اسرار عبادات

اسرار عبادات0%

اسرار عبادات نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34898 / دانلود: 3551
اندازه اندازه اندازه
اسرار عبادات

اسرار عبادات

نویسنده:
فارسی

گفتار بیستم «حاوی مباحث» :

برای این که به مقام شهود برسید عبادت کنید

حیف است که انسان برای ترس از جهنم گناه نکند

نظر غیر از رویت است

فرق ملک و ملکوت

اگر به ملکوت برسیم درون خود را می بینیم

گناه ظرف آب است

پای درخت پر تیغ انسان

تفسیر ورع از دیدگاه امام سجاد (ع)

مهم ترین خطر در قیامت بی آبروئی است

و اثر مهمی که بر عبادت مترتب می شود یقین پیدا کردن عابد است:( وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ) . خدای خود را عبادت بکن تا به مقام شامخ یقین برسی. تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت آن وصف است. پروردگارت را عبادت بکن چون پروردگار تو است. رب یعنی مالک مدبر؛ آن مبدء هستی که مالک و مدبر انسان است، او رب انسان است. باید انسان مدبر خود را عبادت بکند، چون مدبر او است و کارها در تدبیر او است. مگر نه آن است که انسان محتاج است؟ مگر نه آن است که نه خود انسان می تواند حاجت های خود را برطرف کند نه مثل او توان رفع حاجت های او را دارد؟ پس حاجت انسان را باید غنی محض که خدای سبحان است برطرف کند و قهراً خدا می شود مدبر انسان؛ و پرستش برای آن است که انسان از نفع و کمال معبود استفاده کند؛ لذا تعلیق حکم بر این وصف که فرمود واعبد ربک ناظر به استدلال است که چون رب تو است، او را عبادت کن؛ برای چه عبادت کند، آیا برای اینکه روزی شما را تأمین می کند؛ او گرچه رازق است، ولی شما برای تأمین روزی او را عبادت نکنید؛ او رحیم است اما شما برای اینکه به جهنم نروید او را عبادت نکنید. شما همتتان بلند باشد و برای جهنم نرفتن عبادت نکنید و حتی عبادت نکنید برای اینکه به بهشت بروید زیرا او شما را به بهشت می برد. پس برای چه عبادت کنیم؟ برای اینکه به مقام شهود برسید. آنچه پشت پرده است و بعنوان اسرار جهان است، بنگرید؛ که هیچ نعمتی لذیذتر از نعمت معرفت نیست.

در سوره مبارکه الرحمن که فهرست نعم خداوند است، اولین نعمتی را که خداوند سبحان ذکر می کند، نعمت قرآن است:( الرَّحْمَـٰنُ *عَلَّمَ الْقُرْآنَ ) .(۵۴۷) تعلیم قرآن، آشنا شدن به قرآن، نعمت فهمیدن قرآن، سرآغاز نعمت های جهان هستی است؛ بعد کم کم سخن از بهشت و نعمت های بهشت است. هیچ نعمتی بالاتر از نعمت معرفت و شهود و یقین نیست. انسانی وقتی اسرار جهان را مشاهد می کند، دیگر نام لذت های دیگر جهان را لذت نمی نهد. انسانی که به مقام یقین رسید هم درون جهان را می بیند و هم درون خود را مشاهده می کند و هم درون دیگران را می نگرد؛ لذا نه به خود متکی است و نه به غیر دل می بندد و نه از غیر مدد می طلبد؛ چون می داند چیزی درون انسان و غیر انسان نیست؛ که اگر به این مقام رسید، هرگز آن محبوب راستین را رها نمی کند، و او را برای خود او می پرستد. اما حیف است که انسان برای ترس از جهنم گناه نکند. خوب است که انسان خود را بالاتر از گناه بداند. خوب است که انسان خدا را برای اینکه خدا است عبادت کند، نه برای اینکه جهنم نرود. او جهنم نمی برد اما تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن.(۵۴۸) خدای سبحان انسان را به پاداش عبادت ها می رساند، اما حیف است که انسان برای ترس از جهنم گناه نکند. انسان خدا را دوست داشته باشد و حرفش را اطاعت کند، نه برای اینکه او را نسوزاند. این راه را قرآن کریم به ما آموخت که فرمود( وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ) . آنگاه افرادی را که از نعمت یقین برخوردارند خدای سبحان آنها را با عظمت نام برد. یکی ابراهیم خلیل است که فرمود: ابراهیم به مقام یقین رسید. اگر سخن از بت شکنی او است و اگر سخن از تحمل آن نار جحیم است که گفتند( حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ ) (۵۴۹) او را بسوزانید و بت های او را حفظ کنید و یاری دهید، و به احدی تکیه نکرد و پناه نبرد و یک تنه علیه بت و بت پرستی قیام کرد، چون اهل یقین بود. وقتی خدا ابراهیم خلیل را می ستاید می فرماید:( وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ) (۵۵۰) . ما باطن عالم و درون جهان را نشان ابراهیم خلیل می دهیم تا این که به مقام شامخ یقین برسد. این رؤیت ملکوت منافعی دارد که یکی از آن منافع برجسته یقین پیدا کردن است. اگر ابراهیم خلیل به درون عالم راه پیدا کرد، خدای سبحان ما را تشویق می کند که شما هم به درون جهان راه پیدا کنید. او دعوت می کند که ما درون عالم را ببینیم. این چنین نیست که هر کسی را به درون عالم راه بدهند. مثلاً وقتی وارد کتابخانه های عمومی می شوید کتابهای در دسترس همه را به شما نشان می دهند اما آن کتابهای خطی و نسخه های منحصر به فرد را که نشان همه نمی دهند. کلید آن گنجینه ها را که در اختیار همه قرار نمی دهند. خدای سبحان فرمود عالم آفرینش ملکوتی دارد، باطنی دارد، گنجینه ای دارد؛ این باطن و گنجینه کتاب تکوین را ابراهیم خلیل دید و ما نشانش دادیم، شما هم نگاه کنید بلکه ببینید.

در جای دیگر ما را هم تشویق می کند و می فرماید:( أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) .(۵۵۱) چرا اینها فقط به عالم ملک بسنده کرده اند و به یک سلسله دستورات ظاهری و خشک اکتفاء می کنند. چرا در باطن عالم نظر نمی کنند؟ چرا جان عالم را نمی بینند؟ چرا این گنجینه را باز نمی کنند و نسخه های خطی و مادر و اصیل را مطالعه نمی کنند؟ اولم ینظروا لسانش لسان تشویق است. نظر غیر از رؤیت است و نگاه غیر از دیدن است، ولی زمینه دیدن است. گاهی انسان نگاه می کند و نمی بیند و گاهی هم نگاه می کند و می بیند. آنها که چشمشان ضعیف است مثلاً برای استهلال و دیدن هلال و ماه اگر به پشت بام رفتند، می گویند ما نگاه کردیم ولی ندیدیم: نظرت الی القمر ولم آره؛ ولی آنها که چشمشان قوی است و می دانند ماه کجا طلوع و کجا غروب می کند، آنها اگر استهلال می کنند، نظر می کنند و می بیند. نظر آنها به رؤیت می رسد و نگاه آنها به دیدن ختم می شود.

خدای سبحان در این آیه کریمه ما را تشویق و یک عده را مذمت می کند، که چرا به باطن عالم سری نمی زنند. چرا درون عالم را نگاه نمی کنند که ببینند. اگر رؤیت و دیدن ممکن نبود، که خدا ما را به آن دعوت نمی کرد.

ملکوت یعنی باطن، ملک یعنی ظاهر. آنجا که سبحان است جای ملکوت است:( فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ ) .(۵۵۲) آنجا که سخن از ملک است جای تبارک است.(تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ ) .(۵۵۳) بین ملک و ملکوت مثل ظاهر و باطن فرق است. ما را خدا دعوت کرد که شما سری به باطن بزنید و خود را ارزان نفروشید. نه به خود اعتماد کنید نه به دیگری. راه رسیدن به باطن عالم را راهیان این راه و واصلان این مسلک تبیین کردند. امام ششم - سلام الله علیه - که خود از بهترین نمونه راهیان این راه هستند و همچنین امام پنجم، امام باقر - سلام الله علیه - راه رسیدن به ملکوت را به ما نشان دادند.

مرحوم شیخ مفید - رضوان الله علیه - بیانی را از احدهما یعنی یا امام باقر یا امام صادق - سلام الله علیهما - نقل فرموده است که فرمودند: ویل لقوم لایدینون الله بالامر بالمعروف والنهی عن المنکر من قال لا اله الا الله فلن یلج ملکوت السماء حتی یتم قوله بعمل صالح، ولا دین لمن دان الله بتقویة باطل، ولا دین لمن دان الله لطاعة الظالم. ثم قال: وکل القوم انها هم التکاثر حتی زاروا المقابر.(۵۵۴) وای به حال کسی که به امر به معروف و نهی از منکر دینشان را نسبت به خدای سبحان و دین شان را نسبت به دین خدای سبحان اداء نمی کنند. دین داری را در جائی اعمال می کنند که خطر نداشته باشد. اما نظارت بر کار دیگران بعنوان امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت دیگران و فرمان دادن به فضیلت و بازداشتن از رذیلت و گناه را انجام نمی دهند. در اسلام نه جای به من چه گفتن است، نه جای به شما چه. اگر کسی به ما امر به معروف و نهی از منکر کرد نمی توانیم بگوئیم به شما چه ربطی دارد؛ و اگر کسی گرفتار آلودگی است، نمی توانیم بگوئیم به من چه ربطی دارد. نه می شود سلب مسئولیت کرد، و نه می شود مستکبرانه در برابر امر به معروف و نهی از منکر برخورد کرد. اگر کسی ما را امر به معروف کرد باید اطاعت کنیم اگر کسی گفت لا اله الا الله و این کلمه طیبة را بر زبان جاری کرد، با صرف گفتن این کلمه به ملکوت آسمان وارد نمی شود مگر اینکه این قول را به عمل صالح تتمیم کند و به قول بی عمل ناقص است و عمل متمم و مکمل قول است. معلوم می شود اگر کسی لا اله الا الله گفت، توحید را در عمل هم اجراء کرد، این شخص وارد ملکوت و باطن عالم می شود. این ما را به سر عبادت دعوت نمی کند و ما را به سر لا اله الا الله هدایت نمی کند. مگر هر کسی به ملکوت عالم راه دارد. اگر کسی به عالم ملکوت آشنا شد چون ملکوت یقین می آورد دیگر مردد نیست و در هیچ امری شک ندارد.

عمار یاسر گفت: ما در جنگ با حکومت اموی هیچ تردیدی نداریم. عرض کرد: یا علی من اگر بدانم رضای خدا در آن است که من این شمشیر را در دلم فرو ببرم و از آن طرف سر در بیاورد، با دست خودم خودم این را انتحار کنم، انجام می دادم؛ ما تردیدی نداریم.

در نهج البلاغه آمده است، علی فرمود: ماشککت فی الحق مذ اریته(۵۵۵) . از آن لحظه ای که خدا حق را به من نشان داد و حق به من نشان داده شد من شک نکردم.

کسی که علی بینه من ربه قرار دارد شک نمی کند. این که می بینیم احیاناً انسان گرفتار تردید است برای این است که به ملکوت راه پیدا نکرده است؛ یک عبادت صوری دارد و به سر عبادت نرسیده است. سر عبادت به ملکوت راه پیدا کردن است و مشاهده ملکوت با یقین همراه است و چیزی در عالم گرامی تر و گران تر از یقین نیست. خدا این یقین را به همگان مرحمت نمی کند بلکه به افراد خاصی اعطاء می کند. اگر ابراهیم خلیل - سلام الله علیه - الان بود همان حرفی که به بت پرستان آن منطقه گفته بودند به ما نمی گفت؟ آیا نمی فرمود( أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ ) ،(۵۵۶) اف بر شما و معبودهای شما که در بتکده های درون، آنها را می پرستید؟ آیا ما به میل خود عمل نمی کنیم؟ اگر از ما تعریف کردند، خوشمان نمی آید؟ اگر یک انتقاد سازنده و سالمی نسبت به ما روا داشتند آیا بدمان نمی آید؟ ما به خودمان چقدر علاقه مندیم آنهم علاقه کاذب؟ ما خودپرست هستیم یا نه؟ اگر حضرت خلیل (علیه السلام) بودند به ما نمی فرمودند اف بر شما و آن هواهائی که می پرستیدش؟ ما اگر به ملکوت برسیم درون خودمان را می بینیم؛ اگر درون خود و دیگران را دیدیم یک لحظه هم به غیر خدا تکیه نمی کنیم؛ آنگاه می شویم شیعه ابراهیم خلیل.

( إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَـٰذَا النَّبِيُّ ) .(۵۵۷) پیروان راستین ابراهیم خلیل، مؤمنان به آن حضرت و مؤمنان به خاتم انبیاء - صلی الله علیه و آله و سلم - اند. آنگاه انسان براساس آیه سوره اعراف دعوت خدا را لبیک می گوید و به ملکوت عالم راه پیدا خواهد کرد، بعد فرمود: آنها که باطل را تقویت می کنند، متدین نیستند. ما نباید این احادیث را تطبیق بکنیم با آن افرادی که کفر و نفاقشان علنی است؛ آنها که حسابشان روشن است.( وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ) (۵۵۸) . روی این حرکت های لبان ما قرآن تکیه می کند که مبادا لبانتان را نحوه ای حرکت بدهید که کسی را بیازارید و یا تحقیر کنید. اگر روی حرکت مژه هایمان و حرکت دیدمان قرآن کریم حساب می کند؛( يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ ) (۵۵۹) . نباید از محاسبه خود غافل باشیم. انسان در هر لحظه که باطل را یاری می کند در همان لحظه از دین خدا غافل است. چون دین خدا با هیچ باطلی سازش پذیر نیست:( قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ ) .(۵۶۰) بگو حق آمد و جا برای هیچ باطلی نیست، نه باطل کهن نه باطل تازه. یعنی در زمان حکوت اسلامی نه گناه های تازه پیدا شده روا است، و نه گناه های سابقه دار را می شود اعمال کرد؛ چون حق با هیچ باطلی سازگار نیست. امام - سلام الله علیه - فرمود اگر کسی به باطل توجه کرد در آن بعد به خدا متدین نیست و از دین خدا بیرون است؛ و هر کسی را شیطان با تکاثر در رشته خاص او فریب می دهد. آن که کوثر نصیبش شد به تکاثر تن در نمی دهد و آن ها افراد کمی هستند.

غزالی یک وقت می گفت محصول زحمت چندین ساله ام که من سرگرم هدایت و ارشاد مردم بودم در این یک شعر فردوسی ظهور کرد:

اگر بار خار است خود کشته ای

و گر پرنیانست خود رشته ای

و به همین مضمون:

گر به خاری خسته ای خود گشته ای

ورحریر و قذدری خود رشته ای(۵۶۱)

یعنی انسان شب و روز دارد کار می کند؛ یا مشغول آبیاری درخت پرخار و تیغ است، یا مشغول رشتن پارچه های پرنیانی و ابریشمی است. اگر بعد از مرگ رنج می برد برای آن است که عمری زحمت کشید و درخت پرتیغ را آبیاری کرد. این بدزبانی، بددهانی، بدقلمی آزردن این و آن و رنجش خاطر این و آن را فراهم کردن، همه تیغ است. هر کسی هر گناهی و ظلمی که می کند ظرف آبی است که به پای درخت پرتیغ خود ریخته که او را سبز کند؛ آنگاه وقتی که می میرد، تمام این درخت های پرتیغ تیغ هایش علیه او خواهد بود. وقتی او را در قبر می گذارند مثل این که کسی را روی تشکی گذاشته اند که تمام این تشک پر از خار و تیغ است. اگر یک تشکی تهیه کنند و بجای پنبه و پر مشتی تیغ و یا خار در او بگذارند، انسان چگونه در آنجا می آرامد و می آساید.

چه آساید به هر پهلو بغلطد

هر او کز خار سازد او نهالین

اگر یک کسی نهالین و تشکی از تیغ و خار تهیه کرد، او به هر پهلو بغلطد تیغ می خورد و آسایش و آرامشی ندارد. در قبر و برزخ که ملکوت این عالم است چه آسایشی برای این شخص است؟ او در تمام مدت تلاش کرد تیغ بسازد و خار برویاند. البته نرم رفتاری و احسان انسان نسبت به مسلمین در عین حال که اشداء علی الکفار(۵۶۲) است، رحماء بینهم بودن او همان پرنیان بافتن او است. و اگر می بینیم فرودسی در تاریخ مانده است آن اشعار توحیدی او مانده است، وقتی می گوید:

خداوند بالا و پستی توایی

ندانم چه ای هر چه هستی توایی(۵۶۳)

که خداوند را حقیقت محض و هستی صرف می داند او باعث ماندنش است، وقتی می گوید:

درست این سخن گفته پیغمبرت

که من شهر علمم علی ام در است(۵۶۴)

این اشعار او را حفظ کرد والا آنچه که برای زید و عمر سرود که قابل دوام و بقاء نبود. این شعرهائی را که در ولایت گفت و از شیعه های خاص علی و اولاد علی است؛ آن شعرهای بلندی که در توحید گفت؛ آن شعرهای بلند آموزنده اخلاقی را که سرود او را به این جا رسانید که غزالی می گوید محصول نصایح چندین ساله ام در این یک بیت او جمع شده است. خوب اگر کسی گفت من چندین سال زحمت کشیدم، این شخص گرفتار تکاثر است، که حضرت فرمود اکثر افراد گرفتار من من گفتن هستند: آنکه از کوثر چشید او نمی گوید من.

دعائی از امام رضا - سلام الله علیه - وارد است که همه این ادعیه نور است؛ همه این کلمات نور است. وقتی انسان با این روایات و احادیث انس بگیرد، می بیند هر حدیثی را که می بیند یک نورافکنی است. انسان یک مقدری که با آنها انس می گیرد، لذت می برد و می بیند یک کتاب حدیثی را که باز می کند مثل این است که وارد بوستان شده است؛ معطر است؛ شامه اش لذت می برد؛ باطنش لذت می برد. یک مقدار انس به کلمات معصومینعليهم‌السلام - همه خستگی ها را رفع می کند. اینطور نیست که راه ملکوت فقط برای دیگران باشد و ما راه نداشته باشیم. اگر ما راه نمی داشتیم، ما را دعوت نمی کردند. چون راه داریم، ما را دعوت کرده اند. اگر چنانچه ذره ای از آن کوثر را به انسان بچشانند او گرفتار تکاثر نخواهد شد.

بیان نورانی امام هشتم - سلام الله علیه - این است: عرض می کند: خدایا هر احسان و کار خیری که به من رسیده است در اثر لطف و احسان و برکت شما است. نه خودم در رسیدن به آن کار خیر سهمی داشته ام و نه دیگران؛ و هر قصوری که از من صادر شده است، مال خود من است و دیگران نقشی ندارند. آنگاه عرض کرد: خدایا تمام مؤمنین مشرق و مغرب عالم را بیامرز.(۵۶۵) این دید وسیع رحمة للعالمین بودن آن حضرت است. بنابراین ما اگر خواستیم ببینیم از کوثر، که باطن این عالم است، چشیده ایم یا نه؛ باید ببینیم گرفتار تکاثریم یا نه؛ این راه دارد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: الورع عن محارم الله.(۵۶۶) از آنچه را که خدا حرام کرد انسان بپرهیزد و وارسته و پارسا باشد.

درباره ورع از امام سجاد - سلام الله علیه - نقل شده است که فرمود: من عمل بما افترض الله علیه فهو من خیر الناس و من اجتنب عما حرم الله علیه فهو من اعبد الناس و من اورع الناس و من قنع بما قسم الله له فهو من اغنی الناس.(۵۶۷) هر کسی کارهای واجب را انجام بدهد از بهترین مردم به شمار می آید و هر کسی هم از محرمات بپرهیزد از عابدترین و متورع ترین انسانها است. چون گناه علیه محبوب قیام کردن است، انسان نباید انجام دهد، نه برای اینکه جهنم نرویم، آن اطاعت و عبادت بردگان است، که خوفا من النار گناه نمی کند. انسانی که به یقین رسید باطن گناه را می بیند و باطن گناه جز شعله و لجن چیز دیگری نیست.

یکی از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - از حضرتش سؤال کرد(۵۶۸) : اعمال ما را که فرشتگان می نویسند بجا است برای اینکه می بینند و می نویسند، اما آیا خاطرات و نیت هائی را که ما فقط از دل گذرانده ایم و هنوز به لباس عمل در نیامده آنها را هم می نویسند یا خیر؟ آنها را که نمی بینند پس از کجا می فهمند تا بنویسند:( إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّـهُ ) . که خدای سبحان می فرماید: اسرار درونی را که برای کسی افشاء نکرده اید، در قیامت باید حسابش را پس بدهید. این اسرار درونی را فرشتگان از کجا می دانند و از کجا می نویسند؟ حضرت فرمودند: آیا بوی روضه و بستان و بوی کثافت و گنداب یکی است؟ اگر از کنار باغی پر از گل و معطر بگذرید، بوی خوب به مشام شما می خورد؛ و اگر بوی بد به مشام انسان برسد، می فهمد که این جا کثافت و زباله است. از بو می توان فهمید که از کنار باغ می گذریم یا از کنار چاه. از بوی خوب فرشتگان تشخیص می دهند که این مؤمن در قلبش اسرار و نیت ها و اراده های خیر و طیب و طاهر است و از بوی بد هم فرشتگان می فهمند که در درون این شخص، پلیدی است. انسان یا باغ است یا چاه. چه جور می شود که انسان در چاه زندگی کند و از بوی چاه تنفر نکند و از بوی چاه باخبر نباشد. اگر کسی به ملکوت رسیده باشد بوی بد و خوب دیگران هم به مشام او می رسد؛ مؤمن را از منافق باز می شناسد.

عده ای در پای منبر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب - علیه افضل صلوات المصلین - نشسته بودند. بعضی از جاسوسان اموی آمدند و خبر دادند. کسی گفت خالدبن عرفته مرد. حضرت اعتناء نکردند. عده ای قبول کردند که خالد مرد، حضرت اعتناء نکردند و به سخنانشان ادامه دادند. بار دیگر گفتند یا علی می گویند خالد مرد، حضرت اعتناء نکردند. بار سوم گزارش دادند، حضرت اعتناء نکردند. عرض کردند یا امیرالمؤمنین این خبر رسمی شد، فرمود: نه، او نمرده است، او هنوز شورش و بلوائی دارد. او به تحریک حکومت های طاغی علیه من می شورد و از این درب مسجد وارد می شود. آنگاه به کسی که پای منبر حضرت بود اشاره کردند و فرمودند: پرچم او هم به دست همین شخص است که علیه حق قیام می کند؛ او هنوز نمرده است.(۵۶۹) این قضیه بعدها واقع شد و این علم غیب علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - بود، آشنائی با اسرار درونی کسی بود که پای سخنان حضرت نشسته بود. حضرت فرمودند وقتی آن شورش شروع می شود پرچم را به دست همین فرد می دهند. این مثل آن فرشته ایست که درون افراد را می بیند که درون چه کسی باغ و درون چه فردی چاه است. پس ما یا مشغول کندن چاه هستیم و یا مشغول آبیاری گل:( فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ *فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ) (۵۷۰) . خود آن شخص گذشته از( جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ) (۵۷۱) که به انتظار او است، می شود روح و ریحان. یک وقت انسان می بیند پرده کنار رفت و پیش همه رسوا شد. این که می گویند بوی عالم بی عمل دیگران را اذیت و آزار می هد، چون بدتر از دیگران است. چرا جهنمی ها از بوی عالم در زحمتند؟ چون او یک مرداریست از دیگر مردارها بد بوتر. بوی عالم بی عمل اهل جهنم را اذیت می کند. آنها متأذی می شوند و می گویند او را کنارتر ببرید.

اگر کسی در دنیا رسوا بشود بالاخره می تواند به یک جائی پناهنده بشود که آبرویش محفوظ باشد جائی برود مثلاً پشت دیوار و درختان و یا به دشت و دره و یا دامنه کوهی متواری بشود که کسی او را نبیند؛ اما فردا که پیشگاه حقیقت پدیدار شود، دیگر مفر و دره و کوهی نیست.

در قرآن کریم آمده است که از پیامبر سؤال می کنند: خداوند این کوهها را در قیامت چه می کند:( وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا *فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا *لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا ) .(۵۷۲) پیامبر بگو کوهی نمی ماند. همه کوهها کوبیده می شود و سرزمین قیامت صاف و دره و کوه و تل و تپه ای ندارد، درخت و دیورای ندارد تا شرمنده خود را آنجا پنهان کند. چشم اهل محشر هم حدت دارد و تیز است و هر جا را بخواهند ببینند می بینند:( فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ) .(۵۷۳) و این انسان در برابر چشم انداز وسیع. کجا انسان شرمنده می تواند خودش را پنهان کند. چگونه انسان عمری به بدگوئی زندگی کرد و الان سرپوش برداشته شد می تواند به خودش اجازه بدهد که در بین دیگران بسر ببرد. مهم ترین خطر همان بی آبروئی است. وقتی خدا پیامبر و مؤمنین را می ستاید، می فرماید: اینها کسانی هستند که آبرویشان در قیامت محفوظ است:( يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّـهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ) .(۵۷۴) روز قیامت روزی است که خدا آبروی پیامبر و پیروانش را حفظ می کند. معلوم می شود که خیلی خطر است. وقتی خدا می خواهد جریان عظمت پیامبر را تبیین کند، می فرماید در آن روز آبروی پیامبر و پیروانش محفوظ است؛ والا دیگران آبرویشان رفته است. چون آنچه که ما در بیرون داریم آیا در درون هم همانطوریم، یا چون به خلوت می رویم آن کار دیگر می کنیم؟ کدامیک از ما این شهامت را داشته باشیم که درون و بیرون مان یکی باشد. آن روز روز رسوائی است، چه جور انسان می تواند تحمل کند. چیزی بدتر از رسوائی نیست. سوخت و سوز را انسان تحمل می کند. الان اگر به کسی بگویند شما در برابر این توپها و تانکها و بمب های خانمان سوز صدام عفلقی کافر قرار بگیرید استقبال می کنند. اگر بگویند روی میدان مین بروید، داوطلبانه می روند؛ اما هیچ کسی حاضر نیست که آبرویش برود. تحمل کردن آن عذاب بدنی آسان است؛ به استقبال میدان مین می روند، اما انسان حاضر نیست یک لحظه آبرویش برود اگر چه حاضر است تمام بدنش تکه تکه شود و بسوزد. حاضر است بمب شیمیائی را استنشاق کند، اما حاضر نیست یک لحظه آبرویش برود؛ لذا در قیامت وقتی سخن از عذاب است جهنمی ها می گویند:( رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ ) .(۵۷۵) خدایا کسی را که تو به جهنم بردی آبرویش را بردی. سخن از بی آبروئی است، آن مهم است. البته عذاب قیامت هم سخت است، سوختن هم سخت است، اما هیچ کس حاضر نیست بی آبروئی را تحمل کند. آن روز پرده ها کنار می رود، لذا جهنمی ها می گویند خدایا هر که را تو عذاب کردی آبرویش را بردی؛ زیرا اینها داعیه خلاف داشتند. آن که کافر یا منافق بود، حسابش روشن؛ اما آن مسلمان فاسق که ظاهرش یک جور و باطنش طور دیگر بود، خطرناک است. زیرا آنطور که احکام را به مردم عرضه می کنیم که نیستیم و اگر کسی به یقین و ملکوت عالم برسد بوی گناه را استشمام می کند و می گوید بد است و انسان حاضر نیست که غذای بدبو را بخورد. اگر فرشته است که بو را استشمام می کند، اگر ملکوتیان اند که درون را استشمام می کنند، لااقل پرده روی خودمان بدست خودمان نکشیم. پرده را برداریم و ببینیم چه هستیم، چون بالاخره یک روزی این پرده ها کنار می روند. ما نباید خود را با بدها و کفار و منافقین بسنجیم بلکه ما باید خود را نسبت به آنها که جلو هستند بسنجیم.