتی کسی به آنها عادت کرد و از این کلمات لذت برد، آنگاه اگر در جمعی بنشیند که سخن از گفتن و شنیدن و خندیدن و خنداندن است رنج می برد. چون انسان می تواند به هر نحو روح خود را تربیت کند، پس چرا انسان او را از راه خوب پرورش ندهد؟ چرا به چیزهای خوب عادت ندهد؟

پس اگر خواستیم ببینیم گذشته از احکام و آداب تلاوت قرآن به سر تلاوت هم رسیده ایم یا نه، باید ببینیم آیا متکلم را در کلامش مشاهده می کنیم یا نه. اگر عبادت های ما با سر است، ببینیم معبود را مشاهده می کنیم یا خیر. راه پی بردن به اسرار عبادت این است که عابد جز معبود چیزی را مشاهده نکند و این هم درجاتی دارد که رکن اساسی آن است که انسان چیزی جز حق را دوست نداشته باشد؛ و آنگاه نگران هم نیست، چون چیزی که از دست رفتنی است مورد علاقه او نیست، و چیزی هم که مورد علاقه او نیست از دست رفتنی است؛ لذا نه غمی به سراغ عارف می آید و نه اندوهی او را فرا می گیرد.

انسان گاهی از گذشته غمگین و از آینده هراسناک است. چیزی را که در گذشته از دست داد و الان بیاد از دست داده گذشته خود هست، غمگین است؛ یا چیزی که در آینده ممکن است از دست بدهد، الان هراسناک است. اگر کسی از گذشته و آینده نجات پیدا کرد دیگر سخن از ماضی و مستقبل نیست. از زمان بالاتر آمده است، روی گذشته و آینده پا گذاشته است، چیزی را قبلاً از دست نداده است اندوهگین باشد و چیزی را بعداً از دست نمی دهد که هم اکنون خوفناک باشد. علی ای حال به تعبیر بوعلی سینا: او فرحان است: العارف هش بش بسام یبجل الصغیر من تواضعه کما یبجل الکبیر و ینبسط من الخامل مثل ما ینبسط من النبیه و کیف لایهش و هو فرحان بالحق و بکل شیی ء

مؤمن همواره قلبش مسرور است. اینها نشانه پی بردن به اسرار عبادات است:

اوعلموا ان الله تعالی - جل ذکره - اقسم بعزته ان لا یعذب المصلین والساجدین ولایروعهم بالنار یوم یقوم الناس لرب العالمین(۳۴۹) . فرمود: بدانید که خدای سبحان به عزت خودش قسم یاد کرد که نمازگزاران و اهل سجود را عذاب نکند و آنها را به آتش نترساند، روزی که همه گرفتار آن ترس عمومی اند نمازگذاران و اهل سجده نمی ترسند چون صدای آتش جهنم را هم نمی شنوند:( لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا ) (۳۵۰) .

أیها الناس من فطر منکم صائماً لله فی هذا الشهر کان له بذلک عندالله عتق رقبه و مغفرة لمامضی. فقیل: یا رسول الله ولیس کلنا یقدر علی ذلک فقال (علیه السلام): اتقوا النار، ولو بشق ثمره(۳۵۱) . هر کسی در راه خدا، در ماه مبارک رمضان افطاری به روزه دار بدهد مثل آن است که بنده ای را آزاد کرده است و گناهان گذشته او هم بخشیده می شود. آیا ثواب بنده آزاد کردن را خداوند به او می دهد، یا نه اصلاً روزه دار خودش را آزاد کرده است عرض کردند یا رسول الله: این که برای افطار دادن اینقدر فضیلت است که همه ما که قدرت افطار دادن نداریم چگونه ما به این فیض برسیم؟ فرمود: شما که می توانید با یک خرما یا نیمی از خرما افطار بدهید، این کار را بکنید. آن روز خیلی سخت بود، آن روز یک نصف خرما هم افطاری دادن محصوب می شد.

یک وقت معاویه بعنوان عوام فریبی خواست در جمعی سخنرانی کند، بگوید که شما از کمبود یا گرانی گله نداشته باشید، برای اینکه خدا در قرآن فرمود روزی ها را به اندازه ای که خودش مصلحت بداند نازل می کند. برای شما همین مقدار نازل کرده است، چه گلایه ای دارید(۳۵۲) :

( وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ) (۳۵۳) . هر چه که دردست شما است از مخزن الهی نازل شده است و خدای سبحان برای شما همین مقدار صلاح دید که از خزانه غیبی اش نازل کند. چرا شما از گرانی و کمبود می نالید؟ آن که قرآن نمی خواند و نمی فهمد قدرت دفاع ندارد. احنف در آن جمع برخاست و به معاویه اعتراض کرد. گفت: معاویه این جا سه مطلب است و این مطلب ها را به هم مخلوط کردی:

مطلب اول: این که در خزانه غیب خدای سبحان همه اسرار و حقائق هست کسی درباره او حرفی ندارد.

مطلب دوم: این که خدای سبحان برای اداره بندگانش از مخزن غیبت به مقدار لازم که مصلحت باشد روزی نازل می کند در آن هم حرفی نیست.

مطلب سوم: این است که ما می گوئیم خدای سبحان از مخزن غیب روزی کافی برای اداره مسلمین نازل کرده است اما تو گرفته ای و در خزانه خودت پنهان کرده ای. ما به این امر سوم اعتراض داریم. سخن آن نیست که خدا کم داده است، سخن آن است که خدا داد و تو گرفته ای و احتکار کرده ای(۳۵۴) .

اگر همه به وظیفه خودشان آشنا باشند و کسی موش صفت نباشد اهل ذخیره و پس انداز و احتکار نباشد، در این مملکت هم چیزی کم نیست. چرا یک عده در قیامت بصورت مور و مورچه و موش در می آیند؟ برای این است که در دنیا این صفات در جانشان رسوخ کرده بود.

رسول الله فرمود: بسیار خوب اگر شما یک مؤمن را هم نتوانستید افطار بدهید، لااقل یک نصف خرما بدهید. آن هم نشد، یک شربت آب به روزه دار بدهید.

آن روز این گونه بود. یک عده در مدینه وضع مالی شان خوب بود که بعدها به این صورت ناتوانی در آمدند و یک عده هم از ابتداء وضعشان این گونه فقیرانه بود. حضرت هم با همین مردم جهان را به اسلام فرا خواند و رهبری کرد. فرمود: بدون کمترین تردیدی پیش می روید اگر از شکم نجات پیدا کنید، چیزی بر شما مسلط نمی شود و اگر از این هوس و نفس رها بشوید چیزی بر شما پیروز نخواهد شد. لذا حضرت فرمودند: اگر نتوانستید افطار کامل بدهید ولو بشربه من ماء افطار اندک را ترک نکنید.

آنگاه فرمود: ایها الناس من خفت منکم فی هذا الشهر عما ملکت یمنه خفف الله علیه حسابه. که این بحث راجع به آن است که انسان به زیردستانش کمک کند، انسان نسبت به آنها که سمتی دارد خیلی دوستانه رفتار کند. در ماه مبارک رمضان نسبت به کسانی که حرف انسان را باید گوش بدهند ارفاق و تخفیف بایستی داشت. گرچه زیر دست و بالا دست در قیامت معلوم می شود. بسا پیاده که در آنجا سواره می آید، بسا سواره که در آنجا پیاده خواهد شد، بسا اسیر که آن جا امیر می آید، بسا امیر که آنجا اسیر خواهد سد. ان الغنی والفقر بعد العرض عل الله.