گفتار نهم «حاوی مباحث» :
علم زمینه رسیدن به عقل است
عده ای در هنگام مرگ گرفتار زدن فرشتگان اند
اولیاء الهی هیچ وقت خاموش نیستند
عبرت گرفتن یعنی از صفات بد به صفات خوب عبور کردن
انسان فرومایه است که ستم را تحمل می کند
احساس شهداء کربلا در برابر تیرها
ناداری و ضعف مالی ننگ نیست
به اعتنایی فقراء نسبت به اغنیاء کرامت است
وصلوا ارحامکم واحفظوا السنتکم، ارحام را صله و دیدن و زبانتان را حفظ کنید، نه تنها در روز که در روزه هستید؛ بلکه در تمام ماه زیرا این امور، آداب روزه نیست، آداب ماه روزه است. بحثی در آن نیست که روزه دار موظف است زبانش را حفظ کند اما وقتی شب فرا رسید می تواند دهان را باز کند هر چه خواست بگوید؛ بلکه در این ماه باید زبان را حفظ کند. چیزی بهتر از فراگیری علوم الهی، گفتن و شنیدن معارف دین، نیست. اگر انسان توفیقی داشت جلسه تفسیر یا حدیث یا احکامی داشت زهی سعادت او، اگر نداشت امر به معروف و نهی از منکر و مانند آن؛ اگر نتوانست لااقل ذکر.
یکی از بهترین و مهم ترین کتابهای فقه امامیه کتاب جواهر است که مؤلف بزرگوارش در طی ۳۰ سال این کتاب قیم امامیه را نوشت. در پایان این کتاب چنین مرقوم فرمود: که خدای متعال چنین مقرر کرد امشب که شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان است این کتاب به پایان برسد. شب بیست و سوم که از تمام شب های ماه مبارک رمضان افضل است، از شب بیست و یک و نوزدهم هم افضل است این فقیه نامور مشغول نوشتن کتاب فقه بوده است که می گوید خدا را شکر می کنم که این چنین مقرر فرمود که در لیله قدر این کتاب شریف به پایان برسد. چیزی بالاتر از عالم و آگاه شدن نیست. علم است که زمینه ای برای به عقل رسیدن انسان می گردد و انسان عاقل آسوده است. هرگز انسان عاقل در عذاب نیست، لذا فرمود در این ماه زبانتان را حفظ کنید.
امام صادق از اجداد کرامشان از رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل فرمود: من عرف الله وعظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنانفسه بالصیام والقیام
. حضرت فرمود برای اینکه انسان مواظب دهان باشد و حرفی را نزند معرفت خدا لازم است. کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد در پیش خدای عظیم هر حرفی را نمی زند و شکم را هم به غذای حرام آلوده نمی کند.
در حالات امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - نقل شده است
که حضرت باغی داشت. روزی به باغبانش فرمود: غذائی داری؟ عرض کرد: یک غذای ساده ای دارم که شایسته شما نیست. از کدوی بی روغن غذائی تهیه کرده ام. فرمود: حاضر کن. باغبان می گوید: حضرت دستهای مبارک را شستند و این غذا را میل فرمودند بعد هم اشاره به شکم کردند فرمودند: شکمی که با این غذای ساده سیر می شود بدا به حال کسی که شکم او، او را به آتش ببرد.
لذت خوردن همان چند لحظه ایست که غذا در فضای دهان است. فرمود کسی که خدا را شناخت، شکمش را از غذای حرام حفظ می کند، کنار هر سفره ای نمی نشیند، عنایت دارد که خود را با روزه گرفتن بپروراند؛ خود او مورد عنایت او است، خودش را فراموش نمی کند.
یکی از نصیحت طلبان به اباذر نوشت که مرا نصیحت کن
. اباذر هم در جواب مرقوم فرمود: به عزیزترین دوستانت ستم نکن. دوباره آن شخص در جواب نوشت که این مطلب روشنی بود، انسان که به دوست عزیزش جفا نمی کند. من از شما نصیحت خواستم شما گفتید به عزیزترین دوستان جفا نکنید. اباذر در جواب فرمود: عزیزترین افراد نسبت به آدم خود آدم است. هیچکس به اندازه خود آدم پیش انسان عزیز نیست. فرمود: جان خود را نیازار، نرنجان و آسیب نرسان. چون هر گناهی را که انسان مرتکب می شود فشاری است که به جان خود وارد می کند.
در چند جای قرآن کریم آمده است که عده ای هنگام مرگ گرفتار زدن فرشتگان اند؛ یعنی فرشتگان صورتها و پشت های اینها را می زنند:(
يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ
)
.
مرحوم آقای حاج شیخ محمد علی شاه آبادی - قدس الله نفس الزکیه - استاد امام خمینی - دام ظله - در علوم عرفانی کتابهای نافعی دارند. یکی از آن کتابها شذرات المعارف است. در شذرات
می فرمایند اینکه خدای سبحان فرمود در هنگام مرگ فرشتگان صورتها و پشت های عده ای را می زنند، آن گرون کسانی هستند که کاری در دنیا فراهم و تحصیل نکردند. ملائکه ای که موکل دنیا هستند پشتش را محکم می زنند که وقتت در دنیا تمام شد، از این جا بیرون برو. فرشتگانی که موکل آن عالم اند، می بینند این با دست خالی و روی سیاه دارد می آید، به صورت او می زنند که عمری در دنیا بودی چرا با دست خالی آمدی، به خودت عنایت نداشتی.
در این خطبه شریف هم رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - می فرماید: کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد با روزه گرفتن به خودش می رسد. آن که روزه می خورد به خودش عنایت ندارد، آن که روزه می گیرد به خود می رسد و می خواهد خود را از این حیات حیوانی نجات بدهد. وقتی این بیان را از حضرت شنیدید: قالوا: بابائنا وامهاتنا یا رسول الله، هولاء اولیاء الله. قال: ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکراً وتکلموا فکان کلامهم ذکراً ونظروا فکان نظرهم عبره و نطقوا فکان نطقهم حکمة ومشوا فکان مشیتهم بین الناس برکة، لولا الاجال التی قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم خوفاً من العذاب و شوقاً الی الثواب.
عرض کردند: یا رسول الله! پدر و مادر ما بفدای شما! اینها معلوم می شود از اولیاءالله اند. فرمود: اولیاءالله بالاتر از اینها هستند. اگر کسی مواظب دهانش باشد که هر حرفی را نزند، مواظب شکمش باشد که پر نخورد یا هر غذائی را نخورد، روزه اش را بگیرد نمازش را بخواند که جزء اولیاءالله نیست؛ این جزء مؤمنین معمولی است. اولیاءالله اهل تأمل و تفکراند. دوراندیش و مال بینند.
اولیای الهی متعمق اند. حرف می زنند و حرف این ها یاد حق است. به یک انسان مؤمن می گویند زیاد حرف نزن، به یک مؤمن عارف می گویند مرتب سخن بگو، مردم را هدایت کن، و مردم را به یاد حق متذکر کن. آن جزء صفات سلبیه مؤمن است که انسان حرف بد نزند، غذای زیاد و حرام نخورد؛ اینها جزء آداب اولیه است. اولیاء الهی کسانی اند که سخن می گویند و سخن آنها یاد حق است؛ به تعبیر مرحوم استاد علامه طباطبائی - رضوان الله علیه - تقریباً چند هزار نفر رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - را درک کردند. در کتاب اسدالغابة فی معرفه الصحابه
حدود چند هزار نفر از اصحاب را که رسول خدا را درک کردند نام می برد. همه آنها یک طرف، علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - یک طرف. آن دوازده هزار نفر به اندازه علی بن ابیطالب (علیه السلام) حرفی که به درد بخورد، نزدند. آنها هم حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدند، پای منبر حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سالها نشستند، پشت سر حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سالها نماز خواندند، مجالس درس و بحث حضرت (صلی اله علیه و آله و سلم) را مکرر دیدند، اما آنها به اندازه حضرت علی (علیه السلام) حرف نزدند. آنها می آمدند و مادامی که در جلسه درس نشسته بودند لذت می بردند، اما لذت آنان زود گذر بود.
یکی از اصحاب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت عرض کرد مجلس شما بسیار شیرین و سودمند است ولی از مجلس شما که بیرون رفتیم دیگر آن لذت و نشاط برای ما نیست. حضرت فرمود: استعن بیمینک و اومأ بیده ای خط
. چرا به من می گوئی از دستت کمک بگیر، یعنی آنچه که این جا گفته می شود بنویس. تو هم دفتر خاطرات داشته باش. بگو فلان روز آن حدیث را ما شنیدیم، آن روز این آیه این چنین تفسیر شد. بعد وقتی منزل رفتی این دفتر خاطرات را ورق می زنی، مطالعه می کنی، لذت می بری. اگر مثل چوب خشک آمدی نشستی، وقتی بیرون رفتی لذت نمی بری. حضرت علی (علیه السلام) اگر وقتی نبودند، مسافرت بودند، از مسافرت که باز می گشتند فوراً به حضور رسول الله - علیه آلاف التحیه و الثناء - شرفیاب می شدند. و عرض می کردند: چه آیه ای نازل شده است؟ در چه زمینه نازل شده است؟ تفسیرش چیست؟ یا اگر حضرت نبودند همین که از سفر باز می گشتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنبال امیرالمؤمنین می فرستادند و به حضرت می فرمود: در غیاب شما این آیه نازل شده، در این زمینه نازل شده، معنایش این است. چون آن دوازده هزار نفر جزء اولیاء الهی نبودند که هنگامی که سخن می گویند کلامشان ذکر باشد. فرمود: اولیاء الهی حرفشان یاد خدا است، مرتب نور می دهند.
در قرآن کریم فرمود: یک عده ای نورانی اند:(
وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِی بِهِ فِي النَّاسِ
)
. وقتی در بین مردم راه می روند نورافشانی می کنند راه که می رود حرف او، عمل او، رفتار او نور است. وقتی انسان با او می نشیند به یاد خدا متذکر می شود. سخن این نیست که چه خریدی و چه خوردی. سخن این است که آن آیه چیست و این حدیث چیست. اولیاء الهی کسانی اند که حرف می زنند نه ساکت اند. خودشان که تنها باشند، ساکتند؛ سکوتشان فکر است. هیچ وقت خاموش نیستند. در جمع که هستند یا به سؤالات جواب می دهند یا مسئله طرح می کنند. مجلس پربرکت رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - اینطور بود. این چنین نبود که مجلس آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سرد باشد یا سؤال می کردند و حضرت جواب می فرمود، یا اگر کسی سؤالی نداشت حضرت ابتدای به سخن می فرمودنپد.
مردی در منطقه خودش دید رسول خدا - علیه آلاف التحیه و الثناء - با همراهانش بعنوان مسافر عبور می کنند
و چند لحظه ای هم زیر درخت نشسته اند. این مرد با خود گفت محضر حضرت آموزنده است برای اینکه یا یک عده سؤالات خوب می کنند و حضرت جواب می دهند ما استفاده می کنیم؛ یا اگر آنها سؤال نکردند حضرت شروع به سخن می کنند - این چنین نیست در چند لحظه ای که کنار هم نشسته اند به تعطیلی بگذارد - می گوید من آدم جزء اعضای آن جلسه شدم، دیدم حضرت در زمینه فرق مومن و غیر مومن بحث می فرمایند که: مؤمن اگر از مرض شفا پیدا کرد این بیماری چند لحظه ای برای او مکتب است، او می فهمد سلامت در اختیار او نیست و همیشه هم نمی ماند، و مادامی که انسان سالم است باید بهره صحیح از نعمت سلامت ببرد و مانند آن؛ولی غیر مومن این چنین نیست اگر مریض شد، نه می فهمد چه کسی او را مریض کرد و نه می فهمد که چه کسی او را سالم کرد و نه می فهمد که در زمان سلامت باید چه کرد.
کالناقه مثل یک شتری که او را یک جا ببندید و بعد او را باز کنید وقتی که بستید البته آب و علفش کم است، وقتی که باز کردی آب و علفش زیاد است، او نه می فهمد چه کسی او را بست، چرا او را بستند، حالا که باز شد، چه باید بکند؟ کجا باید برود؟ این بعنوان همان چند لحظه ای بود که پای درخت بعنوان استراحت نشسته بودند و سخن می فرمودند که کلامشان ذکر حق و یاد حق بود.
اولیاء الهی کسانی اند که وقتی نگاه به جهان می کنند نظرشان با نظریه توحیدی همراه است، عبرت می گیرند
. عبرت گرفتن، یعنی از صفات بد به صفات خوب عبور کردن. اگر کسی حوادث روزگار را ببیند و از صفت بد به صفت خوب عبور نکند نمی گویند او عبرت گرفت می گویند تماشا کرد، ولی اگر از صفت بد و زشتی به نیکی عبور کند، می گویند اعتبار و عبرت گرفت. اینها نظرشان نظر عبرت آموز است. هم زبانشان به یاد حق گویا است که خداوند سبحان قرآن را که سراسر حکمت است بنام ذکر می نامد، و هم آموزنده است که انسان چگونه زندگی کند، و هم مجرای فیض حق است. برکات الهی بوسیله ایشان به امت اسلامی نازل می شود. زندگی و خط مشی آنان برکت است، در برابر عده ای که(
فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ
)
عده ای مشی شان روی شکمشان است؛مانند خزندگان تمام تلاششان این است که برای شکم کار کنند. اما مشی اولیاء الهی برکت است.
بعضی از اصحاب امام رضا - سلام الله علیه - در قم حضور داشتند، یکی از آنها به نام زکریا بن آدم که در شیخان قم مدفون می باشد نامه ای برای حضرت نوشتند یا پیام دادند که رجال علمی و بزرگان یا پیرمردان قم رحلت کرده اند و من با نسل فعلی مأنوس نیستم و می خواهم اگر اجازه می فرمائید از قم بیرون بروم. حضرت به زکریا بن آدم فرمودند: خیر. تو در قم باش چون وجود تو برای مردم قم برکت است. خدای سبحان به برکت تو عذاب را از مردم قم بر می دارد، آن طوری که به برکت قبر پدرم موسی بن جعفر - سلام الله علیه - از کاظمین عذاب را بر می دارد. این یک عالم است که جزء اولیاء الهی است که مشی و حیات و مزار اینها برکت است.
قبلاً گفته شد که به مقام امام رسیدن ممکن نیست اما به مقام شاگردان آنها رسیدن میسور است. آنها هم افرادی عادی بودند که به اینجا رسیدند. آنها نه امام بودند و نه امامزاده، جزء افراد عادی بودند که با تلاش و درس خواندن جزء اولیاء الهی گردیدند. این راه میسر است اگر میسر نبود که این همه تشویق نمی کردند و دستور نمی دادند.
امام ششم - سلام الله علیه - فرمود: نعم الشفیع انا وابی لحمران بن اعین نأخذ بیده ولا نزایله حتی یدخل معنا الجنه
. حمران بن اعین از شاگردان امام پنجم و امام ششم - علیهما السلام - بود. امام صادق فرمودند: من و پدرم شفیع خوبی هستیم برای حمران بن اعین
. من و پدرم دست حمران بن اعین را می گیریم، رها نمی کنیم تا با ما وارد بهشت بشود.
این حمران بن اعین یک جوان عادی بود و از علماء شد و به این مقام رسید. اینطور نیست که انسان بگوید رسیدن به مقام اولیاء الهی دشوار است. آن روز قیامت معلوم می شود که راه باز بود و ما نرفتیم. اگر آن قضاء و قدر الهی نبود که برای هر کسی یک زمان معین و عمر مشخصی است، این اولیاء الهی هرگز حاضر نبودند در دنیا بمانند.
اگر یک امتی روحش این چنین شد، آنگاه او از تهدید ابر قدرت شرق و غرب نمی ترسد؟ به لطف الهی الان این روح در بین امت اسلامی احیاء شده است، و الا کجای دنیا را انسان سراغ دارد که به این صورت زیر گلوله و آتش و آوار رفتن را تحمل کنند. اینها یک چیزهائی نیست که اگر مسئله انقلاب اسلامی نبود، انسان بطور عادی تحمل یا قبول می کرد. این مکتب است که اینها را به این جا رسانده است. چون هیچ کس جز انسان فرومایه ستم را تحمل نمی کند. از بیانات علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - است که فرمود: لایحتمل الضیم الا الذلیل
. ستم را فقط افراد پست تحمل می کنند. اگر کسی بزرگوار و کریم شد زیر بار ستم نمی رود. اینطور نیست که اگر زیر آوار موشکها مانده و تلی از آوار روی او ریخته او فشاری در جان دادن داشته باشد. اگر یک وقت تیری به یک سرباز یا سپاهی یا رزمنده ای در جبهه جنگ خورد و او تا غروب در خونش دست و پا زد او لذت می برد، او فشار جان دادن ندارد. و اگر یک منافق و کافری سکته کرد او در فشار جان دادن است، چون مرگ به لسان دین غیر از مرگ به لسان طب است. طب وقتی بدن کسی سرد شد می گوید او مرد، اما دین انتقال از دنیا به برزخ را مرگ می گوید. تا این شخص وارد برزخ شود چه رنجها و فشارها که تحمل نمی کند. همین یضربون وجوههم وأدبارهم
همان حالت انتقالی به برزخ هست.
از امام باقر - سلام الله علیه - سؤال کردند
که شهدای کربلاء در برابر آن همه تیر چه احساسی داشتند؟ فرمود: مثل اینکه شما با دو انگشتان خود گوشت یک انگشت دیگرتان را فشار بدهید. چقدر درد می آید؟ شهدای کربلا هم در برابر آن همه تیرها و خنجرها و نیزه ها و دشنه ها همین مقدار احساس داشتند. چون وقتی روح متوجه جای دیگر باشد، دردی را احساس نمی کند. روح متوجه تن باشد درد را احساس می کند. آن که حواسش پیش بدن و تن است، خستگی و تشنگی و گرسنگی را بیشتر احساس می کند و بیشتر رنج می برد؛ و آن که حواسش متوجه مولای او است، خستگی و گرسنگی و تشنگی را احساس نمی کند. اصلاً در میدان جنگ هم همینطور است. در حال نماز - که خود نماز محراب و جنگ با شیطان است - نیز همینطور است. آنها که مشتاق لقای حق اند، اگر قضا و قدر الهی نبود یک لحظه حاضر نبودند در دنیا بمانند. حیف آدم خوب که در دنیا بماند.
در خطبه همام
علی بن ابیطالب - علیه السلام - فرمود: متقین مشتاق رفتن به آن عالم اند. ریشه این مطلب در همین حدیث رسول خدا - علیه آلاف التحیه والثناء - است. حضرت فرمود: این هاجزء اولیاء الهی اند. معلوم می شود آنکه به ولایت رسید، به سر روزه رسیده است؛ این که مواظب زبانش هست، به ادب روزه رسیده است؛ و آن که به احکام و آداب روزه می پردازد، او بین راه است که به باطن روزه راه پیدا کند. و این که حضرت در خطبه شعبانیه فرمود: واحفظوا السنتکم، مواظب زبانتان باشید، بعنوان ادب؛ چه در حالت روزه گرفتن و چه در حالت افطار در شب، برای آن است که انسان را از مرحله آداب به مرحله اسرار برساند.
وغضوا ابصارکم عمالا یحل النظر الیه. چشمهایتان را از چیزی که نگاه به او حلال نیست، بپوشانید. گاهی انسان مبتلا است که نامحرمی را نگاه کند: النظرة سهم من سهام ابلیس
، نگاه به نامحرم یک تیری از تیرهای شیطان است. یک وقت در اثر تمرین و تهذیب نفس از این خطر رهائی پیدا کرد، اما بدش نمی آید که نامه ها و نوشته ها و اسرار دیگران را هم سری بزند و ببیند، این هم صحیح نیست. کسی حق ندارد نامه و اسرار دیگری را نگاه کند. فرمودند در ماه مبارک رمضان چیزی که نگاه به او حلال نیست، نظر نکنید. نه تنها در روز که روزه دارید، بلکه در این ماه انجام ندهید. چون جزء آداب این ماه است.
وتحننوا علی ایتام الناس، کما یتحنن علی ایتامکم. اگر علاقه مند هستید که بعد از مرگ شما با فرزندان شما با عاطفه رفتار کنند، شما هم نسبت به بازماندگان دیگران با عاطفه و چنین رفتار کنید، مخصوصاً به بازماندگان شهدا؛ آنها بیش از هر چیزی به مسئله عاطفه نیازمندند. این عاطفه یک ملاطی است که بنا روی این ملاط استوار است. این سنگ های سخت و آجرها و خشت ها با آن ملاط نرم مرتبط می شود و یک قصر محکمی ساخته می شود. عاطفه مثل آن ملاط است، آن نرمشی است که این افراد و این اعضاء را به هم مرتبط می کند. خداوند تهدید فرمود:(
وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّـهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا
)
ً
نسبت به بازماندگان دیگران ستم نکنید که به بچه های شما همین ستم تحمیل می شود؛ و انسان بعد از مرگ از جریان خانوادگیش باخبر است. روزها اگر آزاد باشد سری به منزل می زند، مخصوصاً هنگام ظهر تا ببیند بازماندگانشان مشغول نماز هستند یا خیر. البته آنها که فرصت بیشتری دارند هر روز سری می زنند، آنها که آزادترند، امکانات بهتری دارند، هر روز سری به منزل بازمانده می زنند. آنها که در بند هستند و گرفتارند هفته ای یکبار، و بعضی که گرفتاری شان بیشتر است ماهی یکبار، و بعضی دیگر که گرفتاری شان خیلی زیاد است، سالی یکبار، بالاخره سری به منزل ها می زنند. این طور نیست که ارتباط بالکل قطع بشود.
وتوبوا الی الله من ذنوبکم، از گناهانتان در این ماه توبه کنید که این هم جزء آداب این ماه است.
وارفعو الیه أیدکم بالدعاء فی اوقات صلواتکم. در هنگام نماز دستها را به دعاء بردارید که این دعاها مستجاب است و بهترین حال هم حالت نماز است، در نماز فرمودند دستتان را به دعاء بردارید.
انسان هرچه دعا را آهسته تر بخواند، ادب دعاء را بهتر رعایت کرده است؛ و سعی کند تنها برای خود دعا نکند، برای همه مسئلت کند؛ و چنین پیشنهاد ندهد که خدایا به من این یا آن را بده، بلکه بگوید به من خیر بده، حالا هرچه هست.
در بسیاری از موارد است که انسان با یک شتاب و فشار پیشنهاد می دهد و از خدا این متاع یا آن را می خواهد، در حالی که خطر او در همان چیزی است که او می طلبد
(
رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
)
ادب دعاء را به ما می آموزاند. خدایا به ما در دنیا خیر و حسنه بده ما نمی دانیم خیر ما در چیست. بسیاری از افراد بودند که خیال می کردند که خیرشان در داشتن مال است در حالی که در همان راه به هلاکت رسیدند. انسان از خدا خیر بخواهد، خدا ممکن است مؤمن را از نظر مالی ضعیف کند ولی هرگز آبروی مؤمن را نمی ریزد.
در حدیث معصوم (علیه السلام) آمده است که مؤمن از نظر مالی ضعیف می شود، اما آبرومند است. نداری و ضعف مالی ننگ نیست
خزی و بی آبروئی بد است.
ممکن است کسی مال داشته باشد اما حیثیتی نداشته باشد. خداوند سبحان هرگز آبروی مؤمن را نمی ریزد. اگر انسان از خدا خیر بخواهد، دیگر حق پیشنهاد خاص ندارد، چون همان مال او را سرگرم می کند. کمتر کسی است که هم مال داشته باشد و هم به وظائفش آشنا باشد و انجام بدهد. زیرا بسیار مشکل است که مال دوست وقتی هم که بیمار شد ولعی نسبت به مال نداشته باشد.
مناظره مانندی بین علی بن ابیطالب - سلام الله علیه - و حضرت خضر - سلام الله علیه - واقع شده است. خضر - علیه السلام - این چنین فرمود: ما أحسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلباً لما عندالله
. چقدر خوب است که اغنیاء برای رضای خدا به فقراء تواضع کنند. حضرت - امیر سلام الله علیه - فرمود: وأحسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء، اتکالا لما عندلله. بالاتر از تواضع اغنیاء برای فقراء، بی اعتنائی فقرا نسبت به اغنیاء می باشد، برای اینکه توکلشان به خداست.
این کرامت است که از آن تواضع بالاتر است. تواضع اغنیاء برای فقراء فضیلت است، اما کرامت فقراء نسبت به او افضل است. فرمود بالاتر از تواضع غنی برای فقیر، بی اعتنائی - نه بی ادبی - فقیر است نسبت به غنی.
اسلام فرمود شما نسبت به هر انسانی مؤدب باشید - خواه مسلمان خواه کافر - ادب جزء وظائف اسلامی است، فرمودند: صانع المنافق بلسانک واخلص ودک للمؤمن و ان جالسک یهودی فاحسن مجالسته
. اگر با یک یهودی برخورد کردی نشستن با او را نیکونما - انسان بایستی در طرز نشستن، برخاستن، سخن گفتن، برخورد کردن و امثال آن ادب را حفظ کند. انسان باید با وقار و سنگین باشد. اگر این روح در جامعه باشد آن وقت آیا کسی حاضر است مال اندوز باشد؟ بعد از پیروزی انقلاب چرا عده ای تلاش نمی کنند ثروت پیدا کنند؟ چون می دانند هرچه ثروتشان بیشتر باشد در جامعه منفورترند. کسی برای این ها حرمتی قائل نیست. چون نظام ارزشی بالکل عوض شد. اگر جامعه این چنین باشد آیا کسی سعی می کند که زراندوز باشد؟ وقتی دیدند که جامعه طوری است که فقیرش به غنی اعتناء نمی کند، اگر یک غنی وارد جلسه شد آن احترامی که دیگران برای فقیر قائل اند برای او قائل نیستند - نه اینکه بی ادبی می کنند - بلکه او را فوق العاده بخاطر پولش تحویل نمی گیرند؛ آیا کسی صرفاً دنبال ثروت می رود؟ اسلام می گوید اگر کسی خواست خانه شخصی بسازد اگر بیش از اندازه حاجت طبقات ساختمان را بالا برد، برای فخر فروشی است و فرشتگانی هستند که به او می گویند یا افسق الفاسقین أین ترید
، ای بدترین فاسق ها کجا می روی اگر کسی این اصل را فهمید دیگر حاضر نیست خانه چند طبقه بسازد و آن جور زندگی کند.