جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31228
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31228 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

صفات پايدار

«منظور از شخصيت ، وحدتى است كه از صفات ظاهرى و انگيزه هاى نهانى به وجود آمده است و ما از همه صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصيت او مى شماريم كه نوعى پايدارى داشته باشد. اگر شخصى عادتا آرام است و گاهى برانگيخته مى شود، آرامى ، صفت شخصيت اوست نه انگيزش پذيرى .»(٥٦١) »

علىعليه‌السلام فرموده است : خشونت و تندخويى ، خود نوعى از ديوانگى است ، زيرا تندخو پس از تسكين خاطر و به خود آمدن پشيمان مى شود. اگر كسى پس از تندى و برانگيختگى پشيمان نشد، جنونش ثابت و پابرجاست

«از شخصيت ، تعريف هاى فراوانى شده است و اين كلمه به طرق گوناگون به كار برده اند.

ژ.و. آلپورت ، در عرف عام ، پنجاه معنى براى شخص و شخصيت پيدا كرده است .»(٥٦٣)

از حضرت سجادعليه‌السلام حديث شده كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخر خطبه خود فرمود: خير و سعادت براى كسى است كه اخلاقش پسنديده و خويش پاك باشد، باطنش نيكو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق كند و از اداى سخنان زائد امساك نمايد و با همه مردم به عدل و انصاف رفتار كند.

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال قال اميرالمومنينعليه‌السلام : المؤ من مالوف و لا خير لمن لا يالف و لا يولف(٥٦٥) »

امام صادقعليه‌السلام به عنبسه بن عابد فرمود: بعد از فرايض دينى ، هيچ يك از اعمال مرد با ايمان در پيشگاه الهى محبوب تر از آن نيست كه با تمام مردم به گشاده رويى و حسن خلق برخورد نمايد.

«قال علىعليه‌السلام : اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم(٥٦٧) »

قدرت تطبيق

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : مرد با ايمان در برابر طوفان حوادث ، مانند خوشه رسيده است كه وقتى باد مى وزد روى زمين خم مى شود و چون باد ايستاد دوباره به پا مى ايستد و با اين روش ، خويشتن را با وقايع تطبيق مى دهد و از شر حوادث مصون مى ماند، ولى كافر تيره عقل ، مانند درخت صنوبر، ندانسته و نابه جا در مقابل طوفان مقاومت مى كند و سرانجام براثر فشار ريشه كن مى شود.

تحمل شكست

«آدم سالم ، كه قدرت نرمش و برگشت به حال عادى دارد، هر شكستى را تحمل مى كند. به پا مى خيزد و كوشش را از سر مى گيرد و چون چندين تير در تركش دارد، اگر راهى بسته شد، به راه ديگرى مى رود و هدف ديگرى انتخاب مى كند. در صورتى كه روح ناسالم ، جز يك هدف و يك راه در دنيا نمى بيند و اگر اشكالى در آن راه پيدا شد، در مى ماند و از اميد دست برمى دارد.

هرچه انسانى بيشتر از قدرت نرمش برخوردار باشد، كمتر از شكست مى ترسد و ميدان موفقيت را بهتر قبضه مى كند و آن جولانگاه آرزو و استعداد و همت خود قرار مى دهد و هرچه از اين قدرت محروم باشد، زودتر از عرصه مبارزه به در مى رود و خود را به درد ناكامى مى سپارد.»(٥٦٩)

براى آن كه صفات ناشى از وراثت و تربيت به خوبى شناخته شده و از يكديگر متمايز گردند، براى آن كه نقش اين دو در ساختن شخصيت افراد و سازگارى با محيط واضح شود، لازم است پيرامون هر يك جداگانه بحث و گفت و گو نماييم

تفاوت ساختمان

صفات موروثى فرزندان بشر، به طور طبيعى متفاوت آفريده شده اند و هر يك از آنها صفات مخصوصى را از پدران و مادران خود ارث برده اند. عقل ، هوش ، حافظه ، ذوق ، قريحه ، تناسب اندام ، زيبايى صورت ، آهنگ گرم ، قيافه جذاب ، و ساير صفات افراد با يكديگر متفاوت است و هر يك از اين صفات ، در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با محيط، و خلاصه در ساختن شخصيت آدمى سهم مستقل و مؤ ثرى دارد.

كم هوشى و احساس حقارت

«كودكى كه سطح هوشش پايين تر از همسالان يا همكلاسانش باشد، همواره خود را در ميان آنها بيگانه مى پندارد. در فعاليت هاى گوناگون نمى توان با آنها هماهنگ باشد و به علت اختلاف ميلى كه با آنها دارد، از سازش با ايشان عاجز مى شود و در نتيجه خود را حقير مى داند و شخصيت او با احساس حقارت مشخص مى شود.»(٥٧١)

«بر اثر داشتن ساختمان بدنى خاصى ، ممكن است دیگران به نحو مخصوصى با ما برخورد كنند و برخورد آنها در شخصيت ما مؤ ثر شود.

مثلا ممكن است كسى كه ساختمان تن قوى و قد بلند دارد، از طرف ديگران مورد توجه قرار گيرد و به او تعرض كمتر شود و در نتيجه چنين شخصيى داراى اعتماد به نفس و خوش خويى گردد. برعكس ، كسى كه بدن ناقص يا فوق العاده نحيف دارد، چون مورد بى اعتنايى يا تعرض ديگران قرار مى گيرد، داراى شخصيتى متعرض يا تلخ شود. به عبارت ديگر، ممكن است ساختمان تن ما مستقيما در شخصيت ما مؤ ثر نباشد، لكن طرز برخورد مردم ديگر با ما ممكن است در ما تاءثير فراوان داشته باشد.»(٥٧٣)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فرزندان عبدالمطلب فرمود: شما نمى توانيد با ثروت و سرمايه هاى خود محيط وسيع پرمهرى را به وجود آوريد كه همه مردم را دربرگيرد و دلهاى آنان را به شما متوجه سازد. پس با روى بشاش و چهره گشاده با آنان برخورد نماييد و بدين وسيله محبتشان را جلب كنيد.

سيماى دلپذير بعضى از افراد با روى گشاده و قيافه بشاش آفريده شده اند و اين حالت مطبوع ، كه يكى از صفات شخصيت در حسن سازگارى با محيط است ، در

چهره آنان خوانده مى شود. اين گروه ، بدون زحمت خودسازى ، داراى رخساره گيرا و نافذند و خوشرويى و بشاشت با سرشتشان آميخته شده است اينان در حال طبيعى نمى توانند عبوس و تلخ ‌رو باشند و قادر نيستند با سيماى نامطبوع و ملال آور درمقابل ديگران ظاهر شوند. به عبارت كوتاه تر، گشاده رويى و بشاشت ، كه از صفات شخصيت و يكى از عوامل نفوذ اجتماعى است ، خود به خود در آنها وجود دارد.

قيافه نامطبوع

برعكس ، كسانى كه با چهره عادى و غيربشاش و يا تلخ و نامطبوع آفريده شده اند، بايد براى نيل به گشاده رويى و بشاشت مجاهده كنند و از راه تمرين و ممارست ، اين صفت پسنديده را در سيماى خود به وجود آوردند تا در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با محيط، كامياب و موفق گردند.

واضح است كه بشاشت رخسار يا گرمى گفتار و خلاصه هر يك از خلاقيت پسنديده شخصيت ، اگر فطرى و طبيعى باشد، زودتر به نتيجه مى رسد و صاحبش آسان تر به احراز شخصيت و سازش با محيط اجتماعى خود موفق مى گردد، ولى اين قبيل صفات ، فاقد ارزش تربيتى است و دارنده آن استحقاق پاداش اخلاقى ندارد، زيرا در راه به دست آوردن آن زحمتى نكشيده و مجاهده اى نكرده است

«عن اسحاق بن عمار، عن ا بيعبداللهعليه‌السلام قال : ان الخلق منيحة يمنحها الله عزوجل خلخه ، فمنه سجية و من نية فقلت فاءيتهما افضل ؟ فقال صاحب السجية و هو مجبول لا يستطيح غيره و صاحب النية يصبر على الطاعة تصبرا فهو افضلهما.(٥٧٥)

جوانانى كه ظاهر و باطنشان جسم وعقلشان با صفات مناسب براى سازگارى با محيط آفريده شده و به طور طبيعى واجد شرايط آميزشهاى عمومى هستند، مى توانند به آسانى قسمتى از شخصيت خود را احراز كنند و با سرعت موجبات تطبيق خويش را با جامعه فراهم آورند.

جوانانى كه كم هوش و كوتاه فكر، يا بدقيافه و ناموزون از مادر متولد شده اند، يا در طول ايام زندگى به عيوب و نقايص دچار گشته اند، در معاشرت هاى اجتماعى و اثبات شخصيت خود، كم و بيش با مشكلاتى مواجه هستند. بعضى از آنها به طورى شكست روحى مى خورند كه تا پايان عمر به سازش صحيح با محيط اجتماعى موفق نخواهند شد.

جبران نقايص آنان كه از جهت ساختمان طبيعى گرفتار نقايص و عيوبى هستند، براى احراز شخصيت و نيل به كمال و سعادت بايد تا آن جا كه مى توانند نقايص ‍ خود را فراموش كنند و حس اميد را در ضمير خويش بيدار نمايند. بايد از پى كارى بروند كه شايسته آن هستند و با سعى و مجاهده ، استعدادهاى درونى خود را به فعليت بياورند و بدين وسيله نقايص خويشس را جبران و شخصيت مناسبى را احراز نمايند.

ح شناختر مى گويد:

«پسرى از نزديكان من هميشه تنها بود. در زنگ هاى تفريح مدرسه تنها راه مى رفت و در ابر و آسمان خيال گردش مى كرد. بعد از ساعات درس فورا به خانه مى آمد و از بازى با هم شاگردى ها مى گريخت در هيچ دسته و انجمن خيريه شركت نداشت هيچ كس را به خانه خود دعوت نمى كرد و به خانه هيچ كس به مهمانى نمى رفت مى گفت اطاق كارو كتاب هايم را از همه كس ‍ بيشتر دوست دارم

لكن حقيقت اين بود كه آن جوان بنيه و جثه خوبى نداشتن و در بازيهاى جسمانى به پاى ديگران نمى رسد و براى آن كه ضعف خود را بپوشاند و مورد ترحم و تحقير واقع نشود، از بازى اجتناب مى كرد و رفته رفته اين عادت ، او را در موقع دیگر نيز از همه دور و تنها كرده بود.

اگر آن پسر درد خود را فهميده يا از روان پزشك پرسيده بود، مى دانست كه ممكن است هر بدن و عضلات ضعيفى را تقويت كرد و اگر احيانا كسى مطلقا در بازى هاى جسمانى استعداد نداشته باشد، حتما در رشته ديگرى داراى استعداد و قدرت است و با كار و كوشش خواهد توانست كه در آن رشته به مقام ارجمندى برسد.»(٥٧٧)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: انگشت هاى دست مومن آل فرعون به هم چسبيده و بى حركت بود. او در موقع سخن گفتن ، بدون احساس ضعف و انكسار، دست معيوب خود را به سوى مردم دراز مى كرد و مى فرمود: از فرستادگان خدا پيروى كنيد.

اثر تذكرات مربى امامعليه‌السلام با اين عبارت كوتاه ، از يك طرف جواب سخنان بى اساس ‍ مردم را داد و خاطر نشان كرد كه ممكن است مرد پاكدل و شريفى كه خدمتگذار دين خداست ، به عارضه اى مبتلا باشد، همان طور كه مومن آل فرعون دچار بود، و از طرف ديگر با نقل قضيه مومن آل فرعون ، روحيه يونس را تقويت كرد و به وى فهماند به سبب عارضه لكه هاى صورت ، از مردم كناره گيرى مكن و اطمينان و شخصيت خويش را از دست مده و همچنان با شهامت به انجام وظايف تبليغى خود مشغول باش چنان كه مومن آل فرعون دست معيوب خود را به سوى مردم دراز مى كرد و آنان را به پيروى از انبياى الهى دعوت مى نمود. يعنى همان طورى كه نقص ‍ عضوى انگشت هاى دست ، اراده مومن آل فرعون را متزلزل نكرد و نتوانست شخصيت معنوى او را در هم بشكند، لكه هاى صورت نيز نبايد اراده شما را تضعيف كند و از انجام وظايف اجتماعى ات باز دارد.

بيان امام صادقعليه‌السلام ، خاطر پريشان يونس بن عمار را آرام كرد و او را براى تجديد آميزش با مردم و سازش با محيط تقويت و تشويق نمود و به شخصيت تزلزل يافته اش استقرار و ثبات بخشيد. آرى ؛ بيان نافذ مربيان بزرگ ، در جبران شكست هاى روحى افراد و تقويت شخصيت آنان اثر درخشانى دارد.

مشكلات توابع

ناگفته نماند كه مشكل احراز شخصيت و حسن سازش اجتماعى ، مخصوص جوانان كوتاه فكر و كم هوش يا بدقيافه و ناقص عضو نيست ، بلكه جوانان نابغه و هوشمند و همچنين جوانان زيبارو و خوش آهنگ نيز در راه اجراز شخصيت و سازگارى با محيط، مشكلات گوناگونى بر سر راه دارند.

جوانانى كه به طور طبيعى كم هوش و كوته عقل يا بدقيافه و ناقص عضو آفريده شده اند، به سبب نارسايى هوش و خرد، يا ناموزونى اندام و قبح منظر، همواره اسير احساس حقارت و پستى هستند و از ترس بى اعتنايى يا توهين ديگران جراءت نمى كنند كه به گرمى با مردم بياميزند و در نتيجه از حسن سازگارى با محيط و اثبات شخصيت خود محروم اند.

احساس برترى

جوانانى كه با عقل و هوش فوق عادى آفريده شده اند، همچنين آنان كه صورت زيبا و اندام موزون و آهنگ گرم دارند، در خود احساس برترى و مزيت مى كنند و خويشتن را فوق مى بينند. گاهى اين احساس باعث تكبر و خودپسندى آنان مى شود و در نتيجه ديگران را به ديده تحقير و پستى مى نگرند و در برخوردهاى اجتماعى مراعات اخلاق و ادب را نمى نمايند و با غرور و خودخواهى موجبات رنجش خاطر مردم و خوارى خود را فراهم مى آورند. اين گروه نيز بر اثر سوءمعاشرت ، از حسن سازگارى با محيط و احراز شخصيتى كه شايسته آن هستند، محروم خواهند بود.

«كودكى كه بيش از حد باهوش باشد، به مناسبت همان هوش خارق العاده خود، تطبيق با محيط و جامعه ، با اشكالاتى مواجه خواهد گرديد. ستايش بيش از اندازه از روشهاى او در سال هاى اوليه زندگى ممكن است وى را بيش از حد نسبت به قوا و استعدادهاى فطرى اش مغرور سازد. گذشته از اين ، به مناسبت هوش سرشارش ، ممكن است مورد بغض و آزار ساير كودكان همسن خويش قرار گيرد.

از طرف ديگر، رشدش از لحاظ جنبه هاى ديگر به اندازه كافى نيست كه كودكان بزرگتر وى را به بازى گيرند.

كودكى كه از لحاظ نيروى ذهنى برتر از همسالان خود باشد، به ويژه در آخرين سالهاى كودكى و اوايل بلوغ ، غالبا مى تواند جنبه غير عقلانى و نااستوارى مقررات و اصول و دستورهاى بالغان را، تشخيص دهد. از اين روى ممكن است نسبت به قدرت بالغان روش منفى پيش گيرد و از آنان آزرده شود.»(٥٧٩)

تحقير ديگران

ابن مقفع ، از افراد دراك و پرفراست عصر خويش بود و از جهت عقل و هوش طبيعى ، نسبت به افراد عادى مزيت و برترى داشت او در سنين جوانى ، بر اثر لياقت فطرى ، به فراگرفتن پاره اى از علوم موفق گرديد و توانست بعضى از كتب علمى را به زبان عربى ترجمه نمايد، ولى برترى هوش و خرد، وى را مغرور كرد و احساس تفوق ، در اخلاق و رفتارش اثر نامطلوب گذارد و در سازش هاى اجتماعى با مشكلاتى مواجهش ساخت او مردم را حقير و خوار مى پنداشت و گاهى با كلمات زننده ، تحقيرشان مى كرد و بذر كينه و دشمنى در نهادشان مى افشاند.

سفيان بن معاويه ، كه از طرف دوانيقى فرماندارى بصره را به عهده داشت ، از كسانى بود كه مكرر مورد تعرض و تحقير ابن مقفع قرار گرفت و با كلمات تند و زننده در حضور مردم خجلت زده و شرمسارش ساخت

سفيان بينى بزرگ و ناموزونى داشت هر وقت ابن مقفع به فرماندارى مى آمد در حضور مردم به صداى بلند مى گفت : «سلام عليكما»، يعنى سلام به تو و بينى بزرگت ، او را با اين طرز سلام كردن ، تحقير مى نمود.

روزى سفيان در مجلس خود گفت ، من هرگز از سكوت و خاموش پشيمان نشده ام ابن مقفع گفت كه كسى كه زيبايى و زينتش لكنت زبان باشد، البته از سكوت هرگز پشيمان نمى شود.

گاهى سفيان را به نام مادرش تحقير مى كرد و در ضمن كنيه اى كه براى وى ساخته بود، مادر و فرزند را يك جا اهانت مى نمود و در حضور مردم به صداى بلند مى گفت : « يابن المغتلمه» يعنى اى پسر زن شهوت پرست

روزى ابن مقفع ، بر سبيل تمسخر و به منظور وانمود كردن نادانى سفيان ، در محضر عمومى از وى سوال كرد: اگر كسى بميرد و از او زن و شوهرى باقى مانده باشد، ارثشان چگونه تقسيم مى شود؟

ايجاد عداوت ابن مقفع تيزهوش و دراك ، با سخنان موهن خود، كه ناشى از غرور و خودپسندى اش بود، كينه و دشمنى سفيان را به شدت برانگيخت و او را براى تلافى آن همه اهانت و ناروايى مجهز ساخت سفيان منتظر بود فرصت مناسبى به دست آورد كه با شدتى هرچه تمامتر از وى انتقام بگيرد.

اتفاقا در آن اوقات ، عبدالله بن على ، بر برادر زاده خود، منصور دوانيقى ، مدعى خلافت شد و بر وى خروج كرد. منصور خليفه وقت ، ابومسلم خراسانى را به فرماندهى لشكر نيرومندى براى سركوبى عموى خود و يارانش به بصره فرستاد و سرانجام در مدت كوتاهى ابومسلم غلبه كرد و عبدالله بن على فرار نمود و به برادران خود سليمان و عيسى پناهنده شد و نزد آنان مخفى گشت

سليمان و عيسى نزد منصور رفتند و درخواست كردند كه از تخلف برادرشان عبدالله بن على درگذرد. منصور شفاعت آن دو را پذيرفت قرار شد امان نامه اى بنويسند و منصور دوانيقى آن را امضا نمايد.

وقتى به بصره مراجعت كردند، نوشتن امان نامه را به عهده ابن مقفع كه منشى مخصوص عيسى بود، گذاردند و از وى خواستند كه آن را به قدرى محكم و موكد بنويسد كه منصور نتواند آسيبى به عبدالله بن على برساند.

ابن مقفع امان نامه مبالغه آميزى تنظيم كرد و نوشت اگر منصور دوانيقى به عموى خود عبدالله بن على مكر كند و او را آزار نمايد، اموالش وقف مردم ، بندگانش آزاد، و مسلمين از بيعت او يله و رها باشند.

موقعى كه آن را براى امضا نزد منصور دوانيقى بردند، سخت برآشفت و از تنظيم كننده آن پرسش كرد. گفتند ابن مقفع نوشته است منصور از امضاى آن خوددارى كرد. به علاوه ، به حاكم بصره محرمانه دستور داد تا ابن مقفع را به قتل برساند.

سفيان ، حاكم بصره ، كه مدت ها از سخنان ابن مقفع احساس خشم و ناراحتى مى كرد، در انتظار فرصت مناسبى بود تا انتقام بگيرد. اينك با وصول دستور دوانيقى آن فرصت به دست آمده و موقع آن رسيده كه گفتار و رفتار نارواى او را تلافى كند و خشم درونى خويش را تسكين بخشد.

دستور داد ابن مقفع را به اطاقى بردند. سپس با وى گفت : به خاطر دارى درباره من چه ها گفتى و از مادر من چگونه ياد مى كردى ؟ به گفته خودت ، مادرم مغتلمه باد اگر تو را به وضع تازه و بى مانندى به قتل نرسانم

آن گاه دستور داد تنورى را گداختند و ابن مقفع را كه در آن موقع سى و شش ‍ ساله بود، كنار تنور بردند. اعضاى بدنش را يكى پس از ديگرى مى بريد و در برابر چشمش به داخل تنور مى افكند و با اين كيفيت سخت و پرشكنجه به حيات او خاتمه داد.(٥٨١) »

علىعليه‌السلام فرموده است : هركس تخم عداوت بيفشاند، زيان و خسارت مى درود.

«قال ابوعبداللهعليه‌السلام : من زرع العداوة حصد ما بذر.»(٥٨٣)

«عن ابى جعفرعليه‌السلام قال : يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم.(٥٨٥)

«همان طورى كه در كشورهاى مشروطه ، تربيت براى تهذيب اخلاق و علو همت و توسعه صدر مى كوشد و جوانمردى مى آموزد، در كشورهاى استبدادى ، به همان اندازه ، براى پستى و دنائت مردم جديت به خرج مى دهد و اشخاص را ناجوان مرد بار مى آورد. در اين كشورها قلوب بايد بردگى و بنده منشى را پيشه كند.

در حكومت هاى استبدادى ، هر خانه يك حكومت جداگانه است

تربيت در حكومت استبدادى عبارت از اين است كه ترس را در قلوب جاى گير نمايند. در آن جا دلش خطرناك است و نتايج شوم در بر دارد.»(٥٨٧)

علىعليه‌السلام فرموده است : مردم در روش هاى اخلاقى و صفات اجتماعى ، به حكومت هاى خود بيشتر شباهت دارند تا به پدران خويش

وضع اقتصادى خانواده

٢ - يكى ديگر از عواملى كه در ساختن شخصيت كودكان اثر قابل ملاحظه اى دارد و در دوران بلوغ و جوانى به صورتهاى مطلوب و نامطلوب آشكار مى گردد، وضع اقتصادى و مالى خانواده است

پدرانى كه به اندازه مخارج خويش در آمد دارند و زندگى خانواده را با آبرومندى و در حدود شاءن اجتماعى خود اداره مى كنند، طبقه متوسط اند. در چنين خانواده هايى ، فرزندان از نظر روانى وضع عادى دارند و تمايلاتشان به اندازه شايسته ارضا مى شود، و اگر با موانع ديگرى مواجه نشوند، شخصيتشان به خوبى پرورش مى يابد. اولياى گرامى اسلام زندگى متوسط و توازن دخل و خرج را بهترين زندگى شناخته و آن را از شاخه هاى خوشبختى و سعادت معرفى كرده اند.

«روى عن العالمعليه‌السلام : طوبى لمن آمن و كان عيشه كفافا.(٥٨٩)

پدرانى كه به قدر مخارج زندگى درآمد ندارند و از ارضاى خواهش هاى طبيعى و تامين حوايج ضرورى اعضاى خانواده خود عاجزند، طبقه فقير اجتماع اند. كودكان در چنين خانواده اى اغلب گرفتار مضيقه و محروميت هستند و همواره در خود احساس عقب افتادگى و كمبود مى كنند. بدون ترديد، اين احساس تلخ و نامطلوب در تكوين شخصيتشان اثر مى گذارد و آنان را در راه سازگارى با محيط و آميزش هاى اجتماعى ، با مشكلات گوناگونى مواجه مى سازد.

فقر وضعف شخصيت

اينان در جوانى به ضعف شخصيت مبتلا هستند كه بر اثر فقر و تنگدستى در خود احساس حقارت مى كنند و خويشتن را نسبت به دیگران عقب افتاده و محروم مى بينند. اين احساس رنج آور، روان آنها را تيره مى كند و روى عقل و هوششان اثر بد مى گذارد و رد برخوردهاى اجتماعى و ابراز شخصيت ، در خود احساس ضعف و ناروايى مى كنند.

«قال علىعليه‌السلام : الفقر يخرس القطن عن حجته و المقل غريب فى بلدته(٥٩١) »

اميرالمومنين به فرزند خود، محمد حنفيه ، فرموده است : فقرو بى چيزى ، زمينه مساعدى براى شكست دين و حيرت زدگى خرد و جلب عداوت و دشمنى است

لغزش ايمان بود زاييده فقر و نياز

ورنه هيچ آلوده دامن دزد مادرزاد نيست

بدبينى و آشفتگى

«نادارى در شخصيت ما اثر دارد. بى پولى موجب پريشانى خاطر و غم و وحشت مى شود. كسى كه نتواند خوراك و پوشاك و ساير ضروريات يوميه خود را آماده كند، دائما آشفته و نسبت به ديگران بدبين و بدخواه است

اين احوال در همه كس اثر دارد و صفات و ذاتيات را مبدل مى كند. از چنين آدمى انتظار خوى خودش و از خودگذشتگى و وفاى به عهد و ساير خصال نيكو نمى رود.

مردم تهى دست ، چون خود را خفيف و از ديگران كوچك تر مى بيند، حالت حجب و ترس و درماندگى به خود مى گيرند و از قابليت و فعاليت و خلق خوش خود، مقدار زيادى از دست مى دهند و بعدها نيز اگر دارنده شدند، مغرور و بى رحم و بى ادب خواهند شد.»(٥٩٣)

ثروت و شخصيت ناگفته نماند كه سرمايه و ثروت پدران و مادران نيز مانند فقر و تهى دستى ممكن است در فرزندان اثر بد داشته باشد و شخصيت آنان را با وضعى زننده و نامطلوب بسازد و سرانجام در سازش هاى اجتماعى با مشكلات بزرگى مواجهشان نمايد.

پدران و مادران نادانى كه با ثروت بى حساب خود، تمايلات نابجاى فرزندان خويش را ارضاء مى كنند و زمينه خودخواهى و هواپرستى آنان را آماده مى نمايند، هرگز قادر نيستند آنان را با شخصيت خوب و وظيفه شناسى بارآورند و براى سازگارى صحيح اجتماعى مجهزشان سازند.

فرزندان ياغى و متجاوز

ثروت خانواده ، اگر در مجارى نادرست به كار افتد، براى فرزندان خطرات بزرگى دربر دارد و ممكن است آنان را ياغى و متجاوز، شهوت پرست و بى عفت ، تنبل و تن پرور، از خودراضى و مغرور بارآورد و در جوانى بر اثر سوء اخلاق و رفتار، از حسن سازگارى با محيط عاجز باشند و مورد تنفر و انزجار جامعه قرار گيرند.

«كلا ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى.(٥٩٥) »

علىعليه‌السلام فرموده است : دارايى و ثروت مايه اصلى شهوات بشر است

٣ - عامل ديگرى كه در ساختن شخصيت فرزندان اثر بسيار عميق دارد، خوى و خلق والدين و مربيان وافراد اجتماع است

خشونت يا ملايمت ، تندخويى يا مهربانى ، حسن معاشرت يا سوءبرخورد، شجاعت يا جبن ، سخاوت يا بخل ، تواضع يا تكبر، عزت نفس يا تملق و خلاصه كليه صفات اخلاقى پدران و مادران در ضمير فرزندان نفوذ مى كند و در ساختن شخصيت و طرز سازگارى آنان با محيط اجتماعى مؤ ثر است همچنين ، روش هاى اخلاقى مدير و ناظم و معلم و شاگردان در محيط مردم در اجتماع ، روى صفات اخلاقى دانش آموزان و تكوين شخصيت آنان اثر دارد و خلاصه ، محيط، به معناى وسيع خود، كه شامل خانه و مدرسه و اجتماع است ، منشاء تكوين يك قسمت مهم از شخصيت آدمى است و بسيارى از كاميارى ها و ناكامى ها، پيروزى و شكست هاى مردم در سازش هاى اجتماعى ، از صفات اكتسابى محيط خانوادگى و تربيتى و اجتماعى آنان سرچشمه مى گيرد.

فضايل اخلاقى

كسانى كه در پرتو تربيت هاى صحيح والدين و مربيان داناى خود، با ايمان و درستكار، متواضع و مهربان ، گشاده رو و خوش برخورد و خلاصه با سجاياى اخلاقى پرورش يافته و با صفات پسنديده بار آمده اند، داراى شخصيت شايسته اجتماعى هستند.

اينان در بين مردم همواره محبوب و مورد احترام اند و در سازش هاى اجتماعى و برخوردهاى عمومى غالبا موفق و كامروا خواهند بود.

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ) .(٥٩٧)

محبوبيت اجتماعى

امام باقرعليه‌السلام فرموده است : بشاشت و گشاده رويى در برخوردهاى اجتماعى ، مايه جلب محبت مردم و قرب به خداوند است

«قال الصادقعليه‌السلام : التواضع اصل كل شرف نفيس و مرتبة رفيعة(٥٩٩) »

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه در آميزش با مردم از در الفت و محبت وارد شود، مردم دوستدار وى خواهند بود.

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام : من كان رفيقا فى امره نال ما يريد من الناس(٦٠١) »

آنان كه بدكارى را پيشه خود ساخته اند، همانند اعمال نارواى خود، به بدى مجازات مى شوند و پيوسته با خوارى و رسوايى ، هم آغوش خواهند بود.

صفات ناپسند

«عن ابى جعفرعليه‌السلام : عبوس الوجه و سوءالبشر مكسبة للمقت و بعد من الله(٦٠٣) »

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه از خودراضى و خويشتن پسند باشد، غضب كننده به وى بسيار خواهد بود.

«عن علىعليه‌السلام : من غلب عليه الحرص عظمت ذلته.(٦٠٥)

شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى فرزندان بشر، مانند عضلات و اعضاى داخلى بدن آنها، از روزهاى اول ولادت پيوسته در مسير رشد و تكامل است هريك از عوامل طبيعى و شرايط تربيتى ، به نوبه خود، سهمى در پرورش صفات اخلاقى و رشد شخصيت كودكان دارد و تدريجا خلق و خوى آنان را براى آميزش هاى اجتماعى و سازش با محيط پى ريزى مى كند.

وظيفه والدين و مربيان است كه همواره ناظر كودكان باشند و آنان را با صفات پسنديده و شخصيت شايسته پرورش دهند.

همچنين وظيفه جوانان و بزرگسالان كه خود شخصا مراقب خلق و خوى خويش باشند و هرگاه به صفت ناپسندى آلوده شدند، فورا آن را اصلاح نمايند.

اصلاح نقايص «يقين بدانيد كه شخصيت شما از روز تولد در حال رشد و پرورش بوده و پيوسته در اين حال خواهد بود. بنابراين ممكن است آن را در راه راست و به نفغ سعادت خود واداريد، به شرط آنكه با خود راستگو و صديق باشيد، يعنى نقايص و شكست هاى خود را بى خجالت و پرده پوشى روبه رو بگذاريد و هيچ يك را ناديده نگيريد، زيرا عيب و نقص وقتى مايه شرمندگى است كه درصدد اصلاح آن نباشيم و نامرادى وقتى موجب ملال مى شود كه آن را درس عبرت قرار ندهيم اى بسا شكست و ناكامى كه مايه فتح و سعادت گشته و چه بسا عيب و نقص كه به نيروى همت ، شخص را به اوج كمال رسانيده است .»(٦٠٧)

اعمال انعكاسى شيرخوار

زندگى روانى شيرخواران در نظر دانشمندان بسيار پيچيده و مبهم است و درباره آن عقايد مختلفى ابراز شده و مى شود. بعضى از روان شناسان عقيده دارند كه نوزادان درااى شخصيت معنوى و روانى نيستند و تنها در ماه هاى اول ولادت يك سلسله اعمال انعكاسى از خود نشان مى دهند و آغاز شخصيتشان از زمانى است كه خود را در ميان افراد ديگر احساس مى كنند و خصوصيات اخلاقى و روانى خويش را بروز مى دهند. بعضى عقيده دارند كه نوزادان از همان اوان ولادت داراى شخصيت معنوى پنهانى هستند كه بر اثر نداشتن وسايل لازم نمى توانند آن را ابراز نمايند.

شخصيت پنهانى كودكان

«يكى از نكات اساسى كه روان پزشكى جديد را از روان پزشكى دوره هاى پيشين جدا و مشخص مى نمايد، پى بردن به وجود يك شخصيت واقعى مستور و مخفى است كه تظاهر خارجى نداشته و در شيرخواران و اطفال كوچك ، حتى در مواردى كه شعور روشن ظاهرا فعاليتى ندارد خودنمايى مى كند. اين موضوع توجه ما را به راز شخصيت باطنى ، كه به وسيله باروك ، در كتاب روان پزشكى اخلاقى ، تجربى ، فردى و اجتماعى عنوان شده ، جلب مى كند. باروك اين شخصيت را به طريق زير تعريف كرده است :

عكس العمل اسرارآميز وقتى يك بيمار روانى را در نظر بگيريم و واكنش هاى او را مورد مطالعه قرار دهيم ، بعد از مدتى متوجه مى شويم كه وراى حركات غيرطبيعى و وضع عجيب و غريب او، يك انسان واقعى كه حس مى كند، رنج مى كشد، قضاوت مى كند و مثل افراد سالم عكس العمل نشان مى دهد، وجود دارد. منتهى اين اعمال او مخفى و مستور بوده و به طور غيرمستقيم و اسرارآميز تجلى مى نمايد. منشاء اين تظاهرات ، همان است كه باروك از آن تحت عنوان شخصيت عميق و نهائى نام مى برد.

در نوزادان كه از بيشتر جهات ، مخصوصا از نقطه نظر فيزيولوژيك ، شباهت زيادى به مجانين دارند، با وجود نبودن تكلم و تظاهرات مشخص ، واكنش هاى هيجانى هستند، وجود شخصيتى را كه هنوز توسعه نداشته و فاقد وسايل كافى براى خودنمايى است ، به ثبوت مى رساند. وسايل لازم جهت بروز شخصيت در مجانين بر اثر بيمارى دچار وقفه گرديده ، ولى در شيرخواران هنوز رشد و توسعه كافى پيدا نكرده است .»

تجلى وجدان اخلاقى

در جريان كودكى دوم ، مفهوم درستكارى ، وظيفه شناسى و احترام و غيره تجلى مى كند و غالبا وجدان اخلاقى ، يعنى حس تشخيص نيك و بد، اهميت اساسى داشته و تا حدود زيادى شخصيت فرد را تحت سلطه خود دارد.

اغلب ، احساساتى از قبيل عفت و شرم ، پشيمانى و ندامت ، حجب و حيا و گاهى اوقات انحرافات تهاجمى ، از اختلالات يا آزردگى هاى خفيف وجدان اخلاقى ، در برخورد با نمو غرايز ناشى مى شود.

تشخيص خوب و بد پياژه در تجسمات معروف و جالب توجه خود، با تحت نظر گرفتن بازى هاى اطفال و به وسيله ، تست هاى مخصوص ، مراحل رشد و نمود قضاوت اخلاقى را در كودكان مورد مطالعه قرار داده است دانشمند نامبرده نشان داده كه در اطفال ٦ - ١٢ ساله ، قضاوت اخلاقى ابتدا ناچيز و متكى به غرايز و تمايلات مادى بوده ، رفته رفته تا حد دقت ادراك ارادى و حس ‍ همدردى و وظيفه شناسى و بالاخره تشخيص خوب و بد توسعه مى يابد.(٦١٠)

تغييرات اساسى در اخلاق و عقايد

«تغييرات جسمانى كه در اوايل بلوغ روى مى دهد، تاءثير عميقى در چگونگى پرورش شخصيت دارد. روش هاى نوين تازه بالغ ، نسبت به خودش و روابطش با ديگران و رغبت ها و تمايلات جديدى كه از رسيدن به بلوغ ايجاد مى گردد، يك تغيير اساسى در خوى و شخصيت وى ايجاد مى كند.

در سن دوازده سالگى ، در افكار و عقايد و ايده آل هاى كودك تغييرات كلى حاصل مى گردد. مطالعاتى كه درباره صفات و خصايص اخلاقى مورد علاقه و توجه كودكان ، از سن دوازده سالگى تا پانزده سالگى به عمل آمده است نشان مى دهد كه در فاصله اين مدت ، نوبالغ تمايلات و رغبت هاى پيشين خود را كودكانه مى پندارد و شروع به ستايش خصايص ديگرى در همسالان خود مى كند.

در سن دوازده سالگى ، دختر مطابق با ايده آل هاى دوران بلوغ ، مجذوب شخصيت ديگران مى گردد، لكن چون به سن پانزده سالگى رسيد، در ظاهر خود را كاملا بالغ ميداند و مى كوشد حتى المقدور بر جذابيت و محبوبيت خود بيفزايد.

طى همين سالها، در افكار و ايده آل هاى پسر نيز در مورد رهبرى ديگران تغييرات شگرفى حاصل مى شود. كودك دوازده ساله ممكن است هنوز حس انفرادى نيرومندى داشته باشد و قوانين و مقررات بالغان را به ديده بى اعتنايى بنگرد، لكن چون به اواسط سنين بلوغ رسيد، ميل دارد بسيارى از خصايص جديد مردانه خوى و طبع خويش را نشان دهد و اثبات كند به حد بلوغ رسيده و با وى بايد مانند مردان رفتار كند.»(٦١٢)

ارزشهاى زندگى

يكى از حالاتى كه به طور عموم در همه نوبالغان مشاهده مى شود و افكار آنان را به خود معطوف مى دارد، توجه به ارزشهاى مختلف زندگى است در دوران بلوغ ، نوجوان تدريجا به اهميت و ارزش امور اقتصادى ، اجتماعى ، علمى ، سياسى ، اخلاقى ، مذهبى ، زيبايى و نظاير آنها پى مى برد و به هر يك از چيزهايى كه در شئون مادى و معنوى حيات بشر مؤ ثر و مورد احتياج است و روان شناسان از آن به كلمه ارزش تعبير مى كنند، علاقه مند مى گردد.

«مفهوم ارزش هرچيز كه يكى از احتياجات ما را رفع كند، از نظر روانشناسان ارزش ناميده مى شود، اعم از اين كه آن چيز يك شى ء، يك موجود، يك حادثه يا يك فكر باشد. مفهوم ارزش ، جز آن قيمتى كه انسان در خاطر براى هر چيزى قائل شود نيست بنابراين يك مفهوم ذهنى محسوب مى شود و ممكن است هيچ گونه ارتباطى با معنى اجتماعى ارزش ، كه همان ارزش تجارتى يك جنس معين يا يك كار معينى است ، نداشته باشد.»(٦١٤)

كامروايى ها و ناكامى ها، پيشروى ها و عقب ماندگيها، موفقيت ها و محروميتها و خلاصه خوشبختى ها و بدبختيهاى همه مردم ، عموما، و نسل جوان ، خصوصا، براساس زيبايى هاى زندگى و ارزش هاى حيات و كيفيت و كميت آنها استوار است