مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی0%

مسائل و مشکلات زناشویی نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10011 / دانلود: 2059
اندازه اندازه اندازه
مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سرمشقى براى خانواده ها

مسلما هر كسى در اعماق وجودش ، احساس كمال طلبى دارد. اين هم از ويژگيهاى انسان است كه نمى خواهد و نمى پسندد كه در مراحل پست و بى ارزش ، ساكن باشد. انسان ، مايل است كه در زندگى اين جهان مظهر كمال و عظمت باشد و مخصوصا در زندگى خانوادگى به موفقيتهاى بزرگى نايل آيد.

گاهى انسان به سبب پاره اى از آداب و عادات لغزشهاى فكرى و جهالتها به راهى مى رود كه به گمان خودش راه درستى است در حالى كه براى افراد ديگر كه از ديد وسيعتر و عقل و فكر قويتر و تجربه بيشتر برخوردارند، آن راه نه راه كعبه ، بلكه راه تركستان است

بسيارى از گرفتاريها و بدبختيها ريشه خانودگى دارد. اكنون نامه اى از يك دختر هفده ساله جلو نگارنده است كه حكايت از نابسامانى خانوادگى دارد. دختر در يك روستا با پسرى روبه رو مى شود و على رغم اصرار زياد او، كه به خوبى معروف بود، با او حرفى نزده و اكنون كه به شهر آمده ، از كار خود پشيمان است و در عين حال خواستگاران زيادى به سراغش آمده اند. پدر، همه را بدون پرسيدن نظر او رد كرده و اينك كه يك خواستگار از فاميل پيدا شده ، پدر على رغم مخالفت او، مى خواهد بساط عروسى و ازدواج را بگستراند. اين مخالفت هم نه به علت بدى اين خواستگار است ، بلكه به علت خاطره اى كه از آن يكى دارد، تصميمش بر مقاومت است

چرا اين نابسامانى ؟ چرا اين سركشى ها؟ چرا بى اعتنايى و بى توجهى به شخصيت نوجوانها؟!

ديگرى مى نويسد:

جوان بيست و دو ساله اى هستم كه دو سال پيش ، خاطرخواه يك دختر شده ام و از همان وقت ، به دنبال اعتياد رفته ام

اين جوان ، به نوشته خودش هفت سال است كه به دزدى و شرارت افتاده و چندين بار، زندانى شده است اكنون بعد از گذراندن يك سال و چهار ماه زندانى ، آزاد شده است و دنبال كار شرافتمندانه اى مى گردد. دو برادر بزرگتر از خود دارد كه قاچاقچى هستند.

علت اعتيادش ، عشق به آن دختر بوده كه خواهر دوست اوست و با اينكه دو سال از عشق او مى گذرد، هنوز جرئت نكرده كه درباره اين مطلب ، كلمه اى بر زبان بياورد.

مى گويد:

در مرام ما، كردها، نيست كه به ناموس رفيق ، نظر داشته باشيم براى همين مى خواهم باز به دنبال اعتياد بروم از شما مى خواهم كه مرا از اين گرداب نجات دهيد. آيا با آن دختر مشورت كنم يا نه ؟

عجب است كه بعضى ها مى خواهند گرهى را كه با دست باز مى شود، با دندان باز كنند!

چرا براى يك عشق ، روى آوردن به اعتياد را چاره مى دانى و حالا چرا تصميم به اعتياد مجدد مى گيرى و چرا فكر مى كنى كه خواستگار خواهر رفيق بودن ، بر خلاف شئونات قومى است ؟

عاقل ، اين كارها را نمى كند. ظرف خود را در ترازوى عقل مى سنجد؛ اگر او را شايسته همسرى ديد، خواستگارى مى كند. اگر موفق شد كه هيچ ، و اگر نشد، وقت و عمر و نيروى خود را بر باد نمى دهد و فكر ديگرى مى كند.

يك دختر ديپلمه بيست ساله هم ، مايل است با يك معلول جنگى ازدواج كند، ولى با مخالفت شديد پدر و مادر روبه رو است

اكنون پاسدارى به خواستگاريش رفته كه به قول خودش هيچ مدركى بر او نداد و على رغم رضايت والدين ، از ازدواج با او سر باز مى زند و همچنان بر تصميم خود اصرار مى ورزد و با پدر و مادر، اختلاف و مشاجره دارد.

بعد مطلبى اضافه مى كند كه چندش آور است !

مى نويسد:

آنها از داماد اول ، خيرى نديده اند. چون دخترشان بعد از طلاق ، دوباره با او ازدواج كرده و اين باعث شده كه براى هميشه دور آنها خط قرمز بكشيم چون واقعا خواهرم و شوهرش آبروى پدر و مادرم را به باد داده اند و امروز هم قرار بر اين است كه تا ابد به يكديگر رو نبرند.

البته اگر خواهرتان با شوهرش دعوا نمى كرد و كار به طلاق نمى كشيد، بسيار بهتر بود. اما اينكه بعد از طلاق ، با يكديگر آشتى كرده اند، نه تنها بد نيست ، بلكه كار شايسته اى است

اينها تعصبات جاهلانه است نبايد در جهالت ، اين قدر سماجت كرد. اگر زن و شوهرى پس از جدايى ، بر سر عقل آيند و آشتى كنند، به خير و صلاح خود، خانواده و كودكان آنها و جامعه است از چنين برنامه اى حتما بايد استقبال كرد.

به هر حال ، اين دختر هنوز مانده است كه با آن برادر پاسدار كه نقصانى هم در جسم و روحش ندارد، ازدواج كند و قلب پدر و مادر را نيازارد، يا همچنان بر خواست قبلى خود اصرار بورزد و قلب والدين را بشكند.

اين را هم اضافه كنم كه اگر اين اصرار، براى ترحم به يك معلول جنگى است ، بدون ترديد، روح والاى جانبازان چنين چيزى را پذيرا نيست و بهتر است با همان برادر پاسدار كه مصداق المؤ من كفو المؤ من(٢٧) بر زبان آورد و اظهار خوشحالى كرد كه داييش به افتخار بزرگ شهادت نايل شده است

بار ديگر، رهبر بزرگ اسلام به او تسليت گفت و او علت را جويا شد و پيامبر فرمود: به علت شهادت برادرش

باز هم آن زن ، كلمه استرجاع بر زبان آورد و خدا را شكر كرد كه برادرى قهرمان داشته كه ايثارگر و شهادت طلب بوده است

سومين بار كه رهبر بزرگ اسلام به او تسليت گفت و او علت را جويا شد و پيامبر خدا خبر شهادت شوهرش را به او داد، گفت :

آه ، چه غمى !

پيامبر خدا به اطرافيان فرمود:

علاقه زن را به شوهر ببينيد!

بعد فرمود:

چرا بار اول و دوم ، استرجاع كردى و بار سوم ، آه كشيدى ؟

عرض كرد: يا رسول الله ، براى يتيمانش !

واقعيت اين است كه خويشاوندى فرع بر ازدواج است يعنى از ازدواج است كه خويشاوندى ها به وجود مى آيد و گسترش پيدا مى كند. اما ضرورتى ندارد كه حتما از خويشاوندى ازدواج به وجود آيد؛ البته گاهى مطلوب هم هست ؛ همان طور كه ازدواج پسرعموها و دخترعموها، بسيار مطلوب است و در عرف مردم ، شايع است كه عقد ازدواج آنها در آسمان بسته شده است

معلوم است كه براى اينكه نسبتهاى فاميلى كهنه و دور نشود، بهتر است كه با ازدواج حفظ و تحكيم شود.

اگر خواهرزاده ها و برادرزاده ها با هم ازدواج كنند و بر حسب معيارهاى صحيح زناشويى و انجام آزمايشهاى ژنتيكى با يكديگر تشكيل خانواده بدهند، علايق خواهرها و برادرها مستحكم تر مى شود.

كاملا بديهى است كه در ازدواجهاى فاميلى شناخت هم بيشتر است و طرفين ، با خلق و خوى يكديگر آشنايى بيشتر دارند و همينها ممكن است در تحكيم پيوند زناشويى مؤ ثر واقع شود. مع الوصف ، اينها نه شرط لازم است ، نه شرط كافى

به هر حال ، چاره اى جز مبارزه با اعوجاجها نيست

دخترى از عشق آتشينش به يك جوان پرده برداشته ، مى نويسد:

مادرش به من پيغام مى داد كه اگر براى خودت كارى پيدا كنى ، حاضر مى شوم كه با پسرم ازدواج كنى گفته بود اگر دختر و پسر خودشان را هم بكشند، حاضر به اين ازدواج نيستم وقتى ازدواج كرد، مدت شش ماه بيمار شدم مگر من چه گناهى كرده بودم كه او مرا گذاشت و رفت با يك معلم ازدواج كرد. اكنون حالم كمى خوب شده ، ولى زخمش هنوز در دلم هست يك روز كه او را در مغازه ديدم سرم به دوران افتاد. وقتى حالم كمى جا آمد، ديدم اشك در چشمانش حلقه زده و با لرزش لبهايش را مى جود. تنها توانستم يك كلمه به او بگويم : تبريك ! همسرش حامله شد و يك دختر قشنگ به دنيا آورد كه او را به نام من صدا مى كند. بيست و سه ساله هستم و برايم خواستگاران زيادى آمده كه همه را به علت ايرادهاى بيخود رد كرده ام آيا همه آنهايى كه عاشق شده اند، مانند من هستند؟ چرا مادر او به علت اينكه من شغلى نداشتم ، مانع ازدواج ما شد؟ اكنون در نهضت كار مى كنم و يك جوان خوب نهضتى به خواستگاريم آمده و خيلى اصرار دارد. اما من نمى توانم او را بپذيرم زيرا قلبم خانه دو كس است : خدا و او. هر چه شما بگوييد، قبول مى كنم

راستى چرا يك مادر، براى مسائل مادى مانع ازدواج دو جوان دلباخته و دلداده مى شود و براى خود ننگ ابدى به بار مى آورد؟

حرفى نداريم جز توصيه به اينكه به جوان مزبور پاسخ مثبت بگوييد و سعى كنيد هر چه زودتر خود را از دام برهانيد. يقين داشته باشيد كه در نظام عدل الهى هيچ ظلم و جرمى بى جواب نمى ماند و باز هم يقين داشته باشيد كه اگر ازدواج كنيد، وقتى كه مادر شديد و زمانى از اين ماجراها گذشت ، همه چيز براى شما عادى مى شود و شما كه پيش وجدانتان سرافكندگى نداريد، احساس آرامش خواهيد كرد. اما آنكه پيش وجدانش سرافكنده است ، هرگز احساس آرامش نخواهد كرد.

اكنون سؤ الى مطرح است كه چه بايد كرد. سرمشق خوب واقعى ، براى خانواده ها چيست ؟ از كى بايد درس گرفت ؟ خواندن اين ماجراها، چه دردى را دوا مى كند؟

معروف است كه از لقمان حكيم پرسيدند: ادب را از كه آموختى ؟ گفت : از بى ادبان

بله ، از بى ادب هم مى شود درس ادب گرفت ، زيرا انسانى كه عواقب سوء كارهاى بى ادب را مى بيند، به خلاف آن روى مى آورد...

وقتى بدانى كه چرا گم گشته اى در تيه ضلالت ، حيران و سرگردان است و چرا وجودى در شعله اعمال زشت مى سوزد و خاكستر مى شود، تو درس ‍ مى گيرى يعنى علت گرفتاريها تو را بيدار و آگاه مى سازد و در فراز و نشيب زندگى توانايت مى كند و در دستگيرى و هدايت وكمك به ديگران ، مستعدت مى گرداند و در اعوجاجات اجتماعى و خانوادگى ، به فكر چاره جوييت مى اندازد و در مبارزه با آفات اخلاقى و تربيتى ، استواريت مى بخشد و در شناخت و شناساندن اسوه هاى خوب ، به كوشش و تكاپويت وامى دارد.

مع الوصف ، حال كه سخن از لقمان به ميان آمد مى رويم به سراغ سوره لقمان ، تا از همين سوره ، درسهايى بياموزيم

در اين سوره ، دو مطلب مهم مطرح است :

يكى درباره وظيفه فرزندان در قبال والدين و ديگرى درباره وظيفه والدين نسبت به فرزندان

اول وظيفه فرزندان را مى گوييم :

( وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ) (٢٩).

پس تمام وظيفه فرزند در برابر والدين ، در «شكر» و «احسان» خلاصه مى شود. مع ذلك ، همين فرزندى كه موظف به شكر و احسان است ، حق ندارد براى شكر و احسان به والدين ، در برابر خداوند به شرك و عصيان روى آورد؛

( وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ )

بى ترديد جامعه ، انسانهاى فضيلت مآب مى خواهد. براى داشتن چنين انسانهايى ، بايد برنامه ريزى و تلاش كرد؛ بايد فكر و مطالعه كرد؛ بايد از رهنمودهاى ارزنده اسلام الهام گرفت

مى گويند اگر برنامه يك ساله داريد، گندم بكاريد و اگر برنامه ده ساله داريد، درخت بكاريد و اگر برنامه صد ساله داريد، انسان بكاريد.

براى تاءمين نيروهاى صالح انسانى ، برنامه هاى دراز مدت لازم است و در اين راه ، بايد خانه و مدرسه ، پدران و مادران و معلمان و مربيان با هم هماهنگى كنند.

آن عناوين پنجگانه كه لقمان گفته است ، از اين قرار است :

توحيد، معاد، نماز، مبارزه ، اخلاق

توحيد در قرآن

توحيد اهميت ويژه اى دارد. قرآن براى اثبات توحيد، استدلال مى كند و از اين رهگذر، پايه هاى فكر توحيدى را استوار مى سازد.

اگر فكر توحيدى نباشد و شبهات مشركين دفع نشود، از همان اول كميت انسان لنگ است

زردشتيان ، چون نتوانستند مسئله خير و شر را در نظام هستى حل كنند، به شرك خالقيت روى آوردند.

معتزله ، چون نتوانستند مسئله جبر و اختيار را به گونه صحيحى حل كنند، فاعليت انسان را در عرض فاعليت خداوند قرار دادند و به شرك مبتلا شدند؛ همچنان كه اشاعره ، به جبر روى آوردند.

عيسويان ، به سه اقنوم و يهوديان به فرزند داشتن خدا معتقد شدند و هر كدام به نحوى از صراط مستقيم خارج گشتند.

وقتى زير بناى فكرى توحيد درست نشود، در عبادت و اطاعت هم انسان به توحيد نمى گرايد.

انسان ، بدون توحيد فكرى و توحيد عملى هرگز روى سعادت را نخواهد ديد. قرآن مجيد مى گويد:

( وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّـهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ) (٣٢) پسرم ، اگر عمل ، به وزن دانه خردلى ، در دل سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خداوند آن را مى آورد. كه خداوند، لطيف و آگاه است

اگر خط فكرى كودك را بر خط مستقيم «لله» و «اليه» منطبق نكنيم و جاودانگى انسان و اعمال را به او نفهمانيم و به او نباورانيم كه انسان با مرگش ، و عمل با وقوعش مفقود و نيست ، نمى شود، در اداى وظايف پدر ومادرى خود ناتوان مانده ايم

خانواده سالم ، بايد توحيد در بعد «مبداءالمبادى» بودن و «غاية الغايات» بودن خدا را در نهاد كودكان بپروراند و بداند كه توحيد كامل در باور داشتن به هر دو بعد است

در اينجا به اشاره اى بسنده كنيم كه نبوت و استمرار آن ، امامت ، در مقام هدايت و ارايه طريق است و ايصال به مطلوب ، كار پر بار و تلاش ‍ خستگى ناپذير آودن مردم ، روى خط مستقيم «لله» و «اليه» است و پرواضح است كه «راه جو» از «راهبر» و «راهنما» بى نياز نيست و آنها كه پشت به راهبران و راهنمايان مى كنند، بدين علت است كه از فطرت سليم راه جويى دور افتاده ، به بيراهه ها و بيغوله ها روى آورده اند.

بنابراين ، توهم نشود كه در سخنان پربار لقمان حكيم يا نبى ، چرا از نبوت ، سخنى به ميان نيامده و از اصول عقيدتى ، چرا فقط به توحيد و معاد، اكتفا شده است ؟

بارى ، اگر خانواده ها و معلمان و رسانه هاى گروهى ، بكوشند كه كودك روى خط فطرت حركت كند، آن همه مصايب به بار نمى آمد؛ آن عشقهاى كور، آن طلاقها، آن اعتيادها، آن بى اعتنايى به خواسته ها و آن خواهشهاى نامشروع ، اتفاق نمى افتد. مخصوصا اگر توحيد و معاد كودك با عمل به عناوين بعدى كه گفته مى شود، تكميل شود.

نماز

نماز، نغمه توحيد است نماز، راز نياز عاشق با معشوق است نماز، پيوستگى نيازمند مطلق ، به بى نياز مطلق است نماز، حديث درد فراق است

اگر نماز، جوهره عبوديت و ستايش مقام و ربوبيت و هماهنگى دل و زبان و افعال نباشد، چه سودى دارد؟!

اولين چيزى كه يك بچه مسلمان ، به عنوان فريضه دينى انجام مى دهد، نماز است زيرا بهتر است از سنين هفت سالگى به نماز بايستد و آخرين چيزى كه يك مسلمان ، حتى در حال احتضار و در آستان سكرات موت بايد انجام دهد، نماز است

پس جا دارد كه لقمان ، از ميان فرايض دينى تنها روى نماز تكيه كند و بگويد:

( يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ ) (٣٤)

«نماز از زشتى و منكر نهى مى كند.»

و اگر نماز بنده ، جلوه بندگى و ترنم و شيفتگى و دلباختگى او باشد، همه چيز را به دنبال مى كشد و اگر نباشد، هيچ و پوچ است

قرآن مى گويد:

( فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ ﴿ ٤ ﴾ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿ ٥ ﴾ الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ ﴿ ٦ ﴾ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ) (٣٦)

«بر مصايبى كه به تو مى رسد، صبور و شكيبا باش كه اين از كارهاى مطلوب است .»

اميرالمؤ منينعليه‌السلام در وصيتش به حسنينعليه‌السلام فرمود:

كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا(٣٨)

«پسرم ! با رخ برتافتن خود، مردم را تحقير نكن و در زمين ، به تكبر گام نزن كه خداوند، خودپسندان گردن فراز را دوست نمى دارد. در راه رفتن خويش ، معتدل باش و صدايت را فروپوش كه بدترين صداها صداى خر است .»

اخلاق جنسى

شايد پسر لقمان ، در مرحله اى نبوده يا در شرايطى قرار نداشته كه از لحاظ اخلاق جنسى در معرض خطر باشد و شايد آن پدر فرزانه ، با آن دستورات حكيمانه و بيان آن عناوين پنجگانه ، نيازى نمى ديده كه بخواهد به او توصيه اى بكند.

بخصوص كه آنچه مربوط به اخلاق جنسى كودكان مى شود، در حقيقت ، دستوراتى است كه مربوط به خود والدين مى شود و بنابراين نيازى نيست كه بچه ها گفته بشود، بلكه بايد پدر و مادرها آگاه شوند.

اكنون ما مى خواهيم آنچه را كه در اين زمينه لازم است ، بگوييم

براى توضيح اين مطلب ، بايد نورانيت اين بحث را از سوره نور قرآن ، كسب كنيم

در سوره نور مى گويد:

( وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ ) (٤٠)

«كسانى كه وسيله ازدواج ندارند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند آنها را به فضل خود بى نياز كند.»

و نيز مى گويد:

( وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّـهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (٤٢)

«اى مؤ منان ، بايد مملوكهاى شما و فرزندان نابالغتان ، در شبانه روز، سه بار براى ورود بر شما اذن بگيرند.»

اين حساسيت روى اطفال نابالغ ، به دليل خطرى است كه طفل را از لحاظ اخلاق جنسى تهديد مى كند و احيانا موجب انحرافش مى شود.

سپس مى گويد:

( مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ۚ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ ) (٤٤)

«هنگامى كه كودكان شما به سن بلوغ رسيدند، بايد همان گونه كه گذشتگانشان اذن مى گرفتند، اذن بگيرند.»

اگر والدين در محيط خانواده به اين دستورات پايبند باشند، هرگز اخلاق جنسى فرزندانشان به خطر نمى افتد و مشكلى در راه آنها پيش ‍ نمى آيد.

اگر آنها خود نمونه فضيلت و اخلاق باشند و لغزش و انحرافى از خود نشان ندهند و اگر لقمان وار، بذر جنبه هاى پنجگانه را در نهاد طفل بكارند و بپرورانند، همه چيز به كام عقل خواهد بود.

تمام بلاها و بدبختى ها ناشى از بى توجهى يا كم توجهى به وظايف پدرى و مادرى و اهميت ندادن به سعادت فرزندان و بى برنامگى در كار تربيت آنهاست

طفل ، آن گونه كه در محيط خانواده تربيت مى شود، بار مى آيد و بعدها كمتر اتفاق مى افتد كه خودش در صدد ايجاد تحول در درون خود برآيد.

گرم نه پير مغان در به روى بگشايد كدام در بزنم چاره از كجا جويم مكن در اين چمنم سرزنش به خودرويى چنانكه پرورشم مى دهند مى رويم

از ماست كه بر ماست طريق عشق پر آشوب و فتنه است اى دل بيفتد آنكه در اين راه با شتاب رود حافظ

آفرين بر شيردخترانى كه فريب چرب زبانى و تملقهاى پسران هرزه و هوسباز را نمى خورند و جز با رهبرى عقل و رهنمود عاقلان ، به دعوت جنس مخالف پاسخ مثبت نمى گويند!

وجود نوجوان ، سرشار از شهوت است و اگر عقل و ايمان ، دستگير وى نباشد، چنان در درياى شهوت خويش غرق مى شود كه هرگز نتواند ساحل نجاتى بجويد.

پيروى از شهوات ، مايه سقوط و مذلت و بدبختى است ؛ اگرچه لذت زودگذر دارد و چشم پوشيدن از شهوات ، مايه سربلندى و عزت و وقار و خوشنامى است ؛ اگرچه تلخى و دشوارى موقت دارد.

آنانكه پيرو شهواتند، نه تنها در اين دنيا بلكه در آخرت هم به كيفر و عذاب گرفتار مى شوند و آنانكه به مدد عقل و ايمان ، از شهوات سر باز مى زنند، هم در اين دنيا سربلند و سرفرازند و هم در سراى آخرت به بهشت عنبر سرشت الهى راه مى يابند.

اميرالمؤ منينعليه‌السلام در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه ، به نقل از پيامبر بزرگ اسلام مى فرمايد:

حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات(٤٦)

«هر كس را جامه حيا بپوشاند، مردم عيبش را نمى بينند.»

جنبه مثبت حيا و شرم ، پوشيدن عيب است اگر حيا به گونه اى باشد، كه نه تنها عيب را، بلكه حسن را هم بپوشاند، منفى است و بايد چنين حيايى را تعديل كرد تا جنبه هاى منفى آن از بين برود.

وقتى حيا در وجود انسان ضعيف باشد، پرهيزگارى نيز از بين مى رود. تقوا و پرهيزكارى در اشخاصى قوى است كه از حيا و شرم ، برخوردار باشند.

به همين دليل اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى فرمايد:

من قل حيائه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه(٤٨)

«هيچ مالى پرعايده تر از عقل نيست .»

و نيز مى فرمايد:

الحلم غطاء ساتر و العقل حسام قاطع فاستر خلل خلقك بحلمك و قاتل هواك بعقلك(٥٠)

«زبان مؤ من در پشت قلب او و قلب منافق ، در پشت زبان اوست .»

خود انسان نيز بايد توجه داشته باشد كه حيا و عقل و ايمان ، براى زندگى او بهترين سرمايه است و مبادا كه راه تضعيف اين نيروهاى ارزنده و مقدس را بپويد.حال ، اگر خانواده و مدرسه ، تربيت كننده هاى شايسته اى نباشند و خود انسان ، با تضعيف حيا و عقل و ايمان ، خود را به منجلاب بكشاند، تقصير از كيست ؟

عجيب است كه اين همه حوادث رقت بار، دامنگير انسانها شده و كمابيش ، سرنوشت آنها هم بر همگان روشن و علت آن حوادث نيز شناخته شده و مشخص است مع الوصف ، باز هم شاهد صحنه هاى رقتبار بعدى هستيم

اگر دنيا گرفتار روسپى گرى و عواقب شوم آن است ، به علت ضعف عوامل سه گانه اى است كه برشمرديم

اگر آمار طلاق در دنيا بلاست و اگر روز به روز بر تعداد بيوه هايى كه قربانى روابط ناهنجار شده اند، افزوده مى شود، به اين علت است كه حيا و عقل و ايمان نيست ، يا ضعيف است

البته باز هم آنها كه از جاده حيا و عقل و ايمان ، منحرف شده ، لغزيده اند، مى توانند هر لحظه برگردند.

اين بازگشت ، اگر نيمه راه و قبل از سقوط باشد، چه بهتر و اگر بعد از سقوط باشد، باز هم خوب است

اينك جالب است كه سرگذشت يك برگشته از نيمه راه را كمى مرور كنيم :

خوشحالم كه ديگر «گلى» سابق و دوست يك كثيف نيستم خوشحالم كه عفت و پاكدامنيم را كه داشت به فساد كشيده مى شد، حفظ كردم و از او جدا شدم خوشحالم كه مانند اسم خودم كه گلى است ، مى توانم گل باشم و نمونه اى براى دختران توبه كردم ، توبه اى كه تا آخر عمر ادامه دارد... خدايا! من گناهكارم براى چند ماه ، شيطان و اميال نفسانى بر من غلبه كرد و ايمانم سست شد.

خلاصه سرگذشت اين دختر خانم تائب ، اين است كه جوانى از طريق دوستى برادرش با او آشنا مى شود و به بهانه ازدواج مى خواهد از او كامجويى كند. او كه فكر مى كرد همسر آينده خود را يافته است ، در نيمه راه تسليم شدن ، متوجه مى شود كه دسيسه اى در كار است و آنچه براى آن جوان مطرح نيست ، خواستگارى و ازدواج است

بنابراين هوشيارانه ، خود را از پرتگاه بدنامى و بى آبرويى كنار مى كشد و با پرخاش و اعتراض ، جوان ديو صفت را از خود مى راند.

چيزى نمانده بود كه گوهر عفت گلى به يغما برود و براى هميشه غمين و افسرده شود. اما نهيب عقل و ايمان ، او را به خود مى آورد و از سقوط حفظ مى كند.

ولى اگر قبل از اين ماجراها، قدرى شرم و حيا كه در خور هر دخترى است ، وجود مى داشت ، هرگز كار به بگومگوهاى پنهانى نمى كشيد و نطفه فاجعه دردناكى انعقاد پيدا نمى كرد.

شرم و حيا، دختران و پسران را كاملا محافظت و حتى بيمه مى كند. وقتى شرم و حيا بر وجود دختر و پسر حاكم باشد، هرگز خودسرانه به دنبال جفت ، نمى روند و جز با حضور بزرگترها و برگزارى همان مراسم معمول خانواده ها، همسريابى نمى كنند و به همين دليل كمتر با خطر مواجه مى شوند.

در عين حال ، عجيب است كه هنوز هم اين دختر خانم مى نويسد:

راهنماييم كنيد. بگوييد چه كنم ، كه از عذاب روحيم بكاهم ؟ چگونه فكر خود را مشغول سازم تا ديگر قيافه آن كثيف به ذهنم نرسد؟

براى فراموش كردن كسى كه دامى مهلك بر سر راه شما گشوده بود، چه چيزى از اين بهتر كه او را ديو خطرناكى بدانيد؟

ممكن است بعضى به علت نهايت بد بودن ، فراموش نشوند يا بعضى به علت نهايت خوب بودن ، در خاطره ها جاويد بمانند. اما اينكه اشكالى ندارد. لازم نيست ما اصرار بورزيم كه آدمهاى بسيار بد يا آدمهاى بسيار خوب را فراموش كنيم

اتفاقا در اينجا فراموش نكردن بر فراموش كردن ترجيح دارد. زيرا خوبها در خاطره ها جاويد مى مانند تا سرمشق خوبى باشند و بدها جاويد مى مانند تا وسيله اى براى حذر كردن و اجتناب باشند.

اگر منظور شما اين است كه هنوز هم تمايلى به او وجود دارد، سعى كنيد اين تمايل را از بين ببريد. زيرا كسى كه در صدد بدنام و منحرف كردن شما بود، ارزش ندارد كه هنوز هم مورد علاقه باشد.

اگر معقول باشد كه بره به گرگ ، تمايلى داشته باشد، تمايل شما هم به چنين جوانى گرگ صفت معقول است

البته فرق است ميان بره و انسان بره به حكم طبيعت خود از گرگ گريزان است و انسان بايد به حكم عقل و ايمان خود از گرگ صفتان انسان نما گريزان باشد.

شما بايد سعى كنيد ترديد و دودلى را از خود دور كنيد و با رهبرى عقل و ايمان ، قاطعانه تصميم بگيريد.

نوشته ايد:

دوستان ، مرا ارشاد كنيد. آيا با پسر عمويم ازدواج كنم ؟ آيا با ازدواج با او آسودگى خاطر پيدا خواهم كرد؟ او مرا بسيار دوست دارد و از زمانى كه كوچك بوديم ، ما را نامزد كردند. ولى من اين رسوم را قبول ندارم برادرم هم قبول ندارد. او به خانواده عمويم گفته است گلى بعد از آنكه ديپلمش را گرفت ، جواب خواهد داد. در حالى كه من حرفى نزده ام برادر دوستم مدت سه سال پيش به خواستگاريم آمد. آن موقع او يك ديپلم بيكار بود. سال گذشته به سربازى رفت و اكنون يكى از دستهايش قطع شده علت مخالفت خانواده ام ، بيكارى او بود. دوست دارم با يك معلول جنگى ازدواج كنم تا لااقل دينم را به اين كشور عزيز ادا نمايم اما مى ترسم خانواده ام مخالفت كنند... آن جوان معلول ، بنده خداست و من شبها بر بستر گريه مى كنم چگونه مى توانم با او ازدواج كنم ؟! البته او هم از خدا مى خواهد كه با من ازدواج كند. مشكل اصلى ، خانواده من است ؛ مخصوصا مادرم چند روز پيش ، در مورد معلولين بحث مى كرديم پدر و مادرم مى گفتند شايسته نيست كه كسى با اين افراد ازدواج كند. آخر چرا نبايد ازدواج كرد؟ مگر اينها نبودند كه براى حفظ ناموس و شرف ما به جبهه رفتند؟ من چه كنم ؟ چگونه با خواستگارى كه از سه سال پيش تا حال مرا دوست دارد، ازدواج كنم ؟ راهنماييم كنيد. متشكرم

متاءسفانه هنوز هم عقل ، بر منطق اين نوشته ها حاكم نيست اين گونه در تخيلات غوطه ور شدن ، سرانجام خوشى ندارد. مى گوييد پسر عمويتان در وزارت ارشاد كار مى كند و شيفته و دلباخته شماست اگر چنين است ، چرا به خواستگارى نمى آيد؟! چنين جوانى ظاهرا مى تواند سعادت شما را تاءمين كند و اگر به خواستگارى بيايد، هيچ ايرادى ندارد و خانواده نيز با او موافقند. شما نيز نبايد از ازدواج با او خوددارى كنيد.

اما آن جوان معلول هم به فرضى كه به خواستگارى شما بيايد، در صورتى كه توجه شما به او از روى ترحم نباشد و بتوانيد موافقت پدر و مادر را جلب كنيد، براى همسرى شما مناسب است

توجه داشته باشيد كه دوشيزگان ، بدون اذن پدر نمى توانند ازدواج كنند و شما نيز در تصميمات خود بايد همواره رضاى پدر را هم به حساب بياوريد.

خلاصه اينكه از تخيلات بيرون بياييد و با واقعيات مواجه شويد. بگذاريد تا همان پسر عمو يا هر كس كه مقدر است به سراغ شما بيايد و اگر شايستگى دارد و پدر هم موافق است ، با او ازدواج كنيد و اجازه ندهيد كه امثال ايرج ها شما را ملعبه كنند و در مسير انحراف قرار دهند.

آنچه فعلا مى تواند به حال شما مفيد باشد، كمى صبر و تحمل و خوددارى از تصميمات عجولانه است يقينا والدين شما هم چيزى جز سعادت شما نمى خواهند و منتظرند كه جوان شايسته اى به خواستگارى بيايد تا بساط عروسى را بگسترانند.