جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31234
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31234 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مشكل بزرگ نسل جوان

موضوع احراز شخصيت و برگزيدن صفات لازم براى سازگارى با اجتماع ، يكى از بزرگ ترين مشكلات نسل جوان است بسيارى از نوجوانان به علت خودسرى يا نداشتن مربى لايق از مسير صحيح منحرف مى شوند و به جاى برگزيدن صفات مفيد و پسنديده ، به خلقيات مضر و ناپسند آلوده مى گردند در نتيجه از منطبق كردن خود با اجتماع عاجز مى مانند. بيشتر طغيان ها و عصيان ها، ناكامى ها و شكست ها، محروميت ها و احيانا خودكشى ها، ناشى از ضعف شخصيت و سوء تشخيص جوانان در راه سازگارى با اجتماع است :

توافق با محيط

«هر اندازه كه ارتباطات جوانان با محيط خانواده سست تر مى شود، شخصيت جوان ، كه خود را قوى تر، آزادتر و پر از نيرو و ادعا حس مى كند، با مشكلات جديدى مواجه مى گردد.

اثبات شخصيّت ، كه براى اين سن يك امر طبيعى است ، غالبا مخالفتى مابين فرد و محيطى كه در آن زندگى مى كند، توليد مى نمايد. ماندوس ‍ متوجه شده است كه جوانان ، بيشتر درصدد آن اند كه محيط را با خود موافق سازند، نه خود را با محيط.

انضباطهاى اجتماعى ، كه بعد از خروج از خانواده با آن برخورد مى نمايند، ايشان را متحير مى سازد. عده اى سخت برآشفته مى شوند و عده اى ديگر در مقابل آن سر فرود مى آورند، و فقط عده معدودى خود را با آن موافق مى سازند.

از اين جاست كه عصيان ها و روش هاى هرج و مرج طلبى ايجاد مى شود و در نزد طبايع سست ، جاى خود را به تصورات و تخيلات عجيب و غريب مى دهد.»(٤٧٩)

جبران حقارت «اثبات وجود در جوانان ، مبين پيشرفت نيروى بدنى و فكرى در آخرين دوره رشد است در عين حال ، عكس العمل آرزوى قدرت در مقابل احساس زيردستى است كه نسبت به اشخاص بالغ و نسل پيش از خود مشاهده مى نمايد.»(٤٨١)

ميل به شهرت و خودنمايى

نوجوانان عاشق عرض وجود و اثبات شخصيت خود هستند و به هر كارى كه باعث شهرت و خودنمايى آنان گردد، يا نشانه نيرومندى قدرتشان باشد، رغبت بسيار دارند.

نوجوانان براساس حس تفوق طلبى و برترى جويى شيفته كارهاى قهرمانى هستند و نسبت به قهرمانان واقعى يا افسانه اى ، ابراز علاقه مى كنند. مايل اند تاريخ آنان را با دقت بخوانند و از جزر و مد زندگى آنها به درستى آگاه شوند. مى خواهند شخصيت خود را بر طبق شخصيت قهرمانان نامى بسازند و اعمال آنان را سرمشق تمام كارهاى خود قرار دهند.

پيروى از قهرمانان گاهى از قهرمانان ورزشى تقليد مى كنند و در رفتار و گفتار خود از آنان پيروى مى نمايند و براى نيل به مقام قهرمانى ، احيانا به ورزش هاى سنگين ، بيش از استعداد خود دست مى زنند و يا مرتكب كارهاى خطرناك و خلاف مصلحت مى شوند و در جوانى سلامت خويش را به رايگان از كف مى دهند.

ورزش هاى خطرناك

«ورزش هاى بدنى جوانان ، اگر تحت بازرسى دقيق قرار نگيرد، ممكن است در نتيجه افراط، مضار غيرقابل جبرانى را موجب گردد. در صنعت ، از يك قرن قبل از اين تاكنون ، قوانين شديدى وضع شده است كه سوء استفاده و استثمار بيش از اندازه از جوانان و كودكان را مورد تعقيب قرار مى دهند. همچنين از نظر ورزش هاى بدنى نيز بايد يك بازرسى طبى شديد برقرار باشد و اگر در اين باره دقت و احتياط كافى نشود، جوانان نورسيده ، در نتيجه هم چشمى و در تحت فشار، عزت نفس ، كوشش هايى غيرمتناسب با ظرفيت خود انجام مى دهند.

همان طور كه كار اجبارى براى نوآموزان و شاگردان ، در كارخانه ها ممنوع شده است ، بايد هر نوع كوشش پيش از موقع براى نورسيدگان ممنوع شود. در غير اين صورت ممكن است در استخوان بندى آنها تغيير شكل حادث شود و بدتر از همه ، فشار زياد به قلب ، توليد امراض مزمن و خطرناك قلبى خواهد كرد.»(٤٨٣)

بدون ترديد، در دنياى كنونى ، روزنامه و سينما در ساختن افكار جامعه و پى ريزى شخصيت مردم ، بخصوص نسل جوان نقش فوق العاده مؤ ثرى دارند. مطالبى را كه جوانان در جرايد مى خوانند يا در پرده سينما مى بينند، در آنان اثر عميق مى گذارد و بدون آن كه خودشان متوجه باشند، به همان مسير سوق داده مى شوند و با همان روحيه پرورش مى يابند.

به نظر روان شناسان بزرگ جهان ، اين دو عامل مؤ ثر نه تنها وظيفه سازندگى طرز فكر مردم را به خوبى و شايستگى انجام نمى دهند، بلكه گاهى افكار جامعه را از مسير صحيح خود خارج مى كنند و به انحراف ناپاكى سوق مى دهند.

اخبار جرايد

انحراف از محور زندگى

اوراستريت استاد دانشگاه هاى كاليفرنيا و نيويورك مى گويد:

«مهمترين اخبار يك روزنامه خبرهايى است كه باعث ناراحتى و كسالت اشخاص يا لااقل شخص خواننده شود. اخبار سياسى داخلى معمولا نوعى از اخبار مسابقات و زد و خوردها تلقى مى گردد. اكثر اخبار محلى كه در ستون ها و سرلوحه ها نقل مى شود، مربوط به صوانح است : يكى را كشته اند. ديگرى را دزديده اند. سومى را مورد ضرب و شتم و حمله قرار داده اند. يكى موجب اعتصاب گشته ديگرى در معامله كلاه بردارى كرده سومى را توقف كرده اند. قاتلى فرار كرده شخصى اسرار محرمانه ديگرى را فاش نموده اينها و امثال اينها، اهم اخبار داخلى مملكت ما را تشكيل مى دهند. بطور خلاصه ، اكثر روزنامه ها بدين نكته پى برده اند كه بيشتر افراد، در اكثر مواقع به آن نوع زندگى كه از محور خود به نحوى منحرف گشته ، بيش از آن نوع زندگى كه جريان عادى خود را سير مى كند علاقه نشان داده اند.

نمونه هاى مخرب مى توان گفت كه جرايد علاقه ثابتى را نسبت به سوانح و وقايع غيرعادى در مردم ايجاد كرده اند. اگر بتوانند نقطه اى را براى جنگ و مجادله پيدا كنند، آن را بزرگ مى كنند و اگر بتوانند از روى يك واقعه حزن انگيز پرده بردارند، آن را در سرلوحه خود قرار مى دهند. از لحاظ توجه ما به كمال از جهت روان شناسى ، هر يك از اينها داراى معناى خاصى است و معناى آن اين است كه روز به روز، سال به سال همه ما از پير و جوان ، رفته رفته از زاويه منحرف به زندگى نظر و توجه مى كنيم ما زندگى را در نمونه هاى خصومت آميز و پرسانحه و مخرب آن جالب تر از نمونه هاى دوستانه و خلاق آن مى بينيم ما داراى چنان تمدنى هستيم كه مطبوعات آن ، اكثر افراد را از اوان كودكى تحت تاءثير شديد قرار مى دهند و اين فكر رفته رفته در اذهان رسوخ پيدا مى كند كه جالب بودن ، مرادف است با جنگ و سوانح غيرعادى .»(٤٨٥)

سنين بلوغ ، دورانى است كه نوجوانان شخصيت معنوى خود را در آن پى ريزى مى كنند و خويشتن را براى سازگارى با اجتماع مجهز مى نمايند. در اين موقع ، بايد تحت مراقبت كامل قرار گيرند و از راهنمايى هاى مربيان لايق و خيرخواه همواره برخوردار باشند تا بتوانند اين دوران بحرانى را به سلامت طى كنند و از خطراتى كه ممكن است بر سر راهشان پيش آيد و هر لحظه دامنگيرشان شود، مصون بمانند.

نوجوانان براى ساختن شخصيت خويش ، از طرفى ناچارند از روش ديگران تقليد كنند و در برنامه هاى گوناگون زندگى از تجربه آنان پيروى نمايند، و از طرف ديگر شيفته برترى جويى و بلندپروازى هستند. مايل اند روش ‍ قهرمانان و اشخاص نامى را سرمشق خويش قرار دهند و تمايل تفوق طلبى خود را بدين وسيله ارضا نمايند.

فيلم هاى گمراه كننده چه بسا جوانانى كه با مشاهده بعضى از فيلم هاى مضر و گمراه كننده از مسير پاكى و فضيلت منحرف گشتند و براى ارضاى خواهش برترى جويى و تشخص طلبى ، مرتكب گناهان بزرگ شدند و براى هميشه موجبات تيره روزى و بدبختى خود را فراهم آوردند.

سقوط و بدنامى

«نسل جوان معاصر، كه علاقه مفرطى به سينما دارد، بدون شك متمايل خواهد شد كه زندگى اش شبيه زندگى قهرمانان فيلم باشد و هرگز قسمت هاى جعلى و ساختگى فيلم را در نظر نمى گيرد. قهرمانان فيلم غالبا با كمال شجاعت در ميدان حوادث پاى مى گذارند و هيچ مانع و رادعى آنان را از رسيدن به هدف باز نمى دارد و بر همه رقباى خود فائق مى شوند. آن چه در اين گونه فيلم ها مورد استعمال زيادى پيدا مى كند، هفت تير است و با كمال تاءسف بايد بگوييم كه هميشه اين تقليد نتايج ثمربخش به بار نمى آورد و به جاى فتح و پيروزى و به دست آوردن ثروت و معشوقه ثروتمند، كه زينت فيلم هاى امروزى است ، غالبا نشستن پشت ميز محكمه جنايى و سقوط و بدنامى نصيب ايشان مى شود.

كيست كه منكر تاءثير شوم رمان هاى پليسى در جوانان ما بشود؟ زيرا براى جوانان دشوار است كه نقش يك كارآگاه زبردست را بازى كنند. به آسانى رل جانى را بازى مى كنند، بازى اى كه براى ايشان خيلى گران تمام مى شود.»(٤٨٧)

لذت از كارهاى قهرمانى

«چندى پيش در تهران عده اى نوجوان ، كه برخى از آنها دانش آموز نيز بوده اند، دست به دزدى اتومبيل هاى سوارى مى زدند و دستگير مى شدند. سن اين دسته بين ١٦ تا ٢٠ سال بود و بيشتر آنان در بازجويى چنين اعتراف كردند: ما خودمان هم نمى دانيم چرا به اين كار دست زديم ، اما هر چه بود، از دزديدن اتومبيل مخصوصا كارهاى قهرمانى آن لذت مى برديم ، ولى هيچ گاه از پول هايى كه به دست مى آورديم نتوانستيم استفاده كافى ببريم

در آمريكا چند باند دزدان اتومبيل ، از ميان نوجوانان دستگير شده و همگى اعتراف كردند كه از روى استيصال به اين كار دست نزده اند، بلكه از كار قهرمانى آن لذت برده اند. ميل داشته اند از اين راه به قيود اجتماعى و قراردادها و قوانين كشورى تعدى و تجاوز كنند، و از اين كار خود لذت ببرند. برخى از دانشمندان ، اين حوادث را ناشى از علل متعددى مى دانند كه از آن جمله تاءثير سوء فيلم هاى جنايى و پليسى تلويزيون و مجله در جوانان است .»(٤٨٩)

حضرت حسين بن علىعليهم‌السلام فرموده است : كسى كه از راه گناه از پى كارى برخيزد، اميدش بيشتر فوت مى شود و از آن چه مى ترسد سريع تر به آن مبتلا مى گردد.

«رفتار ما به طور كلى بر اثر تقليد است اگر اين غريزه نبود، مى بايستى هر كس از طفوليت تجربيات زندگى را از سر بگيرد و رفتار و كردار مخصوص به خود داشته باشد و البته در اين صورت ، زندگى در اجتماع بسيار دشوار و شايد غيرممكن مى شد.

تقليد ناصواب

متاءسفانه گاهى تشخيص نادرست و هوى و هوس ، برخى را به تقليد از افرادى وامى دارد كه مورد تصديق همه كس و پسنديده عقلا نيستند. چنان كه ممكن است جوانى عجول و شيفته خودنمايى و سرافرازى ، به عوض ‍ اين كه با صبر و حوصله اسباب بزرگى را يك به يك فراهم بياورد، از كسى پيروى و تقليد كند كه اتفاقا از راه ناصواب به كام رسيده و در نتيجه اين تقليد ناروا، خود را به هزار زحمت و مهلكه بيندازد.»(٤٩١)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : كار كنيد، كه هر كس براى كارى كه آفريده شده مهياتر است و آن را آسان تر انجام مى دهد.

آدمى زمانى به كمال لايق خويشتن مى رسد كه از ذخاير نهانى خود استفاده كند استعدادهاى درونى خويش را به فعليت بياورد. منظور از تقليد آن است كه شخص در راه احياى قابليت و ابراز لياقت خود، از روش ديگران استفاده كند و راهى را كه آنان پيموده اند و به نتايج ثمرربخش رسيده اند، بپيمايد، نه آن كه به خيال قهرمان شدن ، كوركورانه از قهرمانان تقليد كند و استعدادهاى فطرى خود را كه مى توانند مايه شهرت و سربلندى وى گردند سركوب نمايد.

«عشق و حادثه جويى چيزهايى نيست كه بتواند به تنهايى زندگى شما را تشكيل دهد. بنابراين نبايد زياد به دنبال آنها رفت آنها خود به موقع به سراغ شما مى آيند، به شرط آن كه سعى كنيد هميشه خودتان باشيد، نه آن كه بخواهيد خود را به جاى يكى از قهرمانان كتاب هاى رمان يا فيلم ها بگذاريد.

قهرمان خيالى

اگر شما فقط يك قسمت از شخصيت خود را بگيريد و آن را پرورش دهيد تا به شكل يك قهرمان خيالى درآييد، هرگز شخصيت واقعى خودتان نخواهيد بود. شخص تا وقتى حركات و رفتار و افكارش طبيعى و حقيقى باشد، خيلى بيش از كسى كه با رفتار مصنوعى ، خود را به رخ ديگران مى كشد داراى ارزش و احترام خواهد بود. انسان مى تواند با كوشش و اراده ، خود را از گمنامى به شهرت و افتخار برساند و شخصيت برجسته اى دارا شود، ولى اشخاصى كه فقط مى خواهند از قهرمانان تقليد نمايند، هيچ وقت بيش از يك شخص مقلد نخواهند بود. خوشبختى ، عشق و موفقيت و پيشرفت ، همه زمانى نصيب شما مى شوند كه شما از قوا و استعدادهاى طبيعى خود استفاده كنيد، نه آن كه استعدادهاى خويش را با اخلاق و رفتار ناپسند، غرور و حرص ، عدم اعتماد يا اعتماد بيش از اندازه به دگران يا پيروى كوركورانه ، از بين ببريد.»(٤٩٣) »

علىعليه‌السلام فرموده : عالى ترين مايه مجد و شرف آدمى ، حسن خلق است

«و عنهعليه‌السلام : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه(٤٩٥) »

امام صادقعليه‌السلام فرموده : حسن خلق مايه افزايش روزى است

«عن علىعليه‌السلام : فى سعة الاخلاق كنوز الارزاق.(٤٩٧)

پيروى بى قيد و شرط از تمايلات غريزى ، مستلزم سركوب نمودن تمايلات انسانى و نابود كردن افتخارات بشرى است جوانان در برگزيدن سجاياى اخلاقى و صفات انسانى همواره در كشاكش اين دو قدرت متضاد قرار دارند.

مقاومت در مقابل غرايز

كسى كه مايل است انسان واقعى باشد و به مدارج كمال روحانى نايل شود، بايد تصميم بگيرد كه در كمال نيرومندى ، در برابر قدرت غرايز مقاومت كن تا بتواند خويشتن را از پستى و سقوط حتمى بر كنار نگاه دارد.

تضاد طبع و وظيفه

«عن اميرالمؤ منينعليه‌السلام قال : النفس محبولة على سوءالادب والعبد ماءمور بملازمة حسن الادب والنفس تجرى بطبعها فى ميدان المخالفة والعبد يجهد بردها عن سوء المطالبة فمتى اطلق عنانها فهو شريك فى فسادها و من اعان نفسه فى هوى نفسه فقد اشرك نفسه فى قتل نفسه.(٤٩٩) »

علىعليه‌السلام فرموده : ساختمان طبيعى و سرشت مردم از يكديگر دور و با هم متفاوت است و از همه بهتر طبيعتى است كه از شر و بدكارى بركنارتر باشد.

تحديد تمايلات

جوانان از هر گروه و دسته اى كه باشند، اگر بخواهند به سجاياى انسانى متخلق شوند و واجد شخصيت شايسته اى باشند، بايد تمايلات نفسانى خود را محدود كنند و خويشتن را از قيد بندگى و اطاعت بى قيد و شرط هواى نفس خود آزاد نمايند.

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : اقصر نفسك عما يضرها من قبل ان تفارقك واسع فى فكاكها كما تسعى فى طلب معيشتك فان نفسك رهين بعملك.(٥٠١) »

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه خير را از شر نشناسد و نيك را از بد تميز ندهد، او هم مانند حيوان است

غلبه بر تمايلات غريزى و مبارزه با خواهش هاى نفسانى كارى بس دشوار و طاقت فرساست

دشوارى مبارزه

اولياى گرامى اسلام ، پيكار با نفس اماره ومبارزه با تمنيات نابه جاى غرايز را عالى ترين جهاد مقدس شناخته اند.

«قال علىعليه‌السلام : ان افضل الجهاد مجاهدة الرجل نفسه.(٥٠٣) »

علىعليه‌السلام فرموده است : با تمايلات نفسانى خود مخالفت كن راست و درست بمان با دانشمندان آميزش كن و دانا باش

بندگان شهوت افراد زبون و بى شخصيتى كه بنده فرمانبردار شهوات خويش هستند و همواره در معرض تجاوزكارى و گناه قرار دارند، هرگز نمى توانند به صفات عاليه انسانى متخلق شوند و شخصيت بارزى احراز نمايند، مگر آن كه خود را از قيد اسارت غرايز آزاد كنند و بر تمايلات خويشتن حاكم گردند.

حس تفوق طلبى و برترى جويى از تمايلات فطرى جوانان از پايه هاى اساسى تعالى و ترقى است نوجوانان ، به منظور ارضاى اين خواهش ‍ طبيعى ، راه قهرمانى را در پيش مى گيرند و از ستاره هاى سينما و قهرمانان نامى تقليد مى نمايند. اينان اثبات وجود و برترى قدرت خود را در نبرد با رقباى ورزشى و پيروزى در صحنه هاى قهرمانى جست و جو مى كنند و از رقيب نيرومند داخلى ، يعنى نفس سركش و گناهكار خود غافل اند و درباره غلبه بر آن دشمن توانا فكر نمى كنند. ولى اسلام اولين و مهم ترين نشانه قدرت و برترى هر فرد را در پيكار با غرايز و پيروزى بر تمايلات نفسانى خود او مى داند. به عبارت كوتاه تر، در نظر مردم ، قهرمان كسى است كه با اعمال قهرمانى خود بر ديگران پيروز گردد، و در نظر اسلام قهرمان كسى است كه با اراده آهنين ، بر نفس خود غلبه كند و حاكم بر تمايلات غريزى خويش گردد.

«عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ان الشديد ليس من غلب الناس ولكن الشديد من غلب على نفسه(٥٠٥)»

قهرمان واقعى

و نيز فرموده است : نيرومند و قهرمان كسى نيست كه در كُشتى ، رقيب خود را بر زمين زند، بلكه نيرومند كسى است كه در موقع خشم ، مالك نفس خود باشد.

«قال علىعليه‌السلام : من قوى على نفسه تناهى فى القوة(٥٠٧) »

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذر كرد بر جمعيتى كه بين آنها مرد پرقدرت و نيرومندى بود كه سنگ بزرگى را از زمين برمى داشت و مردم آن را سنگ زورمندان ، يعنى وزنه قهرمانان ، مى ناميدند و همه از عمل آن ورزشكار قوى در شگفتى بودند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: اين اجتماع براى چيست ؟ مردم عمل وزنه بردارى آن قهرمان را به عرض رساندند.

فرمود: آيا به شما نگويم قوى تر از اين مرد كيست ؟ قوى تر از او كسى است كه به وى دشنام گويند و تحمل نمايد و بر نفس سركش و انتقامجوى غلبه كند و بر شيطان خويش و شيطان دشنام گو پيروز گردد.

حس خويشتن دارى

در نظر اولياى گرامى اسلام ، غلبه بر خواهش هاى نارواى غرايز و اجتناب از ناپاكى و گناه ، نه تنها دليل بر عزم ثابت و قدرت نفس آدمى است ، بلكه مايه عزت و سرافرازى است جوانانى كه خواهان محبوبيت و افتخارات واقعى هستند، بايد شخصيت خود را براساس خويشتن دارى و غلبه بر هواى نفس ‍ استوار نمايند و از اين راه موجبات آبرومندى و خوشبختى هميشگى خود را فراهم آورند.

رهايى از ذلت گناه

«قال الصادقعليه‌السلام : من اراد عزا بلاعشيرة و غنى بلامال و هيبة بلاسلطان فلينتقل من ذل معصية الله الى عز طاعته(٥٠٩) »

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه شهوات خويش را محدود نمايد، ارزش انسانى و شخصيت معنوى خود را محافظت كرده است

نوجوانانى كه مى خواهند شخصيت خود را بر طبق تعاليم عاليه اسلام بسازند و به سجاياى انسانى متخلق گردند، بايد در اولين قدم بر نفس ‍ سركش خود حاكم شوند. بايد برنامه خودسازى را از غلبه بر تمايلات نفسانى خويشتن آغاز كنند و نيروى تفوق طلبى را در مهار كردن خواهش هاى غريزى خود اعمال نمايند.

احراز شخصيت معنوى

كسى كه بر تمنيات نفسانى خود غالب مى شود و حاكم بر غرايز خويشتن مى گردد، كسى كه عنان نفس سركش خود را به دست عقل مى سپارد و عملا خواهش هاى وى را محدود مى كند، واجد عالى ترين سرمايه روحانى و شخصيت معنوى است او پيرامون گناه و ناپاكى نمى گردد و مرتكب جرم و جنايت نمى شود. چنين انسانى ، اگر به عالى ترين مدارج علمى برسد يا بزرگ ترين مقام كشورى يا لشكرى را احراز نمايد، اگر در صف سرمايه داران جامعه قرار گيرد يا به گروه قهرمانان كشور بپيوندد، و خلاصه به هر مقام رفيعى نايل شود، گناه نمى كند و از مسير پاكى و فضيلت منحرف نمى گردد. او همواره مسلط بر نفس خويشتن است و در سازگارى با اجتماع پيرو اصول صحيح اخلاقى و انسانى است

پيروى از اصول اخلاقى

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : من قدم عقله على هواه حسنت مساعيه(٥١١) »

علىعليه‌السلام فرموده است : هر كس عنان نفس خويشتن را رها كند و در اعمال تمنيات مضرش آزاد بگذارد، نفس متجاوز و سركش ، او را به راه هاى تاريك و خطرناك مى برد و موجبات تباهى و سقوطش را فراهم مى سازد.

«و عنهعليه‌السلام : من اهمل نفسه فى لذاتها شقى و بعد.(٥١٣) »

علىعليه‌السلام فرموده است : آن كس كه نفس خود را در شهوات ناروايش ‍ اطاعت نمايد، عملا به تباهى و هلاكت خويش كمك كرده است

مال و منصب ناكسى كارد به دست

طالب رسوايى خويش آمده است

بد گهر را علم و فن آموختن

دادن تيغ است دست راهزن

تيغ دادن در كف زنگى مست

به كه آيد علم ناكس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران

فتنه ارد در كف بدگوهران

حجاب واقع بينى

تصور خطا بدبختانه ، غريزه حب ذات ، كه در نهاد تمام افراد بشر وجود دارد، حجاب تاريكى است كه اغلب ، آدمى را از واقع بينى و درك حقيقت باز مى دارد. به همين جهت ، هوى پرستان ، تمايلات نارواى خويش را روا مى پندارند و براى ارضاى خواهش هاى نفسانى خود، به اعمال ناپسندى دست مى زنند و سپس با چشم خودپسندى به كارهاى نادرست خويش مى نگرند و همه را خوب و زيبا مى بينند و به قبح و ناپاكى آنها متوجه نمى شوند. خداوند درباره اين گروه فرموده است

( أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا ) .(٥١٥)

علىعليه‌السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت حسينعليه‌السلام فرموده خوشبخت و رستگار كسى است كه علم و عملش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ‍ تنها براساس رضاى الهى استوار باشد و برخلاف امر پروردگار قدمى برندارد.

هوى پرستان پيرو تمنيات غريزى و مطيع بى قيد و شرط خواهش هاى نفسانى خود هستند. هدف آنان تنها ارضاى شهوات و جلب لذايذ است و كمترين توجهى به اوامر الهى و سجاياى اخلاقى ندارند. اينان ممكن است در راه رسيدن به مقاصد خود، مرتكب گناهان بزرگ و اعمال ضد انسانى شوند و مفاسد عظيمى به بار بياورند. چنان كه در ادوار گذشته ، به شهادت تاريخ ، هوى پرستان خودسر، به جرايم و جنايات غير قابل جبرانى دست زدند و با گناهان سنگين خود دامن بشريت را لكه دار كردند.

اثر تربيت صحيح

ناگفته نماند كه غلبه بر غرايز و شهوات نيرومند كارى بس دشوار و مشكل است ، ولى كسانى كه در طفوليت و ايام بحرانى بلوغ ، با تربيت صحيح پرورش يافته اند و بر اثر مراقبت هاى پى گير مربيان لايق ، تعاليم الهى در اعماق جانشان نفوذ كرده و از اول با ايمان و خداپرست بار آمده اند، در دوران جوانى و بزرگسالى واجد آن چنان شخصيت نيرومندى هستند كه مى توانند بر تمايلات نفسانى خود حاكم باشند و قادرند به آسانى غرايز سركش را رام كنند و خواهش هاى نارواى خويش را سركوب نمايند. براى نمونه ، به يك مورد از تاريخ اسلام اشاره مى شود.

يزيدبن معاويه پسرى داشت كه در نظرش بسيار عزيز و محبوب بود. نام او را معاويه گذارده بود و علاقه داشت كه به خوبى تربيت شود و به شايستگى ، مدارج كمال را بپيمايد.

معلم لايق موقعى كه به سن تحصيلى رسيد، معلم لايق و با فضيلتى را به نام عمرالمقصوص براى تعليم و تربيت او برگزيد و فرزند خود را به وى سپرد. عمرالمقصوص از مردان با ايمان و از دوستداران واقعى علىعليه‌السلام بود و در باطن از رفتار ظالمانه معاوية بن ابى سفيان و فرزندش ، يزيد سخت تنفر داشت اين معلم شايسته ، در طول سنواتى كه عهده دار تعليم و تربيت معاوية بن يزيد بود، همه مبانى اسلامى و ايمانى را به وى آموخت و تمام وجودش را از اشعه فروزان تعاليم قرآن شريف روشن كرد و او را يك فرد معتقد به اسلام و حقوق اهل بيتعليه‌السلام بار آورد.

آن پسر تربيت شده ، در بحبوحه جوانى و در حدود بيست سالگى بود كه پدرش يزيدبن معاويه از دنيا رفت و مردم او را به جانشينى پدر برگزيدند و با وى به خلافت بيعت كردند.

دوران بروز تمايلات

حدود ٢٠ سالگى ، يعنى سالهاى بين ١٨ تا ٢٣، دوران بروز تمايلات سوزان جوانى و پرشورترين ايام زندگى است در اين سنين ، شهوت جنسى به اوج اعلاى خود مى رسد، تفوق طلبى و شهرت دوستى ، علاقه به مال و مقام در نهاد آدمى به شدت بيدار مى شود. در اين سنين ، جوانان شيفته دست يافتن به لذايذ و شهوات خود هستند و در راه نيل به تمنيات درونى خويش ‍ ممكن است به كارهاى ناروا و خلاف مصلحت دست بزنند.

شخصيت آزاد و مستقل جانشينى يزيد و فرمانروايى بر يك كشور پهناور، براى معاويه جوان ، بهترين وسيله ارضاى تمنيات غريزى اش بود. جانشينى يزيد مى توانست جوابگوى شهوت جنسى ، تفوق طلبى ، مال دوستى ، و خلاصه كليه خواهش هاى سوزان وى باشد. معاوية بن يزيد، اگر بنده هواى نفس خود مى بود و از تربيت صحيح اسلامى بهره اى نمى داشت ، قادر بود از كرسى خلافت حداكثر استفاده را بنمايد و همه شهوات جوانى خويش را، به هر صورتى كه مايل باشد، اعمال كند، ولى معلم دانا و لايقش ، در پرتو ايمان به خدا و تعاليم قرآن شريف ، او را چنان با اراده و نيرومند، آزاده و مستقل بار آورده بود كه مقام عظيم خلافت ، با تمام شكوه و جلالش نتوانست شخصيت وى را درهم بشكند و او را اسير شهوات و تمايلات نفسانى اش ‍ نمايد.

معاوية بن يزيد چهل روز بر مسند خلافت نشست و در ظرف آن مدت كوتاه كارهاى ننگين و شرم آور دوران حكومت پدر و جد خود را به خوبى بررسى كرد. او متوجه شد كه يزيد و معاويه براى چند سال حكومت ، چه جرايم عظيمى مرتكب شدند و چگونه با سياه كارى هاى خود به مخالفت خداوند بزرگ قيام كردند و صدمات غير قابل جبرانى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد آوردند.

بر سر دو راهى معاوية بن يزيد بر سر يك دو راهى بسيار مهم و حساس قرار گرفته بود. بايد تصميم بگيرد و يكى از آن دو را اختيار كند. يا به زمامدارى خود ادامه دهد و مانند پدر و جدش به جنايتكارى و ناپاكى آلوده گردد و در ضمن ، تمام شهوات و تمايلات نفسانى خويش را ارضا كند، يا مطيع اوامر الهى و پيرو حق و فضيلت باشد، صريحا از رياستى كه مايه ننگ و گناهكارى است كناره گيرى نمايد و تمايلات ناروا و ضد انسانى خود را سركوب كند.

تصميم به كناره گيرى

سرانجام تصميم گرفت و با نيروى ايمان و تربيت هاى عميق مذهبى ، كه در ايام كودكى و نوجوانى از استاد فراگرفته بود، بر هواى نفس خويش پيروز شد، از خلافت كناره گيرى كرد و در كمال صراحت و شجاعت ، به مقام و رياستى كه آلوده به انواع گناهان بود پشت پا زد.

روزى كه خواست كناره گيرى خود را از مقام خلافت به اطلاع عموم برساند، با حضور رجال كشور و عموم طبقات مردم بر منبر رفت پس از حمد خداوند و درود بر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آغاز سخن كرد و گفت : جد من معاوية بن ابى سفيان ، در امر خلافت با كسى معارضه كرد كه از تمام مردم براى آن مقام شايسته تر بود. سابقه اش در اسلام بيشتر و در شجاعت و علم از همه برتر بود. او پيش از دیگران ايمان آورد و از همه مردم به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك تر بود. او ابن عم رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همسر حضرت زهراعليها‌السلام و پدر سبطين است جد من معاويه ، براى جنگ با او به پاخواست و شماها نيز به جد من كمك كرديد تا كار خلافت بر وفق مرادش منظم شد. روزى كه اجلش رسيد، تنها در قبر خود آرميد و اينك در گرو اعمال و ستمكارى هاى خويشتن است

تجاوز به حريم الهى پس از او خلافت به پدرم يزيد منتقل شد. او به علت سوء رفتار و گناهكارى براى خلافت شايسته نبود، ولى خودسرانه بر مركب هواى نفس سوار شد. كارهاى ناپسند خويش را نيكو مى پندانشت به حريم الهى تجاوز كرد و به فرزندان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگ ترين ستم ها را روا داشت ، ولى مدت حكومتش ‍ كوتاه بود. خيلى زود زندگى اش سپرى شد و اينك خود او در گرو گناهان خويشتن است و نتايج اعمال زشتش گريبانگير مردم .استعفا از مقام خلافت وقتى سخنان معاوية بن يزيد، در ميان بهت و تحير مردم ، به اين جا رسيد، بغض گلوگيرش شد. مدتى بلند بلند گريه كرد. پس گفت : مردم ، من گناهان شما را به دوش نمى گيرم و حلقه و زر شماها را به گردن نمى افكنم اينك خود دانيد و حكومتى كه انتخاب خواهيد كرد. من بيعت خود را از شما برداشتم و از خلافت كناره گرفتم

سخنان معاويه مجلس را طوفانى كرد و همه با تعجب آميخته به تاءثر به يكديگر نگاه مى كردند. مروان بن حكم كه پاى منبر نشسته بود به سخنان معاوية بن يزيد اعتراض كرد. او با شدت و تندى به مروان گفت : «از من دور شو، آيا به دين من از در خدعه و نيرنگ وارد مى شوى ؟ من شيرينى خلافت شما را نچشيدم تا تلخى هاى مسؤ وليت و گناهش را ننوشم اگر خلافت مايه بهره مندى و منفعت است ، بدبختانه پدر من از آن جز گناه و ضرر طرفى نبست ، و اگر مايه تيره روزى و بدبختى است ، هر آن چه دامنگير پدرم شد كافى است من خود را آلوده نخواهم كرد.»

سپس با ديده اشكبار از منبر به زير آمد.

بنى اميه كه بر اثر اين پيش آمد با خطر بزرگى مواجه شده بودند و ممكن بود خلافت از خاندان آنها خارج شود، سخت غضب آلود و خشمگين گشتند. سر وقت عمرالمقصوص معلم معاوية بن يزيد رفتند. به وى گفتند تو او را اين چنين تربيت كردى و از خلافت منصرفش نمودى تو دوستى على را در نظر او جلوه گر ساختى تو او را وادار كردى كه اين نطق آتشين را ايراد كند و ستمكارى هاى بنى اميه را به زبان بياورد. سپس او را گرفتند. و گودالى كندند و زنده دفنش نمودند.(٥١٧)

توقع تكريم

يكى از خواهش هاى طبيعى نوجوانان اين است كه مانند بزرگسالان به شخصيت شان احترام شود و به شايستگى مورد تجليل و تكريم دیگران قرار گيرند. نوجوانان متوقع اند كه پدران و مادران و همچنين عموم بستگان و ساير مردم ، آنان را به چشم يك فرد كامل نگاه كنند و در معاشرت و محاوره ، در احوال پرسى و پذيرايى ، و خلاصه در تمام شئون عادى و اجتماعى با آنان مانند بزرگسالان برخورد نمايند.

اگر با نوجوانى رفتار كودكانه شود، اگر مانند يك طفل نابالغ مورد نوازش و محبت بچگانه قرار گيرد، سخت ناراحت و آزرده خاطر مى شود، زيرا احساس مى كند كه ديگران هنوز او را به چشم كودكى مى نگرند و حاضر نيستند با وى معامله يك انسان بالغ و كامل بنمايند.

رهايى از قيد كودكى

نوجوان شادمان است از اين كه دوران كودكى را پشت سر گذارده و از زندان طفوليت آزاده شده است مسرور است كه از صف بچه ها خارج شده و به گروه جوانان و بزرگسالان پيوسته است او هرگز نمى خواهد دوباره به دوره كودكى برگردد و دیگران با او برخورد كودكانه نمايند. او به هيچ قيمت حاضر نيست بزرگى خود را از دست بدهد و به شخصيت و عزت نفسش آسيبى برسد.

آميزش با مردم .كودك به سبب ناتوانى جسم و نارسايى فكر، ناچار است تابع پدر و مادر باشد، در محيط محدود خانواده به سر برد و اوامر آنان را بدون چون و چرا اطاعت نمايد. ولى نوجوانان بالغ كه از ضعف دوران كودكى آزاد شده و خود را نيرومند و توانا مى بيند، تنها به اين قانع نيست كه دیگران او را يك انسان بزرگ بدانند بلكه مى خواهد در تمام رفتار و گفتار، مانند بزرگسالان باشد. از محيط خانواده قدم فراتر بگذارد، مثل افراد بزرگ وارد اجتماع شود، و آزادانه با مردم بياميزد. او ديگر حاضر نيست مانند اطفال نابالغ ، مطيع بى قيد و شرط پدر و مادر باشد يا زير بار فرمانروايى اين و آن برود.

«خانواده براى كودك محيط عادى و طبيعى است كه در آن جا مى تواند به طور كامل شكفتگى حاصل نمايد. اما از زمان تكليف به بعد ديگر اين محيط براى فعاليت جوانان مخصوصا پسران ، كافى نيست ديگر اشتغالات خانوادگى ايشان را كسل مى نمايد، زيرا ميل دارند با دوستان يكدل و منتخب به گردش بپردازند. ديگر جوانان مطيع و آرامى نيستند و حكومت برايشان مشكل و گاهى غير ممكن است .»(٥١٩)