مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی0%

مسائل و مشکلات زناشویی نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10005 / دانلود: 2059
اندازه اندازه اندازه
مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زيبايى عقلى

اگرچه انسان ، يك مجموعه است و در اين مجموعه ، هم گرايش به زيبايى حسى هست و هم گرايش به زيبايى خيالى و عقلى ، اما مسلم اين است كه برترين حالات انسان ، گرايش او به زيبايى عقلى است

حس و خيال ، با زيبايى ظاهرى و خيال انگيز، اشباع مى شود، اما عقل جز به معقولات گرايش پيدا نمى كند.

ارادت شاگرد به استاد و عشق مريد به مراد و شيفتگى رهرو به رهبر از نوع گرايشهاى عقلى است

گرايشهاى عقلى ، روزمره و موقت نيست هر اندازه خواسته هاى عقل بهتر اشباع شود، گرايشش بيشتر و شديدتر مى شود.

همه ما مى دانيم كه معقولات ، بر خلاف محسوسات و متخيلات ، كلى و هميشگى هستند و به همين دليل گرايش عقل به معقول نيز، مستمر و پيوسته است

انسان عاقل ، اگر گمشده خود را يافت ، از صميم قلب ، عاشق و دلباخته مى شود.

عشق و علاقه پيروان مكتب به پيشوا و بنيانگذار آن ، عشقى پاك و برخاسته از عقل است

آنها كه در شب عاشورا، سخنان حسينعليه‌السلام را مى شنيدند كه آنها را از حضور در جبهه كربلا معاف مى كرد، نه تنها از ايشان جدا نشدند، بلكه شيفته تر و دلباخته تر از پيش ، در كنارش ماندند و گويا زبان حال تك تك آنها اين بود: شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل محتاج اين جنابم و مملوك اين درم گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بر كه افكنم اين دل كجا برم مشركين در آغاز ظهور اسلام ، به كسانى كه به پيامبر خدا ايمان مى آوردند، مى گفتند: «صبافلان»، فلان شخص دلباخته و شيفته شد و نمى گفتند: «اسلم فلان»، فلان شخص اسلام آورد.

همينكه شخصى به مقام رسالت الهى و آسمانى حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پى مى برد، به تمام وجود مجذوب او مى شد و اين نبود مگر به سبب زيباييهاى عقلى پيامبر بزرگ اسلام

علىعليه‌السلام كه از همه به پيامبر نزديكتر و پسر عمو و دامادش بود، هيچ وقت روى اين ويژگيها تكيه نمى كرد؛ بلكه مى فرمود:

انا عبد من عبيد محمد

«من بنده اى از بندگان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم .»

براى علاقه ها و دوستيها بايد معيار عقلى جست و جو كرد. اگر معيارها حسى و خيالى باشد، كهنه و فراموش مى شود؛ ولى اگر عقلى باشد، هر زمان نوتر و تازه تر است

چرا علاقه متقابل اغلب پدر و مادرها و فرزندان ، پايدار مى ماند؟ چگونه است كه گاهى والدين از فرزند خود بيزار، يا بالعكس ، فرزند از والدين دلزده مى شود؟!

آيا تفسير و توجيهى جز اين مى تواند داشته باشد كه علاقه هايى كه تابع معيارهاى عقلى است ، ماندنى و علاقه هايى كه تابع معيارهاى حسى و خيالى است ، رفتنى و گم شدنى است ؟!

چگونه ممكن است كه برخى از زن و شوهرها در سن پيرى و در سنينى كه دندانها مى ريزد و پوست بدن مى چروكد و چشمها ظرافت و لطافت خود را از دست مى دهند، باز همان گونه به يكديگر عشق مى ورزند كه در روزگار جوانى و در عهد شباب كه مثل گل نوشكفته ، طراوت و رنگ و بو داشتند؟

عشق در عهد جوانى ممكن است نتيجه گرايش به زيبايى حسى و خيالى باشد، اما عشق در عهد پيرى هرگز نمى تواند معيار حسى و خيالى داشته باشد. بسيار در اشتباهند نوجوانانى كه براى جذبه هاى ظاهرى با يكديگر پيوند گسسته شدنى ازدواج مى بندند.

پيامبر بزرگوار اسلام فرمود:

من تزوج امراءة لايتزوجها الا لجمالها لم ير فيها مايحب و من تزوجها لمالها لايتزوجها الا له و كلها الله اليه فعليكم بذات الدين(٧٠)

«سبزه مزبله زن زيبارويى است كه در خانواده اى بد، رشد كرده است .»

آيا غير از اين است كه اين گونه روايات ، مى خواهند جلو ازدواجهايى را كه صرفا از گرايشهاى حسى و خيالى است ، بگيرند و مردم را تشويق كنند كه در پى زيبايى عقلى و معنوى باشند؟

متاءسفانه بسيارند مردمى كه گمان مى كنند در ازدواج ، زيبايى حسى و جلوه هاى وسوسه انگيز كفايت مى كند و نيازى به جلوه هاى معنوى و انسانى نيست

اينها توجه ندارند كه همان طور كه بهار گل سپرى مى شود و فصل خزان فرا مى رسد، بهار جوانى و اين طراوتها نيز به پايان مى رسد و در خزان پيرى ، همه چيز محو و گم مى شود.

تازه ، تنها خزان پيرى مطرح نيست ، بيماريها هم مطرح است زن ممكن است با اولين وضع حمل ، بسيارى از طراوتهاى عهد دوشيزگى را از دست بدهد.

شايد تقصير مردهاست كه بعضى از زنان ، از شير دادن به طفل معصوم خود امتناع مى كنند، تا مبادا سينه آنها از قالب بيفتد و حالت يك مخزن غذا، براى بچه پيدا كند! اين كارها، بر خلاف طبيعت و بر خلاف حكم عقل است اين گونه زنها در خطر سرطان سينه هم هستند و شايد هرگز لذت والاى مادرى را درك نكنند.

با اين كارها، عشقهاى زاييده از زيباييهاى حسى و خيالى ، دوام نمى يابد. با طبيعت نمى شود مبارزه كرد. چروك پيشانى و سفيدى موى سر و ده ها عوارض ديگر، اجتناب ناپذير است ؛ دندانها ريختنى است ؛ سينه هم از قالب مى افتد؛ طراوت و نرمى پوست بدن و اندام رفتنى است

بايد فكر ديگرى كرد. بايد به فكر معيارهاى ديگرى بود. بايد شوهرى انتخاب كرد كه دنبال جاذبه هاى عقلى است بايد زنى برگزيد كه از جمال و زيبايى عقلى ، در حد مقبولى ، برخوردار باشد. بايد مردى برگزيد كه جاذبه هاى عقلى و معنوى و انسانيش قوى باشد.

كرشمه و ناز و طنازى ، براى مدتى كوتاه ، حس و خيال را ارضا مى كند. ولى جمال عقلى و معنوى هميشه جاذبه دارد.

زيبايى حسى و خيالى آفتها دارد. ولى زيبايى عقلى ، كمتر آفت دارد.

به پسرها و دخترها بايد از تمام طرق فهمانيد كه ناز و غمزه ظاهرى و آب و رنگ و بوى حسى و خيالى ، نمى تواند به عنوان شرط اصيل زناشويى مطرح باشد.

اگر به اينها اصالت داده شود، حرمان و شكست به دنبال دارد و اگر به زيبايى عقلى و انسانى اصالت داده شود، كاميابى و موفقيت حتمى است

ازدواج و زيبايى پرستى

جفت یايى جفت بايد هم صفت تا برآيد كارها با مصلحت جفت بايد بر مثال همدگر در دو جفت كفش و موزه در نگر در اينكه زيبايى جاذبه دارد و بسيارى از مردم ، قربانى زيبايى پرستى خود يا جنس مخالف شده اند، حرفى نيست

در اينكه بسيارى از مردها زندگى زن و فرزندان خود را تباه كرده ، نابخردانه به دنبال زيباترى رفته اند، شكى نيست

در اينكه بعضى از دخترها و زنها بعد از ازدواج ، دل به مرد ديگرى داده و زيبايى و ثروت و شهرت دومى رابهانه اى براى به هم زدن كانون گرم خانوادگى دانسته اند، شبهه اى نيست !

در اينكه كشش زيبايى ، دو ناآشنا را دو يار آشنا كرده ، دو بيگانه را به يگانگى رسانيده و دو جنس مخالف را به صورت زوج مؤ لف در آورده ، سخنى نيست

در اينكه زيبايى مطلوب ، و زشتى نامطلوب است و در اينكه زيبايى جاذبه دارد و زشتى دافعه ، بحثى نيست

اما آيا اصل ، ازدواج است يا زيبايى ؟ آيا ازدواج ، براى زيبايى است يا زيبايى براى ازدواج ؟

آيا زنها يا مردهايى كه زيبايى متوسط يا پايين دارند، بايد از ازدواج محروم بمانند، يا اينكه حق طبيعى و انسانى آنهاست كه مانند زيبارويان ، از همه مزاياى ازدواج ، بهره مند شوند؟

اگر در جامعه اى دخترهاى محروم از جمال ، در خانه بمانند و رنجور شوند، چاره چيست ؟ آيا در قبال آنها مسئوليتى هست يا نه ؟

اگر پسرهايى باشند كه چهره آنها مطلوب جنس مخالف نباشد، چه بايد كرد؟ آيا آنها بايد همواره در حسرت داشتن همسر و خانواده رنج بكشند؟

آيا اين ، درست است كه هميشه عده اى از دخترها قربانى جمال پرستى مردها و عده اى از مردها قربانى جمال پرستى زنها بشوند؟!

البته در مورد پسرها و مردها، معمولا مشكل كوچك و ناچيز و در مورد دخترها بزرگ و چشمگير است

آيا در تعليم و تربيت دخترها و پسرها نبايد به فكر اين گونه مسائل و مشكلات بود؟

آيا در تعليم و تربيت دختران ، نبايد به جاى آموزش مسائلى كه ممكن است هيچ مصرفى در زندگى آنها نداشته باشد، مسائلى را آموخت كه براى آنها راهگشا باشد و بتوانند با مشكلات زندگى آتى خود به مبارزه برخيزند؟

اينكه دخترى مغرور زيبايى خود و دخترى مغبون زشتى خود باشد، براى جامعه مفيد است ؟

علماى تعليم و تربيت ، براى اين مسائل چه فكرى كرده اند؟ مدرسه و خانواده و انجمن هاى اوليا و مربيان و معلمان و نويسندگان كتب درسى و وعاظ و اندرزگويان و داستان نويسان و گردانندگان راديو و تلويزيون چه انديشيده اند؟

آيا به همين اكتفا كرديم كه دست خلقت ، يكى را زشت ، يكى را زيبا و يكى را متوسط آفريده و به ما ربطى ندارد؟

آيا برخورد با اين مسائل ، بايد در حد برخورد شاعر در قصه «ابله» و «اشتر» باشد كه مى گويد:

ابلهى ديد اشترى به چرا گفت نقشت همه كژ است چرا گفت اشتر كه اندر اين پيكار عيب نقاش مى كنى هشدار آيا حاضريم با ديدى عارفانه ، به مخلوقات بنگريم و بگوييم :

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست پيامبر اسلام ، بهترين زنان امت خود را زنانى معرفى مى كند كه زيباتر و كم مهريه تر باشند.

و اين ، نه براى اين است كه ملاك بهتر بودن ، زيباتر بودن است ، بلكه به كم ناز و غمزه تر بودن است دليل آن هم اكتفا به مهريه كم است

اگر به آن روش جاهلانه حركت كنيم ، نتيجه اين مى شود كه زيبارويان سروقد، در ازدواج و تشكيل خانواده ، موفق و ديگران ، ناموفق باشند.

ازدواج حق كيست ؟! ازدواج در نظام آفرينش ، يك سنت است موجودات مادى نياز به تزويج دارند. آنها در معرض جذب و انجذابند. حتى مخلوقات غيرمادى هم به جذب و انجذاب ، محتاجند. تنها موجودى كه به جذب و انجذاب نياز ندارد، ذات مقدس واجب الوجود است

به قول حافظ:

كه بندد طرف وصل از حسن شاهى

كه با خود عشق بازد جاودانه قرآن

، درباره روز قيامت مى گويد:

( وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ) (٧٢)

« و هنگامی که نفوس خلق همه با همجنس خود در پیوندند .»

( احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ) (٧٤)

(و خطاب شود که) اینک ستمکاران را حاضر کنید با همسران (یا پیروان) و آنچه معبود ایشان بود،) پيامبر بزرگ اسلام ، مى فرمود:

النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى(٧٦)

گمان نمى كنم ، در زندگى خانوادگى كسى باشد كه بر خير خود افزوده است ، مگر اينكه بر محبت زنان افزوده است

با وجود اين همه نكات لطيف و ظريف ، اگر مردى يا زنى به جنس مخالف بى اعتنا باشد، غيرعادى و غيرطبيعى است

اقتضاى طبيعت سليم زن و مرد، اين است كه گرايش به يكديگر داشته باشند و تحت شرايط و ضوابط صحيح و خداپسندانه اى با يكديگر درآميزند.

اين مسئله را تنها از بعد نيازهاى شخصى و وظايف فردى مطرح نمى كنيم ، بلكه در بعد نيازها و وظايف اجتماعى نيز شايسته طرح است

همان گونه كه سلامت فرد، بستگى به گرايش معقول و منطقى به جنس ‍ مخالف و زيباييهايش دارد، جامعه نيز در گرو همين امر است

در بعضى از موجودات ، به نظر مى رسد كه سهم عمده زيبايى به جنس ‍ مذكر رسيده و جنس مؤ نث سهم كمترى دارد. مثلا در مورد مرغ خانگى و خروس و گنجشكها و بسيارى از پرندگان ، اين چنين است اما آيا خود اينها هم همين برداشت را دارند، يا اينكه جنس مؤ نث ، در نظر آنها از يك زيبايى افسانه اى برخوردار است و جنس مذكر نيز زيباييش به همان مذكر بودنش ‍ است ؟

اگر بخواهيم در اين مسير حركت كنيم ، بايد بگوييم زيبايى جنس مؤ نث به همان مؤ نث بودن اوست و ساير امور، پيرايه هايى است كه اگر باشد، چه بهتر و اگر نباشد، باز هم ضررى به اصل موضوع وارد نمى كند.

فى المثل ، اگر زنى از نظر چهره و اندام متعادل و موزون و زيبا باشد، ولى در وجودش خصلتهاى مردانه باشد، چه اندازه مى تواند براى جنس مخالف ، جاذبه داشته باشد؟

و اگر مردى نيز از لحاظ چهره و اندام ، امتيازاتى داشته باشد، ولى خصلتهاى زنانه بر وجودش چيره باشد، در چه حدى مى تواند مورد توجه زن واقع شود؟

نظام آفرينش موجودات طبيعى ، يك نظام دو قطبى است : قطب مذكر و قطب مؤ نث

آنها كه در قطب مذكرند، واقعا بايد مذكر باشند و آنها كه در قطب مؤ نثند، حقيقتا بايد مؤ نث باشند؛ زنان مردنما و مردان زن نما، ارزشى ندارند.

سلامت جامعه هم بستگى به اين دارد كه مردانش واقعا مرد و زنهايش واقعا زن باشند.

سلامت فرد و جامعه ، بستگى به اين دارد كه زن و مرد در سنين متناسب ، ازدواج كنند و زندگى را در كنار يكديگر بگذرانند و به تناسب شرايط سنى ، پدر يا پدربزرگ و مادر يا مادربزرگ باشند.

جاذبه زنانگى مقدارى رنگ و بوى و لطافت ، و جاذبه مردانگى مقدارى قدرت و فعاليت و كارايى و عقلانيت لازم دارد.

لباس زن بايد ويژگى زنانه و لباس مرد، ويژگى مردانه داشته باشد. آرايش زن با آرايش مرد، تفاوت فاحش دارد.

زن بايد در آرايش خود ويژگى زنانه را ملحوظ دارد و مرد ويژگى مردانه را. تكلم زن با تكلم مرد، بايد متفاوت باشد. خلقيات زن و مرد نيز يكسان نيست

ويژگيهاى مردانه ، در وجود زن ، نازيبا و ويژگيهاى زنانه ، در وجود مرد زشت و بدنماست

تقويت ويژگيهاى زنانه زن و ويژگيهاى مردانه مرد، به آنها در برابر يكديگر، جاذبه و زيبايى مى دهد و ازدواج را تقويت مى كند و آن را زنده نگاه مى دارد.

قرآن كريم دستور مى دهد كه :

( وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ )

شما اگر سرى به بعضى مناطق بزنيد، متوجه مى شويد كه از شما زشت تر هم بسيارند و در عين حال ، هيچ يك از آنها بدون شوهر نمانده و از نعمت مادرى هم محروم نمانده اند.

خداوند متعال ، اگر زنان آن چنانى آفريده ، مردهايى هم به همان چهره و رنگ خلق كرده ، تا هيچ كس نتواند به ديگرى ناز و نخوت بفروشد.

نه زنها از لحاظ رنگ و اندام و چهره يكسانند، نه مردها. اگر همه مردها از لحاظ جمال ظاهرى مثل حضرت يوسفعليه‌السلام بودند، جا داشت كه زنهاى زشت بى شوهر بمانند و اگر همه زنها نمونه حورى بهشت بودند، جا داشت كه مردهاى زشت ، بى زن بمانند.

اما شما خوب مى دانيد كه واقعيت زندگى غير از اين است زشتى و زيبايى به همان معنى ظاهريش ، چه در بين مردها و چه در بين زنها، عرضى عريض ‍ دارد.

بسيارند مردانى كه چاره اى ندارند كه با زنهايى مثل خود يا كمى زيباتر از خود ازدواج كنند و بسيارند زنانى كه بايد از ناز و غمزه ، چشم بپوشند و به هر مردى كه به سراغ آنها بيايد و به درد زندگى بخورد، پاسخ مثبت دهند.

آيا شما سطح توقع را بالا برده ايد و انتظار داشته ايد صرفا براى ارزشهاى معنوى بهترين مردها، چه از نظر ارزشهاى ظاهرى و چه از نظر ارزشهاى معنوى ، براى ازدواج به سراغ شما بيايند و شما هم حتى به خود زحمت مقدارى آرايش و زر و زيور و تجملات ظاهرى ندهيد؟

آيا چون ديده ايد مردها بيشتر به دنبال جمال ظاهرى مى روند، حالت تنفر و انزجار از آنها پيدا كرده و اين شعار را سر داده ايد كه مرد بايد شما را براى خودتان بخواهد و لاغير؟

درست است كه مرد بايد شما را براى خودتان بخواهد، ولى شما هم در زندگى مشترك زناشويى ، خود را به جنبه ها و آداب ظاهرى مقيد و آراسته گردانيد تا بهتر و عميقتر در چشم و قلب مرد نفوذ كنيد.

آيا بهتر نبود تا طراوت جوانى باقى است ، مردى را در حد متوسط و نه در سطح خيلى بالا پذيرا مى شديد و زياد روى ايده آل بودن او تكيه نمى كرديد و بعد، او را مطابق ميل و خواست خود مى ساختيد؟

شما نبايد از نقش سازندگى زنها، در صورتى كه بخواهند و فن آن را بدانند، غافل باشيد.

مى گويند زنى جوان هرزه و بيكاره اى را كه دوستانى ناباب هرزه تر از خود داشت ، به همسرى گرفت و تصميم گرفت او را بسازد.

پس از ازدواج كم كم او را براى تاءمين نان و معيشت ، به كارهاى گوناگون واداشت صبح او را به باقلا فروشى مى فرستاد؛ آن هم باقلاى پخته كه براى پختن آن ، شب نشينى و بيدارى لازم است

بعدازظهرها براى او كار ديگرى در نظر گرفت و خلاصه ، كارى كرد كه تمام اوقاتش مستغرق شد و فرصت هرگونه هرزگى و ولگردى را كه لازمه تنبلى و بيكارى است ، از او سلب كرد.

كم كم دوستان ناباب ، دلشان براى دوستى كه به دست تواناى زنى جوهره كار در وجودش نمود كرده ، خصلتها و اخلاقيات زشت را از خود دور ساخته ، تعليم و تربيت يافته بود، به تنگ آمد!

خيلى جست و جو كردند تا او را يافتند و نوحه فراق و مرثيه هجران سردادند. اما او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت كه گرفتار است و زنش براى او برنامه ريزى كرده كه هيچ فرصتى برايش باقى نمانده است !

آنها با كمال پررويى گفتند: طلاقش بده

و او با كمال بى اعتنايى به آنها گفت : طلاق و جنگ و دعواهاى خانوادگى فرصت و وقت لازم دارد و من ، همان را ندارم !

آفرينش خداوند، همين است همه را به يك رنگ و به يك شكل نيافريده و حتى اختلاف رنگهاى مردم از آيات الهى است

قرآن مجيد مى گويد:

( وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ )

هستند زنانى كه به هر حال ، شايستگى مديريت خانواده را ندارند و در هيچ شرايطى هنر و نبوغى از خود نشان نمى دهند!

اينها به خانواده و جامعه ، لطمه مى زنند؛ وجود اينها معمولا تحمل نشدنى است و بسيارند از مردانى كه اهل گذشت و ايثار نيستند و با اين گونه زنان ، برخوردى سازنده و بردبارانه ندارند و كار را به مرافعه و ضرب و شتم مى كشانند و احيانا به طلاق روى مى آورند و براى فرزندان و خود زن ، سرنوشتى بد طراحى مى كنند.

نه آن ، به صلاح مى آيد و نه اين به گذشت و اغماض !

اما هستند مردانى كه با روش سازنده و برخوردى بردبارانه با همين موجود ناباب كنار مى آيند و حتى او را مى سازند و يا اگر نسازند، نمى گذارند غرق شود و فرزندانش دربه در شوند.

اينجاست كه مديريت زيباى مرد، تجلى مى كند و اينجاست كه مردى بر مسند ايثارگرى مى نشيند و انسانى را يا از فساد به صلاح مى آورد، يا اگر نه ، از سقوط و بدبختى حفظش مى كند.

ايثارگرى ، فقط در ميدانها و صحنه هاى نبرد و مبارزه متجلى نمى شود؛ جاهاى ديگرى هم تجليگاه اين خوى عالى هست اگر چه همان جاها هم صحنه نبرد و مبارزه است

مردى كه بايد كارهاى بيرون خانه را خود بر عهده گيرد و كارهاى درون خانه را يكسره به زن واگذارد، در اينجا نه از بيرون خانه مى تواند باز بماند و نه از درون خانه

انصاف بايد داد. چنين كارى ، مسلما سنگين است اما عظمت انسانها تنها در انجام كارهاى سنگين آشكار مى شود و نه در كارهاى سبك و معمولى

زندگى انسانهاى بزرگ ، پر از كارهاى بزرگ است و به همين علت شهره آفاق مى شوند و زندگى انسانهاى كوچك ، هيچ حادثه مهمى ندارد؛ خوابيدن است و بيدار شدن و صبحانه و ناهار و شام خوردن و پول درآوردن

زن و مرد، دو بعد و دو قطب مثبت و منفى از انسانيتند. قطب مثبت ، بدون قطب منفى ، و قطب منفى بدون قطب مثبت معنى ندارد.

مردى كه زن را زن مى كند و زنى كه مرد را افتخار مردى مى بخشد، هر دو از مقام و منزلت والا برخوردارند.

زنى كه خانواده را رونق مى بخشد و خاطر مرد را از نگرانى آسوده مى سازد و چنان مورد وثوق و اعتماد و اطمينان مرد است كه به هر لحاظ، او را حافظ و امين مى شناسد و او را مصداق واقعى زن شايسته در قرآن مى داند، زن واقعى است همان كه قرآن درباره اش مى گويد:

( فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ ) (٨٠)

بدانيد كه فقر، از بلاهاست و سخت تر از فقر، بيمارى بدن است و سخت تر از بيمارى بدن ، بيمارى دل است و تقوا و پرهيزكارى دل ، از نشانه هاى تندرستى است .چه خوب است كه زن با بصيرت و آگاهى و با رعايت نكات ظريف و حساس بهداشتى ، به ارمغان آورنده سلامت جسمى خانواده باشد. مرد با پشتكار و فعاليت اقتصادى و زن در قناعت و حفظ توازن دخل و خرج ، ريشه كن كننده فقر خانوادگى و هر دو با ايمان و تقوا تاءمين كننده سلامت جسم و جان خود و فرزندان باشند.

خرج تدبير

معيشت و رعايت اقتصاد در هزينه ها، به دست زن و مرد است و هيچ يك آنها بدون همكارى ديگرى از عهده آن برنمى آيد.

اگر ميزان خرج ، بالاتر از ميزان دخل باشد، همواره مرد گرفتار بدهكارى و ناراحتى است و اگر مساوى باشد، خانواده از ذخيره مالى و پس انداز محروم است و در روزهاى سخت و موقع بروز حوادث ، گرفتار مشكلات خواهد شد.

مديريت مستقيم زن در مراقبت مخارج و فرصت دادن به مرد، براى تاءمين ذخيره مالى و پس انداز حساس است زن در كشور خانواده ، در حكم وزير اقتصاد و دارايى است و فقط او مى تواند با درايت و تدبير، طورى دخل و خرج را تعديل كند كه هيچ گاه خانواده دچار مضيقه نشود.

پيشواى بزرگ پرهيزكاران ، اميرمؤ منان ، مى فرمايد:

لاكنز اغنى من القناعة و لامال اذهب للفاقة من الرضا بالقوت و من اقتصر على بلغة الكفاف فقد انتظم الراحة و تبعوا خفض ‍ الدعة

«هيچ گنجى بى نياز كننده تر از قناعت نيست و هيچ مالى از خشنودى به قوت ، نسبت به فقر برطرف كننده تر نيست هر كس به حد كفاف ، اكتفا كند، به آسايش دست يافته و در گشايش زندگى منزل گرفته است .»

قناعت و رضا، دو عنصر اخلاقى است كه بايد با دو عنصر دخل و خرج خانواده همراه شود، تا اعضاى خانواده بتوانند در سايه آن از آسايش ‍ برخوردار باشند.

تنها در اين صورت است كه مكرد مى تواند با كار و فعاليت متعادل خود، با آرامش روحى از نگرانى و اضطرات در امان باشد و زن مى تواند با محدود نگاه داشتن سطح توقعات ، همواره به وظيفه خود در تنظيم اقتصاد خانواده عمل كند و فرزندان نيز برخوردار از لوازم كار و تحصيل و پيشرفت رشد كنند.

تربيت اينجا نيز حساسيت مديريت زن ، آشكار است طفل به مدت نه ماه در رحم مادر و به مدت دو سال در آغوش او و قبل از رسيدن به سن تحصيل در كنار او و زير سايه اوست

مى گويند طفل تا سن چهارده سالگى هر چه بايد بشود، مى شود. تا اين سن و سال ، سر و كار عمده طفل با مادر است پدر، فقط در ساعات فراغت و روزهاى تعطيل ممكن است در خانه و در ارتباط مستقيم با طفل باشد. بقيه اوقات از او جداست و با او رابطه مستقيم ندارد. آيين مقدس اسلام ، به اثر تربيتى زن اهميت داده و حق حضانت را كه ولايت در تربيت است ، تا دو سال در مورد پسر، تا هفت سال در مورد دختر، به مادر سپرده است تا او بهتر و عميقتر بتواند اين بعد از مديريت خود را اعمال كند.

پس از ورود طفل به مدرسه نيز همچنان ارتباط طفل با مادر، قويتر است ؛ منتهى در سنين بالاتر، ممكن است رابطه پسر با پدر و رابطه دختر با مادر قويتر شود و همينجاست كه پسر، با همراهى پدر براى زندگى آينده خود و دختر نيز با همراهى مادر براى زندگى فرداى خود آماده مى شود.

پسر در كنار پدر، پدرى و دختر در كنار مادر، مادرى مى آموزد؛ مدرسه هم نبايد بى توجه به اين مسئله باشد. چه قدر در اشتباهند آنها كه پسر و دختر را در مدارس مختلط، به تحصيل وامى دارند.

نه پسر، دختر مى شود و نه دختر، پسر. بردن آنها در مدارس مختلط چه فايده اى دارد؟ صرف نظر از اينكه اين كار مفاسد اخلاقى و جنسى فراوانى دارد، اصولا با دو طبيعت مغاير و در بسيارى از ابعاد، نامتجانس ، برخورد يكسان است و مستلزم اين است كه از زن و مرد، موجودى مسخ شده مى سازد كه نه زن است و نه مرد، بلكه يك «جنس سوم» است !

به هر حال ، مادر در وجود كودك ، پايه گذار فضايل اخلاقى است و با فرصت فراوان و در شرايطى بسيار طبيعى مى تواند بذر امانت و صداقت و عفت و محبت و حق طلبى را در وجود كودك بكارد و پدر مى تواند حامى و پشتيبان مادر در اين امور باشد و با نظارت خود، كارها را بر وفق مراد به پيش ببرد و كاشته هاى مادر را بارور سازد.

مادر مى تواند در مراحل اوليه زندگى طفل ، او را از معاشرتهاى ناسالم و ارتباط با همبازيهاى منحرف حفظ كند و كاملا مراقبت زندگى طفل را بر عهده بگيرد و جلو انحرافاتى را كه از اين رهگذر عارض طفل مى شود، بگيرد.

مادرانى كه بر اثر بى توجهى و غفلت ، از صحنه تربيت خارج مى شوند و مادرانى كه كار بيرون را بر كار درون خانه و تربيت طفل ، ترجيح مى دهند و او را به دست افرادى مى سپارند كه هرگز دايه مهربانتر از مادر نيستند، همه يك حكم دارند و آن مادرانى نيستند كه به فرمايش رسول گرامى اسلام بهشت را زير گامهاى مقدس خود دارند. البته مادرهايى كه بى هيچ تقصير و گناهى مطلقه شده اند، در اين مورد مقصر به حساب نمى آيند. بلكه آنها قصور دارند و فرق است ميان انسان قاصر و مقصر.

غم و شادى بچه ها

اين بخش درك جدا از مفهوم تربيت نيست ، از اين نظر جدا كردم كه اهميت بيشترى دارد. مادر، در غمگينى و شاد زيستن بچه ها بسيار مؤ ثر است ؛ طفل در پناه مادر احساس شادى ، و در فراق او احساس غم و اندوهى عميق و بى پايان مى كند.

ضعف اخلاقى مادران و كمى صبر و تحمل و گذشت آنها موجب طلاق يا مشاجرات خانوادگى مى شود و اين امر، نشاط و اميد و خرمى را از كودكان مى گيرد و ياءس و غم و دلسردى را بر وجود آنان چيره مى سازد.

نبود مراقبت بهداشتى مادران ، موجب بيماريها و احيانا مرگهاى زودرس و نقص عضو مى شود و همين ها عامل رنجورى و اندوه و افسردگى كودكان است

ناآگاهى مادران و نبود مراقبتهاى لازم از كودكان ، عوارضى به بار مى آورد كه طفل را غمگين و ملول و دلزده مى سازد.

جوانى تقاضا كرده نامه اش رامجله «زن روز» چاپ كند و خود را «ع - الف» معرفى كرده است نامه ، پرسوز و گداز است نويسنده نامه را براى پدرش نوشته و اين طور آغاز مى كند:

پدر خوبم ! اگر چه هرگز خوب نبوده اى ، اما بگذار تو را آن چنان كه در رؤ ياهايم تصور مى كنم ، خوب بنامم بگذار به تو بگويم چه قدر دوستت دارم !...

پدر! نمى دانى كه چه قدر دلم مى خواد حرف بزنم غمها و ناراحتيهايى را كه سالهاست در دلم انباشته شده است ، بيرون بريزم اما افسوس ، هيچ كس ‍ از من نمى پرسد چرا اين قدر غمگينى ؟! پدر! كاش مى دانستى مسبب غمهاى من تو هستى ؛ نه تنها تو، بلكه تو و مادرم مادرى كه فرزندانش را رها كرد و به دنبال زندگى ديگرى رفت و او را هفته ها نمى بينم و كلام محبت آميزى از او نمى شنوم با اين حال عاشق اويم ، همان طور كه عاشق توام شايد براى پسر خيلى زشت باشد كه از غمها و رنجهايش و از اشكهايى كه شب بر گونه هايش فرو مى غلتد و بالشش را خيس مى كند، سخن بگويد. اما...

و نيز دختر خانمى به نام ناهيد از لنگرود، چنين مى نويسد:

سرگذشتى دارم تلخ من يك نادم هستم ، يك توبه كننده به مدت شش ماه زندان بودم در اين مدت ، چه ضررهاى روحى كه نخورده ام ! فكر نكنيد كه خداى ناكرده ، به ما آزار مى رساندند، نه فقط چون سيزده ساله بودم نمى توانستم آن وضع را تحمل كنم پس از مدتى كه از زندان بيرون آمدم ، بچه ها به من اعتنا نمى كردند و تنها در محيط مدرسه در گوشه اى مى نشستم و ناظر بچه هايى بودم كه با تعصب به من نگاه مى كردند و با هم حرف مى زدند. دوستان صميمى من ، مثل گذشته با من گرم نمى گرفتند و بعضى ها هم با چشم غره رفتن ، خشمشان را نسبت به من ابراز مى كردند. گرچه مى فهمم كه حق هم دارند. چون كسى حاضر نيست به دوستى كه به زندان رفته ، محبت كند. من بغضهايم را در گلو خفه كردم ، گريه هايم را نگاه داشتم اما يك روز جمعه كه از نماز جمعه برگشتم ، دوستم را ديدم كه با خواهر ماءمور انتظامات ، در مورد من حرف مى زند و تنها كلمه اى كه از دهان آن دوست شنيدم ، اين بود كه اين دختر، منافق بود. مى خواستم داد بكشم كه نه ، من منافق نيستم من نادم هستم

اگر پدر و مادر، از دختر سيزده ساله ، بيشتر مراقبت مى كردند و در روابط و رفت و آمد او دقت داشتند و روى مدرسه و همكلاسيها و دوستان و همبازيهايش نظر داشتند، چنين مشكلاتى پيش نمى آمد.

البته ، خصوصا به اين دختر خانم ، توصيه مى شود كه : سعى كنيد گذشته را فراموش كنيد و بكوشيد تا با روى آوردن به درس و كارهاى مفيد و پيدا كردن دوستان جديد و سليم ، براى خود محيطى گرم و نو بسازيد.

شايد اين قدر كه وسوسه گذشته داريد، ديگران نداشته باشند و شايد انزواطلبى شما باعث گريز و نفرت ديگران از شما شده است سعى كنيد از انزوا بيرون آييد و مخصوصا از مادر و خويشان ، در اين زمينه كمك بگيريد و مطمئن باشيد كه مشكل رفع خواهد شد.