متعه واسطه ميان تشكيل خانواده و تجرد
غزالى به علت اينكه تحت تاءثير بينش شيعى نبوده ، در حال مشكل مردم مسلمان ، عاجز مانده است او گمان مى كرده كه براى انسان ، دو راه بيشتر وجود ندارد: يا تشكيل خانواده و قبول همه مسئوليت آن يا تجرد و تحمل همه مشكلات آن وقتى كسى فقط دو راه بيشتر سراغ ندارد، متحير مى شود.
در كتاب محجة البيضاء نظرهاى دو دانشمند بزرگى شيعى و سنى ، آمده و احيانا به هم درآميخته است در مسئله مورد بحث ، غزالى به همان دليلى كه گفتيم ، واقعا درمانده مى شود و به همين دليل عارف بزرگ اسلام ، ملا محسن فيض كاشانى با برخوردارى كامل از بينش شيعى وارد صحنه مى شود تا مشكل را حل كند.
وى چنين مى گويد:
براى اينكه انسان ، هم گرفتار كسب حرام و بازماندن از ياد خدا نشود و هم از نگاههاى گاه به گاه ، كه زناى چشم محسوب ميشود، خود را حفظ كند و هم از وساوس شيطانى برهد و قلبى فارغ و آسوده براى عبادت تحصيل كند، راه ديگرى دارد و آن ، ازدواج موقت است
ازدواج موقت ، براى اشخاصى كه نمى توانند ازدواج كنند يا مى توانند، ولى نمى خواهند شرايط و شايستگى لازم براى ورود در مدرسه تكامل بخش خانواده را به دست آورند، وسيله اى است بسيار مفيد.
آنها از اين رهگذر، هم از زناى كبيره ، مصونيت پيدا مى كنند و هم از زناى با چشم و هم از خطرها و وساوس شيطانى
در عين اينكه از اين خطرهاى مهلك مى رهند، هرگز براى زن و فرزند، به كسب حرام روى نمى آورند و مخارج و هزينه هاى خانوادگى ، آنها را به شبهات نمى افكند و در عين حال ، مشغله اى هم ندارد كه باعث غفلت آنها از ياد خدا بشود.
متاءسفانه سوء استفاده ها و برداشتهاى غلط از اين قانون ارزشمند سبب شده كه بعضى متعه را امرى مبتذل يا غلط، تصور كنند. در حالى كه شرايط اجتماعى ايجاب مى كند كه افرادى كه قادر به تشكيل خانواده نيستند يا شايستگى آن را ندارند، بتوانند از اين رهگذر خود را از خطر انحرافات جنسى و بى عفتى رها سازند.
اسلام ، آيينى جامع و كامل و همه جايى و همگانى و جاودانى است اين دين مبين ، عنايت دارد به اينكه زن و مرد با تشكيل خانواده ، كانون گرمى از صفا و صميميت به وجود آورند و فرزندانى صالح و سالم در آغوش خود بپرورانند و از اين راه به صلاح و سلامت جامعه كمك كنند.
اما در صورتى كه تشكيل خانواده ناممكن باشد، يا به جاى اينكه كانون صفا و صميميت و تربيت و ايمان و تقوا باشد، نقطه تضاد و مشاجره و بدبينى و فقدان تربيت باشد، چه بايد كرد؟
مسلم است كه چنين كانونى عدمش باوجود! غريزه جنسى تكليف چه مى شود؟ آيا بهتر اين نيست كه اين غريزه از راه مشروع ديگرى ارضا شود؟
كسى كه خود را از آفات و تنگناها و مهالك ازدواج دايم مصون نمى بيند، مى تواند از راه ازداوج موقت و خوددارى از فرزنددار شدن ، از خطرهاى تجرد و عزوبت خود را محافظت كند و دين و دنياى خود را سالم نگاه دارد.
علت اينكه آيين مقدس اسلام ازدواج موقت را تجويز كرده ، همين است ؛ متاءسفانه ، اهل تسنن ، به علت متابعت بى قید و شرط از خليفه دوم ، خود را از بركات و فوايد دينى و دنيوى و اخروى ازدواج موقت ، محروم كرده ، ناچار و ناگريز كه يا گرفتار مهالك عزوبت و تجرد باشند، يا به علت نداشتن آمادگى و شايستگى لازم ، گرفتار خطر و مهالك همسردارى و تشكيل خانواده بشوند.
خليفه دوم صريحا به مردم مسلمان اعلام كرد كه :
متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب عليهما
«اگر فرزندان خطاب در تحريم ازدواج موقت پيش دستى نمى كردند، هيچ كس جز فردى شقى ، زنا نمى كرد.»
ائمه بزرگوار ما اصرار داشتند كه ريشه قرآنى ازدواج موقت را به مردم تفهيم كنند، تا معلوم باشد كه حكم جواز ازدواج موقت از احكام حكومتى پيامبر خدا نبوده ، از احكام تقنينى قرآن است
از امام باقرعليهالسلام
درباره ازدواج موقت سؤ ال كردند، فرمود:
(
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
ۚ
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ
ۚ
إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا
)
«در قرآن نازل شده است كه زنانى كه (تا مدتى معين) از آنها متمتع شده ايد، اجرت مقررشان را بدهيد.»
در اين روايت ، عبارت «الى اجل مسمى» به آيه قرآن ، اضافه شده و اين ، مطابق قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران است
زراره مى گويد: عبدالله بن عمر شيبى خدمت امام باقرعليهالسلام
رسيد و گفت درباره متعه زنان چه مى گوييد؟
امامعليهالسلام
فرمود:
احلها الله فى كتابه على لسان نبيه فهى حلال الى يوم القيامة
«خداوند آن را در كتابش بر زبان پيامبرش حلال كرده و بنابراين تا روز قيامت حلال است .»
وى گفت : آيا اباجعفر، شما چنين مى گوييد و حال آنكه عمر از آن ، نهى نموده است
حضرت فرمود:
و ان كان فعل
«اگر چه ، خودش متعه كرده باشد!»
وى گفت : تو را به خدا پناه مى برم از اينكه چيزى را حلال كنى كه عمر آن را حرام كرده است
حضرت فرمود:
فانت على قول صاحبك و انا على قول رسول الله فهلم الا عنك ان القول ما قال رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ان الباطل ما قال صاحبك
«حكم متعه را قرآن آورده و سنت پيامبر بر آن جارى شده است .»
و نيز فرمود:
ابوحنيفه از من درباره متعه سؤ ال كرد. گفتم : از كدام متعه سؤ ال مى كنى ؟ گفت : از متعه حج سؤ ال كردم حال به من بگو كه آيا متعه زنان حق است ؟ گفتم : سبحان الله ! قرآن را نخوانده اى ؟!
(
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
ۚ
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ
ۚ
إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا
)
(اجرت مقرر زنانى را كه از آنها متمتع شده ايد، بدهيد) گفت : به خدا قسم ، گويا هرگز اين آيه را نخوانده بودم !
«و جز انيها بر شما حلال شده است كه با صرف اموال خويش ، زنى بجوييد تا عفيف باشيد نه زناكار. بنابراين ، براى مدتى كه از زنها متمتع شده ايد، اجرت مقرر آنها را بدهيد.»
پس از آنكه در آيه قبل و همين آيه ، ازدواج با محارم و ازدواج با زنان شوهردار را تحريم كرده ، تصريح مى كند كه هرگونه ازدواجى ، چه دايم و چه موقت ، براى شما مجاز است به شرطى كه عوض آن را به صورت مهر يا اجرت بدهيد و زن را در حصار عفت خود نگاه داريد و به زنا و سفاح رو نياوريد.
سپس تصريح كرده كه بايد اجرت زنانى را كه با ازدواج موقت ، به متعه مى گيريد و حاجت جنسى خود را برآورده مى كنيد، بدهيد.
جمله(
فَمَا اسْتَمْتَعْتُم
...
)
با سه ويژگى ، يكى به كار گرفتن لفظ استمتاع به معنى به متعه گرفتن ، ديگرى به كار بردن فعل ماضى و سومى استعمال «ماى توقيتيه» كه نشانه موقت بودن است ، دلالت صريح دارد بر اينكه عقد تمتع ، مدتش محدود و معين است و به همين دليل در قرائت عبدالله بن مسعود و ديگران ، عبارت : «الى اجل مسمى» نيز به جمله مزبور اضافه شده است
نكته ظريف ديگرى هم كه از ملاحظه آيات قرآنى به دست مى آيد، اين است كه در مورد ازدواج موقت ، مى گويد:
(
فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ
)
«اجرت آنها را بدهيد.»
و در مورد ازدواج دايم مى گويد:
(
وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً
)
«و حلال است بر شما زنان مؤ منه پاكدامن و زنهاى پاكدامنى كه قبل از شما به آنها كتاب داده شده ، در صورتى كه اجرت آنها را به پاكدامنى و نه زناكارى و نه رفيق گرى بدهيد.»
در اين آيه نيز تمتع از زنهاى پاكدامن ، اعم از اينكه مسلمان باشند يا اهل كتاب ، تجويز شده ، به شرطى كه از زناى آشكار و پنهان پرهيز كنند و اجرت آنها را بدهند.
از اينكه در اين آيه نيز واژه «اجرت» به كار رفته ، معلوم مى شود كه مقصود، ازدواج موقت است
به طور كلى هر جا در قرآن ، در مورد زناشويى از لفظ «اجرت» استفاده شده ، همين معنى منظور است
چنانكه مى فرمايد:
(
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ
)
.
اگر گفته شود با اين زناشويى فضيلت دارد، چرا حضرت عيسىعليهالسلام
ازدواج نكرد و اگر خلوت گزيدن براى عبادت افضل است ، چرا پيامبر گرامى اسلام ، ازدواجهاى متعدد كرد، پاسخ اين است كه بهتر، جمع ميان عبادت و تشكيل خانواده است به شرطى كه انسان قدرت جمع ميان آنها را داشته باشد و چنان نيرومند و بلندهمت باشد كه هيچ چيز او را از ياد خدا بازندارد.
پيامبر اسلام ، اين ويژگيها را داشت او با داشتن نه همسر، هرگز از خلوت عبادت محروم نشد. او در عين اينكه وظايف و تكاليف همسرى و پدرى را انجام مى داد، هرگز از توجه به خدا بازنمى ماند. همچنان كه آنها كه مشغول دنيا هستند، حتى در حال عبادت هم از ياد دنيا و مسائل و مشكلات آن بازنمى مانند.
او در خداخواهى و خداجويى به درجه والايى رسيده بود، به طورى كه امور زندگى اين عالم ، او را از توجه به خدا و حضور قلب باز نمى داشت در همان حالى كه در كنار همسرش بود بانزول وحى جان و دلش فروغ و روشنى مى گرفت چه كسى به چنين مقام و منصبى رسيده يا مى رسد؟ همان گونه كه دريا را نبايد با جويهاى كوچك مقايسه كرد، پيامبر اسلام هم با ديگران قياس نمى شود.
اما حضرت عيسىعليهالسلام
، جانب حزم و دورانديشى و احتياط را رعايت كرد. شايد شرايط او طورى بود كه اگر ازدواج مى كرد، گرفتار اشتغالات مى شد يا نمى توانست باكسب حلال ، تحصيل معيشت كند يا نمى توانست ميان زناشويى و خلوت براى عبادت جمع كنند.
از اين رو وى ازدواج نكرد و خلوت عبادت را ترجيح داد. مع ذلك ، بايد توجه داشته باشيم كه آنها به اسرار كارها و شرايط عصر و وضع كسب و كارها و اخلاق زنان همزمان خود داناترند و آنچه انجام دهند از روى بررسى دقيق و كامل است
آنها مى دانند كه هر كسى ممكن است از تشكيل خانواده چه فايده هايى ببرد و چه زيانهايى متحمل شود و از آنجا كه شرايط يكسان نيست و نمى توان در همه حال ، ازدواج را بهتر يا برتر دانست ، وظيفه ما اين است كه كار انبيا را بر بهترين و برترين عمل حمل كنيم
«هر چه خداوند به پيامبران خود داده ، به حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز داده و به او چيزهايى داده كه به آنها نداده است به سليمان فرمود، اين است بخشش ما، خواهى ببخش و خواهى امساك كن كه محاسبه و مؤ اخذه اى نيست و درباره حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: آنچه پيامبر آورده ، بگيريد و آنچه نهى كرده ، بپذيريد.»
مقصود اين است كه پيامبر خدا از چنين اطعامى نهى نكرده و بنابراين ، از جمله مباحات است ، يا اينكه به آن دستور داده و بنابراين ، از جمله مستحبات است و ايرادى بر آن نيست
شايد هم مقصود اين باشد كه شما بايد تابع امر و نهى ما باشيد همچنان كه بايد تابع امر و نهى پيامبر باشيد و نبايد بر ما خرده گيرى كنيد. زيرا ما جانشينان او هستيم و اراده ما، همچون اراده او مستهلك در اراده خداست
علت اينكه امام اين مطلب مهم را سربسته بيان كرده ، تقيه است
امام صادقعليهالسلام
فرمود:
لاتجب الدعوة الا فى اربع : العرس و الخرس و الاياب و الاعذار
«پيامبر خدا نهى كرد از وليمه اى كه مخصوص اغنيا باشد و فقرا از آن محروم باشند.»
از برخى روايات ، چنين استفاده مى شود كه وليمه عروسى بر ساير وليمه ها برترى دارد و حتى فرشتگان غيب ، به آن توجه و عنايت دارند و شايد آنها كه از غيب ، چشم و گوششان باز است ، چنين چيزى را به فراست دريابند.
شخصى به امام صادقعليهالسلام
عرض كرد: ما از وليمه عروسى بويى استشمام مى كنيم كه از وليمه هاى ديگر استشمام نمى شود. فرمود: هرگاه شتر يا گاو و گوسفندى براى عروسى ذبح شود، خداوند فرشته اى با قيراطى از مشك بهشت مى فرستد تا در غذا بريزد؛ اين است بويى كه تو استشمام مى كنى
مستحب است كه در عروسى به شوهر تبريك و تهنيت بگويند و چه بهتر كه به اين عبارت باشد:
خداوند بر تو مبارك گرداند و به خير و خوشى ميان شما جمع كند.
برخى گفته اند: مستحب است كه مراسم عروسى آشكار باشد.
در حديثى از پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل شده است :
فصل ما بين الحلال و الحرام الدف و الصوت
فاصله ميان حلال و حرام ، دايره و آواز است .»
بديهى است كه اگر در مراسم عروسى از آلات موسيقى استفاده شود و يا آوازه خوانيها به حد غنا برسد، حرام است
امام خمينى پس از ذكر حرمت غنا، كه همان آواز طرب آورى است كه مخصوص مجالس لهو و طرب و بلهوسى است ؛ مى فرمايند:
«گاهى آواز زنهاى آوازه خوان در عروسى ها استثنا مى شود و بعيد هم نيست اما احتياطا بايد اكتفاى به دايره عروسى ها و همان مجلسى بشود كه براى عروسى تشكيل شده اما احوط اين است كه به طور كلى اجتناب بشود.
«با زنها به نيكى معاشرت كنيد.»
درباره بزرگداشت حق زنان مى گويد:
(
وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا
)
برخى گفته اند مقصود از «الصاحب بالجنب»، دوستى كه در كنار انسان است ، همان همسر است
پيامبر بزرگ اسلام ، در بستر مرگ به سه مطلب وصيت كرد. اين سه مطلب را آن قدر تكرار كرد تا زبانش بند آمد و صدايش به خاموشى گراييد.
اول نماز و دوم بردگان است كه نبايد آنها را به تكاليف طاقت فرما مكلف كرد و سوم اين است :
الله الله فى النساء فانهن عوان عندكم و فى ايديكم اخذتموهن بعهد الله و استحللتم فروجهن بكلمة الله
«خدا را در مورد زنان از ياد نبريد. زيرا آنها پيش شما و در دست شما اسيرند. آنها را به عهد خدا گرفته و به سخن خدا بر خود حلال كرده ايد.»
فرمود:
من صبر على سوء خلق امراته اعطاه الله من الاجر مثل ما اعطى ايوب على بلائه و من صبرت على سوء خلق زوجها اعطاه الله مثل ثواب آسية امراة فرعون
«هر كس بر بدخلقى زنش صبر كند، خداوند به او پاداش حضرت ايوب را مى دهد و هر كس بر بدخلقى شوهرش صبر كند، خداوند به او پاداش آسيه همسر فرعون را مى دهد.»
بايد توجه داشت كه مقصود از اخلاق خوب ، اذيت نكردن نيست ، بلكه مقصود، تحمل اذيت ، حلم و بردبارى در مقابل خشم و غضب اوست و اين ، تاءسى و اقتدا به پيامبر است كه زنانش گاهى گستاخى مى كردند و بعضى از آنها گاهى يك روز از او فاصله مى گرفتند.
يكى از زنها به سينه پيامبر زد و مادرش او را ملامت كرد. پيامبر فرمود:
دعيها تصنع اكثر من ذلك
«بگذار، بيشتر از اين بكند.»
ميان پيامبر و عايشه اختلاف افتاد. پيامبر، ابوبكر را به داورى طلبيد. سپس به عايشه فرمود: تو مى گويى يا من بگويم ؟ عايشه گفت : تو بگو، اما جز به حق مگو. ابوبكر چنان به دهان عايشه زد كه خون جارى شد و گفت : اى دشمن خدا، مگر او سخنى جز حق مى گويد؟ عايشه پناه به پيامبر آورد و پشت سر پيامبر، مخفى شد. پيامبر به ابوبكر فرمود: تو را رها نكردم كه تنبيهش كنى و از تو نمى خواستم كه او را بزنى
يك بار عايشه در كودكى با خشم و غضب به پيامبر گفت : تويى كه گمان مى كنى پيامبر خدايى ؟ پيامبر تبسم كرد و با حلم و بزرگوارى از او گذشت و به او فرمود: من مى دانم تو كى خشنودى و چه موقع ، خشمگين ! پرسيد: چگونه مى دانى ؟ فرمود: هنگامى كه خشنودى ، مى گويى : نه به خداى محمد و هنگامى كه خشمگينى ، مى گويى نه به خداى ابراهيم گفت : راست مى گويى نام تو را در وقت غضب نمى برم
انس مى گويد: پيامبر خدا رحيمترين مردم به زنها و كودكان بود.
بدون شك خلق و خوى زنانه ، خلق و خوى مخصوصى است و مسلما با خلق و خوى مردان ، متفاوت است مردان كريم و حليم مى توانند با حلم و كرم ، كژيها و انحرافات را به راستى و درستى آورند و با تدبير و متانت ، ناهمواريها را هموار سازند.
اخلاق و رفتارى كه مرد در محيط كار و روابط اجتماعى دارد، بايد با اخلاق و رفتارش در محيط خانه متفاوت باشد.
خانه ، صفا و محبت و گذشت لازم دارد. در عين حال معنى آن ، برقرارى بى بندوبارى و حاكم نبودن عقل و تدبير نيست
اما در محيط كار و روابط اجتماعى ، نظم لازم است مع ذلك ، اين هم به معنى زير پا گذاشتن محبت و گذشت و ارفاق نيست
نمونه عالى اخلاق خانوادگى و اخلاق اجتماعى ، پيامبر بزرگوار اسلام است و اگر انسانها اخلاق و رفتار او را اسوه قرار دهند، به سربلندى و سرفرازيى نايل مى آيند.
مزاح و ملاطفت زندگى زن و مرد در محيط خانواده ، نبايد خشك و بى روح باشد. به صرف اينكه مرد، اذيتها و كج خلقى هاى زن را تحمل كند، زندگى صفا پيدا نمى كند. براى صفاى زندگى بايد با همسر خود بازى و شوخى كند. زيرا قلب زنان را از زنگار كدورت و عصبانيت ، پاك مى سازد.
پيامبر خدا با زنهاى خود مزاح مى كرد و در اعمال و اخلاق ، به گونه اى خود را تنزل مى داد كه در رتبه و رديف آنها قرار مى گرفت
اصولا مى توان گفت اقتضاى نظام خلقت اين است كه خشونت مرد در لطافت زن ، ذوب شود تا اين دو جنس مخالف بتوانند وسيله سكون و آرامش يكديگر باشند.
قرآن مجيد مى گويد:
(
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا
)
درشتخويى و سختگيرى بر اعضاى خانواده است
در گذشته نقل كرديم كه پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به جابر فرمود: چرا با دوشيزه اى ازدواج نكردى كه با او بازى كنى و او با تو بازى كند؟
زنى باديه نشين در وصف شوهرش كه از دنيا رفته بود، مى گفت به خدا وقتى به خانه مى آمد، خندان بود و وقتى بيرون مى رفت خاموش بود؛ هر چه به دست مى آورد، مى خورد و به آن قانع بود و چيزى كه نداشت ، از كسى نمى خواست