مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی0%

مسائل و مشکلات زناشویی نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10010 / دانلود: 2059
اندازه اندازه اندازه
مسائل و مشکلات زناشویی

مسائل و مشکلات زناشویی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

جمع بندى و استنتاج

با توجه به آنچه تاكنون گفته ايم ، معلوم مى شود كه زناشويى مجمع فوايد و خطرها و آفات است و به همين دليل بدون احاطه بر اينها نمى توان حكم كرد كه براى يك شخص ، ازدواج بهتر است يا عزوبت

مسلم است كه شناخت فوايد و تنگناها مى تواند معيارها و محكهايى به دست بدهد تا بر اساس آنها قضاوت كند كه كدام برايش بهتر است

بديهى است كه اگر انسان مطمئن شود كه از آفات و تنگناها به دور مى ماند و از فوايد زناشويى برخوردار و بهره مند مى شود، بايد ازدواج كند. يعنى اگر هم مال حلال دارد و هم اخلاق پسنديده و هم جديتى در دين كه زناشويى ، او را از ياد خدا و آخرت بازندارد و هر عين حال ، جوانى است كه براى تسكين شهوت و رفع تنهايى و تحصيل انس و آرامش نيازمند همسر است ، بايد بيدرنگ ازدواج كند و تلاش كند از كمالات روحى ويژه اى كه تنها در اين مدرسه حاصل مى شود، بهره مند شود.

اما اگر فايده اى بر آن مترتب نيست و در خطر آفات و تنگناها هم هست ، بهتر اين است كه عزوبت را انتخاب كند.

مع ذلك ، مقصود اين نيست كه به اين بهانه ها سنت مقدس ازدواج تعطيل شود؛ بلكه مردم بايد بدانند كه وظيفه آنها كسب آمادگى و احراز شايستگى و لياقت براى ورود به اين مدرسه بزرگ است

دستگاههاى تعليم و تربيت ، بايد طورى برنامه ريزى كنند كه كودكان را از همان ابتدا براى زندگى مشترك و تحصيل فوايد و رستن از خطرهاى آن آماده كنند.

جالب اين است كه نظام آفرينش ، دختر بچه هاى خردسال را در بازيهايشان به مادرى و فرزند دارى وامى دارد و آنها با عروسكهاى خود معامله مادرى و فرزندى مى كنند.

اين را هم ناگفته نگذاريم كه درست است كه بعضى ها در زندگى زناشويى دستخوش خطر و تنگناهايى مى شوند، اما به هر حال اين قدر كه از زندگى زناشويى فايده مى برند، ضرر نمى كنند؛ مسلم است كه براى اينها ازدواج ، ترجيح دارد و روا نيست كه بر بعضى خطرها يا احتمالاتى كه وجود دارد، از اجراى اين سنت مقدس سر باز زنند.

بخصوص كه انسان بايد هميشه مصمم باشد كه با توكل و اعتماد به خدا خود را از خطر برهاند و از امتيازات معنوى و مادى برخوردار شود.

انسان بايد بداند كه آنچه از ياد خدا بازش مى دارد، خيرى ندارد؛ بايد بداند كه در كسب حرام ، خيرى نيست ؛ بايد بداند كه فرزند، كه از فوايد مهم زناشويى است ، جلو اين ضررها را نمى گيرد.

فرزند وسيله تداوم زندگى اين جهان و وسيله استمرار نسل است اما دين ، سرمايه زندگى اخروى است چگونه رواست كه انسان ، دين را فداى فرزند، و زندگى جاويد اخروى را قربانى زندگى فناپذير دنيوى كند؟

انسان بايد توجه كند كه آشكارترين فوايد زناشويى ، فرزند و تسكين شهوت است و آشكارترين آفتهاى زناشويى ، نياز به كسب حرام و بازماندن از ياد خدا و سرگرم شدن به غير اوست

حال اگر بنا باشد از زناشويى به فايده فرزند تسكين شهوت برسد و از طرف ديگر، به كسب حرام يا اشتغال به امور بازدارند، از ياد خدا گرفتار شود، معلوم است كه در اين راه گرفتار زيانى بزرگ و جبران ناپذير شده است

اما اگر شهوت بحدى سركش است و تقوا به حدى ضعيف است كه گرفتار گناه و بى بندوبارى مى شود و اگر ازدواج كند، هم از اين خطر مى رهد و هم داراى فرزند مى شود، مسلم است كه بايد ازدواج كند؛ اگر چه ممكن است به كسب حرام روى آورد و از ياد خدا و اطاعت او باز بماند. زيرا پر واضح است كه كسب حرام و بازماندن از ياد خدا، فسادش كمتر از زنا و بى بندوبارى و بى عفتى است

اما اگر وضع او به گونه اى است كه مرتكب زنا نمى شود، لكن نگاههاى حرام ، مصونيت ندارد و همين شخص اگر ازدواج كند به كسب حرام و معصيت پروردگار گرفتار مى شود، اينجاست كه ترك ازدواج اولويت دارد. زيرا نگاههاى حرام ، گاه به گاه است ؛ اما كسب حرام و غفلت از خدا دايمى و هميشگى است

كى روا باشد كه انسان در گذرگاه زناشويى ، خدا را معصيت كند و كسب حرامى دايما آلوده اش گرداند و دلخوش از اين باشد كه با اين ازدواج از نگاه سوى يك نامحرم ، رها شده است ؟

وانگهى ضرر نگاههاى گهگاهى ، تنها دامنگير خودش مى شود. اما كسب حرام ، ضرر مستمرى است كه هم موجب هلاك خودش و هم موجب هلاك زن و فرزندانش مى شود.

بدون شك ، نگاه به نامحرم ، نوع خاصى از زناست و همان زناى با چشم است زناى با چشم ، هنگامى به مرحله خطرناك مى رسد كه زناى با فرج در پى داشته باشد. اما اگر به اين مرحله نرسد، از اكل حرام ، به مراتب ، به عفو و مغفرت نزديكتر است

مگر ممكن است كه ما هم بگوييم هدف وسيله را توجيه مى كند؟! ما تنها در صورتى وسيله را هدف توجيه مى كنيم كه «مهم» فداى «اهم» يا به وسيله فاسد دفع افسد بشود.

به هر حال ، شخص عاقل مى تواند فايده ها و خطرها را خود سنجش كند و ببيند كدام يك ، غلبه دارد. آنجا كه غلبه با فوايد است ، زناشويى مقدم است و آنجا كه غلبه با خطر است ، ترك زناشويى ترجيح دارد.

با توجه به اين مطالب مى توانيم بفهميم كه چرا بزرگان ، گاهى ازدواج را سخت ستايش ، و گاهى نكوهش كرده اند.

محيط فساد و فحشا، لجن زار است و در اين لجن زار، كمتر كسى مى تواند مصونيت داشته باشد.

بنابراين ، ازدواج در چنين شرايطى عامل حفظ و حراست نصف دين است و آنها كه با ازدواج ، از زنا و فحشا و فساد رسته اند، در حقيقت نيمى از خطر را پشت سر گذاشته اند و همان طور كه از لسان روايت استفاده مى شود، بايد خود را براى حفظ نصف ديگر آماده كنند.

زنا از هر فسادى افسد است گوهر عفت را در لجن زار زنا و فحشا افكندن انسان را بى بها مى كند. به همين دليل اگر كسى مال مردم را بخورد يا از ذكر خدا غافل شود، مجازاتش به پس دادن آن مال يا كسب رضايت و توبه است ، ولى اگر كسى زنا كند، علاوه بر توبه و استغفار، در صورت تجرد، بايد يكصد ضربه شلاق بخورد و در صورت تاءهل بايد سنگسار شود.

مال حرام خوردن مجازات بدنى و شلاق ندارد، ولى زنا و انحرافات جنسى حد يا تعزير دارد. حد كسى كه لواط كند، زدن گردن يا سنگسار كردن يا سوزاندن در آتش يا فروانداختن از فراز قله كوه است و استمنا تعزير دارد و مساحقه زنان ، به قولى يكصد ضربه شلاق دارد و به قولى فرق است ميان همسردار كه بايد سنگسار شود و بى همسر كه بايد صد ضربه شلاق بخورد. اينها نشانگر اهميت روابط نامشروع زنان و مردان است كه معلوم مى شود در حد اعلاى زشتى و پليدى است و بنابراين ، به هر قيمتى بايد ريشه كن شود.

نامه اى پيش روى نگارنده است از زنى كه قدرت مقاومتش مورد تحسين است ولى نامه نوشتن و راهنمايى خواستنش مايه تعجب و تاءسف او كه خواسته است به نام نسرين معرفى شود شكايت دارد كه هفت سال است كه مورد سوء نظر برادرشوهر مجرد خويش است و با اينكه داراى دو دختر بچه دوست داشتنى از شوهرى مهربان و والامقام هست ، اين جوان هرزه از او دست بردار نيست جالب است كه مى نويسد:

به مادرش گفتم برايش زن بگير و او گفت كه وقت زن گرفتنش نيست

و سرانجام مى نويسد:

خودم آن قدر خودخورى مى كنم كه اعصابم به كلى دگرگون شده ، شما را به خدا كمكم كنيد. شوهرم خوب است و در اين چند سال ، خيانتى نكردم دارم ديوانه مى شوم نمى دانم به شوهرم بگويم كه مى ترسم آبروريزى شود. به كى پناه ببرم به غير از خدا، بعد هم جز شما كسى را ندارم از شما راهنمايى فورى مى خواهم

به هر حال ، ايشان چاره اى جز استقامت ندارد و موظف است از ورود اين جوان هرزه و ناپاك ، به خانه خود جلوگيرى كند و از مادر از همه جا بى خبر او بخواهد كه برايش زن بگيرد و اين را به طور جدى بخواهد و خطر را هم گوشزد كند و از نرم خويى و نرم گويى و برخوردهاى محبت آميز با اين جوان خوددارى كند، تا خداوند نسبت به حل مشكل ياريش كند.

اين را بدين لحاظ مى گويم كه از نوشته اين خانم ، استنباط مى شود كه به آن جوان نرمى و روى خوش نشان مى دهد.

به اين قسمت از نامه اش توجه كنيد:

خلاصه بعد از چند ماه ، او در يك روزنامه استخدام شد و ما هم به خانه جديدى كه خريده بوديم ، رفتيم ولى او چون خانه ما نزديك خانه مادرشوهرم است ، هر شب به خانه ما مى آيد و مى گويد: اگر تو را نبينم ، خوابم نمى برد. چند بار به او گفتم : اگر بخواهم مى توانم آبرويت را بريزم نمى فهمى كه اين كار را مى كنى ! مگر زمان طاغوت است ؟ او هميشه حسرت برادرش را مى خورد. وقتى شوهرم به جبهه رفت ، آرزو مى كرد شهيد شود كه بتواند مرا ببرد! يادآور شوم كه شوهرم بى اندازه خوب و متين و سر به خانه است و مرا بيش از اندازه دوست دارد و نمى دانم چه طور به او بگويم

نويسنده اين نامه بايد بداند كه طى اين هفت سال ، هرگز با اين جوان ديوصفت ، برخورد قهرآميز نداشته و سالهايى كه با او و مادرش در يك خانه زندگى مى كرده اند، حتى مواردى كه او دست درازيهايى مى كرده ، به روى خودش نياورده و همين ها سبب شده است كه او گمان كند كه موافقت و رضايتى هست و در نتيجه به لجاجت و يك دندگى افتاده است

قرآن مجيد براى جلوگيرى از اين گونه جريانات است كه به زنان پيامبر مى گويد:

( فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ) (٨٦)

«شما اگر تقوا پيشه كنيد، مانند هيچ يك از زنان نيستيد.»

اما آنجا كه دلهاى بيمار، حتى از خضوع و نرمى زنان پيامبر، به طمع مى افتند و عزم خيانت به ناموس فرستاده خدا جزم مى كنند، ديگران بايد بدانند كه خطر متوجه آنها نيز هست

چرا قرآن ، با دستور( وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ) (٨٨) چيست ؟ چرا زن زينت خود را جز پيش شوهر و پدر و برادر و اين گونه محارم ، نبايد ظاهر كند؟ اين محدوديتها براى چيست ؟ مگر غير شوهر و محارم ، از ديدن زيباييها و زينتهاى زنان اجنبى چه حالى پيدا مى كنند؟

توجه بيشتر و دقيقتر، به ما مى فهماند كه اينها همه جنبه پيشگيرى و دفع دارد. بايد براى جلوگيرى از پيدايش چنين حالاتى ، زنها همه پيشگيريها و احتياطات لازم را داشته باشند.

البته نه تنها خود زنها چنين وظايفى دارند، مردها نيز وظيفه دارند كه چشمها را فروپوشند و شهوت خود را حفظ كنند، تا در دامهاى شيطانى گرفتار نشوند. همچنان كه زنها نيز براى گرفتار شدن در دامهاى شيطانى بايد چنين كنند.

قرآن مجيد مى گويد:

( قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّـهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ) (٩٠)

«زنها بايد روسريهاى خود را بر گريبانها بزنند.»

اهميت اين دستور براى اين است كه اگر روسريها به گونه اى نباشد كه سر و گردن و زير چانه را كاملا بپوشد، موى سر و گوشواره و گردن ، كه از مواضع زينت است ، ممكن است ظاهر بشود و تحريك كند.

زن بايد در آشكار كردن زينت خود براى مردان اجنبى تا سر حد امكان بخيل باشد. او به هيچ وجه نبايد اجازه دهد كه زينتش در معرض ديد اين و آن قرار گيرد مگر پوشيدنى نباشد.

قرآن مجيد مى گويد:

( وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ ) (٩٢)

اى پيامبر، به زنها و دخترهايت و به زنهاى مؤ منين بگو روپوشها را به خود نزديك كنند كه اين كار، نزديكتر است به اينكه اهل ستر و عفاف شناخته شوند و مورد اذيت و آزار قرار نگيرند.»

جلباب را، هم به معنى همان «خمار» يعنى روسرى گرفته اند و هم به معنى تن پوش سراپا كه نمونه بارز آن چادر است

اگر به معنى دوم باشد، كه مناسب مقام هم همين است ، نتيجه اين مى شود كه زنها بايد علاوه بر لباسهاى معمولى ، تن پوشى داشته باشند كه تمام بدن را بپوشند و اين را بايد در رفت و آمدها طورى به خود بگيرند كه در نظر مردان هرزه ، نشان بارز عفاف و وقار باشد و با نگاههاى شيطنت آميز و متلكها و حرفهاى زشت ، آنها را آزار و اذيت نكنند.

حال از صاحب نام مستعار نسرين مى پرسم : آيا شما اين گونه ، عمل كرديد يا نه ؟ آيا در ظاهر كردن زينتها پيش برادرشوهر جوان و فاقد عفاف و ايمان بازدارنده از فساد و هرزگى ، بخل ورزيديد يا نه ؟! آيا كارى كرديد كه او مطمئن شود كه شما مظهر كامل ستر و عفافيد و جرئت نكند كه حتى فكر شوم و شيطانى در سر بپروراند، تا چه رسد به اينكه خواسته شيطانى خود را به زبان هم بياورد؟

عرب ضرب المثلى دارد به اين عبارت :الصيف ضيعت اللبن يعنى : شير را در تابستان ، ضايع كرده اى

در اصل ، اين جمله را به زنى گفته اند كه شير خود را در فصل تابستان ضايع كرده و بعد به روز «چه كنم» گرفتار شده است يعنى از همان فصل تابستان ، بايد مراقب بودى و شير خود را ضايع نمى كردى اكنون ناراحتيها بى فايده است بعدا به هر كس كه فرصتهاى مناسب و لازم را از دست داده و گرفتار ندامت و پشيمانى شده است ، چنين گفته اند.

اكنون هنوز هم دير نشده است بر مقاومت هفت ساله شما درود مى فرستيم و توصيه مى كنيم كه رعايت دستورات قرآنى ، كه در اينجا آمد، بهترين راه است براى آنكه آن جوان نگونبخت ، كه حتى از خيانت به ناموس ‍ برادر خود پرهيز نمى كند، متوجه شود كه شكار دام هيچ صياد غول صفتى نيستيد و هرگز در اين دامهاى شيطانى گرفتار نخواهد شد.

جا دارد كه اين گونه مقاومتها درسى باشد براى همه جوانان و اين پيشامد نيز درسى باشد براى همه خانواده ها كه از خلطه ها و آميزشهاى اعضا و افراد نامحرم جلوگيرى كنند و مراقب همه جريانات باشند و نيز درسى است براى پدرها و مادرها كه براى جلوگيرى از اين فجايع ، زودتر به فكر ازدواج براى فرزندان خود باشند.

مسلما اگر در اين خانواده ، اين جنبه ها رعايت مى شد، چنين مشكلى پيش ‍ نمى آمد و مسلما اگر مقاومت دليرانه زن جوان نبود، اكنون كانون پاك خانواده اى آلوده و نجس شده بود و به هيچ وجه قابل پاك شدن و پيرايش ‍ نبود.

متعه واسطه ميان تشكيل خانواده و تجرد

غزالى به علت اينكه تحت تاءثير بينش شيعى نبوده ، در حال مشكل مردم مسلمان ، عاجز مانده است او گمان مى كرده كه براى انسان ، دو راه بيشتر وجود ندارد: يا تشكيل خانواده و قبول همه مسئوليت آن يا تجرد و تحمل همه مشكلات آن وقتى كسى فقط دو راه بيشتر سراغ ندارد، متحير مى شود.

در كتاب محجة البيضاء نظرهاى دو دانشمند بزرگى شيعى و سنى ، آمده و احيانا به هم درآميخته است در مسئله مورد بحث ، غزالى به همان دليلى كه گفتيم ، واقعا درمانده مى شود و به همين دليل عارف بزرگ اسلام ، ملا محسن فيض كاشانى با برخوردارى كامل از بينش شيعى وارد صحنه مى شود تا مشكل را حل كند.

وى چنين مى گويد:

براى اينكه انسان ، هم گرفتار كسب حرام و بازماندن از ياد خدا نشود و هم از نگاههاى گاه به گاه ، كه زناى چشم محسوب ميشود، خود را حفظ كند و هم از وساوس شيطانى برهد و قلبى فارغ و آسوده براى عبادت تحصيل كند، راه ديگرى دارد و آن ، ازدواج موقت است

ازدواج موقت ، براى اشخاصى كه نمى توانند ازدواج كنند يا مى توانند، ولى نمى خواهند شرايط و شايستگى لازم براى ورود در مدرسه تكامل بخش ‍ خانواده را به دست آورند، وسيله اى است بسيار مفيد.

آنها از اين رهگذر، هم از زناى كبيره ، مصونيت پيدا مى كنند و هم از زناى با چشم و هم از خطرها و وساوس شيطانى

در عين اينكه از اين خطرهاى مهلك مى رهند، هرگز براى زن و فرزند، به كسب حرام روى نمى آورند و مخارج و هزينه هاى خانوادگى ، آنها را به شبهات نمى افكند و در عين حال ، مشغله اى هم ندارد كه باعث غفلت آنها از ياد خدا بشود.

متاءسفانه سوء استفاده ها و برداشتهاى غلط از اين قانون ارزشمند سبب شده كه بعضى متعه را امرى مبتذل يا غلط، تصور كنند. در حالى كه شرايط اجتماعى ايجاب مى كند كه افرادى كه قادر به تشكيل خانواده نيستند يا شايستگى آن را ندارند، بتوانند از اين رهگذر خود را از خطر انحرافات جنسى و بى عفتى رها سازند.

اسلام ، آيينى جامع و كامل و همه جايى و همگانى و جاودانى است اين دين مبين ، عنايت دارد به اينكه زن و مرد با تشكيل خانواده ، كانون گرمى از صفا و صميميت به وجود آورند و فرزندانى صالح و سالم در آغوش خود بپرورانند و از اين راه به صلاح و سلامت جامعه كمك كنند.

اما در صورتى كه تشكيل خانواده ناممكن باشد، يا به جاى اينكه كانون صفا و صميميت و تربيت و ايمان و تقوا باشد، نقطه تضاد و مشاجره و بدبينى و فقدان تربيت باشد، چه بايد كرد؟

مسلم است كه چنين كانونى عدمش باوجود! غريزه جنسى تكليف چه مى شود؟ آيا بهتر اين نيست كه اين غريزه از راه مشروع ديگرى ارضا شود؟

كسى كه خود را از آفات و تنگناها و مهالك ازدواج دايم مصون نمى بيند، مى تواند از راه ازداوج موقت و خوددارى از فرزنددار شدن ، از خطرهاى تجرد و عزوبت خود را محافظت كند و دين و دنياى خود را سالم نگاه دارد.

علت اينكه آيين مقدس اسلام ازدواج موقت را تجويز كرده ، همين است ؛ متاءسفانه ، اهل تسنن ، به علت متابعت بى قید و شرط از خليفه دوم ، خود را از بركات و فوايد دينى و دنيوى و اخروى ازدواج موقت ، محروم كرده ، ناچار و ناگريز كه يا گرفتار مهالك عزوبت و تجرد باشند، يا به علت نداشتن آمادگى و شايستگى لازم ، گرفتار خطر و مهالك همسردارى و تشكيل خانواده بشوند.

خليفه دوم صريحا به مردم مسلمان اعلام كرد كه :

متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب عليهما(٩٤)

«اگر فرزندان خطاب در تحريم ازدواج موقت پيش دستى نمى كردند، هيچ كس جز فردى شقى ، زنا نمى كرد.»

ائمه بزرگوار ما اصرار داشتند كه ريشه قرآنى ازدواج موقت را به مردم تفهيم كنند، تا معلوم باشد كه حكم جواز ازدواج موقت از احكام حكومتى پيامبر خدا نبوده ، از احكام تقنينى قرآن است

از امام باقرعليه‌السلام درباره ازدواج موقت سؤ ال كردند، فرمود:

( فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ) (٩٦)

«در قرآن نازل شده است كه زنانى كه (تا مدتى معين) از آنها متمتع شده ايد، اجرت مقررشان را بدهيد.»

در اين روايت ، عبارت «الى اجل مسمى» به آيه قرآن ، اضافه شده و اين ، مطابق قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران است

زراره مى گويد: عبدالله بن عمر شيبى خدمت امام باقرعليه‌السلام رسيد و گفت درباره متعه زنان چه مى گوييد؟

امامعليه‌السلام فرمود:

احلها الله فى كتابه على لسان نبيه فهى حلال الى يوم القيامة

«خداوند آن را در كتابش بر زبان پيامبرش حلال كرده و بنابراين تا روز قيامت حلال است .»

وى گفت : آيا اباجعفر، شما چنين مى گوييد و حال آنكه عمر از آن ، نهى نموده است

حضرت فرمود:

و ان كان فعل

«اگر چه ، خودش متعه كرده باشد!»

وى گفت : تو را به خدا پناه مى برم از اينكه چيزى را حلال كنى كه عمر آن را حرام كرده است

حضرت فرمود:

فانت على قول صاحبك و انا على قول رسول الله فهلم الا عنك ان القول ما قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ان الباطل ما قال صاحبك(٩٨)

«حكم متعه را قرآن آورده و سنت پيامبر بر آن جارى شده است .»

و نيز فرمود:

ابوحنيفه از من درباره متعه سؤ ال كرد. گفتم : از كدام متعه سؤ ال مى كنى ؟ گفت : از متعه حج سؤ ال كردم حال به من بگو كه آيا متعه زنان حق است ؟ گفتم : سبحان الله ! قرآن را نخوانده اى ؟!

( فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ) (اجرت مقرر زنانى را كه از آنها متمتع شده ايد، بدهيد) گفت : به خدا قسم ، گويا هرگز اين آيه را نخوانده بودم !(١٠٠)

«و جز انيها بر شما حلال شده است كه با صرف اموال خويش ، زنى بجوييد تا عفيف باشيد نه زناكار. بنابراين ، براى مدتى كه از زنها متمتع شده ايد، اجرت مقرر آنها را بدهيد.»

پس از آنكه در آيه قبل و همين آيه ، ازدواج با محارم و ازدواج با زنان شوهردار را تحريم كرده ، تصريح مى كند كه هرگونه ازدواجى ، چه دايم و چه موقت ، براى شما مجاز است به شرطى كه عوض آن را به صورت مهر يا اجرت بدهيد و زن را در حصار عفت خود نگاه داريد و به زنا و سفاح رو نياوريد.

سپس تصريح كرده كه بايد اجرت زنانى را كه با ازدواج موقت ، به متعه مى گيريد و حاجت جنسى خود را برآورده مى كنيد، بدهيد.

جمله( فَمَا اسْتَمْتَعْتُم ... ) با سه ويژگى ، يكى به كار گرفتن لفظ استمتاع به معنى به متعه گرفتن ، ديگرى به كار بردن فعل ماضى و سومى استعمال «ماى توقيتيه» كه نشانه موقت بودن است ، دلالت صريح دارد بر اينكه عقد تمتع ، مدتش محدود و معين است و به همين دليل در قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران ، عبارت : «الى اجل مسمى» نيز به جمله مزبور اضافه شده است

نكته ظريف ديگرى هم كه از ملاحظه آيات قرآنى به دست مى آيد، اين است كه در مورد ازدواج موقت ، مى گويد:

( فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ )

«اجرت آنها را بدهيد.»

و در مورد ازدواج دايم مى گويد:

( وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً ) (١٠٢)

«و حلال است بر شما زنان مؤ منه پاكدامن و زنهاى پاكدامنى كه قبل از شما به آنها كتاب داده شده ، در صورتى كه اجرت آنها را به پاكدامنى و نه زناكارى و نه رفيق گرى بدهيد.»

در اين آيه نيز تمتع از زنهاى پاكدامن ، اعم از اينكه مسلمان باشند يا اهل كتاب ، تجويز شده ، به شرطى كه از زناى آشكار و پنهان پرهيز كنند و اجرت آنها را بدهند.

از اينكه در اين آيه نيز واژه «اجرت» به كار رفته ، معلوم مى شود كه مقصود، ازدواج موقت است

به طور كلى هر جا در قرآن ، در مورد زناشويى از لفظ «اجرت» استفاده شده ، همين معنى منظور است

چنانكه مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ ) (١٠٤) .

اگر گفته شود با اين زناشويى فضيلت دارد، چرا حضرت عيسىعليه‌السلام ازدواج نكرد و اگر خلوت گزيدن براى عبادت افضل است ، چرا پيامبر گرامى اسلام ، ازدواجهاى متعدد كرد، پاسخ اين است كه بهتر، جمع ميان عبادت و تشكيل خانواده است به شرطى كه انسان قدرت جمع ميان آنها را داشته باشد و چنان نيرومند و بلندهمت باشد كه هيچ چيز او را از ياد خدا بازندارد.

پيامبر اسلام ، اين ويژگيها را داشت او با داشتن نه همسر، هرگز از خلوت عبادت محروم نشد. او در عين اينكه وظايف و تكاليف همسرى و پدرى را انجام مى داد، هرگز از توجه به خدا بازنمى ماند. همچنان كه آنها كه مشغول دنيا هستند، حتى در حال عبادت هم از ياد دنيا و مسائل و مشكلات آن بازنمى مانند.

او در خداخواهى و خداجويى به درجه والايى رسيده بود، به طورى كه امور زندگى اين عالم ، او را از توجه به خدا و حضور قلب باز نمى داشت در همان حالى كه در كنار همسرش بود بانزول وحى جان و دلش فروغ و روشنى مى گرفت چه كسى به چنين مقام و منصبى رسيده يا مى رسد؟ همان گونه كه دريا را نبايد با جويهاى كوچك مقايسه كرد، پيامبر اسلام هم با ديگران قياس نمى شود.

اما حضرت عيسىعليه‌السلام ، جانب حزم و دورانديشى و احتياط را رعايت كرد. شايد شرايط او طورى بود كه اگر ازدواج مى كرد، گرفتار اشتغالات مى شد يا نمى توانست باكسب حلال ، تحصيل معيشت كند يا نمى توانست ميان زناشويى و خلوت براى عبادت جمع كنند.

از اين رو وى ازدواج نكرد و خلوت عبادت را ترجيح داد. مع ذلك ، بايد توجه داشته باشيم كه آنها به اسرار كارها و شرايط عصر و وضع كسب و كارها و اخلاق زنان همزمان خود داناترند و آنچه انجام دهند از روى بررسى دقيق و كامل است

آنها مى دانند كه هر كسى ممكن است از تشكيل خانواده چه فايده هايى ببرد و چه زيانهايى متحمل شود و از آنجا كه شرايط يكسان نيست و نمى توان در همه حال ، ازدواج را بهتر يا برتر دانست ، وظيفه ما اين است كه كار انبيا را بر بهترين و برترين عمل حمل كنيم(١٠٦)

«هر چه خداوند به پيامبران خود داده ، به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز داده و به او چيزهايى داده كه به آنها نداده است به سليمان فرمود، اين است بخشش ما، خواهى ببخش و خواهى امساك كن كه محاسبه و مؤ اخذه اى نيست و درباره حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آنچه پيامبر آورده ، بگيريد و آنچه نهى كرده ، بپذيريد.»

مقصود اين است كه پيامبر خدا از چنين اطعامى نهى نكرده و بنابراين ، از جمله مباحات است ، يا اينكه به آن دستور داده و بنابراين ، از جمله مستحبات است و ايرادى بر آن نيست

شايد هم مقصود اين باشد كه شما بايد تابع امر و نهى ما باشيد همچنان كه بايد تابع امر و نهى پيامبر باشيد و نبايد بر ما خرده گيرى كنيد. زيرا ما جانشينان او هستيم و اراده ما، همچون اراده او مستهلك در اراده خداست

علت اينكه امام اين مطلب مهم را سربسته بيان كرده ، تقيه است

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لاتجب الدعوة الا فى اربع : العرس و الخرس و الاياب و الاعذار(١٠٨)

«پيامبر خدا نهى كرد از وليمه اى كه مخصوص اغنيا باشد و فقرا از آن محروم باشند.»

از برخى روايات ، چنين استفاده مى شود كه وليمه عروسى بر ساير وليمه ها برترى دارد و حتى فرشتگان غيب ، به آن توجه و عنايت دارند و شايد آنها كه از غيب ، چشم و گوششان باز است ، چنين چيزى را به فراست دريابند.

شخصى به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: ما از وليمه عروسى بويى استشمام مى كنيم كه از وليمه هاى ديگر استشمام نمى شود. فرمود: هرگاه شتر يا گاو و گوسفندى براى عروسى ذبح شود، خداوند فرشته اى با قيراطى از مشك بهشت مى فرستد تا در غذا بريزد؛ اين است بويى كه تو استشمام مى كنى

مستحب است كه در عروسى به شوهر تبريك و تهنيت بگويند و چه بهتر كه به اين عبارت باشد:

خداوند بر تو مبارك گرداند و به خير و خوشى ميان شما جمع كند.

برخى گفته اند: مستحب است كه مراسم عروسى آشكار باشد.

در حديثى از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است :

فصل ما بين الحلال و الحرام الدف و الصوت

فاصله ميان حلال و حرام ، دايره و آواز است .»

بديهى است كه اگر در مراسم عروسى از آلات موسيقى استفاده شود و يا آوازه خوانيها به حد غنا برسد، حرام است

امام خمينى پس از ذكر حرمت غنا، كه همان آواز طرب آورى است كه مخصوص مجالس لهو و طرب و بلهوسى است ؛ مى فرمايند:

«گاهى آواز زنهاى آوازه خوان در عروسى ها استثنا مى شود و بعيد هم نيست اما احتياطا بايد اكتفاى به دايره عروسى ها و همان مجلسى بشود كه براى عروسى تشكيل شده اما احوط اين است كه به طور كلى اجتناب بشود.(١١٠)

«با زنها به نيكى معاشرت كنيد.»

درباره بزرگداشت حق زنان مى گويد:

( وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا ) (١١٢)

برخى گفته اند مقصود از «الصاحب بالجنب»، دوستى كه در كنار انسان است ، همان همسر است

پيامبر بزرگ اسلام ، در بستر مرگ به سه مطلب وصيت كرد. اين سه مطلب را آن قدر تكرار كرد تا زبانش بند آمد و صدايش به خاموشى گراييد.

اول نماز و دوم بردگان است كه نبايد آنها را به تكاليف طاقت فرما مكلف كرد و سوم اين است :

الله الله فى النساء فانهن عوان عندكم و فى ايديكم اخذتموهن بعهد الله و استحللتم فروجهن بكلمة الله

«خدا را در مورد زنان از ياد نبريد. زيرا آنها پيش شما و در دست شما اسيرند. آنها را به عهد خدا گرفته و به سخن خدا بر خود حلال كرده ايد.»

فرمود:

من صبر على سوء خلق امراته اعطاه الله من الاجر مثل ما اعطى ايوب على بلائه و من صبرت على سوء خلق زوجها اعطاه الله مثل ثواب آسية امراة فرعون

«هر كس بر بدخلقى زنش صبر كند، خداوند به او پاداش حضرت ايوب را مى دهد و هر كس بر بدخلقى شوهرش صبر كند، خداوند به او پاداش ‍ آسيه همسر فرعون را مى دهد.»

بايد توجه داشت كه مقصود از اخلاق خوب ، اذيت نكردن نيست ، بلكه مقصود، تحمل اذيت ، حلم و بردبارى در مقابل خشم و غضب اوست و اين ، تاءسى و اقتدا به پيامبر است كه زنانش گاهى گستاخى مى كردند و بعضى از آنها گاهى يك روز از او فاصله مى گرفتند.

يكى از زنها به سينه پيامبر زد و مادرش او را ملامت كرد. پيامبر فرمود:

دعيها تصنع اكثر من ذلك

«بگذار، بيشتر از اين بكند.»

ميان پيامبر و عايشه اختلاف افتاد. پيامبر، ابوبكر را به داورى طلبيد. سپس ‍ به عايشه فرمود: تو مى گويى يا من بگويم ؟ عايشه گفت : تو بگو، اما جز به حق مگو. ابوبكر چنان به دهان عايشه زد كه خون جارى شد و گفت : اى دشمن خدا، مگر او سخنى جز حق مى گويد؟ عايشه پناه به پيامبر آورد و پشت سر پيامبر، مخفى شد. پيامبر به ابوبكر فرمود: تو را رها نكردم كه تنبيهش كنى و از تو نمى خواستم كه او را بزنى

يك بار عايشه در كودكى با خشم و غضب به پيامبر گفت : تويى كه گمان مى كنى پيامبر خدايى ؟ پيامبر تبسم كرد و با حلم و بزرگوارى از او گذشت و به او فرمود: من مى دانم تو كى خشنودى و چه موقع ، خشمگين ! پرسيد: چگونه مى دانى ؟ فرمود: هنگامى كه خشنودى ، مى گويى : نه به خداى محمد و هنگامى كه خشمگينى ، مى گويى نه به خداى ابراهيم گفت : راست مى گويى نام تو را در وقت غضب نمى برم

انس مى گويد: پيامبر خدا رحيمترين مردم به زنها و كودكان بود.

بدون شك خلق و خوى زنانه ، خلق و خوى مخصوصى است و مسلما با خلق و خوى مردان ، متفاوت است مردان كريم و حليم مى توانند با حلم و كرم ، كژيها و انحرافات را به راستى و درستى آورند و با تدبير و متانت ، ناهمواريها را هموار سازند.

اخلاق و رفتارى كه مرد در محيط كار و روابط اجتماعى دارد، بايد با اخلاق و رفتارش در محيط خانه متفاوت باشد.

خانه ، صفا و محبت و گذشت لازم دارد. در عين حال معنى آن ، برقرارى بى بندوبارى و حاكم نبودن عقل و تدبير نيست

اما در محيط كار و روابط اجتماعى ، نظم لازم است مع ذلك ، اين هم به معنى زير پا گذاشتن محبت و گذشت و ارفاق نيست

نمونه عالى اخلاق خانوادگى و اخلاق اجتماعى ، پيامبر بزرگوار اسلام است و اگر انسانها اخلاق و رفتار او را اسوه قرار دهند، به سربلندى و سرفرازيى نايل مى آيند.

مزاح و ملاطفت زندگى زن و مرد در محيط خانواده ، نبايد خشك و بى روح باشد. به صرف اينكه مرد، اذيتها و كج خلقى هاى زن را تحمل كند، زندگى صفا پيدا نمى كند. براى صفاى زندگى بايد با همسر خود بازى و شوخى كند. زيرا قلب زنان را از زنگار كدورت و عصبانيت ، پاك مى سازد.

پيامبر خدا با زنهاى خود مزاح مى كرد و در اعمال و اخلاق ، به گونه اى خود را تنزل مى داد كه در رتبه و رديف آنها قرار مى گرفت

اصولا مى توان گفت اقتضاى نظام خلقت اين است كه خشونت مرد در لطافت زن ، ذوب شود تا اين دو جنس مخالف بتوانند وسيله سكون و آرامش يكديگر باشند.

قرآن مجيد مى گويد:

( هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ) (١١٤) درشتخويى و سختگيرى بر اعضاى خانواده است

در گذشته نقل كرديم كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جابر فرمود: چرا با دوشيزه اى ازدواج نكردى كه با او بازى كنى و او با تو بازى كند؟

زنى باديه نشين در وصف شوهرش كه از دنيا رفته بود، مى گفت به خدا وقتى به خانه مى آمد، خندان بود و وقتى بيرون مى رفت خاموش بود؛ هر چه به دست مى آورد، مى خورد و به آن قانع بود و چيزى كه نداشت ، از كسى نمى خواست