جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31235
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31235 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

پيروى مردم از اجتماع

«قال علىعليه‌السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم(٦٥٧)

گرايش افراد به آداب نوين

هرگاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموما بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى گردد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.»(٦٥٩)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آن جا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم

«عن اميرالمومنينعليه‌السلام قال : من الكبائر قتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعدالهجرة(٦٦١) »

حضرت رضاعليه‌السلام در نامه اى كه به سوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشته است : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اين عمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است به علاوه ، اين كار مفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت

اراده اجتماع مظهر بزرگترين نيرو و به وجودآورنده عظيم ترين قدرت است

مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براى نيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام به آن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشاند.

«قال علىعليه‌السلام : ارجاف العامة بالشى ء دليل على مقدمات كونه(٦٦٣) »

و نيز فرموده است : فرورفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آن است

حركت فرد در اجتماع در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كار خود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك ناچيزى است كه در مسير حركت سيلاب عظيم و بنيان شكنى قرار گرفته است كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هر طرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.

اطاعت كوركورانه

«بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع تلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معلول هيپنوتيسم كه به فرمان عامل است فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد. شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و در حال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش ‍ بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن است تبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تامل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامى تن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانه و بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى زند. به نظر لوين ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد به ميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.»(٦٦٥)

علىعليه‌السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند و حركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خود بپردازند، منفعت مى رسانند.

غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرت نيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدف خويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود را حفظ كنند و خويشتن را از جريانهاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.

در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند و در ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و به جرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى و مجازات قانونى قرار نمى گيرند.

نهضت جهال

«قال علىعليه‌السلام : هم الذين اذااجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم يعرفوا.(٦٦٧)

مجرمين ناشناخته

در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه در حال انفرادى فاقد آن است گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و در نتيجه موجب عدم مسئوليت است بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هرگونه بازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت به هرگونه اقدامى آماده مى گردد.

گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوى است و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعت همه افراد جمعيت را فرامى گردد.

افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند در مقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و برخلاف امواج شنا كنند. بسى نادرند. منتهى كه بتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همين طريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارى كرده اند.»(٦٦٩)

اختلال شخصيت

متاسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوض مى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغيير شكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شود و رواها ناروا مى گردد تحول در دنياى ماشين به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته و حال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، با اين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرن صورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير و تحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است در طول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماعى پديد آيد و بسيارى از رسوم يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و مورد قبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است در چنين وضعى بيشتر جوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و نسازگارى تربيت هاى خانوادگى با روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند. براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا ا ندازه اى به اهميت اين مشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا بدانند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا بدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقى واضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.

آداب اجتماعى

از روزگارهاى گذشته تاكنون هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات و مغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعى پذيرفته و در اداره امور زندگى براساس ‍ همان آداب و رسوم با يكديگر برخورد داشته و دارند.

«آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه از نسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى به آن اضافه مى شود.

سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد يا اجتماع مى داند. آداب اجتماعى شامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداد اين آداب از اندازه خارج است .»(٦٧١)

در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همه آن ها را به يك چشم نمى نگرند، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى و قابل تخلف مى داند.

سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعه نقش مؤ ثرى دارد، مهم و غيرقابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوى است ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگى است ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملا از انجامشان سر، باز زنند.

آداب و سنن

بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايه رستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ، آداب و رسوم خوانده اند.

«آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آن ها براى رفاه و نيك بختى مردم ضرورى است و تخلف از آنها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.

بنا به تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه و صلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچ اجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسوم عادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جرات آن را ندارد كه سنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد.

رسوم ناپايدار

آداب و رسوم اجتماعى هر قومى متناسب با وضع زندگى و شرايط محيط اجتماعى آن قوم است با توجه به اين مطلب كه تمام ملت ها، كم و بيش ، در راه ترقى و تكامل تلاش مى كند و پيوسته شرايط زندگى خود را در پرتو پيشرفت هاى علمى و صنعتى دگرگون مى سازند، ناچار آداب و رسوم اجتماعى آنان نيز ثابت و پايدار نخواهد ماند، بلكه با عوض شدن اوضاع اجتماعى يا تغيير شكل مى دهند يا به كلى از ميان مى روند.

«آداب و رسوم اجتماعى با تغيير شرايط اجتماعى عوض مى شود. گو اين كه در مقابل هر تغييرى معمولا ابراز مقاومت مى شود. آداب مربوط به افكار و آرا و رسوم خانوادگى و مالكيت و غيره ، معمولا بيش از رسومى كه بستگى به فعاليت هاى اقتصادى يك ملت دارند، مانند فن تهيه محصول ، در مقابل تغييرات مقاومت مى كنند.»(٦٧٣)»

علىعليه‌السلام فرموده است : داناترين مردم به مقتضيات زمان كسى است كه از تحولات آن دچار شگفتى نشود و خويشتن را نبازد.

«و عنهعليه‌السلام : ينبغى لمن عرف الزمان ان لا ياءمن الصروف و الغير.(٦٧٥) »

علىعليه‌السلام فرموده است : آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار به فرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.

براى آنكه سخن علىعليه‌السلام مورد سوء تفسير و تعبير افراد مغرض يا نادان قرار نگيرد و باعث گمراهى افراد ساده دل و بى اطلاع نشود، لازم است اين نكته خاطرنشان گردد كه سفارش تربيتى علىعليه‌السلام ، همان طور كه در متن حديث آمده است ، تنها ناظر به آداب ، يعنى رسوم معمولى اجتماعى است ، وگر نه سنن ثابت انسانى و مقررات قطعى اسلامى كه پايه و اساس خوشبختى بشر است ، تغييرناپذيرند و همواره بايد ثابت و پايدار بماند.

پدران و مادران دانا موظف اند فرزندان خود را براساس همان سنن تربيت كنند و تربيت كنند و بدين وسيله موجبات سعادتشان را فراهم آورند و بدانند اگر بر فرض ، جامعه اى نادان از انجام سنن اساسى و سعادت خود سر، باز زند و به نام تغيير مقتضيات زمان ، گناهانى را روا و فرايضى را غيرضرورى يا ناروا تلقى نمايد، واقعيت آن سنن تغيير نمى كند و سرانجام ، نتايج شوم آن تخلف و سرپيچى ، دامن گير جامعه خواهد شد.

پيشرفت با تكامل زمان به عبارت روشن تر، علىعليه‌السلام مى خواهد بگويد اگر ديروز پدرى طبق مقتضيات زمان خويش ، با خواندن كتاب قانون بوعلى ، طبيب شده و بيماران را درمان كرده است ، نبايد امروز همان برنامه را به فرزند خود تحميل كند، زيرا مقتضيات زمان تغيير كرده و شرايط طبابت عوض شده است چنين پدرى اگر بخواهد فرزندش طبيب شود، بايد طبق آداب و رسوم زمان عمل كند. او را به دانشگاه بفرستد تا طب و جراحى جديد را فرا گيرد و در هر قسمت از آخرين تحقيقات علمى دانشمندان جهان آگاه شود.

پديده هاى نوين اگر پدرى ديروز با خشت و گل براى مردم خانه مى ساخت و مورد قبول جامعه بود، نبايد امروز راه و رسم بنايى زمان خود را به فرزند خويش ‍ تحميل كند و او را در اين كار با همان روش تربيت نمايد، زيرا در دنياى امروز طرز ساختمان و مواد آن تغيير كرده است او موظف است فرزند خود را براى تحصيل در رشته معمارى به دانشگاه بفرستد تا مهندس شود و به اسلوب ساختمانهاى بتونى و اسكلت فلزى مطابق آداب و رسوم زمان خود آشنايى كامل پيدا كند.

ديروز ريسندگى و بافندگى با چرخ ‌هاى چوبى و وسايل دستى بود، امروز با ماشينهاى خودكار است ديروز حمل و نقل بار و مسافر به وسيله اسب و شتر بود، امروز با اتومبيل و طياره است ديروز به وسيله روشنايى ، چراغ هاى روغنى و نفتى بود، امروز به وسيله لامپ و نيروى برق است ديروز مردم در مجالس و منازل روى زمين مى نشستند، امروز ميز و صندلى معمول شده است ديروز سردارى و كمرچين مى پوشيدند، امروز كت و شلوار و خلاصه آداب و رسوم اجتماعى در تمام شئون زندگى تغيير كرده است

سنن تغييرناپذير

علىعليه‌السلام به پيروان خويش توصيه كرده است كه آداب و رسوم زمان خود را به فرزندانتان تحميل نكنيد و آنان را به اعمال روش هاى عصر خودتان ملزم ننماييد، چه آنها براى زمان دگرى آفريده شده اند. وظيفه شما اين است كه با تحولات تكاملى جهان پيشروى كنيد و فرزندان را با مقتضيات زمان خودشان تربيت نماييد تا بتوانند خود را با شرايط زمان تطبيق دهند و به شايستگى با جامعه همكارى و سازش نمايند. ولى هرگز به آنان اجازه نمى دهد كه به نام تغيير شرايط زمان ، سنن اساسى و سعادت بخش اجتماع را ناديده انگارند و از حدود مقررات قطعى اسلامى ، كه در همه ادوار پايه سعادت و رستگارى انسان هاست ، قدمى فراتر بگذارند.

اقامه عدل و انصاف ، اداى امانت و وفاى به عهد، وظيفه شناسى و شرافت نفس ، راستگويى و درستكارى و ديگر صفات انسانى از سنن ثابت الهى و مايه خوشبختى بشر است مسلمان بايد هميشه و در همه جا آنها را عملا به كار بندد و فرزندان خويش را نيز با همان سنن تربيت كند.

ميگسارى و قمار، تجاوز و ستم ، ناپاكى و خيانت ، بى عفتى و زنا و ساير صفات ذميمه از محرمات قطعى اسلام و عامل تيره روزى و بدبختى آدمى است مسلمين همواره بايد از آنها اجتناب نمايند و فرزندان خود را نيز از آن اعمال برحذر دارند.

اگر به فرض در محيط فاسدى ، زورگويى و خيانت سند لياقت باشد و تجاوز و ستم نشانه قدرت ، بى عفتى و ناپاكى علامت تجددخواهى و شراب و قمار در رديف آداب و رسوم پسنديده به حساب آيد، فرد مسلمان نبايد خود را تسليم آن روش هاى ناپسند نمايد و خويشتن را به پليدى هاى آن محيط مسموم آلوده كند. حق ندارد فرزند خود را طبق آن آداب و رسوم غلط تربيت نمايد و به تصور هماهنگى با مقتضيات زمان ، موجبات تباهى و سقوط خود و خاندان خود را فراهم سازد.

پذيرفتن آداب و رسوم جديد، كه ناشى از تكامل علمى جامعه و باعث بهتر زيستن است ، نشانه شخصيت و آزادگى و حاكى از قدرت سازگارى با روش هاى نوين اجتماعى است

برعكس ، ترك گفتن سنن انسانى و تن دادن به پليدى گناه ، علامت فرومايگى و زبونى و نشانه ضعف نفس و هوى پرستى است

با كمال تاءسف ، در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، بسيارى از سنن اخلاقى و سجاياى انسانى مورد بى اعتنايى قرار گرفته و پاره اى از آنها، مانند آداب و رسوم كهنه و متروك ، به دست فراموشى سپرده شده است

در دنياى ماشين ، فروغ ايمان رفته رفته به خمودى گراييده و دلبستگى مردم به خداوند ضعيف شده و پاكى و تقوى ، كه اساس سعادت آدمى است ، رنگ افسانه و تخيل به خود گرفته است

پيشرفت هاى روزافزون علوم طبيعى و پى بردن به اسرار نهفته خلقت ، از يك طرف ، بشر را چنان مست و مغرور كرده كه به نداى پيامبران الهى و رهبران روحانى بى اعتنا شده است و از طرف ديگر چنان در شئون مادى غوطه ور شده كه جنبه معنوى و انسانى خود را به كلى از ياد برده است

هدف زندگى در جهان امروز

در دنياى صنعت ، عواطف عالى انسانى و سجاياى اخلاقى ارزش واقعى خود را از دست داده است در نظر جامعه امروز، تنها بهتر زيستن و بيشتر لذت بردن و خلاصه غرايز و خواهش هاى نفسانى را هرچه زيادتر ارضا كردن ، هدف عالى زندگى شناخته شده است در نتيجه اين طرز تفكر، خوى تهاجم و درندگى در نهاد بشر بيدار شده و تعدى و تجاوز فزونى يافته و پيوسته رو به افزايش مى رود. اصل شرافتمندانه تعاون بقا در زندگى بشر تدريجا جاى خود را به تنازع بقا مى دهد و مردم در كشاكش حيات ، مانند درندگان ، به خشونت و بى رحمى با يكديگر برخورد مى كنند.

پديده صنعت و تحولات خيره كننده آن ، زيبايى ها و زشتى هاى فراوانى را در جوامع بشرى به ارمغان آورد و سود و زيان بسيارى را در شئون مختلف زندگى نصيب انسان ها ساخت قدرت صنعت ، بشر را در نبرد با طبيعت پيروز ساخت صداى ماشين ها، غرش طياره ها و سوت كشتى ها، حكومت آدمى را در زمين و هوا و دريا اعلام نمود. در پرتو صنعت ، قلمرو حكومت بشر توسعه يافت و همچنان گسترش مى يابد. از يك طرف به عمق درياها فرو مى رود و از طرف ديگر در ماوران جو به سير و مطالعه مى پردازد و فكر تسخير اجرام كيهانى را در سر مى پرورد.

بهزيستى در پرتو علم

بشر در پرتو طبيعت ، به اعماق تاريك طبيعت راه يافت از اسرار نهفته اش ‍ آگاه شد. با نيروى علم ، منابع طبيعى را به نفع خويش مسخر ساخت و موجبات بهزيستى خود را فراهم آورد.

با پيشرفت صنعت ، جهان اسرارآميز ميكروب شناخته شد و آدمى به منشاء بيمارى هاى خانمان سوز پى برد و با مبارزات علمى ، خويشتن را از شر بسيارى از دردهاى جانكاه و امراض مهلك و طاقت فرسا نجات داد.

خلاصه ، صنعت ماشين در تمام شئون زندگى مردم اثر گذارد و تحولات عميقى در كشاورزى ، آبيارى ، سدبندى ، راهسازى بهداشت ، اقتصاد، ريسندگى ، بافندگى و ديگر امور حياتى به وجود آورد و موجبات آسايش ‍ جوامع صنعتى را فراهم ساخت

نتايج زيان بخش ماشين

همزمان با تحولات مفيد و سودمندى كه صنايع ماشينى در زندگى انسان ها به وجود آورد و مردم را از منافع بسيارى برخوردار ساخت ، نتايج زيان بخش و نامطلوبى نيز در جامعه بشرى از خود به جاى گذارد و در مواقع جنگ و صلح ، جنايات بزرگ و مفاسد غيرقابل جبرانى به بارآورد.

پيشرفت صنايع ماشينى ، سلاح هاى وحشتزا و مرگبارى در اختيار بشر گذارد و قدرت جنگى ملل و اقوام جهان را در كشتار انسانها و تخريب شهرها و نابود كردن تمدن ها به وضع حيرت آورى افزايش داد. بشر خودسر و جاه طلب ، با صنعت ماشين ، توانست در جنگ جهانى دوم به آن همه اعمال ضد انسانى دست بزند و آن وقايع فجيع و جنايت شرم آور را به وجود آورد.

زمينه نابودى بشر

مهمتر آن كه پيشرفت روزافزون علوم طبيعى و صنايع ماشينى از يك طرف و ضعف مبادى ايمانى و اخلاقى از طرف ديگر چنان بشريت را در معرض ‍ خطر قرار داده كه بعضى از دانشمندان ، نسبت به مفيد بودن پيشرفت هاى علوم طبيعى در تاءمين سعادت بشر اظهار ترديد كرده و فكر مى كنند آدمى با دست يافتن به نيروى اتم ، زمينه نابودى خود را مهيا كرده و ممكن است اين موفقيت درخشان علمى ، در مدت كوتاهى به حيات بشر در كره زمين خاتمه دهد.

راسل مى گويد:

«بمب اتمى و حتى بيشتر از آن ، بمب هيدروژنى سبب ايجاد وحشت هاى تازه اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است حتى بعضى از صاحب نظران برجسته كه انيشتين به شمار آنان است ، خاطرنشان ساخته اند كه خطر محو حيات اين سياره خاكى را تهديد كند.»(٦٧٧)

لكنت دونوئى مى گويد:

«امروز كه بشريت در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك تهديد به انهدام كامل مى شود، مردم تازه متوجه مى شوند كه تنها نجات مؤ ثر آنها منوط به توسعه بيشتر و عالى تر اخلاق انسان است براى اولين بار در تاريخ بشر، انسان از كارى كه با هوش خود انجام داده بيمناك است و در عجب است كه آيا راه راست را برگزيده است .»(٦٧٩)

برافتادن عفت و حيا

«رشد جنسى مانند سابق زود دست مى دهد، ولى رشد اقتصادى ديرتر مى رسد. تحديد شهوات كه در زندگى روستايى امرى معقول و عملى به نظر مى رسيد، در جامعه صنعتى كه ازدواج را تا سى سالگى به تاءخير مى اندازد، امرى دشوار و غيرطبيعى مى نمايد. شهوت ناگزير سر بر مى آورد و كف نفس مشكل مى گردد. عفت كه وقتى جزو فضايل بود، مردود مى شود و حجب و حيا از ميان مى رود. مردان به كثرت گناهان افتخار مى كنند و زنان مى خواهند در لجام گسيختگى با مردان همقدم شوند و عشق بازى امرى عادى مى شود و فحشاى رسمى ، بر اثر مراقبت پليس ، بلكه به علت رقابت فحشاى غير رسمى از كوچه و بازار برچيده مى شود. اصول اخلاقى جامعه كشاورزى از هم مى پاشد و جامعه شهرى ديگر آن را به حساب نمى آورد.»(٦٨١)

علىعليه‌السلام فرموده است : وقتى محيط اجتماع آلوده و ناپاك شد، سجاياى انسانى و فضايل اخلاقى بى رونق و زيان آور مى شود برعكس ، رذايل و ناپاكى در جامعه رايج و سودبخش مى گردد.

«افكار ما راجع به درست و نادرست و صواب و ناصواب كاملا بستگى به آداب و رسوم و سنن متداول دارد. آداب و رسوم اجتماعى ممكن است هر ناصوابى را صواب جلوه دهد و آن چه روزى مطلوب بوده ، ممكن است روزى نامطلوب شناخته شود و بالعكس همچنين آن چه در جامعه اى صواب مى نمايد، ممكن است در جامعه ديگر خطا به نظر آيد.»(٦٨٣)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : روزگارى بر مردم مى آيد كه سنت هاى سعادت بخش در جامعه بدعت تلقى مى شود و بدعت ها سنت بردبارانشان فريبكار و حيله گران بين مردم بردبار شناخته مى شوند.

«قال علىعليه‌السلام : صار الفسوق فى الناس نسبا و العفاف عجبا.»(٦٨٥)

ميل اظهار وجود و اثبات شخصيت براى نوبالغان و جوانان يكى از طبيعى ترين حالات روانى آنهاست كه به قضاى حكيمانه الهى در نهادشان آفريده شده است

نوجوانى كه دوره كودكى را گذرانده روزگار طفيلى گرى اش سپرى شده است ، خواه ناخواه ، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى مجهز نمايد و با فراگرفتن صفاتى كه لازمه سازش با محيط و احراز شخصيت است ، متصف گردد، ولى اين كار هرگز به آسانى صورت نمى گيرد.

نسل جوان حاضر نيست بدون قيد و شرط از تمام روش بزرگ سالان پيروى كند و بى چون و چرا كليه صفات شخصيت خود را با آنان هم آهنگ سازد، بلكه بر عكس ، در بين تمام ملل و اقوام همواره يك نوع مخالفت و تضاد بين نسل جوان و نسل كهن وجود داشته و دارد و در بعضى از مواقع آن مخالفت ها را به صورت جنگ و ستيز درآمده و منجر به طغيان و عصيان نسل جوان گشته است

احساسات تند جوانى

بدون ترديد، احساسات تند و آتشينى كه به طور طبيعى بر اثر پديده بلوغ ، در نهاد جوانان بيدار مى شود و تمام وجود آنها را تحت تاءثير خود قرار مى دهد، نقش مؤ ثرى در مخالفت و سرپيچى جوانان دارد و آنان را در برابر بزرگسالان به مقاومت و خودسرى وادار مى كند.

عواطف زودگذر

«جهش فوق العاده حساسيت و هجوم تصورات معلوم مى دارند كه دوران بلوغ ، سالهاى خاص احساسات است هيجاناتى كه در وضع بدن مؤ ثرند، مولد يك نوع بى نظمى هايى مى شوند. اين هيجانات ، در نتيجه تجسمات ذهنى كه آنها را بر روى بنيان وجدان مستقر مى سازند، تطويل مى شوند. مثلا يك حركت حاكى از علاقه مندى به شخص مخصوصى ، هيجانات و عواطف زودگذر و متعددى ايجاد مى كند و از مجموعه آنها، يك ماجرا، يك داستان به وجود مى آيد. كه عبارت از احساس دائمى و پابرجاى يك محبت خاص مى باشد.»(٦٨٧)

تكامل در پرتو عقل

حيوانات كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهارچوب غرايز زندگى مى كنند، روش هاى يكنواختى دارند كه در طول قرنهاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغيير شكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقه عقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را در زندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.

بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پى برده و به نفع خود بهره بردارى كرده است دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خود در راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آن رنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.

تطبيق با تحولات

خلاصه ، بشر، با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.

مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولات صحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفى خاطرنشان شده است

«عن ابى عبدالله قال فى حكم داود (ع): على العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه(٦٨٩)

امام صادقعليه‌السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوم اشتباهات قرار نمى گيرد.

شناسايى روزگار «قال اميرالمومنينعليه‌السلام : من عرف الايام لم يعفل عن الاستعداد.(٦٩١) »

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مى كند كه بعضى از اصحابش با سلاحهاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر از اصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم را فراگيرند.

شرط كاميابى

آگاهى از تحولات و تكامل زمان و همگامى با پيشرفت هاى گوناگون بشر در مظاهر مختلف زندگى ، شرط اساسى كاميابى و موفقيت فرد و اجتماع است عاقل كسى است كه خود را با ترقيات صحيح عصر خويش تطبيق دهد و از مزاياى سودمند آن استفاده نمايد.

به تقليد گويندگان كهن

نكردم گنه گر نگفتم سخن

سخنگوى باشد زبان زمان

كه حال زمان را بود ترجمان

زمان را كسى ترجمانى كند

كه با منطقش همزبانى كند

درخت كهن كايدش بوى مرگ

به پيوند نو، نو كند بار و برگ

كهن تا نگشتى نوآموز باش

به هر روز داناى آن روز باش

محافظه كارى نسل كهن

نسل جوان بر اثر تمايل تجددخواهى و نوطلبى ، خيلى زود به افكار تازه و پيشرفت هاى نوين متوجه مى شود و خود را با مقتضيات زمان تطبيق مى دهد. بر عكس ، نسل كهن كه به محافظه كارى علاقه دارد، مايل است از آداب و رسوم گذشته پيروى كند و تا آن جا كه ممكن است ، روش هاى ديرين را در برنامه زندگانى خود همچنان نگاهدارى نمايد. همين تفاوت ميل ، منشاء يك قسمت از اختلافات جوانان با بزرگسالان در محيط خانواده و اجتماع است نمى توان گفت سرپيچى و تخلف نسل جوان از آداب و رسوم نسل كهن هميشه و در همه جا مفيد و ثمربخش است ، بلكه بر عكس ، در پاره اى از موارد ممكن است منشاء خطرات بزرگى گردد و ضررهاى قابل جبرانى به بار بياورد. ولى بدون ترديد مى توان گفت اگر تجددخواهى جوانان به درستى هدايت شود و با راهنمايى مربيان لايق در مسير صحيح خود قرار گيرد و از افراط و تندروى هاى نا به جا مصون بماند، مايه نوسازى محيط و منشاء بسيارى از تحولات اجتماعى است و مى تواند جامعه را از پاره اى از رسوم فاسد و آداب غلط رهايى بخشد و از انحطاط و پستى و احيانا از سقوط و تباهى اش محافظت نمايد.

ويرانى هاى جنگ

جواهر لعل نهرو مى گويد:

«جنگ ، سراپاى افكار و عقايدى را كه ما با آن پرورش يافته بوديم ، مرتعش ساخت و ما را حتى درباره مبانى اجتماع و تمدن جديد به شك و ترديد افكند. ما ديديم كه چگونه انبوه كثيرى از جوانان جهان نابود شدند. ما شاهد دروغ ها، خشونت ها، وحشيگرى ها، ويرانى ها و تباهى هاى بسيار بوديم و از خود مى پرسيديم كه آيا پايان تمدن فرا رسيده است ؟

دوران جنگ و پس از آن ، دوران تجزيه و دوران از هم گسستن و دوران درهم شكستن اعتقادات و عادات كهن بود. دوران شك و ترديد و تكاپويى بود كه هميشه به هنگام تغييرات و تحولات سريع پيش مى آيد.

جوان و نوسازى محيط

در چنين دورانهاى تاريخى جهان است كه بايد فكر ما و جسم و جان ما به فعاليت بيشتر و جدى تر بپردازد. اين دوران ها زمانى است كه زندگى بى مزه و يكنواخت عادى ، جان تازه مى گيرد و ماجراهاى بزرگ پيش مى آيد و هر يك از ما مى توانيم در ساختمان دنياى نو و نظام تازه سهمى به عهده بگيريم در چنين دورانى ، جوانان نقش عمده اى را اجرا مى كنند، زيرا آنها خيلى آسان تر از كسانى كه پير شده اند و ذهن و فكرشان با افكار كهنه و قديمى ، خشك و جامد شده است مى توانند خود را با افكار و مقتضيات زمان منطبق سازند.»(٦٩٣)

بشارت ده به بندگانى كه شنواى سخن هستند و از بهترين آن پيروى مى كنند. اينان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و آنها صاحبان عقل و درايت اند.

در اين آيه ، تقليد و مخالفت با تقليد، بر معيار عقل اندازه گيرى شده است و خداوند بشارت مى دهد كه پيروزى و سعادت نصيب كسانى است كه به سخنان دیگران گوش فرادارند و تنها از آن چه خوب و پسنديده است پيروى نمايند، نه آن كه بدون سنجش عقلى ، از گفتار و رفتار دگران كوركورانه تقليد نمياند.

«قال ابوعبداللهعليه‌السلام : اياك ان تنصب رجلا دون الحجة فتصدقة فى كل ماقال.(٦٩٥) »

علىعليه‌السلام فرموده است : سخن حكما و دانشمندان ، اگر درست و مطابق با واقع باشد، داروى شفابخش است و اگر خطا و غيرواقعى باشد، بيمارى است

«شما خوب مى دانيد كه چون عملى در مقابل ما انجام شود، ما نيز ميل مى كنيم كه آن را تكرار نماييم اين موضوع حالت سرايت ، حالت الهام و تلقين دارد. اما غير از آن ، يك حالت ديگر نيز در انسان وجود دارد و آن تمايل به گفتن نه و مخالفت است برحسب مزاج و اخلاق شخصى و سن و سال ، گاهى اين غريزه و گاهى آن تفوق مى يابد. هر دوى اين غريزه ها مفيدند، اولى با تلقين آن چه نسبت به ما بيگانه بود، وجود ما را غنى تر مى سازد و دومى نيروى مقاومت به ما مى دهد و لزوم انجام كارى غير از كار دگران را تلقين مى نمايد. اگر اين غريزه بيش از حد خود پيشرفت كنند، اولى انسان را مقلدى سست و بى اراده بار مى آورد و دومى شخص را منفى باف و بى حاصل مى سازد. به طور طبيعى و عادى ، اين هر دو غريزه در رفتار شخص مؤ ثرند.»(٦٩٧)

ابراهيم خليل به بت پرستان مى فرمود: آيا اين مى شنوند وقتى شما آنها را مى خوانيد؟ يا آن كه مى توانند به شما سود يا زيانى برسانند؟ در جواب گفتند: ما پدران و مادران خود را ديديم كه چنين مى كردند.

( وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا ) (٦٩٩)

سرپيچى هاى نابه جا

همان طور كه تقليدهاى كوركورانه مانع تعقل و تفكر و سد راه تعالى و تكامل بشر است ، همچنين سرپيچى هاى نا به جا از تقليدهاى صحيح و خردمندانه ، كه از خودسرى و غرور احمقانه آدمى سرچشمه مى گيرد، نيز مايه عقب افتادگى و محروميت و احيانا باعث تباهى و هلاكت است

«قال علىعليه‌السلام : لا تستبد برايك فمن استبد براءيه هلك(٧٠١)

جوان و روش هاى افراطى متاءسفانه ، در سنين بلوغ و دوران شباب ، موازنه تمايل تقليد و ضد تقليد بر هم مى خورد و در جوانان يك حالت افراطى مخالفت با آداب و سنن بزرگسالان بروز مى كند. آنان مايل اند در برنامه هاى زندگى و تازه اى را براى خود اتخاذ نمايند، يا آن كه از اعمال كسانى تقليد كنند كه از روش هاى عادى و آداب رسوم عمومى سرباز زده و به كارهاى تازه اى مبادرت كرده اند. همين تمايل ضد تقليد و يا تقليد در جهت مخالف ، سبب بروز اختلاف بين نسل جوان و نسل كهن مى گردد و احيانا منشاء جرايم جنايات غير قابل جبران مى شود.