جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31281
دانلود: 4043


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31281 / دانلود: 4043
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خواهش آزادى

تمناى تكريم و احترام و خواهش و آزادى و استقلال ، كه با فرا رسيدن بلوغ در نهاد نوجوانان بيدار مى شود، يكى از پديده هاى طبيعى است كه به قضاى الهى با سرشت فرزندان بشر آميخته شده و در همه جا براى هميشه وجود داشته و خواهد داشت

اين تمايل ، به محيط زندگى جوانان توسعه مى بخشد و در چشم انداز آنان مناظر تازه اى را به وجود مى آورد اين تمايل نوجوانان را عرصه پهناور اجتماع مى كشد و آنان را براى عضويت جامعه آماده مى سازد. اگر اين تمايل طبيعى با اندازه گيرى صحيح ارضا شود و بدون افراط و تفريط در مسير خود به حركت در آيد، نوجوانان مى توانند به آسانى خود را با جامعه تطبيق دهند و به شرايط سازگارى با اجتماع مجهز گردند.

ترك لجاج و خودسرى اگر پدران و مادران از وضع روانى نوجوانان خويش آگاه باشند و با اندازه گيرى ، صحيح ، به آنان آزادى و استقلال بدهند، اگر در حدود مصلحت با ارضاى تمايلات فكرى فرزندان خويش موافقت كنند و ناسنجيده آنان را در مضيقه نگذارند و بى جهت خشمگين و ناراحتشان و نسازند، همچنين اگر نوجوانان حدود خود را بشناسند، لجاج و خودسرى را ترك گويند، اگر در ارضاى تمايل آزادى و استقلال طلبى خويش تندروى نكند و از حريم مصلحت تجاوز ننمايد، روابط نوجوانان با پدران و مادران همواره بر اساس صحيح دوستى و احترام ، استوار خواهد ماند.

وظيفه والدين و جوانان

«پدران و مادران بايد با كمال ميل وظايف پدرى و مادرى را ياد بگيرند و ضمنا فرزند نيز بايد با كمال ميل راهنمايى ها و اندرزهاى مفيد پدر و مادر را كه در نتيجه تجربه به دست آمده است بپذيرد.

اگر پدران و مادران و فرزندان آن ها با طرز فكر و احساسات و تمايلات يكديگر آشنا شوند، بين آن ها اعتماد حقيقى پيدا مى شود. در اين صورت ، پدر يا مادر، بدون جهت از فرزندان ايراد نخواهند گرفت و از موجودى كه هنوز رشدش كامل نشده و تحت سرپرستى آن هاست ، توقع بيش از اندازه نخواهند داشت فرزند نيز آماده پذيرفتن بعضى محدويت هاى لازم بوده و اندرز و راهنمايى پدر و مادر خود را به كار خواهد بست .»(٥٢١)

«در دوران بلوغ ، مركز عاطفه محبت تغيير مكان مى دهد و محبت هاى خانوادگى ، فقط جزئى و عنصرى از احساسات جوان را تشكيل مى دهند. گاهى روابط پدر و فرزندان دچار بحران هاى نفرت آورى مى شود و اين مخصوصا در مورد طبايع سركش ، كه با پدر و مادر مستبد يا بالعكس با پدر و مادر ضعيفى مواجه باشند، رخ مى دهد.

گاهى يك نوع احساسات دشمنى ايجاد مى شود كه ممكن است اصولا روابط خانوادگى را محو معدوم مى سازد. ابتدا عدم اطاعت شروع مى شود، آن گاه گريز از خانه پدرى و سخنان تند و خشن اعمال مى گردد تا وقتى منجر به متاركه كامل مى شود.»(٥٢٣)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : فرزندان آدمى در هفت سال اول زندگى ، آقا و سيد پدر و مادر است در هفت سال دوم بنده فرمانبردار و مطيع پدر و مادر است و در هفت سال سوم وزير خانواده و مشاور پدر و مادر است

دوران قبل از بلوغ

طفل در هفت سال اول زندگى ، به علت ناتوانى جسم و نارسايى فكر، مورد كمال عطوفت و ترحم است او بر پدر و مادر خود آقايى مى كند. پدر و مادر از روى راءفت و رحمت به خواسته هاى او جامه عمل مى پوشند. از گفته هاى وى اطاعت مى نمايند و مراقبت دارند كه حتى المقدور آزرده خاطر نشود. به اين جهت ، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است طفل در هفت سال اول سيادت و آقايى دارد.

در هفت سال دوم زندگى ، كه طفل به مقدار قابل ملاحظه اى نيرومند شده است ، مانند گذشته مورد ترحم و عطوفت نيست نظر به اين كه تا اندازه اى خوب و بد را درك مى كند، پدر و مادر او را در رفتار و گفتارش مؤ اخذ و مسئول مى شناسند، اما چون عقلش به درستى شكفته نشده و خير و شر خود را به خوبى نمى فهمد، پدر و مادر وظايف او را به صورت حكم قطعى و امر غير قابل تخلف به وى مى گويند و اجازه نمى دهند در صلاح و فساد زندگى اظهار عقيده و اعمال نظر نمايد. او ناگريز است و دستورالعمل ها را بدون چون و چرا به كار بندد و فرمانبردار بى قيد و شرط والدين خود باشد. به همين جهت ، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است كودك در هفت سال دوم زندگى بنده پدر و مادر است

دوران بلوغ و جوانى

هفت سال سوم زندگى ، از پانزده سالگى آغاز مى شود، دوران بلوغ و جوانى است در اين دوران ، تحولات سريعى در جسم و جان نوجوان پديدار مى گردد و در مدت كوتاهى اندام و افكارش به كلى تغيير مى كند. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارزش معنوى و شخصتى جديد نوجوان را در اين دوره با كلمه وزير بيان نموده است

قبول مسؤ وليت وزير در لغت به معانى متعددى آمده است وزير آن كسى است كه بار سنگينى بر دوش گرفته و مسئوليت مهمى را عهده دار شده است به همين جهت ، كسى را كه در مملكت مسئول يكى از مقامات مهم است ، وزير مى خوانند. طفل ، قبل از بلوغ ، طفيلى پدر و مادر است و در محيط خانواده مسئوليتى ندارد، ولى وقتى بالغ مى شود، زير بار مسئوليت مى رود و مورد مؤ اخذه قرار مى گيرد.

وزارت به معنى يارى و معاونت آمده است وزارت به معنى كمك فكرى و همكارى در تدبير و مصلحت انديشى آمده است نوجوان بايد در محيط خانواده معاون پدر و مادر باشد. بايد با مشاوره و تبادل فكر، والدين خود را يارى كند و در تدبير زندگى و مصلحت انديشى ، همكار و معاضد آنان باشد.

وزير در كشور خانواده

گويى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با اين عبارت كوتاه ، به پيروان خود مى فهماند كه خانواده به منزله يك كشور كوچك است و پدر و مادر، هيئت حاكمه آن كشور هستند. كودكان تا وقتى كه صغيرند و به رشد عقلى نرسيده اند، نمى توانند در تصميم هاى اساسى خانواده اظهارنظر كنند. تنها وظيفه آنان فرمانبردارى از اوامر پدر و مادر و به كار بستن دستورهاى عاقلانه آنان است ولى موقعى كه بالغ مى شوند، بايد يك قسمت از مسئوليت اداره اين كشور را به عهده بگيرند. بايد مانند يك وزير در شوراى عالى خانواده شركت نمايند و به نوبه خود اظهارنظر كنند و افكارشان مورد توجه هيئت حاكمه ، يعنى والدين ، قرار گيرد.

مشورت و همفكرى در اين حديث ، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كلمه وزير را در مورد نوجوانان به كار برده و بزرگ ترين احترام را به شخصيت آنان نموده است اگر پدر و مادر به دستور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل كنند و نوجوان را در شوراى خانواده به همكارى و فكرى و مشورت دعوت نمايند، ارزش معنوى او را مورد توجه قرار داده اند و بدين وسيله خواهش تكريم و احترامش را به نحو شايسته اى ارضا كرده اند.

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام : دع ابنك يلعب سبع سنين و يودب سبع سنين و الزمه نفسك سبع سنين .»(٥٢٥)

علىعليه‌السلام فرموده است : آن كس كه واجد بزرگوارى و كرامت نفس ‍ باشد، تمايلات شهوانى اش در نظر او خوار مى آيد.

«و عنهعليه‌السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية .»(٥٢٧)

امام هادىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه خود را خفيف و خوار مى داند و در باطن احساس پستى و حقارت مى كند، از شر او ايمنى نداشته باش

در روان شناسى جديد نيز موضوع تكريم نوجوانان و احترام به شخصيت آنان مورد كمال توجه قرار گرفته است پدران و مادرانى كه به اين حق طبيعى اعتنا نمى كنند و فرزندان جوان خود را به چشم كودكى مى نگرند، از نظر علمى استحقاق نكوهش و توبيخ دارند. به عقيده دانشمندان غرب ، پاره اى از بى نظمى ها و خودسرى ها و احيانا طغيان نوجوانان ناشى از بى اعتنايى به مقام اجتماعى آنان است

بى اعتنايى «در نظر عده اى از پدران و مادران ، اطفال آن ها هيچ وقت بزرگ نمى شوند وبه آنان مى گويند تو هميشه همان كوچولوى عزيز منى مى دانيم كه اين طرز برخورد، خيلى بر جوانان گران مى آيد. پس نبايد از عصيان آن ها تعجب كرد و با آن برچسب بيمارى زد.

نوسان جوانان

جوان امروز مى انديشد كه مقامى را كه سزاوار اوست از او باز گرفته اند و احساس مى كند در جامعه ما جايى ندارد. لووين ، روان شناس معروف آمريكايى ، موقعيت جوانان امروزى را با اقليت هاى هاى نژادى مقايسه مى كند و مى گويد: همان طور كه اقليت ها بين دو قطب اكثريت و گروه محدود هم سلكان خود نوسان مى كنند، جوانان نيز بين عالم كودكى و عالم بالغ ‌ها در نوسان اند و در واقع به هيچ يك از اين دو عالم نمى پيوندند، لووين مى گويد: شرايط زندگى نوبالغان در برابر بزرگسالان ، از هر حيث به تازه به دوران رسيده ها و نوكيسه ها مانند است ، كه هنوز يقين ندارند در صف جديدى كه بدان پيوسته اند، پذيرفته شده اند يا نه ؟ ما اغلب از جوانان مى خواهيم معقول باشند و كار كنند و خلاصه رفتارى چون ما داشته باشند، ولى در همال حال حق خود مختارى كامل را از آنان سلب مى كنيم و يك نقش فرعى و بى اهميت و در واقع حاشيه مانند به آن ها عطا مى نماييم

اينان بين دو طبقه مختلف ، پا در هوا مانده اند كه گاهى به سوى اين و زمانى به سوى آن نوسان مى كنند. هيچ روزنامه اى مقالات خود را دربست به كار آنان اختصاص نمى دهد، جز آن كه اخبارى در ذم آنان منتشر ساخته باشد. بنابراين ، جوان ها گاهى مجله كودكان برادران كوچك خود را مى خوانند و زمانى روزنامه فرانس سوار پدرانشان را مطالعه مى كنند.»(٥٢٩)

نوجوانان ، نه مانند خردسالان مطيع و فرمانبردارند و نه مانند بزرگسالان ، پخته و كار آزموده اند. اگر پدران و مادران آنان را به كلى آزاد بگذارند و كوچكترين نظارتى در اعمالشان ننمايند، به علت خامى و بى اطلاعى ممكن است از راه صحيح زندگى منحرف شوند و در گرداب تباهى و فساد سقوط نمايند. اگر بخواهند در كارشان مداخله كنند، در رفتار و گفتارشان ، در آميزش هاى خصوصى و رفت و آمدشان اظهارنظر نمايند، به شخصيت و استقلالشان بر مى خورد. رنجيده خاطر مى شوند و روح حساس و زود رنجشان ناراحت مى گردد. در چنين مواقعى است كه روابط نوجوانان با پدران و مادران تيره مى شود. اوضاع داخلى و خانواده مختل مى گردد و ممكن است فرزندان خشمگين و برافروخته ، براى اثبات قدرت و شخصيت خود به كارهاى ناروا و احيانا غير قابل جبرانى دست بزنند.

اين تضاد روانى مشكل بزرگى است كه همواره پدران و مادران ، در راه تربيت فرزندان جوان خود با آن مواجه هستند. تنها برنامه هاى صحيح علمى و روش هاى عاقلانه پدران و مادران مى تواند اين مشكل را حل كند.

«احساسات جوانان نورس نسبت به اشخاص خارجى ، يك سرچشمه مشكلات براى خانواده است اين جا قلمرو اسرار ايشان است واى بر كسى كه با بى احتياطى در اين سرزمين پاى نهد.

پدر و مادر، در اين مقام ، از معاشرت هاى خطرناك نوجوانان خود بيم دارند و حق هم با آن هاست ، اما بايد مواظبت و دقت درباره ايشان با يك نوع استادى و كاردانى خاصى تواءم باشد كه تنها علاقه و حسن نيت نمى تواند جانشين آن شود.»(٥٣١)

توجه به عزت نفس

«بايد با جوانان مهربان بود و مدارا كرد. بايد به درد دلشان رسيد و بايد از كارهاى خوبى كه انجام مى دهند، قدر شناخت ، و بر روى هم ، بايستى مواظب بود كه عزت آن ها جريحه دار نشود و به شخصيتشان لطمه اى وارد نيايد.

تشويق يا انتقاد بى جا اگر رفتار ما در قبال اين جوانان ، از نظر روان شناسى درست و بى ايراد باشد، در اين سنين هم آن ها مانند دروان كودكى ، براى يارى خواستن ، براى اندرز گرفتن و براى تشويق شدن ، به سوى ما خواهند شتافت به عكس اگر ما با تشويق ها يا انتقادهاى فراوان خويش ، آن ها را به ستوه آوريم ، از ما دورى مى جويند و فاصله مى گيرند.

اين جوانان ، هجده سال از عمرشان را در كنار ما به سر آورده اند و اين زمان دراز كافى بوده است براى اين كه ما آن ها را به وظايفشان آشنا سازيم و از اين پس ديگر نقش ما بايد اين باشد كه خودمان را در قبال آن ها يك رفيق جوانمرد و مهربان نشان دهيم .»(٥٣٣)

عزت نفس و اثبات شخصيت در نظر نوجوان ، از هر چيز محبوب تر است پدران و مادران و مربيانى كه به سعادت نوجوانان علاقه دارند و مى خواهند آنان را به شايستگى تربيت كنند و از انحراف و سقوطشان مصون دارند، بايد همواره متوجه حالت روانى آن ها باشند. بايد با نوجوانان طورى رفتار كنند كه به شخصيتشان آسيبى نرسد و موجبات هتك حرمت و تحقيرشان فراهم نيايد.

راهنماى دوستانه

اگر والدين مطالب تربيتى يا راهنمايى هاى خود را دوستانه و به زبان اندرز بگويند يا به صورت مشورت و تبادل فكر با آنان در ميان بگذارند، به خوبى مى توانند در اعماق روح نوجوانان نفوذ كنند و به تربيت صحيح آنان موفق گردند. مكتب آسمانى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى نسل جوان ، به اين نكته دقيق روانى توجه كامل دارد و در ضمن بعضى از آيات و روايات ، به پيروان خود آميخته است كه راهنمايى جوانان و اجراى روش هاى آموزشى و پرورشى آنان بايد بر اساس تكريم و احترام به شخصيت آن ها استوار باشد.

( وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ )

زمانى كه لقمان حكيم به فرزند خود با زبان موعظه اندرز فرمود فرزند عزيز...

لقمان از مردان الهى و از پيشوايان ايمان و حكمت بوده و در قرآن شريف سوره اى به نام او آمده است لقمان براى راهنمايى و تربيت فرزند جوان خود، مطالبى عميق و حكيمانه بيان فرموده كه قسمتى از آن ها در كتاب الهى نقل شده است

اندرز و نصيحت نكته جالب آن كه خداوند، در ضمن عنايت به مقالات اساسى لقمان ، كيفيت سخن گفتن او را نيز مورد توجه مخصوص قرار داده و با جمله و هو يعظه به آن اشاره فرموده است

لحن سخن لقمان

اگر اين جمله در وسط كلام نيامده بود و آيه به اين صورت نازل مى شد و واذقال لقمان لا بنه يا بنى ، عبارت تمام بود و فهميده مى شد كه لقمان حكيم و دانا، فرزند جوان خود را مخاطب ساخته و چنين سخنانى با وى گفته است ، ولى كيفيت سخن گفتن لقمان معلوم نبود. خداوند با ذكر جمله و هو يعظه اين مطلب را روشن كرد و صريحا خاطرنشان فرمود كه لحن سخن لقمان ، آمرانه و تحكم آميز، يا تلخ و كدورت انگيز، موهن و تحقيركننده ، يا ذلت بار و آميخته به تملق نبود، بلكه لقمان با زبان گرم اندرز و نصيحت سخن گفته و مقالات تربيتى خويش را با حفظ شخصيت و عزت نفس فرزند جوانش را ادا كرده است گويى خداوند به پدران توصيه مى كند كه روش راهنمايى و تربيت فرزندان جوان خود را از لقمان حكيم بياموزيد و با زبان نصيحت و اندرز سخن بگوييد تا گفتار شما در روان آنان اثر مفيد بگذارد و موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم آورد.

اولياى گرامى اسلام نيز در انجام وظيفه پدرى و تربيت فرزندان جوان خود همواره از روش دوستانه اندرز و نصيحت استفاده كرده اند. علىعليه‌السلام در ضمن نامه اى كه به فرزند خود، حضرت مجتبىعليه‌السلام نوشته اين نكته را صريحا خاطرنشان فرموده است :

«فانى لم الك نصيحة و انك لن تبلغ فى النظر لنفسك و ان اجتهدت مبلغ نظرى لك(٥٣٥)

قدرت تجزيه و تحليل

نوجوان كه دروان طفوليت را پشت سر گذارده و به مقدار قابل ملاحظه اى عقلش شكفته شده است ، مى تواند علل دستورها را بفهمد و مسائل را تجزيه و تحليل نمايد. پدر و مادر بايد از نيروى درك نوجوان استفاده كنند و مطالب تربيتى خود را با منطق استدلال به وى تذكر دهند.

«پس از دوران كودكى ، صورت امر از قطعيت خود خارج مى شود و بيشتر با دليل و عقل سليم سروكار دارد. از اين به بعد، پدر بايد بگويد: اگر من به جاى تو بودم ، فلان كار را مى كردم و دليل بياورد.»(٥٣٧)

نصايح مستدل حضرت على بن الحسينعليه‌السلام ، بعضى از فرزندان خود را مخاطب ساخت و فرمود: عزيز متوجه پنج گروه باش كه با آنان مجالست نكنى ، هم كلام نشوى ، و در مسافرت با آن ها رفاقت ننمايى

عرض كرد: پدر جان آنان كيانند؟

رفاقت هاى مضر حضرت سجادعليه‌السلام فرمود: از مجالست دروغ ساز پرهيز كن چه او مانند سرابى است كه مطالب را بر خلاف واقع نشان مى دهد. دور را در نظرت نزديك و نزديك را دور جلوه مى دهد. از رفاقت با گناهكار و لاابالى اجتناب كن زيرا او تو را به بهاى يك لقمه يا كمتر از آن مى فروشد. از رفاقت بخيل پرهيز نما كه او در ضرورى ترين مواقع احتياج ، تو را يارى نخواهد كرد. از رفاقت با احمق اجتناب كن كه او نفعت را اراده مى كند و از نادانى به تو ضرر مى زند. از مصاحبت كسى كه قطع رحم كرده است بپرهيز، كه در كتاب آسمانى مورد لعن نفرين قرار گرفته است

«عن ابى جعفرعليه‌السلام قال : كان فيما وعظ به لقمان ابنه ان قال يا بنى من يشارك الفاجر يتعلم من طرقه ، من يحب المراء يشتم ، و من يدخل مدخل السوء يتهم ، و من يقارن قرين السوء لايسلم ، و من لايملك لسانه يندم(٥٣٩)

علىعليه‌السلام فرموده است : لغزش انسان عاقل را با كنايه تذكر دادن براى او مؤ ثرتر و دردناك تر از سرزنش و توبيخ صريح است

اگر تخلف و لغزش نوجوانان ، با كنايه و در كمال ادب تذكر داده مى شود، دور نيست كه به خوبى مؤ ثر افتد و لااقل براى حفظ شخصيت خودشان آن را ترك گويند و خويشتن را اصلاح نمايند. برعكس ، در صورتى كه تذكرات پدر و مادر، آميخته به ملامت و تحقير نوجوانان باشد، نه تنها اثر مفيد در آنان نمى گذارد، بلكه ممكن است در پاره اى از موارد عكس العمل نشان بدهند و براى اثبات شخصيّت خودشان ، در مقابل گفته پدر و مادر مقاومت كنند و در ادامه روش ناپسند پافشارى نمايند.

اثر تكرار ملامت

بدبختانه بعضى از پدران و مادران ، بر اثر بى اطلاعى از فن تربيت ، سخنان ملامت آميز خود را تكرار مى كنند و به قصد اصلاح نوجوانان ، پيوسته آنان را مورد توبيخ و اهانت خويش قرار مى دهند، غافل از آن كه تكرار ملامت اثر معكوس دارد و نوجوانان را در اعمال ناپسند خود جرى تر مى كند و آنان را به لجاجت وامى دارد.

«قال علىعليه‌السلام : الافراط فى الملامة تشب نيران اللجاج(٥٤١) »

و نيز فرموده است : از توبيخ مكرر پرهيز كن چه آن كه تكرار سرزنش ، گناهكار را در اعمال ناپسندش جرى و جسور مى كند. به علاوه ، ملامت را پست و بى اثر مى سازد.

«اولياى اطفال بايد از هرگونه مؤ اخذه و سرزنش شديد نسبت به كودك مقصر بپرهيزند و اگر كارى را به خوبى از عهده برنيايد، به او نخندند، بلكه كمك كنند تا بار ديگر آن عمل را بهتر انجام بدهد.

بى ترديد، اگر اطرافيان شخص بالغ ، كه گواه خطاى او هستند، دوست و مساعد باشند و از شماتت خوددارى نمايند و خطا را به او ببخشند، از رنج شرمسارى او بسى خواهد كاست در صورتى كه اگر در شماتت و ملامت اصرار بورزند، ممكن است شخص خطاكار در عمل خود مصر سرسخت بشود و به جاى پشيمانى ، به دفاع از خطاى خود بپردازد.(٥٤٣) »

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : رحمت الهى بر پدر و مادرى باد كه فرزند خويش را در انجام نيكى و خير يارى نمايند.

بى احترامى به جوان

بى احترامى به شخصيت نوجوانان ، يكى از عوامل بداخلاقى و انحراف آنان است پدرانى و مادرانى كه از غرور و خودپسندى ، فرزندان جوان خويش را مورد اهانت و تحقير قرار مى دهند و موجبات خشم و طغيان آنان را فراهم مى آورند و به راه گناه و نادرستى سوقشان مى دهند، نزد خداوند شريك جرايم فرزندان خود هستند.

نوجوانان به اعتبار تفاوت حالات روانى و اختلاف تربيت هاى دوران كودكى ، در مقابل اهانت و تحقير پدران و مادران ، عكس العمل هاى مختلفى از خود نشان مى دهند. بعضى تنها متاءثر و رنجيده خاطر مى شوند. بعضى با كلمات ناپسند مراتب ناراحتى خود را ابراز مى كنند. بعضى از پدر و مادر قهر مى كنند و خانه و خانواده را ترك مى گويند. بعضى وضع داخلى منزل را مختل مى كنند و احيانا به خرابكارى و بى نظمى دست مى زنند.

فكر انتقام خطر بزرگ موقعى پيش مى آيد كه والدين از روى كمال نادانى و خودسرى و برخلاف موازين مذهبى و اخلاقى ، زبان به فحش و ناسزا بگشايند و در برابر دیگران فرزند جوان خود را مورد بزرگ ترين اهانت و تحقير قرار دهند و شخصيت او را به كلى منهدم سازند. در اين موقع است كه نوجوان به سختى خشمگين و غضب آلود مى شود و براى جبران شكست خود، به فكر انتقام مى افتد و ممكن است به كار خطرناكى دست بزند كه قابل جبران نباشد.

والدين بدرفتار

اين قبيل پدران و مادران ، كه با رفتار خشن و غير مشروع خود، جوانان را به عصيان و طغيان وامى دارند و عملا آنان را به راه گناه و جنايت سوق مى دهند شديدا مورد بدبينى و سوءنظر پيشواى عالى قدر اسلام اند.

«فى وصية النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله لعلىعليه‌السلام يا على : لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما.(٥٤٥)

پدران مطرود

متوكل پدر خودسر و مغرورى بود كه با دشنام و ناسزا، پسر جوان خود را در حضور مردم تحقير كرد و به شخصيت وى اهانت نمود. متوكل پدر نادان و متجاوزى بود كه با رفتار ناپسند خويش ، موجبات طغيان و عصيان فرزند جوان خود را فراهم آورد و او را به كشتن پدر وادار نمود. اين قبيل پدران و مادران وظيفه ناشناس اند كه در مكتب آسمانى اسلام مطرود شناخته شده اند و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آنان فرموده است

«يا على لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما.»

نفرين بر آن پدر و مادرى باد كه با اعمال نارواى خود فرزندان خويش را به عصيان و تجاوز وادار مى كنند.

نتيجه بحث آن كه نوجوانان ، دوران كودكى را پشت سر گذارده و به گروه بزرگسالان پيوسته اند. پدران و مادران بايد اين حقيقت را بپذيرند. به شخصيت نوجوانان احترام كنند و ارزش اجتماعى آنان را همواره مورد توجه قرار دهند. بايد در تعليم وظايف اخلاقى و اجراى برنامه هاى تربيت ، عواطف و احساسات جوانان را در نظر بگيرند و مطالب خود را به صورت نصيحت يا در لباس مشورت تذكر دهند و از گفتار آمرانه و تحكيم آميز، كه باعث درهم شكستن شخصيت آنهاست ، اجتناب نمايند.

وظيفه جوانان

در پايان بحث لازم است توجه نوجوانان به دو نكته اساسى معطوف گردد و به موازات بيان وظيفه پدران و مادران ، در احترام به شخصيت فرزندان جوان ، وظيفه فرزندان نيز در مقابل پدران و مادران خاطرنشان شود.

اول جوانانى كه به آيين اسلام معتقدند و از نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى مى كنند، بايد همواره به اين نكته متوجه باشند كه پدران و مادران ، حق بزرگى به فرزندان خود دارند. قرآن شريف و روايات اسلامى حق والدين را از تمام حقوق اخلاقى و اجتماعى مسلمين مهم تر شناخته است

خوددارى از انتقام

در مواردى كه پدران و مادران ، به علت بى سوادى يا براثر خودسرى يا سهل انگارى ، شخصيت فرزندان جوان خود را محترم نشمرند يا احيانا نسبت به آنان ستم كنند، فرزندان مكلف اند در مقابل رفتار والدين خود صابر و بردبار باشند. بايد از تلافى و انتقام خوددارى كنند و عكس العمل نامطلوبى از خويشتن نشان ندهند.

جوانان ، به هر صورت و در هر شرايطى ، وظيفه دارند نسبت به پدر و مادر مؤ دب و حق شناس باشند. بايد روزگار ضعف و ناتوانى خويش را به خاطر بياورند و از زحمات طاقت فرساى آنان حق شناسى نمايند.

چه خوش گفت زالى به فرزند خويش

چو ديدش پلنگ افكن و پيل تن

گر از عهد خرديت ياد آمدى

كه بيچاره بودى در آغوش من

نكردى در اين روز بر من جفا

كه تو شيرمردى و من پيرزن

نگاه بغض آميز

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال : من نظر الى ابويه نظر ماقت و هما ظالمان له لم يقبل الله له صلوة.(٥٤٧) »

دوم گرچه پدران و مادران طبق تعاليم دينى و علمى موظف اند به شخصيت نوجوانان احترام كنند و آنان را مانند يك دوست صميمى طرف شور و تبادل فكر قرار دهند، ولى اين احترام و تكريم نبايد جوانان را مغرور نمايد و تصور كنند اكنون كه بالغ شده اند، به تنهايى خير و شر خود را مى فهمند و نيازى به راهنمايى والدين خود ندارند.

خامى فكر جوان

حقيقت اين است كه بشر در تمام سنين زندگى ، نيازمند به راهنمايى و نصيحت است پدران و مادران سالخورده كه عقلشان به رشد نهايى خود رسيده و در دوران زندگى تجربياتى اندوخته اند، همواره در معرض گمراهى و انحراف اند و به اندرز دیگران احتياج دارند، چه رسد به نوجوانانى كه گرفتار خامى و نارسايى فكرند و عقلشان به رشد نهايى خود نرسيده است

محمد بن مسلم زهرى ، از مردان فهميده و تحصيل كرده اى بود كه تمايل مال و مقام ، از مسير پاكى و فضيلت منحرفش ساخت و در كبر سن ، دچار تيره روزى و بدبختى شد. حضرت على بن الحسينعليه‌السلام به منظور راهنمايى و نصيحت ، نامه اى به وى نوشته و در ضمن يك جمله كوتاه ، نارسايى جوانان و خطرات بيشترى را كه بر سر راه آنان وجود دارد، خاطرنشان فرموده است

خطر دنياپرستى «فاذا كانت الدنيا تبلغ من مثلك هذاالمبلغ مع كبر سنك و رسوخ علمك و حضور اجلك فكيف يسلم الحدث فى سنه الجاهل فى علمه الماءفون فى رايه المدخول فى عقله ؟(٥٤٩) »

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه اندرز و نصيحت را بپذيرد، از رسوايى مصن خواهد ماند.

اطاعت از خيرخواهان

جوانانى كه بر اثر لجاجت و خودسرى از مسير پاكى و فضيلت منحرف شده اند بايد هر چه زودتر از فرصت استفاده كنند و با اطاعت از نصايح خيرخواهان و تذكرات پرمهر پدران و مادران ، خويشتن را اصلاح نمايند، و مطمئن باشند كه اگر به روش هاى ناپسند خويش ادامه دهند و در كارهاى نارواى خود همچنان پافشارى نمايند، با كيفرهاى شديد اجتماعى رو به رو خواهند شد و سرانجام ، جبر زندگى آنان را اصلاح خواهد كرد، اگر دير نشده باشد.

«قال علىعليه‌السلام : من لم يصلحه حسن المداراة يصلحه حسن المكافاة .»(٥٥١)

و نيز فرموده است : آن كس كه روش هاى كريمانه و اندرزهاى خير خواهانه اصلاحش ننمايد، هتك حرمت و توهين هاى اجتماعى اصلاحش خواهد كرد.

جوان و احراز شخصيت

قال الله العظيم فى كتابه :( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ) (٥٥٣)

ابراز لياقت جوانان ، شيفته اظهار وجود و دلباخته ابراز لياقت و شايستگى هستند. براى جوانان ، اثبات شخصيت اجتماعى ، يكى از مطبوعترين لذايذ روحانى است و براى نيل به آن ، از هيچ مجاهده و كوششى شانه خالى نمى كنند.

جوانى كه براى اولين بار در يكى از مؤ سسات ملى يا ادارات دولتى شغلى به دست مى آورد و مسئوليتى را به عهده مى گيرد، بسيار خوشحال و مسرور است ، زيرا احساس مى كند كه جامعه او را به عضويت خود پذيرفته و شخصيتش مورد توجه قرار گرفته است اولين پولى كه از راه فعاليت شخصى خود به دست مى آورد، هرقدر هم ناچيز و كم باشد، در نظرش ‍ بسيار عزيز و گران بهاست و آن را چندين برابر پولى كه به رايگان از پدر خود مى گيرد، قابل مقايسه نمى داند، زيرا آن پول ، سند شخصيت و دليل لياقت و شايستگى اوست

حسن سازگارى

پسر جوانى كه بعد از مرگ پدر خود مسئوليت خانواده را به عهده مى گيرد و زندگى مادر و اطفال خردسال او را اداره مى كند، در خود احساس سربلندى و افتخار مى كند. او براى تاءمين مخارج آن ها با تمام قدرت مى كوشد و به همه مشكلات تن مى دهد و در باطن دلخوش و مسرور است ، زيرا از اين راه مى تواند مراتب لياقت و شايستگى خويش را آشكار كند و شخصيت خود را در جامعه اثبات نمايد. برعكس ، جوانى كه نمى تواند با مردم به درستى بياميزد و عضو مفيد و مقبول جامعه باشد، جوانى كه قادر نيست عرض ‍ وجود و اثبات شخصيت كند، همواره متاءثر و افسرده خاطر است و از محروميت خود رنج مى برد. خلاصه ، احراز شخصيت و حسن سازگارى با اجتماع ، يكى از تمايلات درونى نسل جوان و از اركان اساسى زندگى اجتماعى است

صفات طبيعى و تربيتى كتاب هاى روانى ، مسئله شخصيت از جهات مختلف مورد بررسى و تحقيق دانشمندان قرار گرفته و درباره معنى شخصيت ، منشاء شخصيت ، سنجش شخصيت ، پريشانى شخصيت ، رشد شخصيت و مطالب ديگرى مربوط به شخصيت ، بحث و گفت و گو كرده اند. براى آن كه جوانان تا اندازه اى از اين موضوع اساسى آگاه شوند و به جهات مختلف آن توجه نمايند، براى آن كه راه احراز شخصيت را بشناسند و تا جايى كه ممكن است خويشتن را به شايستگى بسازند، به اختصار پيرامون آن بحث مى كنيم

شخصيت چيست ؟

مى دانيم با آن كه همه مردم انسانند و در ساختمان جسم و جان و صفات نوعى ، شبيه يكديگرند، با اين حال ، از جهت خصوصيات طبيعى و تربيتى با يكديگر متفاوت اند و هر انسان من حيث المجموع وضعى مخصوص به خود دارد.

هوش ، حافظه ، سرعت انتقال ، قدرت درك ، حساسيت بدن ، عكس العمل عضلانى و ديگر صفات طبيعى مردم نسبت به يكديگر يكسان نيست و هر فردى داراى كيفيت اختصاصى است

همچنين ، مردم از جهت بردبارى ، تندخويى ، عفو اغماض ، انتقام جويى ، مهربانى ، كينه توزى ، فروتنى ، خودپسندى ، خوشرويى و ديگر صفات اخلاقى با يكديگر متفاوت اند و هر فردى داراى خلقيات مخصوص به خويشتن است

شخصيت در نظر روان شناسان عبارت از وحدت مخصوصى است كه از مجموعه صفات طبيعى و اكتسابى بالنسبه ثابت هر فردى به وجود مى آيد و او را در سازش هاى عمومى و برخوردهاى اجتماعى ، از ساير افراد متمايز مى سازد. «شخصيت ، تاءليف و توحيد ساختمان و نوع رفتار و علاقه ها و وضع روانى نفسانى و استعدادها و توانش هاى فرد است كه به خصوص ، از لحاظ سازگارى با اوضاع اجتماعى در نظر گرفته شود.»(٥٥٥)

«وى ، شخصيت را عبارت از مظهر عادات و رفتار و خوى آدمى مى داند كه چگونگى تطبيق او را با محيطش معين مى كند.»(٥٥٧)

«مسئله بى همتايى شخصيت را بايد به نحو روشن ترى تبيين كرد. مسلم است كه فرد در همه چيز بى همتا نيست كلاك هون و مورى و شنايدر خاطرنشان مى سازند كه از برخى جهات ، هر فرد؛

١ - به همه مردم شبيه است ؛

٢ - به بعضى از مردم شبيه است ؛

٣ - به هيچ كس شبيه نيست

فرد از لحاظ واكنشهاى خود، كه معلول وراثت حياتى و مشترك ميان نوع انسان است ، و نيز از جنبه هاى عمومى حيات اجتماعى ، شبيه به همه افراد ديگر است در موردى كه به گروه فرهنگى واحد تعلق دارد و در جامعه نقش واحدى را ايفا مى كند و شايد از جهت اين كه ساختمان بدنى مشابهى را به ارث برده است به برخى از افراد شبيه است ، و چون تجارب گذشته او درست همان تجارب ديگران نيست ، بنابراين در نوع خود بى همتاست .»(٥٥٩)