گفتار بیست و یکم «حاوی مباحث» :
هنگام سخن از قیامت رنگ گونه رسول خدا تغییر می کرد
علی فرمود برای من پشت پرده و روی پرده مساوی است
علی بیش از یک پیراهن نداشت
سخن مرحوم ملا عبد الرزاق کاشانی و صدرالمتالهین
نصیحت امام خمینی در پایان سال تحصیلی
ارسطو گفت من می خورم برای اینکه بمانم
این سخن از سخنان برجسته رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است که فرمود: انا والساعة کهاتین
. من و قیامت مثل این دو انگشت نزدیک هستیم که در کنار یکدیگرند (دو انگشتان را جفت کردند). وقتی سخن از قیامت مطرح می شد که قیامت باطن دنیا است رخسار مبارک حضرت دگرگون می شد. اگر در یک جنگ نا برابری دشمن از هر طرف غافلگیرانه حمله کند و کسی بخواهد خبر حمله غافلیگرانه دشمن را برساند، چگونه سراسیمه است؟ چه جور صورتش افروخته است؟ می گوید دشمن در کمین است؛ دشمن در پشت سر است؛ دشمن رسیده است، آماده باشید. وقتی سخن از قیامت می شد، رنگ صورت مبارک حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) تغییر پیدا می کرد، مثل اینکه دارد از یک خطر خانمان براندازی که در شرف تحقق است خبر می دهد.
امام صادق - سلام الله علیه - نقل فرمود: یک وقتی رسول خدا بالای منبر رفت؛ گونه ها و چهره و وجنات ایشان متغیر شد. معمولا اگر کسی بخواهد خبر تلخ و سنگینی را به حاضرین ابلاغ کند صورتش متغیر می شود. به مردم نگاه کرد و فرمود: مسلمانها من با قیامت مانند این دو انگشت هستیم. بین من و قیامت فاصله ای نیست. شریعت و دین و کتابی نیست که بعد از من بیاید. این یک معنای متوسطی است که بعضی از شارحان اصول کافی ذکر کرده اند. امام فرمود: من و قیامت کنار هم هستیم. من می دانم قیامت چیست. اینکه صورت حضرت سرخ می شود برای این است که با قیامت است؛ از او دور نیست. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا
. برای من پشت پرده و روی پرده مساوی است. من قیامت را می بینم؛ اما رسول خدا بالاتر از آن را می فرماید. می فرماید من و قیامت این چنین هستیم؛ من می دانم قیامت چه خبر است. دو تا انگشت که به هم نزدیک اند، از یکدیگر باخبراند. اگر یکی گرم است دیگری احساس می کند، و اگر یکی سرد است، دیگری احساس می کند. من می دانم قیامت چه خبر است و شما همچنان غافل هستید.
چرا یک عده در قیامت کور محشور می شوند؟ برای این که چشمانشان عادت کرده اند چیزهائی را ببیند که آنها در قیامت نیستند و چیزهائی هم که در قیامت اند نیاز به یک چشم مناسب دارد که تهیه نکرده است؛ لذا هیچ چیز را نمی بیند؛ کور است؛ گنگ است و کر است. نظام آنجا نظام دیگری است؛ بازار آنجا بازار دیگری است. فرمود من می دانم قیامت چه خبر است. شما همینطور آرام نشسته اید، مثل اینکه کسی از جبهه ها آمده می گوید من می دانم جبهه چه خبر است اما شما همینطور آرام نشسته اید. اگر کسی از منطقه های موشک باران شده صهیونیستهای کافر بیاید او می تواند بگوید من و جبهه اینطور هستیم؛ من از جبهه خبر دارم. شما چه می دانید، چه خبر است وقتی می خواهد از پیروزی رزمندگان سخن بگوید، می گوید من و جبهه این چنین هستیم. شما چه می دانید در جبهه چه خبر است، شما این جا آرام نشسته اید.
ثم قال: یا معشر المسلمین؟ ان افضل الهدی هدی محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود: بهترین هدایت راهی است که خدای سبحان بوسیله من به شما ابلاغ فرموده است. چون من از دور خبر نمی دهم بلکه دستی از نزدیک بر آتش دارم؛ منتها آتش ما را نمی سوزاند. این اخبار غیب جزئیات جهنم و بهشت را تشریح کردن و خصوصیات قیامت را ذکر نمودن برای کسی است که از نزدیک خبر داشته باشد.
وخیر الحدیث کتاب الله وشر الامور محدثاتها. بهترین سخن قرآن است و خواندن قرآن، فهمیدن قرآن، آشنا شدن با قرآن، عمل کردن به قرآن، پی بردن به باطن قرآن؛ ضمن اینکه حفظ سنت های الهی بهترین کار است، بدعت نیز از بدترین امورهاست.
ایها الناس من ترک مالا فلاهله و من ترک کلا اوضیاعا فعلیّ او الیّ
. ای مردم هر کسی مرد و مال حلالی به جای گذاشت، مال ورثه او است؛ و اگر دین و قرض و عائله بی سر پرستی دارد، من او را تأمین می کنم؛ به من مراجعه کند چون حکومت اسلامی باید آن را تأمین کند حکومت اسلامی نمی گذارد کسی تکدی کند و بصورت سئوال زندگی کند. صاحب کتاب الغارات
از یکی از اساتید استادش نقل می کند. می گوید: من بچه بودم پدرم مرا به مسجد جامع کوفه برد و علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - در حال ایستاده در روز جمعه مشغول خواندن خطبه بودند و من دیدم علی بن ابیطالب: یروح بکمه. با آستینش خود را باد می زند. مسجد پر جمعیت بود و من هم بچه بودم. پدرم مرا روی گردنش نشاند که من آن صحنه ها را ببینم. این صحنه را دیدم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آستینش خود را خنک می کند، گفتم: پدر چون هوا گرم است امیرالمؤمنین با آستین لباسش خود را خنک می کند؟ پدرم به من فرمود: این چنین نیست. علی بن ابیطالب احساس گرما و سرما نمی کند. نه گرما علی را آزار می دهد نه سرما؛ و این ناظر به دعائی است که در یک جریانی رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - نسبت به امیرالمؤمنین دعا کرد. عرض کرد: خدایا اثر برودت و حرارت را به علی نچشان. بعد از آن دعاء دیگر حضرت علی (علیه السلام) نه در تابستانها از گرما رنج می برد و نه در زمستانها از سرما رنج می برد.
گفت: پسر! علی بن ابیطالب رنج سرما و گرما را احساس نمی کند و اینکه می بینی علی بن ابیطالب آستین لباسش را حرکت می دهد برای آن است که او بیش از یک پیراهن ندارد و چون این لباس را شسته و خشک نشده است، آستین را حرکت می دهد که خشک بشود. او از این کار لذت می برد چون به غیر حق دل نمی بندد و این را هم هنر نمی داند و به حساب کمال نمی آورد
این را هدف نهائی نمی داند.
اینها اوائل راه است. چیزی که نباید فراموش بشود این است که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: حکومت اسلامی کسی را فقیر نمی گذارد.
قال: مر شیخ مکتوف کبیر یسال فقال امیرالمؤمنین: ماهذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین نصرانی. فقال امیرالمؤمنین: استعملتموه حتی اذا کبر و عجزه منعتموه. انفقوا علیه من بیت المال.
امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - دید پیر نابینائی تکدی می کند فرمود: این کیست. گفتند: یک مسیحی است که پیر شده و از کار افتاده است و گدائی می کند. حضرت فرمود: تا قدرت داشت به این مردم خدمت کرد و اکنون که از کار افتاده است باید این چنین باشد: انفقوه من بیت المال. حکومت اسلامی باید اینها را تأمین کند تا کسی گدائی نکند. اگر کسی توان کار دارد، کار؛ و اگر توان ندارد از بیت المال تأمین بشود
.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که آن سخن را فرمود که من و قیامت مانند این دو انگشت هستیم ما همه می توانیم به جائی برسیم که بگوئیم انا والساعه کهاتین. آری، منتها رسول خدا پیشاپیش همه با کل جریان قیامت مانند دو انگشت حضور دارد اما ما با گوشه ای از قیامت آنهم بدنبال حضرت.
مرحوم ملا عبدالرزاق کاشانی - رضوان الله علیه - می گوید: ما دیدیم کسانی که دارند غسلین می خورند: لقد شاهدنا من یاکل الغسلین
. این حرف خیلی بزرگ است. خدای کریم در قرآن فرمود: آنها که حرام می خورند، در جهنم طعام آنها غسلین یعنی چرک است. طعام آنها اثیم است:(
لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ
)
. باطن غذای حرام و معصیت تیره گی است همانطوری که باطن عبادت نور است.
مرحوم صدر المتألهین می فرماید
: افرادی هم بودند که مشاهده می کردند وقتی دیگران دارند حرف می زنند از دهانشان آتش می آید؛ وقتی که خاموش شدند مثل اینکه درب تنور را بستند. معصیت، فحش، غیبت، تهمت، اهانت، بدگوئی، زخم زبان و رنجاندن اینها همه آتش است که از دهان بیرون می آید و آن آتش باطن گناه است. ما اگر نتوانیم به آنجا برسیم که بگوئیم من و قیامت در کنار هم یکدیگر هستیم لااقل می توانیم بگوئیم ما و بعضی از اسرار قیامت کنار هم هستم. به ما گفته اند که باطن راه دارد؛ با عمل صالح می شود به ملکوت آسمان رسید.
هر وقت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواستند از جریان قیامت خبر دهند رخسارشان عوض می شد. ترس، خوف و خشیه من الله در حضرت محسوس بود.
پیامبر اکرم بعد از اینکه خطبه را شروع کردند و حمد و ثنای خدا را گفتند چند جمله ای هم درباره هدایت فرمودند؛ آنگاه صدا را بلند کرده و دو طرف صورت مبارکشان قرمز می شد. چون می خواستند یک خبر مهمی بگویند؛ می خواستند از قیامت خبر بدهند و از جهنم حرف بزنند. چرا رنگ چهره حضرت عوض می شد؟ چون جریان قیامت که کارساده و آسانی نیست. مرگ آنچنان امری است که انسان علوم و خوانده هایش را فراموش می کند. الان ما بسیاری از چیزهای را حفظ هستیم و می دانیم و مسلط هستیم اما در قبر ساده ترین و ابتدائی ترین مسائل اسلامی را از ما سؤال می کنند. مسائل پیچیده اسلامی را که از ما سؤال نمی کنند. معراج یعنی چه، جبر و تفویض یعنی چه، قضا و قدر یعنی چه، لوح محو و اثبات یعنی چه، لوح و قلم یعنی چه، شق القمر یعنی چه. سؤال می کنند خدایت کیست، دین ات چیست، کتابت چیست، قبله ات کدام است. ابتدائی ترین سؤالی که انسان به بچه های خودش می آموزاند از انسان سؤال می کنند. مگر کسی جز افراد خالص یادش می ماند؟ همین سؤالهای ابتدائی که ما به بچه ها می آموزانیم: دین مان اسلام است، خدای مان الله - جل جلاله ربی - است، قبله ما کعبه است، کتاب ما قرآن است؛ ساده ترین مسائل را در قبر سؤال می کنند و بسیاری از افراد یادشان نیست. فشار مرگ مرگ یک فشاری است که برای کسی حافظه بگذارد. انسان می بیند مثلاً بعضی به بیماری حصبه مبتلا می شوند و بعد از این که از بیمارستان آمدند همه آن درس و بحثها یادشان می رود. آنها که بیماری حصبه می گیرند یا فشارهای مغزی دیدند، تا مدت های زیادی هر چه خوانده اند از یادشان می رود. بسیاری از علماء و دانشمندان وقتی یک آسیب مغزی می بینند حالشان که خوب می شود دیگر چیزی یادشان نیست.
انسان در فشار مرگ دفعتاً می بیند که از ظاهر به باطن می رود؛ از ملک به ملکوت می رود؛ از عالمی به عالم دیگر سفر می کند؛ آنگاه در این تحول عمیق از او سؤال می کنند خدای تو کیست؟ یادش نیست. پیامبرت کیست؟ یادش نیست. چه دینی داری؟ یادش نیست. این که می گویند دائماً به یاد حق باشید:(
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ
)
انسان دائماً بیاد حق باشد. برای این است که گفتند شبانه روز ۵ وقت، ۱۷ رکعت نماز کافی است؛ گفته اند روزه یک ماه در طی سال کافی است؛ گفته اند در طی عمر یک بار حج کافی است و مانند آن؛ اما نگفتند یاد حق فلان قدر کافی است:(
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّـهَ ذِكْرًا كَثِيرًا
)
انسان دائماً باید بیاد حق باشد و بطور دوام در جان بپروراند. نامش بر لب و یادش در دل تا یک خطری پیش آمد یادش باشد.
امام خمینی - دام ظله - آخر سال تحصیلی که می شد پایان درس نصیحت می کردند. این حدیث شریف را گفتند که بعد هم در بحثهای قیامت این حدیث شریف را ما زیارت کردیم که: عده ای در قیامت از ایشان سئوال می کنند که پیامبرتان کیست. بعد از احقابی از عذاب، یعنی حدود هشتاد سال و یک قرن عذاب کشیدن، تازه اگر از او سؤال کنند که پیامبرت کیست، یادش می آید و می گوید: پیامبر من کسی است که بر او قرآن نازل شده است؛ هنوز نام مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) یادش نمی آید.
مگر جریان مرگ و بعد از مرگ کار آسانی است. اگر آسان بود که همه در جواب سؤال های قبر این ساده ترین سؤال ها را جواب می دادند. در پرسشنامه ها هر کسی در کمترین فرصت و سریع ترین وضع آنها را پر می کند که دینم اسلام، کتابم قرآن، قبله ام کعبه است و امثال ذلک؛ اما آنجا این چنین نیست، چون انسان از ملک به ملکوت سفر کرده است.
وقتی پیامبر می خواهد جریان قیامت را که از خدا آموخته است برای مردم تشریح کند، چهره اش زرد می شود؛ گونه هایش تغییر می کند. یک فرمانده اگر بخواهد به سربازانش بگوید، برخیزید حمله شروع شد، چطور دستور می دهد؟ اگر سپاهیان در یک آسایشگاهی آرمیده باشند و بطور ناگهانی حمله شروع شود آیا فرمانده می گوید آقایان بفرمائید به ما حمله کردند یا نه شتابزده و سراسیمه و با صورت سرخ و لحن جدی سخن می گوید؟ وقتی سخن از قیامت و جریان مردن و جهنم و صراط و حساب و محکمه عدل خدا فرا می رسید، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل اینکه خبر حمله می دهند: کانه منذر جیش.
می گوید: شاید صبح قیامت شد و یا اول مغرب قیامت می شود؛ یا اگر کسی مرد که قیامت صغرای او قیام می کند، معلوم نیست که قیامت چه وقت قیام می کند. انسان می بیند دفعتاً وضع عوض شده است و در عالم دیگری است که کسی را نمی شناسد و آنچه را که می شناخت پشت سر گذاشت. اگر چشم انسان را ببندند و از شرق به غرب یا از غرب به شرق بیاورند، طوری نیست؛ حتی اگر دفعتاً او را سوار کنند و از مشرق زمین به مغرب زمین ببرند بالاخره آنجا هم همین مردم اند و نظامی که حاکم بر شرق است همان نظامی است که حاکم بر غرب است؛ آفتاب است، ماه است، مردم است، زندگی است؛ با یک تفاوت مختصر؛ اما با مردن دفعتاً می بینید وارد عالمی شد که هیچ ارتباطی با عالم دنیا ندارد و مسائل دیگری در آنجا مطرح است .فرمود: یا در بامداد و یا در شامگاه وارد قیامت می شوید؛ بعد فرمود: من و قیامت مانند این دو انگشت هستیم؛ من می دانم قیامت چه خبر است؛ من می دانم جهنم چه خبر است؛ من می دانم صراط چیست، حساب چیست، میزان چیست؛ بسیاری از افراد خودشان را فریب می دهند؛ فرمود: اینها نمی دانند که در آنجا چه کالائی و حرف چه کسی خریدار دارد. آنجا از انسان چه می خواهند. بدنبالش هم همان اصل کلی حکومت اسلامی را فرمود: من ترک مالا فلاهله و من ترک دینا فعلی والی.
در بحثهای دیگر از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده ایم که وقتی خواسته باشند سخنرانی کنند صورت مبارکشان سرخ شده باشد. آیا در حمله ها این چنین بود؟ هفتاد الی هشتاد جنگ در اسلام واقع شده است که با همه ضعفهائی که مسلمین داشتند و هیچ جنگی، جنگ برابر نبود بلکه همه جنگها جنگ نابرابر بود؛ آیا حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی می خواستند جریان را اعلام کنند صورتشان سرخ می شد؟ مسلمین خرما را نصف می کردند و می خوردند و مشرکان شتر می کشتند و می خوردند؛ اینها پوست خرما و آنها کباب می خوردند؛ ولی حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی در این جنگهای نابرابر می خواستند فرماندهی را بعهده بگیرند هرگز سرخ نمی شدند. امکانات مالی و جنگی نداشتند؛ اینها پیاده بودند و آنها سواره؛ اینها بی سلاحی بودند و آنها مسلح؛ مثلا در جنگ بدر که اولین جنگ هم بود وضعیت طرفین قابل قیاس نبود اما حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرماندهی این جنگ نابرابر را بعهده داشتند هرگز صورتشان سرخ نمی شد. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - می فرماید در شب جنگ بدر که دیگران احساس خطر می کردند رسول خدا پای درختی ایستاد و تا صبح عبادت کرد؛ اصلا گویا ما فردا جنگی نداریم
؛ اما وقتی سخن از مرگ به بعد است، صورتشان سرخ می شود، صدا را بلند می کنند و گونه هایشان تغییر می کند. می فرماید: مردم مرگ و جریان بعد از مرگ یک امر عادی نیست؛ مواظب خودتان باشید؛ فرمود: شما جریان مرگ و قیامت و صراط و حساب را از چه کسی می خواهید بشنوید: انا والساعه کهاتین. من و قیامت مانند این دو انگشت در کنار هم هستیم، از من سؤال کنید که بعد از مرگ چه خبر است؛ بهشت یعنی چه، صراط یعنی چه، حساب یعنی چه، و انسان به کجا می رود. این جمله انا والساعه کهاتین از باطن عبادت خبر می دهد که(
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ
)
که خداوند فرمود عبادت کن به این مقام می رسی. مگر نفرمود(
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ
*لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ
)
: اگر یقین پیدا کردید جهنم و آتش جهنم را می بینید. فرمود منم که می توانم خبر بدهم. چون شما نمی بینید البته صورتتان سرخ نیست؛ من شعله را می بینم.
خدای سبحان این راه را فراسوی بندگان خود و سالکان الی الله نصب کرده است؛ آنگاه راههای رسیدن به این امور را یکی پس از دیگری به ما آموخت. بطور مثال فرمودند به این که: انسان در ماه مبارک رمضان احساس عظمت می کند و بزرگی خود را می یابد، می گوید من بزرگ تر از آن هستم که آلوده بشوم و تن به گناه بدهم؛ این بزرگی خود یافتن، در اثر روزه گرفتن است، که مقدمات اولیه روزه امساک و کم خوری است.
از ارسطو سؤال کردند: چرا شما کم می خورید؟ گفت: من می خورم برای اینکه بمانم و دیگران می مانند برای اینکه بخورند. دیگران زنده اند برای این که بخورند، بگذار زیاد بخورند؛ من می خورم برای این که زنده بمانم. آنان که پرخور هستند، هم عمرشان کمتر است و هم به آن معارف الهی دسترسی ندارند. هرگز انسان پرخور به فهم در نمی آید.
امام صادق از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرمود که: یک وقتی جبرئیل - سلام الله علیه - در روزی و زمانی که سابقه نداشت وارد شد. گفتم: در وقتی آمدی که بی سابقه بود. آیا خبر مهمی است برای این که حالت شما، حالت ارعاب است. فرمود: تو ترسی نداری برای این که غفرالله لک ما تقدم من ذنبک وما تاخر. فرمود: پس برای چه آمده ای؟ جبرئیل گفت: خدای سبحان شما را از چند چیز نهی کرد: اول از بت پرستی؛ دوم از میگساری؛ سوم از جدال
با مردم و بحث علمی را بصورت مجادله در آوردن
.
آنگاه فرمود در کنار این دستوراتی که خدای سبحان به شما داد یک خصلت دیگری را خدای سبحان به شما امر کرد که برای همه شؤون زندگی است که برای مبدء و منتهایت سودمند است. آن چیست؟ یقول لک ربک ما ابغض وعاء قط کبغضی بطنا ملانا. خدا می گوید چیزی پیش من مبغوض تر از شکم پر نیست، که انسان همیشه سیر باشد. چون او که مانند بهائم می خورد، مانند جماد می افتد.
عده ای بعد از افطار اول رونق گرفتنشان درباره مطالعه و دعاء و ذکر و امثال ذلک است؛ و عده ای همین که از کنار سفره فاصله گرفتند بایستی به جائی تکیه بدهند. مگر انسان باید اینقدر بخورد که نتواند خودش را نگه بدارد پرخوری هم عمر را کم می کند وهم سلامت را از انسان می گیرد، و بالاتر از همه فهم و اندیشه و شعور را از انسان می رباید. اگر کسی بخواهد به اسرار عالم راه پیدا کند چاره ای جز سبکبار بودن درون ندارد و این را کسی می گوید که می فرماید انا والساعه کهاتین.
بدنبال این یک سلسله دستوراتی به شیعیان می دهند که پیروان راستین اهل بیت عصمت و طهارت اند.