ازدواج و زيبايى پرستى
جفت یايى جفت بايد هم صفت تا برآيد كارها با مصلحت جفت بايد بر مثال همدگر در دو جفت كفش و موزه در نگر در اينكه زيبايى جاذبه دارد و بسيارى از مردم ، قربانى زيبايى پرستى خود يا جنس مخالف شده اند، حرفى نيست
در اينكه بسيارى از مردها زندگى زن و فرزندان خود را تباه كرده ، نابخردانه به دنبال زيباترى رفته اند، شكى نيست
در اينكه بعضى از دخترها و زنها بعد از ازدواج ، دل به مرد ديگرى داده و زيبايى و ثروت و شهرت دومى رابهانه اى براى به هم زدن كانون گرم خانوادگى دانسته اند، شبهه اى نيست !
در اينكه كشش زيبايى ، دو ناآشنا را دو يار آشنا كرده ، دو بيگانه را به يگانگى رسانيده و دو جنس مخالف را به صورت زوج مؤ لف در آورده ، سخنى نيست
در اينكه زيبايى مطلوب ، و زشتى نامطلوب است و در اينكه زيبايى جاذبه دارد و زشتى دافعه ، بحثى نيست
اما آيا اصل ، ازدواج است يا زيبايى ؟ آيا ازدواج ، براى زيبايى است يا زيبايى براى ازدواج ؟
آيا زنها يا مردهايى كه زيبايى متوسط يا پايين دارند، بايد از ازدواج محروم بمانند، يا اينكه حق طبيعى و انسانى آنهاست كه مانند زيبارويان ، از همه مزاياى ازدواج ، بهره مند شوند؟
اگر در جامعه اى دخترهاى محروم از جمال ، در خانه بمانند و رنجور شوند، چاره چيست ؟ آيا در قبال آنها مسئوليتى هست يا نه ؟
اگر پسرهايى باشند كه چهره آنها مطلوب جنس مخالف نباشد، چه بايد كرد؟ آيا آنها بايد همواره در حسرت داشتن همسر و خانواده رنج بكشند؟
آيا اين ، درست است كه هميشه عده اى از دخترها قربانى جمال پرستى مردها و عده اى از مردها قربانى جمال پرستى زنها بشوند؟!
البته در مورد پسرها و مردها، معمولا مشكل كوچك و ناچيز و در مورد دخترها بزرگ و چشمگير است
آيا در تعليم و تربيت دخترها و پسرها نبايد به فكر اين گونه مسائل و مشكلات بود؟
آيا در تعليم و تربيت دختران ، نبايد به جاى آموزش مسائلى كه ممكن است هيچ مصرفى در زندگى آنها نداشته باشد، مسائلى را آموخت كه براى آنها راهگشا باشد و بتوانند با مشكلات زندگى آتى خود به مبارزه برخيزند؟
اينكه دخترى مغرور زيبايى خود و دخترى مغبون زشتى خود باشد، براى جامعه مفيد است ؟
علماى تعليم و تربيت ، براى اين مسائل چه فكرى كرده اند؟ مدرسه و خانواده و انجمن هاى اوليا و مربيان و معلمان و نويسندگان كتب درسى و وعاظ و اندرزگويان و داستان نويسان و گردانندگان راديو و تلويزيون چه انديشيده اند؟
آيا به همين اكتفا كرديم كه دست خلقت ، يكى را زشت ، يكى را زيبا و يكى را متوسط آفريده و به ما ربطى ندارد؟
آيا برخورد با اين مسائل ، بايد در حد برخورد شاعر در قصه «ابله» و «اشتر» باشد كه مى گويد:
ابلهى ديد اشترى به چرا گفت نقشت همه كژ است چرا گفت اشتر كه اندر اين پيكار عيب نقاش مى كنى هشدار آيا حاضريم با ديدى عارفانه ، به مخلوقات بنگريم و بگوييم :
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست پيامبر اسلام ، بهترين زنان امت خود را زنانى معرفى مى كند كه زيباتر و كم مهريه تر باشند.
و اين ، نه براى اين است كه ملاك بهتر بودن ، زيباتر بودن است ، بلكه به كم ناز و غمزه تر بودن است دليل آن هم اكتفا به مهريه كم است
اگر به آن روش جاهلانه حركت كنيم ، نتيجه اين مى شود كه زيبارويان سروقد، در ازدواج و تشكيل خانواده ، موفق و ديگران ، ناموفق باشند.
ازدواج حق كيست ؟! ازدواج در نظام آفرينش ، يك سنت است موجودات مادى نياز به تزويج دارند. آنها در معرض جذب و انجذابند. حتى مخلوقات غيرمادى هم به جذب و انجذاب ، محتاجند. تنها موجودى كه به جذب و انجذاب نياز ندارد، ذات مقدس واجب الوجود است
به قول حافظ:
كه بندد طرف وصل از حسن شاهى
|
|
كه با خود عشق بازد جاودانه قرآن
|
، درباره روز قيامت مى گويد:
(
وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ
)
« و هنگامی که نفوس خلق همه با همجنس خود در پیوندند .»
(
احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ
)
(و خطاب شود که) اینک ستمکاران را حاضر کنید با همسران (یا پیروان) و آنچه معبود ایشان بود،) پيامبر بزرگ اسلام ، مى فرمود:
النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى
گمان نمى كنم ، در زندگى خانوادگى كسى باشد كه بر خير خود افزوده است ، مگر اينكه بر محبت زنان افزوده است
با وجود اين همه نكات لطيف و ظريف ، اگر مردى يا زنى به جنس مخالف بى اعتنا باشد، غيرعادى و غيرطبيعى است
اقتضاى طبيعت سليم زن و مرد، اين است كه گرايش به يكديگر داشته باشند و تحت شرايط و ضوابط صحيح و خداپسندانه اى با يكديگر درآميزند.
اين مسئله را تنها از بعد نيازهاى شخصى و وظايف فردى مطرح نمى كنيم ، بلكه در بعد نيازها و وظايف اجتماعى نيز شايسته طرح است
همان گونه كه سلامت فرد، بستگى به گرايش معقول و منطقى به جنس مخالف و زيباييهايش دارد، جامعه نيز در گرو همين امر است
در بعضى از موجودات ، به نظر مى رسد كه سهم عمده زيبايى به جنس مذكر رسيده و جنس مؤ نث سهم كمترى دارد. مثلا در مورد مرغ خانگى و خروس و گنجشكها و بسيارى از پرندگان ، اين چنين است اما آيا خود اينها هم همين برداشت را دارند، يا اينكه جنس مؤ نث ، در نظر آنها از يك زيبايى افسانه اى برخوردار است و جنس مذكر نيز زيباييش به همان مذكر بودنش است ؟
اگر بخواهيم در اين مسير حركت كنيم ، بايد بگوييم زيبايى جنس مؤ نث به همان مؤ نث بودن اوست و ساير امور، پيرايه هايى است كه اگر باشد، چه بهتر و اگر نباشد، باز هم ضررى به اصل موضوع وارد نمى كند.
فى المثل ، اگر زنى از نظر چهره و اندام متعادل و موزون و زيبا باشد، ولى در وجودش خصلتهاى مردانه باشد، چه اندازه مى تواند براى جنس مخالف ، جاذبه داشته باشد؟
و اگر مردى نيز از لحاظ چهره و اندام ، امتيازاتى داشته باشد، ولى خصلتهاى زنانه بر وجودش چيره باشد، در چه حدى مى تواند مورد توجه زن واقع شود؟
نظام آفرينش موجودات طبيعى ، يك نظام دو قطبى است : قطب مذكر و قطب مؤ نث
آنها كه در قطب مذكرند، واقعا بايد مذكر باشند و آنها كه در قطب مؤ نثند، حقيقتا بايد مؤ نث باشند؛ زنان مردنما و مردان زن نما، ارزشى ندارند.
سلامت جامعه هم بستگى به اين دارد كه مردانش واقعا مرد و زنهايش واقعا زن باشند.
سلامت فرد و جامعه ، بستگى به اين دارد كه زن و مرد در سنين متناسب ، ازدواج كنند و زندگى را در كنار يكديگر بگذرانند و به تناسب شرايط سنى ، پدر يا پدربزرگ و مادر يا مادربزرگ باشند.
جاذبه زنانگى مقدارى رنگ و بوى و لطافت ، و جاذبه مردانگى مقدارى قدرت و فعاليت و كارايى و عقلانيت لازم دارد.
لباس زن بايد ويژگى زنانه و لباس مرد، ويژگى مردانه داشته باشد. آرايش زن با آرايش مرد، تفاوت فاحش دارد.
زن بايد در آرايش خود ويژگى زنانه را ملحوظ دارد و مرد ويژگى مردانه را. تكلم زن با تكلم مرد، بايد متفاوت باشد. خلقيات زن و مرد نيز يكسان نيست
ويژگيهاى مردانه ، در وجود زن ، نازيبا و ويژگيهاى زنانه ، در وجود مرد زشت و بدنماست
تقويت ويژگيهاى زنانه زن و ويژگيهاى مردانه مرد، به آنها در برابر يكديگر، جاذبه و زيبايى مى دهد و ازدواج را تقويت مى كند و آن را زنده نگاه مى دارد.
قرآن كريم دستور مى دهد كه :
(
وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
)
شما اگر سرى به بعضى مناطق بزنيد، متوجه مى شويد كه از شما زشت تر هم بسيارند و در عين حال ، هيچ يك از آنها بدون شوهر نمانده و از نعمت مادرى هم محروم نمانده اند.
خداوند متعال ، اگر زنان آن چنانى آفريده ، مردهايى هم به همان چهره و رنگ خلق كرده ، تا هيچ كس نتواند به ديگرى ناز و نخوت بفروشد.
نه زنها از لحاظ رنگ و اندام و چهره يكسانند، نه مردها. اگر همه مردها از لحاظ جمال ظاهرى مثل حضرت يوسفعليهالسلام
بودند، جا داشت كه زنهاى زشت بى شوهر بمانند و اگر همه زنها نمونه حورى بهشت بودند، جا داشت كه مردهاى زشت ، بى زن بمانند.
اما شما خوب مى دانيد كه واقعيت زندگى غير از اين است زشتى و زيبايى به همان معنى ظاهريش ، چه در بين مردها و چه در بين زنها، عرضى عريض دارد.
بسيارند مردانى كه چاره اى ندارند كه با زنهايى مثل خود يا كمى زيباتر از خود ازدواج كنند و بسيارند زنانى كه بايد از ناز و غمزه ، چشم بپوشند و به هر مردى كه به سراغ آنها بيايد و به درد زندگى بخورد، پاسخ مثبت دهند.
آيا شما سطح توقع را بالا برده ايد و انتظار داشته ايد صرفا براى ارزشهاى معنوى بهترين مردها، چه از نظر ارزشهاى ظاهرى و چه از نظر ارزشهاى معنوى ، براى ازدواج به سراغ شما بيايند و شما هم حتى به خود زحمت مقدارى آرايش و زر و زيور و تجملات ظاهرى ندهيد؟
آيا چون ديده ايد مردها بيشتر به دنبال جمال ظاهرى مى روند، حالت تنفر و انزجار از آنها پيدا كرده و اين شعار را سر داده ايد كه مرد بايد شما را براى خودتان بخواهد و لاغير؟
درست است كه مرد بايد شما را براى خودتان بخواهد، ولى شما هم در زندگى مشترك زناشويى ، خود را به جنبه ها و آداب ظاهرى مقيد و آراسته گردانيد تا بهتر و عميقتر در چشم و قلب مرد نفوذ كنيد.
آيا بهتر نبود تا طراوت جوانى باقى است ، مردى را در حد متوسط و نه در سطح خيلى بالا پذيرا مى شديد و زياد روى ايده آل بودن او تكيه نمى كرديد و بعد، او را مطابق ميل و خواست خود مى ساختيد؟
شما نبايد از نقش سازندگى زنها، در صورتى كه بخواهند و فن آن را بدانند، غافل باشيد.
مى گويند زنى جوان هرزه و بيكاره اى را كه دوستانى ناباب هرزه تر از خود داشت ، به همسرى گرفت و تصميم گرفت او را بسازد.
پس از ازدواج كم كم او را براى تاءمين نان و معيشت ، به كارهاى گوناگون واداشت صبح او را به باقلا فروشى مى فرستاد؛ آن هم باقلاى پخته كه براى پختن آن ، شب نشينى و بيدارى لازم است
بعدازظهرها براى او كار ديگرى در نظر گرفت و خلاصه ، كارى كرد كه تمام اوقاتش مستغرق شد و فرصت هرگونه هرزگى و ولگردى را كه لازمه تنبلى و بيكارى است ، از او سلب كرد.
كم كم دوستان ناباب ، دلشان براى دوستى كه به دست تواناى زنى جوهره كار در وجودش نمود كرده ، خصلتها و اخلاقيات زشت را از خود دور ساخته ، تعليم و تربيت يافته بود، به تنگ آمد!
خيلى جست و جو كردند تا او را يافتند و نوحه فراق و مرثيه هجران سردادند. اما او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت كه گرفتار است و زنش براى او برنامه ريزى كرده كه هيچ فرصتى برايش باقى نمانده است !
آنها با كمال پررويى گفتند: طلاقش بده
و او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت : طلاق و جنگ و دعواهاى خانوادگى فرصت و وقت لازم دارد و من ، همان را ندارم !
آفرينش خداوند، همين است همه را به يك رنگ و به يك شكل نيافريده و حتى اختلاف رنگهاى مردم از آيات الهى است
قرآن مجيد مى گويد:
(
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ
)
هستند زنانى كه به هر حال ، شايستگى مديريت خانواده را ندارند و در هيچ شرايطى هنر و نبوغى از خود نشان نمى دهند!
اينها به خانواده و جامعه ، لطمه مى زنند؛ وجود اينها معمولا تحمل نشدنى است و بسيارند از مردانى كه اهل گذشت و ايثار نيستند و با اين گونه زنان ، برخوردى سازنده و بردبارانه ندارند و كار را به مرافعه و ضرب و شتم مى كشانند و احيانا به طلاق روى مى آورند و براى فرزندان و خود زن ، سرنوشتى بد طراحى مى كنند.
نه آن ، به صلاح مى آيد و نه اين به گذشت و اغماض !
اما هستند مردانى كه با روش سازنده و برخوردى بردبارانه با همين موجود ناباب كنار مى آيند و حتى او را مى سازند و يا اگر نسازند، نمى گذارند غرق شود و فرزندانش دربه در شوند.
اينجاست كه مديريت زيباى مرد، تجلى مى كند و اينجاست كه مردى بر مسند ايثارگرى مى نشيند و انسانى را يا از فساد به صلاح مى آورد، يا اگر نه ، از سقوط و بدبختى حفظش مى كند.
ايثارگرى ، فقط در ميدانها و صحنه هاى نبرد و مبارزه متجلى نمى شود؛ جاهاى ديگرى هم تجليگاه اين خوى عالى هست اگر چه همان جاها هم صحنه نبرد و مبارزه است
مردى كه بايد كارهاى بيرون خانه را خود بر عهده گيرد و كارهاى درون خانه را يكسره به زن واگذارد، در اينجا نه از بيرون خانه مى تواند باز بماند و نه از درون خانه
انصاف بايد داد. چنين كارى ، مسلما سنگين است اما عظمت انسانها تنها در انجام كارهاى سنگين آشكار مى شود و نه در كارهاى سبك و معمولى
زندگى انسانهاى بزرگ ، پر از كارهاى بزرگ است و به همين علت شهره آفاق مى شوند و زندگى انسانهاى كوچك ، هيچ حادثه مهمى ندارد؛ خوابيدن است و بيدار شدن و صبحانه و ناهار و شام خوردن و پول درآوردن
زن و مرد، دو بعد و دو قطب مثبت و منفى از انسانيتند. قطب مثبت ، بدون قطب منفى ، و قطب منفى بدون قطب مثبت معنى ندارد.
مردى كه زن را زن مى كند و زنى كه مرد را افتخار مردى مى بخشد، هر دو از مقام و منزلت والا برخوردارند.
زنى كه خانواده را رونق مى بخشد و خاطر مرد را از نگرانى آسوده مى سازد و چنان مورد وثوق و اعتماد و اطمينان مرد است كه به هر لحاظ، او را حافظ و امين مى شناسد و او را مصداق واقعى زن شايسته در قرآن مى داند، زن واقعى است همان كه قرآن درباره اش مى گويد:
(
فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ
)
بدانيد كه فقر، از بلاهاست و سخت تر از فقر، بيمارى بدن است و سخت تر از بيمارى بدن ، بيمارى دل است و تقوا و پرهيزكارى دل ، از نشانه هاى تندرستى است .چه خوب است كه زن با بصيرت و آگاهى و با رعايت نكات ظريف و حساس بهداشتى ، به ارمغان آورنده سلامت جسمى خانواده باشد. مرد با پشتكار و فعاليت اقتصادى و زن در قناعت و حفظ توازن دخل و خرج ، ريشه كن كننده فقر خانوادگى و هر دو با ايمان و تقوا تاءمين كننده سلامت جسم و جان خود و فرزندان باشند.