نامه اى از آمريكا
اكنون نامه اى پيش نگارنده است از يك خواهر تازه مسلمان كه به يمن اسلام از دين نياكان خويش ، دين يهود، دست مى كشد و على رغم همه مشكلاتى كه پدر و مادر و بستگان برايش ايجاد مى كنند، مسلمان مى شود و بعد با جوانى ازدواج مى كند كه او نيز قبلا يهودى بوده و با مطالعه آثار اسلامى و مخصوصا مشاهده جلوه زيباى اسلام ، در روزهاى پيروزى انقلاب به اسلام مى گرايد.
براى شروع زندگى مشترك ، به دفتر امام مراجعه مى كنند و سرانجام امام ، آنها را مورد تشويق و محبت قرار مى دهند و شخصا صيغه عقد را جارى مى كنند و آنها را به الطاف پدرانه خود دلگرم مى سازند.
اين زوج تازه مسلمان ، مدتى در ايران در كنار يكديگر با خوشبختى زندگى مى كنند. ولى سرانجام ، به پيشنهاد شوهر براى ادامه تحصيلات راهى آمريكا مى شوند و در آنجا شوهر، براى تاءمين هزينه زندگى خانوادگى بى عرضگى مى كند و تحت تاءثير اخلاق فاسد غرب ، به هرزگى و بى بند و بارى گرفتار مى شود و تمام اميدهاى شيرين همسر خود را كه اينك دخترى نيز به دنيا آورده به باد مى دهد.
شوهرى كه براى ادامه تحصيلات با همسر خود به آمريكا رفته ، به جاى درس خواندن ، شبها در يك محله كثيف تاكسيرانى مى كند و روزها نيز استراحت مى كند و كم كم با زنهاى هرجايى نيز رابطه پيدا مى كند و سرانجام از همسرش جدا مى شود.
او به نوشته همسرش ، هيچ وقت در ادامه كار استقامت و ثبات ندارد. دايما به دنبال تغيير شغل و تغيير مسير زندگى است هرگز راهى را كه بتواند آسايش همسر و فرزند خود را تاءمين كند، نمى پيمايد. گاهى اتفاق مى افتد كه هفته اى دو سه ساعت ، بيشتر در كنار همسرش نيست
اكنون كه كار به طلاق كشيده و زن بيچاره با تحمل مشكلاتى سنگين هم خود و بچه اش را اداره مى كند و هم به صورت مكاتبه اى درس مى خواند، از كردار خود پشيمان است و تقاضاى آشتى و ازدواج مجدد با او را دارد.
او چنين مى نويسد:
در نهايت با كمك برادران مسلمان از او طلاق گرفتم شب طلاق گريه مى كرد و مى گفت : به من فرصت بده خودم را اصلاح مى كنم البته نوع طلاق رجعى نيست كه او بتواند در مدت عده بازگردد و اكنون كه ماه آخر عده طلاق را مى گذرانم ، او مرتب تلفن مى كند و اظهار پشيمانى مى كند. گاهى شديدا گريه مى كند و مى گويد: من به شما خيلى ظلم كردم ، بگذار برگردم و جبران كنم هر شرطى تو بخواهى مى پذيرم در حال حاضر، كار ثابتى ندارد و باز هم گاهى تاكسيرانى مى كند. مثلا در عرض هفتاد و دو ساعت كه پشت سر هم كار مى كند، مى تواند قسمتى از خرج خودش را تاءمين كند.اكنون تعهد كرده كه خرج ما را بدهد. البته من هم از طريق دولت ، چون فرزندم متولد اينجاست ، كمك خرج مى گيرم و در ضمن به صورت مكاتبه اى ، در يكى از دانشگاهها به تحصيل مشغولم به هر حال ، در مدت عده كه مى توانم برگردم بعدا هم نمى دانم چه بايد بكنم ؟ آيا اينكه مى گويد عوض شده ام ، توبه كرده ام ، با وجود روحيه اش تا چه حد مى تواند درست باشد؟ مى ترسم كه بعد از عده دوباره با او، البته با شرايطى كه در عقد، اين بار منظور دارم ، ازدواج كنم و بعد از مدتى دوباره همان كارها را شروع كند. اين طور كه بچه هاى مسلمان مى گويند اخلاق او آسان عوض نمى شود. در ضمن مى خواهد دست خالى و بدون خواندن درس و يادگرفتن مهارتى به ايران بازگردد. از طرفى من كه هيچ كس را در ايران ندارم ؛ البته خدا هست و بهتر از همه اما خانواده ام مرا طرد كرده اند. البته مرتب با آنها به عنوان صله رحم با تلفن و نامه تماس مى گيرم اما آنها هرگز مرا كه مسلمانم ، قبول ندارند. اين است كه خودم هم كه مقدارى درس خوانده ام ، مى خواهم درسم را تمام كنم كه اگر در آينده خداى ناكرده به تنهايى مجبور به تاءمين زندگى فرزندم شدم ، در راه نمانم اين است كه نمى دانم چه بايد بكنم آيا اگر به او رجوع كنم ، دوباره مجبور به تحمل اين دردها خواهم شد؟
در اينكه انسان اصلاح پذير و تربيت شدنى است ، حرفى نيست اميد دارم اين خواهر، بتواند هم به تحصيلش ادامه دهد و هم دوباره به شوهر خود فرصت بازگشت و اصلاح بدهد و از او همسرى شايسته ، و پدرى لايق براى فرزندش بسازد و در آينده اى نزديك ، خود و فرزند و همسرش را از زندگى در غرب بيرون كشد و به ميهن اسلامى بازگردد.
قصور از تحمل مشكلات شوهر در برابر همسر خود تكاليفى دارد و متقابلا زن هم حقوقى دارد كه انجام و اداى آنها واجب است
مرد بايد قدرتى داشته باشد كه در برابر خلقيات زن ، صبر و تحمل را از دست ندهد و احيانا اذيت و آزار او را با سعه صدر و درايت و متانت و گذشت ، با پيش گرفتن رويه ارشادى و تربيتى تحمل كند.
خوشرفتارى و حسن سلوك با همسر و قيام به وظايف و تكاليف همسرى به دشوارى تحصيل حلال و تاءمين مئونه زندگى و اداره امور اقتصادى خانواده نيست ولى به هر حال نبايد آن را سهل و ساده انگاشت به هر حال همچون زمامدار، و خانواده همچون رعيت اويند و زمامدار در برابر رعيت ، مسئول است
پيامبر بزرگ خدا فرمود:
كفى بالمرء اثما ان يضيع من يعول
«در گنهكارى انسان ، همين بس كه عايله خود را ضايع كند.»
در روايت است كه گريزنده از خانواده ، به منزله بنده فرارى است كه تا برنگردد، نماز و روزه اش قبول نمى شود.
كسى كه قيام به حقوق خانوادگى نمى كند، اگر چه در ميان اعضاى خانواده باشد، فرارى و گريزپاست
قرآن مجيد مى گويد:
(
قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ
)
نفس بسيار به بدى فرمان مى دهد. وقتى انسان ، تنها زندگى مى كند، نفسش كمتر به بدى فرمان مى دهد و وقتى ازدواج كرد، اين فرماندهى هم مضاعف مى شود.
به همين دليل يكى از بزرگان از ازدواج كردن عذر خواسته ، گفته است : من به نفس خودم مبتلا هستم ؛ چگونه نفس ديگرى را به نفس خودم اضافه كنم
ابراهيم ادهم مى گفت :
زنى را فريفته خودم نمى كنم و نيازى به آنها ندارم
مقصودش اين است كه نگاهدارى و متمتع ساختن زن وظيفه و تكليف است و من از اين كارها عاجزم و بدين جهت ، نمى خواهم زنى را به تعهدات خود شيفته و فريفته گردانم و بعد نتوانم به آن عمل كنم
او مى گفت : مانع من از ازدواج ، اين آيه قرآنى است :
(
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ
)
ِ
»
آرى مسلم است كه ازدواج ، وسيله اى است براى خروج انسان از خود فردى و ورودش در خود وسيعتر و گسترده تر خانوادگى
به همين دليل هر اندازه علاقه زن و شوهر به يكديگر بيشتر شود، از خود فردى بيشتر خارج شده ، بزرگتر مى شوند و به تعبير استاد مطهرى همچون مايع غليظى كه وقتى آب داخلش كنند، رقيق مى شود و توسعه مى يابد.
با اين همه ، اگر كسى نتواند از خود فردى خارج شود و قدرتش در حدى نباشد كه موبه مو وظايف زناشويى را انجام دهد و احيانا به جاى اينكه در اين مدرسه رشد كند، سقوط هم بكند و از كمالات ديگرى هم كه در مسيرهاى ديگر مى تواند تحصيل كند بازماند، بهتر آن است كه به ازدواج تن ندهد.
راز اينكه ابراهيم ادهم و ميرزاى جلوه و جهانگيرخان قشقايى و آخوند كاشى و شيخ محمد حسين طالقانى - كه به قول استاد جعفرى چند روز قبل از مردنش از مرگ خود خبر مى دهد و مى گويد: خر طالقان رفته و پالانش مانده ! - ازدواج نمى كنند، همين است والا آنها خوب مى دانستند و كاملا هم ايمان داشتند كه ازدواج سنت پيامبر است و هر كس با توانايى قبول مسئوليت از آن اعراض كند، از وى نيست
بهتر است كه باز هم از درد دل هاى آن خواهر تازه مسلمان ، مطالبى بياوريم :هنگام آمدن از ايران باردار بودم از همان اول كه آمديم با يكى ديگر از اخلاقيات او مواجه شدم شبها به هر دليل بيدار بود و روزها خواب ! اين بود كه نه درست كار مى كرد و نه مى توانست درس بخواند. زندگى در امريكا او را از يك مسلمان قوى كه در ابتداى مسلمان شدنش حتى مستحبات و مكروهات را رعايت مى كرد، به يك مسلمان متوسط و شايد كم ايمان تبديل كرده بود.او آدم مهربانى بود. اما شوهر خوبى نبود. بدين معنى كه آن چنان كه بايد، مسئوليت زندگى زناشويى را درك نمى كرد. شبها دير مى آمد و يا براى گشت و گذار در شهر و ديدن دوستانش مرا تنها مى گذاشت بعد هم شغل تاكسيرانى را در يك محله كثيف و بدنام شروع كرد، و اكثر شبها مى خواست تا صبح كار كند. با وجود باردارى برايم بسيار دشوار بود. هر چه التماس مى كردم كه كارى را انتخاب كن كه شبها خانه باشى ، قبول نمى كرد... در هر صورت ، دير آمدن او به خانه و حتى هفته اى يكى دو شب تا صبح نيامدنش ترك نشد... خودم هم به تصديق خودش از هيچ تلاشى براى كشاندن او به خانه فروگذار نكردم اما او هميشه مى گفت : تو همسر بسيار خوبى هستى و من لياقت تو را ندارم ، اين محيط مرا فاسد كرده به هر حال شب نيامدن هاى او از هفته اى يك شب به دو و سه و حتى به چهار شب كشيد و اخلاق او هم بدتر شد و اگر هم اعتراضى مى كردم ، گاهى مرا كتك مى زد و بعد خودش هم عذرخواهى مى كرد كه من فاسد شده ام باز هم از ديگران خواستم كه او را نصيحت كنند. ولى كارگر نشد.
اگر قرار باشد كه كسى براى اجراى سنت مقدس پيامبر اسلام ، ازدواج كند و بعد زندگى زناشويى را به بازى و ملعبه بگيرد و حقوق انسانى به نام زن و انسانهاى ديگرى به نام فرزند را ضايع كند، بهتر آن است كه هرگز ازدواج نكند.
حقيقت اين است كه مصون ماندن از خطر زندگى زناشويى در خور كسانى است كه فرزانه و خردمند و خوشخوى و آگاه به عادت زنان و شكيبا در بدرفتارى آنان و خودنگهدار از پيروى شهوات آنان و حريص بر اداى حقوقشان باشند.
در زندگى زناشويى مردانى از خطر مى رهند كه از لغزشهاى زنان تغافل ورزند و در برابر اخلاق تند آنها با عقل و درايت مدارا كنند.
در برابر زنانى كه مغلوب كمى عقل و درشت خويى و تندى و خشم و بدخلقى و بى انصافى هستند و در عين حال كمال انصاف را انتظار دارند، هر كسى نمى تواند در صراط مستقيم زندگى زناشوى پايدار بماند.
اما زنانى كه مظهر عقل و درايت و اخلاق و مدارا و انصاف و صفا و مروت و وفا و تدبير هستند، خود قادرند كه سركش ترين مردان را در كمند زناشويى رام سازند و از آنها آدمهايى متين و مؤ دب و موقر بسازند و از هر لحاظ آنها را رشد دهند و بپرورانند.
به هر حال ، آنها كه ضعيف و ناتوانند و مى خواهند با زنى از خود ضعيفتر و ناتوانتر ازدواج كنند، بايد بدانند كه از ازدواج نتيجه اى جز فساد و سقوط و انحطاط به دست نمى آورند. اينها بايد بدانند كه تنها زيستن آنها به مراتب ، بر ازدواج آنها ترجيح دارد.