حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام

حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام0%

حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام نویسنده:
گروه: خانواده و کودک

حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد جواد طبسى
گروه: مشاهدات: 15772
دانلود: 3541

توضیحات:

حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15772 / دانلود: 3541
اندازه اندازه اندازه
حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام

حقوق فرزندان در مكتب اهل بيت عليهم السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل پنجم : دوران باز سازى شخصيت فرزند

برچيدن زمينه فساد و انحراف در فرزندان

يكى از مهمترين و مشكلترين وظايف اخلاقى پدران اين است كه زمينه هاى انحراف و فساد اخلاق را در فرزندان خود از بين ببرند، زيرا هيچ آتشى سوزنده تر از فساد اخلاقى وانحراف يك محيط سالم را متلاشى نمى سازد و از بين نمى برد.

و از آنجايى كه زمينه فساد و انحراف در همگان وجود دارد و فرزندان به دليل كم تجربگى و ناآگاهى و روحيه خاص نوجوانى و جوانى پيوسته در آستانه لغزش و انحراف هستند. پدران و مادران آگاه و هوشمند بايد بكوشند موانع زندگى سالم را از پيش پاى آنها بردارند و نگذارند فطرتهاى پاك و دست نخورده فرزندان به رذايل اخلاقى و مفاسد اجتماعى آلوده گردد. بدين منظور علاوه بر اينكه بايد از امور گوناگون و بخصوص مشكلات جسمى و روحى و نيازهاى فرزندان آگاه باشند بلكه حقيقتا چنان رفتارهاى ارشادى و تربيتى و سعه صدر خوبى داشته باشند تا دوست و همدم كودكان و نوجوانان تلقى شوند و آنان هيچ گونه جدايى بين خود و والدين احساس نكنند و مشكلات خود را پيش از آنكه خسارتى جسمى و روحى ببار آيد با والدين خود رد ميان بگذارند و در صدد گره گشايى برآيند. طبيعى است كه والدين هم بايد از مطالعه كتابهاى تربيتى و اخلاقى مربوطه غافل نمانند و هميشه چند قدم جلوتر از نيازهاى جارى فرزندان حركت كنند و پشتيبان و پناهگاه واقعى نونهالان زندگى خود باشند.

اكنون به برخى از باريك بينى هاى تربيتى اسلام در جهت اهداف ياد شده اشاره مى شود.

الف - جداسازى محل خواب و اجازه گرفتن براى ورود

يكى از مسائل تربيتى ظريف و مهمى كه گاهى مورد بى توجهى خانواده ها قرار مى گيرد مساءله اجازه گرفتن فرزندان از پدر و مادر به هنگام ورود به اطاق شخصى آنها مى باشد.

فرزند در دوران كودكى در كنار پدر و مادر به سر مى برد و احساس مى كند محدوديتى براى بسيارى از كارها ندارد و چون انس والفت و وابستگى زيادى بين او و والدين وجود دارد ميل دارد بى اجازه به اتاق آنها برود و در كنار آنها بماند، اما بتدريج بايد تمرين داده شوند و عادت كنند كه در اتاق خاص خود بخوابند و براى رفتن به اتاق والدين اجازه بگيرند. طبيعى است كه اين كار بايد با ملايمت صورت گيرد و والدين با تقويت احساس استقلال روانى و عزت نفس كودكان و تمرين دادن آنها به اين كار پيش بروند، به طورى كه پيش از آنكه به سن بلوغ برسند به الزامى بودن اين امر پى ببرند.

اين يك درس بسيار مهم اخلاقى است كه اگر رعايت شود، كودكان پاك و عفيف رشد مى كنند. قرآن مجيد مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ... وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) .(٢٤٣)

از آيه مورد بحث استفاده مى شود كه اتاق خواب والدين بايد جداى از اتاق خواب فرزندان باشد. زيرا اجازه گرفتن براى ورود به اتاق پدر و مادر معناى ديگرى جز اين ندارد كه آنها در اتاق جداگانه اى بخوابند. ضرورى تلقى كردن اين امر از انحرافات جنسى كه ممكن است كودكان در آينده بدان آلوده شوند جلوگيرى خواهد كرد.

روايات مربوط به مساءله جداسازى محل خواب فرزندان به چند دسته تقسيم مى شوند. دسته اول : سن جداسازى را مطرح مى كند. و دسته دوم : به جدا كردن خوابگاه پسر و دختر اشاره دارد. و دسته سوم : جداسازى محل خواب دختران را از يكديگر بيان مى كند. دسته چهارم به جداسازى بين كودكان مميز و زنان اشاره كرده است

دسته اول : رواياتى هستند به سن كودكان اشاره دارند برخى از آنها سن شش ‍ سالگى و برخى سن هفت سالگى و دسته سوم سن ده سالگى را مطرح كرده اند.

١ - روى اءنه يفرق بين الصبيان فى المضاجع بست سنين.(٢٤٥)

اگر فرزندان شما به سن هفت سالگى رسيدند خوابگاه آنها را از يكديگر جدا سازيد.

٣ - عن جعفر بن محمد عن آبائهعليه‌السلام قال : يفرق بين الصبيان و النساء فى المضاجع اذا بلغوا عشر سنين.(٢٤٧)

خوابگاه پسر و دختر ده ساله را از هم جدا كنيد.

دسته سوم : جداسازى بين دختران است امام صادقعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه فرمود: والصبيه والصبيه يفرق بينهما فى المضاجع لعشر سنين.(٢٤٩)

اى على : خدا لعنت كند پدر و مادرى را كه فرزندانشان را به عاق كردن خويش وادار نمايند، اى على همان گونه كه فرزند عاق والدين مى شود، والدين نيز متقابلا (در صورت عدم رعايت وطايف خود) عاق فرزندان خود بخواهند شد. در اينجا تذكر چند نكته لازم به نظر مى رسد.

اول : عاق به فرزندى گفته مى شود كه از فرمان پدر و مادر سرپيچى نمايد و يا نسبت به آنان نامهربانى و بدرفتارى كند و بدين وسيله اسباب ناراحتى واذيت انها را فراهم كند.

دوم : عاق والدين يكى از گناهان كبيره است و اگر شخص عاق شده موجبات رضايت والدين را فراهم نكند بدون شك در روز قيامت سرنوشت بدى در انتظار او خواهد بود.

سوم : بر خلاف تصوربرخى كه مى پندارند فقط اولاد عاق والدين مى شوند، اين روايت مى گويد بين فرزنان و والدين حقوق و تكاليف متقابلى حكمفرماست و هر دو نسبت به هم وظايفى دارند و در صورت كوتاهى در عمل كردن به اين وظايف ، فرزندان همان اندازه خطاكار تلقى مى شوند كه والدين پس همچنان كه عاق والدين مطرح است عكس آن نيز مطرح مى باشد. از اين رو شايسته است كه اولياى محترم بخوبى به مسؤ وليتهاى خاص خويش آگاه و عامل باشند و احترام متقابلى بين خود و فرزند ايجاد كنند كه به طور طبيعى فرزندان نيز احساس وظيفه كنند و زمينه اى براى عاق والدين وجود نداشته باشد.

يكى از مواردى كه زمينه ساز عاق والدين است ، اين است كه مهربانى و نرمش والدين شكل افراطى به خود بگيرد و حريم خاص پدر و مادر به وسيله فرزند شكسته شود و والدين به دست خود اسباب بى احترامى خويش را فراهم كنند.

امام حسن عسكرىعليه‌السلام مى فرمايد: جراءه الولد على والده فى صغره تدعوا الى العقوق فى كبره.(٢٥١)

به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : چون نوزاد به دنيا مى آيد به او شراب مى خورانيم حضرت فرمود: چنين كارى نكنيد، هر كس به نوزاد چيز مست كننده بدهد خداوند از آب جوشان (جهنم) به او مى خوراند، گر چه مورد آمرزش و عفو هم قرار گيرد.

٢ - و گاهى خود آن چيز ذاتا حرام نيست ولى به دلايلى خوردنش حرام مى باشد. همانند اينكه كسى به يك مهمانى دعوت مى شود و فرد ديگرى جز او مورد دعوت نيست با اين حال او فرزند خود را نيز بى اذن و نظر ميزبان به همراه مى بد. در اينجا چون ميزبان آمادگى پذيرايى از فرزند او را نداشته و پيش بينى هاى لازم را نكرده ، چه بسا كه مورد اذيت قرار گيرد و اسباب آبروريزى او پيش ديگران فراهم آيد. از اين رو چنين كارى مجاز نيست كه در آن ناخشنودى خدا و خلق او نهفته است

سكونى از امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: اذا دعى اءحدكم الى طعام فلا يتبعن ولده فانه ان فعل اءكل حراما و دخل عاصيا.(٢٥٣)

ايجاد زمينه صلاح و نيكى

يكى از راههاى زدودن زمينه هاى فساد و انحراف در فرزندان تقويت زمينه هاى مثبت اخلاقى در شخصيت آنهاست بايد استعدادهاى مثبت و صفات ارزشمند اخلاقى را در وجود كودكان احيا كرد و با تقويت و تحكيم آنها راه كجروى و فساد را بر آنها مسدود ساخت

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: رحم الله والدا اعان ولده على بره.(٢٥٥)

رحمت خداوند بر پدرى باد كه در نيكوكارى فرزندش به او كمك كند. و به او احسان نمايد و با او انس و الفت داشته باشد و علم و ادبش ‍ آموزد.

يونس بن رباط از امام صادق از پيامبر اسلام روايت كند كه فرمود: رحم الله من اعان ولده على بره قال : قلت كيف يعينه على بره ؟ قال : يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره ولايرهقه و لايخرق به.(٢٥٧)

فرزندم ! چگونه در خانه كسى كه او را به خشم آورده اى زندگى مى كنى و چگونه همجوار كسى هستى كه معصيتش كرده اى

لقمان حكيم با همان روش ساده خود جهان را به مثابه منزلى فرض كرده كه خداوند ميزبان و انسانها مهمان آنند. معصيت در محضر خداوند صاحب خانه است در شاءن يك مهمان نيست ، از مردانگى به دور است كه كسى در ضيافتى شركت كند و سپس با ميزبان خود به دعوا و مرافعه برخيزد، يا در حضور او كارهاى زشتى انجام دهد و ميزبان را ناخشنود سازد.

وقتى مهمان با ارتكاب گناه و آلوده شدن به زشتى ، صاحب خانه را به خشم آورد، چگونه مى خواهد در آن خانه بماند!

آرى ، بدين گونه لقمان احساس وجدانى و تعقل فرزند خويش را تحريك مى كند و معناى گناه را به او مى فهماند و عظمت آن را در حضور پروردگار عالم روشن مى سازد.

٢ - لقمان حكيم به فرزند خود فرمود: يا بنى انه قد احصى الحلال الصغير فكيف بالحرام الكثير.(٢٥٩) و هر كه لغزشهاى خود را كوچك بشمارد، لغزش هاى ديگران را بزرگ مى يابد و هر كس لغزشهاى ديگران را كوچك بشمارد، لغزشهاى خود را بزرگ خواهد ديد.

بنابراين به فرزندانمان بياموزيم كه لغزشهاى خود را بزرگ بشمارند تا خود را بر ديگران برتر ندانند و دچار عجب و غرور نشوند.

٤ - علىعليه‌السلام ضمن وصيتى به فرزند خود امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: والويل لمن بلى بحرمان وخذلان و عصيان فاستحسن لنفسه ما يكرهه من غيره و اءزرى على الناس بمثل ما ياءتى.(٢٦١)

فرزندم ! مردم را دشنام مده كه سبب دشنام پدر و مادر خود گردى يعنى قسمتى از رفتارهاى خوب يا بد ديگران عكس العمل رفتارها و برخوردهاى خوب يا بد ماست وطبيعى است كه اگر ما نسبت به ديگران بى احترامى روا داريم آنان هم دست به رفتار متقابل خواهند زد و كسى كه به ديگران سخنان زشت و توهين آميزى بگويد بايد در انتظار سخنان زشت ترى باشد.

٦ - لقمان به فرزند خود گويد: يا بنى لايعجبك احسانك و لاتتعظمن بعملك الصالح فتهلك(٢٦٣)

فرزندم ! از سرنوشت مردم پندگير پيش از آنكه مردم از سرنوشت تو پند گيرند و مايه عبرت ديگران بشوى

٨ - لقمان حكيم به فرزند خود گويد: يا بنى انه النفس عن هواها فانك ان لم تنه النفس عن هواها لم تدخل الجنه و لم ترها.(٢٦٥)

فرزندم ! با قطع رحم كردن و بريدن از خويشان رونق زندگى از بين مى رود.

١٠ - لقمان حكيم به فرزند خود گويد: يا بنى اياك و التجبر و التكبر و الفخر فتجاور ابليس فى داره ، يا بنى دع عنك التجبر و الكبر ودع عنك الفخر و اعلم انك ساكن القبور.(٢٦٧) ، فرزندم ! گردنكشى و برترى جويى را كنار بگذار و فخر فروشى به ديگران را از خود دور گردان و بدان كه سرانجام در گورستان مسكن خواهى گزيد.

١١ - لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد: يا بنى ويل لمن تجبر و تكبر، كيف يتعظم من خلق من طين و الى طين يعود ثم لايدرى الى ماذا يصير، الى الجنه فقد فاز اءو الى النار فقد خسر خسرانا مبينا و خاب(٢٦٩)

پسر جانم ! چه بسيار نگاهى كه به دنبال خود حسرت و افسوس ‍ مى آورد.

١٣ - امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد پدرم به من مى فرمود: من لايملك لسانه يندم(٢٧١)

و هر كس بدند كه سخنش هم جزء اعمال اوست كم سخن گويد. و سخن نمى گويد مگر در آنجا كه به حال او سودمند افتد.

١٥ - علىعليه‌السلام ضمن سفارشى به فرزند خود امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: و من احتفر بئرا لاءخيه وقع فيها.(٢٧٣)

فرزندم بترس از ظلم كردن به كسى كه هيچ ياورى جز خداى بزرگ ندارد.

١٧ - همچنين علىعليه‌السلام در وصيتى به فرزند خود امام حسينعليه‌السلام دارد مى فرمايد: و من هتك حجاب غيره انكشفت عورات بيته(٢٧٥)

فرزندم ! به اموال يتيم تجاوز نكن كه روز قيامت رسوا خواهى شد و در آنجا مجبور مى شوى كه غرامت آن را به يتيم برگردانى

عزيزان ! گناه آن قدر زشت و قبيح است كه پيشوايان ماحتى انديشه آن را به خود راه نمى دادند. گناه شراره آتش دوزخ است كه در شخصيت انسانها مى افتد. آيا فرد خردمندى را سراغ داريد كه به اين فكر افتاده باشد كه خود را به آتش بزند! گناه پليدى ، رسوايى ، و ذلت و خوارى و سرافكندگى است برخى گناهان ريشه وجود آدمى را مى سوزانند، برخى خسارت اخروى به بار مى آورند، و حتى ممكن است تمام اعمال نيك آدمى را به باد دهند. و برخى هم در دنيا موجب رسوايى و در آخرت موجب روسياهى مى شوند.

گنهكاران در روز قيامت با سيما و نشان مشخص وارد محشر مى شوند، يا سياهى تمام چهره شان را فرا مى گيرد و يا سيرت حيوانى آنها آشكار گشته و به شكل حيوانات ظاهر مى شوند آيا رسوايى و عذاب از اين بدتر مى شود؟

واكسينه كردن فرزندان

سومين اصلى كه در بازسازى شخصيت فرزند مطرح است مساءله واكسينه كردن فكر و مغز كودك است و در روايات نيز به اين اصل مهم اشاره شده كه امروزه در بهداشت و درمان هم بر آن تاءكيد زيادى مى شود، اين اصل مهم پيشگيرى از بروز بيمارى است امام كاظمعليه‌السلام فرمود: الحميه راءس الدواء؛ پرهيز از امور زيان آور اساس دارو و درمان است واكسنهاى مختلفى كه امروزه براى جلوگيرى از بروز بيماريها به كودكان تزريق مى شود، نقش مهمى در پيشگيرى از ابتلاى آنها به بيماريها ايفا مى كند. و روشن است كه پيشگيرى از وقوع بيمارى بسيار آسانتر و به صرفه تر از اقدامات درمانى است بسيارى از توصيه هاى تربيتى و اخلاقى نيز جنبه پيشگيرى دارد و همچون واكسن عمل مى كند، تا فكر و مغز كودك را از دوران كودكى در برابر انواع گوناگون انحرافات و مفاسد بيمه كند؛ مثلا سفارش شده فرزندان خود را بر محبت اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تربيت كنيد، آنان را به مجالس اهل بيت ببريد و يا بخشى از وقت خود را براى پاسخ به سؤ الات مذهبى كودكان اختصاص دهيد و يا آنان را با معارف اسلامى آشنا سازيد، اين تعليمات اگر به صورت مطلوب و اثر بخش به كودكان منتقل گردد از همان اوان كودكى نقش مهمى در جلوگيرى از كجرويها و انحرافات اخلاقى و عقيدتى آنان ايفا خواهد كرد، و ضامن سلامت روانى و فكرى فرزندان خواهد بود.

الف - تربيت فرزندان بر محبت اهل بيت

روايات فراوانى داريم كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به پدران و مادران سفارش فرموده كه فرزندان خود را بر محبت اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخصوص على بن ابى طالبعليه‌السلام تربيت نمايند.

امام علىعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى فرمايد: اءدبوا اولادكم على ثلاث خصال : حب نبيكم و حب اءهل بيته و قراءه القرآن ، فان حملة القرآن فى ظل الله يوم لاظل الا ظله مع انبياءه واصفياءه.(٢٧٧)

محبت علىعليه‌السلام ملاك ايمان و كفر است ، دوست داشتن او ايمان ، و كينه و عداوت او كفر است اين همه تاءكيد بر مخر و محبت اهل بيت كه در روايات ئ بعضى از آيات آمده به اين دليل است كه مهر و محبت به هر چيز و هر كس نقش و تاءثير بزرگى در زندگى دارد و آثار و عوارضى بر آن مترتب است كه جاى ترديد نيست

به همين دليل دشمنان اسلام بخصوص معاويه فرزند ابوسفيان بسيار كوشيدند تا ريشه محبت على را در دلهاى مردم بخشكانند، اما اين مهر آتشين همچنان فروزان و ماندگار است و خواهد بود.

فريب دادن دوستان على به وسيله عسل

مرحوم شيخ عباس قمى در سفينه البحار مى نويسد: روايت شده كه روزى معاويه براى ابوالاسود دئلى (شاعر اهل بيت) حلوايى هديه فرستاد به اين منظور كه در قلب ابوالاءسود نفوذ كرده و وى را از دوستى و محبت على منصرف كند.

در اين هنگام دختر خردسال (پنج يا شش ساله) ابوالاءسود مقدارى از آن حلوا را به دهان گذاست

ابوالاءسود گفت : دخترم زود آنرا بيرون بينداز كه زهر است ، اين حلوايى است كه معاويه براى فريب ما فرستاده است تا از محبت على و اهل بيت او دست بكشيم

دختر ابوالاءسود گفت : خدا روسياهش كند. او مى خواهد ما را با اين حلوا فريب دهد تا دست از على و محبت او برداريم ! بريده باد دست فرستنده و خورنده اش

سپس آنچه را كه به دهان برده بود بيرون ريخت

آنگاه اين شعر را سرود:

اءبا الشهد المزعفر يابن هند

نبيع عليك احسابا و دينا

فلاوالله كيف يكون هذا

و مولانا امير المؤ منينا

اى فرزند هند! آيا خيال كردى كه به وسيله اين حلواى شيرين زعفرانى مى توانى ما را فريب دهى كه دين خود و شرافت نياكانمان را به تو بفروشيم نه به خدا سوگند چنين چيزى شدنى نيست ، كه مولاى ما امير مؤ منان علىعليه‌السلام است.(٢٧٩)

روايات اسلامى را به نوجوانان خود بياموزيد و در انجام اين وظيفه تربيتى ، تسريع نماييد، پيش از آنكه دشمنان گمراه بر شما پيشى گيرند و افكار نادرست خويش را در ضمير پاك آنان جاى دهند و گمراهشان سازند.

ج - بحث و پرس و جو از عارف اسلامى با فرزندان

روزى امير مؤ منانعليه‌السلام از دو فرزند خود امام حسن و امام حسينعليه‌السلام پرسيد: ما بين الايمان و اليقين ؟ فسكتا. فقال للحسن : اءجب يا اءبا محمد. قال : بينهما شبر. قال : و كيف ذاك ؟ قال : لاءن الايمان ما سمعناه بآذاننا و صدقناه بقلوبنا واليقين ما اءبصرناه باءعيننا و استدللنا به على ما غاب عنا.(٢٨١)

از جمله مسائلى كه امير مؤ منان از فرزندش امام حسنعليه‌السلام پرسيد اين بود كه فرمود: فرزندم ! بى خردى چيست ؟

امام حسنعليه‌السلام فرمود: پيروى از فرومايگان و معاشرت با گمراهان

حارث اينها را به فرزندان ياد دهيد:

همچنين علامه مجلسى حديث مفصلى از معانى الاءخبار(٢٨٣)

پرسش زيد و پاسخ امام سجاد

زيد بن على گويد: به پدرم زين العابدينعليه‌السلام گفتم پدر جان از جدم رسول خدا برايم سخن بگوى ، از آن هنگام كه او را به آسمان بردند، و پروردگارش او را به پنجاه نماز دستور داد؛ چرا از خدا براى امتش تخفيف نخواست تا اينكه موسى بن عمرانعليه‌السلام به آن حضرت فرمود از خدا تخفيف بخواه زيرا امت تو تحمل چنين چيزى را ندارند.

امام فرمود: فرزندم ! پيامبر خدا كسى نبود كه بعد از امر پروردگارش برگردد و از او چيزى بخواهد و وقتى كه حضرت موسى از پيامبر درخواست كرد و شفيع امت پيامبر اكرم شد، پيامبر رد چنين درخواستى را سزاوار ندانست از اينرو از پروردگار عالم درخواست تخفيف نماز براى امت خود كرد و خداوند پنجاه نماز را به پنج نماز تخفيف داد.

زيد گويد: عرض كردم پدر جان چرا بعد از كم شدن نمازها باز هم درخواست تخفيف نكرد. امام فرمود: فرزندم پيامبر مى خواست با احتساب اجر آن پنجاه نماز براى امتش تخفيف گرفته باشد زيرا خداوند مى فرمايد: من جاء بالحنسه فله عشر اءمثالها.(٢٨٥)

وعده من ديگرگون نمى شود و من بر بندكان ستم نمى كنم

زيد گفت : عرض كردم پدر جان آيا چنين نيست كه خداوند با مكان توصيف نمى شود؟ حضرت فرمود: آرى فرزندم همين طور است

زيد گفت : پس فرمايش حضرت موسى به پيامبر كه فرمود به نزد خدايت برگرد چگونه توجيه مى شود؟ فرمود: اين نظير همان است كه ابراهيم فرمود: انى ذاهب الى ربى سيهدين.(٢٨٧)

اى پروردگار من ، من به سوى تو شتافتم تا خشنود گردى

و معنايش قول خداوند است كه فرمود: ففروا الى الله(٢٨٩) فرشتگان و روح (جبرئيل) بدان جا فرا روند.

و مى فرمايد: اليه يصعد الكلم الطيب(٢٩١)

كنترل دوستان

دو نفر به نام «عقبه» و «ابى» با هم دوست بودند. اين دو چنان به هم علاقه داشتند كه هرگاه يكى از آن دو نفر از مسافرت بر مى گشت ، ضيافتى ترتيب مى داد و اشراف و بزرگان قبيله اش را دعوت مى كرد.

روزى عقبه طبق معمول ، مهمانى ترتيب داد، بزرگان قبيله و دوستان خود را دعوت كرد و در ضمن از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز دعوت به عمل آورد.

سفره گسترده شد و غذا چيده و آماده گشت ، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: عقبه ! من از غذاى تو نمى خورم ، مگر آنكه به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت دهى (و مسلمان شوى). عقبه كه دريچه نور و سعادت به روى او باز شده بود و مى رفت تا با مسلمان شدن ، پرده جهل و شرك و ظلمت را بدرد و براى هميشه خود را بهشتى نمايد. او شهادتين را بر زبان جارى كرد و مسلمان شد. خبر مسلمان شدن «عقبه» به گوش ‍ دوستش «ابى» رسيد.

ابى كه كفر و شرك تا اعماق جانش نفوذ كرده بود سخت بر آشفت و پرعتاب به عقبه گفت : آيا از آيينت دست كشيدى ؟ عقبه گفت : نه به خدا سوگند منحرف نشدم ، بلكه مردى بر سفره من بود، حاضر نشد تا مسلمان نشوم به سوى غذايم دراز كند، و شرم داشتم او را از سر سفره بدون غذا برخيزد. از اينرو مسلمان شدم

ابى گفت : اگر مى خواهى دوست من باشى و از تو راضى شوم ، بايد در برابر او بايستى و به او توهين كنى عقبه كه سخت تحت تاءثير سخنان دوست نااهل خود ثرار گرفته بود به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توهين كرد و از اسلام برگشت و دوباره به صف مشركان پيوست و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار قرار گرفت و به دست امير مؤ منانعليه‌السلام به هلاكت رسيد و دوستش نيز در جنگ احد به دست مسلمانان كشته شد(٢٩٣)

و روزى كه ستمگر دست به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش راهى را كه رسول خدا در پيش گرفته بود در پيش مى گرفتم ، اى واى بر من ، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم ! او مرا از ياد حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه نور هدايت به سراغ من آمده بود.

اين داستان واقعى و آيه قرآن در اين باره بخوبى اهميت و تاءثير دوست را در سرنوست انسان نشان مى دهد. از اين رو در روايات آمده كه آدمى به دين و آيين دوست خويش وابسته و پيوسته است

بدون ترديد يكى از عوامل سازنده شخصيت انسان ، پس از اراده و خواست خود او، نقش دوستان است ، زيرا غالب انسانها و بويژه نوجوانان بخش ‍ مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از دوستانشان بر مى گيرند و تحت تاءثير رفتار، گفتار و الگوى اخلاقى آنان قرار دارند.

و اين نكته چيزى است كه از نظر علمى و تجربى هم به اثبات رسيده است تاءثير دوستان گاهى به حدى است كه مى تواند بر نقش و تاءثير والدين غلبه كند، حتى اگر خانواده كودك سرشار از فضيلت باشد. همچنان كه در آيات قرآنى آمده و در ادب فارسى تجلى يافته است كه فرزند نوح پيامبر چند صباحى با همنشينان بد نشست و برخاست كرد و از بيت نبوت بريد و به گمراهان پيوست

پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد دوست آئينه تمام نما

علىعليه‌السلام فرمود: و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه ، فانظروا الى خلطائه ، فان كانوا اءهل دين الله فهو على دين الله(٢٩٥)

فرزندم بر تعداد دوستان خود بيفزا، و از دشمنان در امان مباش ، زيرا كينه در سينه هايشان همانند آتش زير خاكستر است

٢ - نخست تحقيق سپس انتخاب

امام حسن مجتبىعليه‌السلام به يكى از فرزندانش فرمود: يا بنى لاتؤ اخ اءحدا حتى تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبره و رضيت العشره فآخه على اقاله العثره والمواساه فى العسره.(٢٩٧)

فرزندم ! دوست خوب بهتر از تنهايى و گوشه نشينى است

همچنين فرمود: ...يا بنى كن عبدا للاءخيار و لاتكن ولدا للاءشرار.(٢٩٩) فرزندم ! هزار دوست براى خود انتخاب كن و بدان كه هزار دوست كم است و احدى را دشمن خود مساز زيرا يك دشمن هم زياد است همچنين اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: تا مى توانى دوستانت را زياد كن دوستان به هنگام يارى جستن تكيه گاه و پشتيبان آدمى هستند. بدان كه هزار دوست و همدم زياد نيست اما يك دشمن براى تو بسيار زياد است.(٣٠١)

پدرم به من فرمود: فرزندم هر كه با مرد پليد رفيق و همنشين باشد ايمنى و آرامش پيدا نمى كند.

لقمان به فرزندش فرمود: يا بنى الوحده خير من صاحب السوء.(٣٠٣)

فرزندم جابه جا كردن سنگ و آهن براى من بهتر از يك دوست پليد است

فرزندم : من سنگها را جابجا كردم و چيزى سنگين تر از دوست بد نيافتم

دوستى هاى ممنوع

الف - دروغگو

امام سجادعليه‌السلام يكى از پسران خود درباره نداشتن رابطه با چند دسته چنين فرمود: يا بنى انظر الى خمسه فلاتصاحبهم و لاتحادثهم و لاترافقهم فى طريق فقال : يا اءبه من هم ؟ قالعليه‌السلام : اياك و مصاحبه الكذاب فانه بمنزله السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب(٣٠٥)

مبادا با فاسق همنشين شوى كه تو را به لقمه اى نان و يا به كمتر از آن بفروشد. لقمان به فرزندش گفت : يا بنى اياك و مصاحبه الفساق ، هم كالكلاب ان وجدوا عندك شيئا اءكلوه والا ذموك و فضحوك و انما حبهم بينهم ساعه.(٣٠٧)

فرزندم ! دشمنى با مؤ من بهتر است از دوستى با فاسق ، فرزندم : اگر به مؤ من ستم كنى به تو ستم نخواهد كرد. و گاهى عليه او كارى انجام مى دهى او از تو مى گذرد و راضى مى شود، و اما فاسق حقوق خدا را رعايت نمى كند چگونه حقوق تو را رعايت كند.

فاسق كسى است كه از راه راست منحرف شده وبه قوانين و احكام شرع بكلى بى اعتنا است او كسى است كه دستورات و حقوق الهى را زير پا مى گذارد، طبعا حقوق مردم را هم به آسانى ناديده خواهد گرفت

فاسق شخصى پست و فرو مايه است او در وجود ديگران تنها به دنبال منافع خويش است اگر منفعت در دوستى باشد با كسى دوستى مى كند و چون منفعت ديگرى در ميان آيد دوستى قبلى را فداى آن مى كند. به همين جهت دوستى فاسقان پا در هوا و هميشه متزلزل است و بر آن اعتمادى نيست فاسق از پرواپيشگى و شرم و حياى انسانى تهى گشته است و با بى شرمى به هر كار رذل و پستى تن مى دهد. تا هوسهاى خود را اشباع نمايد او از هوا پرستى و بى باكى سعى دارد شخصيت پاكان را بيالايد و صفات خود را به آنها منسوب دارد. از اين رو مى انديشد كه همگان هواپرست و سودجويند و خدا و پيامبر نمى شناسند، زيرا خود را چنين مى يابد.

فاسق هرزه گو و بى نزاكت است ، و در حال خشم و غضب زبان به هر گونه فحش و بدگويى باز مى كند.

اين ويژگيها به گونه اى است كه هم به خود او آسيب مى زند و هم دوستان و هم نشينانش را آلوده مى سازد. بر همين اساس بايد از دوستى چنين انسانهاى بى مبالات و عصيانگر دورى كند.

ج - بخيل

امام سجادعليه‌السلام به يكى از فرزندانش فرمود: واياك و مصاحبه البخيل فانه يخذلك فى ماله اءحوج ما تكون اليه(٣٠٩)

مبادا با احمق همنشين شوى زيرا براى آنكه سودى به تو برساند، زيانت مى زند.

ه - قاطع رحم

همچنين فرمود: اياك و مصاحبه القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى كتاب الله عزوجل فى ثلاث مواضع قال الله عزوجل : (فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الاءرض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم الله فاءصمهم و اءعمى اءبصارهم(٣١١) و قال فى البقره : (الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به اءن يوصل و يفسدون فى الاءرض اولئك هم الخاسرون.(٣١٣)

اگر خواستى با كسى ديدار كنى به زيارت خوبان برو هيچگاه به ديدار بدكاران نرو، زيرا آنان همانند تخته سنگى هستند كه هرگز از آن آبى جارى نمى شود و درختى كه برگش سبز نمى گردد، و زمينى كه گياهش آشكار نمى شود.

ز- بد زبان

لقمان حكيم به فرزندش فرمود: يا بنى لايغرنك خبيث اللسان ، فانه يختم على قلبه و تتكلم جوارحه و تشهد عليه.(٣١٥) همنشينى با جاهل نحس و بى بركت است

ط- فرومايه گان

همچنين امام علىعليه‌السلام به امام حسينعليه‌السلام فرمود: و من خالط الاءنذال حقر.(٣١٧)

مبادا با شخص بدكار و تبهكار دوستى و رابطه برقرار كنى زيرا كه او همانند شمشير آهيخته است كه جلوه زيبايى دارد ولى اثرش زشت و نازيباست

فصل ششم : پرورش ايمان و مذهب

ارتباط فرزندان با پرودگار

آنچه در روايات اسلامى بخصوص در رساله حقوق امام سجادعليه‌السلام به عنوان يكى از مسؤ وليتهاى بزرگ والدين مطرح گرديده مساءله آشنا كردن فرزند با خدا و آفريدگار جهان هستى است والدين بايد با الهام گرفتن از مكتب اهل بيت ، به زبان ساده و قابل فهم ، فرزند را با خدا و صفات خدا و نعمتهاى الهى آشنا سازند.

بديهى است كه آشنايى كودك با خدا، از همان سنين كودكى ، تاءثير فراوانى در شخصيت او مى گذارد و به زندگى آينده او جهت مى دهد.

امام سجادعليه‌السلام در رابطه با وظيفه پدر فرمود: وانك مسئول عما وليته به من حسن الاءدب والدلاله على ربه.(٣١٩) وسلطانه و لعرفت صفته و فعاله و لكنه اله واحد كما وصف نفسه ، لايضاده اءحد ولايحاجه ، و اءنه خالق كل شيى ء و اءنه اءجل من اءن يثبت لربوبيته قلب اءو بصر، واذا اءنت عرفت ذلك فافعل كما ينبغى لمثلك فى صغر خطرك وقله مقدرتك و عظم حاجتك اليه اءن يفعل مثله فى طلب طاعته ، والرهبه له والشفقه من سخطه ، فانه لم ياءمرك الا بحسن و لم ينهك الا عن قبيح(٣٢١)

و هيچ عبادتى مانند تفكر و انديشه در كارهاى پروردگار نيست

لقمان حكيم به فرزندش فرمود: يا بنى واءطل التفكر فى ملكوت السموات و الاءرض والجبال و ما خلق الله فكفى بهذا واعظا لقلبك.(٣٢٣)

هنگامى كه لقمان فرزندش را موعظه مى كرد به او گفت : پسرم ! به خدا شرك مورز كه شرك ظلم بزرگى است

در تفسير نمونه ذيل آمده است : «حكمت لقمان ايجاب مى كند كه قبل از هر چيز به سراغ اساسى ترين مساءله عقيدتى برود و آن مساءله توحيد است ، توحيد در تمام زمينه ها و ابعاد، زيرا هر حركت تخريبى و ضد الهى از شرك سرچشمه مى گيرد، از دنيا پرستى ، مقام پرستى ، هواپرستى و مانند آن ، كه هر كدام شاخه اى از شرك محسوب مى شود، همان گونه كه اساس تمام حركتهاى صحيح و سازنده توحيد است تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غير او بريدن و همه بتها را در آستان كبريايى او درهم شكستن قابل توجه اينكه لقمان حكيم دليل بر نفى شرك را ذكر مى كند كه شرك ظلم عظيم است ، آن هم با تعبيرى كه از چند جهت تاءكيد در بر دارد.

و چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند و هم درباره خلق خدا كه آنها را به گمراهى بكشانند و با اعمال جنايتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند و هم درباره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غير او ساقط كنند.»(٣٢٥) كدام وسيله از رابطه اى كه تو با خداى متعال دارى - در صورتى كه به آن چنگ بزنى - محكمتر و مطمئنتر است