گفتار پانزدهم «حاوی مباحث» :
چیزی در قیامت بدتر از رسوائی شرک نیست
مرگ پلی بیش نیست
علی علیه السلام سخنگوی قرآن است
فضیلت هائی که برای شب قدر است برای روز قدر هم هست. محتملاً روز ۱۹ ماه مبارک رمضان قدر باشد و از طرفی هم سالروز ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب - علیه افضل صلوات المصلین - است. وقتی از امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - سئوال کردند که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است، فرمود: مد البصر ودعوة المظلوم.
فاصله بین زمین و آسمان را دو چیز می تواند پر کند، و فاصله بین آسمان و زمین به اندازه دو چیز است و با دو واحد می شود این فاصله را را تعیین کرد: یک نگاه چشم؛ و دیگری دعای مظلوم. یعنی فاصله بین آسمان و زمین به اندازه ای است که شما با یک نگاه می بینید. پایان دید شما همان آسمان است به مقداری که چشم می بیند، این ناظر به آسمان ظاهری؛ اما دعای مظلوم، فاصله زمین و آسمان را یعنی آن سر و باطن آسمان را می پیماید. این راجع به سر او است.
همانطوری که در بحث های قبل گفته شد هر چیزی یک ظاهری دارد و یک باطنی. آسمان یک ظاهری دارد که فاصله بین زمین و آسمان ظاهری را با نگاه چشم می توان دید و طی کرد؛ و یک باطنی دارد که آن را باید با عمل دل پیمود، نه با دید بصر. دعای مظلوم به آسمان می رسد و فاصله بین زمین و آسمان دعای مظلوم است؛ یعنی دعای مظلوم یقینا به سماوات می رسد همانطوری که دید چشم به آسمان می رسد، آه مظلومانه مظلوم هم به باطن و سر آسمان می رسد. یک آسمان ظاهری داریم که در آن ستاره و شمس و قمر است و یک آسمان باطن و معنوی داریم که در آن آسمان فرشتگان اند که انور غیبی و معنوی اند، در آسمان و فضای ظاهر ستارگان هستند که نور ظاهری می دهند، در آسمان باطن فرشتگانی هستند که نور معنوی می دهند. قرآن کریم سخنش این است که درهای آسمان به روی همه باز نیست. برای کفار و منافقین درب های آسمان باز نمی شود:(
لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ
)
مسئولین آسمان فرشتگانی اند که خدا با وحی اینها را هدایت می کند:(
وَأَوْحَىٰ فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا
)
در هر آسمانی امر مربوط به آن آسمان را خدای سبحان با وحی اعلام می دارد.
پس آسمان یک ظاهری دارد که نورهای ظاهری در اوست و یک سر و باطنی دارد که نورهای درونی در اوست. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب - سلام الله علیهما - در جواب این سؤال که بین زمین و آسمان چقدر فاصله است، هم به آسمان ظاهری اشاره کرد و هم به سر آسمان که آسمان باطنی است، فرمود: مد البصر ودعوة المظلوم.
اگر کسی خواست دعاء کند که به باطن آسمان برسد و یقیناً مستجاب بشود راهش این است که تمام علاقه ها و امیدهایش را که به غیر خدا تعلق گرفته بود قطع کند. به هر اندازه که انسان موحد است دعای او مستجاب است. خدای سبحان دعای موحد را رد نمی کند، به اندازه توحید او دعاء مستجاب است. اگر کسی به هیچ مبدئی جز خدا تکیه نکرد دعای او یقیناً مستجاب است.
اگر مظلومی چشم کمک به احدی نداشت، دعای او یقیناً مستجاب است. مظلوم دو قسم است: یک قسم ستم دیده ای است که احیاناً به دیگران تکیه می کند، به قبیله و بستگانش یا به قدرت و مقام خود تکیه می کند و با اتکاء به آنان می خواهد آن ستم را برطرف کند وی اگر دعاء می کند دعای او دعای موحد محض نیست. قسم دیگر مظلومی است که دستش از همه جا کوتاه است، هیچ تکیه گاهی جز خدا ندارد که به آن اعتماد کند و در صدد جبران برآید. مظلومی این چنین تمام قلبش متوجه خدا است و در دعاء موحد است؛ چون در دعاء موحد است دعای او مستجاب است. لذا طبق این نقل امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمود فاصله بین زمین و باطن آسمان دعای مظلوم است.
امام سجاد - سلام الله علیه - می فرماید پدرم حسین بن علی - سلام الله علیهما - آخرین وصیتی که فرمود این بود: ایاک وظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله
همین معنا را امام سجاد به عنوان آخرین وصیت به امام باقر می فرماید که امام پنجم - سلام الله علیه - می فرماید: پدرم در هنگام ارتحال مرا فرا خواند و به من فرمود: به تو وصیت می کنم چیزی را که پدرم سیدالشهداء در آخرین لحظه به من وصیت کرد و آن این است: گرچه همه اقسام ستم بد است ولی نسبت به مظلومی که هیچ پناهگاهی جز خدا ندارد، ستم نکنید؛ زیرا دعاء و آه او یقینا مستجاب است.
اگر ما در این دعاهائی که برای پیروزی رزمندگان داریم موحد خالص باشیم، یقینا آن دعاء مستجاب است. لازم نیست انسان از همه امکانات محروم باشد تا موحد شود، بلکه انسان وقتی در دعاء موحد است که خود را از همه امکانات محروم ببیند، نه از همه امکانات محروم باشد. دعاء باید به جائی برسد که فرمان از آن جا صادر می شود. جای صدور فرمان را عرش می نامند. عرش یعنی مقام فرمانروائی خدای سبحان که مالک یوم الدین و دنیا و آخرت است.
مقام فرمانروائی اش جهان هستی را اداره می کند و از این مقام فرمانروائی به عرش خدا تعبیر می کنند. این که می گویند اگر یتیمی را آزرده کردید عرش خدا به لرزه در می آید، یعنی مقام فرمانروائی در مورد ظلم به یتیم تصمیم می گیرد و در مقام فعل یک تحولی حاصل می شود. این که می گویند بعضی دلها عرش خداست چون با عرش خدا در ارتباط است.
کسی از امام صادق - سلام الله علیه - سؤال کرد چرا کعبه را کعبه نامیدند، فرمود: چون کعبه چهار دیوار دارد به او کعبه می گویند. عرض کرد: چرا چهار دیوار دارد. فرمود: چون بیت المعمور که در آسمانها هست چهار دیوار دارد. عرض کرد: چرا بیت المعمور چهار دیوار دارد. فرمود: برای آن که عرش خدا چهار ضلع دارد. چرا عرش خدا چهار ضلع دارد. عرض کرد چرا عرش خدا چهار ضلع دارد. فرمود: برای این که کلمات توحیدی خدا چهارتا است: سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر. اسمای حسنای حق به این چهار کلمه توحید و تحمید و تهلیل و تکبیر برمی گردد
: به وحدانیت خدا، به بزرگداشت خدا، به مجد و کبریائی خدا، به منزه بودن آن سبوح قدوس؛ انسان در این کلمات خدا را می ستاید. یک انسان مکه می رود برای اینکه چهار دیواری را زیارت کند، او ظاهر حج را دیده است، کسی به مکه می رود و معرفتش تا بیت المعمور است؛ کسی به مکه می رود، معرفتش تا عرش خدا است، کسی به مکه می رود و به این کلمات تامات عارف شده است، این سر حج است. اینطور نیست که هر کسی دور کعبه بگردد، باطن این معنا را هم بیابد و برگردد. جواب امام - سلام الله علیه - این بود که این کعبه را، بیت معمور را، عرش را، بر اساس توحید و تحمید و تکبیر و تنزیه حق ساختند.
چیزی در قیامت بدتر از رسوائی شرک نیست. ما اگر از این آبرویزی نجات پیدا کردیم، امید نجات هست. بسیاری از ما در درونمان شرکت ذخیره و خریده شده و راهی برای تشخیص آن نداریم، چه رسد به معالجه اش. ما همواره در کارها به غیر خدا متکی هستیم، بعد هم یک عبادتی را بعنوان عادت داریم. آیا شد ما در کارها چشم به طمع به غیر خدا ندوزیم؟ به خود یا کار خود تکیه نکنیم؟ چرا در اواخر سوره مبارکه یوسف این چنین آمده است:(
وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ
)
اکثر این مؤمنین مشرک اند. در ذیل این آیه مبارکه از امام معصوم - علیه السلام - سئوال شده است یا ابتداء حضرت (علیه السلام) تبیین فرمود که سرش آن است این که مردم می گویند اگر فلان کس نبود کار درست نمی شد یا اینکه در تعبیرات رائج ما این است که اول خدا دوم فلان کس این تعبیر یک موحد نیست چون(
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ
)
، خدا اولی نیست که دومی بردارد. از امام - علیه السلام - می پرسند پس چه بگوئیم و چگونه تعبیر کنیم؟ فرمودند: بگوئید خدا از این راه به ما کمک کرد و این مشکل را حل کرد؛ در سراسر این کار فاعل حقیقی را ببینید؛ در سراسر این فعل حق را ظاهر ببینید. چون هو الظاهر جا برای غیر نگذاشت. ما باید اول دعاء کنیم که خدا یک قلب خالص قابل دعائی به ما مرحمت بکند، بعد دعاء بکنیم.
امام صادق فرمود اگر خواستید دعای شما مستجاب بشود اول از غیر خدا قطع امید کنید. ناامید بشوید تا دلتان جز به حق به هیچ قدرتی تکیه نکند، آنگاه دعا کنید و یقینا آن دعاها مستجاب است
دو نفر عازم مکه و مدینه بودند، دیدند همه در صدد حرکت بسمت حج اند. این دو نفر هم حرکت کردند. کسی که گویا امیر قافله بود به این دو نفر گفت: شما ظاهراً اهل عراق هستید؟ گفتند آری، ما در کوفه می نشینیم. گفت: از کدام قبیله اید؟ گفتند: از قبیله بنی کنانه ایم. بعد خودشان را معرفی کردند. امیر قافله آنها را ترحیب کرد و پذیرفت؛ آنگاه از او سؤال کردند: تو کیستی؟ گفت من سعد بن ابی وقاص هستم.
این شخص که خود را به عنوان امیر کاروان معرفی می کرد سخنانی با این دو نفر در میان گذاشت و گفت: من چهار خصلت و کلمه و فضیلت درباره علی بن ابیطالب شنیدم که اگر یکی از آن چهار کلمه درباره من صادر می شد برایم بهتر از همه دنیا ارزش می داشت. اگر همه دنیا در اختیارم بود و من به اندازه نوح عمر می کردم برای من اینقدر گوارا نبود که یکی از این کلمات چهارگانه ای که درباره علی بن ابیطالب صادر شده است درباره من صادر می شد.
گفتند: آن کلمات چهارگانه چیست؟
گفت: اول اینکه وقتی سوره مبارکه توبه که اعلام انزجار مسلمین از کفار است، نازل شد؛ این سوره را رسول خدا به ابابکر داد که برای مردم مکه بخواند. وقتی مقداری از راه را طی کرد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابیطالب را فرستاد و فرمود سوره برائت را از او تحویل بگیر و به پیش من بیاور تا من کسی را بفرستم که برای این کار شایسته است. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - رفت و آن سوره توبه را تحویل گرفت و آورد، آنگاه سؤال کردند: چرا ابی بکر این سوره را به مردم مکه ابلاغ نکند آیا حادثه ای اتفاق افتاده است؟ رسول خدا فرمود: جبرئیل از طرف خدای سبحان پیام آورد و فرمود: لا یؤدی عنک الا انت اورجل منک
ای پیامبر یا شخصاً تو این سوره را برای مردم مکه بخوان یا مردی که از تو باشد اعزام کن. وعلی منی وانا من علی. علی از من است من هم از علی هستم
تنها علی می تواند این سوره برائت را از طرف من برای مشرکین بخواند و به آنها اعلام کند.
همین بیانی که درباره حسین بن علی - سلام الله علیه - آمده است، درباره علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - هم آمده است. این که رسول الله فرمود حسن منی و انا من حسین نه چون حسین فرزند من است، سخن از فرزندی ظاهری نیست، سخن از پدر و پسر و نوه و جد بودن نیست.
عبدالله بن جعفر به امام صادق - سلام الله علیه - عرض کرد من و برادرم موسی بن جعفر مساوی هستیم پدر و جد من و او یکی است: الیس آصلی وآصله واحداً وابی وابوه واحداً
عبدالله بن جعفر به پدرش عرض می کند: پدر بزرگوار چرا اینقدر به برادرم موسی بن جعفر علاقه مند هستی؟ پدر هر دو ما یکی است، جد هر دو ما هم یکی است. چرا این برادر ما پیش شما اینقدر عزیز است؟ امام صادق - سلام الله علیه - به فرزندش عبدالله فرمود: انت ابنی و هو من نفسی. بین تو و برادرت فرق است، تو پسر من هستی اما برادرت موسی از جان من است. در پیدایش تو بدن دخیل بود اما در ظهور و تجلی او جان من دخیل است. تو نگو من هم فرزند امام صادق هستم، این چنین نیست؛ فرزندی یک معنا است و وارث مقام شدن مطلب دیگری است. خلاصه آنکه همان بیانی که رسول خدا درباره حسین بن علی فرمود حسین منی و انا من حسین همان بیان را هم درباره علی بن ابیطالب دارد که علی من و انا من علی.
فضیلت دوم این که سعدبن ابی وقاص می گوید: همه ما در مسجد مدینه جا داشتیم. مسجد مدینه یک جایگاهی بود بدون سقف و خانه های اطراف به مسجد راه داشت و در این مسجد می توانستند بیتوته کنند و از او به عنوان یک خانه استفاده کنند. ما همه در مسجد پیامبر بودیم و آل علی و ابی بکر و عمر هم بودند. شبانه دستور رسید که از مسجد بیرون بروید جز آل رسول و آل علی کسی حق ندارد در مسجد بماند.
همه ما بیرون رفتیم، آنگاه وقتی صبح شد عموی پیامبر حمزه - رضوان الله علیه - عرض کرد: یا رسول الله اخرجتنا واسکنت هذا الغلام
همه ما را از مسجد بیرون کردی و این جوان یعنی علی بن ابیطالب را در مسجد راه دادی. ما عموهای شما هستیم و از پیران اهل شما هستیم. رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - فرمود: من شما را از مسجد بیرون نکردم و من او را در مسجد جا ندادم ولکن خدا مرا امر کرد که علی بن ابیطالب - علیه السلام - می تواند از مسجد آنطور استفاده کند که از اطاق خود استفاده می کند؛ این چقدر مقام است؟
یک وقت به مریم - علیها السلام -
در هنگام مادر شدن دستور می رسد که از خانه خدا و مرکز قدس بیرون برو، اما به فاطمه بنت اسد - علیها السلام - این دستور نمی رسد به امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - این دستور نمی رسد. این که در دعای ندبه آمده است و سد الابواب الا بابه تمام دربها را بست مگر درب خانه علی - علیه السلام - را سرش این است.
فضیلت سومی که برای علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - بود و برای دیگران نبود: در جریان فتح خیبر بعضی را حضرت رسول فرستادند، آنها پیروز نشدند. حضرت عصبانی شدند و فرمود: لاعطین الرایة غدا رجلا یحبه الله و رسوله و یحب الله و رسوله کرار غیر فرار
فردا من پرچم را به دست کسی می دهم که؛ خدا و رسول، او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد و روی محبت عبادت می کند؛ کسی که هجوم می آورد و اهل فرار و وحشت از جنگ و موت نیست.
علی فرمود: لا ابالی أدخلت علی الموت او وقع الموت الی
برای من یکسان است چه من بسراغ مرگ بروم و چه مرگ به سراغ من بیاید، در هیچ صحنه ای فرار نکرد. زره حضرت فقط در قسمت جلو بسته بود، پشت نداشت. فرمود: من نیازی ندارم که قسمت پشت زره را تأمین کنم، چون من از دشمن رو برنمی گردانم تا از پشت به من حمله کنند
این از کلمات بلند آن حضرت است که فرمود: در مسائل نظامی و جنگی عاطفی برخورد نکنید.
در یکی از جنگها سپاهیان علی (علیه السلام) ] اسيراني [ را به اسارت گرفتند به حضرت عرض کردند اجازه بدهید ما از بیت المال بودجه ای در اختیار بگیریم که این اسراء را آزاد کنیم. فرمود: آزاد کردن اسیر به نوبه خود کار خوبی است و ادامه مبارزه است اما اگر خواستید اسیر آزاد کنید ببینید اولا این ها زخم خورده اند یا نه. کسی که به اندک حادثه فوراً دست بلند می کند و تسلیم می شود و زخمی ندارد او شهامتی نداشته است آنها که زخمی اند و اسیرند اگر زخم در جلو بدن آنها است اینها را آزاد کنید. معلوم می شود تا آخرین لحظه مقاومت کرده اند و بعد اسیر شده اند و آنهائی که زخم در پشت بدنشان هست، معلوم می شود صحنه را ترک کرده اند و فرار کرده اند و از پشت سر به آنها تیر رسیده است و آنها را دستگیر کرده اند
.
آن کسی که میدان جنگ را ترک می کند او بدرد ما نمی خورد او معلوم می شود شهادت را نشناخته است، او خیال می کند مرگ یعنی نابودی و فکر می کند ماندن برای او بهتر است. او نمی داند ما الموت الاقنطرة تعبربکم
این چقدر بیان زیبائی است که از حسین بن علی - سلام الله علیه - نقل شده است. مرگ یک پلی بیش نیست این طرفش دنیا آن طرفش بهشت؛ این پل شما را از دنیا به بهشت می رساند. این روح بلند که افطاریه خود را به اسیر می دهد
در هنگام آزاد کردن سربازان اسیر خود دستور می دهد آن سرباز زخم خورده ای که زخمش در قسمت پشت بدن او است او را آزاد نکنید. برای او بیت المال را صرف نکنید. معلوم می شود او فرار کرده است و کسی که میدان جنگ را پشت سر می گذارد و فرار می کند، مورد علاقه ما نیست. او خود را بهتر از دین می داند و نمی داند که شهادت همان و بهشت همان سعادت همان؛ لذا رسول خدا درباره او فرمود کرار غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه
او بدون پیروزی و اینکه تا قلعه خیبر را فتح نکند بر نمی گردد.
درنامه ای که علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - برای سهل بن حنیف انصاری نوشت، آمده است که فرمود: ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیه او قوة غذائیه بل بقوة ملکوتیه ونفس بنور ربها مضیئه
. من درب قلعه خیبر را در اثر غذا و خوراک نکندم؛ آن قوه ملکوتی بود که: قوت جبریل از مطبخ نبود
. آن قوه در من بعنایت حق پیدا شد و درب خیبر را کندم، که رسول خدا فرمود او عملیات خیبر را با پیروزمندی به پایان رساند و تا فتح نکند بر نمی گردد. همه علاقه مند بودند که بدانند این انسان کیست که رسول خدا این همه درباره او تعریف می فرماید. وقتی فردا فرا رسید دیدند فرمود علی بن ابیطالب را حاضر کنید. حضرت را حاضر کردند در حالی که او به بیماری چشم مبتلا بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقداری از آب دهان مبارک خود را در چشمان حضرت علی (علیه السلام) ریختند و بعد پرچم را بدست وی دادند و حضرت علی (علیه السلام) به آن پیروزی نائل شدند
فضیلت چهارم این که سعد بن ابی وقاص می گوید: در جریان جنگ تبوک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفتند و علی بن ابیطالب را در مدینه بعنوان خلیفه خود قرار دادند که مدینه را حفظ کند. عده ای حسادت کردند و این فضلیت را یک نقطه ضعف تلقی کردند و گفتند پیامبر نمی خواست که علی در این جنگ شرکت کند. امیرالمؤمنین از شنیدن این مطلب حرکت کرد و به دنبال رسول خدا - علیه آلاف التحیة و الثناء - آمد و عرض کرد: من شما را رها نمی کنم. امیرالمؤمنین گریه کرد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای چه آمدی؟ عرض کرد قریش می گویند شما من را به همراهتان در جبهه نبردید، برای اینکه مایل نبودید که من در جبهه بیایم. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مردم را جمع کنید، من یک سخنی دارم. منادی حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ندا داد همه جمع شدند، فرمود: ایها الناس افیکم احد الا وله من اهله خاصه ان علی بن ابیطالب خاصه اهلی و حبیبی الی قلبی
هر کدام از شما در امور خانوادگی کسی دارید که به شما خیلی نزدیک است و مورد اطمینان شما است؛ علی بن ابیطالب هم نسبت به من این چنین است، او دوست من است.
رسول خدا جز به خدا به چیزی نمی اندیشید و جز به خدا به احدی علاقه نداشت. علی بن ابیطالب مظهر خداست؛ دوستی او دوستی خدا است، بیگانه نیست.
آنگاه در حضور مردم فرمود: همانطوری که هارون وزیر موسی - علیه السلام - بود: اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی. تو یا علی وزیر و خلیفه من هستی فرق من و موسی این است که بعد از موسی پیامبران دیگری آمد اما بعد از من پیامبر دیگری نیست. آنگاه علی بن ابیطالب به رسول خدا عرض کرد: رضیت عن الله و رسوله. من راضی شدم از خدا و رسولش.
اینکه ما در عرض ادب به پیشگاه ولی عصر - ارواحنا فداه - می گوئیم: السلام علیک یا شریک القرآن. به امام زمان عرض می کنیم تو شریک قرآن هستی ریشه اش این حدیث به استناد یک آیه قرآن کریم است. شریک که یک واژه عربی است به آن مقدار کوتاهی از طناب می گویند که دو لنگه بار را به هم مرتبط می کند. مقام امامت و حقیقت قرآن دو ثقل ثقیل و وزنه وزین اند. امام هم قرآن را به امامت وصل می کند و هم امامت را به قرآن وصل می کند لذا می شود شریک قرآن. در قرآن کریم چنین آمد موسای کلیم به خدای عرض کرد پروردگارا بار سنگینی بر دوش من قرار دادی، من باید با فرعون بجنگم، برای این که در این کار موفق بشوم برادرم هارون را شریک کار من قرار بده
(
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
)
.
چند خواسته از موسای کلیم در قرآن آمده است که خدای سبحان می فرماید تمام این خواسته ها را ما به تو دادیم. خواستی ما هارون را شریک کار تو قرار بدهیم، دادیم. هارون شریک موسی شد در مسئله رسالت، هدایت، ارشاد مأموریت الهی. آنگاه رسول خدا به علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - فرمود: تو نسبت به من همان سمتی را داری که هارون نسبت به موسی داشت: انت منی بمنزلة هارون من موسی. همانگونه که هارون شریک کار موسی بود، تو هم شریک کار من هستی، بیگانه نیستی. و چون رسالت و برنامه رسول خدا همان قرآن کریم است، اخلاق رسول خدا هم همان قرآن کریم است، پس اگر کسی شریک رسول خدا شد یعنی شریک قرآن شد و مانند آن طنابی است که امامت را با حقیقت وحی مرتبط کرد؛ لذا ما در پیشگاه امام معصوم (علیه السلام) می گوئیم تو شریک قرآنی. خواه امام زمان خواه ائمه معصومین دیگر. علی بن ابیطالب اول الامام و حجة بن الحسن، سلام الله علیه - آخر الامام - علیهم افضل صلوات المصلین - اینها شریک قرآن هستند.
علی علیه السلام - فرمود: من سخنگوی قرآن هستم. قرآن همه حقائق دارا است او را به حرف در بیاورید. اما او با شما سخن نمی گوید ولکن من شما را از قرآن باخبر می کنم
پس او می شود شریک قرآن.
فضائل دیگر که در برابر قرآن برای علی بن ابیطالب که حقیقت قرآن است نقل می کنند چندان مهم نیست. آن حضرت را باید خیلی بالا دید و بالا شناخت. به دنبال این چهار کلمه طیبه ای که درباره امیرالمؤمنین گفته شده است، سعد بن ابی وقاص می گوید من یک کلمه خامسه و جریان پنجمی را هم نشان دارم. گفتند: بگو. گفت ما با رسول خدا - علیه آلاف التحیة والثناء - در حجة الوداع بودیم. وقتی حضرت به غدیر خم
رسیدند ایستادند: امر منادیه فنادی فی الناس. من کنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله
هر کس من مولای او هستم این علی مولای او است نفرمود علی مولای اوست تا بگویند علی در دنیا و در مدینه و قافله زیاد است فرمود: این علی مولای او است. خدایا هر کس که تحت ولایت این علی است تو او را تحت ولایت خود بگیر، و هر کس دشمن این علی است تو هم دشمن او باش. خدایا هر کس که علی را یاری کرد تو او را یاری کن، هر کس که علی را مخذول کرد و او را یاری نکرد، تو هم او را مخذول کن و یاری نکن.