گفتار ششم «حاوی مباحث» :
باطن روزه انسان را کریم می کند
خوشا به حال کسی که عبادت را معشوق خود بداند
سر روزه پایه دین است
اعضاء و جوارح انسان سربازان حق اند
همه چیز در جهان به یاد حق است
داستان سوره هل اتی بیان مقام ابرار است
انسان با تقوی دو درجه دارد
بدن انسان به مقدار بهشت می ارزد
هر عبارتی یک ظاهر و یک باطن دارد. احکام واجب و مستحب ظاهر آن را ترسیم می کنند و اراده و نیت هم باطن آن را ترسیم می کنند. قرآن کریم، هم ما را به ظواهر عبادات دعوت کرده است، و هم ما را به اسرار عبادات آشنا فرموده است. در جریان روزه گرفتن همانطوری که اصل روزه گرفتن و ماه و ساعت شروع و ختم روزه و خصوصیات آن را تبیین کرد، فرمود: من شهد منکم الشهر فلیصمه
. اگر کسی شاهد ماه مبارک رمضان بود باید روزه بگیرد. در جای دیگر فرمود:(
أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ
)
. تا شب روزه بگیرید. و آغاز روزه را هم به این صورت بیان فرمود:(
حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ
)
. سر روزه گرفتن را هم فرمود: لعلکم تتقون؛ ولعلکم تفلحون
. روزه بگیرید برای اینکه تقوی پیدا کنید؛ تقوی را هم که مدار کرامت می داند و هر انسان با تقوی، کریم است؛ و هر که تقوای او برتر است، اکرم است؛ پس باطن روزه گرفتن، انسان را کریم می کند، و کرامت همانطوری که در بحث های قبل به عرض رسید، از اوصاف برجسته فرشتگان است، فرشته مکرم است، کریم غیر از کبیر و عظیم و محترم است. ظاهراً چنانچه قبلاً گذشت در فارسی لفظی نداریم که کریم و کرامت را معنا کند. کرامت بزرگی و عظمت و محترم بودن نیست، آن وصف ممتاز و برجسته ای است که اگر بخواهیم او را تبیین کنیم، ناچاریم از چند کلمه استفاده کنیم تا آن را بیان کنیم
.
کرامت مخصوص فرشتگان است اما در قرآن خطاب به ما فرمود روزه بگیرید تا کریم بشوید. یعنی تا با تقوا بشوید، که تقوی محور کرامت است، آنگاه انسان کریم گناه نمی کند برای اینکه با کرامت او سازگار نیست، نه برای اینکه جهنم می رود و نه برای اینکه بهشت برود، بلکه چون انسان است گناه نمی کند.
امام صادق - سلام الله علیه - فرمود: ما که خدا را عبادت می کنیم چون خدا را دوست داریم: لا نعبدهم الا حبا، هل الدین الا الحب
. و این جزء اسراری است که هر کسی به آن اسرار دسترسی پیدا نمی کند. همانطوری که باطن قرآن در کتاب مکنون است؛ لا یمسه الا المطهرون، پرستش دوستانه هم چنین است، یعنی برای هر کسی مقدور نیست که دوست عبادت باشد و معبود او را دوست داشته باشد. خدا آرزوی افراد با اشتیاق است: بمحبتک یا اهل المشتاقین
. شوق آن است که انسان را به سوی خدا بکشاند، شوقا الی الجنه باشد
. و او آرزوی مشتاق است. امل غیر رجاء می باشد.
امل آن آرزوئی است که انسان را بی تاب کرده و به تب و تاب وادار می کند. یک وقت انسان امیدوار می باشد و یک وقت آرزومند است، که در اثر این آرزو تلاش و کوشش می کند. اگر کسی مشتاق خدا نباشد او را مشتاق نمی گویند. شوقش شوق کاذب است. آن شوقی که متعلقش باطل باشد، شوقی کاذب است. شوق صادق آن است که متوجه خدای سبحان است باشد و لاغیر، که خدا معشوق انسان باشد. اول مورد اشتیاق او باشد بعد مورد عشق. شائق
. به کسی می گویند که ندارد و می طلبد، عاشق به کسی می گویند که رسید و نگه می دارد. فرق شوق و عشق این است
. آن انسان تشنه ای که به دنبال چشمه می رود می گویند او مشتاق چشمه است؛ وقتی به آب رسید و آن آب را گرفت و حفظ کرد، می گویند او عاشق چشمه است. شوق قبل از وصول است و عشق بعد از وصال.
رسول الله - صلی الله علیه و آله سلم - فرمود: افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لایبالی علی ما اصبح من الدنیا علی عسرام علی یسر
. خوشا به حال کسی عبادت را معشوق خود بداند. با عبادت معانقه کند و او را با تمام وجود لمس کند. خوشا به حال چنین نمازگزار و روزه داری که عاشق صوم باشد.
این حدیث شریف که می فرماید بهترین چهره های مردم آن انسانی است که به عبادت عشق بورزد، ما را وادار می کند که اول شائق بعد عاشق عبادت باشیم. انسان که عاشق عبادت شد از خود اثری ندارد. به چه عشق می گوئید؟ و این کلمه شریفه عشق را از چه چیزی گرفته اند؟ گفته اند عشق که یک واژه عربی است از یک گیاه خاصی که عشقه نام دارد، مشتق شده است. همان پیچکی است که ما در فارسی می گوئیم. آن گیاهی که خود را به این درخت می تند و می چسباند. این گیاهی که پیچک نام دارد وقتی به بدنه درخت چسبید، این درخت را رها نمی کند. راه نفس درخت را می بندد کم کم آن درخت زرد می شود، برگهایش می ریزد و سرانجام درخت را خشک می کند در این هنگام می گویند این درخت را عشقه گرفت. عاشق به یک چنین انسانی می گویند. آن که پیچک عبادت او را گرفت
، او را زرد کرد، راه نفس او را بست، و سرانجام او را خشک و از خود تهی کرد، به او می گویند عاشق عبادت است، که در این حدیث شریف هم فرمود برجسته ترین انسانها کسانی هستند که به عبادت عشق بورزند و اگر راه نفس و نفوذ او بسته شد، چیزی از خود ندارد تا رشد کند. لذا در اسرار روزه گرفتن، گفتند روزه بگیرید برای اینکه آن نشاط حیوانی کم بشود
، مثل درختی که او را پیچک گرفته که دیگر رشد نمی کند. در بعضی از روایات آمده است که روزه بگیرید برای آن که آن طراوت و خرمی و شادابی غیر ماه مبارک رمضان را از دست بدهید، زیرا آن یک نشاط کاذبی است. بعد وقتی انسان روزه گرفت و به روزه علاقه پیدا کرد و به آن دل بست، آنگاه کم کم به باطن روزه پی می برد. باطن روزه انسان را به لقاء حق می کشاند که خدای سبحان فرمود: الصوم لی وانا اجزی به
. که این تعبیر فقط درباره روزه وارد شده است و درباره سائر عبادات وارد نشده است. انسان در روزه گرفتن اول از درجه ضعیفه آن اسرار شروع می کند، بعد به آن درجه عالیه سر روزه که لقاء حق است، خواهد رسید.
روایات یک سلسله از حکمت های ظاهری روزه را بیان می کند. هشام بن حکم از امام صادق - سلام الله علیه - می پرسد: چرا روزه گرفتن بر مردم واجب شد؟ فرمود: انما فرض الله - عزوجل - الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر و ذلک ان الغنی لم یکن لیجد مس الجوع فیرحم الفقیر لان الغنی کلما اراد شیئا قدر علیه فاراد الله - عزوجل - ان یسوی بین خلقه وان یذیق الغنی مس الجوع والالم لیرق علی الضعیف فیرحم الجائع
برای این فقیر و غنی هر دو در امساک یکسان اند هر دو نباید بخورند و بیاشامند. افرادی که دارند و همیشه سیراند اینها رنج گرسنگی را تحمل نکردند لذا بوسیله روزه گرفتن رنج گرسنگی را تحمل می کنند تا درد گرسنگان را بچشند زیرا کسی که وضع مالی اش خوب است، هر وقت هرچه بخواهد در اختیار او است، هرگز گرسنه نیست؛ بنابراین درد گرسنگی گرسنگان را احساس نمی کند و با روزه گرفتن درد فقرا را احساس می کند و با آنها همکاری خواهد کرد. این نازل ترین درجه روزه گرفتن است، انسان در غیر ماه مبارک رمضان هم نباید آنقدر بخورد که همیشه سیر باشد و درد گرسنگی گرسنگان را نچشد، و یا بی خبر باشد و نداند که در جهان چه می گذرد؛ این قدم اول است. خدای سبحان بوسیله روزه گرفتن می خواهد بین همه مردم مساوات برقرار کند که همه از درد گرسنگی و تشنگی با خبر بشوند. این حدیث شریف با ما به زبان ما سخن گفته است. نه آنکه سر عمومی آن را بیان کرده باشد زیرا اگر علتش این است پس فقراء که همواره گرسنه اند چرا روزه بگیرند؟ روزه برای این نیست که انسان گرسنه و تشنه بشود. اگر کسی چیزی بدست نیاورد و گرسنه و تشنه ماند رنج گرسنگی را تحمل کرده است اما این صوم نیست. آن صومی که انسان را به تقوی و فلاح و در نتیجه به کرامت - که وصف فرشتگان است - می رساند، نیست. این قدم اولی است که با ما به زبان ما سخن می گویند که در ما شوق ایجاد بشود.
نامه ای امام هشتم علی بن موسی الرضا - سلام الله علیه - برای ابن سنان مرقوم فرمود و در آن نامه جریان روزه گرفتن را چنین ذکر فرموده است: علت روزه گرفتن این است: لعرفان مس الجوع و العطش ذلیلا مستکینا ماجورا محتسبا صابرا و یکون ذلک دلیلا له علی شدائد الاخره مع مافیه من الانکسار له عن الشهوات واعظا له فی العاجل دلیلا علی الاجل لیعلم شده مبلغ ذلک من اهل الفقر و المسکنه فی الدنیا و الاخره.
انسان گرسنگی را برای اینکه خدای او گفت تحمل بکن تحمل می کند؛ تشنگی را برای اینکه خدای او دستور داد تحمل بکن، تحمل می کند. این حدیث یک درجه بالاتر از آن حدیث است که این تحمل را بعنوان اطاعت فرمان خدا تبیین می کند. همین که گرسنگی و تشنگی دنیا را تحمل کرد متذکر گرسنگی و تشنگی قیامت می شود که هم در آن عالم از شهوات دنیوی آزاد می شود و هم نسبت به دنیا برای او عالم پند و اندرز و نصیحت است و هم یک راهنمای خوبی است که او را به قیامت هدایت می کند. این بیان نشان می دهد که روزه گرفتن هم اسرار دنیوی دارد و هم اسرار اخروی. اما باز در بین راه است، آن سر نهائی روزه گرفتن را بیان نفرمود. از امام باقر - سلام الله علیه - رسیده است که: بنی الاسلام علی خمسه اشیاء. دین پنج پایه دارد: علی الصلوة والزکوه والحج والصوم والولایه
. روزه گرفتن بعنوان پایه دین مطرح است. آیا این روزه گرفتن که با خوردن یک قطره آب باطل می شود، پایه می باشد یا آن باطن و سر روزه پایه دین است.
و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الصوم جنه من النار
. روزه یک سپری است در مقابل آتش؛ هم آتش شهوت در دنیا، هم آتش جهنم در آخرت. این بیان بعضی از اسرار و گوشه های درونی روزه است.
و قال - علیه السلام - قال الله تبارک و تعالی: الصوم لی وانا اجزی به
. روزه مال من است و من شخصاً به این روزه جزا می دهم. اولا همه اشیاء و موجودات جهان امکان از آن خدا است، چیزی در جهان خلقت نیست که مال خدا نباشد، چون مخلوق و مملوک او است چشم و گوش ما هم مال او است:(
أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ
)
. خدائی که مالک چشم و گوش است، قادر بر هر چیز است. اینطور نیست که چشم و گوش ما در اختیار خود ما باشد. گاهی به ما اجازه بستن و مردن نمی دهند، با همان حالتی که چشم باز است می میریم. اگر کسی نباشد که در حالت گرمی بدن این چشم را به هم ببندد، منظره هولناکی است. ام در آیه منقطه است. به معنای بلی آمده است. به رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - عرض کردند که چرا شما اینقدر در برابر خدای سبحان جزع می کنید؟ فرمود برای اینکه مقدورم نیست که این مژه های چشم و پلک های چشم را روی هم بگذارم و همچنین انسان جرعه آبی که می نوشد آنقدر قادر نیست که او را فرو ببرد
. پس چیزی در جهان نیست که مال خدا نباشد. و چون همه موجودات جهان مخلوق او است، در نتیجه مملوک او هم هست.
امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - فرمود: مواظب کارهایتان باشید برای این که تمام اعضاء و جوارح شما سربازان حق اند، اگر خدای سبحان بخواهد کسی را بگیرد با دست و زبان و پایش، او را می گیرد: و اعلموا عباد الله ان جوارحکم جنوده و خلواتکم عیونه
. مثلاً جائی که نباید امضاء بکند، با دستش امضاء می کند و گرفتار می شود. اگر خدا خواست کسی را بگیرد با اعضاء و جوارح اش، او را می گیرد. لازم نیست دیگری را علیه او بشوراند، با جوارحش او را می گیرد. فرمود مواظب باشید در خلوت ها جلوت ها، بدانید در مشهد و محضر خدای سبحان هستید. خلوات شما جلوات او است عیون و مشهد و مرآی او است.
یک سلسه مأمورانی خدای سبحان دارد که رقم نفس های شما را شماره می کند، تعداد نفسی را که می کشید آن ها می دانند، و حتی برای چه این نفس را کشیدید. چرا در بزرگداشت شهادت سالار شهیدان حسین بن علی - علیه السلام - و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت آمده است که نفس المهوم لنا تسبیح
. انسان یک آهی برای مظلومیت این خاندان بکشد عبادت است، چرا؟ چون این نفس حساب دارد.
عمار یاسر وقتی در حضور علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - نفس عمیقی کشید، حضرت فرموند: برای چه نفس عمیق کشیدی؟ این نفس عمیق نشانه تأثر و اندوه است. اگر برای آخرت بود که بسیار خوب و عبادت است؛ و اگر برای دنیا کشیدی که من دنیا را خوب تشریح کنم تا بدانی جای افسوس نیست. کسی که دنیا را شناخت برای او افسوس نمی خورد. فرمود: عمار! تمام لذت های دنیا به اندوه و رنج آمیخته است، و بهترین لذتهای او در مسائل خوردن و پوشیدن است. بهترین غذائی که انسان می خورد و بهترین لباسی که انسان می پوشد، محصول کارگاه دو کرم است: هیچ غذائی بهتر از عسل مصفی نیست که او را یک کرم بنام زنبور عسل ساخته است؛ و هیچ پارچه ای هم ظریف تر و گران قیمت تر و عالی تر از حریر و پرنیان نیست که آن را هم یک کرم بنام پیله و کرم ابریشم می سازد. اگر افسوس تو برای خوردن است که دسترنج یک کرم است
و تو برای چه تلاش می کنی و افسوس می خوری که فلان غذا را نداری و یا افسوس می خوری که فلان پوشاک را نداری چون آدم عاقل برای دنیا آه نمی کشد و اگر برای آخرت است که خوشا به حالتان. بزرگان اهل معرفت در هر نفسی به یاد حق اند، اینها کیانند و ما چرا اینقدر دور هستیم؟
یکی از اصحاب ائمه - سلام الله علیهم - مریض شد. امام معصوم با همراهانش به عیادت او رفتند. او در بستر بیماری می گفت: آه! این شخص که به همراهی امام به عیادت این مریض رفته بود خطاب به مریض گفت چرا نمی گوئی یا الله، چرا آه می کشی، حضرت فرمودند: آه اسم من اسماء الله تعالی
. این شخص وقتی که آه می کشد خدا را می خواند. طبیب و معالج را می خواهد، چه بداند چه نداند. بلکه هر دمی یاد خداست چه اینکه حکیم سبزواری قده فرموده است:
دم چو فرو رفت هاست
|
|
هوست چو بیرون رود
|
یعنی از او در همه
|
|
هر نفسی، های و هوس اوست
|
چیزی در جهان نیست که به یاد حق و خدای سبحان نباشد. این انسان می باشد که گاهی غافل است و گاهی غیر غافل. فرشته ها، این نفس ها نفس ها را می شمارند که برای چه انسان تنفس می کند. وقتی سرتاسر جهان ملک و ملک خداست، و همه اعضاء و جوارح ما سپاه حق اند.
اگر خدای سبحان بخواهد کسی را بگیرد، با اعضاء و جوارح او، خودش را می گیرد؛ منظور آن است که چیزی در جهان نیست که ملک خدا نباشد. اما این تعبیر که فرمود روزه مال من است، یک خصوصیتی را می رساند، روزه ای که صائم دارد، ملک و مال خدا است، یک وقت انسان از سحر تا افطار امساک می کند، این یک درجه روزه داری است. تلاشی است که حداکثر در قیامت نسوزد یا وارد بهشت شود؛ بهشتی که(
جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ
)
؛ اما به آن بهشت که فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
، راهش نخواهند داد. کسی که تمام تلاش و کوشش او این است که چه وقت اذان می گویند و وقتی افطار شد، احساس راحتی می کند گو اینکه از رنج روزه گرفتن در آمده است، او را به حرم کبریائی اله راه نیست؛ یعنی روزه ضمن اینکه حکم و ادبی خاص دارد، سری هم دارد که آن لقاء و محبت خدا است. این حدیث در انسان شوق ایجاد می کند که بعد عاشق شود. انسان تا مشتاق نباشد که تلاش نمی کند، و تا تلاش نکند، که نمی رسد. وقتی روزه مال او بود، به روزه دار چه می دهد. خداوند شخصاً جزای روزه دار را بعهده گرفته است، و به تعبیر مرحوم مولی محمد تقی مجلسی - قدس الله نفسه الزکیه - مجلسی اول که گذشته از مقام شامخ فقاهت در بسیاری از معارف اسلامی و علوم عقلی نیز اهل نظر و راه بوده است در کتاب روضه المتقین شرح من لایحضره الفقیه - که از کتابهای قیم امامیه است - می گوید
: خدای سبحان به این معنا اکتفاء نکرد که بفرماید الصوم لی، فرمود: انا اجری به ضمیر متکلم وحده را قبل از فعل ذکر کرد. نفرمود واجزی به؛ سخن از من است. خودش را مطرح می کند. روزه مال من است، من هستم که جزای روزه دار را می دهم، به فرشتگان نمی گویم او را به بهشت ببرند. من خودم جزای روزه دار را می دهم. خودش چگونه جزاء می دهد؟ به یک عده می فرماید:(
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
*وَادْخُلِي جَنَّتِي
)
به آن کسانی که مانند اولیاء الهی روزه های مستحبی می گیرند و سهمیه افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین می دهند
آنها در عین حال که(
جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ
)
. را دارند و در اختیار آنها است، برای مطلب بالاتر روزه می گیرند. اما آنها که برای این روزه می گیرند که وارد بهشت بشوند و از میوه های بهشت استفاده کنند تنها یک سوداگری دارند.
این جریان روزه گرفتن اهل بیت عصمت و طهارت که - حسنین سلام الله علیهما - مریض شدند و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا - علیهما السلام - نذر کردند که اگر خدای سبحان این بچه ها را شفاءء مرحمت کرد، روزه بگیرند. خدای سبحان آنها را شفاء مرحمت فرمود. امیرالمؤمنین، فاطمه زهراء، امام حسن و امام حسین و فضه هم که خدمتگزار و تربیت شده آنها بود، روزه گرفتند. این جریان برای آن است که ما هم می توانیم به این مقام برسیم، برای اینکه خدمتگزار اینها هم در این جا سهم داشت، تربیت شده این خانواده به کجا می رسد! چون نهایت مقام اهل بیت (علیه السلام) این نیست که در سوره هل اتی بیان شده است. آنها یک حسابی جداگانه دارند، این مقام ابرار است، و آنها به مقربین رسیده اند و از مقربین گذشته اند.
قرآن کریم وقتی جریان روزه این عزیزان را نقل می کند می فرماید:(
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا
)
. حالا آن گندم یا جو را چگونه علی بن ابیطالب تهیه فرمود، بماند؛ وام گرفت یا با کارگری تهیه کرد، بالاخره با دشواری یک مقدار گندم یا جو تهیه کرد و آن را در همان دستاس کوچک منزلی صدیقه کبری - علیها آلاف التحیه و الثناء - آرد کردند، بعد به صورت خمیر و نان درآمد. روز اول را این اعضاء خانواده روزه گرفتند و وقتی هنگام افطار فرا رسید، کسی بعنوان مسکین آمد و اینها سهمیه خود را به او دادند و آن شب را با آب خالی افطار کردند.
فردا روزه گرفتند و بقیه آن آرد را خمیر کردند و نان درست کردند و افطار شد و هنگام افطار یتیمی آمد و همگی افطار خودشان را دوباره به او دادند. و دوباره با آب خالص افطار کردند.
روز سوم شد روزه گرفتند و پایان روز سوم با همان بقیه آردها که نان شده بود، خواستند افطار کنند؛ اسیری آمد
، آنگاه این بزرگواران سهمیه خود را به این اسیر می دهند و پایان روزه روز سوم را هم باز با آب خالص افطار می کنند، که آن آیات عظیم سوره مبارکه هل اتی در شأن اینها نازل شد.
در این صحنه آیا فضه حضور داشت یا خیر؟ آیا او هم این کار را کرد یا خیر؟ پس معلوم می شود که یک انسان عادی هم می تواند این کار را بکند.
مقام ائمه -عليهمالسلام
- این نیست که انسان آنها را یک آدم های خوبی بداند؛ امام هشتم فرمود اصلاً شما نمی توانید امام را بشناسید: و هو بحیث النجم من ایدی المتناولین، این العقول من هذا وأین الاختیار من هذا
. همانطوری که دست هیچکس به ستاره آسمان نمی رسد، عقل هیچکس هم به مقام امام نخواهد رسید.
وقتی امام باقر - سلام الله علیه - رحلت فرمودند سالم بن ابی حفصه به حضور امام ششم - سلام الله علیه - رسیده و گفت آن کسی که ما را از سخنان پیامبر با خبر می کرد و با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ادراک نکرده بود قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفت و مورد سؤال کسی قرار نمی گرفت ارتحال کرد و مرد. و مانند او هرگز دیده نمی شود امام صادق - علیه السلام - لحظه ساکت شد سپس فرمود: قال الله کذا. سالم بن ابی حفصه گفت: امام باقر (علیه السلام) بدون واسطه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کرد و امام صادق (علیه السلام) بدون واسطه از خداوند نقل کرده است
.
منظور این است که آنچه که در سوره هل اتی آمده است بیانگر بلندترین مقام شامخ امام (علیه السلام) نیست، این را شاگردان آنها هم داشتند. وقتی نان ها را بردند و به یتیم و اسیر و مسکین دادند حرف همه شان این بود که(
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّـهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا
)
. حرف فضه هم همین بود، پس یک آدم عادی در اثر تربیت اهل بیت -عليهمالسلام
- می تواند به این جا برسد که به سر روزه راه پیدا کند که الصوم لی. ما خود را پائین نیاوریم، حداقل این است که بتوانیم در حد این بانوی تربیت شده قدم برداریم، و نگوئیم راه باز نیست، ما کجا و آنان کجا، بله ما کجا و ائمه کجا صحیح است، اما ما کجا و شاگردان ائمه کجا درست نیست.
در این بیان فرمود الصوم لی روزه مال من است و من شخصاً جزای روزه دار را می دهم. و جزای روزه دار را به غیر خودم واگذار نمی کنم. درباره اعمال دیگر، ملائکه الهی هنگام مرگ به بعد به استقبال مؤمنین می آیند و می گویند(
سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ
)
. درهای بهشت را باز می کنند و می گویند از هر دری که خواستید بفرمائید، اما درباره روزه فرمود من به روزه دار جزاء می دهم. این نه جزء احکام روزه است و نه جزء آداب روزه، لذا نه بحث های واجب و مستحب که فقه عهده دار آنها است آمده و نه در بحث های آداب روزه سخنی از آن بمیان می آورند بلکه این جزء اسرار عبادات است که بحثهای دیگری عهده دار آنها خواهد بود، که چگونه انسان به جائی می رسد که خداوند متعال مستقیماً جزای او را بعهده می گیرد.
حال آیا در آن جا سخن از خوردن و پوشیدن و نوشیدن است، یعنی خوراکی آنقدر بالا است که در لقاء الله هم جا دارد؛ یا انسان به جائی می رسد که از آنچه بنام خوردن و پوشیدن و امثال ذلک است، می گذرد و به مقامی می رسد که جای خوردن و پوشیدن و نوشیدن نیست؛ در عین حال که خوراکی ها و پوشاکی ها را در مرتبه نازله دارد، فرمود:(
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ
*فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ
)
.
اگر روزه برای این است که انسان به تقوی برسد انسان با تقوا دو درجه دارد: یکی همان بهشتی که در آن نعمتهای فراوان موجود است: ان المتقین فی جنات و نهر، برای لذائذ ظاهری است؛ یک هم عنداللهی شدن است: فی معقد صدق عند ملیک مقتدر. همه برای این مرحله عندالله است، آنجا که دیگر سخن از سیب و گلابی نیست. سیب و گلابی از آن جسم و بدن او است، جنت و نهر برای بدن او است، اما لقاء حق برای روح او است. این سر و باطن روزه است.
آنگاه نقل شده است که خدای سبحان به موسی کلیم فرمود: چرا مناجات نمی کنی. عرض کرد: من روزه دارم و انسانی که روزه گرفته است دهان او خوشبو نیست
. فرمود: این دهن پیش فرشتگان معطر است. بویش پیش فرشتگان طیب و طاهر است. مناجات کن. این را در تعبیرات گوناگون نقل فرموده اند، بدنبال همین بیان از رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - نقل شده است که فرمود: الصوم لی وانا اجزی به. فرمود وللصائم فرحتان حین یفطر و حین تلقی ربه - عزوجل - در پایان فرمود: والذی نفس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیده لخلوف فم الصائم عندالله اطیب من ریح المسک
. قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، بوی دهان روزه دار پیش خدا از مشک معطرتر و پاکیزه تر است.
این آثار ظاهری و اما اگر این حدیث بصورت صیغه مجهول خوانده شود: الصوم لی وانا اجزی به. و باین معنا باشد که من خودم جزای روزه دارم. ملاقات و لقاء و شهود من، جزای او است. دلالت روشنی دارد لیکن درست همان قرائت معلوم است نه مجهول دعاهای سحرهای ماه مبارک رمضان انسان را به این مقام دعوت می کند، صائم در عالم سحر از خداوند جمال تام می خواهد: اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله وکل جمالک جمیل
. هر چه غیر خداست در معرض زوال و تغیر است.
نظامی گنجوی شاعر معروف در خمسه اش جریان عشق مجازی و حقیقی را که تبیین می کند
، می گوید در پایان امر که لیلی مریض شد به مادرش وصیت کرد - چون بزرگان از این افسانه ها و داستان ها معارف بلند در نظر داشتند - گفت مادرم پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی به کسی علاقه پیدا کنی به یک موجودی که با یک تب از بین می رود دل نبند. حیف انسان است که به متغیر دل ببندد. انسان نه به خودش نه به غیر خدا، آنچه که متغیر است، دل نبندد. هرچه غیر خدا است نمی تواند جزای انسان باشد. جزای روزه دار لقای حق است. به ما گفته اند جمال مطلق را در سحرهای ماه مبارک رمضان، بخواهید. و به گوش دادن بسنده نکنید زیرا گوش دادن غیر از خواستن است. چه مقام بلندی برای انسان میسور بود که به ما گفتند بگوئید اللهم انی اسالک من نورک بانوره و کل نورک نیر
. چرا این ها را در ماه مبارک رمضان به ما آموختند؟ برای اینکه انسان روزه دار است که لایق است این چنین سخن بگوید، و این دهان است که می تواند بگوید اللهم انی اسالک من جلالک باجله و کل جلالک جلیل
. سخن از حور و غلمان نیست، سخن از سیب و گلابی نیست، سخن از جنات و نهر نیست. بلکه سخن از کمال های معنوی است این مقام برای انسان هست. ائمه فوق این مقامات هستند. اگر این مقامات برای ما نبود، به ما دستور نمی دادند که بخوانید. اگر انسان عادی نمی توانست به این مقام برسد، فضه خادمه به این مقام نمی رسید؛ پس می شود به آن مقام رسید، می شود روزه مستحبی گرفت و افطاری خود را به یک غیرمسلمان داد. مگر اسلام حاضر است کسی گرسنه بماند ولو غیرمسلمان.
یکی از احکام فقه اسلامی مسئله وقف است
. انسان می تواند یک باغ یا مغازه و خانه ای را وقف بکند که کافران گرسنه نمانند. این عبادت است. مگر کسی که درنده باشد چون مهدورالدم، حسابش جدا است. اگر انسان سگی را سیر یا سیراب کرد ثواب دارد و به بهشت می رود. لکل کبد حراء اجر
. این را در کتاب های فقهی به اطلاقش تمسک کرده اند، حتی درباره حیوانات. گفته اند انسان اگر هر تشنه ای را سیراب کند به بهشت می رود ولو سگ باشد. اگر انسان روزه مستحبی بگیرد و محصول دستاس خود را بصورت نان دربیاورد و به اسیر بدهد و بعد بگوید انما نطمعکم لوجه الله این چیز دیگر است چون(
أینما تولوا فثم وجه الله
)
اگر در این کار خدمتگذار این خاندان حضور دارد معلوم می شود که ما هم می توانیم به این مقام برسیم. و اگر خودمان را ارزان فروختیم، ضرر می کنیم.
این روایت لطیف را که مرحوم کلینی در کتاب قیم کافی نقل فرموده است
از امام هفتم - سلام الله علیه - مرحوم محقق داماد در شرح آن بیان شیرینی دارد و آن حدیث این است که حضرت فرمودند: بدن شما به اندازه بهشت می ارزد این را به غیر بهشت نفروشید. مرحوم محقق داماد می فرماید: این ناظر به آن است که روحتان فوق بهشت است، روحتان را باید به جنه اللقاء بدهید.
روحتان بایستی به عند ملیک مقتدر برسد. و بهترین راه برای عندالله شدن روزه گرفتن است فرمود: الصوم لی وانا اجزی به. نه به فرشتگان بگویند او را وارد بهشت کنید، آن درجه از آن کسانی است که بر محور جسم کار می کنند. للصائم فرحتان: عند الافطار و عندلقاء الله. روزه دار در دو وقت خوشحال است یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات با پروردگار. معلوم می شود اگر کسی آن گونه روزه را گرفت به فرحه ثانیه هم می رسد. این جمله ها این گونه بود اولش این بود الصوم لی وانا اجزی به، دوم للصائم فرحتان حین یفطر و حین یلقی ربه - عزوجل -
روزه دار دو وقت خوشحال است: هنگامی که افطار می کند به شکرانه اینکه دستورم را انجام دادم، اطاعت کردم، مریض و مسافر نشدم، شیطان بر من مسلط نشد، پرخوری نکردم تا بیمار شوم؛ و مرحله دوم که روزه دار خوشحال می شود عندلقاء الله است. و آنگاه فرمود: قسم به ذات کسی که جانم در دست او است بوی دهان روزه دار پیش خدا از مشک خوش بوتر است.